وقوع انقلاب ها و جنبش های اجتماعی اخیر در شمال افریقا و خاورمیانه منجر به توجه فزاینده تحلیل گران به این پدیده های نسبتا غیرمنتظره شد و وقوع چالش های سیاسی در مقابل این حرکت ها در دو سال اخیر نیز بر شدت توجه و بررسی های تحلیلی افزود. در این نوشتار، نگارندگان در صدد هستند با رویکرد روشی تبیینی جامعه شناختی سیاسی و تاریخی به این سوالات پاسخ دهند که: انقلاب لیبی به لحاظ ماهوی چه تفاوتی با انقلاب مصر و تونس داشت؟ مهمترین کنشگران در این انقلاب چه بودند؟ و مهمترین چالش های سیاسی و اجتماعی انقلاب لیبی در حال حاضر چه هستند؟ در پاسخ به این سوالات باید گفت که انقلاب لیبی به دلایلی همچون ساخت اجتماعی ریشه دار قبیله ای- طایفه ای و چیرگی شدید پیوندهای مرتبط با این ساخت اجتماعی بر پیوندهای مدنی و ضعف شدید نهادهای مدنی دارای ماهیت متفاوتی با انقلاب های مصر و تونس بود. در این انقلاب، کنشگران قبیله ای و طایفه ای نقش مهم تری نسبت به کنشگران مدنی ایفا کردند. انقلاب لیبی در روند دموکراسی و دولت سازی مقتدر فراگیر و دموکراتیک با چالش های مهمی همچون: بحران هویت ناشی از تعارضات شدید قبیله ای، تعارضات اسلام گرایان با حکومت و بحران اقتدار یا آمریت و ناامنی ناشی از خشونت های کنشگران قبیله ای و اسلام گرایان تندرو سلفی مواجه بوده است.