مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۴۱.
۲۴۲.
۲۴۳.
۲۴۴.
۲۴۵.
۲۴۶.
۲۴۷.
۲۴۸.
۲۴۹.
۲۵۰.
۲۵۱.
۲۵۲.
۲۵۳.
۲۵۴.
۲۵۵.
۲۵۶.
۲۵۷.
۲۵۸.
۲۵۹.
۲۶۰.
تفکر انتقادی
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش نظریه انتقادی هورکهایمر و برنامه فلسفه برای کودکان بررسی می شود تا برنامه ای شامل مبانی، اهداف و مضامین برای پرورش تفکر انتقادی در درس مطالعات اجتماعی دوره دبستان ارائه شود. پرسش اصلی این نوشتار ناظر بر قابلیت های اساسی دو رویکرد مذکور برای پرورش تفکر انتقادی در درس مطالعات اجتماعی است. در این راستا با استفاده از روش پژوهش ترکیبی، مبانی و اهداف برنامه درسی ارائه شده است و سپس با استفاده از روش استنتاجی مضامین اساسی ارائه می شود. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که مبانی برنامه درسی ذیل چهار محور هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی و با در نظر گرفتن مبانی رویکردهای مذکور، مبتنی بر سخت هسته ی فلسفه برای کودکان استنتاج شود. اهداف برنامه با استناد به اهداف هر دو رویکرد استخراج شده است و از این قرار است: پرورش شهروند کنشگر، پرورش روحیه مسئولیت پذیری فردی و اجتماعی، توانایی برقراری روابط اجتماعی صحیح، رشد توانایی نقد آگاهانه و منطقی کنش های اجتماعی، رشد توانایی قضاوت درباره اهداف و عملکرد نهادها و مؤسسات اجتماعی و پرورش جامعیت فکری در شناخت مسائل اجتماعی. مضامین محوری در این برنامه با استناد به اهداف بالا، ذیل 7 محور شناخت مفاهیم پایه اجتماعی، آگاهی از ضرورت شفاف کردن مفاهیم مهم اجتماعی، آشنایی با نهادهای مؤثر اجتماعی، شناخت عناصر مؤثر اجتماعی، شناخت عوامل طبیعی و غیرطبیعی اثرگذار بر سرنوشت جامعه، آشنایی با معیار و کاربرد آن، تمایز گذاری میان اهداف فردی و اجتماعی، ارائه شده است.
پیش بینی افسردگی بر اساس تفکر انتقادی و ادراک خویشتن در زنان و مردان شهر مشهد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره دوم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶)
421 - 443
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف پیش بینی افسردگی بر اساس تفکر انتقادی و ادراک خویشتن در زنان و مردان شهر مشهد صورت گرفت. روش پژوهش: پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی بود. به همین منظور از بین مردان و زنان شهر مشهد که در سال 1400-1399 ساکن این شهر بودند به صورت غیر تصادفی و در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب و بر اساس جنسیت در دو گروه قرار گرفتند. سپس جهت بررسی ضمن اندازه گیری میزان افسردگی در بین مردان و زنان شهر مشهد، عوامل مرتبط با افسردگی (جنسیت، وضعیت تأهل، وضعیت اشتغال، میزان تحصیلات) شناسایی شده و همچنین ارتباط بین تفکر انتقادی و ادراک خویشتن بر میزان افسردگی در بین 200 نفر از مردان و زنان این شهر مطالعه شد. برای دستیابی به این هدف، برگه اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه افسردگی (بک، 1961)، پرسشنامه تفکر انتقادی (واتسون-گلیزر، 1980) و پرسشنامه ادراک از خود (پورحسین، 1386) به عنوان ابزار پژوهش در مورد هر دو گروه مورد اجرا قرار گرفت. در پایان داده های به دست آمده با روش های آماری همبستگی و رگرسیون به وسیله نرم افزار SPSS، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج به دست آمده از تحلیل داده ها نشان داد که یک همبستگی قوی بین این دو متغیر افسردگی و ادراک خویشتن، بین تفکر انتقادی و افسردگی وجود دارد. همچنین تحلیل یافته ها نشان داد بین ادراک خویشتن و تفکر انتقادی با افسردگی رابطه معناداری وجود دارد (05/0=P)؛ نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که ادراک خویشتن 24 درصد از واریانس را تبیین می کند و ادراک خویشتن و تفکر انتقادی 28 درصد از واریانس را تبیین می کند و فرضیه پژوهش معنادار است. نتیجه گیری: به طور کلی با توجه به نتایج به دست آمده از یافته های پژوهش می توان گفت بین دو متغیر این پژوهش، تفکر انتقادی و ادراک خویشتن با هم سهم بیشتری از هر کدام به تنهایی در پیش بینی افسردگی دارد.
طراحی الگوی نقش سواد رسانه ای در ارتقای سرمایه اجتماعی در شهر یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات فرهنگ - ارتباطات سال بیست و دوم زمستان ۱۴۰۰شماره ۵۶
75 - 102
حوزه های تخصصی:
پژوهش پیش رو با هدف طراحی الگوی نقش سواد رسانه ای در ارتقای سرمایه اجتماعی در شهر یزد و با بهره گیری از روش گراندد تئوری انجام شد و از نوع کیفی و بنیادی است. داده ها با مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته با 19 نفر از متخصصان استخراج شدند و برای انتخاب افراد از روش نمون ه گی ری نظری تا رسیدن به اشباع نظری استفاده شد. در ادامه، مصاحبه ها به متن تبدیل شدند و فرایند تحلیل داده ها آغاز شد. برای کدگذاری باز، تحلیلِ خط به خط به کار رفته است و همراه با بسط مفاهیم و مقوله ها، کدگذاری محوری و گزینشی انجام شد. برای اعتبارسنجی یافته ها، چهار راهبرد از هشت راهبردِ کرسول و میلر (بررسی همکاران، تشریح کلیشه های ذهنی و پیش داوری های محقق، تأیید مشارکت کنندگان، توصیف غنی) مورد استفاده قرار گرفته اند. یافته ها نشان می دهند درصورتی که شرایط زمینه ای (ویژگی های پیام، شرایط مخاطب، جوامع رسانه ای، دسترسی، رسانه، شناخت هنجارها) ایجاد شوند و عوامل مداخله گر (مرتبط با مخاطب، رسانه ای، محیطی) کنترل شوند و راهبرد مناسب (بومی سازی سواد رسانه، کاربری هوشمندانه، نقد آگاهانه و...) به کار رود، می توان به پیامد نهایی موردنظر (ارتقای سرمایه اجتماعی) دست یافت.
به کارگیری تفکر انتقادی در آموزش زبان انگلیسی به کودکان خردسال: مطالعه موردی بردو کودک سه ساله دوقلو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه علاوه بر یادگیری زبان دوم/خارجی، برنامه های آموزشی و درسی که مهارت های تفکر را ارتقا می بخشند، می توانند برای کودکان، جامعه و جهان مفید باشند. این مقاله با هدف بررسی چگونگی استفاده از تفکر انتقادی در آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی به کودکان خردسال انجام شد. پژوهشگران برای به تصویر کشیدن پیشرفت مهارت های تفکر انتقادی دو کودک سه ساله دوقلو در حین یادگیری زبان خارجی ، از یک مطالعه کیفی موردی توصیفی در مدت یکسال و نیم استفاده کردند. بر طبق تحلیل محتوای کیفی در این تحقیق، قصه گویی و گفت وگو و تعامل بین کودکان و مادر آن ها، دو محور اصلی در بهره گیری از تفکر انتقادی در آموزش زبان انگلیسی به این دو کودک خردسال بودند. بررسی کیفی یافته ها نشان داد که اصول آموزش و یادگیری مبتنی بر نظریه اجتماعی- فرهنگی ویگوتسکی می تواند حتی برای زبان آموزان خردسال مفید و قابل اجرا باشد. با فراهم کردن محیط آموزشی غنی از حمایت و میانجی گری مناسب بزرگسالان ماهر و با ایجاد فرصت تعامل معنادار با افراد پیرامون، کودکان می توانند به رشد شناختی بالاتری دست یابند. یافته های پژوهش حاضر می تواند کمک کند تا در تبیین مدل آموزشی جدید، آموزش مهارت های تفکر انتقادی در کلاس های زبان انگلیسی گنجانده شود.
تدوین مدل تفکر انتقادی بر اساس عدالت اخلاقی و توانایی های شناختی با میانجی گری فراشناخت در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
151 - 136
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر تدوین مدل تفکر انتقادی بر اساس عدالت اخلاقی و توانایی های شناختی با میانجی گری فراشناخت در دانشجویان شهر سمنان در سال 1400-1399 بود. بنابراین روش تحقیق از نوع همبستگی و جامعه ی آماری شامل کلیه ی دانشجویان شهر سمنان بودند که براساس دیدگاه نورمن و استرینر(2003) تعداد 300 نفر از آنها با استفاده از روش نمونه گیری بعنوان نمونه انتخاب شدند. نمونه ی موردنظر به پرسشنامه های ریکتس(2003)، فرم کوتاه پرسشنامه ی فراش ناخت ول ز(1997)، توانایی های شناختی نجاتی(1392) و عدالت اخلاقی بیرگر(2012) پاسخ دادند. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار Amos و به روش تحلیل مسیر انجام گرفت. یافته ها نشان داد به ترتیب بین فراشناختی، عدالت اخلاقی و توانایی شناختی با تفکر انتقادی 24/0، 45/0 و 21/0 رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنین نتایج معادلات ساختاری نیز نشان داد توانایی شناختی و عدالت اخلاقی بطور غیرمستقیم با میانجی گری باورهای فراشناختی با تفکر انتقادی ارتباط معناداری وجود دارد؛ همچنین بین تفکر انتقادی و باورهای فراشناخت با عدالت اخلاقی و توانایی شناختی ارتباط مستقیم و معنادار وجود دارد(01/0P<). و مدل مفروض نیز نشان داده است که مدل از برازش مناسب و قابل قبولی برخوردار است. بر اساس یافته های پژوهش ضرورت ترکیب سازه های مختلف در عملکرد فردی مورد تائید قرار گرفت، بنابراین پیشنهاد می شود با تایید روابط فوق آموزش های اساسی از همان اوان کودکی و در مراحل پیش دبستانی مورد توجه متخصصین و برنامه ریزان قرار گیرد.
اثربخشی تربیت زیبایی شناختی بر تفکر انتقادی و تدریس خلاق دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پژوهشنامه تربیتی سال هفدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۷۰
1 - 26
حوزه های تخصصی:
این مطالعه با هدف بررسی اثربخشی تربیت زیبایی شناختی بر تفکر انتقادی و تدریس خلاق دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان در سال تحصیلی1400- 1399 انجام شد. روش پژوهش آن شبه آزمایشی در یک طرح پیش آزمون و پس آزمون بود و به شکل مطالعه موردی روی 60 نفر از دانشجویان رشته علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان قم که به صورت تصادفی خوشه ای انتخاب شده بودند، اجرا گردید و بسته آموزشی تربیت زیبایی شناختی محقق ساخته نیز، طی 8 جلسه 90 دقیقه ای بر اساس رویکرد سازنده گرایی (E5) آموزش داده شد. ابزار اندازه گیری شامل دو پرسش نامه استاندارد تفکر انتقادی کالیفرنیا(1994) و تدریس خلاق چائوهانگ(2005) بود. پایایی پرسش نامه تفکر انتقادی کالیفرنیا در این مطالعه 91/0 و پایایی پرسش نامه تدریس خلاق چائوهانگ، 89/0 برآورد شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چند متغیره و نرم افزار SPSS نسخه 25 استفاده شد. نتایچ پژوهش نشان داد که بسته آموزشی تربیت زیبایی شناسی به طور معنی دار (با اطمینان 99 درصد) در بهبود تفکر انتقادی و تدریس خلاق دانشجو معلمان مؤثر بوده است. بنابراین بر اساس نتایج پژوهش حاضر، می توان تربیت زیبایی شناسی را به عنوان راهبردی مناسب و کارآمد برای بهبود تفکر انتقادی و تدریس خلاق دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان در نظر گرفت.
شناسایی و اعتبارسنجی نشانگان و مؤلفه های رفتاری مؤثر اساتید دانشگاه در شکل گیری تفکر انتقادی دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزش عالی ایران سال هفتم بهار ۱۳۹۴ شماره ۲ (پیاپی ۲۶)
۱۹۲-۱۵۳
حوزه های تخصصی:
شناسایی و اعتبارسنجی نشانگان و مؤلفه های رفتاری مؤثر اساتید دانشگاه در شکل گیری تفکر انتقادی دانشجویان هدف پژوهش حاضر است. پژوهش حاضر یک پژوهش آمیخته (ابتدا کیفی بعد کمی) و ازلحاظ هدف در حیطه پژوهش های کاربردی می باشد. روش نمونه گیری پژوهش در بخش کیفی، گلوله برفی و در بخش کمی، تصادفی طبقه ای بود. فرایند اجرایی پژوهش در بخش کیفی، مصاحبه نیمه هدایت شده با 16 نفر از اعضای هیئت علمی و دانشجویان دکتری و سپس برای تحلیل اطلاعات به دست آمده در این بخش، از تحلیل محتوا و روش کدگذاری باز و کدگذاری محوری استفاده شد. با استفاده از اطلاعاتی که به دست آمد 7 مؤلفه و 28 نشانگر رفتاری برای تفکر انتقادی مشخص شد. پرسشنامه ساخته شده از نشانگرهای بدست آمده، در بین 355 دانشجوی کارشناسی (100 پسر و 255 دختر) دانشگاه خوارزمی در سال 93-1392 به اجرا درآمد. تحلیل ها روایی و پایایی مطلوبی را برای ابزار ساخته شده ارائه داد. در بخش کمّی، روش های آماری با توجه به ماهیت مطالعه، تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی و برازش الگوی تک عاملی بود. نتایج به دست آمده نشان داد که تفکر انتقادی شامل مؤلفه های مهارت های ارتباطی یا رفتارهای کلاسی، محیط آموزشی یا فضای کلاسی، مهارت های تدریس یا روش های تدریس استاد، رفتارهای خارج از کلاس استاد، ویژگی های فردی استاد، روحیه گشاده رویی و مددرسانی علمی استاد، فعالیت های آموزشی و پژوهشی استاد است.
بازنمایی چگونگی مدیریت کلای درس مبتنی بر پرورش تفکر انتقادی در علوم انسانی(یک مطالعه خود مردم نگارانه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظام آموزش عالی پرورش تفکر انتقادی توسط اعضای هیئت علمی امری ضروری است این مهم در حوزه علوم انسانی ضرورت دو چندانی پیدا می کند. هدف پژوهش حاضر، بازنمایی رویکردهای آموزش انتقادی در علوم انسانی می باشد. به این منظور، این پژوهش به بازنمایی تعریف اساتید از تفکر انتقادی، چگونگی به چالش کشیدن دانشجویان، شیوه های تدریس و ارزشیابی در کلاس درس پرداخته است. رویکرد پژوهش کیفی و از نوع خود مردم نگاری می باشد. جهت جمع آوری داده ها از ابزار مصاحبه نیمه ساختارمند استفاده شده است. نمونه پژوهش شامل 9 نفر از اعضای هیئت علمی دانشکده علوم انسانی و اجتماعی، دانشگاه کردستان می باشد که از طریق نمونه گیری با بالاترین قدرت (بررسی مواردی که پدیده های موردنظر در آن ها بروز بسیار قوی دارد) انتخاب شده اند. داده ها به روش کدگذاری نظری و همچنین جهت تعیین کدها و موضوعات اصلی ازنرم افزار تحلیل داده های کیفی Nvivo10 استفاده شده است. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل مقایسه ای صورت گرفته است. جهت تعیین روایی پژوهش از سه روش اعتبارپذیری، انتقال پذیری و تائید پذیری استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان داد که اعضای هیئت علمی با درک روشن ومتعهدانه از تفکر انتقادی، به چالش کشیدن دانشجو، استفاده از شیوه های تدریس فعال و در ارزشیابی ها با اهمیت دادن به فرایند کلاسی و همچنین استفاده از سؤالات تشریحی با پاسخ های تحلیلی سعی در پرورش تفکر انتقادی در دانشجویان داشتند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که اعضای هیئت علمی با درک درست از تفکر انتقادی و چگونگی آموزش آن می توانند آن را پرورش دهند و نتایجی که حاصل می شود چشمگیر خواهد بود.
تاثیر آموزش فلسفه ورزی بر خلاقیت و تفکر انتقادی دانش آموزان دختر پایه پنجم ابتدایی شهر آبپخش
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش فلسفه ورزی بر خلاقیت و تفکر انتقادی دانش آموزان دختر پایه پنجم ابتدایی شهر آبپخش بود. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی دانش آموزان دختر پایه پنجم ابتدایی شهر آبپخش تشکیل دادند. حجم نمونه این پژوهش شامل 30 نفر بود که از طریق نمونه گیری در دسترس بدست آمد. ابزار جمع آوری داده ها در این پژوهش پرسشنامه های خلاقیت تورنس (1998) و تفکر انتقادی فاشیون (1989) بود. یافته ها نشان داد که میانگین نمره تعدیل شده هر یک از مؤلفه های خلاقیت یعنی سیالی، بسط، ابتکار و انعطاف پذیری در آزمودنی های گروه آزمایش در مرحله پس آزمون بطور معناداری بیشتر از گروه گواه می باشد که نشان از تاثیر مثبت آموزش فلسفه ورزی بر هر یک از مؤلفه های خلاقیت یعنی سیالی، بسط، ابتکار و انعطاف پذیری در آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه دارد. آموزش فلسفه ورزی موجب ارتقای تفکر انتقادی آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه شده است که نشان از تاثیر مثبت آموزش فلسفه ورزی بر تفکر انتقادی در آزمودنی های گروه آزمایش نسبت به گروه گواه دارد. نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تقویت آموزش فلسفه ورزی در بین دانش آموزان می توان به بهبود خلاقیت و تفکر انتقادی آنان در مدارس کمک فراوانی نمود.
اثربخشی آموزش مهارت خودآگاهی بر تفکر انتقادی و تنظیم هیجان مثبت دانش آموزان پسر دوره متوسطه اول شهر چادگان
هدف از پژوهش حاضر اثربخشی آموزش مهارت خودآگاهی بر تفکر انتقادی و تنظیم هیجان مثبت دانش آموزان پسر دوره متوسطه اول شهر چادگان بود. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی دانش آموزان پسر دوره متوسطه اول شهر چادگان تشکیل دادند. حجم نمونه این پژوهش شامل 30 نفر بود که از طریق نمونه گیری در دسترس بدست آمد. ابزار جمع آوری اطلاعات در این تحقیق پروتکل آموزش مهارت خودآگاهی جعفری و همکاران (1395) و پرسشنامه های تفکر انتقادی فاشیون (1989) و تنظیم هیجان گارنفسکی و همکاران (۲۰۰۱) بود. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد و نتایج نشان داد آموزش مهارت خودآگاهی موجب بهبود تفکر انتقادی در آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه گردید. همچنین آموزش مهارت خودآگاهی موجب بهبود تنظیم هیجان های مثبت یعنی پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت و بازارزیابی در آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه گردید. نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تقویت آموزش مهارت خودآگاهی در بین دانش آموزان می توان به بهبود تفکر انتقادی و تنظیم هیجان مثبت آنان در مدارس کمک فراوانی نمود.
رابطه ی بین تعامل والد_کودک و معلم_کودک با تفکر انتقادی دانش آموزان پایه ی ششم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره هجدهم پاییز ۱۴۰۱شماره ۳
187 - 202
هدف این پژوهش، بررسی رابطه تعامل والد_کودک و معلم_کودک با گرایش به تفکر انتقادی در دانش آموزان پایه ششم بوده است. جامعه آماری پژوهش شامل 499 دانش آموز پایه ششم منطقه اشترینان بود. 217 دانش آموز به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. دانش آموزان، اولیا و معلمان به مقیاس های تفکر انتقادی کودکان، رابطه والد_کودک و معلم_کودک پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، رگرسیون چندمتغیری با روش ورود، تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبی LSD استفاده شد. نتایج نشان داد که بین نزدیکی والد_کودک و تفکر انتقادی کودکان رابطه مثبت و بین تعارض والد_کودک با تفکر انتقادی کودکان رابطه منفی وجود داشت. همچنین بین نزدیکی و وابستگی معلم_کودک با گرایش به تفکر انتقادی رابطه مثبت و معنادار وجود داشت. بر اساس نتایج رگرسیون، ارتباط نزدیک معلم_کودک قوی ترین متغیر برای پیش بینی گرایش به تفکر انتقادی در کودکان بود. نتایج نشان داد که والدین دارای مدرک تحصیلی لیسانس و فوق دیپلم فرزندان دارای گرایش بیشتری به تفکر انتقادی داشتند. همچنین معلمان دارای مدرک لیسانس و فوق لیسانس نسبت به معلمان دارای تحصیلات فوق دیپلم دارای دانش آموزانی بودند که گرایش بیشتری به تفکر انتقادی داشتند. بنابراین تقویت تعامل مثبت والد_کودک و معلم_کودک می تواند گرایش به تفکر انتقادی در کودکان را تقویت کند.
مطالعه ی تطبیقی نقش تفکر انتقادی در فرایند تعلیم و تربیت از منظر علامه طباطبایی و یورگن هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره هجدهم زمستان ۱۴۰۱شماره ۴
123 - 146
در این پژوهش کوشش شده است که با واکاوی شاخص های تفکر انتقادی و تأثیرات آن بر عناصر آموزشی شامل اهداف، روش تدریس، برنامه درسی و نقش معلم، دلالت های تربیتی کاربردی با مقایسه آراء فلسفی و تربیتی علامه طباطبایی با هابرماس، ارائه شود. متناسب با سؤالات پژوهش، روش تحلیل توصیفی، تطبیقی و تحلیل محتوای کیفی به کار گرفته شده است. جهت تحلیل داده ها از چارچوب مفهومی برگرفته از تعاریف صاحبنظران استفاده شده است. ابزار جمع آوری اطلاعات، فیش برداری از نمونه هایی از مقالات و آثار مکتوب دو فیلسوف بوده که به صورت هدفمند، گزینش گردیده اند. از تکنیک های زاویه بندی پژوهشگر، بازبینی مجدد، مطابقت یافته ها با نتایج تحقیقات مشابه و زاویه بندی نظری، جهت تأیید اصالت و اطمینان پذیری یافته ها استفاده شده است. یافته ها بیان گر آن است که مؤلفه های تفکر انتقادی در زمینه های پرسشگری، مباحثه و گفتگو، عقلانیت، استدلال منطقی، آزاداندیشی، تربیت اخلاقی و حقیقت جویی از نظر هر دو فیلسوف مشترک می باشد. دلالت های تربیتی منتج از دیدگاه این دو فیلسوف نیز شامل: تربیت اخلاقی مبتنی بر عقل و فطرت، رهایی از جهل و سلطه و رسیدن به قرب الی الله، حقیقت گویی، آزاداندیشی ، روش مشارکتی مبتنی بر گفتگوی سازنده و کنش ارتباطی در راستای علم و عمل معلم می باشد که هر یک منطبق بر عناصر آموزشی ارائه شده است.
تأثیر قصه گویی دیجیتال بر خودکارآمدی و تفکر انتقادی دانش آموزان دوم ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تدریس پژوهی سال دهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
173 - 143
هدف : این پژوهش با هدف بررسی تأثیر قصه گویی دیجیتال بر خودکارآمدی و تفکر انتقادی دانش آموزان پایه دوم ابتدایی در سامانه شاد به انجام رسیده است. روش: این پژوهش یک مطالعه شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دختر پایه دوم ابتدایی شهرستان گنبدکاووس در سال تحصیلی 1400- 1399 بود که دانش آموزان پایه دوم دبستان کودکان ایران زمین روستای قزلجه ماتی انتخاب گردید. تعداد اعضای هر یک از گروه های کنترل و آزمایش 10 نفر بوده؛ که به صورت جایگزینی تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایشی قرار گرفتند. مداخله قصه گویی دیجیتال برای گروه آزمایش انجام شد، درصورتی که گروه کنترل قصه گویی به روش سنتی بود. قبل و بعد از اجرای آزمایش پیش آزمون و پس آزمون برای دو گروه آزمایش و گواه صورت گرفت. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه تفکر انتقادی (CTD) Aو پرسشنامه استاندارد خودکارآمدی کودکان و نوجوانان (SEQ-C) استفاده شد. یافته ها: روش های آماری به کار رفته این پژوهش شامل روش های آمار توصیفی(میانگین، انحراف معیار) و روش های آمار استنباطی(آزمون کوواریانس چند متغیره) بوده است. با توجه به نتایج تحلیل کوواریانس و میانگین های تعدیل شده و با در نظر گرفتن محدودیت های پژوهش می توان گفت قصه گویی دیجیتال بر افزایش خودکارآمدی و تفکر انتقادی دانش آموزان دوم ابتدایی در محیط برخط شاد مؤثر بوده است.
ظرفیت داستان در تقویت تفکر انتقادی: ارزیابی داستان های نوجوانان از منظر تفکر انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
از آنجا که داستان پایه اصلی تفکر و ارتباط است، یکی از ابزارهای پرورش تفکر نقادانه به شمار می رود. از این رو در این پژوهش، پس از تبیین مؤلفه های تفکر انتقادی و معرفی معیارهای ارزیابی داستان، به روش تحلیل مضمون به بررسی و ارزیابی 30 داستان نوجوان در گروه سنیِ 12 تا 15 سال، مربوط به سال های 90 تا 98، در سه گرایش رسمی، نخبه گرا و بازارپسند، اعم از تألیف یا ترجمه پرداخته شد تا داستان های برخوردار از محتوای فکری و دارای ظرفیت تقویت تفکر انتقادی شناسایی شود. معیارهایی که مبنای تحلیل و ارزیابی قرار گرفتند شامل پرسش گری، استدلال و رزی، داوریِ مستند، تجزیه و تحلیل، حل مسئله، هم ذات پنداری، درون مایه فلسفی، کند و کاو اخلاقی، و گفت وگوی هدف مند هستند. آنها از دیدگاه های متخصصان حوزه تفکر انتقادی، همچون چت مایرز، رابرت فیشر، رابرت انیس، ریچارد پاول و پیتر فسیونه، استخراج شده اند. نتیجه این پژوهش نشان می دهد که تنها چهل درصد از داستان های بخش نخبه گرا و بازارپسند و ده درصد از داستان های بخش رسمی از محتوای فکری برخوردار، و دارای ظرفیت تقویت تفکر انتقادی هستند.
تحلیل رابطه درک ابعاد ماهیت علم با گرایش به تفکر انتقادی در بین دانش آموزان شهر تبریز(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
دانش شناسی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۵۸
17 - 29
هدف : پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه درک ماهیت علم و ابعاد آن با گرایش به تفکر انتقادی در بین دانش آموزان تبریز است. روش پژوهش : مطالعه حاضر به صورت تحلیلی- همبستگی است. نمونه آماری 262 نفر از دانش آموزان رشته ریاضی و تجربی شهر تبریز بوده که در آن، دانش آموزان به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شده بودند. ابزار گردآوری داده ها، دو پرسشنامه تفکر انتقادی ریتکس (2003) و پرسشنامه ماهیت علم، روبا و آندرسون( 1978) بوده است. داده ها با استفاده از نرم افزار spss و از طریق روش های آمار توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. یافته ها: یافته های تحقیق نشان داد که بین دانش آموزان گروه ریاضی و تجربی از لحاظ تفکر انتقادی و ماهیت علم تفاوت معنی داری وجود ندارد. همچنین آزمون همبستگی پیرسون نشان داد، از بین مؤلفه های ابعاد ماهیت علم و رابطه آن با تفکر انتقادی 3 مؤلفه (تعهد، خلاقیت و یکپارچگی) رابطه معنی داری با تفکر انتقادی دارد؛ ولی 3 مؤلفه دیگر (توصیه، سادگی و سنجش) رابطه معنی داری ندارند. نتیجه گیری: نتیجه تحلیل رگرسیونی انجام گرفته نیز نشان داد از بین 6 مؤلفه ابعاد ماهیت علمی تنها مؤلفه خلاقیت حدود 5 درصد از واریانس تفکر انتقادی را تبیین می کند. با عنایت به یافته های حاصل از بین این پژوهش، برنامه ریزان و مسئولین در برنامه های آموزشی خود باید توجه بیشتری به مهارت تفکر انتقادی و درک ماهیت علم لحاظ نمایند.
سید حسین العطاس و مسئله روشنفکران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات اجتماعی ایران سال شانزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
97 - 101
درک سید حسین العطاس از مفهوم «روشنفکر» را چگونه باید فهمید؟ مسئله روشنفکران در جهان مدرن یکی از چالش برانگیزترین پرسش های علوم انسانی و اجتماعی است. العطاس میان نقش روشنفکران در جوامع در حال توسعه و توسعه یافته تمایز قائل است. مفروضات بنیادی نگرش العطاس، به عنوان یک اندیشمند پسااستعماری از مالزی، درباره نقش روشنفکران در جوامع در حال توسعه چیست؟ روایت های غیراروپامحور زیادی درباره نقش روشنفکران در جهان معاصر وجود دارد. برای مثال می توان به علی شریعتی، جلال آل احمد و ادوارد سعید اشاره کرد. اما تنها اندکی بر نگرش العطاس در ارتباط با آینده روشنفکران مدرن در دنیا و به خصوص در جوامع در حال توسعه کار کرده اند. به عبارت دیگر، در این مقاله بر مفهوم روشنفکر، آنگونه که العطاس آن را می فهمد، متمرکز خواهیم بود و تلاش خواهیم کرد مربوطیت این رویکرد را در بستر امروز جوامع در حال توسعه پیدا کنیم و در این باره که آیا تعامل انتقادی با این رویکرد غیراروپامحور می تواند در به کارگیری رویکرد العطاس در سطحی کلی و جهانی مؤثر باشد بحث کنیم؟
نقش درس پژوهی بر تفکر انتقادی و توسعه ی حرفه ای معلمان
درس پژوهی رویکردی همکاری محور به توسعه حرفه ای معلمان است، که از کشور ژاپن منشاء گرفته است زمانی که این رویکرد اولین بار در اواخر دهه ی 1990 در ایالات متحده معرفی شد، به سرعت توجه مربیان و کارشناسان آموزش آمریکا را به خود جلب کرد، زیرا تصور بر این بود که این رویکرد یک نوآوری مؤثر و قابل اقتباس می باشد.این رویکرد براساس مکان،کار محور،مبتنی بر یادگیری دانش آموز،بر پایه ی همکاری و پژوهش مداری می باشد. پژوهشهای بین المللی اخیر در زمینه توسعه حرفه ای معلمان، روشنگر جهت گیریهای متفاوتی از اقدامات معمول در این حوزه است. این پژوهشها بیشتر بر مدرسه و کلاس درس استوار است و می کوشد معلمان را بیش از پیش در تصمیم گیریهای مربوط به شیوه های بهبود کیفیت آموزشی مدارس مشارکت دهد.این آموزش به معلمان کمک می کند تا به هنگام کسب صلاحیتهای حرفه ای در حین کار به بازسازی فکری خویش و دانش آموزان در فرایند یاددهی - یادگیری توجه جدی مبذول دارند. باید ضرورت پرداختن به درس پژوهش و به طور کلی ایجاد فرهنگ عامی معلم پژوهنده را از تربیت معلم و به صورتی در هم تنیده در همه دروس و برنامه ها آغاز نمود و در جریان رشد حرفه ای آن را تداوم بخشید.
بررسی رابطه تفکر انتقادی و مولفه های آن با خود انتقادی دانش آموزان متوسطه دوم
منبع:
پیشرفت های نوین در روانشناسی، علوم تربیتی و آموزش و پرورش سال پنجم آبان ۱۴۰۱ شماره ۵۳
361 - 378
تفکر انتقادی بسیار مهم است چرا که فرد را قادر می سازد تا اطلاعات دریافتی را ارزیابی نموده و خطرات عمل بر پایه یک فرض غلط را به حداقل برساند. فقدان این استعداد ذهنی می تواند باعث صدمه، مسمومیت ذهنی، عدم پذیرش و یا خرابکاری هایی شود که ممکن است فرد را با خطرات مهلکی روبه رو سازد. از طرفی انتقاد از خود شدیدترین نوع انتقاد محسوب می شود. اغلب مواقع دیگران با انتقادهای خود به ما آسیب می رسانند، اما انتقادی که به خود می کنیم ضربه ای عمیق تر بر ما وارد می کند و اثر آن پایدارتر است . از این رو سعی داریم به بررسی رابطه تفکر انتقادی و مولفه های آن با خود انتقادی دانش آموزان متوسطه دوم شهر بنجار بپردازیم ،در این پژوهش که از نوع توصیفی است ، با روش نمودنه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای از جامعه آماری معین با استفاده از فرمول کوکران تعداد 110 نفر دانش آموز متوسطه دوم پسرانه آموزش و پرورش منطقه بنجار بودند ، برای جمع آوری داده ها میدانی خود انتقادی از پرسشنامه خودانتقادی تامپسون و زاروف ( 2004) و برای جمع آوری داده های تفکر انتقادی از پرسشنامه تفکر انتقادی ریکتس (2003) استفاده شد.یافته های پژوهش نشان داد تفکر انتقادی و مولفه های آن با خود انتقادی رابطه معنی داری دارد.
تفکر انتقادی در فرایند تعلیم و تربیت از منظر علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در زمینه جایگاه تفکر انتقادی در اندیشه های فلسفی تربیتی علامه طباطبایی انجام گرفته است. هدف از انجام این تحقیق، بررسی ابعاد و مؤلفه های تفکر انتقادی و اثرات آن در فرایند تعلیم و تربیت و ارائه دلالت های ضمنی تربیتی جهت کاربرد در نظام آموزش و پرورش ایران است. روش تحقیق، توصیفی-تحلیلی بوده، جامعه پژوهش را کلیه اسناد منتشر شده مرتبط با اندیشه های فلسفی-تربیتی علامه طباطبایی در پایگاه های اطلاعاتی موجود؛ تشکیل می دهد. روش گردآوری داده ها، کتابخانه ای بوده و در قالب فعالیت های تحلیلی از تلخیص و عرضه داده ها و نتیجه گیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و همچنین به منظور استخراج دلالت های ضمنی تربیتی از روش نشانه شناسی استفاده گردیده است. نتایج به دست آمده نشانگر آن است که مؤلفه ها و ابعاد تفکر انتقادی از دیدگاه علامه طباطبایی شامل: توجه به تربیت اخلاقی، پرسشگری و بحث و تبادل نظر، علم آموزی، تهذیب و تزکیّه نفس، استدلال منطقی به منظور اثبات حقایق، آزادی و اختیار در نقد و بررسی نظرات، سعه صدر در مواجهه با مسائل و مشکلات، خردورزی و عقلانیت، رهایی بخشی از جهل و کشف واقعیت ها و رسیدن به توحید و قرب الی الله می باشد. دلالت های تربیتی در خصوص جایگاه تفکر انتقادی در فرایند تعلیم و تربیت از منظر علامه نیز دربرگیرنده عناصر مختلف تعلیم و تربیت شامل محتوای برنامه درسی، تدریس و ویژگی های معلم بود که با وجود اینکه در بستری از اندیشه های اسلامی مطرح شده اند؛ در بسیاری از وجوه با نظریات تفکر انتقادی معاصر در غرب، هم خوانی دارند.
آیا برنامه های درسی آموزش عالی توانسته است مهارت تفکر انتقادی دانشجویان را رشد دهد؟ (مطالعه موردی: دوره های کارشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۱۷ پاییز و زمستان ۱۳۸۹ شماره ۳ و ۴
77 - 100
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، بررسی تأثیر برنامه درسی آموزش عالی بر رشد مهارت تفکر انتقادی دانشجویان بود. با روش نمونه گیری تصادفی طبقه یی، 500 دانشجوی کارشناسی (100 نفر از ورودی بهمن 87، 100 نفر از ورودی مهر 87، 100 نفر از ورودی سال 86، 100 نفر از ورودی سال 85 و 100 نفر از ورودی سال 84) از دو دانشکده ی اقتصاد و علوم اجتماعی و علوم پایه دانشگاه شهید چمران اهواز انتخاب شدند و با تکمیل آزمون مهارت های تفکر انتقادی کالیفرنیا (CCTST) اطلاعات مورد نیاز گردآوری شده و مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتند. بر اساس یافته های پژوهش، بین میزان رشد مهارت تفکر انتقادی دانشجویانی که سال آخر تحصیل خود را می گذرانند، با دانشجویان سال اول، تفاوت معنی داری وجود دارد و این تفاوت به نفع دانشجویان سال آخر است. همچنین این تفاوت معنادار، در مورد سه خرده مقیاس آزمون مهارت های تفکر انتقادی، یعنی ارزشیابی، تحلیل و استنباط نیز، صادق است. اما نکته ی قابل ذکر، این است که میانگین نمره های تفکر انتقادی دانشجویانی که سال آخر تحصیل خود را سپری می کنند، کمتر از حد متوسط است. بنابراین، از مجموع یافته ها می توان دریافت که تحصیل در دانشگاه توانسته است مهارت تفکر انتقادی دانشجویان را رشد دهد، به گونه یی که میانگین تفکر انتقادی دانشجویان سال آخر، نسبت به دانشجویان سال اول از رشد نسبتاً قابل قبولی برخوردار بوده است؛ اما زمانی که نمره های تفکر انتقادی دانشجویان با نمره ی استاندارد آزمون مورد مقایسه قرار می گیرد، نمره ها ضعیف و پایین تر از حد متوسط بوده که این خود مسئله یی نگران کننده برای آموزش عالی خواهد بود و ضرورت بازنگری در هدف ها، روش های آموزشی رایج و بصورت کلی، ضرورت بازنگری در برنامه های درسی را آشکار می سازد.