معرفی کتاب: ذهن, مغز و علم (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آن چه در پى مى آید معرفى اجمالى کتاب ذهن, مغز و علم اثر جذاب و خواندنى فیلسوف زبان و ذهن معاصر جان سرل است که جناب حجةالاسلام والمسلمین دکتر امیر دیوانى آن را ترجمه کرده و تعلیقات سودمندى بدان افزوده اند. این کتاب از سوى پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامى مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى منتشر شده است.
کتاب ذهن, مغز و علم [Minds, Brains and Science=] نوشته فیلسوف زبان و ذهن معاصر, جان راجرز سرل, روایت مکتوب شش سخنرانى ایشان در سال 1984 است که محتواى شش فصل این کتاب را تشکیل مى دهند. مهمترین موضوع این مجموعه ارتباط میان آدمیان با بخش هاى دیگر جهان است, خصوصاً این سؤال مورد توجه است که چگونه مى توان میان این تصور پر سابقه که خود را موجودى ذهنى مى دانیم و این تصور که جهان سیستمى کاملاً فیزیکى یا مجموعه اى از سیستم هاى فیزیکى متعامل است, آشتى داد؟ شش فصل یاد شده در اطراف این موضوع اند.
فصل اول با عنوان (مسئله ذهن و بدن) در صدد است تا راه حلى درباره مسئله ذهن و بدن ارائه دهد که هم با دانسته هاى ما درباره فیزیولوژى اعصاب و هم با تصور معمولى ما از طبیعت یا سرشت حالت هاى ذهنى مثل درد, باور, میل و مانند آن سازگار باشد. نویسنده خود را در این تحقیق کامیاب مى داند.
فصل دوم, با عنوان (آیا کامپیوتر مى تواند فکر کند؟) به شرح دیدگاه غالب در فلسفه, روان شناسى و هوش مصنوعى مى پردازد که بر مشابهت هاى میان عمل کرد مغز آدمى و عمل کرد کامپیوتر رقمى تأکید دارد و حتى در افراطى ترین روایت, مغز را تنها یک کامپیوتر رقمى و ذهن را تنها یک برنامه کامپیوترى مى داند. نویسنده با ارائه یک آزمون فکرى خاص, اتاق چینى, مدلل مى سازد که یک کامپیوتر رقمى نمى تواند چیزى بیش از صرف نمادهاى صورى داشته باشد, زیرا عمل کامپیوتر برحسب توانایى آن در اجراى برنامه ها تعریف مى شود و برنامه هاى کامپیوترى کاملا با ساختار صورى یا دستور زبانى تعریف مى شوند; در حالى که ذهن محتویات معناشناختى دارد, زیرا افکار, باورها و میل هاى ما درباره چیزى هستند یا به چیزى اشاره مى کنند یا درباره وضع و حال امور جهان هستند. بدین ترتیب, هیچ برنامه کامپیوترى فى حد نفسه کافى نیست در این که سیستمى را داراى ذهن کند.
فصل سوم به توضیح خلأى مى پردازد که میان تبیین هاى عرفى از رفتار آدمیان در قالب واژه هاى مربوط به ذهن, و تبیین فیزیولوژى اعصاب شناختى از رفتار, در قالب فرایندهاى مغزى, وجود دارد. مى توان این خلأ را به طور ساده به خلأ میان مغز و ذهن تعبیر کرد. پاره اى از بزرگترین تلاش هاى عقلانى قرن بیستم کوشش هایى براى پر کردن این خلأ بوده است و به نظر نویسنده تاکنون این تلاش ها بدون استثنا ناکام بوده اند.
فصل چهارم به تبیین ساختار عمل آدمى مى پردازد. در رسیدن به این مقصود, مؤلفه ذهنى عمل توضیح داده شده و ارتباط آن با مؤلفه فیزیکى مورد تحقیق قرار مى گیرد; ارتباط ساختار عمل با تبیین عمل شرح داده مى شود تا زمینه ساز بحث از ماهیت علوم اجتماعى و امکان آزادى اراده فراهم گردد.
فصل پنجم به فرق میان رفتار انسانى با پدیده هایى که در علوم طبیعى مطالعه مى شوند, اختصاص دارد. سؤال اصلى این فصل این است که چرا به همان معنا که در علوم طبیعى قانون داریم در علوم اجتماعى قانون نداریم. به نظر نویسنده, ویژگى محورى پدیده هاى اجتماعى و روان شناختى این است که تصور ما از آن ها خود یک جزء سازنده آن پدیده است و چیزى مشابه این مطلب در علوم زیستى و فیزیکى وجود ندارد. پى آمد این ویژگى این است که هرگونه ارتباط نظام مند میان ویژگى هاى فیزیکى و ویژگى هاى اجتماعى و ذهنى پدیده ها را منتفى مى کند.
فصل ششم به مسئله آزادى اراده مى پردازد که سابقه دوهزار ساله دارد. نویسنده ادعاى فیلسوفان تجربى مسلک در حل این مسئله را نمى پذیرد و راه حل معاصر را کافى ندانسته و در ادامه تبیین مى کند که چرا این مسئله احتمالاً حل نشده باقى خواهد ماند.
پى نوشت:
* اوصاف کتابشناختى کتاب یاد شده به انگلیسى و فارسى به شرح زیر است:
John R. Searle, Minds, Brains and Science, (Harvard University Press, 1984).
سرل, جان, ذهن, مغز و علم, ترجمه امیر دیوانى, انتشارات بوستان کتاب قم, 1382.
کتاب ذهن, مغز و علم [Minds, Brains and Science=] نوشته فیلسوف زبان و ذهن معاصر, جان راجرز سرل, روایت مکتوب شش سخنرانى ایشان در سال 1984 است که محتواى شش فصل این کتاب را تشکیل مى دهند. مهمترین موضوع این مجموعه ارتباط میان آدمیان با بخش هاى دیگر جهان است, خصوصاً این سؤال مورد توجه است که چگونه مى توان میان این تصور پر سابقه که خود را موجودى ذهنى مى دانیم و این تصور که جهان سیستمى کاملاً فیزیکى یا مجموعه اى از سیستم هاى فیزیکى متعامل است, آشتى داد؟ شش فصل یاد شده در اطراف این موضوع اند.
فصل اول با عنوان (مسئله ذهن و بدن) در صدد است تا راه حلى درباره مسئله ذهن و بدن ارائه دهد که هم با دانسته هاى ما درباره فیزیولوژى اعصاب و هم با تصور معمولى ما از طبیعت یا سرشت حالت هاى ذهنى مثل درد, باور, میل و مانند آن سازگار باشد. نویسنده خود را در این تحقیق کامیاب مى داند.
فصل دوم, با عنوان (آیا کامپیوتر مى تواند فکر کند؟) به شرح دیدگاه غالب در فلسفه, روان شناسى و هوش مصنوعى مى پردازد که بر مشابهت هاى میان عمل کرد مغز آدمى و عمل کرد کامپیوتر رقمى تأکید دارد و حتى در افراطى ترین روایت, مغز را تنها یک کامپیوتر رقمى و ذهن را تنها یک برنامه کامپیوترى مى داند. نویسنده با ارائه یک آزمون فکرى خاص, اتاق چینى, مدلل مى سازد که یک کامپیوتر رقمى نمى تواند چیزى بیش از صرف نمادهاى صورى داشته باشد, زیرا عمل کامپیوتر برحسب توانایى آن در اجراى برنامه ها تعریف مى شود و برنامه هاى کامپیوترى کاملا با ساختار صورى یا دستور زبانى تعریف مى شوند; در حالى که ذهن محتویات معناشناختى دارد, زیرا افکار, باورها و میل هاى ما درباره چیزى هستند یا به چیزى اشاره مى کنند یا درباره وضع و حال امور جهان هستند. بدین ترتیب, هیچ برنامه کامپیوترى فى حد نفسه کافى نیست در این که سیستمى را داراى ذهن کند.
فصل سوم به توضیح خلأى مى پردازد که میان تبیین هاى عرفى از رفتار آدمیان در قالب واژه هاى مربوط به ذهن, و تبیین فیزیولوژى اعصاب شناختى از رفتار, در قالب فرایندهاى مغزى, وجود دارد. مى توان این خلأ را به طور ساده به خلأ میان مغز و ذهن تعبیر کرد. پاره اى از بزرگترین تلاش هاى عقلانى قرن بیستم کوشش هایى براى پر کردن این خلأ بوده است و به نظر نویسنده تاکنون این تلاش ها بدون استثنا ناکام بوده اند.
فصل چهارم به تبیین ساختار عمل آدمى مى پردازد. در رسیدن به این مقصود, مؤلفه ذهنى عمل توضیح داده شده و ارتباط آن با مؤلفه فیزیکى مورد تحقیق قرار مى گیرد; ارتباط ساختار عمل با تبیین عمل شرح داده مى شود تا زمینه ساز بحث از ماهیت علوم اجتماعى و امکان آزادى اراده فراهم گردد.
فصل پنجم به فرق میان رفتار انسانى با پدیده هایى که در علوم طبیعى مطالعه مى شوند, اختصاص دارد. سؤال اصلى این فصل این است که چرا به همان معنا که در علوم طبیعى قانون داریم در علوم اجتماعى قانون نداریم. به نظر نویسنده, ویژگى محورى پدیده هاى اجتماعى و روان شناختى این است که تصور ما از آن ها خود یک جزء سازنده آن پدیده است و چیزى مشابه این مطلب در علوم زیستى و فیزیکى وجود ندارد. پى آمد این ویژگى این است که هرگونه ارتباط نظام مند میان ویژگى هاى فیزیکى و ویژگى هاى اجتماعى و ذهنى پدیده ها را منتفى مى کند.
فصل ششم به مسئله آزادى اراده مى پردازد که سابقه دوهزار ساله دارد. نویسنده ادعاى فیلسوفان تجربى مسلک در حل این مسئله را نمى پذیرد و راه حل معاصر را کافى ندانسته و در ادامه تبیین مى کند که چرا این مسئله احتمالاً حل نشده باقى خواهد ماند.
پى نوشت:
* اوصاف کتابشناختى کتاب یاد شده به انگلیسى و فارسى به شرح زیر است:
John R. Searle, Minds, Brains and Science, (Harvard University Press, 1984).
سرل, جان, ذهن, مغز و علم, ترجمه امیر دیوانى, انتشارات بوستان کتاب قم, 1382.