پدیده کودتای نظامی برای پاسداری از نهادهای دمکراتیک و حفاظت از بنیان های کمالیسم از سوی ارتش به یک تراژدی سریالی در سیاست و حکومت ترکیه تبدیل شده است؛ به گونه ای که باوجود تلاش هایی به منظور نزدیک ساختن شاخص های حکومتداری به موازین کپنهاک در سپهر سیاسی و مدنی این کشور، تکرار کودتا نوعی تناقض درونی در ساختارهای مدنی و نهادهای سیاسی- نظامی ترکیه مدرن را به معرض نمایش می گذارد، امری که متاسی از یک سنت بانفوذ و گسترده کمالیستی در حیات جمهوری نوین ترکیه است. فهم چرایی، زمینه ها و علل وقوع کودتای نافرجام 15 جولای در ترکیه منوط به درک ماهیت روابط بین دولت و نهاد ارتش از یک سو و روابط دولت عدالت و توسعه با جماعت گولن و همچنین نحوه تعامل نیروهای سیاسی- مدنی گروه های اسلام گرا و کمالیست و ارتباط آنها با نیروهای خارجی از سوی دیگر است. نوشتار حاضر در قالب سه سطح تحلیل، به بررسی زمینه های داخلی، تاثیر متغیرهای خارجی بر روابط نیروهای داخلی و پیامدهای استراتژیک منطقه ای و بین المللی کودتای ترکیه می پردازد.