۱.
روش تطبیقی ماسون−اورسل مبتنی بر دوگانه زمینه / واقعیت است. او اندیشه های فلسفی را همچون یک واقعیت و داده ای در نظر می گیرد که باید در زمینه و بستری که در آن به ثمر نشسته، بارور شده و تکامل یافته مورد توجه قرار گیرند. ماسون−اورسل در این دوگانه زمینه / واقعیت اولویت را به زمینه و بافت می دهد و بدین ترتیب بر اهمیت و نقش زمینه و تاریخی دیدن اندیشه ها تأکید بسیار دارد. او از موج نخست پوزیتیویسم به ویژه امیل دورکیم تأثیر پذیرفت و بر مؤلفه هایی همچون تاریخی گری و مقایسه اندیشه ها براساس زمینه و زمانه شکل گیری آنها، اومانیسم و در نظر گرفتن همه انسان ها و همه گونه های تفکر، ملاحظه اندیشه های فلسفی همچون داده و واقعیت، دخالت ندادن پیش فرض ها و تأکید بر این نکته اصرار می کند که فلسفه حقیقی همان فلسفه تطبیقی است. هر چند از منظرهای مختلف می توان روش تطبیقی اورسل را به چالش کشید، در مقاله حاضر تنها از نگاه هیدن وایت به فراتاریخ و ساختارگراهایی که کمر همت به واسازی دوگانه های تفکر غربی از جمله دوگانه زمینه / واقعیت بسته اند و نیز از دیدگاه کوئنتین اسکینر به عنوان منتقد قرائت زمینه ای به نقد دیدگاه ماسون−اورسل خواهیم پرداخت. در عین حال نگارنده به اختصار توضیح داده که نقد کربن، ایزوتسو و ادوارد سعید بر ماسون−اورسل وارد نیست.
۲.
در این مقاله تلاش شده با بهره گیری از روش کمّیِ خوشه بندی میانگین فازی، روشِ کیفیِ تحلیل گفتمان را به روشی آمیخته (کیفی−کمّی) توسعه داد. بدین منظور تعاملات نهادی سیاست گذاری علم و فنّاوری در ایران به عنوان یک مطالعه موردی بررسی شده است. براساس این، مطابق «طرح آمیخته متوالیِ تبیینی»، نخست با به کارگیری روش خوشه بندی فازی و ابزار پرسش نامه، گفتمان های حاکم بر فضای خبرگان درباره موضوع، احصا و سپس با استفاده از روش تحلیل گفتمانِ لاکلا و موف و ابزار مصاحبه، به تبیین دال مرکزی، لحظه ها و مفصل بندی گفتمان ها پرداخته شد. بدین ترتیب «گفتمان مشارکتی» حول دالِ مرکزیِ «سیاست گذاری یکپارچه» و «گفتمان مستقل» حول دالِ مرکزیِ «سیاست گذاری دولتی» شناسایی شد. مهم ترین دستاورد این پژوهش، توسعه روش تحلیل گفتمان از پارادایم کیفی به پارادایم آمیخته و درنتیجه افزایش اعتبار یافته های پژوهش است. افزون براین، نوآوریِ یادشده هم جهت با جریان غالب در روش شناسی است و به دلیل بهره گیری از منطق فازی، قرابت زیادی با مفاهیم پرابهام و پیچیده علوم اجتماعی نیز دارد.
۳.
یکی از فنون بسیار مهم قانون گذاری و قانون نویسی، نگارش مواد عمومی در قوانین جزایی است. مفهوم مواد عمومی این است که مفاد این مواد، قلمرو عام دارد و قابل تسرّی نسبت به عموم موارد مشابه می باشد؛ زیرا مواد عمومی قاعده ساز هستند و می خواهند در مورد مواد اختصاصی اعمال شوند. در نظام حقوقی ایران، قانون مجازات اسلامی برای نخستین بار چهارگونه مواد عمومی پیش بینی نموده که نشان دهنده توجه قانون گذار ایرانی به بحث مواد عمومی است. فلسفه و ضرورت پیش بینی مواد عمومی در قانون کیفری از مبانی مستحکمی برخوردار است که انعکاس اصول کلی حقوق کیفری، اجتماع مشترکات و قدر متیقن موازین و تضمین سیاست کیفری سنجیده از جمله این مبانی است. این پژوهش با رویکردی انتقادی و با روش توصیفی−تحلیلی به نگارش کتاب کلیات و مواد عمومی چهار کتاب قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1392 نگریسته و جلوه هایی ناهمسو با مبنا و اقتضای کلیات و مواد عمومی را شناسایی کرده که این موارد برخلاف روش نگارش مواد عمومی قانون مجازات است و باید اصلاح شود. این موارد ناهمسو عبارت اند از: تعدد مواد عمومی، استثنا پذیرفتن اصول کلی حقوق کیفری با فرض تعدد بخش مواد عمومی، نقض اصل قضایی بودن مجازات ها، عدم مطابقت مواد فصل با عنوان آن، خلط برخی مواد با قانون شکلی.
۴.
دغدغه اصلی فلسفه میان فرهنگی مفاهمه یا تحقق فهم مشترک میان انسان هاست. در ادامه این سؤال مطرح می شود که این مفاهمه باید با چه روش و اسلوبی تحقق یابد. تکنولوژی ارتباطات جمعی، مهاجرت و وابستگی های اجتماعی و اقتصادی و ارتباطات گسترده علمی موجب شده است که انسان امروز به جای برخورداری از هویت واحد و یکپارچه، ماهیت چهل تکه و متکثر داشته باشد. بنابراین انتظار می رود که رشته های علوم انسانی خود را با تعاریف میان فرهنگی از هویت انسانی و ارتباطات بشری سازگار کنند. در این راستا سه الگوی روش شناختیِ پولی لوگ، دیالوگ و هرمنوتیک آنالوژیک به ترتیب با رجوع به آثار دست اول ویمر، کیمرله و ادهر مال −که برای تحقق علوم انسانی میان فرهنگی ارائه شده است− تبیین می شود. هر سه الگو شرط تحقق مفاهمه تمام عیار را گفتگو می دانند. در ادامه با بیان ایده فرافرهنگی از ولفگانگ ولش به موانع موجود در رویکرد میان فرهنگی برای رسیدن به مفاهمه کامل پرداخته می شود. به نظر می رسد که این الگوها به نوعی مکمل یکدیگر هستند و با اینکه در نفی مطلق انگاری[1] و انحصارگرایی فرهنگی و لوازم آن اتفاق نظر دارند، ولی هرکدام از زاویه ای خاص به موضوع می نگرند.
۵.
پارادایم شامل مجموعه ای از ارزش ها، باورها و ادراکات از واقعیت همراه با نظریه های مبتنی بر آنها می باشد که روش شناسی متمایزی را برای نیل به اهداف پژوهش به کار می گیرد. پارادایم های غالب در علوم انسانی اثبات گرایی، تفسیری، انتقادی، پیچیدگی و پست مدرن هستند. این پژوهش با به کارگیری روش اسنادی و تحلیل محتوا، به دنبال درک فرانظری و تیپولوژی پارادایمی مکاتب اقتصادی است. نتایج نشان می دهد که جریان نئوکلاسیکی دارای پارادایم اثبات گرایانه است. نحله های اتریشی در قلمرو پارادایم پیچیدگی هستند؛ امّا استفاده از هرمنوتیک، اتریشی های معاصر را به پارادایم تفسیری نزدیک می کند؛ درحالی که قِسم قدیمی تر متمایل به پارادایم اثباتی است. وجود ساختارهای متغیر در مکاتب پست کینزی و تطوری نشان از تأثیر پارادایم پیچیدگی است. نهادگرایی قدیم به دلیل تأکید بر سلطه و دیالکتیک تحت نفوذ پارادایم انتقادی است. نهادگرایی جدید از اصول دو جریان معاند نئوکلاسیک و نهادگرایی اولیه بهره می جوید. رفع این ناسازگاری به خاطر ابداع هزینه مبادله بوده است که زمینه را برای شیفت پارادایمی از دو پارادایم اثباتی و انتقادی به پارادایم پیچیدگی فراهم می آورد. هزینه مبادله واحد تحلیل و نقطه اتصال نهادها به عملکرد اقتصادی است که استفاده از آن موجب عینیت پذیری و تعمیم خواهد شد.
۶.
کانت در نقد قوه حکم طبیعت را به مثابه نظام غایات در نظر می گیرد و برخلاف نظام علّی معلولی و نگرش مکانیستی ای که در نقد عقل محض بر فلسفه اش حاکم بود، غایتمندی و نگرش غایت محور مهم ترین ویژگی سومین نقد کانت می شود. فیلسوف کونیگسبرگی در مواجهه با طبیعت و به ویژه در ارگانیسم ها و موجودات جاندار و گیاهان به مواردی برمی خورد که نگرش مکانیستی قادر به تبیین آن نبود؛ پس بدون اینکه منکر اصل علیّت شود به اصل غایتمندی در طبیعت متوسل شده و اولی را به جهان فنومنال و دومی را به جهان نومنال نسبت می دهد و دلیل آن را هم این می داند که انسان شهروند هر دو جهان است. غایت طبیعی یا موجودات سازمند (ارگانیک) مهم ترین موجوداتی هستند که کانت با نگرش غایت محور به آنها می پردازد. آنها هم علت و هم معلول خود هستند و از طرف دیگر تولیدکننده نوع خود به شمار می روند و همچنین بقا و رشد آنها از طریق خودشان انجام می شود، به این ترتیب که موادی از خارج جذب می کنند و صورت خودشان را به آن می دهند. به نظر کانت واپسین غایت فقط می تواند انسان باشد؛ زیرا اوست که توانایی توسعه غایات را دارد و با اراده انسان به مثابه موجودی اخلاقی است که طبیعت می تواند غایتمند باشد و تعیین غایت به اختیار انسان، همان فرهنگ یا پرورش است و به این واسطه به طبیعت ارزش می بخشد، وگرنه طبیعت و موجودات در آن عبث بودند. هگل در نقد بر دیدگاه ارگانیستی کانت در طبیعت، بر آن است که احکام مطرح شده درباره ارگانیک و غایت طبیعی در نقد سوم از جنبه استعلایی هستند و عینیتی در طبیعت ندارند؛ به دیگرسخن طبیعت به مثابه غایت طبیعی و ارگانیسم غیرقابل شناخت است و تصور ارگانیسم در نقد سوم تنها کاربرد تنظیمی دارد و کاربرد تقویمی ندارد؛ از سوی دیگر دانشمندان فیزیک جدید معتقدند مجبور نیستیم که میان دو نظریه مکانیکی و ارگانیکی یکی را برگزینیم؛ زیرا در ذرات بنیادیِ همه اشیاء، حیاتی ارگانیک وجود دارد.