فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۵۴۱ تا ۲٬۵۶۰ مورد از کل ۱۱٬۴۰۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
یعتبر المذهب الرومانسی الذی یعتمد علی أسس فلسفیة خاصة یعتبر فی أوّل ظهوره تجدیدا فی طریق الإحساس والتفکیر والتعبیر، إنّه ثورة ضدّ القیود التی فرضتها الکلاسیکیّة، إنّه تغییر فی مجال الأدب والفن أثمر عن ظهور نتاج ذاتی متحرّر. والرومانسیّة عندما وصلت إلی العالم العربی کان عهد ازدهارها قد انقضی فی البلاد الأوروبیة، لکنّ العالم العربی کان یمرّ بمرحلةٍ من تاریخه تماثل فی ظروفها المأساویّة المتدهورة العصر الرومانسیّ فی أوروبّا. و«الشابّی» - کشاعرٍ تأثّر بالتیّار الرومانسی استطاع - رغم قصر عمره - أن یمثِّل المذهب الرومانسی فی تونس أحسن تمثیل، وأن یسهم فی نشره إلی حدٍّ بعیدٍ. فجاء هذا المقال وعلی أساس من المنهج التفسیری لیکشف عن أهمّ المضامین الرومانسیة التی تجلت فی شعر الشابی.
بیهقی و روایتگری «علی قاعدة التاریخ»
حوزههای تخصصی:
متون تاریخی کهن، از جمله تاریخ بیهقی، بنا بر ساختار رواییشان، همواره با ادبیات پیوستگی نزدیکی داشتهاند. در نگارش این متون که از حیث محتوا کاملاً تاریخبنیاناند، گاه از ظرفیتهای شعری و هنری زبان و نیز آرایههای ادبی، به میزان قابل توجهی بهره گرفته شده است. نظریهپردازان پستمدرن- مانند هایدن وایت و پل ریکور- نیز آنگاه که بر روایی بودن متون تاریخی تأکید میکنند، یکی دیگر از پیوندهای بنیادی متون تاریخی و ادبی را برجسته میسازند.
نکته مهمی که بسیار شایسته درنگ و پژوهش مینماید، کیفیت روایت در متون تاریخ نگارانه و آثار ادبی است. اگر روایت را توالی از پیش انگاشته شده رخدادها بدانیم، هم متون ادبی و هم متون تاریخی که خود شامل «زنجیره ای از رخدادهای سازماندهی شده اند»، روایت مبنا هستند؛ اما قواعد روایتگری در هر کدام متفاوت است و میان شیوه روایتگری این دو، با وجود برخی همانندیها، تفاوتهای بنیادینی دیده میشود.
در این پژوهش با بهرهگیری از نظریه «تاریخ روایی» و بر اساس مبانی علم روایتشناسی، به مطالعه تاریخ بیهقی پرداخته شده است. در متن مقاله با تحلیل روایتگری بیهقی، بر این نکته تأکید شده که اثر بیهقی همان طور که از نامش پیداست، نوشتهای در حوزة تاریخنگاری است که در آن، گاه از جنبههای ادبی زبان (ظرافت های شعری) و شگردهای روایی متون ادبی به خوبی استفاده شده است. بنابراین زیباییهای ادبی تاریخ بیهقی نباید مخاطب را از بنیان تاریخنگارانهاش دور کند.
جماعت دیوان؛ پیشرفت ادبی ونقدی در قرن بیستم (جماعة الدیوان؛ التقدم الأدبی والنقدی فی القرن العشرین)
حوزههای تخصصی:
یلاحظ الدارس فی الأدب الحدیث خلال القرن العشرین أن الأدب والنقد قد تمیزا بطفرة مثالیة علی صعید نموهما وتطورهما وانتقالهما من الانحطاط والتقلید إلی النهضة والإحیاء والتجدید.ومن الطبیعی بأن لاتکون هذه الطفرة الأدبیة فجائیة، وأساساً یجب علینا أن لانسمیها الطفرة، لأن الطفرة کما یعتقد العلماء غیر ممکنة فی الأدب.
کانت هناک أسباب، وعوامل مهدت السبیل لدخول الأدب إلی مسیرة تختلف عما کانت علیه فی الماضی. فکان للجماعات الأدبیة التی تدعو إلی مختلف المدارس أثر کبیر فی نهوض الأدب، وکانت جماعة الدیوان فی مقدمة الجماعات الأدبیة بآرائها وعقائدها من مثل الوحدة العضویة، والتجربة الشعریة، والصورة الشعریة، والحریة فی التعبیر، والأصالة الذاتیة والوجدانیة وقد غیرت مسیرة الأدب والنقد نتیجة لتأثر أصحابها بالآداب الأروبیة، وقد مهّدت السبیل لتغییر أذواق الناس والشعراء فی سبر أغوار المضامین الحدیثة بأسلوب، وتعبیر یختلف عن الماضی اختلافا. وقد سایرتها فیها جماعات أخری من مثل أبولو، المهجر الشمالی والجنوبی.
زبان فارســـی: فعل مرکب و راه های تشخیص آن
حوزههای تخصصی:
مقایسه کلیم کاشانی و محتشم کاشانی از منظر بلاغت شعری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقد ادبی، مطالعه هوشمندانه اثر ادبی و توصیف و تحلیل آن است. کسی که بنا بر این فرایند و درباره اثری داوری می کند، او را منتقد یا ناقد ادبی می نامند. منتقد ادبی بنا بر شیوه ایی شناخته شده، به نقد اثر می پردازد و گاهی نیز بنا بر طبقه بندی تازه ای که خود ارائه می دهد، به گونه ای اثر را در منظر سنجش قرار می دهد که حکمش مقبول مخاطب عام و بیشتر منتقدان دیگر قرار گیرد. یکی از مسیرهایی که در میان انواع و اقسام شیوه های نقد ادبی، مسیری روشن و همگان پذیر است، شیوه مقایسه است. بدیهی است که مقایسه، زمانی مقبول می افتد که دو اثر یا دو پدیده، وجوه مشترکی داشته باشند. این وجوه البته تنوع دارد؛ امّا بررسی جهان پیام اثر و جهان شکل اثر، کلّی ترین تقسیم بندی برای موضوعات مقایسه پذیر در حوزه نقد ادبی است. در این مقاله، سروده های کلیم کاشانی و محتشم کاشانی که هر دو از شاعران یک دوره به شمار می روند، از منظر بلاغی، مورد مقایسه قرار گرفته است. در این مقایسه، طی گزینش و تشریح برخی از آرایه ها که در گستره شعر آن شاعران، کاربرد فراوان داشته است؛ چنین نتیجه گیری شده که کلیم کاشانی در بازنمود شعری آن آرایه ها، از محتشم، استوارتر، شاعرانه تر، سنجیده تر و در یک کلام، هنری تر عمل کرده است.
ریخت شناسی داستان مهر و ماه
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به مطالعه و تحلیل داستان مهر و ماه می پردازد. علاوه بر طرح مباحثی دربارة این داستان، پیشینه و روایت های دیگری از آن، به پژوهش ریخت شناسانه ساختار داستان و عناصر آن توجه شده و مباحثی مانند زبان، شخصیت، راوی و زاویة دید، ساختار زنجیره ای داستان، بن مایه ها، زمان و مکان در آن بررسی شده است. سراسر کتاب را یک داستان بلند در برگرفته و شخصیت های متعددی در پیشبرد رویدادها درگیرند. نثر این اثر گاهی ساده و گاهی فنی و مسجع می شود. در این داستان از 45 شخصیت استفاده شده که غالباً با نام خاص از آنها یاد می شود. بیشترین شخصیت ها را جادوان و پریان(5/24 درصد) و زنان و دختران (2/22درصد) تشکیل داده اند. راوی داستان نامعلوم و مبهم است. زاویة دید داستان، سوم شخص یا دانای کل است. کارکردهای سی و یک گانة مورد نظر پراپ را در این داستان می توان دید و آن را می توان در شش مرحلة وضعیت آغازین، پیچیدگی مسئله، انتقال، ستیز، بازگشت و به رسمیت شناخته شدن دسته بندی کرد. الگوی روایی داستان بدین قرار است:
ادبیات معاصر: الهه بانوى ایرج میرزا، ایشتره یا زهره؟
حوزههای تخصصی:
اهمیت و انواع ابهام در پژوهش ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در ادبیات کهن فارسی، ابهام مقام چندان مهمی ندارد. تنها در هنگام مطرح کردن صنعت محتمل الضدّین که همیشه در کنار آن دو نام مترادف دیگر؛ یعنی توجیه و ذووجهین نیز قرار داده می شود، گاهی نیز به کلمه ابهام اشاره می شود که نام چهارمی برای این شیوه بسیار کم کاربرد در ادبیات فارسی و عربی است. در حالی که ابهام در متون ادبی از گذشته تا به امروز، یکی از پر استفاده ترین صناعت های ادبی محسوب می شود که اهمیّت و جایگاه هنری آن کم تر از تشبیه و استعاره نیست. هدف این پ ژ وهش آن است که ابتدا تعریف دقیقی از ابهام ارائه دهد و سپس پیشینه تحقیقات مرتبط با موضوع را به اختصار بازگو کند و آن گاه در ضمن تبیین انواع ابهام، به تعیین میزان و ماهیّت تأثیرگذاری چهار عنصر اساسیِ متن و مخاطب و محیط و مؤلف ـ چهار ستون اصلی بنیاد یک اثر ـ بر ابهام بپردازد.
تحلیل خطبة الغدیر علی منهج تحلیل الخطاب الأدبی (تحلیل خطبه غدیر به شیوه تحلیل خطابه ادبی)
حوزههای تخصصی:
خطابه از دیرباز از مهمترین وسایل ارتباط میان افراد جامعه بوده تا آنجا که یکی از فنون گفتاری به شمار آمده که می کوشد در مخاطبان اثر گذارد، آنها را [نسبت به موضوع مورد نظر] قانع سازد و به فهم آنچه مقصود خطیب است، تحریک نماید. بنابراین، نقش زیبایی های ادبی در موفقیت خطیب و ایجاد تأثیر شگرف در شنوندگان و متقاعد نمودن ایشان، غیر قابل انکار است. در خطبه غدیر که به واسطه فصیح ترین سخنگو به زبان عربی (پیامبر اکرم- ص-) ایراد شده و آخرین خطابه و بلندترین (طولانی ترین) خطابه آن حضرت هم است، زیبایی ها و ویژگی های ادبی خاصی انتظار می رود؛ و چون این خطبه علی رغم داشتن شایستگی های قابل توجه که آن را در زمره نثر فنی والای ادبی جای می دهد، در ادبیات عربی، گمنام مانده و مورد بررسی شایسته قرار نگرفته، این مقاله در پی آنست که پس از معرفی مختصر خطبه، آن را با استفاده از روش تحلیل گفتمان ادبی، تحلیل کند؛ دستاورد این پژوهش آنست که پیامبر اسلام(ص) جهت رسیدن به هدف مورد نظر که همان جذب مخاطب؛ تأثیر گذاری در او و متقاعد نمودن وی درباره موضوع خطابه است، ابزار مختلفی بکار می برد؛ بنابراین به الفاظ، آوا، سبک و محتوا اهتمام می ورزد؛ همین امر باعث شده خطبه غدیر با تمام شایستگی های ادبی موجود در آن و ویژگی های زیبای هنری (فنی) در بلندترین جایگاه نثر فنی جای گیرد.
تحلیل ویژگی های سبکی شعر فروزانفر
حوزههای تخصصی:
زبان فارســـی: نگاهی تازه به مبحث میانوند
حوزههای تخصصی:
سنجش ساختاری اشعار کلاسیک قبل و بعد از سال 1357(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه شکلی و ساختاری داستان های کوتاه صادق چوبک
حوزههای تخصصی:
صادق چوبک متعلّق به نسل دوّم نویسندگان ایرانی است که پس از تثبیت داستان کوتاه، در ارائه نمونه هایی موفق در این عرصه کوشیدند. چوبک در داستان هایش به زندگی اقشار بینوا و فرودست پرداخت و از زبان و لحن آنان سود برد تا واقعیت های زشت و تلخ حیات را با دقّت و جزئیات تمام به تصویر کشد. او در این راه از امکانات و صناعاتٍ روایی ویژه ای استفاده کرد که بررسی مجموعه آنها موضوع تحقیق حاضر است. در این مقاله کوشش شده است همه اجزای روایی در داستان های کوتاه چوبک از طرح و شخصیّت گرفته تا زاویه دید، زبان، ... تجزیه و تحلیل شود.
کریمان کیست؟ بر پایة دستنویس هفت لشکر گورانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واژة «کریمان» ظاهراً در هیچ یک از داستان های مربوط به گرشاسپ در اوستا، متون پهلوی و متون فارسی زردشتی نیامده است. این واژه در دو بیت از داستان های «رستم و سهراب» و «رستم و اسفندیار» شاهنامه آمده است. فرهنگ نویسان و شاهنامه شناسان دو برداشت متفاوت از این ابیات داشته اند؛ گروهی کریمان را نام پدر نریمان و گروهی دیگر آن را واژه ای عربی و به معنای بخشنده و جوانمرد پنداشته اند. از آن جا که متون حماسی به دیگر زبان های ایرانی نیز یکی از سرچشمه های شاهنامه شناسی است، دستنویس هفت-لشکر به زبان گورانی و دیگر متون زبان و فرهنگ گورانی برای پی بردن به کاربرد واژة کریمان راه گشاست. واژة کریمان و گشتة آن یعنی «قهرمان»، بارها در این دستنویس و دیگر دستنویس ها و متون گورانی به عنوان دو شخصیت، پدر نریمان و پهلوان دوران هوشنگ و تهمورث، آمده است؛ بنابراین با توجه به این متون می توان گفت که در شاهنامه کریمان نام دو شخصیت است: 1- نام پدر نریمان در داستان رستم و سهراب؛ 2- نام فرزند هوشنگ در داستان رستم و اسفندیار و فردوسی در یادکرد واژة کریمان به سرچشمة دیگری غیر از گزارش های خدای نامه و شاهنامة ابومنصوری نظر داشته است