طی سه دهه گذشته، دو جریان اصلی و غیر اصلی اقتصاد به عنوان دو بدیل یکدیگر در سطوح آکادمیک و کاربردی به رقابت پرداخته اند. تفاوت این دو جریان بیشتر در نقشی است که هر یک برای دولت قائل است. این افتراق تا سطوح زیرین تحلیل ها رسوخ نموده است. با این وجود نشانه هایی از نزدیک شدن این دو جریان به یکدیگر مشهود است. این مقاله پس از مروری انتقادی بر نگاه دو جریان رایج اقتصادی دنیا به خصوص در حوزه فناوری و نوآوری و بررسی چهارچوب های متفاوتی که هر یک از این دو جریان برای تحلیل صنایع مختلف به دست می دهند، بر روی دو نمونه از نشانه های تقارب آنان (که عبارتند از اقتصاد دانش در سطح کلان و نظام فنی اجتماعی در سطح صنعت) بیشتر متمرکز می شود. در نهایت به نظر می رسد از بین روندهای موجود، یک روند پیش رونده وجود دارد که خود را متعهد به ایجاد اتفاق نظر و در هم آمیزش نظریات مطرح به منظور پوشش وجوه مختلف واقعیت از طریق ایجاد ادبیات مشترک می داند.