مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
بهزاد
منبع:
جلوه هنر سال یازدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۲۲)
73 - 86
حوزه های تخصصی:
هنرمندان ایرانی در طی دوره های متمادی، با ذوق مهذب و پالوده خود هنرهایی آفریده اند که در آن واحد هم حسی و هم معنوی است. در نگاره (سماع درویشان) از آثار کمال الدین بهزاد، لایه های مجهولی وجود دارد که تحلیل و تفسیر این لایه های پنهان و مجهول هدف این پژوهش است. فرض براین است که با دیدگاه مبانی هنرهای تجسمی و طراحی لباس می توانیم بین مفاهیم فرم، مضمون، ترکیب بندی و رنگ در نگاره (سماع درویشان) رابطه معناداری بیابیم. پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سؤالات است که: آیا عناصر و المان های بکار گرفته در اثر مورد نظر در جهت منظور و مقصد خاصی بوده است؟ نقاشان هنرمند مسلمان در معرفی اندیشه خود از چه تکنیک هایی استفاده کرده اند؟<br /> روش این پژوهش توصیفی - تحلیلی است و با استفاده از داده های اسنادی و کتابخانه ای انجام شده است. بررسی پیکره و پوشش نگاره ها در (سماع درویشان) بهزاد و تحلیل شاخصه های بصری فرم، ترکیب بندی، رنگ، نور و تاریکی نشان داده که در طراحی لباس درویشان از نماد لباس های گشاد و بلند با آستین های بلندتر از اندازه، نشان از احترام در برابر مقام والای محبوب الهی و حالت سرسپردگی و ولایت پذیری دارد و شال های رها در دور گردن و حتی رهاشده در متن نگاره، هرکدام حاوی مضامین خاصی هستند. ارائه حالات انسانی و روحانی در ترکیب بندی و ترسیم لباس ها هم راستا با نمادگرایی نوآورانه جهت القای حسی به مخاطب صورت گرفته است.
محراب بری در نگاره های تیموری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات معماری ایران بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱۵
133-142
حوزه های تخصصی:
نگاره های ایران منابعی هستند که ساختار و آرایه های بناهای ایران را به خوبی بازتاب می دهند. بنابراین در مقام منابع مکمل در مطالعه معماری ایران باید به آن ها رجوع و کمبودهای اطلاعاتی را جبران کرد. با چنین نگرشی، در این مقاله، آرایه (آذین) گچی که در نگاره های بهزاد و میرک ، نگارگران مکتب نقاشی هرات، بازتاب یافته، بررسی و تحلیل شده است. مقاله حاضر نشان می دهد که نه در نگاره های تیموری و نه در بناهای باقی مانده از این عصر، تنگ بری وجود نداشته، بلکه آرایه ای که در نگاره ها ترسیم و در بناهای تیموری ایجاد شده، «محراب بری» است. اگر نمای تنگ بری ها شبیه تنگ و صراحی است، شکل نمای طاقچه های محراب بری شبیه محراب است. بنابراین با در نظر گرفتن شکل محراب، این آرایه گچی را محراب بری نامیده اند. بر پایه تحلیل نگاره ها و خوانش متون تاریخی می توان گفت محراب بری آذینی برای آراستن عمارات مجلل همچون کاخ ها، کوشک ها، آرامگاه ها و نیز مکانی برای به نمایش گذاردن اشیاء نفیس در برابر دیدگان مشتاق در عصر تیموری بوده است. برخی عمارات سلطنتی را که دارای آرایه گچی محراب بری بوده اند، می توان چینی خانه نامید.
کارکردهای کمال الدین بهزاد با توجه به نگاره های وی در دوره تیموری بر اساس گفتمان روایی ژپ لینت ولت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هروایت هنری از جمله هنر نگارگری که توسط روایت گران آفریده می شوند، شامل مجموعه ای از گفته هایی است که در طی روایت به آن ها هویت داده می شود و صدایی از درون دنیای نگاره ها که متعلق به نگارگر است، آن ها را برای دنیای بیرون نقل می کنند. نگارگر برای انتقال ذهن هدفمند خود از بیرون و درون نگاره ها از انواع زاویه ی دید برای روایت داستان، برخورداری جسته است؛ همچنین با توجه به راویتگر بودن خود، در سیر روایت پردازی نقش هایی را عهده دارد که شامل: کارکردهای (بازنمایی، کنترلی و تفسیری) است. پژوهش حاضر، در پی پاسخ گویی به این پرسش هاست، نگارگر بر اساس گفتمان روایی ژپ لینت ولت از چه کارکردهای در نگاره های خود، درمواجهه با مخاطب برخوردار است؟ کدام کارکرد بر کارکردهای دیگر می چربد؟ تأثیرکارکرد غالب در نگاره ها چگونه است؟ پژوهش حاضر با بررسی و مطالعات کتابخانه ایی بین رشته ایی ادبیات و هنر باستانی به صورت توصیفی- تحلیلی انجام شده است برای پاسخ به پرسش های فوق با بررسی نگاره هایِ اثر کمال الدین بهزاد هراتی در دوره تیموریان، به این نتیجه می رسد در عمل روایت پردازی توسط نگارگر، کارکرد تفسیری بر کارکردهای دیگر غلبه دارد و دلیل آن را نیز می توان جنبه ی اخلاقی و تعلیمی بودن آن آثار دانست که بر ژانر محتوای تصویر، بسیار تأثیرگذار است و نگارگر از طریق کارکردها و مسئولیت های خود، مخاطب را به جنبه ی اخلاقی و تعلیمی بودن نگاره ها سوق می دهد.
پیوند اسب و قهرمان در روایتهای اساطیری و حماسی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آشنایان و شیفتگان ادبیات حماسی اساطیری ایران، به قطع و یقین متوجه پیوستگی راز آمیز قهرمانان این نوع ادبی با اسب شان شده اند. در نگاه نخست چنان می نماید که اسب قهرمانان حماسی و اساطیری برای تناسب یابی با سواران و صاحبان خود توانایی های متفاوت با دیگر نمونه های نوع خویش دارند. این اسبها با شعور استثنایی خود موفق به برقراری ارتباط عاطفی و فکری با سوار خود شده اند و گاه چنان وانمود شده است که در پیش بینی شرایط مخاطره آمیز، از صاحبان انسانی خود پیش و بیش افتاده اند. نویسنده این مقاله با کنار هم نهادن تمام شواهد مربوط به نحوه پیوستگی قهرمانان حماسی و اساطیری با اسب شان، رابطه ژرفتری در این پیوستگی که بر بنیاد باورها و اعتقادات فرهنگی اقوام سازنده آن داستان و روایتها شکل گرفته، یافته است. به نظر می رسد در این پهنه از ادبیات، اسب هر قهرمان تجسد و تجسم نام آن قهرمان است
بازشناسی تناسبات طلایی در نگاره های کمال الدین بهزاد(مطالعه موردی: نگاره ساخت مسجد جامع سمرقند)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگارینه هنر اسلامی سال سوم تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱۰
16 - 31
حوزه های تخصصی:
در چگونگی آفرینش فضاهای معماری در نگارگری ایرانی عوامل متعددی تاثیر داشت هاند. در دوره تیموریان کمال الدین بهزاد با به خدمت گرفتن کلیه مبانی تصویری، فضاهای معماری بیشتر مورد توجه قرار گرفتند. در نگارگری های بهزاد، اصول خاصی است، جایگاه ویژه ای » نسبت طلایی « بر صحن هپردازی فضا حاکم بود و عناصر معماری براساس این ضوابط که همان اصل داشت هاست. درنگاره ساخت مسجد جامع سمرقند، خطوط به قسمت خاصی از مراحل ساخت مسجد اشاره دارد و در داخل یک یا دو مورد از این شبکه ها هر یک از فضاهای مسجد چون ت کدهانه شبستان، ایوان و دیوار خارجی و برج قرار گرفت هاست. ترسیم نشان می دهد که بهزاد با آگاهی نسبت به این اصل، عناصر به تصویر کشیده را در جایگاه «نسبت طلایی» خطوط بر اساس اصل مناسب قرار داده و به نگاره خود نظم و تجانس بخشیده است. با توجه به کمبود منابع و پژوهش های انجام شده در راستای تناسبات و در نگارگری، نگارندگان ضرورت دید هاند از منظری متفاوت با جنبه زیبای یشناختی به مطالعه نگاره مورد مطالعه بپردازند. در پژوهش حاضر نگارندگان سعی در شناخت جایگاه تناسبات در معماری و نگارگری دوره تیموریان داشت هاند. تحلیل قانون یک سوم در نگاره مورد مطالعه نشان داده که کمال الدین بهزاد با شبکه نهفته ای از خطوط و نقاط طلایی جایگاه عناصر را در ترکیب بندی به دقت تعیین کرده است. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به مطالعات کتابخانه ای صورت گرفته است تا با بازشناسی این تناسبات به رابطه بین تناسبات در معماری و نگارگری دست یابد.
هندسه در نگارگری به مثابه هنر قدسی در آثار کمال الدین بهزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۰ شماره ۵۹
23 - 41
حوزه های تخصصی:
دوره تیموری عصر شکوفایی انواع هنرها در حوزه نگارگری و معماری است. در این دوره نگاره هایی مصور شدند که ویژگی بارز آن ها پیروی از قواعد هندسی در ایجاد فضاهای خارجی و داخلی یک بنا و تزیینات به کار رفته در معماری آن ها بود. سرنمون نگارگری در این مکتب، کمال الدین بهزاد است. به تصویر کشیدن فضاهای خاص معماری و ترسیم تزیینات مختلف بناها به وسیله هندسه نقوش، از ویژگی های منحصر به فرد آثار او به شمار می رود. اهداف مقاله پیش رو الف- شناسایی هندسه نقوش به کار رفته در نگاره های بهزاد و تکرارپذیری آن ها در نگاره و نمود آن ها در معماری، ب- شناسایی هنر قدسی به واسطه حضور هندسه نقوش در آثار بهزاد است. لذا سؤال های این تحقیق عبارت اند از: 1- بهزاد تا چه اندازه از نقشمایه های هندسی در نگاره هایش بهره جسته است؟ 2- در کدام یک از نگاره های بهزاد، هندسه نقوش به صورت مستقل عمل کرده و برای نشان دادن ذات اقدس الهی به طور بصری بیان شده است؟ روش تحقیق به شیوه توصیفی-تحلیلی بر مبنای استدلال تطبیقی بوده و شیوه تجزیه و تحلیل اطلاعات، کیفی و با رویکرد استقرایی می باشد. روش جمع آوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای- اسنادی به دست آمده و چارچوب نظری تحقیق بر آراء فلاسفه سنت گرا و عرفا تکیه دارد. نتایج تحقیق نشان می دهد هر جا نگاره ای که مفهومی الهی و یا عارفانه در خود دارد، آکنده از هندسه است. در این نگاره ها، هندسه اهمیت بیشتری پیدا می کند به طوری که لزوم وجود هندسه، مهیای ظهور می شود. پس آن وجهی از معماری که در نگارگری بهزاد آمده است، جنبه ی قدسی بودن معماری اسلامی را نشان می دهد. با این اوصاف می توان نگاره های «گریز حضرت یوسف(ع) از زلیخا» و «حضرت محمد (ص) و صحابه هایش» را از لحاظ آکنده بودن از نقوش هندسی و مستقل بودن این هندسه نقوش، نوعی هنر قدسی دانست.
بررسی تضادهای هفتگانه رنگی در دو نگاره از نسخه (935 هجری) ظفرنامه تیموری شرف الدین علی یزدی محفوظ در کاخ- موزه گلستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مجموعه ظفرنامه تیموری موجود در کاخ-موزه گلستان، یکی از شاهکارهای ادبی و هنری ایران دوره اسلامی است، که نسخه اصل آن را شرفالدین علی یزدی شاعر و مورخ سده نهم هجری قمری به دستور ابراهیم سلطان در تاریخ 828 هجری قمری کتابت کرده و نسخه موجود در کاخ-موزه گلستان به دستور سلطان حسین بایقرا در تاریخ 935 هجری قمری مصور شده است. این مجموعه شامل 24 نگاره منسوب به کارگاه هنرپروری کمالالدین بهزاد هراتی، سرآمد نگارگران دوران تیموری و صفوی است.نگارگری ایرانی در دوران پرفراز و نشیب خود همواره اصول زیباییشناسی و مبانی خاص خود را داشته است که به نظر میرسد نگارگران این اصول را آگاهانه در نگاره های خود بهکار میبستهاند. حال سؤال این است که آیا اصول و مبانی زیباشناسانه غربی نیز با نگاره های ایرانی (از نظر نوع عناصر و چگونکی بهکارگیری آنها) قابل تطبیق است یا خیر؟ یکی از این اصول، تضادهای هفتگانه رنگی است که بهمنظور بهوجود آمدن ترکیببندیهای منسجم، ایجاد فضاهای پرنشاط و روابط مستحکم فرم و رنگ با موضوع اثر به کار گرفته میشود. در مقاله پی ش رو، با روش تحلیلی (تجزیه و تحلیل رنگی و بررسی نوع ، میزان و چگونگی کاربرد رنگ در آنها ) کاربرد تضادهای هفتگانه رنگی (ب راساس آموزه ها و نظریات یوهانس ایتن) در دو نگاره از این مجموعه به اثبات میرسد.
مطالعه تطبیقی تصوف در دو نگاره از صوفیان اثر بهزاد و سلطان محمد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
97 - 107
حوزه های تخصصی:
هنرنگارگری ایرانی ریشه در اعتقادات دینی ومذهبی دارد و بسیار تحت تأثیر عرفان قرارگرفته است. نقش کردن اعمال صوفیان یکی ازمشترکات نقاشی های دوهنرمند، بهزاد(نگارگر مکتب هرات)و سلطان محمد(نگارگر مکتب صفوی) می باشد. شباهت این دونگاره از هنرمندان در ترسیم صوفیان این گمان را تقویت می کند که سلطان محمد نگاره سماع درویشانِ بهزاد را ازنظر گذرانده و با دیدگاه خود نگاره متفاوتی را ترسیم کرده است. هدف این پژوهش مقایسه ی تطبیقی آثار این دوهنرمند با نگاه به صوفی گری درنگارگری ایرانی می باشد. سوال پژوهش این است که چه تحولات تجسمی در نگاره صوفیان با فاصله اندک زمانی دیده می شود؟ و چه شباهت و تفاوت هایی تجسمی بین این دونگاره وجود دارد؟ این پژوهش بنیادین بوده و به روش تطبیقی، باماهیت تاریخی و به صورت کیفی انجام شده است. روش جمع آوری اطلاعات بااستفاده ازمنابع کتابخانه ای صورت گرفته و درج تصاویر به روش اسکن وبارگیری ازنسخه های اینترنتی می باشد. جامعه آماری این پژوهش دو نگاره از صوفیان می باشد که بهزاد در سماع درویشان و سلطان محمد در مستی لاهوتی و ناسوتی به تصویر کشیده اندو این آثار و ویژگی های بصری آنها مورد تطبیق قرارمی گیرد. نتایج این پژوهش نشان می دهد سلطان محمد درترسیم صوفیان به نگاره ی بهزاد وفاداربوده ولی با توجه به درآمیزی تصوف و سیاست درروزگار صفوی و فاصله گرفتن صوفیان ازعالم عرفان، جنبه طنزی به اثر اضافه شده است.
جایگاه طبیعت نقاشی ایرانی در مکتب هرات
طبیعت در فرهنگ ایرانی آنچنان ارزشمند است که از دیرباز بر تمامی نقوش هنرهای ایرانی تاثیر بسزایی داشته و حتی در سفالینه ها اولیه و دیوار بناهای مختلف به کار برده شده است. نگرش عرفانی ایرانی از طبیعت به عنوان نمادی از باغ بهشتی از اشاره های مستقیم و غیرمستقیمی سرچشمه می گیرد که قرآن به درخت و باغ های فردوس دارد. ارتباط و در هم تنیدگی طبیعت با موضوع نگاره چنان جداناپذیر است که گویی این دو کنار هم معنا می یابند. عناصر طبیعت نیز مانند دیگر عناصر موجود در نگاره ها نقشی نمادین دارند و تنها به عنوان بیان کننده داستان به تصویر کشیده نشده اند، بلکه به عنوان منبع الهام یادآور حقیقتی هستند که در ژرفای وجود نگارگر مکتب هرات نقش بسته است. نگارگری ایرانی در حقیقت تصویری برای آرایش کتاب ها است که محققان آن را بر اساس ایام تاریخ، رفتن و آمدن یک پادشاه یا مرکزیت یک شهر و بخش به مکاتب مختلف تقسیم بندی کرده اند. روش تحقیق در این مقاله از نوع توصیفی و تحلیلی است و برای گردآوری اطلاعات از روش مطالعات کتابخانه ای استفاده شده است. نتایج تحقیق بیان گر آن است که ارتباط عمیق و گسترده انسان با طبیعت و نتایج حاصل از آن، نوع نگرش و جهان بینی وی را رقم زده است. اینکه ارتباط با طبیعت چگونه شکل گرفته و نگرش هنرمند نشأت گرفته از چیست، یکی از مسائلی است که می توان به واسطه آن به نقش معنایی بعضی از عناصر طبیعت در نگاره ها پی برد.
بررسی عکس های یاسر خدیشی از واقعه تاریخی حمله آغا محمد خان به کرمان بر اساس مفهوم ابسنس (غیاب)
برای اینکه عکس های تاریخی جنبه سندیت پیدا کنند، لازمه آن ها حضور عکاسان در بطن رخداد تاریخی یا اجتماعی است؛ همان شانس حضور، اما اگر عکاس چنین شانسی را به دلایلی نداشته باشد، باز می تواند بر اساس متون تاریخی اقدام به ثبت عکس تاریخی کند. عکاس به جای ارجاع مستقیم عکس به رخداد از کارکرد بازنمایی در عکاسی استفاده می کند. بازنمایی در عکاسی از جنس مفهومی است که فراتر از تصویر پیش می رود. در این فرآیند، عکاس می تواند از مفهوم ابسنس (غیاب) به معنای نفی و سلب حضور عناصر، اشیاء و افراد بهره ببرد. عکاسی از ابسنس به عنوان مفهومی پست مدرنیستی بهره می برد تا به واسطه غیاب عناصر تاریخی محتوای متفاوت از واقعه را به نمایش بگذارد. با بررسی مجموعه عکس های یاسر خدیشی از واقعه حمله آغا محمد خان قاجار به کرمان که در پس آن شهر کرمان را به چشمخانه تاریخ تبدیل کرد، با توجه به مفهوم ابسنس می توانیم نتیجه بگیریم که عکاس در منش هنری وضعیت معاصر عکاسی نیازی به حضور در بطن رخداد تاریخی - اجتماعی را ندارد.او می تواند با استفاده از مفهوم ابسنس در عکس هایش علت های وقوع را به طرز عمیق تری به بیننده ارایه دهد. این مفهوم می تواند به صورت اختیاری، غیراختیاری و یا ناآگاهانه در عکس قرار بگیرد. مفهوم ابسنس روایت تاریخی در درون کادر عکس ها را نه بر اساس نمایش عناصر موجود حاضر و آماده توسط عکاس، که بر اساس عوامل و پدیده های خارج قاب توسط بیننده مورد خوانش و فهم قرار می دهد. همین موضوع باعث می گردد که فضای عکس ها شاعرانه و مخاطب بدون تحمیل حضور اشیاء و عناصر دلخواه عکاس درون کادر، بدون جهت گیری خاص، عکس ها را محلی برای اندیشه و تفکری عمیق یافته و شروع به خوانشِ تأویل گونه آن ها کند. در این حالت، عکاس می تواند خودش را به عنوان یک هنرمند از قید و بند آزاد نموده، تخیل و افکار پشت دوربین را به پرواز درآورده و بدون نگرانی از شکستن فرم های کلیشه ای و تکراری، محتوای جدیدی را تولید کند.
هنر خراسان در دوره سلطان حسین بایقرا (911-875ق.) (با تکیه بر موسیقی و نگارگری)(مقاله علمی وزارت علوم)
به گواه متون و نگاره های بازمانده از عصر تیموری، اوج شکوفایی هنر موسیقی و نگارگری در این دوره بویژه در خراسان و دربار سلطان حسین بایقرا (875-911 ق.) و عصر وزارت امیر علیشیر نوایی بوده است. علاقه وافر سلطان حسین و حمایت های گسترده از هنرمندانِ این دو حوزه از یک سو، دربار را به محفلی پررونق جهت هنرنمایی موسیقی دانان و نگارگران درآورد و از دیگر سو، امکان رشد و ترویج سبک های فاخر این دوران را فراهم نمود. از این رو، تحول و تکامل موسیقی و نگارگری در خراسانِ عصر سلطان حسین بایقرا به جایی رسید که هنرمندان سایر بلاد برای فراگیری این هنرها و تکمیل آموزه های خود راهی هرات گردیدند. نوشته حاضر بر آن است تا با روش توصیفی - تحلیلی و با استناد به متون تاریخی و نگاره های باقی مانده، به بررسی وضعیت موسیقی و نگارگری با تأکید ویژه بر دو شخصیت برجسته این دوره در خراسان، "عبدالرحمان جامی" و "کمال الدین بهزاد" و میزان و چگونگی تأثیر فعالیت آنان، در رونق این دو هنر اصیلِ ایرانی را مورد بررسی قرار دهد. یافته ها حاکی از آن است که رشد این دو هنر از کارکردی دو سویه برخوردار بوده است که طی آن هنرمندان مورد حمایت مادی قرار گرفته و متعاقباً خلق آثار ممتاز از سوی آنان، وجهه اجتماعی - فرهنگی ویژه ای را برای خراسان دوره سلطان حسین به ارمغان آورد که این مهم یکی از سیاست های حکمرانان تیموری محسوب می گردید. According to surviving texts and paintings of the Timurid era, heyday of the Music and painting arts had been in this period, especially in Khorasan and the court of Sultan Hussein Bayqara (911-875Q) and in the Ministerial period of Amir AlishirNavaee. On the one hand, Sultan Hussein’s enthusiasm and his extensive supporting the two fields artists, turned the court into a thriving place for performance of musicians and painters, and on the other hand, it provided the possibility for progressing and promoting the fine style of this period.Hence, the evolution of music and painting in Khorasan in the era of Sultan Hussein Bayqara caused artists from other cities went to Herat to learn the arts and complete their teachings. This study, adopting a descriptive-analytic method and citing historical texts and remaining paintings, aims to investigate the status of Music and painting with special emphasis on two prominent figures of the period in Khorasan, “Abdar-Rahman Jami” and «Kamal al-Din Behzad» and studies the amount and quality of the impact of their activities on the prosperity of these two original Iranian arts. The findings suggest that the growth of these two arts has had a bi-directional function during which artists had material support and consequently, their creation of outstanding works brought specific socio-cultural face for Khorasan in the period of Sultan Hussein that was one of the policies of the Timurid rulers.