فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۴۱ تا ۳۶۰ مورد از کل ۵۷۸ مورد.
حوزه های تخصصی:
بیماریهای مزمن کلیوی نه تنها سلامت جسمی بلکه ابعاد دیگر سلامتی را نیز به مخاطره می اندازند. با توجه به اینکه نتایج پژوهش ها در رابطه با اثرات این بیماری بر کارکرد جنسی و ارتباط آن با کیفیت زندگی در زنان و مردان متفاوت است، مطالعه حاضر به بررسی کیفیت زندگی، تمایل و عملکرد جنسی بیماران دیالیزی در مقایسه با افراد سالم پرداخته است. پژوهش حاضر از نوع علی مقایسه-ای بود که به روش نمونه گیری دردسترس بر روی یک نمونه 60 نفری از بیماران دیالیزی و غیر دیالیزی بیمارستان الزهرا اشتهارد انجام گرفت. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه های کیفیت زندگی، کارکرد نعوظ، تمایل جنسی، و پرسشنامه عملکرد جنسی زنان استفاده شد. یافته های پژوهش حاکی از کیفیت زندگی پایین تر بیماران دیالیزی نسبت به افراد سالم بود. یافته ها نشان دادند بین گروه زنان سالم و زنان دیالیزی به لحاظ متغیرهای مربوط به عملکرد جنسی تفاوت معناداری وجود ندارد اما در بین گروه مردان سالم و مردان دیالیزی به لحاظ متغیرهای مربوط به عملکرد جنسی تفاوت معنادار وجود دارد، همچنین افراد سالم از تمایل جنسی بالاتری نسبت به بیماران دیالیزی برخوردارند. با توجه به یافته های پژوهش حاضر کیفیت زندگی بیماران دیالیزی و نیز کیفیت رابطه ی جنسی به ویژه در مردان دیالیزی به میزان معناداری پایین تر از جمعیت عادی است. علاوه برآن، تمایل جنسی بیماران دیالیزی به میزان معنا داری پائین تر از افراد سالم است که این مسئله می تواند به علت اثرات جانبی بیماری مانند کاهش کارایی جسمی، افسردگی، و عوامل دیگری باشد که به کاهش کیفیت زندگی و عملکرد جنسی می انجامد.
اثربخشی تحریک فراجمجمه ای مغز با استفاده از جریان مستقیم الکتریکی(tDCS) برتعاملات اجتماعی و انتقال توجه در کودکان دارای اختلالات طیف اوتیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عصب روانشناسی سال پنجم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۱۶)
135 - 148
حوزه های تخصصی:
مقدمه: اختلالات طیف اوتیسم اختلالاتی رشدی عصبی هستندکه به وسیله نقص در تعاملات اجتماعی و ارتباطات و رفتارهای تکراری مشخص می شوند. هدف از انجام این پژوهش بررسی تاثیر تحریک الکتریکی مستقیم مغز برتعاملات اجتماعی و انتقال توجه در کودکان دارای اختلالات طیف اوتیسم بود. روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی بود. در این مطالعه 20 کودک مبتلا به اختلالات طیف اوتیسم که به مراکز اعصاب و روان استان یزد مراجعه کرده بودند به شیوه نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی به دوگروهA و B تقسیم شدند. نمره تعاملات اجتماعی و انتقال توجه در سه نوبت زمانی بعد از تحریک ساختگی، بعد از تحریک واقعی و دوماه پس از درمان که از طریق آزمون تشخیص اوتیسم گارزو پرسشنامه بریف به دست آمد مورد مقایسه قرار گرفت. مداخله شامل 10 جلسه تحریک الکتریکی مستقیم بود. بیماران گروه Aدر ابتدا 5 جلسه تحریک ساختگی و بیمارن گروه B 5 جلسه تحریک واقعی دریافت کردند و پس از گذشت 5 جلسه درمان های دوگروه جابجا شد. تجزیه و تحلیل داده ها در دو سطح توصیفی(میانگین و انحراف استاندارد) واستنباطی(آنالیز واریانس با اندازه گیری مکرر ) و توسط نرم افزار spss21انجام شد. یافته ها: نتایج آنالیز واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد نمره تعاملات اجتماعی و انتقال توجه بلافاصله بعد از درمان (001/0p نتیجه گیری: با توجه به نتایج این مطالعه تحریک الکتریکی مستقیم می تواند در برنامه توانبخشی این بیماران مورد استفاده قرار گیرد.
مقایسه ی ویژگی های عصب روان شناختی کودکان فراگیر موسیقی و عادی دوره دبستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: تجارب اولیه زندگی بر ساختار، کارکرد مغز و کارکردهای شناختی انسان تأثیر می گذارد. یادگیری موسیقی می تواند منجر به تغییرات چشمگیر در کارکردهای ذهنی (هیجانی، شناختی و رفتاری) در فعالیت های مختلف روزمره شود. هدف از پژوهش حاضر بررسی و مقایسه ویژگی های عصب روان شناختی کودکان فراگیر موسیقی و عادی دوره دبستان بود. روش: روش پژوهش حاضر از نوع علی مقایسه ای است. جامعه آماری شامل کلیه کودکان پایه پنجم دبستان در شهر مشهد بود که 30 نفر از دانش آموزان فراگیر موسیقی (که حداقل به مدت دو سال به نواختن ساز خاصی مسلط بودند) و 30 نفر از دانش آموزان عادی که هیچ گونه آموزش موسیقی ندیده بودند به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شده و مورد مقایسه قرار گرفتند. مقیاس عصب روان شناختی نپسی (NEPSY)، مقیاس هوش کودکان وکسلر (WISC) و مصاحبه بالینی در مورد شرکت کنندگان اجرا شد. یافته ها: داده ها با استفاده از روش های آمار توصیفی و تحلیل واریانس چند متغیری و نرم افزار آماری SPSS-16 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که بین ویژگی های عصب روان شناختی شامل کارکردهای اجرایی، توجه، زبان، حافظه و یادگیری دانش آموزان فراگیر موسیقی و عادی تفاوت معناداری وجود دارد. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش می تواند در تشخیص و طراحی مداخلات برای ارتقای ویژگی های عصب روان شناختی دانش آموزان دوره دبستان مفید باشد.
الگوی ارتباطی بین ابعاد سرشت – منش و سامانه های مغزی رفتاری با علائم وسواس جبری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اختلال وسواس جبری چهارمین اختلال شایع روانپزشکی است که به دلیل ماهیت خاص و پیچیده آن در نظام های تشخیص بحث های زیادی در خصوص چگونگی طبقه بندی آن صورت گرفته است به نحوی که ابعاد رفتاری و زیستی آن به صورت دقیق مشخص نشده است.
روش: به منظور بررسی ارتباط بین ابعاد سرشت و منش و سامانه های مغزی رفتاری، تعداد 228 نفر از دانشجویان پرسشنامه های سرشت و منش کلونینجر (TCI-125)، گری ویلسون (GW-120) و وسواس پادوآ را تکمیل نمودند. نتایج با استفاده از روش تحلیل رگرسیون چندمتغیره تحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که بین ابعاد نوجویی، آسیب پرهیزی و پشتکاری و ابعاد منش همکاری و خودراهبری و سامانه های بازداری و فعال سازی رفتاری با علائم وسواس همبستگی های معنادار وجود دارد. همچنین ابعاد آسیب پرهیزی و نوجویی از ابعاد سرشت و همکاری و خودراهبری از ابعاد منش توام با بازداری رفتاری توانستند تا علائم محتلف اختلال وسواس جبری را پیش بینی نمایند.
نتیجه گیری: با توجه به نقش ابعاد سرشتی- منشی و سامانه های مغزی رفتاری در پیش بینی علائم وسواس، می توان عنوان نمود که اختلال وسواس جبری پایه های زیستی عصبی بارزی دارد.
تأثیر آموزش حافظه فعال بر برنامه ریزی و انعطاف پذیری شناختی دانش آموزان با اختلال یادگیری خاص (نارساخوان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عصب روانشناسی سال ششم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۲۰)
101 - 120
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش حافظه فعال بر برنامه ریزی و انعطاف پذیری شناختی دانش آموزان دارای اختلال یادگیری نارساخوان صورت گرفت. روش: این پژوهش به صورت نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل 380 دانش آموز با اختلال یادگیری خواندن پایه سوم، چهارم و پنجم ابتدایی ارجاع داده شده از سوی مدارس به مرکز اختلال یادگیری آموزش و پرورش بوشهر بود که از بین آن ها به روش نمونه گیری در دسترس، 62 نفر که ویژگی های لازم از نظر ملاک های ورود را داشتند فهرست و سپس ۴۰ دانش آموز پس از تشخیص اختلال یادگیری خواندن، انتخاب و به شکل تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه در هر گروه ۲۰ نفر گمارش شدند. ابزارهای سنجش شامل چک لیست نشانگان نارساخوانی، مصاحبه بالینی ساختاریافته، مقیاس هوش تجدیدنظر شده وکسلر کودکان، آزمون برج لندن و آزمون ویسکانسین بود. گروه آزمایش تحت آموزش حافظه فعال، طی ۱۸ جلسه ۴۵ دقیقه ای قرار گرفت و گروه گواه، هیچ گونه آموزشی دریافت نکرد. برای تجزیه و تحلیل آماری داده ها از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد آموزش حافظه فعال بر برنامه ریزی و انعطاف پذیری شناختی دانش آموزان نارساخوان اثر داشته(۰۰۱/0˂ P) و این تاثیر در مرحله پیگیری دو ماهه پایدار ماند(۰۰۱/0˂ P). نتیجه گیری: در مجموع می توان بیان کرد که از آموزش حافظه کاری می توان به عنوان مداخله کاربردی و موثر به خصوص برای بهبود برنامه ریزی و انعطاف پذیری شناختی دانش آموزان نارساخوان استفاده گردد.
بررسی و ارایه مدل پیش بینی میزان موفقیت جراحی پیوند بای پس عروق کرونری با استفاده از عوامل جمعیت شناختی، روانشناختی، الکتروفیزیولوژیایی و طبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحقیقات نشان داده اند که طول دوره بستری بیمارستانی پس از جراحی، تخمینی از میزان موفقیت جراحی است که عوامل طبی، جمعیت-شناختی، روانشناختی و الکتروفیزیولوژیایی سهم عمده ای را در این میان دارند. از آنجایی که رایج ترین شیوه درمانی بیماری عروق کرونر قلب، جراحی پیوند بای پس عروق کرونری است، هدف پژوهش حاضر، بررسی پنج مدل نظری متشکل از متغیرهای جمعیت شناختی، روانشناختی، الکتروفیزیولوژیایی و طبی در پیش بینی طول مدت بستری بیمارستانی پس از جراحی پیوند بای پس عروق کرونری، به عنوان شاخصی از موفقیت جراحی بود. به این منظور، از بین بیماران مراجعه کننده به مرکز قلب بیمارستان شهید رجایی تهران که مناسب برای این نوع جراحی بودند، 150 بیمار (30 زن، 120 مرد) انتخاب شدند و سپس از طریق مقیاس 21 سوالی افسردگی- اضطراب- استرس (DASS-21) و دستگاه ارزیابی پاسخ استرس مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج تحلیل مسیر نشان داد که مدل نظری دوم که از مولفه های سن، جنس، فشار خون بالا، افسردگی، اضطراب و تغییرپذیری ضربان قلب تشکیل شده بود، دارای بهترین و مناسب ترین برازش با داده ها است. بنابراین می توان از این مدل در محیط-های بالینی، برای شناسایی بیمارانی که ممکن است این نوع جراحی برای آنها موفقیت آمیز نباشد استفاده کرد.
پیش بینی خطای شناختی حافظه بر اساس خودکار آمدی تحصیلی، عاطفه منفی و افسردگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عصب روانشناسی سال پنجم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۱۶)
107 - 120
حوزه های تخصصی:
مقدمه:خطای شناختی حافظه، موضوع مهمی است که در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفت و در این زمینه بررسی های خوبی صورت گرفته است.هدف از پژوهش حاضر، پیش بینی خطای شناختی حافظه بر اساس خودکارآمدی تحصیلی، عاطفه منفی و افسردگی بود.روش: مطالعه حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را دانشجوبان دانشگاه پیام نور اهواز تشکیل داده بودند که 200نفر از آنان به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند.در پژوهش حاضر، از پرسش نامه های خودکارآمدی تحصیلی(1396)،عاطفه مثبت و منفی(1988)،فشار روانی(1995)و خطای شناختی حافظه(1396) استفاده گردید.داده های پژوهش، با استفاده از همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیری تجزیه و تحلیل شدند.یافته ها:نتایج نشان داد که بین خودکارآمدی تحصیلی و خطای شناختی حافظه رابطه منفی،و بین عاطفه منفی و افسردگی و خطای شناختی حافظه رابطه مثبت وجود دارد.ضمنا عاطفه منفی بیشترین سهم را در پیش بینی خطای شناختی حافظه به خود اختصاص داد. نتیجه گیری:تحقیق حاضر پیشنهاد می دهد بر اساس متغیرهای خودکارآمدی تحصیلی،عاطفه منفی و افسردگی می توان خطای شناختی حافظه را پیش بینی نمود.
تاثیر فاصله آزمون خاطرآوری بر تحکیم مبتنی بر ارتقاء در حافظه حرکتی آشکار
حوزه های تخصصی:
هدف تحقیق حاضر مقایسه تاثیر فاصله متفاوت آزمون خاطرآوری بر یادگیری و پردازش تحکیم مبتنی بر ارتقاء در حافظه حرکتی آشکار آشکار بود. آزمودنی های تحقیق را 36 دانشجو تشکیل می دادند که به طور تصادفی در سه گروه آزمایشی با فاصله آزمون خاطرآوری فوری، تاخیری 6 ساعت و تاخیری 24 ساعت تقسیم شدند. تکلیف زمان عکس العمل زنجیره ای در تحقیق حاضر مورد استفاده قرار گرفت. در مرحله اکتساب گروه ها به اجرای تکلیف در 15 بلوک 80 کوششی (سه ایپوک 400 کوششی) پرداختند. سپس در آزمون خاطرآوری، گروه ها پنج بلوک 80 کوششی (یک ایپوک 400 کوششی) از تکلیف را اجرا کردند. داده ها با روش آماری تحلیل واریانس با اندازه های تکراری تحلیل شد. در مرحله اکتساب اثر اصلی گروه و اثر تعاملی گروه در ایپوک تمرینی معنی دار نبود اما اثر اصلی ایپوک تمرینی معنی دار بود و تمرین باعث افزایش میانگین تفاوت زمان عکس العمل توالی در ایپوک سوم نسبت به ایپوک های اول و دوم شده بود. در مرحله خاطرآوری اثر اصلی ایپوک تمرینی و اثر تعاملی گروه در ایپوک تمرینی معنی دار بود. نتایج آزمون تعقیبی دانکن نشان داد صرفا گروه با فاصله آزمون خاطرآوری 24 ساعت، در ایپوک آزمون خاطرآوری عملکرد بهتری نسبت به ایپوک سوم در مرحله اکتساب داشت. لذا، فاصله زمانی 24 ساعت برای اجرای آزمون خاطرآوری بهینه ترین فاصله برای ارتقاء حافظه حرکتی آشکار است.
مقایسه اثربخشی مداخلات عصب روان شناختی و روش دیویس بر عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان پایه اول و دوم ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عصب روانشناسی سال چهارم بهار ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۱۲)
153 - 174
حوزه های تخصصی:
مقدمه: در پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی مداخلات عصب روان شناختی و روش دیویس برعملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان پایه اول و دوم ابتدایی مورد بررسی قرار گرفت. روش: طرح پژوهش آزمایشی و از نوع پیش آزمون – پس آزمون – پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان نارسا خوان پایه اول و دوم ابتدایی است که، درسال تحصیلی 95-94 مشغول به تحصیل بودند. نمونه پژوهش نیز شامل 45 دانش آموز نارسا خوان (15 نفر به روش عصب روان شناختی و 15 نفر به روش دیوس مورد درمان قرار گرفتند و 15 نفر دانش آموز که هیچ مداخله ای روی آن ها صورت نگرفت)، به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب گردیدند. ابزار به کار رفته در این پژوهش آزمون تشخیص اختلال خواندن بر اساس DSM-5، آزمون عملکرد خواندن معلم ساخته و آزمون هوش ریون کودکان بود. درگروه های آزمایشی، روش مداخله عصب روان شناختی و مداخله به روش دیویس به مدت 16 جلسه 40 دقیقه ای برای هرکدام از دو گروه ارائه گردید. داده ها با نرم افزار spss و آزمون تحلیل کواریانس چند متغیره و آزمون تعقیبی توکی تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات پس آزمون خواندن گروه های آزمایشی با گروه کنترل، تفاوت معنی داری وجود داشت (001/0 ≥P ). نتایج مقایسه های زوجی نیز نشان داد که نمرات زمون گروه عصب روان شناختی به طور معناداری نسبت به روش دیویس کارآمدتر بود (001/0 ≥P ). نتیجه گیری: مداخلات عصب روان شناختی می تواند رویکردی مؤثر در درمان ناتوانی های یادگیری خواندن (نارساخوانی) باشد[z1] [z2] .
مدل یابی معادلات ساختاری تعیین گرهای ناگویی خلقی: نقش سیستم فعال ساز/بازداری رفتار ی و ذهن آگاهی رگه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی روابط ساختاری سیستم های فعال ساز و بازداری رفتاری ، ذهن آگاهی رگه و ناگویی خلقی در قالب یک مدل مفروض است. برای این منظور در یک تحقیق توصیفی-همبستگی و گذشته نگر، 180 دانشجو از مقاطع مختلف دانشگاه تبریز به روش در دسترس انتخاب و به مقیاس ناگویی خلقی تورنتو ، پرسشنامه پنج وجهی ذهن آگاهی و مقیاس سیستم های بازداری/ فعال سازی رفتاری پاسخ دادند. یافته ها نشان داد که سیستم بازداری رفتاری بر ناگویی خلقی و ذهن آگاهی رگه اثر مستقیم و مثبت دارد و سیستم فعال ساز رفتاری نیز بر ذهن آگاهی رگه اثر مستقیم دارد. ذهن آگاهی با ناگویی خلقی رابطه ندارد و اثر غیر مستقیم سیستم فعال ساز و بازداری رفتاری با ناگویی خلقی معنا دار نیست. بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که سیستم بازداری رفتاری یکی از تعیین کننده های اساسی سطوح ذهن آگاهی و ناگویی خلقی است. همچنین، مدل مفروض آزمون شده مدلی مطلوب در تبیین ناگویی خلقی افراد سالم است.
الگوی امواج مغزی در باورهای فراطبیعی : مطالعه ای مبتنی بر EEG در گروه های شدید و خفیف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عصب روانشناسی سال پنجم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۱۹)
89 - 98
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف این تحقیق بررسی الگوی امواج مغزی در باورهای فراطبیعی با استفاده از EEG در گروه های شدید و خفیف بوده است . روش: شصت و چهار نفر( 18زن) با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و با استفاده از مقیاس باورهای فراطبیعی بلکمور(1994) به عنوان گروه های دارای باورفراطبیعی شدید و خفیف تقسیم شدند. EEG ازشرکت کنندگان دو گروه در حالت استراحت ثبت شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که تفاوت معنی داری بین گروه های باورهای فراطبیعی خفیف و باورهای فراطبیعی در موج دلتا (sig=0,01) و تتا (sig=0.03) وجود دارد و موج آلفا (sig=0.08) در مرز معناداری است.. نت یجه گیری : بر اساس این یافته ها می توان گفت که الگوی امواج مغزی در باورهای فراطبیعی متفاوت است.
تاثیر تمرین های مقاومتی در نیمرخ هورمونی و ایمونوگلوبین بزاق بزرگسالان دارای نشانگان داون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به منظور بررسی اثرات تمرین های مقاومتی در سطوح ایمونوگلوبین A بزاق و نیمرخ هورمونی بزرگسالان کم تحرک با نشانگان داون طراحی شده بود.
روش: درمجموع 40مرد بزرگسال دارای نشانگان داون از طریق گروه های مختلفی که به افراد با کم توانی ذهنی کمک می کردند، به کارگرفته شدند. همه شرکت کنندگان تاییدیه پزشکی را برای شرکت در فعالیت های بدنی کسب کردند. به صورت تصادفی 24نفر از بزرگسالان انتخاب شده و شروع به انجام تمرین های مقاومتی در یک چرخه 16ایستگاهی به مدت 12هفته با 3روز در هفته کردند. شدت تمرین ها براساس عملکرد آزمون 8 تکرار بیشینه برای هر تمرین بود. گروه گواه نیز شامل 16 بزرگسال دارای نشانگان داون بود که از لحاظ سن، جنسیت و نمایه توده بدنی، همسان سازی شده بودند. سطوح کورتیزول، تستوسترون و ایمونوگلوبین A بزاق توسط روش الایزا اندازه گیری شد. عملکرد وظایف کاری هم با استفاده از آزمون چیدن مکرر جعبه های سنگین مورد ارزیابی قرارگرفت.
یافته ها: تمرین های مقاومتی به طور معناداری غلظت ایمونوگلوبین A بزاق (94/0d=؛ 0120/0P=) و سطوح تستوسترون (57/1d=؛ 0088/0P=) را در گروه تجربی افزایش داده بود. افزون براین، عملکرد وظایف کاری نیز بهبودیافته بود، درحالی که هیچ تغییری در گروه گواه که ورزش نکرده بودند، مشاهده نشد.
نتیجه گیری: نتیجه این که، یک پروتکل تمرین های مقاومتی کوتاه مدت، پاسخ های ایمنی مخاطی و همچنین سطوح تستوسترون بزاق را در بزرگسالان کم تحرک دارای نشانگان داون بهبود داده است
بررسی تسهیل و تداخل معنایی اثر استروپ بر دوره بیپاسخی روان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف از این مطالعه بررسی تسهیل و تداخل معنایی محرک اول بر زمان واکنش دوم بود. ظرفیت پردازش اطلاعاتی انسان محدود است. از راههای بررسی این محدودیت انجام تکلیف در شرایط تحریک دوگانه است. روش: برای دستیابی به اهداف این مطالعه 17 نفر از دانشجویان پسر دانشگاه شهید چمران با میانگین سنی 54/1±45/23 سال بهصورت در دسترس انتخاب شدند. از شرکتکنندگان آزمون تکلیف دوگانه اثر استروپ با استفاده از دستگاه تکلیف دوگانه اثر استروپ بر دوره بیپاسخی روان شناختی گرفته شد. این آزمون شامل چهار فاصله زمانی 50، 100، 300 و 900 هزارم ثانیه بین دو محرک در سه حالت خنثی، همخوان و ناهمخوان برای محرک اول و دوم بود. یافته ها: نتایج آزمون تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر با سطح معناداری (05/0P>) نشان داد که تسهیل در محرک اول همخوان نسبت به محرکهای خنثی و ناهمخوان باعث کاهش زمان واکنش به محرک دوم همخوان و خنثی شد. نیاز به تغییر فرایندهای توجه در تکلیف دوگانه در وضعیت محرک دوم ناهمخوان، باعث عدم تأثیر معنیدار تقدم محرک اول همخوان و خنثی بر محرک دوم ناهمخوان شد. نتایج: با توجه به این یافتهها پیشنهاد میشود که از انجام هم زمان تکالیف دوگانه با ظرفیت پردازشی بالا یا تقسیم توجه در تکالیفی که خودکار نشدهاند، اجتناب نمود. همچنین، حداقل زمان لازم برای نمایش محرکها جهت آغاز فرایندهای تسهیل و تداخل معنایی، 100 هزارم ثانیه است