مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
رستم
حوزه های تخصصی:
روایت های حماسی شاهنامه، به ویژه در بخش پهلوانی به لحاظ درون مایه، دارای ابعاد گوناگون روان کاوانه است. در بین این روایات، داستان «رستم و سهراب» بیش از داستان های دیگر نقد و تحلیل روان کاوانه را برمی تابد. بدیهی است یکی از رویکردهای روان کاوانه ای که به این داستان می توان داشت، نقد و تحلیل شخصیت رستم بر اساس مکانیسم های دفاعی است که فروید و آنا فروید آن را نظریه پردازی کرده اند. پژوهش حاضر، بر آن است که شخصیت رستم را بر اساس این مکانیسم ها موردبررسی قرار دهد تا هم خواننده از رموز و لایه های پنهان این داستان آگاه شود و هم میزان و بلوغ هنر روایت گری استاد توس بر همگان بیش ازپیش آشکار گردد؛ همچنین نگرش روان کاوانه در این مقاله ازنظر پژوهشگران تا حد زیادی ابهامات موجود در شناسایی رستم از سهراب، پیش از رویایی در میدان نبرد آشکار می نماید. مکانیسم های دفاعی که در این مقاله موردبررسی قرار گرفت شامل انکار، بازداری ارتباط با واقعیت، بازداری فرآیند ثانویه، همانندسازی با پرخاشگر، فرافکنی، جبران، تغییر جهت به سمت خود و جابه جایی است.
سهراب در آیینه ی سیاوش (بررسی مکانیسم دفاعی جابه جایی در رفتار عاطفی رستم)
حوزه های تخصصی:
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از دقیق ترین و هنرمندانه ترین آثار منظوم تاریخ ادبیات ایران و جهان است. تعّدد شخصیت ها در شاهنامه و نحوه ی کنش و تعاملات میان آن ها مُبین این نکته است که خالق آن به بسیاری از نکات و دقایق روانی و شخصیتی آگاهی داشته و در پرداخت شخصیت های داستانی، توجه لازم را داشته است. رستم، قهرمان ملی ایران، از موثّرترین چهره هایی است که نقش های فراوانی برای ایران می آفریند و گره گشاترین پهلوان در شاهنامه می باشد. این مقاله رستم پیلتن را در ترازوی عاطفه بررسی می کند؛ زیرا او در تراژدی های رستم و سهراب و داستان سیاوش، رقیق ترین عواطف را از خود بروز می دهد و از آنجا که فردوسی نگران سرنوشت و حالات روحی شخصیت های شاهنامه است، با سپردن تربیت سیاوش به رستم و جابه جایی عاطفه ی او به سمت سیاوش، تسلّای روحی و روانی اش را خواستار است. این مسأله توجه و شناخت عمیق نویسنده را به مسائل روانی و شخصیتی آدمی نشان می دهد. ایفای نقش رستم در داستان سیاوش منطبق بر نظریه مکانیسم های دفاعی و مقابله با فشار روانی است. از آنجا که وی نتوانسته است مربّی فرزند خود باشد، حال بر این است که کاستی های وجودی و روانی خود را در مواجهه با سیاوش جبران کند. او سهراب را در آیینه ی سیاوش نظاره می کند و انگیزه ها ی ارضا نشده ی خود را با مکانیسم جابه جا سازی به مجرایی می راند که موجب کاهش تنش های روانی و حفظ عزت نفس او می گردد.
از «دوازده خان هراکلس» تا «هفت خان رستم»
حوزه های تخصصی:
تأسی پسر از پدر (رستم و زال در شاهنامه ی فردوسی) از نگاه نقد کهن الگویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقد کهن الگویی بنابر آن چه که کارل گوستاو یونگ، روان شناس سوئیسی مطرح می کند و تکیّه ی اصلی تمامی مباحث خود قرارمی دهد، با تکیّه بر ناخودآگاه جمعی مطرح می شود. وی چند کهن الگو از جمله؛ پیر خرد، خود، آنیما و آنیموس، سایه با ذکر مصادیقی در ارتباط با انواع آن معرّفی می کند. در فرهنگ اساطیری ما، شاهنامه ی فردوسی شاخص ترین اثر مکتوب برای معرّفی اساطیر و کنکاش در جنبه های گوناگون ایشان بنابر آرای صاحب نظران در تمامی علوم به شمارمی رود. این نوشتار به میزان و دلایل تأثیرگذاری زال بر رستم و هم چنین در مقابل، تأثیرپذیری رستم از پدر، با توجّه به خاستگاه اسطوره ای ایشان در تاریخ اساطیری ادبیات فارسی بر مبنای شاهنامه ی فردوسی، از نگرش نقد کهن الگویی می پردازد. خواهیم دید که کهن الگو های سفر قهرمان، پیر خرد، سایه و خود، بیش از سایر صورت های مثالی در پدر و پسر مؤثّر بوده اند. در این زمینه، به خصوص هیچ پیشینه ای وجود ندارد.
خود پرورانی یا دیدار با خویشتنِ خویش در هفت خوان رستم و اسفندیار از دیدگاه روانکاوی یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به کار بستن نظریّات تحلیلی جدید در نقد و بررسی متون حماسی، نه تنها آسیبی به هدف و محتوای آن ها وارد نمی سازد؛ بلکه ظرفیت ها و دریچه های نوینی فرا روی پژوهشگران و اندیشه وران می نمایاند. کهن نمونه ها یا کهن الگوهای کارل گوستاو یونگ، روان شناس و روان کاو سوئیسی، از آن جمله هستند. یونگ، اصلی ترین، خویش کاری قهرمان را، رسیدن به تعادل روحی و شخصیتی یا به عبارتی، شناخت ناخودآگاه و خودآگاهِ روان خویش و برقراری تعادل بین آنها می داند. قهرمانان، انسان های برتری هستند که توانسته اند با سپری کردن آزمون ها به مدارجی، دست یابند که انسان های عادی، توانایی آن را ندارند. قهرمانان در پایانِ سفرِ قهرمانیِ خویش، با پشت سر نهادن آزمون ها به فرایندِ فردیت یا خود پرورانی دست می یابند. فرایند خود پرورانی یا رسیدن به خویشتن خویش که در ادبیات عرفانی مرحله انسان کامل خوانده می شود در ادبیات ما جایگاه والایی دارد و از اساسی ترین موضوعات نقد ادبی است که یونگ به آن پرداخته است. در این مقاله، تلاش شده است مراحل رسیدن به این خودآگاهی و خود پرورانی یا کمال قهرمان، بر اساس نظریه یونگ در دو هفت خوان رستم و اسفندیار از شاهنامi فردوسی مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد
بازشناسی شمایل رستم در شش نگاره از شاهنامه عمادالکتاب در سنجه تطبیق نشانه های تصویری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تصویرگری ادبیات، نشانه های تجسمی از دو حیث به آن راه می جویند: بخشی وام دار متن ادبی هستند درحالیکه برخی دیگر صرفاً از سنت های فرهنگی پیشین یا خلاقیت هنرمندانه مایه گرفته اند یعنی بنیان آنها در منبع مکتوب قابل بازیابی نیست. شاهنامه فردوسی و خاصه داستان های رستم که در گذر زمان، بسیار دستمایه نگارگران قرار گرفته، مصداق مناسبی برای مطالعه کارکرد نشانگان تصویری است. در مقاله حاضر پرسش این است: در شش نگاره قاجاری از شاهنامه عمادالکتاب، کدام طیف از نشانه های تصویری در بازشناسی نقش رستم تأثیر بیشتری دارند؟ فرضیه آنکه احتمال می رود نشانه های تصویری برآمده از متن ادبی، تمییزپذیری وی را بیشتر تسهیل کرده اند. هدف آن است که اثربخشی نشانه های تصویری درشمایل شناسی به تصریح درآید و درعین حال شاهنامه مهجور عمادالکتاب مصداق سخن باشد. نتیجه مطالعه به شیوه تطبیقی و با هدف پیگیری پژوهش های تاریخی؛ نشان می دهد کلاهخود دوشاخ دیوسر، چهره میانسال، ریش دوفاق بلند و ببربیان؛ از مؤثرترین نشانه های تصویری در بازشناسی شمایل رستم در نسخه عمادالکتاب است؛ به طوریکه فقدان آن، در شناسایی وی تردید ایجاد می کند. با این حساب، برخلاف فرضیه نخست، مهم ترین نشانگان تصویری مؤثر در این بازشناسی، در متن ادبی مورد اشاره قرار نگرفته اند اما چون در نگارگری شاهنامه تکرار داشته اند به اصلی ترین نمادینه های رستم بدل شده اند.
شفق اهورایی اهریمنی اسفندیار تحلیل داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنگ بین خصلت های اهورایی و اهریمنی و دو بنی بودن قهرمانان خیر و شر در داستان های مختلف شاهنامه همواره مورد نظر پژوهندگان بوده است. اما آنچه مایه شگفتی است این است که این بار این دوگانگی بیشتر در سوابق و گفتار و کردار یک قهرمان تجلی یافته است، بطوریکه نمی شود او را اهورایی مطلق نامید و نه او را اهریمنی و دوزخی و بدرگ مطلق قلمداد کرد بلکه نوعی کشاکش و ستیز در گفتار و کردار یک پرسوناژ به نام اسفندیار در این داستان به چشم می خورد. در این جستار طولی سعی وافر پژوهنده با روش توصیفی و تحلیلی و تفسیری و کتابخانه ای بر آن بوده است که آیا او سمبل راستی و اهورایی است؟ یا او نماد اهریمنی است؟ در هیچ کدام از این مواضع نمی شود به ضرس قاطع نظر داد این داستان به سبک رآلیستی از یک واقعه ی تاریخی حماسی قبل از تاریخ نوشته شده است که قهرمان آن به طور ناآگاهانه ای در یک تلقی غلط به دین باوری زمانه خود دال بر پیرو راستین پیامبر (زرتشت) بودن پدرش گشتاسب دچار و گرفتار شده است در نتیجه درخواست های چند لایه رستم با او حاصلی مطلوب در برقراری صلح ندارند بجز جنگ نا خواسته و این موضع اسفندیار تا اواخر داستان دال بر اصرار بر صلح رستم و ابرام بر جنگ اسفندیار تا برقراری جنگ ادامه دارد. ویژگی های اسفندیار هم در سیاهه نمودن کارهایی که کرده است و در رجز خوانی ها خود او به آنها اشاره می کند که آن اعمال در طول داستان توسط پشوتن و سیمرغ و زال و رستم هم تأیید می شوند. روش تحقیق در این پژوهش، توصیفی – تحلیلی است.
جلوه هایی از صلح و آشتی در اشعار فردوسی
منبع:
صلح پژوهی اسلامی سال اول بهار ۱۳۹۹ شماره ۱
۱۸۰-۱۶۹
حوزه های تخصصی:
انسان هم وجوه حیوانی مثل خشم، شهوت و انتقام دارد و هم جنبه های اخلاقی و الهی مانند نیکی ورزیدن، عفو و گذشت در ضمن هر دو میل در نهاد او به ودیعت گذاشته شده. البته کشش طبیعی و اولیه به طرف انتقام و عدم گذشت است مگر اینکه با اراده و به مدد مهار اخلاق (بخصوص اخلاق مبتنی بر ادیان) به سمت فتوت، جوانمردی و صلح بکشاند که راه راحتی نیست و این طریق به تقوا، محبت، غفران الهی و کیمیای سعادت نزدیک تر می باشد و بخاطر این جهد به درجات آن به تناسب مشمول، قرب الهی می شود. همچنین عفو و بخشش یکی از آموزه های دین است که در جای جای زندگی بشر اهمیت فراوان دارد و این فضایل در آثار شاعران و نویسندگان بزرگ این مرز و بوم در اشعار و آثار خود به مسئله صلح و آشتی توجه بسیاری نشان داده و اصطلاحات و مفاهیم مربوط به صلح و آشتی را به کار برده اند. مقاله ی پیش رو به مطالعه و بررسی نگاه، فردوسی در شاهنامه به مسئله ی صلح و آشتی که با وسعت و فصاحت، گویایی و پویایی مطرح شده است، می پردازد. فردوسی جنگ را محکوم نموده، جانب داری خویش را از صلح با راه و وسیله های گوناگون در اشعارش آورده است. در واقع صلح و آشتی از مهم ترین و عمده ترین مسائل شاهنامه ی فردوسی بوده در سراسر آن تصویر شده است، و درک و جهان بینی گسترده ی فراتر از نژاد، ملیت، مذهب و توجه خاصی به مقوله صلح و آشتی در اشعارش می باشد.
سه منظومه پهلوانیِ نویافته
منبع:
آینه پژوهش سال ۳۱ مهر و آبان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۱۸۴)
179 - 197
حوزه های تخصصی:
در بیشترِ نسخه های شاهنامه روایت های کوتاه و بلندی به سخن فردوسی الحاق شده است که استخراج، چاپ و بررسی آنها در تحقیقاتِ ادبِ حماسی و پهلوانی ایران لازم است. سه روایتِ منظوم ازاین گونه داستان ها در چند دست نویس شاهنامه از سده سیزدهم به یادگار مانده که به تازگی در کتاب تهمتن نامه تصحیح و چاپ شده است. این سه روایت/ منظومه نویافته عبارت است از: تهمتن نامه (770 بیت)، زال و مقاتل دیو (557 بیت) و کوه دماوند (2568 بیت).
تطبیق و بررسی کارکرد نظریه کنش گرای دومزیل(اسطوره شناس معاصر) بر داستان رستم و اسفندیار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۵ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
562 - 588
حوزه های تخصصی:
ادب معاصر جهان، دنیایی تسخیرناپذیر است که اندیشمندان آن توانسته اند مکتب ها، آثار و ادیبان دوره های گوناگون را به وادی پژوهش و نقد بکشانند. از میان این اندیشمندان، اسطوره شناسان شایان مداقه ای دوچندان اند؛ زیرا به چیستی اسطوره ها می نگرند، چرایی آنان را درمی یابند و سرانجام می توانند چراغی فرا راه یک قوم یا یک ملت برافروزند. از اسطوره شناسان مطرح معاصر، «ژرژ دومزیل» فرانسوی، با ارائه نظریه «کنش گرای سه گانه» خویش، بر تحلیل اسطوره های ایرانی نظری ویژه دارد. او معتقد بود که می توان اندیشه و زندگی انسان های هند و اروپایی و به تبع آن ایرانیان را در ضمن ساختار یا طبقاتی سه گانه تعریف کرد و در اصطلاح با سه «کنش»ِ «شهریاری»، «شهسواری» و «نوزایی پیشه وری» مطابقت داد. این پژوهش می کوشد تا با نگاهی تطبیقی، اسطوره های اسفندیار، رستم و سیمرغ را بر اساس نظریه دومزیل تحلیل کند و کنش هرکدام را یافته، اثبات نماید.
بررسی تطبیقی گرز گاوسار در نگاره های شاهنامه تهماسبی (ضحاک، رستم و سهراب و بیژن) بر اساس الگوی خوانش تصویری پائوفسکی
یکی از روش های خوانش تصویر، روش پانوفسکی است؛ که در آن آیکونوگرافی با آیکونولوژی پیوند خورده و به مدد آن می توان سفری به عمق تصاویر نگارگری ایران،که چون پنجره ای است به سوی فرهنگ، تاریخ باستان، اساطیر و باورهای ایرانیان ، داشت.در بررسی جایگاه انسان واشیاء بکار رفته در نگاره های سه داستان ضحاک،رستم وسهراب، بیژن ؛از شاهنامه تهماسبی،گرزی گاوسار مشاهده می شود، و این پرسش در ذهن ایجاد می شود که چرا پهلوانان در دست خود گرزگاوسار دارند،و نگارگران صفوی در خلق آن چه پیامی دارد. در این مقاله سعی شده با نگاهی تطبیقی وبا استفاده از الگوی پانوفسکی؛به محتوا و معنای مستتر وکارکرد درتصویر پی برد..اطلاعات در این مقاله به روش کتابخانه ای گردآوری شده و روش تحقیق آن تحلیلی_توصیفی می باشد.در نهایت دو نگاه درباره گرز گاوسار وجود دارد،اول سلاحی که به پهلوانان در نبرد یاری می رساند و از نفوذ دشمن جلوگیری می کند.دوم به این دلیل که فریدون طرح آن را برخاک می کشد و به آهنگران سفارش می دهد، اشاره به عصر مفرغ و آهن و منابع غنی در سرزمین ما دارد.نگارگر نیز با توجه به فضای عصر صفوی،خود را در فضای حماسی شاعر می بیند،گویی قلم در دست چون گرز بود و او پهلوان، آن را به هوا برد و پا بر زمین کوبید تا خفتگان را بیدارسازد.
پیوند اسب و قهرمان در روایتهای اساطیری و حماسی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آشنایان و شیفتگان ادبیات حماسی اساطیری ایران، به قطع و یقین متوجه پیوستگی راز آمیز قهرمانان این نوع ادبی با اسب شان شده اند. در نگاه نخست چنان می نماید که اسب قهرمانان حماسی و اساطیری برای تناسب یابی با سواران و صاحبان خود توانایی های متفاوت با دیگر نمونه های نوع خویش دارند. این اسبها با شعور استثنایی خود موفق به برقراری ارتباط عاطفی و فکری با سوار خود شده اند و گاه چنان وانمود شده است که در پیش بینی شرایط مخاطره آمیز، از صاحبان انسانی خود پیش و بیش افتاده اند. نویسنده این مقاله با کنار هم نهادن تمام شواهد مربوط به نحوه پیوستگی قهرمانان حماسی و اساطیری با اسب شان، رابطه ژرفتری در این پیوستگی که بر بنیاد باورها و اعتقادات فرهنگی اقوام سازنده آن داستان و روایتها شکل گرفته، یافته است. به نظر می رسد در این پهنه از ادبیات، اسب هر قهرمان تجسد و تجسم نام آن قهرمان است
تطور بیان تمثیل در داستان رستم و سهراب شاهنامه حکیم فردوسی
حوزه های تخصصی:
در نگاه طولی ومطالعه ی مکرر در داستان رستم و سهراب ونظر به اهمیت این داستان از شاهنامه ی فخیم فردوسی حکیم انجام این مهم پژوهشی لازم آمد که انواع تمثیل در جوف این داستان معین و متبین وتفسیر و آشکار گردند. پژوهنده پس از مطالعه طولی اثر با دیدگاه فنی و لفظی به این نتیجه رسیده است که داستان رستم وسهراب که از دیالوگ های طولانی میان قهرمانان تشکیل شده، تابلویی از صنایع بدیعی، بیانی و زیباشناختی مخصوصاً در زمینه ی تمثیل به شکل های گوناگون در بستری از کاربردهای استعاری آنیمیسم و فورگراندیک، (کاربرد همه ی صنایع بدیعی وبیانی برای بهتر بیان کردن اثر ادبی در داستان های شاه نامه در این داستان مشهود است) و تشبیه، کنایه، مجاز، حس آمیزی، لف و نشر و ارسال المثل است. آنچه در این داستان بروز وحضور بیشتری دارد گونه های مختلف اغراق مبالغه وتبلیغ است البته در داستان های دیگر شا هنامه هم حضور این صنایع جزو شاکله ی اصلی داستان های حماسی شاهنامه هست ونیز تشبهات مرکب توصیفی برگرفته از مشهودات از نوع حسی به حسی آمیزی به وفور کاربرد دارد که در داستانهای دیگر شاهنامه به این کثرت وگستردگی نیست. ضرورت این تحقیق فهم و درک بهتر تمثیل های بکار رفته در داستان رستم و سهراب برای پژوهندگان با بهره بردن از صنایع بدیعی و بیانی بمنظور درک بهتر محتوایی این رزم نامه شاهنامه است. این جستار بصورت کتاب خانه ای و توصیفی-تحلیلی و با توجه به ابیات شاهنامه فردوسی حکیم در طول داستان رستم وسهراب صورت پذیرفته است و هدف تنوع این کاربردهای گسترده نشانه پرورده بودن مطلب و عمق بخشیدن به آن در بازخوانی های مکرری است که فردوسی حکیم در مدت بیش از سی سال از سال 369 تا 402 انجام داده است.
کالبدشناسی رستم در جهان پیشاشاهنامه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۶۴
263 - 290
حوزه های تخصصی:
رستم دریچه ای را می ماند که همواره رو به آرمان هایِ نوپدیدِ مردمِ این سامان گشوده می شود و رستاخیزهایِ مکرّرِ جنابش در اقالیمِ فرهنگ نشان می دهد که هنوز چهره ای اساطیری این توان را دارد که پاسخ گوی نیازهای تاریخی ایرانیان باشد. اگر بر این قول متفق باشیم که «اسطوره» و «تاریخ» می توانند زایاننده «حماسه» باشند، با نظربستن به شاهنامه ، سؤالی که ذهن همگان را به خود مشغول خواهد داشت، این خواهد بود که برجسته ترین پهلوانِ حماسه ملّی (که خود وزنه ای گران برای دومین پاره از سه گانه بلندآوازه شاهنامه است)، از کدامین زِهدانِ تاریخی یا اساطیری (یا حتی حماسی) برون جسته و بازنمایاننده کدامین ایزد یا شخصیت ایرانی/اَنیرانی است. نگارندگان برای پاسخ به این مسئله، با تدقیق در منابعِ موجود، خویشکاری هایِ رستم و همتایانش را در «اسطوره»، «تاریخ» و «حماسه »هایِ ایران و ملل همجوار از نظر گذرانیده و متناسب با زمان و امکانات خود بدین پرسش پاسخی درخور داده اند. یافته های پژوهش حاضر که با تکیه بر منابع کتابخانه ای و به صورتِ تطبیقی تحلیلی فراهم آمده است، نشان می دهد که رستمِ شاهنامه -کیفیتاً و کمیتاً- میراث دارِ «ایندره هندی» (از لحاظ اسطوره ای)، «سورنایِ حرّان» (از لحاظ تاریخی) و «بهیشمه هندی» (از لحاظ حماسی) است.
بررسی تطبیقی اغراض رجز در رزمنامه رستم و اسفندیار و اشعار حماسی عمروبن کلثوم
حوزه های تخصصی:
این پژوهش، که به روش اسنادی- تحلیلی با مطالعه کتابخانه ای به انجام رسیده است، درپی این آن است تا با بررسی رجزهای حماسی در شاهنامه (داستان رستم و اسفندیار) و شعر حماسی عمروبن کلثوم تغلبی به وجوه اشتراک و افتراق محتوایی و زبانی دو شاعر در زمینه رجز بپردازد. عمروبن کلثوم صاحب یکی از معلقات عصر جاهلی است؛ همان ﻣﻌﻠﻘﺎتی کﻪ ﺑﺎﺯﮔﻮکﻨﻨﺪه ﺁﺩﺍﺏ ﻭ ﺳّﻨﻦ کﻬﻦ ﻣﻠی ﺍﻋﺮﺍﺏ و ﺁﻣیﺰﻩﺍی است ﺍﺯ ﺣکﺎیﺖ، ﺗﺎﺭیﺦ، ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ. ﺩﺭ ﻣﻌﻠﻘﺎﺕ ﻋﻼﻭﻩﺑﺮ ﻭﺻﻒ، ﻓﺨﺮ ﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ، ﻣیﺗﻮﺍﻥ ﺍﻃﻼﻋﺎﺗی ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨگهای ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻋﺮﺏ یافت که مبتنی بود بر جنگها و یورشهای قبیله ای. مسئله محوری پژوهش این است که از چه جهت یا جهاتی این دو شاعر در رجزگویی به هم نزدیکند؛ چه عنصر یا عناصری در رجزهای آن دو حضور دارد و بوم و اقلیم در کیفیت رجز آنها تا چه اندازه مؤثر است. پس از بررسی دریافتیم که زبان دو شاعر بویژه فردوسی در گزارش رجزهای رستم از جهت ادبی اُفت محسوسی دارد و جنبه بلاغی کمی در زبان او دیده می شود. از جهت بلاغی «کنایه» محور مشترک دو شاعر است؛ اما عناصر بومی و اقلیمی در کیفیت رجز آنان مؤثر بوده است؛ چنانکه چشم انداز وسیع محیطی و جغرافیایی که از ویژگیهای ذاتی حماسه است در شعر عمروبن کلثوم دیده نمی شود. از یازده مورد اغراض رجزی که بررسی شد، دو شاعر در هفت موردِ برمنشی، بیان قدرت و شرح رفتار پهلوانی، نازش به نژاد و خاندان، دغدغه ننگ و نام، تحقیر و بیان کهتری رقیب، تضعیف روحیه و تهدید و ارعاب با هم مشترکند و در چهار موردِ پند و اندر، مرگ ناهراسی، سازش ناپذیری و ستم ستیزی و تفاخر به خیل با هم اختلاف دارند.
اَژدَهااوژنی زال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در میان یلان سیستان، زال برخلاف سام و رستم، یکسره از کردارهای رزمی در نبردگاه به دور است. او در میانه آن دو جهان پهلوان، نه در نبردگاه که در پیکره داستانی نو و دیگرسان، اژدهایی را می اوژند و فراوانی را به ایران شهر ارزانی می-دارد. در این جستار با خوانشی تازه از داستان زال در چهارچوب نقد اسطوره ای و به شیوه توصیف و بازکاوی و با هدف فرادید نهادن انگاره ای دیگر درباره بن مایه اسطوره ای پیوند زال با رودابه، تنک مایگی دَستان در رزم و جهان پهلوانی بررسی شده است. آنچه از این بررسی چونان انگاره ای به دست آمده این است که زال در روند دگرگونی اسطوره به حماسه، کردار اَژدَهااوژنی ژرف ساخت یا کهن الگوی نخستینه خود را در ستیز با اژدهای مادینه اوبار، به گونه پیوند با رودابه، دختر مهرابِ اژدهانژاد، به ارث برده است. پهلوان با شکست مهراب اژدهانژاد که نمادینه ای از باروری را در چنبره فرمان خود دارد، مایه رهایی رودابه و پدیدآمدن نیرویی فراوانی بخش همچون رستم می شود تا با واگذارشدن جهان-پهلوانی به تهمتن، یکسره پاسدار ایران شهر در برابر تازش های افراسیاب اژدهانژاد شود. بر بنیاد انگاره ای، چنین می نماید که نشانه هایی از اسطوره ایزد مهر در شخصیت مهراب بازتافته است.
گزارشی نویافته از پیوند رستم با خاندان کیانیان(مقاله علمی وزارت علوم)
یکی از موضوعات قابل توجّه در بررسی سرگذشت رستم زال، تعدّد ازدواج های اوست که در ایران یا سرزمین های بیگانه روی داده است. از جمله گزارش های مهم درباره ازدواج رستم، پیوند او با دختری از خانواده پادشاهان کیانی است که در برخی متون تاریخی به اختصار و موجز از آن یاد شده است. در ادب حماسی ایران، از این ازدواج دو روایت جداگانه در دست است: یکی داستان ازدواج رستم با خواهر کی قباد که تفصیل آن در بعضی طومارهای نقّالی شاهنامه آمده و دیگری وصلت این قهرمان با خواهر کاووس، که کمتر به آن توجّه شده است. روایت اخیر به دست شاعری ناشناس در دوره ای که نمی توان تاریخ دقیق سرایش آن را تعیین نمود به نظم درآمده و در یکی از دست نویس های شاهنامه کتابت شده است. در این مقاله نخست گزارش منظوم چگونگی ازدواج رستم با خواهر کی کاووس را می آوریم و سپس به بررسی و تحلیل آن می پردازیم.
بررسی و تحلیل کنش های سیمرغ در ارتباط با زال و رستم با رویکرد تمثیلی
حوزه های تخصصی:
سیمرغ یکی از شخصیّت های غیرانسانی در شاهنامه فردوسی است که می توان نگاهی تمثیلی به کنش های آن داشت. در شاهنامه به دو سیمرغ اهورایی و اهریمنی اشاره شده است که هدف پژوهش حاضر، بررسی کنش های سیمرغ اهورایی در ارتباط با زال و رستم است. درباره ضرورت تحقیق باید گفت که نگاهی به زمینه های تمثیلی شاهنامه در رسیدن به ژرف ساخت لایه های فکری فردوسی تأثیری مطلوب دارد. سؤال اصلی تحقیق این است که سیمرغ در شاهنامه چه مصداق های تمثیلی دارد؟ نتایج تحقیق نشان می دهد که این پرنده در ماجرای نبرد رستم با اسفندیار، تمثیلی از حکیم و خردورز است و تهمتن را از شکست و مرگ می رهاند. همچنین، در ماجرای به دنیا آمدن رستم، سیمرغ تمثیلی از پزشک است و با اقدامات خود، زمینه های زایش پور زال را فراهم می آورد. افزون بر این، در داستان زاده شدن زال و طرد شدن از سوی پدرش، سیمرغ را باید تمثیلی از مادر و محافظ دانست. او نوزاد را پرورش می دهد و به نوعی، باعث تداوم جریان اصلی حماسه ایرانی (پیدایی رستم) می شود. تحقیق حاضر با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی و استناد به منابع کتابخانه ای تدوین شده است. همچنین، تاکنون در هیچ پژوهشی به صورت مستقل به ابعاد تمثیلی شخصیّت سیمرغ در شاهنامه اشاره ای نشده است.
نقش «قهرمان» در خلق محتوای حماسی در داستان «رستم و اسفندیار» شاهنامه فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۹۳
149 - 178
حوزه های تخصصی:
اعمال و افکار قهرمان حماسه، نمایانگر آرزوها و خصایص یک ملّت است؛ به همین دلیل شناخت ویژگی های قهرمان حماسه، در پی بردن به نقش وی در خلق محتوای حماسی اثر اهمیّت ویژه ای دارد، زیرا شاعرِ حماسی با بهره گیری از «بینش قهرمانی»، سعی داشته بن مایه های مؤثّر در حماسی ساختن محتوای اثر را مؤکّد کند. در این پژوهش که به روش تحلیلی – توصیفی و باهدف بررسی نقش «قهرمان» در ایجاد محتوای حماسی انجام پذیرفته، تلاش شده است با تکیه بر داستان «رستم و اسفندیار»، خصوصیات دو پهلوان/قهرمان بی همتای شاهنامه فردوسی؛ «رستم» (جهان پهلوان حماسه ملّی ایران) و «اسفندیار» (پهلوان- شاهزاده رویین تن ایرانی)، به عنوان بینش تأثیرگذارِ قهرمان در شکل گیری بن مایه های تکرارشونده حماسی در شاهنامه معرفی و تحلیل شود. بر اساس یافته های این تحقیق، برجسته ترین خصایص، افکار و اعمال دو قهرمان اصلی داستان «رستم و اسفندیار» عبارت بود از: محبوب و ملّی بودن قهرمان، رویین تن بودن و داشتن نشانه های خدامایگی، اهمیّت نژادگی، ضرورت حفظ نام و ننگ و پاسداری از حرمت آزادگان، بهره گیری از سلاح ویژه، لزوم دانایی قهرمان و مهارت در نبرد تن به تن و زبان آوری. این ویژگی های شاخص به شکل گیری حماسی ترین داستان شاهنامه منجر شده و تمایز قهرمان حماسه با قهرمان در انواع ادبی دیگر را نشان داده است.
بررسی تطبیقی شاهنامه فردوسی و ادیسه هومر از منظر زنانگی و شهر (22-38)
حوزه های تخصصی:
ادبیات تطبیقی از رشته های کهن و قابل اعتنا است. گفتگوی فرهنگی بین اقوام از دیرباز مرسوم بوده و می توان برای ریشه روایت های هر ملتی، خاستگاه مشترکی در نظر گرفت. این رشته به بررسی تلاقی ادبیات در زبان های مختلف و یافتن پیوندهای پیچیده و متعدد ادبی در گذشته، حال و روابط تاریخی آن از حیث تأثیر و تأثر در حوزه های هنری، مکاتب ادبی، جریان های فکری، موضوعات و افراد می پردازد و حتی می توان آن را گفتگوی بین تمدن ها و فرهنگ ها دانست. شاهنامه فردوسی و ایلیاد هومر به عنوان حماسه های جاودان ادبی، از کم نظیرترین، مباحث این حوزه ادبی است و می توان در سه حوزه متفاوت از منظر شخصیت های آن: تهمینه و پنلوپه-رستم و اولیس و مفهوم شهر مورد بررسی قرار داد. این پژوهش به روش توصیفی و تحلیلی به این حوزه ها پرداخته است.