آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

متن

     در شماره پیشین، ضمن تعریف عرف، تمایز آن را نسبت به معروف شناختیم، تساوى را به عنوان یکى از معروفات در قلمرو حقوق خانواده مورد بحث و بررسى قرار دادیم و براى شناخت روح حاکم بر معروف در قوانین خانواده، با تحلیل یکى از آیات قرآن مجید (اصل معاشرت به معروف) بیان داشتیم که این اصل نه تنها سوء استفاده از حق را نمى‏پذیرد، بلکه به هر یک از اعضاى خانواده توصیه مى‏کند که خطاها و کاستیهاى یکدیگر را به دیده اغماض و چشم پوشى بنگرند. در این شماره بر آنیم که بعد از بیان تساوى میان زن و مرد در شئون انسانى، اصول کلى در وظایف هر یک را بیان و مصادیق معروف در خانواده را بررسى نماییم.
تساوى زن و مرد در حق حیات
خانه‏اى که اسلام بناى آن را با یک زن و مرد پى ریزى کرد- انا خلقناکم من ذکر و انثى - [1] خانه‏اى است که در آن - لااضیع عمل عامل منکم من ذکرٍ اَو انثى - [2] عمل هیچ زن یا مردى از بین نمى‏رود وعملى مورد ستایش است که « عمل صالح» نام گرفته باشد.- و من یعمل من الصالحات من ذکرٍ اَو انثى- [3] که از مصادیق آن « عمل به معروف» است.
دو هسته اصلى تشکیل آدمى که از یک نفخه روحانى سرچشمه گرفته و به خواست الهى به زن و مرد تقسیم مى‏شوند همه از یک نوعند. اگر چه به ضرورت قانون زوجیت در طبیعت به شکل « ما خلق الذکر و الانثى» ظهور مى‏کند و این اختلاف منشأ بروز ائتلافى نوین و رفتى جدید مى‏گردد و تعاون و تکاملى دیگر بوجود مى‏آورد. این پیوند مبارک و این یگانگى ملکوتى که آیه‏اى از آیات عظیم خداوندى مى‏باشد، پیچیده‏ترین و زیباترین جلوه‏هاى رحمانى را به منصه ظهور مى‏رساند.[4] بروز توانایى این دو در عرصه فعالیتهاى اجتماعى با هم معنا پیدا مى‏کند و به همین جهت هر جا قرآن کریم لفظ « ذَکَر»« آورده، لفظ « انثى» را هم آورده است. توجه به آیات شریفه قرآن این واقعیت را بیان مى‏دارد که فضایل، بین جنس زن و مرد تقسیم شده و لزومى ندارد که یکى فضیلت دیگرى را طلب کند.- و لاتتمنوا ما فضل اللَّه به بعضکم على بعض - [5] و این نه بر اساس تفاوت، بلکه بر اساس تکامل است. اختلاف در قریحه‏ها و استعدادها، در بدست آوردن مزایاى زندگى، به ریشه‏هاى طبیعى و تکوینى آن باز مى‏گردد و آن چیزى نیست که بتوان آن را دگرگون کرد و یا از تأثیرات آن کاست. اگر قرار باشد که هیچکس بر دیگرى امتیازى نداشته باشد، در اوضاع و شرایط مختلف زندگى، هرفردى با علاقه، رنج کار را بر خود هموار نمى‏سازد. خداوند جایگاه هر یک از فضایل را در این دو جنس تعیین نموده و براى سلوک هر انسانى مسلکى را مشخص و او را به پیمودن آن تشویق مى‏نماید. در چنین ظرفى، دیگر هیچ فردى بر دیگرى برترى ندارد. هم چنانکه، فضیلت مردى که در معرکه قتال حاضر مى‏شود و با کمال سخاوت خون خود را ایثار مى‏کند، از وظیفه زنى که به شوهر دارى مى‏پردازد، برتر نیست و نیز مرد حاکمى که سرپرستى جامعه را بر عهده گرفته، هیچ افتخارى بر آن زن ندارد در نتیجه تفاوت در تعامل سبب تکامل و پدید آورنده تساوى موجود در عدالت هستى است. برخى تصور مى‏کنند که اسلام کفه سنگین شخصیت را براى مردان قرار داده و زنان در برنامه اسلام جایى ندارند. شاید منشأ اشتباه آنان پاره‏اى از تفاوتهاى حقوقى باشد که هر کدام دلیل و فلسفه خاصى دارد، ولى هیچ گونه فرقى در جنبه‏هاى انسانى و مقامات معنوى میان آنهاوجود ندارد. وقتى اسماء بنت عمیس با شوهرش جعفر بن ابى طالب از حبشه برگشت، در جمع همسران پیامبر صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله وارد شد و پرسید: آیا چیزى از قرآن در باره مهاجرین به حبشه نازل شده؟ گفتند: نه. پس نزد رسول خدا آمده و عرضه داشت: یا رسول اللَّه، مثل اینکه جنس زن همیشه باید محروم و در زیان باشد. حضرت پرسیدند، چطور؟ گفت: چون آن طور که در قرآن کریم از مردان به نیکى یاد شده، از زنان یاد نشده است که آیه نازل شد:
« کلیه مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان اهل طاعت و عبادت و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خدا ترس و خاشع و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه‏دار و مردان و زنان حفظ کننده خویش از تمایلات حرام و مردان و زنانى که یاد خدا بسیار کنند، بر همه آنها خداوند مغفرت و پاداشى بزرگ مهیا ساخته است.»[6]
این آیه بیانگر یکسان شمردن مراحل عبودیت زن و مرد مى‏باشد. اما وقتى این دو در عرصه اجتماعى به فعالیت مى‏پردازند هر دو را نسبت به یکدیگر مسئول مى‏شناسد، چنانچه آیه شریفه قرآن در این باره مى‏فرماید: « و المؤمنون وؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر...»[7] ولایت در جایى مى‏آید که در درجه اول علم به موضوع، وجود داشته باشد؛ لذا در امور مختلف اجتماعى که دایره نظارت مردمى بر یکدیگر گسترش مى‏یابد جنس زن و مرد مطرح نیست، بلکه هر شخص عاقل و دانا به امور و قضایاى موجود در زمان و مکان، اعم از زن و مرد، موظف است که در مقابل اعمال خلاف قرآن عکس العمل نشان دهد و در کوتاهى از این وظیفه، زن و مرد، هر دو مورد بازخواست قرار مى‏گیرند.[8] گاهى نیز از آنان سلب مسئولیت مى‏شود مانند مردى که به دلیل محجوریت مالى نمى‏تواند سرپرستى خانواده را بر عهده گیرد.
توهم برتر انگارى
آنچه گمان برتر بودن جنس مرد بر زن را قوت بخشیده، ساده انگاشتن وظیفه زنان است. به گونه‏اى که موجب مى‏شود که این وظیفه در میان همه نقشهاى برجسته و رنگارنگ، پنهان نگاه داشته شود. این ناشى از ضعف بینش اجتماع نسبت به وظایف کارآمد زن است که تأثیر وجودى زن را رنگ جلوه مى‏دهد، در صورتى که وجود او جلوه‏اى از جلوات الهى است. زمانى که مادر حضرت مریم علیهاالسلام از پروردگار عالم تقاضاى پسرى کرد که خادم بیت المقدس باشد ولى در عوض مریم علیهاالسلام راباردار شد، از دختر بودن فرزند نگران گردید و بیان داشت: « رب انى وضعتها اُنثى» [9] ، به تعبیر علامه متفکر طباطبایى (ره) خداوند با کلام خود بیان داشت: « لیس الذکرکالانثى»[10] یعنى بااعطاى فرزند دختر به او خواستیم آرزوى او را به بهترین وجه بر آوریم و اگر او مى‏دانست که چرا فرزند او را دختر خلق کردیم، هرگز حسرت نمى‏خورد و اندوهناک نمى‏شد. زیرا ممکن نبود نتایجى را که در دختر شدن فرزند هست، در پسر شدن آن هم به دست آید. نهایت نتیجه‏اى که از فرزند پسر عاید مى‏شود این است که فرزندى چون عیسى علیه‏السلام از او متولد شود که پیامبرى باشد و شفا دهنده کورى مادر زاد و بیمارى برص و زنده کننده مردگان، لکن دردختر بودنش، کلمة اللَّه تمام مى‏شود که پسرى بدون پدر بدنیا مى‏آورد و هم خود و هم فرزندش آیت و معجزه‏اى براى اهل عالم مى‏شوند. فرزندى که مثلش نزد خداوند مثل آدم است و از او و مادرش، آثار و برکات دیگر نیز بروز مى‏کند.[11] خداوند متعال در این قصه، نقش نهفته جنس زن را در عالم هستى آشکار مى‏کند، جنسیت او را محل بروز معجزه‏اى از معجزات عالم مى‏داند، نقش کار آمد او را بر خلاف تصور همگان به منصه ظهور مى‏رساند و نشان مى‏دهد که امتیاز و برترى، متعلق به کسى است که در جایگاه خویش عمل مناسب حال را انجام دهد.
علل برتر انگارى جنس مرد بر زن
با توجه به اینکه زنان بیشترین تلاش را در عرصه‏هاى مادى و معنوى کرده‏اند، اما در اغلب موارد شناخت و اهمیت وسعت اثر عمل آنان در نزد عموم مردم و حتى خود ایشان مغفول مانده است. عدم شناخت جایگاه زن، گاه ناشى از عدم حضور او و پنهان ماندن استعدادهاى نهفته درونى اوست. مثلا جایگاه زن در اجتماع و کارآیى مؤثر او در میادین مختلف اجتماعى به دلیل فراهم نبودن حضور فعال او در جامعه و به ظهور نرسیدن توانائیهایش و گاه ناشى از عدم تبیین صحیح وظایف اوست. مثلا در مکانى مثل خانه وجود زن همیشه در روابط عمیق افراد خانواده مؤثر بوده است. زیرا خانه بدون وجود مادر قوامى نخواهد داشت، لکن وظایف او در مقابل اعضاى خانواده به خوبى تبیین نشده تا مورد سوء استفاده قرار نگیرد و حق او مراعات گردد.
ما در صددیم تا این حقوق و یکى از رفتارهایى که باید در خانواده حفظ شود و زن سهم بیشترى در این نوع از حق دارد را تشریح کنیم که آن « عمل به معروف» است. اما از آنجا که معروف در واقع عمل مورد پسند عموم مردم است و این نظر نباید از حدود مقرر در شریعت خارج باشد، لازم است ابتدا رئوس کلى و وظایف اصلى هر یک از زن و مرد در قانون اسلام را معین نماییم و سپس به تبیین معروفات مورد نظر شرع در آن حیطه بپردازیم.
اصول کلى در وظایف خانوادگى زن و شوهر
بعد از پیوند ازدواج، حقوق و اخلاق، دو اصلى هستند که همزمان با هم در زندگى خانوادگى وارد شده و از یکدیگر تفکیک ناپذیرند، به گونه‏اى که خانواده با مهر و محبت، قوام یافته و با رعایت حقوق یکدیگر از افراط و تفریطهاى احتمالى جلوگیرى مى‏نماید در آیه شریفه قرآنى‏فرماید: « الرجال قوامون على النساء، بمافضل اللَّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم.... فالصالحات قانتات و حافظاتٌ للغیب بما حفظ اللَّه»[12]
این آیه با بیان یک وظیفه مشخص براى مرد (نفقه) و یک وظیفه خاص براى زن (حفظ حرمت خانواده) در طول زندگى، مقرر مى‏کند که وقتى مرد در خدمت زن قرار مى‏گیرد، مخارج او را تأمین نموده و مشکلاتى چون آب و هوا، سختى کار، نامساعد بودن شرایط اجتماعى و فرهنگى و... مانع از برآورده نمودن این احتیاج زن نمى‏گردد و قانونگذار اسلامى قبول این مسئولیت را به عنوان یک تکلیف از سوى مرد و حقى براى زن مقرر داشته است. زن هم در این ارتباط باید حافظ منافع خانوادگى در بعد مادى، معنوى و اخلاقى باشد. یعنى هر دو در خدمت یکدیگر، در ارتباط با حفظ علقه ایجاد شده تلاش کنند و در این کوشش، برترى یکى بر دیگرى مطرح نیست، زیرا با این پیوند از دایره « خودخواهى» خارج شده و عشق و عاطفه، تعاون و همکارى و فانى شدن در هدف، مقصود و مراد آنان مى‏گردد، چنانچه پیامبراکرم‏صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، در هنگام ازفاطمه زهرا علیهاالسلام و على علیه‏السلام ، این دو زوج حقیقى عالم، چنین دعا فرمودند: « اللهَّمَ هذِه ابنتى و اَحَبُّ الخَلْقِ اِلَىَّ، اللهَّمَ و هذا اخى و اَحَبُّ الخَلْق اِلَىَّ، اللهَّمَ اجْعَلْه وَلِّیا».[13]
پروردگارا! این دختر، محبوبترین انسانها نزد من است، پروردگارا! على نیز گرامى‏ترین مردم نزد من است. خداوندا، رشته محبت آن دو را استوار فرما. بنابراین در همه مراحل زندگى زن و شوهر، رابطه سرشار از محبت که نقشى پنهان، اما کارآ و مؤثر دارد، حکومت مى‏کند و این سلاح زیبنده‏اى است که زنان از آن بهره‏مند و فرصتى در اختیار دارند تا دائما مسیر انس و الفت را در زندگى پیدا و در جهت وصول به آن تلاش بنمایند. هم چنین در توصیه‏هاى اخلاقى به مردان با عباراتى چون: « و لا جناح علیکم فیما فعلن فى انفسهن بالمعروف» [14]
آنان را به عملى فراتر از وظیفه خویش دعوت مى‏نماید، اما در خانه‏اى که محبت بخواهد کم رنگ و یا مخفى گردد و علاقه مرد نسبت به خانواده صرفا تحت الشعاع قوامیت او قرار گیرد و با این وسیله از وظایف خود عدول کند، قانونگذار مرد را موظف به رعایت حدود نموده و متذکر مى‏گردد فرصتهایى که در اختیار او قرار داده شده محدود به حدود الهى است و قرآنى که باید بر بشر حکومت کند براى اقامه قسط و عدل نازل شده[15] و عمل هر شخصى که از این حیطه خارج باشد، مذموم است. به عنوان مثال عدالت در ارتباطات خانوادگى ایجاب مى‏کند که مرد، مخارج زندگى زن و فرزندان را تأمین نموده و زن هم در غیاب او حریم خانواده را محافظت نماید. بنابراین از میان معروف و تکالیف شرعیه (اخلاق و حقوق)، معروف از جهت رتبه، مقدم بر تکلیف است، اما در مرحله عمل هر دو اخلاق و تکلیف با هم سامان مى‏یابند، چون در به انجام رساندن تکلیف، باید وجوه اخلاقى رعایت شود بنابراین تفکیک حقوق از اخلاق، خصوصا در خانواده شایسته نیست. تأمین معاش یکى از وظایف مهم و یکى از ضروریات زندگى انسان است و انسان بدون آن قدرت بر ادامه حیات ندارد، قرآن هم در موارد متعددى براى تأمین مخارج زندگى زن، فرزند و سفیه (یتیم، خویشاوند مسکین و محجور) به مسئله معروف اشاره نموده است، بنابراین ابتدا به بررسى معروفات قرآنى مى‏پردازیم.
عمل به معروف در عدم پرداخت نفقه به زن
روایتى است که هند، زن ابوسفیان نزد پیامبر اکرم صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله آمد و عرضه داشت: ابوسفیان بخیل است و نفقه من و فرزندم را نمى‏پردازد، به همین جهت من مخفیانه چیزى از اموال او را برمى دارم، آیا بر من گناهى است؟ حضرت فرمودند: به مقدارى که تو و فرزندت را کفایت کند و معروف باشد اشکال ندارد.[16]
در اینجا به زن اجازه داده شده است در صورتیکه مرد نفقه او را نپردازد، به مقدار نیاز خود از اموال مرد برداشت نماید، اما به قید معروف. لذا عمل به معروف در روایت چنین تبیین مى‏شود:
1- زن در برداشت از اموال شوهر، علاوه بر رعایت میزان نیاز خود و فرزندان باید توجه داشته باشد که موجبات ضرر و زیان مرد را فراهم نیاورد و به تعبیر قرآن کریم: « در بر آورده نمودن این احتیاج، به وسعت مالى و تنگدستى مرد هم بیاندیشد.»[17]
2- به زن توصیه شده که با نگاه صحیح و منطقى به وضعیت خانه و خانواده خویش نگریسته و در نظر داشته باشد که هدف والاى زندگى فراهم آوردن سکون و آرامش است [18] و امنیت روحى اعضاى خانواده در اولویت مى‏باشد. بنابراین اسلام با دادن یک مجوز به زن (نه دیگران) در برداشتن نفقه خویش، در حقیقت بنا دارد که شخصى غیر از اعضاى خانه از نابسامانى احتمالى درون خانه مطلع نگردد و بدین وسیله خانه از تعرضات غیر خودى مصون بماند. بعلاوه خطاى شوهر موجب نشود اجلال و احترام او در نزد دیگران از بین برود. زیرا زیبندگى خانه به این است که غیر قابل نفوذ باشد و آنقدر استحکام یابد که حتى با طوفانهاى سهمگین و ناملایمات از پا در نیاید و این وظیفه زن است که با توجه به مسئولیت اصلى خود که حفظ حریم خانواده است تا آنجا که قابلیت درمان از طرف اعضاى خانه وجود داشته باشد، کاستیها و کمبودهاى مالى را از دیگران بپوشاند و حصن محکمى را پدید آورد.
عمل به معروف در تأمین رزق مادر فرزند از جانب همسر
با باروى زن و تغییر شرایط جسمى و روحى، تأکید شریعت براى تهیه مخارج زندگى زن تغییر مى‏کند و با لفظ « رزق» به وظیفه مرد اشاره مى‏نماید. زیرا خدمت به زن، خدمت به فرزندى است که ثمره زندگى آنهاست. بنابراین شریعت اسلام، بوجود آوردن حیات طیبه و اعطاى حق تعلیم وعلم به مادر نسبت به فرزند را که از مصادیق معنوى « رزق» است، بر عهده شوهر گذاشته تا با کلام و عمل آرامش بخش خود شجره طیبه‏اى را که شاخ و برگهاى متعدد و پر ثمر آن فرزندان است، سامان دهد. و حق تعلیم و تعلم را که به تعبیر امام خمینى (ره) شغل انبیاست، براى مادرمحفوظ بدارد و همواره یار وفادار مادر باشد.
« الوالدت یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن اراد ان یتم الرضاعة و على المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف لاتکلف نفس الا وسعها لاتضار والدة بولدها و لامولودٌ له بولده و على الوارث مثل ذلک فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما و ان اردتم ان تسترضعوا اولادکم فلا جناح علیکم اذا سلمتم ما آتیتم بالمعروف». [19]
نقش پدر در رابطه با مادر و کودک
تا زمانى که کودک دوره نوزادى را طى مى‏کند، مادر نقش اول را در زندگى او دارد و پدر نقش دوم را ایفا مى‏کند و تا طى شدن این دوران، پدر به عنوان حامى مادر و کسى که آسایش مادر را در زندگى تأمین مى‏کند، روى زندگى کودک اثر مى‏گذارد. پدر با تأمین زندگى مادر، آسایش خیال او مى‏شود تا مادر بهتر بتواند به طور نامحدودى خود را وقف کودک سازد. اما نیازهاى مادر فقط مادى نیست، او نیازهاى عاطفى و روانى هم دارد که تأمین آنها هم بر عهده پدر است که مى‏تواند با ابراز علاقه و محبت و حق‏شناسى و سپاس نسبت به مادر، او را از روحى در یک وضعیت متعادل نگاه دارد[20] و به رشدعاطفى مادر و طفل او بیانجامد.
با توجه به آیه « و على المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف.....» و « والوالدت یرضعن اولادهن حولین کاملین» بعد از مسئولیت پدر و مادر در دوران شیردهى فرزند، به پدر سفارش مى‏کند که در این دوران، رزق مادر را فراهم آورد، یعنى نه تنها تأمین کننده معاش عادى او که خوراک و پوشاک و مسکن است، بلکه فراهم کننده احتیاجات معنوى مادر هم باشد و در حقیقت طفل روح و جانى است که متعلق به پدر و مادر است و این روح، علاوه بر تغذیه جسمى، تغذیه معنوى هم نیاز دارد. تنها حلقه اتصال پدر با طفل در دوران شیرخوارگى مادر است که با حمایتهاى همه جانبه پدر مى‏تواند استعدادهاى فرزند را شکوفا سازد. مادر به مثابه رابطى است که با مباشرت خود، جسم و جانش را در اختیار فرزند قرار مى‏دهد و در سلسله روابط خانوادگى این جسم و جان باید حمایت شود. کوتاهى در این پشتیبانى مستقیما متوجه فرزند خانواده خواهد شد رابطه این سه عنصر اصلى خانواده با هم، رابطه‏اى خاص و غیر قابل اجتناب است و تغذیه مادر، تغذیه کودک و عدم حمایت از مادر، عدم حمایت از فرزند است.
رزق مادر، رزق کودک
مهمتر از تغذیه صحیح مادر در دوران شیرخوارگى، حفظ روحیه مادر است. به طورى که اشتیاق زیاد مادر به تغذیه نوزاد از شیر خود، شیر او را افزایش مى‏دهد و بى‏میلى به شیر دادن یا خستگى، عصبانیت و اضطراب مادر، شیر او را کم مى‏کند. پیوند روحى مادر با کودک به گونه ایست که با گرسنگى فرزند، جسم او آماده تغذیه کودک مى‏گردد. براى استمرار این ارتباط در دو سال شیرخوارگى، کودک متعلق به مادر و در پناه اوست و مادر هم نیاز دارد که خود را متعلق به طفل بشناسد و از این تعلق خاطر، لذت ببرد. عشق مادرانه باعث تکامل عاطفى و رشد خصلتهاى انسانى در وجود مادر مى‏شود و به این ترتیب مناسبات مادر و کودک با عشق شروع مى‏شود و با صمیمیت و رضایت خاطر ادامه مى‏یابد. علاقه‏اى که شوهر در این دوران به همسر خود نشان مى‏دهد، بر روى شیرى که مادر با آسایش و آرامش به فرزند خویش مى‏دهد، اثر زیادى دارد.زیرا به فرمایش رسول اکرم صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، فرزند با همان شیر مادر رشد مى‏کند و جوان مى‏شود.[21] بنابراین صفات و حالات جوانى او به نشاط و شادابى و صحت عمل مادر که او را تغذیه کرده است، بستگى دارد و به همین جهت است که ابوجعفر علیه‏السلام مى‏فرمایند: فرزندت را با غذایى نیکو پرورش بده و از شیر نامطلوب پرهیز کن. بدرستى که شیر وسیله انتقال نیکى‏ها و زشتى‏ها است. [22] بنابراین براى تثبیت صفات نیک در روح و فکر اولاد، لازم است به مادر او توجه شود و پدر درصدد تهیه غذایى حلال و پاکیزه باشد. یعنى لاوه بر اینکه غذاهاى مورد نیاز مادر چون لبنیات، گوشت و ... نیاز جسم او را تأمین مى‏نماید، باید براى پاکى روح و طینت او و فرزند آنان نیز به کسب حلال همت بگمارد تا بهداشت جسم و روح مادر و فرزند را سبب شده و برکت شیر مادر که پاکترین و سالمترین غذا براى کودک ست حفظ نموده و طبیعت سالم او را با روزى ناپاک، غبار آلود نگرداند. [23]
سکونت مادر، سکناى کودک
سکنى و مسکن یکى از مواردى است که « رزق» در آیه به آن اشاره دارد. یعنى مادر فرزندى که تازه متولد شده در شرایط خاص روحى قرار دارد و نیازمند خانه‏اى است که بتواند در آن استقرار یافته و آن را متعلق به خود بداند[24] تا آرامش نفس را به او باز گرداند. توجه به او و مولودش در حقیقت پاسدارى از حریم نفس و مال و عرض اوست که او را تسکین مى‏دهد. او به محیطى احتیاج دارد که با تعاون و همکارى، زندگى مشترک خویش را ادامه دهد. او اهمیت وجود خویش را با ارزش نهادن شوهرش به او و طفل شیرخوارش مى‏یابد و سپس خود را اده وظایف مادرى مى‏نماید. او نیاز دارد الفت و محبت اعضاى خانواده، بخصوص شوهر خویش را بعد از تولد فرزندش حس بکند [25] و نهایتا باور کند زمانىکه محتاج یارى بیشتر است [26] نگاهى متوجه او است و از او مراقبت مى‏نماید و در تهیه طعام و خوراک مناسب حال او کوشا است. [27] بالاخره پس از تهیه طعام و خوراک سالم و سکناى سکون بخش پدر به مادر[28] شاکله وجودى فرزند شکل مى‏گیرد و گوشت و استخوان او با روح و جان مادر ساخته و صفحات نمایش آن، در طول زندگى فرزند ظاهر مى‏شود.
بنابراین صحت عمل پدر، عافیت مادر و فرزند را که عامل حیات طیبه است بوجود مى‏آورد و حیاتى جاودان را نوید مى‏دهد.
طیب خاطر مادر، تربیت کودک
قرآن کریم با مطرح کردن مسئله انفاق بر خانواده، در واقع بر شئونات تعلیم و تربیت آنان تکیه دارد. براى کودکى که در نهایت ضعف و ناتوانى بسر مى‏برد در مرحله شیرخوارگى تا یک سالگى احتیاج به رابطه مداوم با مادر دارد و در مرحله 1تا 3سالگى هم مادر را به عنوان یک مونس و همدم همیشگى خود مى‏شناسد،[29] تغذیه او در مرتبه اول اهمیت است. تغذیه کودک در 2سال اول تولد و همراه بودن او با مادر موجب مى‏شود که علاقه او به مادر بیشتر از هر شخص دیگر باشد، بنابراین وقتى بچه در دامان مرش است و مى‏بیند که مادر اخلاق خوش، اعمال صحیح و گفتار خوب دارد، به تقلید از مادر که از همه تقلیدها بالاتر است و با تزریق مادر که از همه تزریق‏ها مؤثرتر است تربیت مى‏شود.[30] پدر در این دوران عنوان تأمین کننده رزق مادر با رعایت بهداشت جسمى و روحى مادر خواهد توانست شرایط سلامت روح و روان مادر را فراهم آورد و مادر با تغذیه صحیح طفل در دوران شیردهى، و اشباع کودک از محبت، صفا و صمیمیت به تحریک و تشویق به اعمال خوب و عادات نیکو به فرزند پرداخته و نیز با حفظ امنیت و سلامت او و مراقبت او در جوار خطرات گوناگون به سازندگى اخلاقى و عاطفى کودک مى‏پردازد و زمینه آرامش ذهنى او را براى کشف و خلاقیت مؤثر بوجود مى‏آورد بنابراین تربیت از دامن پاک مادر و جوار پدر شروع مى‏شود و با تربیت اسلامى و صحیح آنان، استقلال و آزادى و تعهد به مصالح کشور پایه ریزى مى‏شود.[31]
معروف در رزق
برخى از آیات قرآن به معرفى بهترین خوردنیها و آشامیدنیها مى‏پردازد[32] و از لبنیات[33] ، گوشت گوسفند[34]، گوشت ماهى[35] ، میوه[36] ، زیتون [37] و عسل [38] به عنوان خوراکیهاى مطبوع نام مى‏برد و همچنانکه گاه به بهترین محل سکونت که شامل خانه‏اى وسیع با هواى پاکیزه و داراى نور خورشید است اشاره دارد[39] اما حق انتخاب، استفاده از این بهترین خوراکیهاى پاکیزه را که مرد باید براى زن و فرزند خویش فراهم کند به عرف واگذار مى‏کند و با لفظ « معروف» بیان مى‏دارد، مرد باید آنچه که در میان مردم یک منطقه براى تهیه طعام پاکیزه آنان مورد نیاز است تهیه کند. و براى برآورده کردن احتیاجات افراد خانواده نمى‏تواند بصورت فردی بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان تصمیم بگیرد بلکه باید نیاز خانواده را با توجه به وضعیت اجتماعى آنان تأمین نماید.
در جنبه دیگر معروف، از شوهر خواسته مى‏شود با در نظر گرفتن شرایط فیزیولوژى زن در دوران بعد از حمل معروفترین نوع از خوراک، پوشاک و مسکن مورد نظر شرع و عرف را تهیه نماید و از وضعیت جدیدى که در خانه بوجود مى‏آید و احتمالا بعضى از نیازهاى مادى او بدون پاسخ می ماند، نگران نشود و از این حق خود چشم پوشى نماید و بدین وسیله عمل به معروف را سرلوحه کار خویش قرار دهد.
قرآن کریم در این آیه براى انجام همین معروف زمینه‏هایى را پیش بینى و ضوابطى را مشخص مى‏نماید که توجه به آن ضرورى است:
1- کسى که بخواهد دوران شیردهى را کامل کند دو سال به فرزند خود باید شیر دهد « والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن اراد ان یتم الرضاعة» اما این دوران شیردهى تا 21ماه هم مى‏تواند کاهش پیدا کند.[40]
2- سلامت آینده کودک را در دست مادران دانسته و اولویت در شیردهى را براى مادر تعیین مى‏کند. « والوالدت یرضعن اولادهن حولین کاملین»
3- بعد از سفارش به معروف، پدر فرزند را از زحماتى که خارج از توان اوست نهى کرده و از او مى‏خواهد که خود را به زحمت طاقت فرسا نیندازد. « لاتکلّف نفس الا وسعها»
4- پدر و مادر همواره باید مصلحت طفل را در نظر داشته باشند و سرنوشت او را وجه المصالحه اختلافات خود قرار ندهند و با بهانه‏هاى واهى و سست، کودک را از تغذیه با شیر مادر محروم ننمایند مگر اینکه به سبب این عمل آسیبى به یکى از ایشان مادر، پدر یا کودک وارد آید ولى تا زمانى که ضررى وارد نشده از زحماتى که در قبال تأمین تغذیه جسم و جان کودک باید متحمل شوند دریغ ننمایند. « لاتضار والدة بولدها و لامولودٌ له بولده» که یکى از موارد صحت و سلامت مادر و کودک هم کوشش پدر در جلوگیرى از ایراد ضرر به مادر و فرزند مى‏باشد.
5- اگر به سبب فوت پدر و یا دلیل دیگر، شخصى جانشین پدر طفل شد، باید نسبت به سرنوشت طفل حساس باشد و مانند پدر در تهیه رزق و روزى حلال و طیب بکوشد. « و على الوارث مثل ذلک»
عمل به معروف در مشورت پدر و مادر نسبت به مسائل فرزند
در این بخش از آیه « فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما»[41] اگر قصد کردید که فرزند را از شیر بگیرید با مشورت با یکدیگر و رضایت خاطر هم باشد. با تأکید فراوانى که ابتداى آیه بر تغذیه با شیر مادر براى فرزند دارد، در اینجا آن محدودیت را کاهش داده و پیشنهاد مى‏کند که اگر خواستید فرزند را از شیر بگیرید با مشورت یکدیگر عمل کنید، زیرا بطور قطع با مشاوره از بین تمامى نظرها، نظر صحیح استخراج مى‏شود و تا حد ممکن از ورود ضررهاى احتمالى جلوگیرى به عمل مى‏آید آیه شریفه دیگرى از قرآن هم مى‏فرماید: « فان ارضعن لکم فاتوهن اجورهن و اتْمروا بینکم بالمعروف....» [42] براى جلوگیرى از ضرر به فرزند، در شیر دادن به او با یکدیگر مشورت به معروف کنید. یعنى تا آنجایى که ممکن است به مصلحت فرزند بیاندیشید و ضمن رعای ضوابط معین شیردهى، در این امر مهم از منافع شخصى خود بگذرید، خشم و غضبى که ممکن است نسبت به یکدیگر داشته باشید، براى حفظ فرزندى که متعلق به هر دو شماست فرونشانده و به فکر آینده فرزند باشید، پدر هم تنها در صورتى که دچار سختى مى‏شود « و ان تعاسرتم فسترضع له خرى» [43] فرزند را براى شیر دادن به دایه بسپارد.
پس نتیجه اینکه: بهترین راه براى شیر دادن و یا شیر ندادن به فرزند در این است که پدر و مادر با یکدیگر به مشورت بپردازند و در این مشورت تنها صلاح فرزند را ببینند و بهره‏هاى مادى خود را فراموش کنند، مگر اینکه به سبب شیر دادن فرزند توسط مادر به جسم و جان یکى از ایشان ضررى وارد شود.
عمل به معروف پدر نسبت به مادر طفل در صورت عدم توافق بر شیر دادن فرزند
با توجه به اینکه وصف مادر فرزند بودن هیچگاه از زن برداشته نمى‏شود و رعایت حق مادر و فرزند به این است که هر دو در ارتباط با یکدیگر باشند و این علقه به صورت پایدار باقى باشد، پدر فرزند، بعد از توافق بر شیر ندادن فرزند در نظر داشته باشد که حفظ شخصیت مادر طفل براى کودک داراى اهمیت است و رعایت آن از جانب او در اولویت قرار دارد. « و ان اردتم ان تسترضعوا اولادکم فلا جناح علیکم اذا سلمتم بالمعروف»
یعنى اگر بر شما سخت آمد (و ان تعاسرتم فسترضع) و تصمیم گرفتید که فرزند را به دایه بسپارید، با مادر فرزند به معروف رفتار کنید و براى مصلحت فرزند از حق خویش گذشت کنید و موقعیت مادر فرزند خویش را دریافته و با او به متانت رفتار نمایید.
لذا اگر همسر شما از شما طلاق گرفته و به فرزند شیر نمى‏دهد نه تنها در صدد انتقام جویى برنیامده، بلکه با پرداخت اجرت عمل مادى او، حقوق معنوى او را هم که در حقیقت حفظ شئونات و آبروى او در نزد فرزند است رعایت بنمایید و یا اگر همسر شما به دلایل موجهى چون بیمارى قادر به شیر دادن طفل نیست، عمل به معروف اقتضا مى‏کند که در طول مدت شیردهى (شیر دادن حق اولیه مادر است ) اکنون که چنین موقعیتى را دارا نیست، مراقب حالات روحى و روانى او باشید. زیرا که او مادر فرزند است و تعلیم و تربیت آینده فرزند شما را بر عهده دارد. سلامت او، سلامت فرزندتان را تضمین مى‏نماید. همچنانکه عمل شایسته اقتضا دارد که براى فرزند دایه‏اى مناسب انتخاب کنید زیرا که سرشت انسانها با شیر مادر دگرگون مى‏شو بالاخره محور بحث در این آیه کودک است و براى ایجاد یک کانون پر محبت و پرورش استعدادهاى نهفته در وجود او، پدر و مادر به عنوان دو خدمتگزار همواره موظف هستند تا سرحد ممکن براى مصلحت او کوشش نمایند، به شور و مشورت بپردازند و در راه رسیدن به یک نظر صحیح، از مطامع دنیوى خود بگذرند. بلکه از خطاهاى یکدیگر نیز بگذرند و همواره به هنر آفرینى خود که پرورش فرزندى سالم است، بیاندیشند.
نهایتا پیام دو معروف موجود در آیه شریفه به موقعیت‏شناسى مرد نسبت به همسر و فرزندانش اشاره دارد و با بیان ترفندهایى همواره به چگونگى پایدارى این خانه و پرورش استعدادهاى نهفته در آن و به وجود آوردن محیطى سالم و پرتوان ارشاد مى‏نماید. بدین وسیله کمبود و نیاز مادى و عاطفى خانوادگى تا حدودى جبران مى‏شود و عوارض ناشى از جدایى زوجین هم به حداقل مى‏رسد و حقوق فرزندان نیز ضایع نمى‏گردد و از ورود آسیبهاى جبران‏ناپذیر نسبت به پیکر جامعه جلوگیرى به عمل مى‏آید.
قیمومت بر سفیه
قیمومت نوعى از ولایت است که به منظور حمایت از کودکان و محجوران مطرح مى‏شود و این ولایت نه قهرى و به حکم قانون ایجاد مى‏شود و نه قرارداد در استمرار آن نقشى دارد. بلکه سمتى قضایى و عمومى است که در آن شایستگى قیم بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد. [44] بنابراین پذیرش قیمومت بر کسى واجب نیست بلکه به حسب اینکه جامعه خود داراى شخصیتى واحد است و حیف شدن اموال یتیمى که در آن زندگى مى‏کند به ضرر مجموع اموال و ثروتى است که در این کره خاکى وجود دارد، لذا اموال یتیمان و سفیهان به شخصى به نام قیم سپرده مى‏شود که با پذیرفتن این مسئولیت باید طبق آیات و روایات اهل بیت‏علیهم‏السلام عمل نماید. قیم موظف است سفاهت و بى‏خردى سفیه را نسبت به هر موضوع جبران نماید.
همچنین کسى را که در امور دنیایى‏اش کمال هوشیارى را دارد ولى در باره امر آفرینش کوتاهى کند و مرتکب فسق شود سفیه گویند. اما سفاهتى که این آیه شریفه به آن اشاره دارد مربوط به سفیهى است که در اداره امور دنیایى‏اش قاصر و عاجز است.[45]« ولا تؤتوا السفهاء اموالکم التى جعل اللَّه لکم قیاما و ارزقوهم فیها و اکسوهم و قولوا لهم قولا معروفا»[46]
منظور از سفیه در این آیه کودک، مجنون و یا محجورى است که در نگاهدارى مال خویش توانایى لازم را ندارد و اموال او در دست قیم است. این آیه تأمین رزق سفیه را بر عهده قیم قرار داده است که با اموالى که در اختیار دارد حیات طیبه‏اى را برایش فراهم کند و مالى که از منفعت سرمایه‏اش به او مى‏دهد طیب و حلال باشد زیرا خداوند روزى پاکیزه را بر انسان حلال و ناپاکیها را بر آنها حرام گردانده است.[47] به انفاق کنندگان امر مى‏نماید از اموال پاکى که بدست آورده اند نفقه دهند.[48] در این آیه، براى تأمین رزق و معاش سفیه، از لفظ معروف استفاده نکرده است. زیرا قیم در حقیقت با پذیرش این سمت، لطفى در حق سفیه نموده است و صلاحیت او مورد تأیید واقع شده و او مسئولیتى سنگین را پذیرفته است، دیگر سفارش عمل شایسته نسبت به اموال یتیم لزومى ندارد بلکه به او توصیه مى‏کند که در گفتار خویش عمل به معروف نماید.
عمل به معروف در سخن با سفیه
جمله « قولوا»، جمله‏اى اخلاقى است که به ولایت، رنگى انسانى مى‏دهد و مى‏فهماند که رفتار با سفیهان نباید غیر انسانى باشد بلکه در گفتار با ایشان از راه و رسم معروف نباید خارج شد.[49] قیم بعد از پذیرش این مسئولیترد مرحله عمل مى‏شود و دستورات قرآن براى او مشخص مى‏کند که چه نیازهایى از زندگى آنان را تأمین نماید « و ارزقوهم و اکسوهم». [50] یعنى خوراک، پوشاک و مسکن آنان را در جهت فراهم آوردن آرامش جسم و جان تأمین نماید و طبق آیه شریفه « و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح حتى انستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم»[51] تا فرارسیدن زمان ازدواج، آنها را آزمایش کنید و وقتى متوجه شدید که براى انجام معامله صلاحیت پیدا کرده‏اند، اموال آنها را در اختیارشان قرار دهید. بالاخره شخصى که از سر لطف و احسان خود را نسبت به اعمالى موظف مى‏داند معمولا تخطى نمى‏کند. ولى ممکن است در قبال نادانیهاى صغیر و یا حرکتهاى بى رویه محجور کلماتى را بر زبان بیاورد که شایسته نباشد. لذا لازم است که در قول و گفتار خویش مراقبت لازم را نموده وزنان را دل آزرده ننماید اگر چه با گذشتى از جانب خویش همراه باشد.
عمل به معروف در برداشت اجرت عمل
در زمانى که قیم بخواهد حق العمل و اجرت کار خود را از اموال یتیم بردارد قرآن به تشریح ابعاد معروف در این بخش پرداخته است.
« ولا تاکلوها اسرافا و بدارا ان یکبروا و من کان غنیا فلیستعفف و من کان فقیرا فلیأکل بالمعروف »[52] قیم موظف است که در پذیرش این مسئولیت نه تنها از حق سوء استفاده نکند بلکه راه ایثار و از خود گذشتگى در مال را در پیش بگیرد. یعنى اگر غنى و ثروتمند است و به اموال صغیر احتیاجى ندارد اجرت عمل خود را محاسبه نکند و اگر نیازمند به حق العمل خویش است به مقدار « معروف» برداشت نماید. یعنى به مقدارى که بتواند زندگى خود را اداره کند و با مصلحت اموال یتیم در تعارض نباشد و آینده او را به خطر نیندازد یعنى در حقیقت عمل به معروف اقتضا مى‏کند که قیم به مقدار احتیاج واقعى خود از اموال یتیم برداشت نماید و از مابقى حق خویش، به جهت حفظ اموال یتیم یا سفیه صرفنظر نماید.
قول به معروف نسبت به خویشاوندان درجه 2و 3در هنگام تقسیم ارث
در هنگام ارث بردن خویشاوندان میت و در زمان تقسیم آن تا هنگامى که خویشاوندان طبقه اول یعنى مادر، پدر و فرزندان وجود داشته باشند به خویشاوندان درجه دوم و سوم (برادر، خواهر، عمو، عمه، دایى و خاله) سهمى تعلق نمى‏گیرد. این آیه شریفه توصیه مى‏کند که اگر در هنگام ارث بردن بین خویشاوندان طبقه اول، از طبقات دیگر هم که یتیم یا فقیر هستند در مجلس حضور داشتند از مال ارثى، سهمى را براى آنان معین کنید.
و اذا حضر القسمة اولوا القربى و الیتامى و المساکین وارزقوهم منه و قولوا لهم قولا معروفا. [53]
تا بدین ترتیب جلوى تحریک، حس حسادت و کینه توزى آنها که ممکن است بر اثر محروم بودن از ارث شعله‏ور شود گرفته و پیوند خویشاوندى انسانى بین افراد محکم شود. در حقیقت سیاق این آیه لطفى است که خویشان درجه اول بهتر است نسبت به خویشاوندان درجه دوم و یا یتیم و فقیر آنها داشته باشند و این نه یک امر واجب بلکه امرى مستحب است. لذا وقتى کسانى به چنین عملى دست مى‏زنند عملى شایسته انجام مى‏دهند و در عمل آنان توصیه به معروف لازم نیست. اما براى هماهنگ شدن عمل آنها با گفتارشان به « قول معروف» اشاره مى‏کند که در این عمل به اقوام درجه اول توصیه مى‏کند که نباید با زبان خود بر اقوام درجه دوم منت گذاشته و آنان را تحقیر نماید و سلامت روح و روان آنان را به مخاطره بیندازد. بنابراینر ابتداى آیه، روحیه گذشت و ایثار را تقویت مى‏نماید و در نهایت، نشان دادن آن را در قول و گفتار هم خواستار مى‏شود.
عمل به معروف در وصیت به خویشاوندان
وصیت شعاعى از خواستهاى هر انسانى است که باید محترم شمرده شود. نقشى که وصیت در وضع زندگى بستگان و افراد از کار افتاده فامیل دارد آشکار است. لذا اسلام اینگونه خلاءها را با قانون پسندیده وصیت و نیز با اختیارى که به انسان نسبت به یک سوم از مالش داده با وصیت به معروف توصیه‏هایى را نسبت به والدین و خویشاوندان مى‏نماید.[54]
وقتى وصیت به لفظ معروف مقید مى‏شود بیانگر این است که وصیتها از هر جهت باید عقل پسند باشد. شخصى که در آستانه مرگ قرار گرفته و از 3/1 مال خویش وصیت مى‏کند بهتر است با نیاز جامعه‏اى که در آن قرار دارد متناسب باشد. لذا شایسته است که از این ثلث مال استفاده کافى نموده، ابتدا خلاءهاى مالى موجود در میان اعضاى خانواده، پدر و مادر و سپس نزدیکان خویش را جبران کند تا بدین وسیله محبت خویش را نسبت به آنان ابراز کند، و از حیف و میل شدن مال و مصرف بى رویه و غیر منطقى آن جلوگیرى نماید.
بنابراین، او باید از این حق خویش بگذرد و آنگونه که عرف مردم و عقلا عملى شایسته و مدبرانه تلقّى مى‏کنند عمل نماید و از وصیت به عنوان تصفیه حسابهاى شخصى و براى محروم کردن پدر، مادر و خویشاوندانى که به آن مال احتیاج دارند استفاده نکند. حتما سهمى را براى ایشان قرار دهد. به همین جهت است که در روایات آمده، با داشتن حق وصیت از ثلث، بهتر است از 4/1 بلکه 5/1 از مال تجاوز نکند.[55] تا با این عمل حق وارثان نیازمند پرداخت شده و احساسات آنان نیز جریحه دار نگردد.
نتیجه:
با مختصر اشاراتى که تا اینجا در مصادیق معروف انجام گرفت، از بیان تمام مواردى که مسئولیت تأمین مخارج زندگى دیگرى بر عهده فردى مى‏آید اعم از پدر، شوهر، قیم، وارث، موصى و وصیت کننده ( بصورت واجب یا مستحب)، عمل به معروف در جایى مقرر شده که ایشان به نحوى در مصرف مال اختیارى داشته‏اند و در حقیقت در یک مقطع زمانى موقعیتى در اختیارشان قرار داده شده است که بتوانند استفاده نمایند. قرآن کریم براى تلطیف در این نوع از تسلط و اجراى بهینه مصارف مالى، براى هر یک از پدر، شوهر، قیّم و ... توصیه به معروف نموده است. اما در بیان وظیفه اشخاص نسبت به یکدیگر، هیچگاه امر به معروف نکرده است. حقوق متقابل افراد تکلیفى است که جنبه ارشادى ندارد بلکه همه در قبال هم داراى مسئولیت انجام کار هستند و تنها در جایى که موقعیت شخص به گونه‏اى است که احتمال دارد راه سوء استفاده یا استفاه نابجا براى او باز باشد هر یک را با عقل عرفى که مورد پسند عموم مردم است توصیه‏هاى اخلاقى مى‏نماید. نتیجه اینکه، قرآن خود در بعضى از مواقع، با تشریح معروف، زوایاى بهترین عمل را مشخص نموده است و گاه انجام بهتر آن را به عرف عقلاء واگذار مى‏نماید ولى آنچه در همه این معروفها مشهود است گذشت و اغماض از حقى است که عامل به معروف باید داشته باشد تا به تنظیم امور پرداخته و رضایت و آرامش خاطر همگان را فراهم آورد. البته ناگفته نماند که با تبیین این نوع از معروفات، ضمانت اجراى عمل به آن به عهده قانونگزاران اسلامى است و بعضى از آنها را باید در عرصه‏هاى فرهنگى کشور و بعض دیگر را با تدوین قوانین صریح جامه عمل پوشاند.
 
پی نوشتها:

 [1] حجرات , 13
[2] آل عمران , 175
[3] نساء , 124
[4] ( و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم و رحمه.....) روم , 22
[5] تساء , 32
[6] - ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین اللَّه کثیرا و الذاکرات اعدّاللَّه لهم مغفره و اجرا عظیما. احزاب , 35
[7] توبه , 76
[8] - ا مام خمینى(ره) در بحث امر به معروف و نهى از منکر درکتاب تحریر الوسیله، علم به معروف یا منکر را شرط واجب شدن امر به معروف و نهى از منکر مى‏دانند. مثل شرط حصول استطاعت براى حج.
[9] آل عمران , 36
[10] آل عمران , 36
[11] علامه طباطبایى، تفسیر المیزان ج 3 ، ص 269
[12] مردان را بر زنان حق نگهبانى است بواسطه اینکه خدا بعضى را بر بعضى مقدم داشته و هم بواسطه آنکه مردان از مال خود باید به زنان نفقه دهند. پس زنان شایسته و مطیع در غیبت مردان، حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند. نساء , 34
[13] علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 43 ص 96
[14] بقره , 240
[15] و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لقوم الناس بالقسط. حدید , 25
[16] منها ما روى: ان هند امراة ابى سفیان جاءَت الى رسول اللَّه صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله فقالت: ان اباسفیان شحیح لایعطینى ما یکفینى و ولدى ما آخذ منه سرا و هو لایعلم، فهل على من ذلک شى؟ فقال: خذى ما یکفیک وولدک بالمعروف. کنز العمال – ج 8 ص
[17] - على الموسع قدره و على المقتر قدره. بقره , 236
[18] روم , 22
[19] بقره , 233
[20] بهداشت مادر و کودک، ترجمه: سوسن اردکانى (شاهین)، ص 147
[21] - قال رسول اللَّه صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله: لاتسترضعوا الحمقاء، فان الولد یشیبه. وسایل الشیعه ج7 باب 78 ج 1
[22] - قال لى ابوجعفر علیه‏السلام : استرضع لولدک بلبن الحسان و ایاک و القباح، فان اللبن یعدى. وسایل الشیعه، ج 7 باب 79 ح 1
[23] ما من لبن یرضع به الصبى اعظم برکة علیه من لبن امه«. ابن بابویه، من لایحضرة الفقیه، ج 3 ص 305 »
[24] اسراء , 104
[25] نور , 61
[26] قصص , 12
[27] آل عمران , 49
[28] نحل , 8
[29] سوسن اردکانى، بهداشت مادر و کودک، ص 15
[30] امام خمینى (ره)، صحیفه نور، ج 6ص 157 ، در تاریخ 13/2/58
[31] امام خمینى (ره)، صحیفه نور، ج 15 در تاریخ 13/6/60
[32] - آیةاللَّه سید محمدتقى مدرسى، التشریع الاسلامى، ج 8 ص 216 به بعد
[33] نحل , 66
[34] نحل , 5
[35] فاطر , 12
[36] زخرف , 73
[37] مؤمنون , 20
[38] نحل , 69
[39] کهف , 17 و 18
[40] و حمله و فصاله ثلثون شهرا« احقاف , 41 »
[41] بقره , 233
[42] طلاق , 6
[43] طلاق , 6
[44] دکتر ناصر کاتوزیان، حقوق خانواده، ج 2 ص 244
[45] تفسیر المیزان، ج 4 ص 270
[46] اموال خود را که خداوند آن را وسیله قوام زندگى شما قرار داد، به سفیهان ندهید ولى از عواید آن به ایشان بخورانید و آنان را پوشاک دهید. نساء , 5
[47] و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث. اعراف , 157
[48] یا ایها الذین امنوا انفقوا من طیبات ماکسبتم. بقره , 267
[49] علامه طباطبایى، تفسیرالمیزان، ج 7 ص 290
[50] رزق و پوشاک ایشان را به آنها بدهید.
[51] تساء , 6
[52] نساء , 6
[53] نساء , 8
[54] - کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا على المتقین. بقره , 180
[55] تفسیر نمونه ، بقره , 180

تبلیغات