فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷۴۱ تا ۷۶۰ مورد از کل ۴٬۴۴۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
برخی فیلسوفان بر این باورند که اصل انتخاب طبیعی اعتمادپذیری فرآیندهای باورسازی را تضمین می کند. بر طبق این دیدگاه، آن دسته از فرآیندهای باورسازی که بیشتر باورهای صادق تولید می کنند تا باورهای کاذب، برای تولید مثل و بقاء موجود زنده سودمندند و از این رو انتخاب طبیعی آن ها را حفظ می کند. استفن استیچ در استدلالی که به «احتیاط بهتر از پشیمانی است» مشهور است، این رویکرد را وامی زند. او نشان می دهد که انتخاب طبیعی دلیل کافی برای اعتمادپذیری فرآیندهای باورسازی نیست. در سوی دیگر، کریستفر اِل. استیفنز با ارائه مدلی، وضعیت هایی را مشخص می کند که در آن ها انتخاب طبیعی از باورهای صادق حمایت می کند. او معتقد است که این مدل استدلال استیچ را محدود می کند. در این نوشتار، نشان می دهیم که مدل استیفنز نمی تواند استدلال «احتیاط بهتر از پشیمانی است» را محدودکند و در اساس، تأثیری در مناقشه میان موافقان و مخالفان تبیین مبتنی بر نظریه تطور برای اعتمادپذیری فرآیندهای باورسازی ندارد.
نزاع فرگه و هیلبرت: روش صحیح پرداختن به فراقضیه ها در دستگاه های اصل موضوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«منطق به صورت نامحدود ... صوری نیست. اگر چنین بود، بدون محتوا می بود ... هیچ علمی کاملاً صوری نیست» (Frege, 1971:109).
در ۱۸۹۹، دیوید هیلبرت نظام اصلِ موضوعیِ منقحی برای هندسة اقلیدسی عرضه کرد و با اثبات مشروط فراقضیه های سازگاری و استقلال برای این نظام، راه حلی برای یکی از مسائل دیرپای ریاضیات (مشهور به مسئلة خطوط موازی) ارائه داد. گوتلوب فرگه، پایه گذار منطق صوری جدید، مخالفت های بنیادینی با رویکرد فرمالیستی هیلبرت و برهان های او برای فراقضیه های سازگاری و استقلال ابراز داشت. بررسی دلایل این مخالفت نشان می دهد که دیدگاه فرگه نسبت به صوری بودن منطق و قضیه های فرانظریه ای به کلی متفاوت از دیدگاه پذیرفته شدة امروزی است. در این مقاله پس از شرح مختصر روش اثبات هیلبرت برای فراقضیه های سازگاری و استقلال و همین طور انتقادهای اصلی فرگه به آن، به روش پیش نهادی خود فرگه برای پرداختن به این مسائل اشاره خواهم کرد و سپس به این بحث خواهم پرداخت که چرا در نهایت ریاضی دانان و منطق دانان، به پیروی از هیلبرت، به نکته سنجی های فرگه وقعی ننهادند و منطق جدید با معرفی نظریة مدل گام در راهی نهاد که از نگاه فرگه به هیچ وجه قابل قبول نبود. در پایان نتیجه ای که از این بررسی می گیرم این است که در واقع، فرگه و هیلبرت، هر یک بر اساس اندیشه ها و علایق خود، برداشت های متفاوتی از مفاهیمی مانند سازگاری و استقلال در دستگاه های اصل موضوعی داشته اند، جایی که فرگه به دنبال «سازگاری اندیشه ای» است هیلبرت صرفاً «سازگاری نحوی» را اثبات می کند. برداشت سخت گیرانة فرگه از مفهوم سازگاری و استقلال دامنة پژوهش های بعدی را به شدت محدود می ساخت، حال آن که برداشت هیلبرتی امکانات وسیع و جذابی برای انجام بحث های فرانظریه ای فراهم می آورد.
Metaphysics of Logical Realism(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Despite the often false impression that the analytic philosophy as an anti-metaphysical movement has nothing to do with metaphysics, there can be found good reasons to grant the metaphysical dispositions of analytic philosophers, and thereby, to minimize the anti-metaphysical nature of analytic philosophy in its all phases. Since analytic philosophy is a historical movement the main nature of which developed through several stages, the very kinds of metaphysical dispositions within each one of its various stages can be easily portrayed. In the meantime, logical realism as the early stage of analytic philosophy contains plenty of metaphysical dispositions. Undoubtedly, one cannot say that analytic philosophy in this period was not committed to metaphysical theses about the plurality of entities, the ultimate nature of reality and the logical structure of the world. In this paper, then, after giving a relatively complete explanation of the logical realism, we claimed that although logical realists rejected the traditional speculative metaphysics of their predecessors, they also replaced it by the metaphysics of logic that pursues the metaphysical aims, this time, by logical means. So, we portrayed this kind of metaphysics as Bolzano’s Semantic Platonism, Frege’s and Russell’s Pluralistic Platonism, Russell’s Pluralistic Atomism, and Wittgenstein’s logical atomism.
نقد دیدگاه سنت گرایان در باب هنر سنتی، هنر مقدس و هنر دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به یک اعتبار، «سنت گرایی» همزاد تاریخ بشر است؛ زیرا طبق ادعای سنت گرایان، همة سنت های بزرگ جهان منشأ مشترک دارند. یکی از موضوعات مهم مورد بحث سنت گرایان در دیدگاه خود در باب هنر که به آن می پردازند، تعریف و تبیین مفاهیمی همچون «هنر سنتی»، «هنر مقدس» و «هنر دینی» است. بررسی این مفاهیم در فهم نظریة سنت گرایان در باب هنر، اهمیت بسزایی دارد. این مقاله با روش گردآوری اسنادی و تحلیل محتوا، پس از تبیین این مفاهیم، آنها را به نقد می کشد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که هنر مقدس، بخشی از هنر سنتی است که با مناسک دین، به طور مستقیم در ارتباط است، اما هنر دینی به واسطة اختلاف در صورت، در زمرة هنر سنتی قرار نمی گیرد. دیدگاه سنت گرایی در باب هنرهای سنتی، مقدس و دینی، با انتقادهایی روبه رو است که نه تنها نظریة هنر سنت گرایان را با مشکل مواجه می سازد، بلکه بیانگر مخدوش بودن برخی از مبانی نظری ایشان است.
کتابشناسی (ترجمه): معنای زندگی (ریچارد تیلور)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
از نظر ریچارد تیلور مفهوم «بی معنایی» دشواری کمتری نسبت به مفهوم «معناداری» دارد. به همین دلیل او ابتدا به تعریف زندگی بی معنا، که بهترین نمونه آن افسانه باستانی سیسوفوس است، می پردازد و سپس از طریق مقایسه زندگی بامعنا را تعریف می کند. وی زندگی بی معنا را زندگی بیهوده می داند که مطلقاً هیچ حاصلی ندارد. بنابراین، زندگی بامعنا زندگی هدفمند خواهد بود. اما اگر هدف زندگی صرفاً خود زندگی باشد و انسان به فعالیت های تکراری بپردازد که به آن ها علاقه ای ندارد، زندگی او معنایی نخواهد داشت. همچنین اگر انسان به اهداف خود برسد و سپس به استراحت بپردازد و از نتیجه کارهایش لذت ببرد دچار ملال بی پایان می شود و زندگی اش بی معنا خواهد شد. تیلور نتیجه می گیرد که معنای زندگی عبارت است از انجام فعالیت هایی که اراده و علاقه ما به آن ها تعلق گرفته است. معنای زندگی چیزی جز ارضای امیال مان نیست. از این رو، معنای زندگی از درون ما نشأت می گیرد نه از بیرون.
تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی از دیدگاه ویلیام جیمز (Review of the Effect of Non-Epistemic Factors on Religious Belief from the Perspective of William James)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث مهمّی که امروزه در حوزة معرفت شناسی مطرح است، بحث میزان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی انسان می باشد. بررسی امکان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت، به عهدة معرفت شناسان است و در این مقاله می کوشیم تا دریابیم که آیا فرایند تکوین باورهای انسان در مسیری جدای از ساحت غیرعقیدتی شکل می گیرد یا آنکه ساحت های وجودی انسان در عین تمایز از یکدیگر، چنان در تأثیر و تأثّر متقابل با یکدیگرند که به سادگی نمی توان به استقلال ساحت عقیدتی از دیگر ساحت ها حکم داد و پنداشت که ساحت معرفتی باور انسان می تواند به نحو استقلالی وارد حوزة شناخت شود. در این زمینه، ویلیام جیمز برای نخستین بار در میان هشت عاملی که در فرایند تکوین باور مؤثّر می داند، تنها یکی را به استدلال اختصاص می دهد و هفت عامل دیگر را عوامل غیرمعرفتی می داند. این مقاله مشخّص می کند که انسان بدون توجّه به آنچه که در شخصیّت و درونش می گذرد، نمی تواند به معرفت دست پیدا کند، البتّه باید به این نکته توجّه داشت که این تأثیر تنها شامل تأثیرهای منفی نمی شود و کسانی مانند ویلیام جیمز علاوه بر توجّه بر تأثیرهای منفی، بر تأثیرهای مثبت نیز توجّه داشته اند و ما در این مورد، به کلام کسانی چون ویلیام جیمز که معتقدند باورهای انسان همواره در پرتو عوامل غیرمعرفتی شکل می گیرد، رهنمون می شویم.
استدلال اخلاقی سورلی بر وجود خدا و پاسخ به مبانی فکری کانت در اتحاد قلمرو اخلاق و طبیعت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از معروف ترین براهین اثبات وجود خدا در سده های اخیر، استدلال اخلاقی امانوئل کانت است. کانت برای محافظت از اطلاق حکم عقل عملی، که همانا دستیابی توأمان شادکامی و فضیلت است، خدایی را فرض می کند که با پیوند دادن دو قلمرو متفاوت اخلاق و طبیعت، این خیر کامل را محقق کرده است. اما منتقدان این استدلال معتقدند که کانت تنها برای معنادار کردن تجربه اخلاقی انسان، چنین چیزی را عملاً فرض کرده است و این ادعا برهانی برای وجود خدا نیست. از این رو برخی از متفکران براهین اخلاقی نوینی پدید آوردند. یکی از این براهین، استدلال اخلاقی از طریق عینیت ارزش های اخلاقی است. ویلیام سورلی با اثبات عینی بودن ارزش های اخلاقی، ذهنی عالی را به عنوان ضرورتی منطقی برای تحقق این وجود عینی ارزش های اخلاقی ثابت می کند و با نگاه ویژه خود به این استدلال، ادعا می کند که نه تنها برهانی نظری بر وجود خداوند فراهم آورده، بلکه توانسته است از اتحاد قلمرو طبیعت و اخلاق، تحت یک واقعیت یکپارچه حمایت کند. ما در این مقاله، استدلال اخلاقی مذکور را تقریر و بررسی خواهیم کرد.
بررسی تطبیقی دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام کریگ در باب مسئلة «تقدیرگرایی الاهیاتی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
در برابر «تقدیرگرایان کلامی»، که معتقدند علم پیشین الاهی با ارادة آزاد انسان در تعارض است، «سازگارگرایان» بر این باورند که علم پیشین خداوند با ارادة آزاد انسان سازگار است. «علامه طباطبایی» و «ویلیام کریگ» به گروه اخیر تعلق دارند و برای حل این مسئله راه حل ارائه می دهند. در این مقاله به بررسی تطبیقی «نظریة علم میانه»، به منزلة راه حل نهایی کریگ و دیدگاه علامه طباطبایی در باب این مسئله، می پردازیم. نتیجة نهایی آن است که با وجود تفاوت دیدگاه دو متفکر در برخی موارد، هر دو اندیشمند ضمن پذیرش سازگاری علم پیشین الهی با اختیار انسان معتقدند معرفت خداوند به افعال اختیاری انسان ناشی از معرفت او به این نوع افعال با تمام شرایط و خصوصیات آن هاست.
در دفاع از استدلال دور و تسلسل بر مبناگروی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۴ شماره ۶۱
حوزههای تخصصی:
تأملی بر طبیعت گرایی مک داول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسألة اصلی در این مقاله تبیین و توضیح شرایطی است که جان مک داول[1] برای تحقق شناختی عینی، یعنی تحقق وضعیتی که در آن فعالیت عقلانی ما پاسخگو به واقعیت است، تعیین می نماید. با توضیح این شرایط، درواقع راه حل مک داول برای حل مسألة معرفت شناختی ارتباط ذهن و جهان و به عبارت دقیق تر نسبت تفکر با جهان روشن می گردد. بدین جهت نظریات مک داول در دو محور مطرح می شود: اول تحلیل درمانگرانة او در مورد علل ایجاد این مسأله و دوم نظریات ایجابی او که بیانگر طرز تلقی خاص او در مورد جهان، ذهن، طبیعت گرایی در فلسفة ذهن و جایگاه تجربه در نظام توجیه است.
باور دینی و خودآیینی عقلانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خودآیینی عقلانی بیانگر آن است که آدمی چگونه می تواند فاعلیت معرفتی خود را محفوظ بدارد و اختیار تنظیم و اداره ی عقلانی خود را داشته باشد. این ارزش معرفتی غالباً در مقابل دگرآیینی عقلانی طرح شده که مطابق آن، باورنده، به علل درونی یا بیرونی، فاقد توانایی لازم برای اِعمال فاعلیت معرفتی خود است. از آغاز دوران مدرن، برخی فیلسوفان و متفکران به تصریح یا تلویح گمان کرده اند که باور دینی ناقض خودآیینی عقلانی است. با این حال، روایت مسئولیت محور از معرفت شناسی فضیلت گرا به خوبی نشان می دهد که خودآیینی به مثابه یک فضیلت عقلانی به معنای اتکا به قوای معرفتی خود و بی نیازی معرفتی از دیگری نیست بلکه نحوه ی تنظیم فاعلیت معرفتی باورنده را در تعامل های فکری او با دیگری تجویز می کند. بر این اساس، باورنده ی خودآیین بر شناخت اقسام روابط معرفتی خود با دیگری و تنظیم مستقل آن توانا است. این معنا از خودآیینی عقلانی با برگرفت و نگه داشت باورهای دینی در تعارض نیست. باور دینی می تواند خودآیین باشد اگر باورنده ی متدین نقش دیگری را به مثابه ناقل، ناقد، حامی، الگو یا مرجع در باورهای دینی خود دریابد و وجدان مدارانه و به اتکای آراستگی به فضایل عقلانی، نحوه ی مداخله ی معرفتی دیگری را در باورهای دینی خود تنظیم کند.
مفهوم بی علقگی در اندیشة ژان اسکات اریگنا، لرد شافتسبری، فرانسیس هاچسن ودیوید هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم «بی علقگی» یکی از مفاهیم بنیادین در تجربة زیباشناختی است که بیشتر با نام کانت به ذهن متبادر می شود. او در دقیقة اوّل «نقد قوّة حکم» خویش به آن می پردازد. در واقع، تجربة بی علقه و یا به عبارت دیگر، بی علقگی خصوصیّت منحصر به فرد تجربة زیباشناختی است که آن را از سایر تجربه ها متمایز می سازد. با نگاه به اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مشخّص می شود که این مفهوم پیش از کانت نیز مطرح بوده، امّا کمتر به آن پرداخته شده است. از این لحاظ، مقالة حاضر بر آن است تا به این مسئله بپردازد که مفهوم بی علقگی چگونه و در چه زمینه ای در اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مطرح شده است و چه تحوّلاتی را از سر گذرانده است.
نقد و بررسی برهان معجزه بر اثبات وجود خدا از دیدگاه فیلسوفان دین مغرب زمین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خداباوران معجزه را دلیلی برای اثبات وجود خدا می دانند. در طرف مقابل، خداناباوران نقدهایی علیه دلالت گری معجزه بر اثبات وجود خدا مطرح می کنند که بیشتر به وقوع پیوستن تاریخی معجزات را محل تردید قرار می دهد و حتی ناممکن می دانند. هدف این نوشتار بررسی و پاسخ به چند پرسش اصلی در این موضوع مورد اختلاف است: معجزه چیست؟ آیا «معجزه» مفهومی خودمتناقض است؟ آیا استناد به گواهی های تاریخی برای وقوع معجزات قابل توجیه است؟ عامل وقوع معجزه چیست؟ روش این تحقیق توصیفی-تحلیلی است که از طریق مطالعه، بررسی و تحلیل ذهنی مفاهیم، گزاره ها و استدلال ها انجام می گیرد. بر این اساس، کتب، مقالات و دیگر آثار فیلسوفان مغرب زمین و همچنین کتب و مقالاتی که درباره آنها نوشته شده اند، مورد مطالعه قرار می گیرند. در این مقاله ضمن بررسی پرسش های یاد شده تلاش خواهد شد تا نشان داده شود که اولاً «معجزه» مفهومی خودمتناقض نیست؛ لذا نمی توان با استناد به ناسازگاری درونی مفهوم، امکان وقوع آن را زیر سوال برد؛ ثانیاً در صورت فراهم بودن شرایطی می توان پذیرفت که معجزاتی رخ داده اند؛ ثالثاً از میان وقایع معجزه گون برخی را می توان دال بر وجود خداوند دانست، هرچند که دلالت گری پاره ای دیگر محل بحث است.
نظریه ی آگوستین درباره ی مسئله ی شر و نقد آن از منظر ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی قرون وسطی اولیه (قرون 5-11)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
مسأله شر یکی از مهم ترین مسائل فلسفی است که به شکل های مختلف مطرح می شود و به آموزه های دینی نقد وارد می کند. آگوستین و ابن سینا برای فائق آمدن بر این مسأله از راه حل عدمی بودن شرور استفاده کرده اند. اما آیا این را حل می تواند تمامی مصادیق شرور را شامل شود؟ ابن سینا با طرح نظریه عدمی بودن شرور، درصدد حل مسأله در برخی از مصادیق شرور است و برای حل مشکل شرور وجودی، از راه حل نظام احسن استفاده می کند. نظریه آگوستین به دلیل این که همه شرور را عدمی می داند و در عین حال همه آن ها را به «گناه» ارجاع می دهد، غیرواقع بینانه و دارای تعارض درونی است. به نظر می رسد نظریه ابن سینا در حل مسأله شرور به جهت به کارگیری راه حل های مختلف از توفیق بیشتری برخوردار است.
عقلانیت و معنویت: مبانی و اهداف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«عقلانیت و معنویت»، نظریه ای است در ادامة معنویت گرایی غرب که برای پر کردن خلأ معنوی ناشی از «مدرنیزم» به وجود آمده است. هدف این نظریه کاهش درد و رنج بشر است که تنها با جمع میان عقلانیت و معنویت که از تلفیق مدرنیزم و دین ایجاد شده است، محقق می گردد. اصل بودن عقلانیتِ ابزاریِ استدلال گر در این نظریه به دلیل اساسی بودن آن در مدرنیزم است. معنویت نیز به کاربستن عقلانیت و یا دین شخصی شده ای است که از فروکاستن از دینِ نهادینه ناشی شده است. اصل قرار دادن مدرنیزم و نگاه حداقلی به دین به هنگام تقابل با مدرنیزم، علاوه بر اشکالات مبنایی، از جهات مختلف دیگری نیز این نظریه را دچار ضعف و ابهام کرده است. برخی از این ابهامات ناشی از نبود انسجام در بیان نظریه و ذکر نکردن تمام لوازم و مقدمات آن است. مشخص نبودن مخاطبان نظریه و ابهام در هدف و چگونگی کارکرد این نظریه در رسیدن به هدفِ خود، کارایی آن را نامعلوم کرده است. ابهام در میزان و چگونگی فروکاهی دین و واضح نبودن مبانی این رویکرد نیز موجب ضعف نظریه شده است. امید است با بررسی های صورت گرفته، این نظریه وضوح بیشتری یافته، تکامل یابد.
Plantinga’s Reformed Epistemology and Religious Extremism: Some Historical Evidences(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
According to Plantinga’s reformed epistemology, as perceptual beliefs, religious beliefs are properly basic, and therefore need no additional justification. But as it has been said frequently, this idea may lead to relativism. In this paper, first, we argue that not only its relativistic aspect allows for religious extremism, but also it could be used to justify that kind of extremism. Then, reciting some historical testimonies, including John Calvin, Khawarij, Ibn Taymiyye and Seyyed Qutb, we suggest that in principle, for many centuries extremists have derived a benefit from an idea similar to reformed epistemology to justify committing violence and other unacceptable behaviors.
پیکره بندی موضوعات، عناوین و حوزه های معرفتی هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مباحث معرفتی، تبویب و شاخه بندی علوم، بحث بسیار مهم و کارسازی است؛ تبویبی که نخستین بار با تقسیم علم به علوم نظری و عملی آغاز شد و در سیر تطور و تحول معانی و علوم، تقسیمات گسترده تری را نیز پذیرا شد. جهان هنر نیز به دور و بی بهره از این تبویب و تدوین نبود. تبویبی که همچون علوم دیگر با ارسطو آغاز شد؛ زیرا او افزون بر وجه نظر و عمل، وجه دیگری نیز برای انسان قائل شد: وجه ابداع. فن الشعر یا بوطیقای او محصول چنین تبویبی بود. برای ارائه پیکره بندی مباحث نظری می توان سه ساحت را از یکدیگر متمایز کرد: مباحث مربوط به فلسفه هنر و زیبایی شناسی؛ ساحت درک، نقد و شناخت آثار هنری؛ حوزه تاریخ هنر و فلسفه تاریخ هنر.
تأثیر الهیات اروپایی بر تشکیل الهیات رهایی بخش امریکای لاتین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ریشه های شکل گیری الهیات رهایی بخش امریکای لاتین را می توان در رخدادها و جنبش های سکولار و دینی اواسط قرن بیستم در اروپا جست وجو کرد؛ چراکه این الهیات در واکنش به تفکر اروپایی شکل گرفته بود. از جمله متفکران اروپایی که نظریاتشان در الهیات رهایی بخش مورد استفاده قرار گرفت، یورگن مولتمان، ژان ماریتن و دیتریش بونهافر است.
از منظر مولتمان، وعده خدا در انجیل، رستاخیز عیسی و کل آفرینش در پرتو قدرت الهی است که پیوند عمیقی با عمل اجتماعی و سیاسی مسیحیان برای تجدید حیات جامعه بشری دارد. ازاین رو، این جهانی است، نه آن جهانی. کلیسا در این معنا، دارای نسبت خویشاوندی با جهان است. ماریتن قائل است؛ انسان باید برای توسعه مادی، اجتماعی و معنوی همه اشخاص جامعه بکوشد، هم در مقام فرد و هم در مقام اشخاص که این مستلزم عمل است. بونهافر نیز وظیفه مسیحیان در جهان سکولار و بی دین امروز را شریک شدن در رنج های خداوند، در احیای ایمان مسیحی در این جهان می داند تا زمینه های تحقق ملکوت و عدالت الهی فراهم آید.
بنابراین، می توان گفت: الهی دانان بزرگ رهایی بخش امریکای لاتین، تحت تأثیر الهی دانان اروپایی بوده و از نظرات آنان در بیان دیدگاه های خود بهره می بردند. ازاین رو، یکی از مهم ترین علل شکل گیری الهیات رهایی بخش را باید الهیات اروپایی دانست و الهی دانان غربی را مؤثر در ایجاد این الهیات در امریکای لاتین قلمداد کرد.
بررسی کارنامه معرفتی الهیات آزادی بخش نیم قرن پس از ظهور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«الاهیات آزادی بخش»، در آغاز عمدتاً پدیده ای وابسته به آیین کاتولیک رومی و تا حد بسیاری مدیون نیروی محرک شورای واتیکانی دوم بود. متألهان آزادی بخش باور داشتند که آرمان رهایی مستمندان و ستمدیدگان در کتاب مقدس، به ویژه با بخش «خروج» بنی اسرائیل و در زندگی، مرگ، و رستاخیز عیسی ناصری منعکس شده است. این مکتب الاهیاتی، به جز همسویی با مارکسیسم در آرمان مبارزه با استثمار، از نظر روش شناسی، تا حد زیادی مدیون آن بود و بر چرخة «عمل تفکر عمل» تأکید می کرد.
شکست سوسیالیسم، حاکمیت نسبی سکولاریسم و بازگشت سیاست اقتصادی نولیبرالی در منطقه آمریکای لاتین، به این احساس دامن زد که الهیات آزادی بخش رو به نابودی است. ولی نسل دوم رهبران نهضت، با توجه به معرفت شناسی سیال و انتقادیِ نسل اول، گسترة بررسی های خود را پیرامون موضوعات جهانی سازی و نظام سرمایه داری، حقوق بشر، حقوق زنان و کودکان، مسئله اخلاق زیست محیطی و... تعمیق بخشیدند.
این مقاله با رویکرد تحلیلی، مبانی الهیات آزادی بخش را با آیین کاتولیک در باب رستگاری انسان، جایگاه مسیح در نجات بشر، هرمنوتیک آزادی بخش کتاب مقدس و بازتعریف وظایف کلیسا بررسی و به اختصار نوآوری های این جنبش را در پنجاه سال ارزیابی می کند.
ناسازگار باوری و اصل انتقال ضرورت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اصل انتقال ضرورت (transfer of necessity) (پیامد امری ضروری، خودش نیز ضروری است)، رکن استدلال پیامد (consequent argument) که باور به ناسازگاری ارادة آزاد با تعیّن علّی (determinism)را موجّه می کند؛ به حساب می آید. ثبات جریانات علّی حاکم بر پدیده های طبیعی و گذشتة اجتناب ناپذیر به ضمیمة اصل انتقال ضرورت ما را به این نتیجه می رساند که تمام رخدادهای زمان حال از جمله آنچه رفتار اختیاری انسان
می نامیم، متعیّن و اجتناب ناپذیرند. مقالة حاضر با توجه به نقش اصل انتقال ضرورت در ناسازگارباوری به بررسی این اصل می پردازد. به همین منظور ابتدا با تبیین تعیّن انگاری به طرح استدلال پیامد می پردازیم. سپس با بررسی معنای مورد نظر ناسازگار باوران از ضرورت به سراغ اصل انتقال ضرورت می رویم و در نهایت نشان خواهیم داد که این اصل تا چه میزان در مقابل مثال های نقضی که به آن وارد می شود تاب می آورد و با چه تفسیری توان پاسخگویی داشته و مورد اعتناء است.