حجاب قرآنی دارای ابعاد و شاخصهای پنجگانه است: حجاب نگاه، حجاب گفتار، حجاب رفتار، حجاب فیزیکی بدن و حجاب قلب. حال آنکه بنابر باور غلط، حجاب صرفا به پوشش فیزیکی بدن اطلاق میشود. هرگاه چهار بُعد اولیه در حداقل مورد نظر شریعت ناب و در حد یک هنجار اجتماعی رعایت شود، به حجاب نازل دست یافتهایم و هرگاه ابعاد پنجگانه به نحوی فراگیر و یکپارچه با مشخصات تمام و کمال قرآنیاش جامه عمل بپوشد، برترین نوع پوشیدگی رخ مینماید و جامعه به ارزشها و کرامتهای انسانیاش نزدیک شده است. «جلباب» حجاب برتر و «خمار» حجاب نازل است که متناسب با ریشههای تمدنی هر عرصه جغرافیایی در جهان اسلام به اشکالی زیبا و متنوع تجلّی کرده است. در مجال اندک این مقاله، ابتدا به ابعاد فراگیر حجاب قرآنی و سپس به اختصار از مدلهای جلباب قرآنی و حجاب نازل قرآنی در کشور ایران سخن راندهایم.
آنچه امروزه در ایران اسلامى تحت عنوان «فمنیسم» مطرح مىگردد داراى همان ویژگیهاى کلى جنبش زنان در دوره طاغوت است که مهمترین شاخصه آن مخالفت با «دیندارى» زنان و «حقوق» آنان در عرصه فقه مىباشد. در حقیقت فمنیسم وارداتى(1) مصداق بارزى از روشنفکرى مرتجع(2) است که با گام برداشتن در جهت خلاف دین، خط بطلانى بر کارآیى و واقع نمائى خود کشیده است.حاصل عمر حضرت امام قدس سره، استاد شهید مطهرى(ره) در اعتراض به روش متداول روشنفکران ایرانى که فریب خوردن با نام فمنیسم یا همان دفاع از حقوق زنان است که اظهار مىکنند: «احیاء حقوق فراوان و متروک زنان در اسلام» نهضت حقیقى زنان مسلمان است «نه اینکه با تقلید و تبعیت کورکورانه از روش مردم غرب که هزاران بدبختى براى خود آنها بوجود آورد. نام قشنگى بر روى یک فرضیه غلط بگذاریم.(3) و با تبعیت از حرکتهاى فمنیستى، «بدبختیهاى نوع غربى» زن را بر «بدبختىهاى نوع شرقى»اش اضافه نمائیم. در این مقاله به واکاوی در کلام امام می پردازیم.
در دنیای امروز سخن گفتن از دین و عرفان نه تنهاغریب و بعید نیست بلکه یکی از نیازهای جدی آدمیان واز ضرورتهای زندگی بشر امروز به شمار میآید. درروزگاری که صدای گوشخراش انفجار اطلاعات وهیاهوی تکنولوژی فرصت تأمل، اندیشه و انتخاب راگرفته است، برخی خود باختگان صنعت و ماشین وموشک به پایان دین و دینداری حکم کردند و قرنبیستم را قرن پایان ایدئولوژیها نامیدند، در عرصهایکه انسان به عنوان بزرگترین ناشناخته کائنات همچنانسرگردان مانده و علم زدگی و تجدد گرایی او را به ورطه«از خود بیگانگی» و «با خود بیگانگی» سوق داده، درزمانهای که آدمی غریبتر از همیشه و تنهاتر از هر زمانبر روی کره خاکی به دنبال «آشنا» میگردد، مهمترینبحران زندگی بشر یعنی بحران معنویت رخ داده است.در چنین اوضاع و احوالی است که «عرفان»، به عنوانطریقی برای رهایی از وحشت تنهایی و راهی برایاتصال به ملکوت خداوند و ساحلی برای نجات غرقشدگان دریای بی انتهای بیهودگی و بیکسی،هواخواهان بسیاری مییابد. در این مقاله به بررسی رابطه زن و عرفان نجات دهنده در این عصر می پردازیم.