آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در دنیای‌ امروز سخن‌ گفتن‌ از دین‌ و عرفان‌ نه‌ تنهاغریب‌ و بعید نیست‌ بلکه‌ یکی‌ از نیازهای‌ جدی‌ آدمیان‌ واز ضرورتهای‌ زندگی‌ بشر امروز به‌ شمار می‌آید. درروزگاری‌ که‌ صدای‌ گوشخراش‌ انفجار اطلاعات‌ وهیاهوی‌ تکنولوژی‌ فرصت‌ تأمل‌، اندیشه‌ و انتخاب‌ راگرفته‌ است‌، برخی‌ خود باختگان‌ صنعت‌ و ماشین‌ وموشک‌ به‌ پایان‌ دین‌ و دینداری‌ حکم‌ کردند و قرن‌بیستم‌ را قرن‌ پایان‌ ایدئولوژی‌ها نامیدند، در عرصه‌ای‌که‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ بزرگترین‌ ناشناخته‌ کائنات‌ همچنان‌سرگردان‌ مانده‌ و علم‌ زدگی‌ و تجدد گرایی‌ او را به‌ ورطه‌«از خود بیگانگی‌» و «با خود بیگانگی‌» سوق‌ داده‌، درزمانه‌ای‌ که‌ آدمی‌ غریب‌تر از همیشه‌ و تنهاتر از هر زمان‌بر روی‌ کره‌ خاکی‌ به‌ دنبال‌ «آشنا» می‌گردد، مهمترین‌بحران‌ زندگی‌ بشر یعنی‌ بحران‌ معنویت‌ رخ‌ داده‌ است‌.در چنین‌ اوضاع‌ و احوالی‌ است‌ که‌ «عرفان‌»، به‌ عنوان‌طریقی‌ برای‌ رهایی‌ از وحشت‌ تنهایی‌ و راهی‌ برای‌اتصال‌ به‌ ملکوت‌ خداوند و ساحلی‌ برای‌ نجات‌ غرق‌شدگان‌ دریای‌ بی‌ انتهای‌ بیهودگی‌ و بی‌کسی‌،هواخواهان‌ بسیاری‌ می‌یابد. در این مقاله به بررسی رابطه زن و عرفان نجات دهنده در این عصر می پردازیم.

متن

در دنیای‌ امروز سخن‌ گفتن‌ از دین‌ و عرفان‌ نه‌ تنهاغریب‌ و بعید نیست‌ بلکه‌ یکی‌ از نیازهای‌ جدی‌ آدمیان‌ واز ضرورتهای‌ زندگی‌ بشر امروز به‌ شمار می‌آید. درروزگاری‌ که‌ صدای‌ گوشخراش‌ انفجار اطلاعات‌ وهیاهوی‌ تکنولوژی‌ فرصت‌ تأمل‌، اندیشه‌ و انتخاب‌ راگرفته‌ است‌، برخی‌ خود باختگان‌ صنعت‌ و ماشین‌ وموشک‌ به‌ پایان‌ دین‌ و دینداری‌ حکم‌ کردند و قرن‌بیستم‌ را قرن‌ پایان‌ ایدئولوژی‌ها نامیدند، در عرصه‌ای‌که‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ بزرگترین‌ ناشناخته‌ کائنات‌ همچنان‌سرگردان‌ مانده‌ و علم‌ زدگی‌ و تجدد گرایی‌ او را به‌ ورطه‌«از خود بیگانگی‌» و «با خود بیگانگی‌» سوق‌ داده‌، درزمانه‌ای‌ که‌ آدمی‌ غریب‌تر از همیشه‌ و تنهاتر از هر زمان‌بر روی‌ کره‌ خاکی‌ به‌ دنبال‌ «آشنا» می‌گردد، مهمترین‌بحران‌ زندگی‌ بشر یعنی‌ بحران‌ معنویت‌ رخ‌ داده‌ است‌.
در چنین‌ اوضاع‌ و احوالی‌ است‌ که‌ «عرفان‌»، به‌ عنوان‌طریقی‌ برای‌ رهایی‌ از وحشت‌ تنهایی‌ و راهی‌ برای‌اتصال‌ به‌ ملکوت‌ خداوند و ساحلی‌ برای‌ نجات‌ غرق‌شدگان‌ دریای‌ بی‌ انتهای‌ بیهودگی‌ و بی‌کسی‌،هواخواهان‌ بسیاری‌ می‌یابد. که‌ عرفان‌ چکیده‌ معارف‌الهی‌ و لب‌ و لباب‌ ادیان‌ آسمانی‌ است‌، که‌ در ابتدای‌ امربرای‌ آنان‌ که‌ از حقیقت‌ پیمایش‌ دشوار آن‌ ناآگاهند،بسیار ساده‌ و هموار می‌نماید. (خاصه‌) که‌ سروکارداشتن‌ با دل‌ و قلب‌ و لطافتهای‌ احساس‌ و طبیعت‌آدمی‌، از جمله‌ دستمایه‌های‌ مشرب‌ عرفانی‌ است‌ که‌برای‌ اغلب‌ افراد بشر بسیار خوشایند و دلپذیر است‌.
از همین‌ روست‌ که‌ از دیر باز در بین‌ اکثر جوامع‌انسانی‌، عرفان‌ بازار گرمی‌ داشته‌ و مشتریهای‌ فراوانی‌ رابه‌ خود جلب‌ نموده‌ است‌. همچنانکه‌ امروزه‌ نیز انواع‌ واقسام‌ آئینهای‌ عرفانی‌ همچون‌ آئین‌ بودیسم‌،هندوئیسم‌، یوگی‌، ذن‌، مدیتیشن‌ و غیره‌ در میان‌ آحادجوامع‌ غربی‌ رواج‌ دارد.
اما عرفان‌ یک‌ تیغ‌ دو دم‌ است‌. یعنی‌ از جهتی‌ درصورت‌ حقیقی‌ بودن‌ می‌تواند انسان‌ را به‌ ملکوت‌ برساندو آدم‌ خاکی‌ را تا اوج‌ افلاک‌ بالا ببرد، اما از جهت‌ دیگربراحتی‌ می‌تواند مورد سوء استفاده‌ شیاطینی‌ قراربگیرد که‌ همواره‌ در کمین‌اند تا با عرضه‌ کالایی‌ تقلبی‌انسانها را فریب‌ دهند و در دام‌ افکار مسموم‌ و رفتارهای‌جاهلانه‌ گرفتار کنند و با ارائه‌ بدل‌ به‌ جای‌ اصل‌،سرمایه‌های‌ آنان‌ را به‌ غارت‌ ببرند. در راستای‌ همین‌سیاست‌ است‌ که‌ استعمار پیر انگلیس‌ در عصر ما ناگهان‌تبدیل‌ به‌ بزرگترین‌ حامی‌ فرق‌ صوفیه‌ در بلاد مسلمین‌می‌شود و کار بدانجا می‌رسد که‌ «ادوارد براون‌» مسیحی‌،خرقه‌ صوفیانه‌ می‌پوشد و القاب‌ دروغین‌ منتسب‌ به‌علی‌ (ع‌) دریافت‌ می‌کند (عکسی‌ از او در کسوت‌ تصوف‌در چاپهای‌ قدیم‌ کتاب‌ «تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌» قابل‌ رؤیت‌است‌).
در طول‌ تاریخ‌ اسلام‌ نیز، چنین‌ خیانتهایی‌ در حق‌دین‌ و عرفان‌ حقیقی‌ و طالبان‌ ناآگاه‌ آن‌ شده‌ است‌. یعنی‌پابه‌ پای‌ عرفان‌ اصیل‌ شیعی‌ که‌ در میان‌ اهل‌ بیت‌ (ع‌) وخواص‌ و اولیای‌ الهی‌ وجود داشته‌ و بعد از آنها توسطعرفای‌ پایبند و عامل‌ به‌ شریعت‌ دنبال‌ شده‌، نوعی‌عرفان‌ دست‌ ساز تقلبی‌ خانقاهی‌ نیز دیده‌ می‌شود که‌هدف‌ از آن‌ علم‌ کردن‌ خانقاه‌، در مقابل‌ مساجد وحسینیه‌ها و تضعیف‌ بنیانهای‌ شیعی‌ بوده‌ است‌. در این‌عرفان‌ ساختگی‌، این‌ حقیقت‌ که‌ راه‌ خدا از میان‌ خلق‌می‌گذرد و رسیدن‌ به‌ مقامات‌ معنوی‌ و طی‌ مراحل‌ عالیه‌سیر و سلوک‌ جز در سایه‌ بندگی‌ خدا در میان‌ بندگان‌خدا و عمل‌ کردن‌ به‌ روایت‌ «کلکم‌ راع‌، و کلکم‌ مسؤول‌عن‌ رعیته‌» امکان‌پذیر نیست‌، نادیده‌ گرفته‌ می‌شود ودوری‌ گزیدن‌ از خلق‌ خدا و چله‌ نشینی‌ و رسوب‌ کردن‌در زاویه‌های‌ خانقاه‌ و ذکر اوراد و ادعیه‌ بعضاً مجعول‌تشویق‌ می‌گردد، تا آنجا که‌ اینچنین‌ عرفانی‌ به‌ جای‌دادن‌ فهم‌ و بینش‌ و شعور انسانی‌ و افزایش‌ هشیاری‌نسبت‌ به‌ خود و جهان‌ اطراف‌ (که‌ از نتایج‌ پرداختن‌ به‌معنویت‌ حقیقی‌ و ارزشهای‌ واقعی‌ دینی‌ و عرفانی‌ است‌)تبدیل‌ به‌ مخدری‌ شده‌ که‌ آدمی‌ را به‌ خواب‌ غفلتی‌ فرومی‌برد که‌ اگر راهزنان‌، تمام‌ منابع‌ طبیعی‌ و ارزشهای‌فرهنگی‌ و آثار تاریخی‌ و سایر سرمایه‌های‌ ملی‌ و حتی‌مذهب‌ و معنویت‌ حقیقی‌ او را به‌ یغما ببرند روح‌ او خبردار نخواهد شد.
و در این‌ طوفان‌ سهمگین‌ که‌ جان‌ آدمی‌ هر لحظه‌ به‌سویی‌ تبعید می‌گردد، زنها بیشتر از مردان‌ در معرض‌خطرند. زیرا از سویی‌ خسته‌ و سرخورده‌ از علوم‌ مادی‌ وپرستش‌ بتهایی‌ چون‌ پول‌، ثروت‌، شهرت‌، مد و زیبایی‌بجای‌ عبادت‌ معبود حقیقی‌، بدنبال‌ هویت‌ واقعی‌خویش‌ و در جستجوی‌ معنویت‌ است‌ تا آرامش‌ وآسایش‌ حقیقی‌ خود را بیابد و از سوی‌ دیگر بدلیل‌لطافت‌ طبع‌ و زیبایی‌ روح‌، روحیه‌ای‌ مذهبی‌تر از مردان‌دارد و به‌ اعتراف‌ بسیاری‌ از روانشناسان‌ غربی‌ واندیشمندان‌ اسلامی‌ (1) «علایق‌ دینی‌ و زیبایی‌ سیاسی‌در زنان‌ بیشتر است‌ و زنان‌ بیش‌ از مردان‌ به‌ مسایل‌اخلاقی‌ و مذهبی‌ توجه‌ دارند». (2) همین‌ امر موجب‌شده‌ تا بهنگام‌ رویکرد به‌ دین‌ امت‌ ساز و عرفان‌ کاذب‌،مورد ظلمی‌ مضاعف‌ قرار گیرند.
جریانهای‌ رنگارنگی‌ همچون‌ فمینیسم‌ که‌ برای‌اثبات‌ ادعای‌ دروغین‌ حمایت‌ از زن‌ حتی‌ خدا را به‌ جرم‌«زن‌» آفریدن‌ زنان‌، به‌ محاکمه‌ می‌کشد و العیاذ بالله‌خداوند را وادار کند که‌ برای‌ ابراز همدردی‌ با زنان‌جنسیت‌ زنانه‌ای‌ برای‌ خود قایل‌ شود(3) و در جهت‌فریب‌ هر چه‌ بیشتر افکار زنان‌ جهان‌ و برای‌ تحمیق‌ هرچه‌ بیشتر آنها و ایجاد فاصله‌ میان‌ زنان‌ و نیمه‌ دیگراجتماع‌ یعنی‌ مردان‌، مجموعه‌ای‌ جعلی‌ بنام‌ «الهیات‌فمینیسم‌» را ترتیب‌ داده‌ است‌ تا بتوانند در متون‌مقدس‌ همچون‌ قران‌ و عهد عتیق‌ نیز دست‌ برده‌ و بافرض‌ جنسیت‌ مؤنث‌ و مذکر برای‌ فرشتگان‌ و سایرنمادهای‌ معنوی‌، معارف‌ دینی‌ را تکه‌ تکه‌ کرده‌ و به‌مصداق‌ آیه‌ «نؤمن‌ ببعض‌ و نکفر ببعض‌» تکه‌هایی‌ از دین‌را که‌ توانسته‌اند تحریف‌ کنند و از مفهوم‌ حقیقی‌ آن‌ تهی‌سازند، پذیرفته‌ و باقی‌ آنرا به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ وزنان‌ جهان‌ را نیز به‌ باور اینچنین‌ شیر بی‌ یال‌ و دم‌ واشکمی‌ دعوت‌ می‌کنند.
زنان‌ جامعه‌ ما نیز از این‌ خطر بدور نیستند. دیده‌می‌شود که‌ طی‌ سالهای‌ اخیر برخی‌ از مجلات‌ و محافل‌زنانه‌ برای‌ فریب‌ افکار زنان‌ مسلمان‌ ما دست‌ طلب‌ به‌سوی‌ افکار بیگانه‌ و از جمله‌ تفکرات‌ فمینیستی‌، ادیان‌رنگارنگ‌ غیر الهی‌ آسیا و هند و چین‌ و انواع‌ ابتذالهای‌مدرنیسم‌ و پست‌ مدرنیسم‌ دراز کرده‌اند.
سلسله‌ مقالات‌ حاضر که‌ شماره‌ نخست‌ آن‌ را درصفحات‌ آینده‌ می‌خوانید بنا دارد تا به‌ این‌ امر مهم‌بپردازد. یعنی‌ ابتدا معرفی‌ کوتاهی‌ از مشرب‌ عرفان‌ نزدآیینهای‌ غیر آسمانی‌ و همچنین‌ نزد ادیان‌ ابراهیمی‌یهود و مسیحیت‌ صورت‌ می‌گیرد سپس‌ با اهتمام‌ به‌تبیین‌ نظرات‌ دین‌ اسلام‌ که‌ دین‌ خاتم‌ است‌ و به‌ نص‌صریح‌ قران‌ مجید و به‌ اعتراف‌ ارباب‌ سایر ادیان‌ الهی‌ درآن‌ تحریفی‌ صورت‌ نگرفته‌، امکان‌ رشد معنوی‌ و تعالی‌زن‌ به‌ سمت‌ ملکوت‌ بررسی‌ می‌گردد و برای‌ آنکه‌ اعتبار واهمیت‌ ویژه‌ این‌ دین‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ روشن‌ شود،مختصری‌ به‌ جایگاه‌ زن‌ در میان‌ مذاهب‌ غیر آسمانی‌ ومذهب‌ یهود و نصاری‌ به‌ عنوان‌ ادیان‌ ابراهیمی‌ اشاره‌می‌شود و آنگاه‌ عرفان‌ اسلامی‌ و چگونگی‌ عروج‌ زن‌بسوی‌ ملکوت‌، مورد مداقه‌ قرار می‌گیرد.
عرفان‌; شاهراه‌ ادیان‌ و بشریت‌
تعریف‌ عرفان‌
یکی‌ از سه‌ کلید واژه‌ این‌ گفتار «عرفان‌»(4) است‌.اصطلاحی‌ که‌ بر روشی‌ خاص‌ از شناخت‌ دلالت‌ می‌کند.معرفتی‌ که‌ بر کشف‌ و شهود و ذوق‌ و اشراق‌ قلبی‌ وروحی‌، بیشتر اعتماد دارد تا بر عقل‌ و استدلال‌. حالتی‌روحانی‌ و توصیف‌ ناپذیر که‌ برای‌ انسان‌ این‌ احساس‌پیش‌ می‌آید که‌ ارتباطی‌ مستقیم‌ و بی‌ واسطه‌ با وجودمطلق‌ یافته‌ است‌. (5)
به‌ این‌ ترتیب‌ عرفان‌، مفهومی‌ کلی‌ و عام‌ است‌ که‌تعاریف‌ مختلف‌ و متنوعی‌ از آن‌ شده‌ است‌. ویلیام‌جیمس‌ می‌گوید (6): «عارف‌ حالی‌ دارد که‌ آن‌ را به‌ بیان‌نمی‌توان‌ آورد، آنچه‌ در ضمیر اوست‌ اندیشه‌ نیست‌مجرد احساس‌ است‌.»
ابو علی‌ سینا در نمط نهم‌ از اثر معروفش‌ «الاشارات‌ والتنبیهات‌» چنین‌ می‌گوید: «العرفان‌ مبتدی‌ من‌ تفریق‌و نفض‌ و ترک‌ و رفص‌ ممعن‌ فی‌ جمع‌ هو جمع‌ صفات‌الحق‌ للذات‌ المریده‌ بالصدق‌ منقه‌ الی‌ الواحد ثم‌ وقوف‌»
عرفان‌ با جدا کردن‌ خود، از شواغل‌ آغاز می‌شود و بادست‌ افشاندن‌ از ماسوا ادامه‌ می‌یابد، با دست‌ شستن‌ ازخویش‌ و فنا کردن‌ خود و رسیدن‌ به‌ مقام‌ جمع‌ صفات‌حق‌، برای‌ کسی‌ که‌ همراه‌ با صدق‌ ارادت‌ پیش‌ رفته‌ ادامه‌می‌یابد و آنگاه‌ باتخلق‌ به‌ اخلاق‌ ربوبی‌ و رسیدن‌ به‌حقیقت‌ واحد و سپس‌ با «وقوف‌» به‌ کمال‌ می‌رسد.خواجه‌ نصیر الدین‌ طوسی‌ در «شرح‌ الشارات‌» وقوف‌ راچنین‌ بیان‌ می‌کند: «مرحله‌ای‌ که‌ در آن‌ همه‌ «او» ست‌ وغیر او نیست‌... نه‌ واصفی‌ و نه‌ موصوفی‌، نه‌ سالکی‌ و نه‌مسلوکی‌، نه‌ عارفی‌ و نه‌ معروفی‌ و این‌ مقام‌ بر آستان‌ حق‌است‌.»
در عالم‌ اسلام‌ معمولا عرفان‌ وتصوف‌ را مترادف‌همدیگر بکار می‌برند گرچه‌ باید توجه‌ داشت‌ عارف‌عنوان‌ فرهنگی‌ اهل‌ این‌ اقلیم‌ است‌ و صوفی‌ عنوان‌اجتماعی‌ آن‌ (7)، جنید بغدادی‌ تصوف‌ را مجموعه‌هشت‌ خصلت‌ می‌داند که‌ از هشت‌ پیامبر اخذ شده‌است‌: «سخاوت‌ از ابراهیم‌، رضا از اسحاق‌، صبر از ایوب‌،اشاره‌ از زکریا، قربت‌ از یحیی‌، پشمینه‌ پوشی‌ از موسی‌،سیاحت‌ از عیسی‌ و فقر از محمد(ص‌)».
ابو الحسن‌ نوری‌ تصوف‌ را نه‌ رسم‌ می‌داند و نه‌ علم‌،بلکه‌ آن‌ را اخلاق‌ می‌داند که‌ نه‌ با مجاهدت‌ حاصل‌می‌شود نه‌ با تعلم‌ بلکه‌ حصول‌ آن‌ را به‌ معاملت‌ و انصاف‌منوط می‌داند. (8) و صوفی‌ را کسی‌ می‌داند که‌ از کدورت‌بشریت‌ آزاد گشته‌ و از آفت‌ نفس‌ و هوی‌ خلاص‌ شده‌است‌. (9)
ذوالنون‌ تصوف‌ را علم‌ باطن‌ می‌داند و ویژه‌ خواص‌، وبیان‌ می‌دارد که‌: «عوام‌ از گناه‌ توبه‌ می‌کنند و خواص‌ ازغفلت‌، قول‌ صوفی‌ حق‌ است‌ و فعلش‌ فقر»(10) و در باره‌صوفیان‌ می‌گوید: «مردمانی‌ که‌ خدای‌ را بر همه‌ چیز برگزینند و خدای‌ ایشان‌ را بر همه‌ بگزیند».(11)
شبلی‌ گوید: «صوفی‌ کسی‌ است‌ که‌ در دو دنیا با خداجز خدا نبیند»(12) و ابوسعید ابوالخیر تصوف‌ را عبارت‌از آن‌ می‌داند که‌: «آنچه‌ در سر داری‌ بنهی‌ و آنچه‌ در کف‌داری‌ بدهی‌ و آنچه‌ بر تو آید نجهی‌» (13) و به‌ قولی‌ سخن‌جنید را در تعریف‌ تصوف‌ خلاصه‌ نموده‌ آنجا که‌ گفته‌است‌: «تصوف‌ صافی‌ کردن‌ دل‌ است‌ از مراجعت‌ خلقت‌ ومفارقت‌ از اخلاق‌ طبیعت‌ و فرو میراندن‌ صفات‌ بشری‌ ودور بودن‌ از دواعی‌ نفسانی‌ و فرود آمدن‌ بر صفات‌روحانی‌ و بلند شده‌ به‌ علوم‌ حقیقی‌ و به‌ کار داشتن‌ آنچه‌اولی‌ تر است‌ الی‌ الأبد و خیرخواهی‌ به‌ همه‌ امت‌ و وفا به‌جای‌ آوردن‌ بر حقیقت‌ و متابعت‌ پیغمبر کردن‌ درشریعت‌».(14)
یا به‌ عبارت‌ دیگر «اصلاح‌ سیرت‌ آدمی‌ است‌»(15) به‌قول‌ ابن‌ عربی‌ «تخلق‌ به‌ اخلاق‌ الله‌» (16)
و به‌ بیان‌ عرفان‌شناس‌ اسلامی‌ آن‌ ماری‌ شیمل‌«عشق‌ به‌ مطلق‌».(17)
البته‌ به‌ قول‌ شیخ‌ اشراق‌ در تعریف‌ آن‌، افزون‌ آید به‌هزار قول‌ که‌ نوشتن‌ آن‌ دشوار باشد گرچه‌ اختلاف‌ درلفظ است‌ و نه‌ در معنا(18) در هر صورت‌ چنین‌ تعاریف‌ وتوضیحاتی‌ اشاره‌ و دلیل‌ راه‌ هستند چرا که‌ غایت‌ ومنظور عارف‌ حقیقتی‌ است‌ سر به‌ مهر و ناگفتنی‌.
عرفان‌ عملی‌، عرفان‌ نظری‌
با وجود تفاوتی‌ که‌ بین‌ عقاید و تعالیم‌ رایج‌ درمذاهب‌ مختلف‌ عرفانی‌ هست‌ باز شباهت‌ بین‌ آنها به‌قدری‌ است‌ که‌ محققان‌ طریقه‌ عرفان‌ را طریقه‌ای‌می‌دانند که‌ میان‌ اقوام‌ گوناگون‌ جهان‌ اشتراک‌ و شباهت‌دارد و اساس‌ آن‌ از جهت‌ نظری‌ عبارت‌ است‌ از اعتقاد به‌امکان‌ ادراک‌ حقیقت‌ از طریق‌ علم‌ حضوری‌ و اتحادعاقل‌ و معقول‌ و از جهت‌ عملی‌ عبارت‌ است‌ از ترک‌رسوم‌ و آداب‌ قشری‌ و ظاهری‌ و تمسک‌ به‌ زهد و ریاضت‌و گرایش‌ به‌ عالم‌ درون‌ به‌ این‌ ترتیب‌ عرفان‌ به‌ عنوان‌ یک‌سیستم‌ علمی‌ و فرهنگی‌ دارای‌ دو بخش‌ است‌: بخش‌عملی‌ و بخش‌ نظری‌.
بخش‌ نظری‌ عبارت‌ است‌ از آن‌ قسمت‌ که‌ روابطانسان‌ را با خودش‌ و خدا بیان‌ می‌کند. این‌ بخش‌ ازعرفان‌ علم‌ سیر و سلوک‌ نامیده‌ می‌شود. در علم‌ سیر وسلوک‌ از نقطه‌ و منزلگاه‌ نخستین‌، از منازل‌ و احوالات‌ وواردات‌ رهرو در طی‌ این‌ مسیر سخن‌ گفته‌ می‌شود و ازاموری‌ که‌ منحصراً به‌ یک‌ سالک‌ در خلال‌ مجاهدات‌ وطی‌طریقها دست‌ می‌دهد و مردم‌ دیگر از این‌ احوال‌ وواردات‌ بی‌ بهره‌اند.
عرفان‌ عملی‌ مانند اخلاق‌، در باره‌ چه‌ باید کردهابحث‌ می‌کند با این‌ تفاوتها که‌:
1 - مهمترین‌ محور عرفان‌ رابطه‌ انسان‌ با حقیقت‌ مطلق‌یا خداوند متعال‌ است‌ در حالی‌ که‌ همه‌ سیستمهای‌اخلاقی‌ ضرورتی‌ نمی‌بینند که‌ در این‌ رابطه‌ بحث‌ کنند وفقط سیستمهای‌ اخلاقی‌ مذهبی‌، این‌ جهت‌ را موردعنایت‌ و توجه‌ قرار می‌دهند.
2 - سیر و سلوک‌ عرفانی‌ از سفر معنوی‌ سالک‌ سخن‌می‌گوید و لازمه‌ این‌ امر پویایی‌ و تحرک‌ است‌ در حالیکه‌اخلاق‌ ساکن‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌ به‌ قول‌ استاد مطهری‌(ره‌) از نظر اخلاق‌ روح‌ انسان‌ مانند خانه‌ای‌ است‌ که‌ بایدبا یک‌ سلسله‌ زیورها و زینتها و نقاشی‌ها مزین‌ گرددبدون‌ اینکه‌ ترتیبی‌ در کار باشد که‌ از کجا آغاز شود و به‌کجا انتهاء یابد. مثلا از سقف‌ شروع‌ شود؟ یا از دیوارها و ازکدام‌ دیوار؟ ولی‌ در عرفان‌، روح‌ بشر مانند یک‌ گیاه‌ و یایک‌ کودک‌ است‌ و کمالش‌ در نمو و رشدی‌ است‌ که‌ طبق‌نظام‌ مخصوص‌ باید صورت‌ گیرد.
3 - عناصر روحی‌ اخلاقی‌ محدود به‌ معانی‌ و مفاهیمی‌هستند که‌ غالباً آنها را می‌شناسند اما عناصر روحی‌عرفانی‌ بسیار وسیعتر و گسترده‌تر است‌.
عرفان‌ نظری‌ به‌ تفسیر می‌پردازد، در باره‌ خدا وجهان‌ و انسان‌ سخن‌ می‌گوید. عرفان‌ در این‌ بخش‌ مانندفلسفه‌ و حکمت‌ الهی‌ است‌ که‌ در مقام‌ تفسیر و توضیح‌هستی‌ است‌ و همانطور که‌ فلسفه‌ الهی‌ برای‌ خودموضوع‌، مبادی‌ و مسائلی‌ را معرفی‌ می‌کند عرفان‌ نیزموضوع‌ و مسائل‌ و مبادی‌ خاص‌ خود را معرفی‌ می‌نمایدبا این‌ تفاوت‌ که‌:
1 - استدلالات‌ عقلی‌ فلسفی‌ مانند مطالبی‌ است‌ که‌به‌ یک‌ زبان‌ نوشته‌ شده‌ باشد و با همان‌ زبان‌ اصلی‌مطالعه‌ شود ولی‌ استدلالات‌ عرفانی‌ مانند مطالبی‌ است‌که‌ از زبان‌ دیگر ترجمه‌ شده‌ باشد. یعنی‌ عارف‌ لااقل‌ به‌ادعای‌ خودش‌ آنچه‌ را با دیده‌ دل‌ و با تمام‌ وجود خودشهود کرده‌ است‌ با زبان‌ عقل‌ توضیح‌ می‌دهد و از آن‌ روکه‌ این‌ حقایق‌ قابل‌ ادراک‌ هستند ولی‌ قابل‌ توصیف‌نیستند سخن‌ عارف‌ «معما» و «راز» و «رمز» می‌شود واصطلاحات‌ آن‌ با اصطلاحات‌ سایر علوم‌ کاملا متفاوت‌است‌.
2 - معرفت‌ مطلوب‌ حکیم‌ و فیلسوف‌، معرفت‌ فکری‌و ذهنی‌ است‌ نظیر معرفتی‌ که‌ برای‌ یک‌ ریاضیدان‌ ازتفکر در مسایل‌ ریاضی‌ پیدا می‌شود ولی‌ معرفت‌مطلوب‌ عارف‌، معرفت‌ حضوری‌ و شهودی‌ است‌. حکیم‌طالب‌ علم‌ الیقین‌ است‌ و عارف‌ طالب‌ عین‌ الیقین‌.
3 - ابزار فیلسوف‌ عقل‌ و منطق‌ و استدلال‌ و برهان‌است‌ ولی‌ ابزار کار عارف‌ دل‌ و مجاهده‌ و تصفیه‌ و تهذیب‌و تکمیل‌ نفس‌ و حرکت‌ و تکاپو در باطن‌ است‌. عرفان‌منطقش‌ اینست‌: از خود بطلب‌ هر آنچه‌ خواهی‌ که‌تویی‌.(19)
4 - از نظر فیلسوف‌ الهی‌ هم‌ خدا اصالت‌ دارد و هم‌غیر خدا الا اینکه‌ خدا واجب‌ الوجود و قائم‌ بالذات‌ است‌ وغیر خدا ممکن‌ الوجود و قائم‌ بالغیر و معلول‌ واجب‌الوجود ولی‌ از نظر عارف‌ غیر خدا به‌ عنوان‌ اشیایی‌ که‌ دربرابر خدا قرار گرفته‌ باشند هر چند معلول‌ اول‌ باشندوجود ندارند بلکه‌ وجود خدا همه‌ اشیاء را در بر گرفته‌است‌. یعنی‌ همه‌ اشیاء، صفات‌ و شئون‌ و تجلیات‌خداوند هستند نه‌ اموری‌ در برابر او.
به‌ این‌ ترتیب‌ عرفان‌ با حکمت‌ الهی‌ وجه‌ مشترکی‌می‌یابد و آن‌ اینکه‌ هدف‌ هر دو «معرفه‌ الله‌» است‌. اما بااین‌ تفاوت‌ که‌ از نظر حکمت‌ الهی‌ هدف‌ اختصاصاً معرفه‌الله‌ نیست‌ بلکه‌ هدف‌ معرفت‌ نظام‌ هستی‌ است‌ که‌معرفه‌ الله‌ رکن‌ مهم‌ این‌ شناخت‌ است‌، ولی‌ از نظر عرفان‌هدف‌ منحصر به‌ معرفه‌الله‌ شناخت‌ خداوند جل‌ و جلاله‌است‌. از نظر عرفان‌ معرفه‌ الله‌ معرفت‌ همه‌ چیز است‌.همه‌ چیز از وجهه‌ توحیدی‌ و در پرتو معرفه‌ الله‌ بایدشناخته‌ شود و اینگونه‌ شناسایی‌ فرع‌ بر معرفه‌ الله‌ است‌.
عناصر اصلی‌ عرفان‌
عناصر و اصول‌ اساسی‌ عرفان‌ عبارتند از راز و رمز،ریاضت‌، عشق‌، شهود، فنا، وحدت‌.
راز: عرفان‌ با اشکال‌ گوناگونش‌ در تمام‌ ادوار و در میان‌همه‌ اقوام‌ و ملل‌ با مسئله‌ باطن‌ و تعالیم‌ باطنی‌ و اسرار ورموز همراه‌ بوده‌ است‌ و همین‌ تعالیم‌ باطنی‌ و اسرار،آنان‌ را به‌ انتخاب‌ مجامع‌ اختصاصی‌ و تشکیل‌ گروه‌ ودسته‌های‌ خاص‌ اجتماعی‌ مجبور کرده‌ است‌ که‌ مبادااسرار و رموز مکتب‌ و طریقت‌ در اختیار بیگانگانی‌ قرارگیرد که‌ شایستگی‌ دریافت‌ آنها را نداشته‌ باشند به‌ قول‌مولوی‌:
عارفان‌ که‌ جام‌ حق‌ نوشیده‌اند
 رازها دانستـه‌ و پـوشیده‌انـد
هر کـه‌ را اسـرار حق‌ آموختند
 مهر کردند و دهانش‌ دوختند
عشق‌: عشق‌ از عناصر عمده‌ و اساسی‌ بینش‌ وحرکات‌ عرفانی‌ است‌ اما حقیقت‌ عشق‌ چیست‌؟
این‌ سؤال‌ را نمی‌توان‌ پاسخ‌ گفت‌ زیرا عشق‌ مانندهستی‌، مفهومی‌ دارد که‌ اعرف‌ الاشیاء است‌ اما کنه‌ وحقیقت‌ آن‌ در غایت‌ خفا است‌ که‌:
هرچه‌ گویـم‌ عشق‌ را شرح‌ و بیان‌
 چون‌ به‌ عشق‌ آیم‌، خجل‌ باشم‌ از آن‌
گـرچه‌ تفسیر زبان‌ روشنگر اسـت‌
لیک‌ عشـق‌ بی‌ زبـان‌ روشن‌تـر است‌.
محی‌ الدین‌ عربی‌ در باره‌ عشق‌ که‌ آن‌ را دین‌ و ایمان‌خود می‌داند می‌گوید: «هر کس‌ که‌ عشق‌ را تعریف‌ کندآنرا نشناخته‌ و کسی‌ که‌ از جام‌ آن‌ جرعه‌ای‌ نچشیده‌باشد آن‌ را نشناخته‌ و کسی‌ که‌ گوید من‌ از آن‌ جام‌سیراب‌ شدم‌ آن‌ را نشناخته‌ که‌ عشق‌ شرابی‌ است‌ که‌کسی‌ را سیراب‌ نکند»(20) و به‌ قولی‌ عشق‌ افراط درمحبت‌ است‌ و آتشی‌ است‌ که‌ در دل‌ عاشق‌ حق‌ می‌افتد وجز حق‌، را می‌سوزاند این‌ عشق‌ امری‌ الهی‌ و آمدنی‌است‌ نه‌ آموختنی‌. (21)
بدینسان‌ عرفا عشق‌ را در مسایل‌ کل‌ عالم‌ ساری‌ وجاری‌ می‌بینند و از مسایل‌ مهم‌ جهان‌ بینی‌ و سلوک‌مطرح‌ می‌کنند از جمله‌ عشق‌ در آفرینش‌ و خلقت‌،عشق‌ در پرستش‌، عشق‌ در رابطه‌ با کل‌ هستی‌ به‌ عنوان‌مظاهر حق‌.
به‌ جهان‌ خرم‌ از آنم‌ که‌ جهان‌ خرم‌ از اوست
‌عاشقم‌ بر همه‌ عالم‌ که‌ همه‌ عالم‌ از اوست‌
ریاضت‌: مکاتب‌ عرفانی‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ بشر فقطدر اثر تلاش‌ پی‌ گیر و پرمشقت‌ می‌تواند به‌ کمالات‌حقیقی‌ خویش‌ نائل‌ شود گرچه‌ برخی‌ این‌ ریاضت‌ها رابواسطه‌ گناه‌ نخستین‌ بشر، یا دیدگاههای‌ ثنوی‌ وگنوسی‌ قائلند ولی‌ برخی‌ دیگر آن‌ را صرفاً وسیله‌ای‌برای‌ شهود حقیقت‌ می‌بینند.
شهود: عرفا با علم‌ بخشی‌ و اکتفا به‌ جمع‌ آوری‌اطلاعات‌ و محفوظات‌ نسبت‌ به‌ حقایق‌ عالم‌ مخالفند وصحیح‌ترین‌ و صائب‌ترین‌ راه‌ ادراک‌ و دریافت‌ حقایق‌ راعلم‌ حضوری‌ به‌ آن‌ می‌دانند یعنی‌ شهود حقیقت‌ وکشف‌ آن‌ از طریق‌ باطن‌ و دل‌، البته‌ در مورد قلمرو کشف‌و شهود و میزان‌ و ملاک‌ صحت‌ و سقم‌ آن‌ بحثهای‌بسیاری‌ صورت‌ پذیرفته‌ است‌.
فنا: هدف‌ عارف‌ فنای‌ در حقیقت‌ است‌ در حالیکه‌ هدف‌عالم‌ فهم‌ حقیقت‌ فنا همان‌ رفع‌ تعین‌ بنده‌ است‌ و درحقیقت‌ جز تعین‌ و خود بنده‌ حجاب‌ دیگری‌ در میان‌نیست‌ و چون‌ تعین‌ که‌ موهم‌ غیریت‌ می‌شود مرتفع‌گردد، آشکار می‌شود که‌ غیر از حق‌ هیچ‌ موجود نبوده‌است‌. (22)
وحدت‌: محققین‌ معتقدند (23) تجربه‌ و مفهوم‌ کانونی‌تمام‌ عرفانهای‌ گوناگون‌ وحدت‌ است‌. هستی‌ حقیقت‌واحدی‌ است‌ که‌ در باطن‌ با وحدت‌ کامل‌ خویش‌ از هرگونه‌ تفرقه‌ و کثرتی‌ منزه‌ است‌ و ظاهری‌ دارد که‌ منشاءنمایش‌ کثرت‌ است‌ و این‌ کثرتها ظاهری‌ و خیالی‌هستند و نه‌ واقعی‌ و حقیقی‌.
عرفان‌ در میان‌ مذاهب‌ غیر آسمانی‌
«عرفان‌» به‌ عنوان‌ طریقه‌ خاصی‌ از معرفت‌ و شناخت‌غیبت‌ و ماوراء الطبیعه‌ از دیر باز مورد توجه‌ پاره‌ای‌اذهان‌ واقع‌ شده‌ است‌. بگونه‌ای‌ که‌ حتی‌ آثاری‌ ازصورتهای‌ ساده‌تر و ابتدایی‌تر این‌ طریقه‌ را در ادیان‌ ومذاهب‌ قدیم‌ و بدوی‌ نیز می‌توان‌ یافت‌ از جمله‌ درمذهب‌ پرستندگان‌ توتم‌ (24) و آئین‌ پرستندگان‌ ارواح‌هم‌ نوعی‌ عرفان‌ وجود دارد آنان‌ نیز به‌ قوای‌ نامرئی‌ وغیبی‌ معتقدند. به‌ گونه‌ای‌ که‌ فرد بومی‌ توتم‌ پرست‌ همه‌عالم‌ را با توتم‌ خویش‌ مربوط می‌شناسد و همه‌ عناصر رابه‌ سبب‌ انتسابی‌ که‌ هر یک‌ از آنها به‌ نحوی‌ با توتم‌ وی‌دارند در سرنوشت‌ خود و زندگی‌ تمام‌ جهان‌ مؤثرمی‌بیند دنیایی‌ که‌ در چشم‌ غیر او مجموعه‌ای‌ از صور واشکال‌ محسوس‌ چیز دیگری‌ نمی‌باشد. دنیای‌ او آکنده‌از اسرار و رموز است‌. آنچه‌ نزد وی‌ «مانا» خوانده‌ می‌شودچیزی‌ مثل‌ آنچه‌ نزد ما «روح‌» یا «روان‌ کائنات‌» خوانده‌می‌شود محسوب‌ می‌گردد. این‌ بدوی‌ برای‌ وصول‌ به‌ آن‌،همه‌ عمر سعی‌ می‌کند و حتی‌ با داروهای‌ مخدر ورقصهای‌ گوناگون‌ که‌ از سنتهای‌ کهن‌ برایش‌ باز مانده‌،خود را با همه‌ کائنات‌ که‌ کم‌ و بیش‌ با توتم‌ وی‌ ارتباطدارند، هماهنگ‌ می‌کند. (25) در این‌ طرز فکر، عناصرابتدایی‌ پاره‌ای‌ از مبادی‌ عرفان‌ را می‌توان‌ یافت‌. در بین‌معتقدان‌ به‌ ارواح‌ هم‌ کسانی‌ که‌ به‌ عنوان‌ «کاهن‌» به‌ کارسحر و جادو اشتغال‌ دارند در حقیقت‌ گویی‌ مدعی‌ارتباط و اتصال‌ با ارواح‌ و خدایان‌ هستند و به‌ این‌ معنی‌می‌توان‌ نوعی‌ عرفان‌ را در عقاید آنها سراغ‌ گرفت‌.
در آئین‌ شمن‌ (Shamanis) و مناسک‌ و آدابی‌ که‌ بین‌شمنان‌ متداولست‌ نیز می‌توان‌ صورتی‌ از عرفان‌ یافت‌همانند آن‌ مراسم‌ و آدابی‌ که‌ طوایف‌ یاکوت‌ (Yakots)انجام‌ می‌دهند و آنچه‌ که‌ کارلوس‌ کاستاندا نیز در کتب‌خود به‌ نقل‌ از «دون‌ خوان‌» بیان‌ می‌کند. در میان‌ آئین‌شمنی‌ هست‌ گرچه‌ کاستاندا در آغاز خود را ساحرمی‌نامد و در روش‌ او را ساحری‌ می‌یابیم‌، ولی‌ در دو اثراخیر خود به‌ وضوح‌ از آئین‌ شمنی‌ سخن‌ می‌گوید وهنگام‌ ارجاع‌ به‌ گذشته‌ به‌ جای‌ واژه‌ ساحری‌ از واژه‌شمن‌ استفاده‌ می‌کند.(26)
اما اصل‌ و بنیاد ساحری‌ که‌ کاستاندا از آن‌ نام‌ می‌بردبه‌ معنای‌ بکارگیری‌ قدرتهای‌ فوق‌ طبیعت‌ و فراخوان‌ارواح‌ و طلسمهات‌ و افسونها نیست‌، بلکه‌ به‌ گفته‌ اوساحری‌ یکی‌ کردن‌ و جسمیت‌ دادن‌ به‌ بعضی‌ ازمفروضات‌ نظر و عملی‌ ویژه‌ در باره‌ ماهیت‌ و نقش‌ درک‌ ومشاهده‌ در شکل‌ بخشیدن‌ به‌ جهان‌ اطراف‌ است‌. بعضی‌از مراسم‌ شمنها حاکی‌ از تصور عروج‌ شمن‌ به‌ معارج‌آسمان‌ است‌ که‌ نزد آنها اولگان‌ بای‌ ( Ulgan Bai) خدای‌آسمان‌ در مرتبه‌ اعلای‌ آن‌ واقع‌ است‌ و این‌ عروج‌ واتصال‌ می‌تواند نوعی‌ عرفان‌ محسوب‌ شود.(27)
در میان‌ بعضی‌ از طوایف‌ ساکن‌ آفریقا و هند نیزساحرانی‌ هستند که‌ وقتی‌ حال‌ بیماری‌ سخت‌ می‌شودآنها را به‌ بالین‌ وی‌ می‌برند و آتش‌ می‌افروزند و غالباً دوتن‌ از این‌ کاهنان‌ در کنار آتش‌ به‌ رقص‌ و وجد می‌پردازندو از خود بیخود می‌شوند و در آن‌ حال‌ با ارواح‌ نهانی‌ که‌غالباً سبب‌ پیدایش‌ بیماری‌ پنداشته‌ می‌شوند، ارتباطی‌می‌یابند و بیمار را به‌ گمان‌ خویش‌ علاج‌ می‌کنند. آداب‌و تشریفاتی‌ که‌ بعضی‌ طوایف‌ بومی‌ استرالیا در موردتشرف‌ به‌ جرگه‌ اهل‌ دیانت‌ خود انجام‌ می‌دهند نیز غالباًمتضمن‌ مقدماتی‌ از قبیل‌ گوشه‌گیری‌ و روزه‌ داری‌است‌.(28)
تعلیم‌ یوگا نیز نوعی‌ عرفان‌ است‌ عرفانی‌ حاصل‌ ازیک‌ نوع‌ تعقل‌ اشراف‌ منشانه‌ هندی‌ که‌ در آن‌ «برهما»مبداء کل‌ عالم‌ است‌ حقیقت‌ همه‌ چیز و اصل‌ تمام‌کائنات‌. به‌ عقیده‌ برهمنان‌ ماهیت‌ «آتما» (Atman)یعنی‌منشاء دنیای‌ درون‌، با برهما یکی‌ است‌ و برای‌ رهایی‌ ازاین‌ جدایی‌ ظاهری‌ که‌ بین‌ انسان‌ و برهماست‌ وبزرگترین‌ مصیبت‌ انسان‌ همان‌ است‌. راه‌ چاره‌ عبارت‌است‌ از تصفیه‌ وجود از آلایشهای‌ جسمانی‌ و عبورمتوالی‌ از تنگنای‌ تناسخ‌ که‌ در طی‌ آن‌ روح‌ انسان‌ که‌بقول‌ یک‌ عارف‌ هندو به‌ قورباغه‌ای‌ می‌ماند که‌ در سوراخ‌چاه‌ گیر کرده‌ باشد رهایی‌ می‌یابد و به‌ نجات‌می‌رسد(29)
البته‌ نجات‌ واقعی‌ انسان‌ به‌ ریاضت‌ نیست‌ و به‌معرفت‌ است‌ که‌ موجب‌ وحدت‌ هویت‌ «اتما و برهما»می‌شود معرفتی‌ که‌ نوعی‌ مکاشفه‌ است‌ مبتنی‌ بر شهودو اشراق‌ روحانی‌، عرفان‌ هندی‌ برهمن‌ هندو را به‌ فقر وتجرد و دریوزگی‌ سوق‌ می‌دهد و هوای‌ فرزند و مال‌ را ازسر او به‌ در می‌کند و بدینگونه‌ فقیر هندو با موی‌ فروهشته‌ و با ژنده‌ای‌ سیاه‌ که‌ دارد وجود ضعیف‌ خود رامهبط انوار و مظهر تجلی‌ برهما می‌داند و در این‌ حال‌چنان‌ که‌ در «بهاگوات‌ گیتا»(Bhagvat - Gita) آمده‌ است‌دیگر غم‌ و اندوه‌ او را نمی‌فرساید و خوشی‌ و لذت‌ او رازیاده‌ شادمان‌ نمی‌کند. هیچ‌ چیز دیگر او را به‌ هیجان‌نمی‌آورد و نه‌ حرص‌ و نه‌ حسد و نه‌ خشم‌ و نه‌ غضب‌....چنین‌ کسی‌ راهب‌ و مقدس‌ است‌. زاهدی‌ است‌ که‌ ازهمه‌ تعلقات‌ جهان‌ ظاهری‌ مجرد و آزاد گشته‌ است‌ ومالک‌ نفس‌ خود و خداوند احوال‌ خویش‌ است‌. (30)
در تعلیم‌ بودا نیز با آنکه‌ در آن‌ اصلا تصور خالق‌ ومخلوق‌ مطرح‌ نشده‌ و برخی‌ محققان‌ وجود چیزی‌ را به‌نام‌ عرفان‌ بودایی‌ انکار کرده‌اند، ولی‌ می‌توان‌ فکر فقر وزهد و ریاضت‌ و فنا به‌ نوعی‌ عرفان‌ منتهی‌ می‌شود و درجهت‌ تخریب‌ فردیت‌ و انانیت‌ بکار گرفته‌ می‌شود گرچه‌این‌ آئین‌ به‌ امر ثابتی‌ به‌ نام‌ وجود مطلق‌ معتقد نیست‌.
در نزد یونانیان‌ قدیم‌ نیز ریشه‌ بعضی‌ تمایلات‌عرفانی‌ را می‌توان‌ جست‌. مراسم‌ و تشریفاتی‌ که‌ به‌ نام‌اسرار و رموز بجا آورده‌ می‌شد و غالباً شامل‌ تطیهر و روزه‌و نوعی‌ تعبد بوده‌ و سالک‌ مبتدی‌ درون‌ غارهایی‌ تاریک‌که‌ عبور از آنها به‌ منزله‌ عبور زیر زمینی‌ تلقی‌ می‌شد، به‌جذبه‌ و خلسه‌ نائل‌ می‌آمد و ازتعلقات‌ فردی‌ می‌رست‌ وبه‌ خدا اتصال‌ می‌یافت‌. (31)
عرفان‌ و ادیان‌
از دیگر سو عرفان‌ در محیط هر یک‌ از ادیان‌ صورت‌ ورنگ‌ همان‌ دیانت‌ را به‌ خود گرفته‌ است‌.
جریان‌ روحانی‌ عظیمی‌ که‌ از میان‌ ادیان‌ می‌گذرد (32) واهل‌ آن‌ در همه‌ مذاهب‌ عالم‌ سعی‌ کرده‌اند تا تجربیات‌متنوع‌ خویش‌ را در طریقتی‌ که‌ سالک‌ یا رهرو باید آن‌ راه‌را در طلب‌ خداوند طی‌ نماید ظهور بخشند و با تمام‌تفاوتهایی‌ که‌ میان‌ آنها موجود است‌ نقاط مشترک‌بسیاری‌ نیز با یکدیگر دارا هستند. زیرا در همه‌ آنها این‌انسان‌ مفطور به‌ فطرت‌ پنهان‌ و الهی‌ است‌ که‌ بدنبال‌یگانه‌ معشوق‌ حقیقی‌ می‌گردد. از آنجا که‌ عالم‌ پر از آیات‌و نشانه‌های‌ اوست‌ و صدای‌ انبیاء و پیام‌ آوران‌ آن‌ یگانه‌مطلق‌ در تمام‌ عالم‌ طنین‌ انداز است‌ که‌: هیچ‌ معبود ومعشوقی‌ جز او در عالم‌ نیست‌ «وحده‌ لااله‌ الا هو» پس‌چه‌ جای‌ شگفتی‌ از این‌ شباهتها؟
گرچه‌ برخی‌ افراد اصرار دارند که‌ جوشش‌ فطری‌عرفان‌ را، «عرفان‌ غیر مذهبی‌» بنامند و معتقدند ازعرفان‌ در حوزه‌ مذاهب‌ کار فلاح‌ بر نمی‌آید و آن‌ را«عرفان‌ محکوم‌» می‌نامند. (33) در تناقض‌ گویی‌ این‌افراد همین‌ بس‌ که‌ اقرار دارند وحی‌ به‌ تأیید و تنفیذحس‌ عرفانی‌ شتافته‌(34) و حس‌ عرفانی‌ را نیز جنبشی‌در جهت‌ غیب‌ جویی‌ بشر به‌ منظور ارتقاء روح‌ انسانی‌بدان‌ مقعد صدق‌ قرب‌ ملیک‌ مقدر می‌دانند.(35) و نکته‌جالب‌ آنکه‌ قدمت‌ آنرا به‌ قدمت‌ مسیحیت‌ می‌دانند:خاستگاه‌ عرفان‌ در مشرق‌ زمین‌ بیش‌ از دو هزار سال‌سابقه‌ ظهور دارد.(36)
عرفان‌ یهود
با وجود فاصله‌ زیادی‌ که‌ در دیانت‌ یهود میان‌«یهوه‌»، خدای‌ جبار عزیز منتقم‌ و انسان‌ هست‌، و باوجود جنبه‌ قشری‌ و صوری‌ آن‌ که‌ در رعایت‌ آداب‌ وسنن‌، بیش‌ از حد دقت‌ و وسواس‌ دارد و به‌ همین‌ دلیل‌عموماً آنرا از هر گونه‌ گرایشات‌ عرفانی‌ بر کنار می‌انگارند،در حالیکه‌ از ذوق‌ عرفان‌ خالی‌ نیست‌ همان‌ اختصاص‌«یهوه‌» به‌ قوم‌ بنی‌ اسرائیل‌ که‌ اساس‌ عبادت‌ یهود بشمارمی‌رود راه‌ فرض‌ وحدت‌ بین‌ انسان‌ و خدا را با وجودفاصله‌ زیادی‌ که‌ بین‌ آنهاست‌ باز می‌کند. همچنین‌ادعای‌ رؤیت‌ و دریافت‌ وحی‌ که‌ در کتب‌ عهد عتیق‌ درمورد انبیاء آمده‌ است‌ حاکی‌ از همین‌ فرض‌ اتصال‌ وارتباط مستقیم‌ با خداست‌. از آن‌ جمله‌ کتب‌ «اشعیاء وحزقیال‌ از کشف‌ و اشراق‌ حکایت‌ دارد. در مزامیر نیز به‌تجلی‌ خداوند، شوق‌ انسان‌ در طلب‌ خدا و محبت‌ الهی‌اشارات‌ و نکاتی‌ دیده‌ می‌شود چنانکه‌ در کتاب‌ یرمیاه‌نیز به‌ محبت‌ بین‌ انسان‌ و خدا و اتحاد بین‌ انسان‌ و اواشاره‌ شده‌ است‌. البته‌ محققین‌ و مفسرین‌ تورات‌معتقدند (37) محبت‌ خدا در حق‌ اسرائیل‌ غالباً پدرانه‌است‌ و گاه‌ مثل‌ محبت‌ شوهر است‌ در حق‌ زن‌. یهوه‌عدالت‌ را دوست‌ می‌دارد و به‌ مردم‌ ساده‌ و فقیر نیزمحبت‌ می‌ورزد این‌ معانی‌ در کتب‌ عهد عتیق‌ خاصه‌«مزامیر و یرمیاه‌» با بیانی‌ لطیف‌ آمده‌ است‌. به‌ موجب‌قلمرو و تعالیم‌ ربانیم‌، خداوند مردمان‌ ساده‌ و صلح‌ جو وکسانی‌ را که‌ محبوب‌ همگانند دوست‌ دارد. محبت‌انسان‌ به‌ یهوه‌ نیز در سفر تثنیه‌ به‌ منزله‌ یک‌ نوع‌ حکم‌ ووظیفه‌ شرعی‌ است‌. نزد «خسیدیم‌» قدیم‌ منشاء محبت‌انسان‌ به‌ خدا ترس‌ و خشیت‌ است‌ و به‌ عقیده‌ آن‌ طایفه‌محبت‌ خداوند خودخواهی‌ و خود پرستی‌ را در وجودانسان‌ مقهور می‌کند و قلب‌ او را از بهجت‌ و مسرت‌روحانی‌ می‌آکند.
در آئین‌ یهود نه‌ فقط احوال‌ و سخنان‌ انبیاء حاکی‌ ازمکاشفات‌ و الهامات‌ روحانی‌ و جذبه‌ بیخودی‌ در نزدآنهاست‌ بلکه‌ در زهد و ریاضت‌ بعضی‌ فرقه‌های‌ یهود هم‌می‌توان‌ سابقه‌ نوعی‌ از عرفان‌ را یافت‌.
قراین‌ و شواهد بسیاری‌ موجود است‌ که‌ مشخص‌می‌کند از قدیم‌ فرقه‌های‌ عرفانی‌ در این‌ دین‌ پدید آمده‌است‌. مانند فرقه‌ «فلسطینیان‌ یا ربانیم‌» که‌ در آن‌ تعالیم‌یهود و آئین‌ مهر و گنوسی‌ ترکیب‌ شده‌ است‌.
کاملترین‌ نمونه‌ ادبی‌ این‌ نوع‌ عرفان‌ مجموعه‌ «کبالا»است‌ که‌ اساس‌ تعلیم‌ آن‌ مبتنی‌ است‌ بر اعتقاد به‌ ظهور وتجلی‌ الهی‌، اعتقاد به‌ وجود روح‌ القدس‌، اعتقاد به‌فیوض‌ ربانی‌، اعتقاد به‌ وجود خدا و جهان‌، اعتقاد به‌اتصال‌ روح‌ انسان‌ با مبداء وجود، اعتقاد به‌ تأثیر حروف‌ ونیروی‌ آنها و عقایدی‌ از این‌ قبیل‌.
شاخه‌ عرفانی‌ دیگری‌ نیز در اسکندریه‌ بوجود آمدکه‌ نتیجه‌ ترکیب‌ علم‌ کلام‌ یهود با یونانیان‌ بود. و نمونه‌آن‌ را در تعالیم‌ «اریستو بولس‌» (قرن‌ دوم‌ ق‌ - م‌) و«فیلون‌» یهود قرن‌ اول‌ میلادی‌ و کتابی‌ موسوم‌ به‌حکمت‌ سلیمان‌ می‌توان‌ یافت‌. البته‌ عرفان‌ یهود غیر ازاین‌ مباحث‌ که‌ جنبه‌ معرفتی‌ محض‌ دارد، از رنگ‌مکاشفه‌ و شهود نیز بهره‌ورست‌. نه‌ فقط کتب‌ مکاشفات‌که‌ در ادب‌ عرفانی‌ یهود است‌ شاهد این‌ دعویست‌، بلکه‌وجود فرقه‌هایی‌ مثل‌ «اسنی‌ ی‌ ها» نیز که‌ زهد و ریاضت‌راکه‌ با کشف‌ و شهود آمیخته‌ بوده‌اند خود دلیل‌ این‌مدعاست‌ و این‌ فرقه‌ نیز مثل‌ صوفیه‌ دارای‌ تشکیلاتی‌ ازنوع‌ «اخوت‌» بوده‌ است‌ و غایت‌ سلوک‌ و مجاهده‌ برادران‌اسنی‌ نیل‌ به‌ روح‌ القدس‌ به‌ شمار می‌آمده‌ است‌ چنانکه‌همین‌ اندیشه‌ است‌ که‌ نزد متأخران‌ فرقه‌ خسیدیم‌ نیزرنگ‌ تازه‌یی‌ گرفته‌ است‌.
زن‌ در آئین‌ یهود
در کتب‌ و مقالات‌ مربوط به‌ فرهنگ‌ و سنت‌ قوم‌یهود ضرب‌ المثلهایی‌ در مورد زن‌ موجود است‌(38) ازجمله‌:
1 - برای‌ خرید زمین‌ خیز بردار و برای‌ زن‌ گرفتن‌،دست‌ به‌ عصا راه‌ برو.
2 - وقتی‌ مرد پیر، زن‌ جوان‌ می‌گیرد، مرد جوان‌می‌شود و زن‌ پیر.
3 - اگر دیدی‌ الاغ‌ از نردبان‌ بالا رفت‌، زن‌ هم‌ عقل‌پیدا می‌کند.
در کتاب‌ تورات‌ نیز در غزلهای‌ سلیمان‌ و امثال‌سلیمان‌ مطالبی‌ مربوط به‌ زن‌ مطرح‌ شده‌ است‌ درمجموع‌ سه‌ بخش‌ از تورات‌ منسوب‌ به‌ حضرت‌ سلیمان‌(ع‌) است‌. غزلها، امثال‌ و کتاب‌ جامعه‌ که‌ دارای‌ سه‌ وجه‌متضاد و مخالف‌ است‌ (39) آنچه‌ بیش‌ از همه‌ محل‌ بحث‌و گفتگو قرار گرفته‌ است‌ «غزلهای‌ سلیمان‌» می‌باشد که‌به‌ عشق‌ زمینی‌ و اشعار عاشقانه‌ و توصیف‌ اندام‌ معشوقه‌می‌پردازد. وجود چنین‌ غزلهایی‌ در یک‌ کتاب‌ آسمانی‌ ویا به‌ عبارت‌ صحیح‌تر در یک‌ کتاب‌ مذهبی‌ به‌ شکل‌ یک‌معما باقی‌ مانده‌ است‌. اما آنچه‌ که‌ امروز محرز است‌ اینکه‌در غزلها و امثال‌ و کتاب‌ جامعه‌ اثراتی‌ از فرهنگ‌ یونانی‌ وبابلی‌ مشهود است‌ که‌ به‌ ظن‌ قوی‌ می‌توان‌ گفت‌ به‌ دوره‌حضرت‌ سلیمان‌ مربوط نمی‌باشد.
محققان‌ در باره‌ زمان‌ و سبب‌ و منشاء غزلها نظرات‌متفاوتی‌ دارند برخی‌ معتقدند اینها سرودهایی‌ بابلی‌ دروصف‌ «ایشتار»(40) و «تم‌موز»(41) خدایان‌ عشق‌ و عشق‌ورزی‌ بابلی‌ بوده‌ است‌ که‌ شاعران‌ عبرانی‌ آنرا ترجمه‌کرده‌اند و با توجه‌ به‌ اتهامات‌ رایج‌ در تورات‌ نسبت‌ به‌حضرت‌ سلیمان‌ (بی‌ دینی‌، طبع‌ شاعری‌، شهوت‌گرایی‌)این‌ اشعار را به‌ ایشان‌ منسوب‌ کرده‌اند تا زودتر پذیرفته‌شوند. گروهی‌ دیگر می‌گویند شاید شاعران‌ عبرانی‌تحت‌ تأثیر روح‌ ادبیات‌ یونانی‌، هنگامی‌ که‌ اسکندر ویونانیان‌ به‌ اورشلیم‌ رفتند، این‌ اشعار را سروده‌ باشند.چرا که‌ تعابیر و الفاظ یونانی‌ در این‌ غزلها آشکار است‌.
برخی‌ دیگر می‌گویند از آن‌ رو که‌ در این‌ غزلها عاشق‌و معشوق‌ همدیگر را خواهر و برادر می‌نامند ممکن‌ است‌که‌ منشاء آنها بستر رود نیل‌ باشد چون‌ تعابیر عاشق‌ ومعشوق‌ به‌ خواهر و برادر، ویژه‌ ادبیات‌ مصر باستانی‌است‌.
پاره‌ای‌ از محققان‌ را نیز عقیده‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌غزلها در اصل‌ نمایشنامه‌هایی‌ بوده‌ است‌ که‌ شاعران‌عبرانی‌ به‌ مناسبت‌ عروسی‌ سلیمان‌ با دختر فرعون‌سروده‌ بودند و در مجامع‌ عمومی‌ آن‌ را به‌ معرض‌ نمایش‌می‌گذاشته‌اند. محققان‌ این‌ نظریه‌ از امثال‌ و کتاب‌پادشاهان‌، برای‌ تأیید نظر خود شواهدی‌ می‌آورند.
عده‌ای‌ دیگر معتقدند که‌ غزلها، سرودهای‌ عروسی‌مرسوم‌ میان‌ یهود می‌باشد اینان‌ بر آنند که‌ شکل‌ غزلهابه‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ آنها را به‌ هفت‌ بند می‌توان‌ تقسیم‌نمود و چون‌ عروسی‌ در میان‌ قوم‌ یهود به‌ موجب‌ تورات‌هفت‌ روز طول‌ می‌کشیده‌ است‌ دسته‌ همسرایان‌ هربندی‌ را در روزی‌ می‌خوانده‌اند.
بر همین‌ اساس‌ برخی‌ نیز معتقدند این‌ گونه‌ سرودهااز سرودهای‌ مذهبی‌ و شایع‌ میان‌ اقوام‌ و ملل‌ باستان‌بوده‌ است‌. که‌ در جشنهای‌ زراعت‌ برای‌ باروری‌ زمین‌ ودر جشنهای‌ عروسی‌ برای‌ باردار شدن‌ زنان‌ سروده‌می‌شده‌ است‌.
به‌ این‌ ترتیب‌ برخی‌ (42) معتقدند وجود غزلها درکتاب‌ مقدسی‌ برای‌ مفسران‌ مذهبی‌ درد سر و اشکالات‌فراوانی‌ ایجاد کرده‌ است‌ بهمین‌ دلیل‌ می‌کوشند تا باتفاسیر و عناوین‌ صورت‌ اصلی‌ اشعار را پنهان‌ کنند وبهمین‌ جهت‌ است‌ که‌ می‌گویند این‌ راز و نیازهای‌عاشقانه‌، شکلی‌ مذهبی‌ دارند و منظور از معشوق‌،خداوند و کلیسا و حقیقت‌ است‌ و اینها سرودهایی‌عرفانی‌ هستند که‌ شکل‌ سمبولیک‌ و استعاره‌آمیز دارندبه‌ این‌ ترتیب‌ بسیاری‌ از علمای‌ یهود و عیسوی‌، مضمون‌عشق‌ غزلها را به‌ عشق‌ میان‌ خالق‌ و مخلوق‌ تعبیرمی‌کنند.
ولی‌ در عین‌ حال‌ برخی‌ دیگر معتقدند هر گونه‌تفسیری‌ که‌ از این‌ غزلها بشود این‌ اشعار، غزلهایی‌عاشقانه‌ است‌ که‌ سر شار از عشق‌ و هوس‌ و شهوت‌،شادکامی‌ و زیبایی‌ و احساسی‌ عنان‌ گسیخته‌ می‌باشندبه‌ گونه‌ای‌ که‌ راه‌ را بر هر تفسیر عرفانی‌ می‌بندد و به‌ این‌ترتیب‌ یکی‌ از وجوه‌ ممتاز عهد عتیق‌ در مورد زن‌،اشعاری‌ است‌ در مورد جسم‌ و جسمانیت‌ وی‌. آنهم‌ بامضامینی‌ زمینی‌ آن‌ چنانکه‌ به‌ گواهی‌ فرهنگ‌ و سنت‌قوم‌ یهود، آنرا مناسب‌ مجالس‌ عروسی‌ نموده‌ است‌. تاجائیکه‌ عده‌ای‌ اظهار کرده‌اند اینها همان‌ غزلهای‌ «بیلی‌تیس‌» می‌باشند، غزلهایی‌ آن‌ چنان‌ آشوب‌ ناک‌ و هوس‌آلود و شهوانی‌ که‌ در خلال‌ قرون‌ و اعصار، قدوسیت‌یافته‌ و جزو مقدسات‌ به‌ شمار آمده‌ است‌. گرچه‌ ما به‌علت‌ صراحت‌ و رکاکت‌ اشعار، از نقل‌ مستقیم‌ آنهاخودداری‌ نموده‌ایم‌.
برخی‌ افراد برای‌ یافتن‌ وجه‌ انتصاب‌ غزلها به‌سلیمان‌ چنین‌ گفته‌اند: اصولا زبان‌ تغزل‌ بسیار پرمایه‌ وبی‌ پرده‌ و شورانگیز است‌ که‌ با توجه‌ به‌ طبع‌ شهوانی‌شهرت‌ شاعری‌ و زیبا پرستی‌ و بی‌ دینی‌ منسوب‌ به‌سلیمان‌ در تورات‌، انتساب‌ این‌ اشعار به‌ او بعید به‌ نظرنمی‌رسد. ولی‌ چگونه‌ می‌توان‌ باور داشت‌ که‌ سلیمان‌ درمزامیر تورات‌ همان‌ حضرت‌ سلیمان‌ «علی‌ نبینا و آله‌ وعلیه‌ السلام‌» است‌ که‌ در قران‌ مجید از او با عناوینی‌ مثل‌«حکیم‌» و «علیم‌»(43) و «نعم‌ العبد»(44) یاد شده‌ است‌.
امثال‌ سلیمان‌
در تورات‌ محرف‌ اعمال‌ بسیار ناشایستی‌ به‌پیامبران‌ خدا از جمله‌ حضرت‌ سلیمان‌ نسبت‌ داده‌ شده‌از آن‌ جمله‌ ارتباط با روسپیان‌.
چنانکه‌ می‌گویند: سلیمان‌ با تساهل‌ بسیاری‌ که‌داشت‌، در امر روسپیان‌ تسهیلاتی‌ قائل‌ شد و از تمام‌اقوام‌ دور و نزدیک‌، زنان‌ بدکاره‌ به‌ اورشلیم‌ آمدند به‌نحوی‌ که‌ در بسیاری‌ از آیات‌ تورات‌ مشاهده‌ می‌شود که‌فریاد مصلحان‌ از این‌ همه‌ زشتی‌ بلند است‌ و این‌ کار تابدانجا توسعه‌ یافت‌ که‌ معبد اورشلیم‌ نیز در زمان‌«مکابیان‌» به‌ صورت‌ فاحشه‌ خانه‌ای‌ در آمد.
در آن‌ زمان‌ عده‌ روسپیان‌ در میان‌ یهود بایستی‌ چه‌بسیار باشد و روسپی‌گری‌ چه‌ مقدار رایج‌، که‌ نیمی‌ ازامثال‌ در منع‌ زناکاری‌ و روسپی‌ گری‌ و پرهیز از آن‌ است‌.به‌ گونه‌ای‌ که‌ اصالت‌ خانواده‌ که‌ در وصایا نسبت‌ به‌ آن‌تأکید شده‌ بود در حال‌ فرو ریختن‌ و انهدام‌ بسر می‌برد ازآنرو مصلحان‌ به‌ پند و اندرز جوانان‌ کوشیدند بطوریکه‌در تورات‌ آمده‌ است‌ که‌: «از زن‌ جوان‌ خودت‌ شادکام‌باش‌ و همچون‌ یاری‌ محبوب‌ و آهویی‌ زیبا در آغوشش‌کش‌ و از وجودش‌ لذت‌ ببر و همیشه‌ از او مسرور باش‌. اماای‌ پسر من‌ چرا به‌ دنبال‌ زنان‌ روسپی‌ می‌روی‌ و دل‌ به‌بند محبت‌ آنها می‌نهی‌ و زنان‌ بیگانه‌ را در آغوش‌ خودجای‌ می‌دهی‌ چونکه‌ این‌ بر خلاف‌ مردمی‌ و خلاف‌ راه‌خداست‌ و خداوند همواره‌ ناظر کارهای‌ ماست‌.»(45)
در سراسر امثال‌ چنانکه‌ اشاره‌ شد با لحنهای‌همسانی‌ از زنان‌ روسپی‌ پرهیز داده‌ می‌شود و شایدبتوان‌ گفت‌ در هیچ‌ جایی‌ و در ادبیات‌ هیچ‌ کشوری‌ دریک‌ کتاب‌ کوچک‌ این‌ اندازه‌ اصرار و تأکید در این‌ باب‌نشده‌ است‌.
البته‌ در کتاب‌ امثال‌ جمله‌ای‌ نیز در مورد زینت‌جسمی‌ و عقلی‌ زن‌ نیز آمده‌ است‌ که‌:
«زن‌ زیبای‌ نادان‌، همچون‌ حلقه‌ زرینی‌ است‌ دربینی‌ گراز»
ده‌ ویژگی‌ زن‌ در عهد عتیق‌:
1 -آفریده‌ شدن‌ حوا از دنده‌ چپ‌ آدم‌(ع‌)
در تورات‌ آمده‌ است‌ خداوند برای‌ آسایش‌ آدمی‌ وآرامش‌ او هر یک‌ از پرندگان‌ هوا و جانوران‌ صحرا را بر اوعرضه‌ کرد تا هر که‌ را خواهد به‌ یاوری‌ و معاونت‌ برگزیند; اما آدم‌ هر یک‌ از آنها را به‌ نامی‌ خواند و هیچ‌ یک‌ را به‌یاری‌ بر نگزید «و خداوند خدا گفت‌ خوب‌ نیست‌ آدم‌ تنها باشد پس‌ برایش‌ معاونی‌ موافق‌ وی‌ بسازم‌ و خداوند خدا هر حیوان‌ صحرا و هر پرنده‌ آسمان‌ را از زمین‌ سرشت‌ و نزد آدم‌ هر ذی‌ حیات‌ را خواند، همان‌ نام‌ او شد. پس‌ آدم‌ هم‌ بهایم‌ و پرندگان‌ آسمان‌ و هم‌ حیوانات‌ صحرا را نام‌ نهاد لکن‌ برای‌ آدم‌ معاونی‌ موافق‌ وی‌ یافت‌ نشد.»(46) آنگاه‌ خداوند بر آدم‌ خوابی‌ سنگین‌ مستولی‌ کرد تا به‌خواب‌ رفت‌ سپس‌ یک‌ دنده‌ او را در آورد و جایش‌ را باگوشت‌ پر کرد. خداوند با دنده‌ای‌ که‌ از آدم‌ برداشته‌ بود زنی‌ ساخت‌ و پیش‌ آدم‌ برد، آدم‌ چنین‌ گفت‌: بالاخره ‌این‌ استخوانی‌ است‌ از استخوانهای‌ من‌ و گوشتی‌ ازگوشت‌ من‌، پس‌ باید که‌ او «ایشه‌» - زن‌ - نامیده‌ شود (درمقابل‌ ایش‌ به‌ معنی‌ مرد) زیرا که‌ از مرد گرفته‌ شده‌ است‌.
در تلمود، دلیل‌ آفریده‌ شدن‌ زن‌ از چنین‌ عضوی‌ به‌این‌ گونه‌ بیان‌ شده‌: «خداوند این‌ نکته‌ را مورد توجه‌ قرارداد که‌ زن‌ را از کدامین‌ عضو بیافریند او گفت‌ من‌ زن‌ را ازسر آدم‌ نمی‌آفرینم‌ تا آنکه‌ سبک‌ سر نگردد و سر خود رااز روی‌ نخوت‌ و غرور بالا نگیرد، نه‌ از چشم‌، تا اینکه‌بسیار کنجکاو نباشد و نه‌ از گوش‌، تا اینکه‌ استراق‌ سمع‌نکند و سخن‌ چین‌ نشود و نه‌ از دهان‌ تا اینکه‌ پرحرف‌ ووراج‌ بار نیاید و نه‌ از دل‌ تا اینکه‌ حسود نشود و نه‌ ازدست‌، تا اینکه‌ هرزه‌ دست‌ نشود و نه‌ از پا، تا آنکه‌ ولگردنباشد. من‌ زن‌ را از قسمتی‌ از بدن‌ آدم‌ که‌ همواره‌پوشیده‌ و نهفته‌ است‌ می‌آفرینم‌ تا اینکه‌ موجودی‌محجوب‌ و عفیف‌ بار آید.»(47)
2 - زن‌ عامل‌ گناه‌ نخستین‌ و هبوط آدم‌ ازبهشت‌
تورات‌ رانده‌ شدن‌ آدم‌ (ع‌) را چنین‌ بیان‌ می‌کند که‌پس‌ از خلقت‌ آدم‌ و زنش‌، مار، که‌ از همه‌ حیوانات‌ صحرامکارتر بود به‌ زن‌ گفت‌: آیا خداوند گفته‌ است‌ از هیچ‌درختی‌ از این‌ باغ‌ نخورید زن‌ گفت‌: از میوه‌ درخت‌ این‌باغ‌ خواهیم‌ خورد، اما خداوند گفته‌ است‌ از میوه‌ آن‌درختی‌ که‌ در میان‌ این‌ باغ‌ است‌ نخورید و آن‌ را لمس‌نکنید مبادا بمیرید. مار گفت‌: حتماً نخواهید مرد، زیراخداوند می‌داند روزی‌ که‌ از آن‌ بخورید چشمهای‌ شماباز می‌شود و مانند خداوند تشخیص‌ دهنده‌ نیک‌ و بدخواهید شد. زن‌ دید که‌ آن‌ درخت‌ برای‌ خوراک‌ نیکو وبرای‌ چشمها هوس‌انگیز است‌ و برای‌ معرفت‌ دار شدن‌پسندیده‌ است‌، از میوه‌ آن‌ گرفت‌ و خورد و به‌ شوهرش‌هم‌ داد. چشمان‌ هر دو گشوده‌ شد، دانستند که‌ عریان‌اندبرگهای‌ انجیر را به‌ هم‌ دوخته‌ وسیله‌ ستر عورت‌ برای‌خویش‌ ساختند.(48) سپس‌ گفتگوهایی‌ میان‌ خداوند وآدم‌ و حوا نقل‌ می‌شود و آدم‌ در پاسخ‌ خداوند، که‌ وی‌ رامخاطب‌ قرار داده‌ است‌ می‌پرسد چه‌ کسی‌ تو را مطلع‌نمود که‌ عریان‌ هستی‌، آیا از درختی‌ که‌ آن‌ را از تو نهی‌کردم‌ خوردی‌؟ می‌گوید زنی‌ که‌ در کنار من‌ نهادی‌ از آن‌درخت‌ به‌ من‌ داد و خوردم‌، خداوند به‌ زن‌ گفت‌ این‌ چه‌کاری‌ است‌ که‌ کردی‌؟ زن‌ گفت‌ مار فریبم‌ داد. خداوند به‌مار گفت‌: چرا این‌ کار را کردی‌ در میان‌ تمام‌ چهارپایان‌ وحیوانات‌ وحشی‌ صحرا، ملعونی‌ و بر شکمت‌ راه‌ خواهی‌رفت‌ و تمام‌ روزگار زندگی‌ات‌ خاک‌ خواهی‌ خورد. و به‌آدم‌ گفت‌: چون‌ به‌ حرف‌ زنت‌ گوش‌ کردی‌ و از آن‌ درخت‌خوردی‌، زمین‌ به‌ خاطر تو ملعون‌ است‌، تمام‌ عمرت‌ بارنج‌ از محصول‌ آن‌ خواهی‌ خورد.
3 -تخفیف‌ گناه‌ زن‌ با روشن‌ کردن‌ شمعهای‌شبات‌
تورات‌ در ارتباط با روز شبات‌ چنین‌ می‌گوید: روشن‌کردن‌ شمعهای‌ شبات‌ بعهده‌ زنان‌ است‌. علت‌ این‌ امراین‌ است‌ که‌ حوا آدم‌ را وادار کرد از میوه‌ ممنوع‌ بخوردو اورا واداشت‌ تا از امر خدا سر پیچی‌ کند(49) و این‌ امربخاطر آنست‌ که‌ زن‌ با گناه‌ نخستین‌ چراغ‌ زندگی‌ بشر راخاموش‌ کرد از این‌ رو، با روشن‌ کردن‌ چراغ‌ شبات‌ تاحدودی‌ این‌ خطا را جبران‌ می‌نماید زیرا اجرای‌دستورات‌ شبات‌ و روشن‌ کردن‌ شمعها ایمان‌ را روشن‌می‌گرداند و به‌ این‌ وسیله‌ گناه‌ زن‌ تخفیف‌ می‌یابد.(50)
4 - رنج‌ بارداری‌ و زایمان‌ زنان‌ مجازات‌ وسوسه‌آدم‌
خداوند پس‌ از عقوبت‌ مار به‌ زن‌ می‌گوید: رنج‌بارداری‌ تو را زیاد خواهم‌ کرد که‌ فرزندان‌ را با رنج‌ بزایی‌.(51)
5 - ناپاکی‌ مطلق‌ زن‌ در ایام‌ حیض‌
تورات‌ تمام‌ مردان‌ پاک‌ و زنان‌ پاک‌ را به‌ کناره‌گیری‌مطلق‌ از زن‌ حائض‌ فرمان‌ می‌دهد: «زنی‌ که‌ جریان‌ دارباشد باید هفت‌ روز در قاعدگی‌ خود بماند و هر کس‌ او رالمس‌ کند تا شامگاه‌ ناپاک‌ خواهد بود، هر چه‌ را که‌ هنگام‌قاعدگی‌اش‌ زن‌ روی‌ آن‌ بخوابد ناپاک‌ خواهد بود و هرکس‌ روی‌ آن‌ بنشیند ناپاک‌ خواهد بود و... و اگر مردی‌ باوی‌ همخوابگی‌ کند ناپاکی‌ زن‌ به‌ او منتقل‌ خواهد شد (وآن‌ مرد نیز) 7 روز ناپاک‌ خواهد بود.» به‌ این‌ ترتیب‌ زن‌حائض‌ کاملا ناپاک‌ تلقی‌ می‌شود و اگر فردی‌ با او نشست‌و برخاست‌ کند و یا به‌ هر صورت‌ با وی‌ تماس‌ پیدا کندباید بدن‌ و لباس‌ خود را شستشو دهد زیرا مطلق‌ نشست‌و برخاست‌ با زن‌ حائض‌ موجب‌ نجس‌ شدن‌ بدن‌ و لباس‌انسان‌ می‌گردد.
6 - تسلط مرد بر زن‌ و انحصاری‌ بودن‌ حق‌ طلاق‌برای‌ شوهر
در واقعه‌ هبوط، خداوند پس‌ از آنکه‌ حوا را به‌ رنج‌زایمان‌ و بارداری‌ مجازات‌ می‌کند بدنبال‌ آن‌ عقوبت‌دیگری‌ را بیان‌ می‌کند: «و اشتیاق‌ تو به‌ شوهرت‌ خواهدبود و امر او بر تو مسلط خواهد بود»(52) و چه‌ بسا این‌ امربه‌ جبران‌ تسلط زن‌ بر مرد در بهشت‌ انگاشته‌ شود.تورات‌ در ارتباط با عدم‌ رضایت‌ شوهر از زن‌ چنین‌می‌گوید: «هر گاه‌ مردی‌ زنی‌ بگیرد و با او ازدواج‌ کندچنین‌ مقرر است‌ که‌ اگر چیز ناپسندی‌ در او بیابد و زن‌ درنظرش‌ پسندیده‌ نیاید برایش‌ طلاق‌ نامه‌ای‌ نوشته‌بدستش‌ دهد و از خانه‌ خود بیرون‌ کند»(53)
7 - نحوه‌ رفتار با کنیزان‌ عبری‌
در آئین‌ یهود فروش‌ دختران‌ امری‌ رایج‌ بوده‌ است‌در ارتباط با حقوق‌ آنها آمده‌: «هرگاه‌ زن‌ عبری‌ به‌ توفروخته‌ شود شش‌ سال‌ برایت‌ خدمت‌ کند و در سال‌هفتم‌ او را آزاد کن‌ و اگر بگوید از پیش‌ تو نخواهم‌ رفت‌چون‌ از بودن‌ پیش‌ تو خشنود است‌ آنگاه‌ درفشی‌برداشته‌ گوش‌ او و در اتاق‌ را با هم‌ سوراخ‌ کن‌ تا کنیزابدی‌ تو شود».(54)
8 - مجاز نبودن‌ زنان‌ به‌ برگزاری‌ برخی‌ مراسم‌عبادی‌ دسته‌ جمعی‌
بسیاری‌ از اعمال‌ عبادی‌ و دعاهایی‌ که‌ در کنیسه‌برگزار می‌شود بدون‌ حضور 10 نفر مرد عاقل‌ و بالغ‌رسمیت‌ نمی‌یابد و جماعت‌ زنان‌ در صورت‌ عدم‌ حضور10 مرد حتی‌ اگر از صد نفر متجاوز باشد مجاز به‌ انجام‌بعضی‌ مراسم‌ از قبیل‌ نماز جماعت‌ نیستند اما بر طبق‌مذهب‌ یهود هر پسر یهودی‌ از سن‌ 13 سال‌ و یک‌ روز ازنظر مذهبی‌ بالغ‌ و مسئول‌ و مکلف‌ می‌باشد و در این‌ سن‌می‌تواند عضو «مین‌ یان‌» یعنی‌ نفرات‌ حاضر در نمازجماعت‌ که‌ حداقل‌ 10 نفر ذکور بالغ‌ هستند به‌ حساب‌آید.(55)
9 - زیادتر بودن‌ نذر سلامتی‌ برای‌ پسرها،نسبت‌ به‌ دختران‌
در دین‌ یهود مانند اعراب‌ جاهلیت‌ تولد دختران‌برای‌ پدر ننگ‌ آور بود. تولد یک‌ پسر جشن‌ و سروربدنبال‌ داشت‌ و تولد یک‌ دختر غم‌ و اندوه‌ بهمراه‌می‌آورد(56) در تورات‌ نیز چنین‌ می‌یابیم‌: کسی‌ که‌صریحاً نذری‌ می‌کند و نذرش‌ مربوط به‌ سلامت‌ انسانی‌باشد و حسب‌ ارزیابی‌ مقرر، نذرش‌ از آن‌ «آدونای‌»(57)خواهد بود ارزیابی‌ برای‌ مذکر اینست‌: از بیست‌ ساله‌ تاشصت‌ ساله‌ ارزشش‌ 50 شقل‌ نقره‌ بر اساس‌ شقل‌مقدس‌ باشد و اگر مؤنث‌ باشد ارزشش‌ 30 شقل‌باشد(58)
10 - متفاوت‌ بودن‌ دوران‌ ناپاکی‌ زن‌ دختر زا وپسر زا
در آئین‌ یهود دوران‌ ناپاکی‌ زنی‌ که‌ صاحب‌ فرزنددختر می‌شود، دو برابر زنی‌ است‌ که‌ پسر بدنیا می‌آورد:«هرگاه‌ زنی‌ زمینه‌ را برای‌ پذیرش‌ نطفه‌ مرد آماده‌ نمایدپسر خواهد زائید و هفت‌ روز ناپاک‌ خواهد بود و آن‌ زن‌سی‌ و سه‌ روز در دوره‌ پاکی‌ صبر کرده‌ و تا کامل‌ شدن‌روزهای‌ پاکیش‌ هیچ‌ چیز مقدسی‌ را لمس‌ نکند و به‌خانه‌ مقدس‌ نیاید. اگر دختر بزاید مانند دوره‌ قاعدگیش‌دو هفت‌ و در دوره‌ پاکی‌ شصت‌ و شش‌ روز از نزدیک‌شدن‌ به‌ خانه‌ مقدس‌ خودداری‌ کند».(59)
عرفان‌ در مسیحیت‌
عرفان‌ نصاری‌ کامل‌ کننده‌ و دنباله‌ عرفان‌ یهود است‌با این‌ تفاوت‌ که‌ ارتباط با شخص‌ عیسی‌ (ع‌) آنرا تا حدی‌رنگ‌ غیر مجرد داده‌ است‌. در واقع‌ در عرفان‌ یهود طریق‌و غایت‌، هر دو امر مجرد و متعالی‌ بشمار می‌آمدند درصورتیکه‌ در عرفان‌ نصاری‌ این‌ هر دو چیزی‌ جز شخص‌عیسی‌ (ع‌) نیست‌. استغراق‌ و فنای‌ تام‌ در وجود این‌عیسی‌ (ع‌) است‌ که‌ حیات‌ روحانی‌ زاهد مسیحی‌ راصبغه‌ عرفانی‌ می‌بخشد و او را با مدد معرفت‌ و محبت‌ وشفقت‌ و ریاضت‌ به‌ طلب‌ اتحاد با خدا که‌ همان‌ عیسی‌میسح‌ است‌ وا می‌دارد.
ریشه‌ و اساس‌ این‌ تعلیم‌ عرفانی‌ را در حیات‌ عیسی‌،در روح‌ القدوس‌، در انجیل‌ یوحنا، و در اعمال‌ رسولان‌،می‌توان‌ یافت‌ بعلاوه‌ تعمید و عشای‌ ربانی‌ و اندیشه‌ قیام‌مردگان‌ نیز از عناصر عرفانی‌ خالی‌ نیست‌.
عارف‌ مسیحی‌ با توبه‌ و عزلت‌ و اندوه‌ و روزه‌ داری‌ ازهر آلایشی‌ پاک‌ شده‌ و به‌ عیسی‌ مسیح‌ تعلق‌ خواهدیافت‌. بگونه‌ای‌ که‌ حضور وی‌ در قلب‌ عارف‌ سکون‌ و صفاپدید خواهد آورد. قلبی‌ که‌ بدینگونه‌ در تصرف‌ عیسی‌در می‌آید از اشراق‌ و الهام‌ وی‌ لبریز می‌شود و دیگر جزهوای‌ عیسی‌ ندارد. از آن‌ پس‌ جهل‌ و گناه‌ در دل‌ وی‌ راه‌نمی‌یابد و گویی‌ محبت‌ عیسی‌ دل‌ وی‌ را از معرفت‌واقعی‌ سرشار می‌کند. این‌ محبت‌ گاه‌ چندان‌ غالب‌ وقوی‌ می‌شود که‌ وجود جسمانی‌ و حیات‌ ظاهری‌ عارف‌سالک‌ را بکلی‌ دگرگون‌ می‌کند. این‌ عشق‌ ربانی‌ چنان‌ که‌یکی‌ از عرفای‌ قدیم‌ نصاری‌ می‌گوید: امریست‌ مبتنی‌ برجذبه‌ و مکاشفه‌ در آن‌ حال‌ که‌ این‌ عشق‌ ربانی‌ استیلادارد عاشق‌ دیگر مالک‌ خویش‌ نیست‌ بلکه‌ تعلق‌ به‌معشوق‌ دارد.
عرفان‌ نصاری‌ بیشتر به‌ عشق‌ و اشراق‌ تکیه‌ دارد وغایت‌ آن‌ اتحاد با خداست‌. در واقع‌ مقصد تربیت‌ عرفانی‌نزد بعضی‌ از عرفای‌ مسیحی‌ عبارت‌ است‌ از عشق‌، این‌عشق‌ چیزی‌ است‌ که‌ خداوند خود به‌ قلب‌ انسان‌می‌اندازد آتش‌ مقدسی‌ که‌ عارف‌ را در وجود خدا فانی‌می‌کند. برای‌ عارف‌ مسیحی‌ تعلیم‌ عمده‌ایی‌ که‌ انسان‌ رابه‌ خدا می‌رساند عبارت‌ است‌ از فقر و خاکساری‌ که‌آمیخته‌ به‌ محبت‌ و عشق‌ الهی‌ است‌.
راه‌ سلوک‌ از مذلت‌ به‌ شفقت‌ و از آنجا به‌ توبه‌می‌رسد. و مقامات‌ پس‌ از آن‌ در دوازده‌ مرحله‌ بر اساس‌نظر «سن‌ برنارد» (وفات‌ 1153 میلادی‌) تا وصول‌ به‌ حق‌ادامه‌ می‌یابد. عالیترین‌ مرتبه‌ سلوک‌ نیز «بیخودیست‌»که‌ در آن‌ نفس‌ صافی‌ و زدوده‌ می‌شود و با خداوند اتصال‌پیدا می‌کند. (60)
برای‌ تبیین‌ عرفان‌ مسیحی‌ باید دو نکته‌ اساسی‌ را مدنظر قرار داد. اول‌ آنکه‌ نظریات‌ عرفانی‌ محدود به‌ آنچه‌در ابتدای‌ ظهور مسیحیت‌ و توسط پدران‌ اولیه‌ کلیساگزارش‌ شده‌ است‌، نمی‌باشد و دیگر اینکه‌ امروزه‌ به‌اثبات‌ رسیده‌ که‌ ریشه‌ افکار عرفانی‌ غرب‌ را بایستی‌ درفضای‌ مذهبی‌ شرق‌ جستجو کرد و شواهد موجود مسلم‌می‌سازد که‌ این‌ قالب‌ فکری‌ مدتها قبل‌ از آن‌ که‌ بامسیحیت‌ ترکیب‌ شود در ادیان‌ شرقی‌ شکل‌ گرفته‌ بوده‌است‌.(61) البته‌ در قرون‌ وسطی‌ فرقه‌های‌ بزرگ‌ عرفانی‌همانند فرانسیسیان‌ و دومینیکنها شکل‌ گرفته‌اند.
زن‌ در آئین‌ مسیحیت‌
بعضی‌ از آیات‌ انجیل‌ زن‌ را جلال‌ و شکوه‌ مردتوصیف‌ نموده‌ و به‌ مردان‌ توصیه‌ می‌کند که‌ زن‌ را مانندقسمتی‌ از وجود خود دانسته‌ و به‌ وی‌ محبت‌ نمایند و ازطرف‌ دیگر او را مورد تحقیر قرار می‌دهد. بگونه‌ای‌ که‌حتی‌ قائل‌ به‌ عدم‌ خلود روح‌ زن‌ می‌باشند. در حالیکه‌برای‌ مردان‌ قائل‌ به‌ جاودانگی‌ روح‌ هستند. در مجامع‌عیسوی‌ ایتالیا و اسپانیا پس‌ از بحث‌ زیاد به‌ این‌ نتیجه‌رسیده‌اند که‌ در میان‌ زنان‌ دنیا، فقط حضرت‌ مریم‌ (س‌)انسان‌ بوده‌ و دارای‌ روح‌ جاوید است‌ ولی‌ بقیه‌ زنان‌دارای‌ صفت‌ انسانی‌ نیستند و علاوه‌ بر اینکه‌ روح‌ جاویدندارند برزخ‌ مابین‌ انسان‌ و حیوان‌ محسوب‌می‌گردند.(62)
ویژگیهای‌ زن‌ در عهد جدید
1 - آفرینش‌ زن‌ از مرد و نفی‌ آفرینش‌ مرد از زن‌
پولس‌ رسول‌ در رساله‌ اول‌ قرنتیان‌ را مخاطب‌ قـرار داده‌ و می‌گویـد: «مرد از زن‌ نیست‌ بلکه‌ زن‌ از مرداست‌». (63)
2 - زن‌ برای‌ مرد آفریده‌ شده‌ و نه‌ مرد برای‌ زن‌
در همان‌ رساله‌ از پولس‌ رسول‌ آمده‌ است‌: «مرد به‌جهت‌ زن‌ آفریده‌ نشده‌ بلکه‌ زن‌ برای‌ مرد آفریده‌ شده‌است‌.» (64)
3 - تسلط مرد بر زن‌ و ضرورت‌ اطاعت‌ از اوهمانند اطاعت‌ از خداوند
پولس‌ رسول‌ در رساله‌ اول‌ خود به‌ تیموتائوس‌می‌گوید:«زن‌ را اجازه‌ نمی‌دهم‌ که‌... بر شوهر مسلطشود»(65) در رساله‌ اول‌ پولس‌ به‌ قرنتیان‌ نیز آمده‌ است‌:«اما من‌ می‌خواهم‌ شما بدانید که‌ سر هر مرد مسیح‌ است‌و سر زن‌ مرد و سر مسیح‌ خداست‌» (66) در رساله‌ نخست‌پولس‌ رسول‌ به‌ افسیسیان‌ نیز چنین‌ آمده‌ است‌: «ای‌زنان‌، شوهران‌ خود را اطاعت‌ کنید چنانکه‌ خدا را(اطاعت‌ می‌کنید) زیرا که‌ شوهر، سر زن‌ است‌ چنانکه‌مسیح‌ نیز سر کلیسا و او نجات‌ دهنده‌ بشر است‌».(67)
4 - زن‌ عامل‌ گناه‌ نخستین‌ و رانده‌ شدن‌ آدم‌ ازبهشت‌
در رساله‌ اول‌ پولس‌ رسول‌ به‌ تیموتائوس‌ آمده‌:«خدااول‌ آدم‌ را آفرید و بعد حوا را، آدم‌ فریب‌ نخورد بلکه‌ زن‌فریب‌ شیطان‌ را خورد و در تقصیر گرفتار آمد.»(68)
5 - رنج‌ زایمان‌ مجازات‌ وسوسه‌ آدم‌ و وسیله‌رستگاری‌
در همان‌ آیه‌ ادامه‌ می‌دهد که‌ «از این‌ جهت‌ (گمراه‌نمودن‌ آدم‌) خداوند درد زایمان‌ را به‌ حوا داد اما به‌زائیدن‌ رستگار خواهد شد اگر در ایمان‌ و محبت‌ وقدوسیت‌ و تقوی‌ ثابت‌ بماند.»
6 و 7 - محرومیت‌ از تعلیم‌ و فرمان‌ سکوت‌
پولس‌ رسول‌ در رساله‌ اول‌ خود به‌ تیموتائوس‌می‌گوید: زن‌ را اجازه‌ نمی‌دهم‌ که‌ تعلیم‌ دهد بلکه‌ باید درسکوت‌ بماند.
8 - رهبانیت‌ و برتری‌ تجرد
پولس‌ رسول‌ در رساله‌ اول‌ خویش‌، در پاسخ‌ سؤال‌مسیحیان‌ قرنتس‌، پیرامون‌ ازدواج‌ چنین‌ می‌گوید:«درنامه‌ آخرتان‌ از من‌ چند سؤال‌ کرده‌اید جواب‌ من‌ اینست‌که‌ اگر بتوانید مجرد بمانید بهتر است‌ ای‌ کاش‌ همه‌می‌توانستند مثل‌ خود من‌ مجرد باشند، ولی‌ ما همه‌مثل‌ هم‌ نیستیم‌. خدا به‌ هر کس‌ نعمتی‌ بخشیده‌ است‌یکی‌ را نعمت‌ ازدواج‌ کردن‌ و دیگری‌ را نعمت‌ مجردماندن‌، پس‌ به‌ آنهایی‌ که‌ هنوز ازدواج‌ نکرده‌اند و به‌ بیوه‌زنان‌ می‌گویم‌ بهتر است‌، اگر می‌توانید مثل‌ من‌ مجردبمانید.» (69)
9 - به‌ شمار آوردن‌ طلاق‌ زن‌ در حکم‌ زنا
در انجیل‌ متی‌ پیرامون‌ طلاق‌ زن‌ چنین‌ آمده‌ است‌،هر کس‌ زن‌ خویش‌ را بدون‌ آنکه‌ خیانت‌ از او دیده‌ باشد،طلاق‌ دهد و آن‌ زن‌ دوباره‌ شوهر کند، آن‌ مرد مقصراست‌ چون‌ باعث‌ شده‌ زنش‌ زنا کند و مردی‌ هم‌ که‌ با این‌زن‌ ازدواج‌ کرده‌، زنا کار است‌. (70)
در باب‌ نوزدهم‌ همین‌ انجیل‌ آمده‌ است‌: «فریسی‌هاپیش‌ او آمدند تا با بحث‌ و گفتگو او را غافلگیر کنند پس‌به‌ عیسی‌ گفتند آیا شما اجازه‌ می‌دهید که‌ مرد زنش‌ راطلاق‌ دهد؟ عیسی‌ جواب‌ داد: مگر شما کتاب‌ آسمانی‌ رانمی‌خوانید؟ در کتاب‌ آسمانی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ درآغاز خلقت‌ خداوند مرد و زن‌ را آفرید و دستور داد مرد ازپدر و مادرش‌ جدا شود و برای‌ همیشه‌ با زن‌ خود یکی‌شود بطوریکه‌ آن‌ دو نفر دیگر دو تن‌ نیستند بلکه‌ یکی‌هستند، هیچ‌ انسانی‌ حق‌ ندارد آندو را که‌ خدا بهم‌پیوسته‌ است‌ جدا کند، آنها پرسیدند اگر اینطور است‌،پس‌ چرا موسی‌ فرموده‌ است‌ که‌ مرد می‌تواند زنش‌ راطلاق‌ دهد و فقط کافی‌ است‌ طلاق‌ نامه‌ای‌ بنویسد وبدستش‌ دهد و از او جدا شود؟ عیسی‌ جواب‌ داد: «موسی‌این‌ را گفت‌ چون‌ می‌دانست‌ چقدر سنگدل‌ و بیرحم‌هستید و من‌ این‌ را به‌ شما می‌گویم‌ که‌ هر کس‌ بغیر ازعلت‌ زنا، به‌ هر علت‌ دیگری‌ زنش‌ را طلاق‌ دهد و با زن‌دیگری‌ ازدواج‌ کند آن‌ مرد زنا کار محسوب‌ می‌شود.»
فرقه‌ کاتولیک‌ نیز با استفاده‌ از این‌ حکم‌ است‌ که‌ بامقدس‌ شمردن‌ پیمان‌ ازدواج‌، تنها راه‌ جدایی‌ و رهایی‌زوجین‌ را مرگ‌ می‌داند و طلاق‌ را امری‌ مطرود و غیرممکن‌ می‌شمارد. حتی‌ در صورت‌ عدم‌ سازش‌ واختلاف‌، هر یک‌ از زن‌ و شوهر فقط می‌توانند به‌ صورت‌جداگانه‌ در منزلی‌ به‌ سر برند ولی‌ از ازدواج‌ مجددمحرومند.
آنچه‌ را تقدیم‌ داشتیم‌ حاصل‌ کاوشی‌ پر تأمل‌ درمقوله‌ زن‌ و عرفان‌ در شرایع‌ ابراهیمی‌ پرداخته‌ شده‌ بودو در ادامه‌ راه‌، در همین‌ موضوع‌ جستاری‌ در آخرین‌شریعت‌ آسمانی‌ خواهیم‌ داشت‌ و از منظر «خاتمیت‌» که‌خود بیانگر چیستی‌ و گستره‌ توانایی‌ این‌ شریعت‌ درپاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ متغییر و سیال‌ عصرها ونسلهاست‌ خواهیم‌ پرداخت‌. در ادامه‌ این‌ نگارش‌،نگرش‌ اسلام‌ را نسبت‌ به‌ زن‌ و قابلیتهای‌ او در قبول‌عالیترین‌ و عرشی‌ترین‌ قرب‌ها که‌ مقصد عرفان‌ ناب‌است‌ طرح‌ خواهیم‌ نمود. و شما خواننده‌ گرامی‌ را به‌مطالعه‌ در شماره‌ آتی‌ دعوت‌ می‌نمائیم‌.
 
پی‌ نوشتها:
 
1- نظام‌ خانواده‌ در اسلام‌، استاد مطهری‌، مقدمه‌.
2- روانشناسی‌ زن‌، سید مجتبی‌ رکاوندی‌.
3- «God is he or she» (یکی‌ از سوالات‌ مهم‌ در الهیات‌ فمینیستی‌این‌ سوال‌ است‌)
4- سیمای‌ اسلام‌ ص‌ My sticism )664 واژه‌ انگلیسی‌ مترادف‌عرفان‌ تلقی‌ شده‌ که‌ بنا به‌ نظر ویلیام‌ چیتیک‌ واژه‌ای‌ بسیارنامناسب‌ است‌)
5- ارزش‌ میراث‌ صوفیه‌، دکتر عبدالحسین‌ زرین‌ کوب‌، فصل‌ اول‌قلمرو عرفان‌
6- My sticism
7- کشف‌ المحجوب‌ هجویری‌، ص‌ 45
8- همان‌، ص‌ 42
9- همان‌، ص‌ 44
10- همان‌، ص‌ 41 و پیدایش‌ و سیر تصوف‌ نیکلسون‌، ص‌ 51
11- تذکره‌ الاولیاء، ج‌ 1، ص‌ 133
12- کشف‌ المحجوب‌، ص‌ 44
13- اسرار توحید، ص‌ 297
14- تذکره‌ الاولیاء، ج‌ 2، ص‌ 32
15- سیمای‌ اسلام‌، چیتیک‌، ص‌ 665
16- همان‌، ص‌ 665
17- ابعاد عرفانی‌ اسلام‌، آن‌ ماری‌ شیمل‌، ص‌ 37
18- عوارف‌ المعارف‌، باب‌ پنجم‌
19- رشف‌ الالحاظ فی‌ کشف‌ الالفاظ، حسین‌ الفتی‌، ص‌ 41 به‌ نقل‌ ازفرهنگ‌ اصطلاحات‌ نوربخش‌، جواد نوربخش‌ ص‌ 25
20- فتوحات‌ مکیه‌، ج‌ 2 ص‌ 111
21-انسان‌ کامل‌، ص‌ 198
22- شرح‌ گلشن‌ راز / ص‌ 379
23- عرفان‌ و فلسفه‌ / ترجمه‌ خرمشاهی‌ / ص‌ 59
24- Totemisme
25- ارزش‌ میراث‌ صوفیه‌، فصل‌ قلمرو عرفان‌
26- مقاله‌ کاستاندا و آئین‌ شمنی‌، مهران‌ کندری‌، مجله‌ زنان‌ شماره‌56
27- ارزش‌ میراث‌ صوفیه‌، فصل‌ قلمرو عرفان‌
28- همان‌
29- همان‌
30- همان‌
31- همان‌
32- ابعاد عرفانی‌ اسلام‌، 36
33- مقاله‌ جستارهایی‌ نو در عرفان‌، دکتر حبیب‌ نبوی‌ ایجی‌، روزنامه‌اطلاعات‌ 78/7/15
34- همان‌
35- همان‌
36- همان‌
37- ارزش‌ میراث‌ صوفیه‌، ص‌ 257
38- بهشت‌ خانواده‌، ص‌ 252
39- ادیان‌ بزرگ‌ جهان‌، ص‌ 382
40- Ishtar
Tammus 41-
42- ادیان‌ بزرگ‌ جهان‌، ص‌ 358
43- انبیاء، 79
44- سبا، 30
45-ادیان‌ بزرگ‌ جهان‌، ص‌ 393
46- سفر پیدایش‌ باب‌ 2 آیات‌ 18 تا 20
47- تلمود، ص‌ 178
48- سفر آفرینش‌، باب‌ سوم‌ آیات‌ 1 تا 7
49- سفر خروج‌
50- نگرش‌ تطبیقی‌، ص‌ 26
51- سفر آفرینش‌، باب‌ سوم‌
52- سفر آفرینش‌، باب‌ سوم‌
53- سفرتثنیه‌، باب‌ 24
54- همان‌، باب‌ پانزدهم‌
55- نگرش‌ تطبیقی‌، ص‌ 27
56- حقوق‌ مدنی‌ زوجین‌
57- نام‌ مقدس‌ خدا در دین‌ یهود که‌ به‌ علت‌ تقدس‌ در لفظ بکارنمی‌رود.
58- سفر لاویان‌، فصل‌ 27
59- همان‌، فصل‌ 12
60- ارزش‌ میراث‌ صوفیه‌، ص‌ 27
61- تحقیقی‌ در دین‌ مسیح‌، ص‌ 45
62- آنچه‌ باید یک‌ زن‌ بداند، ص‌ 28
63- باب‌ یازدهم‌
64- باب‌ یازدهم‌
65- باب‌ دوم‌
66- باب‌ یازدهم‌
67- باب‌ پنجم‌
68- باب‌ دوم‌
69- باب‌ هفتم‌
70- باب‌ پنجم‌

تبلیغات