پژوهش حاضر می کوشد با تأکید بر مفصل بندی ای دیالکتیکی از سویه های اجتماعی، تاریخی و فضاییِ برساختِ حاشیه نشینان به مطالعه تجربه رنج اجتماعی در میان ساکنان یکی از بزرگ ترین محلات حاشیه ای شهر سنندج (نایسر) بپردازد. بنیان مفهومی نظریِ کار برای نزدیک شدن به میدان مطالعه و تحلیل تجربی آن نوعی پرداخت انتقادی تاریخی به فضا و پیونددادن فضا به زیست بومِ اجتماعی است. این مطالعه تجربی، در بُعد روش شناختی، بر روش شناسی کیفی و مشخصاً بر اتنوگرافی انتقادی تکیه کرده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که «دلزدگی از محله»، «رهاشدگی»، «بی اعتمادی» و «احساس استیصال در تغییر وضعیت» ازجمله مضامین مرتبط با رنج اجتماعی در میدان مطالعه است. همچنین «شیوه تصاحب املاک»، «عملکرد سازمان های خدماتی شهری» و «ناتوانی خود حاشیه نشیان نایسر» محوری ترین عوامل مرتبط با سلسله مراتب سلطه است که تداوم وضعیت را موجب می شوند. از یافته های تحقیق می توان این گونه استنتاج کرد که ساکنان این محله حاشیه ای پتانسیل آن را دارند که در چارچوب آموزه «حق به شهر» ظرفیت ها و توان های بالقوه خود را شکوفا سازند و در جهت بازپس گیری شهر از سلب مالکیت کنندگان گام بردارند. به بیان دیگر، توان آن را دارند که به سمت بازپس گیری فضای اجتماعی زندگی شان از منطق سرمایه و سلطه ارگان های دولتی حرکت کنند و موجبات مدیریت همگانی محله را برای خود فراهم سازند.