مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
یک جانبه گرایی
آموزة "عملیات پیشدستانه" با هدف دگرگونی در ساختار رژیم های حاکم بر منطقه، تحت پوشش مبارزه با تروریسم پس از 11سپتامبر2001 در دستور کار واشنگتن قرارگرفت که حمله به افغانستان سرآغاز آن بود. پیروزی زود هنگام و سقوط طالبان موجب شد تا با وجود مخالفت های همه جانبه، عراق در یک ائتلاف نمادین اشغال گردد. واقعیات، ابهامات ژئوپولیتیکی صحنه عراق و واکنش منفی بازیگران باعث شد تا فضای منطقه ای و جهانی به گونه ای شکل گیرد که سراب سیاست "امپراتوری جویانه" آمریکا به فرآیند معطوف به چندجانبه گرایی مبدل گردد. اکنون با گذشت 5سال از این عملیات و تحمل خسارات بیش از انتظار، دکترین مزبور و اقدامات اعمالی در فرایند"دموکراسی سازی" و "امنیت سازی" فاقد مطلوبیت های مورد انتظار بوده و موجب تصاعد بحران امنیتی در عراق و منطقه گشته است. هدف نوشتار حاضر تحلیل این روند می باشد و به نظر می رسد، سیاست تعامل سازنده بین ایالات متحِده و ج.ا.ایران راهبرد اساسی برای برون رفت از این بن بست و برقراری ثبات و امنیت پایدار در منطقه می باشد که به دلیل ذاتی بودن نظام سلطه، تحقق این امر دور از انتظار است.
عناصر و روندهای موثر بر نظام بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر تصویری از رهیافت های گوناگون فکری در روابط بین الملل معاصر را که در صدد بررسی ساختار های نظم و ترسیم افق آینده هستند، ارائه و سپس آنها را ارزیابی و تحلیل خواهد نمود. پرسش بنیادین مقاله، این است که امروزه در سیاست جهانی چگونه نظامی حاکم است و چگونه نظمی آن را به پیش می برد؟ کدام یک از گزینه های مطرح از جمله لیبرالیسم، نظام تک قطبی، ایده برخورد تمدن ها، جهاد در مقابل نظام نو استعماری غرب و یا نظام آنارشی گونه به بهترین وجه می تواند ترسیم کننده چشم انداز نظام سیاست جهانی در آینده باشد؟ آیا هر کدام از این موارد به تنهایی می توانند سرنوشت فعلی ساختار جهانی را رقم بزنند یا اینکه هر کدام از آنها قسمتی از پارادایم نظام معاصر جهانی محسوب می شوند که با قرار گرفتن در کنار یکدیگر می توانند پاسخگوی سوال های مربوط باشند. ایده نوشتار حاضر این است که هر بحثی راجع به نظم جهانی باید دربرگیرنده چهار وجه گوناگون باشد: موازنه نظامی و سیاسی قدرت، تقویت نهادهای بین المللی و پیدایش حاکمیت جهانی، تاکید بر ارزش های مشترک فکری انسانی در سطح جهانی و تبیین و تعیین ساختار اقتصاد سیاسی جهانی درباره تولید، مالیه و توزیع. با توضیح این موارد مقایسه مختصری از نظم فعلی در مقابل نظم های گذشته در ساختار نظام جهانی صورت می گیرد و در نهایت توصیه هایی نیز برای پیشبرد نظم آینده جهانی ارائه می گردد.
علل گسترش روابط استراتژیک ایران با سوریه؛ از حمله آمریکا به عراق تا آغاز بحران در سوریه 2011-2003(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی سیاست سال ششم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲۱ (پیاپی ۵۱)
151 - 174
حوزه های تخصصی:
اتحاد استراتژیک ایران و سوریه از جمله اتحادهای دیرپای منطقه ای در خاورمیانه محسوب می شود. اما فاصله زمانی 2003 تا2011 یعنی از حمله امریکا به عراق در مارس 2003 تا شروع نا آرامی ها در مارس 2011 در سوریه، روابط استراتژیک جمهوری اسلامی با سوریه گسترش بیشتری یافته است. در همین راستا هدف اصلی این پژوهش پاسخگویی به این سوال محوری است که چرا ایران در فاصله زمانی مارس 2003 تا مارس 2011 در مقایسه با سال های 2003- 1979،گرایش بیشتری به تعمیق روابط استراتژیک خود با سوریه داشته است؟ یافته های این پژوهش بر این مبنا است که فشارهای سیستمیک به عنوان یک متغیر مستقل، از جمله یک جانبه گرایی امریکا در نظام بین الملل، اشغال عراق توسط امریکا در سال 2003 و مسئله هسته ای ایران، متغیرهای اساسی در تمایل ایران به گسترش روابط استراتژیک با سوریه در بازه زمانی 2011- 2003 می باشد. تاثیرگذاری این متغیرها بدون واسطه نبوده بلکه فشارها و تهدیدهای سیستمیک از طریق متغییرهای سطح واحد به خصوص ادراک نخبگان از نظام بین الملل، منجر به تمایل ایران به گسترش روابط استراتژیک با سوریه در این فاصله زمانی شده است. روش تحقیق در این نوشتار توصیفی- تحلیلی بر مبنای روش کیفی و روش گردآوری داده ها، منابع کتابخانه ای و اسنادی است.
یک جانبه گرایی مدرنیستی و سیاست های توسعه شهری ایران معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منظر دوره ۱۱ پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴۸
6 - 13
حوزه های تخصصی:
شهرهای تاریخی عموماً محصول نوعی مشارکت بین عامه مردم و دستگاه حکومت بوده اند. در دوران تاریخی به دلیل همخوانی جهان بینی بخش عامه و طبقه قدرتمند جامعه، تفاوت چشمگیری در بین سلیقه و نگاه آنها وجود نداشته است و درنتیجه، تصمیمات و اقدامات این دو گروه نسبت به شهر به نوعی هماهنگی پایدار منتهی می شد. اما با ظهور مدرنیته در جامعه ایرانی، میان دستگاه قدرت و طبقه عامه نوعی شکاف در دیدگاه ها پدید می آید که به شکل گیری رویکردهای یک جانبه گرایانه در ارتباط با سیاست های شهرسازی منتهی می شود. در دوره قاجار این سیاست ها عمدتاً به فضاهای حکومتی محدود است اما از دوره پهلوی این سیاست ها به تغییرات در بافت های مسکونی شهری منجر می شود بدون آن که به نقش مردم در این فرایند توجه شود. این نوشتار به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که چه رابطه ای بین ظهور مدرنیته و یک جانبه گرایی در جامعه ایرانی و تأثیر آن بر سیاست های شهرسازی در برنامه های عمرانی و توسعه ای کشور وجود دارد؟ این پژوهش توصیفی- تبیینی تلاش خواهد نمود که با تحلیل اطلاعات به دست آمده به روش کتابخانه ای، رابطه حکومت به عنوان بخش نخبه جامعه را در ارتباط با عامه مردم، قبل و بعد از ظهور مدرنیته بررسی کرده و از این طریق چرایی شکل گیری رویکردهای یک جانبه گرایانه نسبت به سیاست های توسعه شهری را بحث نماید. در ادامه، این نوشته سیاست های اتخاذ شده در زمینه توسعه بافت های مسکونی را در دوره های تاریخی بعد از ظهور مدرنیته بررسی خواهد کرد تا این فرضیه را اثبات نماید که سیاست های پیگیری شده در بحث توسعه شهری در دوره های مختلف به دلیل فقدان ساختارها و نهادهای دموکراتیک به نوعی متکی بر یک نگاه یک جانبه گرایانه و بدون مشارکت مردم بوده اند.
ارزیابی سیاسی- حقوقی تحریم های اقتصادی یک جانبه آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش سیاسی سال هفدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۳۴)
519 - 546
حوزه های تخصصی:
تحریم های آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران پیشینه ای به عمر انقلاب اسلامی دارد که باعث سرنگون شدن دولت مورد حمایت آمریکا و تغییرات سیاسی در منطقه شد. دولت آمریکا از یک سو پیرامون حمایت از نظام های دیکتاتوری و نقض گسترده حقوق بین الملل خود را پاسخ گو نمی داند و از سوی دیگر به عنوان عضو شورای امنیت به خصوص پس از جنگ سرد، به طور گسترده از جایگاه خود در آن شورا به عنوان ابزار مشروعیت بخشیدن به منافع و سیاست خارجی خود استفاده نموده و در هر مقطعی که به هر دلیلی از جمله مخالفت روسیه و چین نتوانسته است تحریم های شورای امنیت بر ضد جمهوری اسلامی ایران را افزایش دهد؛ به اعمال و تشدید تحریم های یک جانبه اولیه و ثانویه روی آورده است. سؤال اصلی پژوهش عبارت است از: وجاهت تحریم های اقتصادی یک جانبه آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران از منظر حقوق بین الملل به چه میزان است؟
سیاست خارجی قدرت های نوظهور نسبت به آمریکا؛ همراهی یا موازنه گری؟ (مطالعه ی موردی: بریکس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بریکس به عنوان مجموعه ای از قدرت های نوظهور، تجلی سیاست تجدیدنظرطلبانه نسبت به یک جانبه گرایی آمریکا در روابط بین الملل است. آن ها با تقویت قابلیت های اقتصادی، سیاسی و جمعیتی خود می توانند قطب های اصلی ساختار چندقطبی جهان در آینده باشند. در این میان، تلاش این گروه برای ایجاد نظام چندجانبه، رویه ای معمول در نظام بین الملل اما بر پایه ی مقدورات فعلی است. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که سیاست خارجی بریکس نسبت به رویه یک جانبه گرایی آمریکا در نظام بین الملل چگونه است؟ و در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که بریکس نوعی سیاست تجدیدنظرطلبانه مبتنی بر موازنه ی گری نرم را در مقابل رویه یک جانبه گرایی آمریکا در پیش گرفته است. در آزمون این فرضیه، از رهیافت موازنه ی نرم استفاده می شود که از رهگذر دو متغیر «اختلاف قدرت» و «وابستگی اقتصادی» به این پژوهش کمک می کند. در این جستار ضمن توضیح چرایی و چگونگی موازنه ی نرم بریکس با یک جانبه گرایی آمریکا، به چالش های پیش روی این گروه می پردازیم. یافته های پژوهش حاکی از تلاش غیرمستقیم بریکس برای تقویت رویه چندجانبه گرایی در نظام بین الملل است.
مقایسه رویکرد یک جانبه گرایی و چندجانبه گرایی ایالات متحده در قبال پرونده هسته ای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تحقیقات سیاسی و بین المللی دوره نهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۳۱
167 - 196
حوزه های تخصصی:
برنامه هسته ای ایران، یکی از موضوع های مهم در رابطه آمریکا و ایران پس از انقلاب اسلامی است. رویکردهای مختلف آمریکا در قبال این پرونده نقش مهمی در فراز و فرود آن داشته است. دو رویکرد «یک جانبه گرایی» و «چندجانبه گرایی» از جمله مهم ترین آن هاست. در دوره جرج دبلیو بوش، آمریکا با پی گیری سیاست های یک جانبه گرایانه، هژمون شدن را دنبال می کرد. در سال های آخر بوش، سیاستِ این دولت به دلیل ناکارآمدی های آن در خاورمیانه، رو به چندجانبه گرایی گذاشت، که البته رویکردی قوی نبود. اوباما سیاست های چندجانبه را در زمینه های مختلف؛ از جمله پرونده ایران دنبال کرد و مذاکره با ایران، و همکاری با کشورهای 1+5 حاصل چندجانبه گرایی آمریکا و تغییر در سیاست هایِ ایران بود. این مقاله، با روش مقایسه ای، به دنبال مقایسه این دو رویکرد اساسی با این پرسش است که «رویکردهای دولت بوش و اوباما در قبال پرونده هسته ای ایران، چگونه با هم قابل مقایسه اند؟» با این فرضیه که «در مقایسه میانِ سیاستِ آمریکا در قبال پرونده هسته ای ایران، «هژمونیک گرایی و نظامیگری» شاخص های مهم یک جانبه گرایی و «همکاری و نهادگرایی بین المللی»، شاخص های مهم چندجانبه گرایی هستند.»
جایگاه جمهوری اسلامی ایران در موازنه سازی نرم روسیه در قبال آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رقابت و موازنه سازی ویژگی بارز دوران جنگ سرد محسوب می شد؛ و دو بلوک در مناطق مختلف جهان درگیر این رقابت و موازنه سازی در بسیاری از حوزه ها بودند. پایان جنگ سرد تا حدی سبب کاهش این رقابت شد ولی روی کار آمدن ولادیمیر پوتین و بحران هایی نظیر گرجستان و اوکراین که تهدید فضای حیانی روسیه را به دنبال داشت ، سبب ورود روسیه به شکل جدیدی از موازنه سازی با نام موازنه نرم شد. در این میان، دولت هایی دارای سیاست های ضدهژمونیک آمریکایی نظیر جمهوری اسلامی ایران، در سیاست خارجی روسیه اهمیت ویژه ای یافته-اند؛ زیرا با توجه به پیشینه ضدغربی دارای ظرفیت ابتدایی کافی برای ایفای نقش موثر در این موازنه سازی نرم هستند. پرسش اصلی پژوهش حاضر آن است که جمهوری اسلامی ایران چه جایگاهی در موازنه سازی نرم روسیه در قبال ایالات متحده آمریکا دارد؟ فرضیه محوری آن است که که با توجه به پتانسیل ایران در عدم پذیرش سرزمینی ایالات متحده در بحران سوریه، دیپلماسی گیراندازی ایالات متحده در پرونده هسته ای و توان بالقوه ایران در حوزه های اقتصادی و انرژی، جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی در موازنه سازی نرم روسیه در قبال ایالات متحده ایفا می نماید. این مقاله با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است.
چرایی و فرآیند افول آمریکا؛ یک جانبه گرایی و درگیری های پایان ناپذیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳
137 - 159
حوزه های تخصصی:
مفهوم افول آمریکا اولین بار از سوی نظریه پردازانی همانند امانوئل والرشتاین مطرح گردید. والرشتاین نظریه سیکل های قدرت را مطرح نموده و بر اساس چنین رویکردی، نشانه هایی از افول و کاهش قدرت نسبی آمریکا را موردتوجه قرار داد. محور اصلی تفکر والرشتاین را کاهش قدرت آمریکا در برابری دلار و طلا تشکیل می دهد. در سال های بعد از جنگ سرد، موقعیت آمریکا در سیاست و اقتصاد جهانی کاهش بیشتری پیدا کرد. آمریکا در قرن بیست و یکم درگیر جنگ های بی پایانی در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن و بسیاری از حوزه های جغرافیایی گردید. خروج غافلگیرکننده بایدن از افغانستان نشان داد که آمریکا برای جنگ و صلح فاقد شکل بندی های کنش تاکتیکی و راهبردی بوده است. تمامی حوادث یاد شده نشان می دهد که قابلیت ایالات متحده به گونه تدریجی کاهش پیدا کرده و زمینه ظهور موج های جدیدی از بحران و ستیزش در فضای منطقه ای را اجتناب ناپذیر ساخته است. پرسش اصلی پژوهش آن است که چه عواملی در افول مرحله ای ایالات متحده تأثیرگذار بوده اند؟ فرضیه مقاله به این موضوع اشاره دارد که یک جانبه گرایی و درگیری های پایان ناپذیر ایالات متحده در مناطق بحرانی در زمره عواملی است که منجر به افزایش هزینه های راهبردی آمریکا و افول مرحله ای آن کشور گردیده است. مرشایمر به این موضوع اشاره داشت که نقش آمریکا در بحران های منطقه ای پایان ناپذیر منجر به افزایش هزینه های راهبردی این کشور شده است. در تبیین مقاله از رهیافت نئورئالیسم ساختاری استفاده شده و در تنظیم مقاله نیز از روش تحلیل داده ها و تحلیل محتوا استفاده گردیده است.
استراتژی و رویکردهای سیاست خارجی دولت ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و نظام بین المللی با تاکید بر مسئولیت های حقوقی بین سال های 2020- 2000(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش فوق با روش کیفی و رویکرد توصیفی، تحلیلی در پی پاسخ گفتن به این سؤال است: استراتژی ایالات متحده در حوزه سیاست گذاری خارجی برای تثبیت موقعیت هژمونی جهانی خود در سطح سیستم بین الملل با گریزی به مسئولیت های حقوق بین المللی آن بعد از طرح بین الملل گرایی تهاجمی تاکنون متأثر از چه برنامه هایی بوده است؟ به نظر می رسد استراتژی ایالات متحده در حوزه سیاست گذاری خارجی بعد از طرح بین الملل گرایی تهاجمی با تأسی از راهبرد کلان، هدف نهایی و غایی خود را تثبیت موقعیت و هژمونی جهانی تدوین نموده است. اما برنامه ریزی و سیاست روسای جمهور (بوش، اوباما، ترامپ) برای تثبیت این موقعیت و هژمونی بکار گرفتن ایده های مختلف از یکدیگر بوده است (یک جانبه گرایی، چندجانبه گرایی، عمل گرایی). یعنی در واقع هدف یکی است اما راه های رسیدن به آن متفاوت خواهد بود. اهمیت و ضرورت انجام پژوهش نیز واکاوی برنامه های سیاست خارجی ایالات متحده در سه دوره ی ریاست جمهوری جرج بوش، باراک اوباما و دونالد ترامپ برای تثبیت موقعیت هژمونی جهانی خود در سطح نظام بین الملل به عنوان هژمون برتر می باشد.
بررسی مقایسه ای سیاست خارجی دولت های باراک اوباما، دونالد ترامپ و جو بایدن در قبال جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از پیچیده ترین و حساس ترین روابط در دهه های گذشته در نظام بین الملل، روابط ایران و آمریکا بوده است. بررسی سیاست دولت های مختلف آمریکا نشان می دهد، الگوی رفتاری تعارضی آن کشور در قبال ایران در دولت های مختلف ادامه داشته و تعدیلی در الگوی رفتاری آن صورت نگرفته است. با رفتن بوش و روی کارآمدن اوباما آن هم با شعار تغییر، این تصور به وجود آمد که او راهبرد و سیاست جدیدی در قبال ایران در پیش خواهد گرفت. الگوی به کارگرفته شده اوباما در قبال ایران متقاعدسازی با گزینه های چندجانبه گرایی، تعامل، ترغیب و اغوا بوده است. اما روند تحولات در 8 سال زمامداریش منجر به تلاش های زیادی در راستای محدودسازی ایران در عرصه های سیاسی، اقتصادی و منطقه ای شد. این الگو با پیروزی ترامپ با رویکردهای جدید دنبال شد و یک جانبه گرایی، تقابل، افزایش تحریم و کارزار فشار حداکثری بر سیاست خارجی ترامپ حکمفرما شد. در کانون سیاست خارجی بایدن نیز بازگشت به برجام وجود دارد که این مسئله با تقویت و توسعه مفاد و طولانی ترکردن آن در مراحل بعدی و همچنین تسری آن به برنامه موشکی و نفوذ منطقه ای ایران دنبال می شود. هدف اصلی در این مقاله بررسی و مقایسه راهبرد سیاست خارجی دولت اوباما، ترامپ و بایدن در قبال جمهوری اسلامی ایران است. مسئله اصلی این است که راهبرد اوباما، ترامپ و بایدن در قبال ایران بر چه الگوهایی تمرکز داشته است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد مسئله ایران در سیاست خارجی آمریکا، تابع دستورکار کلانی است که فرادولتی و توسط ساختار های نهادی آمریکا تبیین شده است. الگوی رفتاری تعارضی آمریکا در قبال ایران به یکی از اولویت های ثابت و اصلی در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است. در این پژوهش از روش تحلیلی توصیفی و الگوی نظری نولیبرالیسم و نوواقع گرایی بهره گرفته ایم. داده ها را با استفاده از منابع کتابخانه ای گردآوری کرده ایم.
تحلیل مدل ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک در سیاست گذاری امنیتی ترامپ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره هفتم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۲۶)
207 - 234
روندهای سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ بیانگر این واقعیت است که نامبرده سیاست گذاری امنیت ملی آمریکا را براساس «ژئوپلیتیک فرااستعماری» شکل می دهد. ژئوپلیتیکی فرااستعماری زمینه یک جانبه گرایی در سیاست خارجی و فرایندهای امنیتی ایالات متحده را اجتناب ناپذیر می سازد. پرسش اصلی مقاله به این موضوع اشاره دارد که: «سیاست گذاری امنیتی دونالد ترامپ براساس چه نشانه ها و مدلی شکل گرفته است؟» فرضیه مقاله آن است که: «سیاست گذاری امنیتی دونالد ترامپ مبتنی بر الگوی ژئوپلیتیک فرااستعماری بوده که ترکیبی از نشانه های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیک خواهد بود.» در تنظیم مقاله از رهیافت «امنیت و ژئوپلیتیک فرااستعماری» استفاده می شود. چنین رویکردی، به مفهوم آن است که تنظیم دستور کار راهبردی و دیپلماتیک جهان در دوران دونالد ترامپ با نشانه هایی از تهدید، تغییر در شکل بندی های سیاست جهانی و ناامنی بین المللی همراه خواهد بود.
امکان سنجی پذیرش احاله با تفاوت قواعد حل تعارض (با بهره مندی از آورده های حقوق تطبیقی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حقوق تطبیقی جلد ۱۹ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۱۱۹)
99 - 122
حوزه های تخصصی:
درتقابل حقوق ملی با تعدد سیستمهای دوجانبه که در آنها برای حل مساله ای دایره شمول قانون جستجو میشود که رابطه بدلیل ماهیت درآن پایگاه دارد و نیز تنوع روشهای حل تعارض، زمینه های ظهور و بروز احاله محل گفتگوست. با تعدد سیستمها، دلیل توجیهی احاله درجه یک و اصل پذیرش احاله درجه دو و با تنوع سیستمها، اصل وجودی آنها مساله ساز است. میتوان با روش توصیفی تحلیلی و با بهره مندی از آوردههای حقوق تطبیقی برای حل این مسائل ارائه راهکار نمود: در تقابل با سیستمهای دوجانبه، نباید بریکی از دو معیار «هماهنگی راهکارها» و «قاعده حل تعارض مقردادگاه» پافشاری نمود. چه صرف معیار قرارگرفتن مورد نخست باعث کاهش بیش از حد موارد پذیرش احاله و درنتیجه، کاهش سرعت و دقت و مانعی برای شناسایی آراست و نقطه پرگار قرارگرفتن مورد دوم، ناهماهنگی راهکارها را بهمراه دارد. درتقابل با تنوع روشها، باید تایید شود قاعده یکجانبه حوزه شمول قانون یک کشور را در مکان بدون ارجاع به قانون خارجی مشخص میکند. بنابراین اگر قاعده خارجی یکجانبه باشد، احاله و اگر قاعده ایرانی یکجانبه باشد، ارجاع و در نتیجه احاله ای درکار نیست. در موضوع قواعد هدفمند و روش گزینش قانون مناسب، مطلوب واضع قاعده، قانون ماهوی صالح است. در این شرایط، حسب بهرهمندی سیستم مقر دادگاه یا سبب از این روشها، رخداد یا تداوم احاله اتفاق نمی افتد.
نسبت سنجی مواضع گفتمانی رهبران ایران و چین درباره نظم بین المللی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روابط خارجی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳
134 - 156
حوزه های تخصصی:
چین و ایران تجارب تاریخی مشابهی را پس از فروپاشی امپراتوری و سلسله های پادشاهی پشتِ سرگذاشته و وجوه مشترکی در سیاست خارجی خود دارند. اکثر رهبران دو کشور بر این باورند که نظام فعلی حاکم بر جهان که بر پایه سلطه قدرت های غربی به رهبری آمریکا قرار دارد، غیرمنصفانه بوده و نظم بین المللی موجود نمی تواند و نباید بر این اساس به حاکمیت خود تداوم دهد. افزون بر این، اهداف معاصر و نگرانی رهبران دو کشور از قدرت های خارجی که می کوشند آنان را از داشتن جایگاه ویژه بین المللی محروم سازند، از دیگر اشتراکاتی است که می تواند چین و ایران را صرف نظر از سطوح توانایی و اثرگذاری در یک چهارچوب قرار دهد. مسئله اصلی این مقاله ناظر بر طرح این پرسش است که مواضع رهبران ایران و چین درباره ساختار نظام بین المللی طی یک دهه گذشته از منظر گفتمانی چگونه صورت بندی شده است؟ یافته های این پژوهش با روش «تحلیل محتوای گفتمانی» و آموزه های نظریات «معناشناسی شناختی» و همچنین گزینش، کدگذاری و طبقه بندی گویه های رهبران، این فرضیه را مورد آزمون قرار می دهد که رهبران جمهوری اسلامی ایران، ساختار نظام بین المللی را با واژگان تقابلی و فلسفی نقد و ارزیابی کرده اند در حالی که رهبران جمهوری خلق چین ساختار نظام بین المللی را بیشتر با واژگان تعاملی، سیاسی و اقتصادی نقد و تحلیل می کنند. پژوهش حاضر، همچنین نشان می دهد با وجود مشابهت در مواضع انتقادی رهبران دو کشور و تلاش برای تضعیف هژمونی آمریکا، صورتبندی گفتمانی و سیاست های تجدیدنظرطلبی دو کشور واجد تفاوت های بنیادین است.
چالش های ساختاری بین المللی پساجنگ سرد و پیامدهای آن بر مسائل امنیتی جهان معاصر
منبع:
راهبرد سیاسی سال ۸ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۹
133 - 161
حوزه های تخصصی:
فروپاشی نظام دو قطبی و واقعه 11سپتامبرسال 2001،نقطهی عطفی در ساختارنظام بین الملل پدید آورد ودرسال های ابتدای هزاره سوم موجد شکاف قدرت و مسائل امنیتی جدیدی درجهان شده است که بررسی آثار وپیامدهای آن ازاهمیت خاصی برخوردارمی باشد که مقاله حاضربرآن است بااستفاده ازروش توصیفی- تحلیلی وکاربست نظریه نوواقعگرایی تهاجمی این موضوع را مورد بررسی ومطالعه قرار دهد و به این پرسش اصلی پاسخ دهد که چالشهای ساختاری بین المللی پساجنگ سرد چگونه بر مسائل امنیتی جهان معاصر تأثیر می گذارند؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که در دورهی پساجنگ سرد ایالات متحده آمریکا به منظور حفظ وضعیت موجود و ادامه برتری خود با تشکیل نیروی فضایی، افزایش هزینه های نظامی، صادرات سلاح و گسترش حضور نظامی در مناطق مختلف جهان رویکردیک جانبه گرایانه ومیلیتاریستی را دردستورکارخود قرار داده و با استفاده ی ابزاری از سازمان های بین المللی و خروج ازمعاهدات موجب تضعیف نهادها بین المللی ،درصدد جلوگیری ازچندجانبه گرایی است؛هم چنین درراستای جهانی سازی و گسترش لیبرال دموکراسی با پوششهای بشردوستانه حاکمیت کشورها را نقض و با سیاست نگاه به شرق،طرح ایده ی اروپای جدید درمقابل اروپای قدیم را تقویت وازسوی دیگر با کاهش اتکا بر نهاهای دائمی وتشکیل ائتلافهای موقت ضمن واگرایی بابرخی ازمتحدین خود در ناتو سبب افزایش رقابت با سایر قدرت های بزرگ و موجب شکل گیری ائتلافها، سازمانها وگروه های جدید درجهان شده است.