اهمیت حیاتی انرژی در رشد و شکوفایی اقتصاد ملی و بین المللی باعث شده تا نفت بهعنوان یکی از عناصر اصلی سیادت جهانی مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار گیرد. بخشی عمده از این رقابتهای جهانی نفت در منطقهی خلیج فارس روی داده است. در آستان? قرن بیست و یکم و حملات یازده سپتامبر، نفت بیش از پیش به یکی از ارکان سیاست خاورمیانهای آمریکا تبدیل شد؛ به نحوی که دغدغههای مربوط به نفت خلیج فارس به همراه مبارزه با تروریسم، جلوگیری از گسترش سلاح های کشتار جمعی و مناقشهی اعراب و اسرائیل مجموعهای بسیار درهم تنیده را ایجاد کرد که در قالب استراتژی امنیت ملی ایالات متحده متجلی گردید. مقال? حاضر درهم تنیدگی نفت خلیج فارس و استراتژی امنیت ملی آمریکا در دوران نومحافظهکاران را بررسی میکند.
آموزة "عملیات پیشدستانه" با هدف دگرگونی در ساختار رژیم های حاکم بر منطقه، تحت پوشش مبارزه با تروریسم پس از 11سپتامبر2001 در دستور کار واشنگتن قرارگرفت که حمله به افغانستان سرآغاز آن بود. پیروزی زود هنگام و سقوط طالبان موجب شد تا با وجود مخالفت های همه جانبه، عراق در یک ائتلاف نمادین اشغال گردد. واقعیات، ابهامات ژئوپولیتیکی صحنه عراق و واکنش منفی بازیگران باعث شد تا فضای منطقه ای و جهانی به گونه ای شکل گیرد که سراب سیاست "امپراتوری جویانه" آمریکا به فرآیند معطوف به چندجانبه گرایی مبدل گردد. اکنون با گذشت 5سال از این عملیات و تحمل خسارات بیش از انتظار، دکترین مزبور و اقدامات اعمالی در فرایند"دموکراسی سازی" و "امنیت سازی" فاقد مطلوبیت های مورد انتظار بوده و موجب تصاعد بحران امنیتی در عراق و منطقه گشته است. هدف نوشتار حاضر تحلیل این روند می باشد و به نظر می رسد، سیاست تعامل سازنده بین ایالات متحِده و ج.ا.ایران راهبرد اساسی برای برون رفت از این بن بست و برقراری ثبات و امنیت پایدار در منطقه می باشد که به دلیل ذاتی بودن نظام سلطه، تحقق این امر دور از انتظار است.
با توجه به روند افزایش بهای نفت در ماههای گذشته و پیش بینی افزایش تقاضای جهانی در دهه های آینده، وابستگی نفتی یکی از چالش های بزرگ اقتصاد جهان به شمار می رود. افزایش بهای نفت بسته به میزان وابستگی اقتصاد به نفت، هزینه های سنگین بر جامعه تحمیل می کند. هرچه درجه وابستگی به نفت بیشتر باشد، تکانه ها و نوسانهای قیمتی آسیبهای بیشتری به اقتصاد میزند