مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
هنر ایرانی
حوزه های تخصصی:
محمدکریم پیرنیا، از برجسته ترین تاریخ پژوهان معماری ایران، دو دستاورد بزرگ به نام اصول معماری ایران و سبک شناسی معماری ایرانی داشت. در این مقاله، به بررسی اصول پیشنهادی او برای معماری ایرانی پرداخته شده است. به این منظور، ابتدا چگونگی تکوین و تکمیل اصول پنجگانه او در طی زمان نشان داده شده، سپس سخن او درباره یکایک اصولها که در منابع گوناگون پراکنده است، از منابع اصیل جمعآوری و به زبانی منسجم بیان گردیده است. در ادامه مقاله، در کلیات این اصول تأمل، و شایستگی آنها برای تبیین معماری ایرانی سنجیده شده است. نگارندگان، انگیزه های پیرنیا را از طرح آنها و نیز مفروضات و دلالت های ضمنی آنها را بررسی و آنها را نقد کردهاند. در پایان نشان داده شده که ترکیب و محتوای کنونی این اصول، باطن و ظاهری دارد. ظاهر آنها متناسب با نیازهای زمانه پیرنیاست و ممکن است امروزه به کار محققان معماری ایران نیاید و معتبر نباشد، اما باطن آنها ابزارهایی ارزنده برای شناسایی و فهم معماری ایرانی در بستر فرهنگ ایرانی است. در این صورت، میتوان اصول پیرنیا را بازخوانی کرد و در خدمت تعمیق تحقیق در تاریخ معماری ایران درآورد.
چیدمان لباس: احیای باور ایرانیان امروز به جلوه های میراث کهن سرزمین خود در الگوهای پوشش
حوزه های تخصصی:
درک صحیح هنرهای تجسمی دریچه ایست به شناخت نقاط قوت فرهنگی اصیل خویش و ریشه فهای عمیق آن در تار و پود تاریخ کهن ایران و اجتناب از سر درگمی یا پیروی صرف میان الگوهای پر رنگ بیگانه در غیاب نمودهای خودی.طراحی لباس به عنوان مقوله ای از هنرهای تجسمی نیز باید در شناساندن الگوهای پوششی مناسب و جذاب برگرفته از اصالتهای ایرانی و حتی ترکیب آن با جنبه های مثبت الگوهای ملل دیگر، نسل امروز را به استفاده از این نوع پوشش ترغیب نماید.
فرآیند طراحی لباس را میتوان به چهار بخش کلی تحقیقات و دریافت اطلاعات(Research& Information)، تعریف مفهوم (Concept Development)، ایده پردازی (IdeaGeneration) و طراحی (Design) تقسیم کرد. که درتحقیقات و دریافت اطلاعات، زمینه ساز شناخت شرایط محیط جهت تعیین راهکار منطبق با آن محیط است که در این راستا شناخت هویت بومی لازمه کار است. تعریف مفهوم، به عنوان گام بعدی شامل مفاهیم انتزاعی مورد نظر طراح می شود. ایده پردازی، خود باید خلاق (Creative)، نوآورانه (Innovative) و مبنتی بر حل مسأله (Solution Base) باشد و در انتها طراحی که در واقع بخش عملی روند طراحی لباس است به طراحی جزییات پرداخته و کاربرد عناصر بصری در طراحی لباس و کیفیت آن ها از کوچکترین اجزاء شامل نقطه، خط، سطح، حجم تا اجزای کلی تر مانند نور، بافت، شکل، کادر و غیره با در نظر گرفتن تناسبات و توازن میان آن ها می پردازد.
لباس هر یک از افراد جامعه به عنوان عنصری ارتباطی، جایگاه اجتماعی آن شخص از یک طرف و منعکس کننده فرهنگ آن جامعه می باشد. بررسی تاریخ لباس ایرانیان از گذشته 10 هزار سال تا به امروز بیانگر تأثیر ژرف فرهنگ لباس ما ایرانیان بر دیگر ملل در گذشته تا تأثیر معکوس آنان بر فرهنگ پوشش ما را به خوبی نمایان می کند. تأکید بر حفظ اصالت و ارزش های اسلامی-ایرانی و استفاده به جا از گنجینه های فرهنگی و تصویری پایدار ایران که ما ارث آن هستیم ضروری است. ایسته تر این است که با تأمل و تعمق به چگونگی بهره گیری از باورهای اصیل سنت های تصویری در راستای هنر معاصر و بالاخص طراحی لباس که موضوع اصلی این مقاله است توجه کنیم.
مقاله به زبان فرانسه: مطالعه هنر ایرانی در رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» (L’étude de l’art persan dans À la recherche du temps perdu)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تمایل به دنیای شرق که در سال های 1880 و 1920 در فرانسه بسیار رواج یافته بود، اثر حضور خود را در بزرگترین رمان های آن دوران بر جای گذاشته است. آثار متعلق به آغاز قرن بیستم، هر یک به شیوه خاص خود شرقی متفاوت را به تصویر کشیدند. از نقطه نظر جغرافیایی، این شرق بسیار وسیع است و از شرق دورِ چین و ژاپن تا شرق میانه عرب و ایرانی را در برگیرد. در رمان مارسل پروست، تجزیه و تحلیل اندیشه های هنریِ وابسته به تصاویر تاریخی و تخیلی، و نیز تجزیه و تحلیل محیط های اشرافی و بورژوازی که تحت تأثیر فراون این تمایل به شرق بوده اند، تصویری پیچیده و گاه متناقض از شرق ارائه می دهند. از این دیدگاه، نقش ویژه هنر ایرانی در مقایسه با دیگر گرایش های هنری و غیربومی که راوی پروست را به خود جلب می کند، از دید خواننده پنهان نمی ماند. با آنکه سهم پرداختن به هنر ایرانی در اثر پروست بسیار اندک است، اما به نظر می رسد که این هنر به دور از ایجاد حس ساده انگارانه مدگرایی و یا شیک گرایی پتانسیلی تخیلی برای راوی پروست به ارمغان می آورد که به تصمیم وی برای ساختن جهان خاص هنری اش کمک می کند. در این مقاله تلاش می کنیم که از خلال رویکردی تصویرشناسانه و از طریق داده هایی که اینجا و آنجا در صفحات رمان «در جستجو» آمده است، به بازسازیِ تصویری بپرازیم که راوی پروست از هنر ایرانی در ذهن دارد. همچنین سعی خواهیم کرد تا به مطالعه نقش این تصویر در زیبایی شناسیِ کلی اثر پروست بپردازیم.
نقوش سنگاب امام زاده شاه سیدعلی اصفهان با تأکید بر مفاهیم و ساختار در هنری ایرانی
منبع:
هنر و تمدن شرق سال هفتم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۶
67 - 80
حوزه های تخصصی:
سنگاب ظرفی بزرگ و سنگی است که در حیاط و ورودی اماکن مقدس و عمومی قرار می گرفت و جهت رفع تشنگی از آن استفاده می شد. سنگاب سازی در دوره صفویه به اوج رسید و ارتباط نزدیکی به تفکر شیعه و قداست آب نزد ایرانیان دارد. ظهور دولت صفوی باعث تحول در ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران شد. در این دوره جهان بینی سیاسی و مذهبی ایران تغییر اساسی پیدا کرد و دولت ملی بر پایه اندیشه های شیعی ایجاد شد که در پی آن هنر ملی-مذهبی شکل گرفت. بسیاری از نماد های کهن ایرانی بر پایه اندیشه جدید مجدداً مورد استفاده قرار گرفت. نقوش و تزیینات آثار عصر صفوی تحت تأثیر چنین تفکری ایجاد شدند. تحقیق پیش رو با استفاده از داده های گردآوری شده به صورت میدانی و کتابخانه ای و بهره گیری از روش توصیفی-تحلیلی است که ضمن بیان جایگاه آب در فرهنگ ایرانی به معرفی سنگاب امام زاده شاه سیدعلی اصفهان می پردازد. در این مقاله سعی در بررسی نقوش آن و ریشه یابی این نقوش از نظر مفهوم و ساختار در هنر ایران است. این سنگاب در بحث نمادشناسی دارای عالی ترین پیام های ملی و مذهبی است. استفاده نمادین از مفهوم آب، نقش شیر و خورشید و درخت مقدس (در بین دو حیوان روبه روی هم) و همچنین حالت چهره تداوم سنت نقش پردازی ایرانی قبل از صفوی به خصوص هنر ایران پیش از اسلام را نشان می دهد، که با مفاهیم جدید تحت تأثیر مذهب شیعه به بهترین نحو بیان می شود که در هیچ سنگاب یا اثر دیگری با این زیبایی تکرار نشده است. این تحقیق از نظر هدف، بنیادی و توسعه ای است. از نظر روش تحلیلی–توصیفی است. ضمن بررسی میدانی سنگاب، به صورت کتابخانه ای و مطالعه مقالات و اسناد، به بررسی و چگونگی تداوم نقوش و ریشه نمادین آنها پرداخته شده است.
هویت و نشانه های هویت زیبایی شناختی در جنبش هنری سقاخانه
هویت، چیستی و چگونگی هر چیزی است و در خصوص انسان و فرهنگ؛ آگاهی فرد از کیستی و تعلقات اجتماعیاش میباشد. در گفتمان تمدن و فرهنگ، هویت با برشماری چیستیها و چگونگیها، بار ارزشی و تقدیسگونه مییابد و انسان با ارجاع به آن، خود و هستیاش را تفسیر و ترجمه میکند؛ لذا خصلتی مفهومساز دارد و به مثابه زبان عمل میکند. هویت در هنر یک امر بغرنج و پیچیده است. اگر مفهومسازی کند و علقهمندی را موجب شود، با زیبایی به عنوان جوهره ذاتی هنر که سیال و آزاد و خارج از علقه و مفهوم معنی مییابد؛ در تضاد قرار میگیرد. چالش اصلی این مقاله تبیین این تناقض است. در جنبش سقاخانه شکل خاصی از هویت وجود دارد که هم معنی «ایرانیت» را به مثابه یک رمزگان فرهنگی منعکس میکند؛ یعنی هم واجد مفهوم است و قوه ادارک ما را از حیث مفهومی متأثر میسازد و هم زیبایی و فرم ناب هنری که تجربهی زیباییشناختی را معنی میکند؛ محدود نمیسازد. این شکل خاص هویت را میتوان «هویت زیباییشناختی» نام نهاد که در این مقاله به روش تحلیلی–توصیفی و به شیوهی اسنادی (کتابخانهای) و استدلال در ترجمهی نشانهها و فرهنگ بصریِ جنبش هنری سقاخانه به بازشناسی آن خواهیم پرداخت. جنبش سقاخانه، شکل خاصی از هویت را در عرصه هنر میگشاید که میتوان از آن به عنوان «هویت زیبایی-شناختی» یاد کرد. شکلی کمالیافته از رهایی و تعلقِ توأمان. رهایی از قیدوبندهای تحمیلی اجتماع و ایدئولوژی و در همان حال تعلق به ذائقه و نبوغ ایرانی بر مدار تجربه زیباییشناختی.
تاثیر فرهنگ و گویش بر آموزش مدرسه ای کودکان دو زبانه (نمونه مورد مطالعه شهرستان رضوان شهر استان گیلان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات فرهنگی و ارتباطات سال نهم بهار ۱۳۹۲ شماره ۳۰
105 - 130
حوزه های تخصصی:
این مقاله برگرفته از تحقیقی میدانی است که به صورت کمّی- کیفی در سال تحصیلی 92-91 در شهرستان رضوان شهر استان گیلان با جامعه آماری 25 معلم و 99 دانش آموز پسر و دختر مقطع اول ابتدایی(50 نفر فارسی زبان و 49 نفر دوزبانه) انجام شد. نمونه آماری به صورت انتخابی، هدفمند و تمام شماری در نظر گرفته شده است. ابزارهای پژوهش، شامل پرسشنامه ویژه معلمان، و آزمون شفاهی علوم برای دانش آموزان بوده است. و هدف تحقیق بررسی رابطه فرهنگ و زبان در فرآیند آموزشی منطقه مورد مطالعه می باشد. به علاوه مشکلات کودکان دوزبانه و ارتباط دوزبانگی با پیشرفت تحصیلی آن ها بر اثر این واقعه فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است.
ظرفیت های ادراکِ هاپتیکی در هنر ایرانی- اسلامی و کاربرد آن در بیان سینمایی؛ نمونه موردی: فیلمِ «آتش سبز»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال هفدهم مهر ۱۳۹۹ شماره ۸۸
19 - 26
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: در واکنش به سلطه نگره اُپتیکی بر سینما، در سال های اخیر گرایش عمده ای در حوزه مطالعات فیلم پدید آمده که ظرفیت های ادراک جسمانی-لامسه ای را در تجربه سینمایی مورد توجه قرار داده است. این رویکرد تأکید دارد که نگاه کردن هرگز صرفاً امری بصری نیست، بلکه می تواند هاپتیکی، حِسّانی و تن یافته باشد. هاپتیک حس قرابت و نزدیکی، تماس، مشارکت احساسی و ارتباط لامسه ای است. هاپتیک جهت گیری به سوی حسّانیت مندی است، به شکلی که تمام حواس را درگیر می کند، فاصله مندیِ نگاهِ خیره را از بین می برد و واکنش هایی عاطفی را برمی انگیزاند. در نتیجه، در تضاد با پارادایم های غالبِ نظریه فیلمِ مبتنی بر فاصله مندی پرسپکتیوی (بصریت اپتیکی)، بصریت هاپتیکی فراهم کننده بستری نظری برای تحلیل پویاییِ جسمانیِ تجربه تماشای فیلم است. هدف پژوهش: به نظر می رسد پارادایم های ادراکِ هاپتیکی در ذاتِ هنرهای ایرانی- اسلامی وجود دارند، و این ویژگی می تواند پیشنهادهایی تازه در بیان سینمایی به فیلم های ایرانی ارائه دهد. هدفِ این مقاله توضیحِ چگونگی نمودِ بصریتِ هاپتیکی در هنرهای ایرانی- اسلامی و بروز آن در سینمای مبتنی بر این جنس از هنر است. روش پژوهش: مقاله حاضر می کوشد، با بهره گیری از منابع کتابخانه ای و با اتخاذ روش توصیفی- تحلیلی، به تبیین مفهوم ادراکِ هاپتیکی بپردازد و در ادامه، با بررسی نمونه های مطالعاتی، ظرفیت های هاپتیکیِ هنر ایرانی- اسلامی را مورد توجه قرار دهد. نتیجه گیری: این پژوهش نشان می دهد که، با توجه به ویژگی های بصریتِ هاپتیکی در هنر ایرانی- اسلامی، فیلم سازها می توانند از این ویژگی ها به منظور پردازشِ اثر سینمایی خویش استفاده کنند. در اثبات این ادعا، فیلم «آتش سبز» ساخته محمدرضا اصلانی، به عنوان اثری از سینمای ایران که موفق شده است با تمهیدهای سینماییْ ادراک هاپتیکیِ مخاطب را تحریک کند، مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد.
بررسی نظرات و آرا درباره نقطه آغازین پیدایش فرم نمایشی شبیه خوانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شبیه خوانی یا تعزیه هنر اصیل ایرانی است که به منظور نشر و گسترش فرهنگ و مفاهیم عاشورایی، قرن ها پس از واقعه عاشورا شکل گرفت. پدیده ای که حاصل تلفیق اندیشه و تفکر ایرانی و آموزه های اسلامی است و از جنبه های مختلف می توان به تحقیق و بررسی آن پرداخت. ابهامات و سؤالات متعددی درباره شکل گیری این آیین نمایشی متصور است؛ از جمله آنکه آنچه را که امروز به عنوان تعزیه یا شبیه خوانی شاهدیم، دقیقاً در چه دوره ای از تاریخ برای اولین بار مشاهده شده است؟ دوره های صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه محتمل ترین دوره هایی اند که نظرات متناقض کارشناسان را در این مورد به خود معطوف داشته اند. یافتن پاسخ برای این سؤال در درجه اول قدمت این آیین نمایشی را نشان می دهد و در درجه دوم اصالت ایرانی بودن این هنر را در برابر فرضیه تقلیدی بودن آن از غرب به اثبات می رساند. برآیند گردآوری مطالب کتابخانه ای و بررسی نظر کارشناسان، مستندات و گزارش های تاریخی و سفرنامه های گردشگران در این تحقیق و شیوه تحلیلی و توصیفی، ما را برای پاسخ به این سؤال، به اواخر دوره زندیه هدایت می کند.
صورتبندی اصول هفتگانه هنر ایرانی؛ نقدی بر کتاب هفت اصل تزئینی هنر ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
این نوشتار که پژوهشی توصیفی و تحلیلی است و داده های کیفی آن به شیوه تحقیق کتابخانه ای جمع آوری شده، با هدف بررسی تحولات سبکی هنر ایران پس از حمله مغول، سامان یافته است و تلاش دارد ضمن نقد و بررسی کتاب هفت اصل تزئینی هنر ایران نوشته یعقوب آژند به این پرسش اساسی پاسخ دهد که چرا در مکتب قزوین دوره صفوی از نقوش هفتگانه هنر ایرانی به عنوان اصول هفتگانه هنر ایرانی یاد شده است؟ به نظر می رسد برکشیدن این نقوش به جایگاه «اصول هفتگانه» همسو با سیاست های شاه تهماسب و با هدف محدود کردن قدرت قزلباشان صورت پذیرفته باشد. یافته ها نشان می دهد برای نیل به این مقصود نخست کارگاه و کتابخانه سلطنتی تبریز به عنوان کانون ذی نفوذ و مروج تفکر قزلباشی منحل گردید و در گام بعد عناصر بصری نگارگری ایرانی در دو حوزه اصلی و فرعی قاعده بندی شدند. قرار دادن عناصری نظیر تحرک، رنگ پردازی و ترکیب بندی در حوزه فرعیات نگارگری ایرانی، به معنای کاستن از اهمیت اصول حاکم بر شیوه قزلباشی بود و در مقابل تاکید بر آرائه پردازی ذیل عنوان «اصول هفتگانه هنر ایرانی» ضمن تعیین خط مشی مکتب نوپای قزوین در مسیری متفاوت از مکتب تبریز دوم، اعتباری ویژه به آن می بخشید.
بررسی ویژگی های فنی و هنری قاشق های چوبی دوره های صفوی و قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قاشق های چوبی از جمله آثار هنری هستند که به عنوان شیئ تزئینی و کاربردی در دوره های صفوی و قاجار شناخته می شوند. شناسایی و بررسی ویژگی های به کار رفته در قاشق های هر دوره، نشانگر تکرار و تداوم این ویژگ یها در تزئینات، ترکیب بندی و ساختار کلی این قاشق ها است. از آنجایی که این قاشق ها ویژگی های هنری و فنی مشابه داشته و در بازه زمانی نزد کی به هم ساخته شده اند، پرسش اصلی مقاله ای نگونه مطرح می شود که وجوه اشتراک و افتراق فنی و هنری قاشق های چوبی صفوی و قاجار چه هستند؟ و پرسش فرعی این است که در قاشق های چوبی قدیمی از نظر ویژگی های هنری، بر چه مواردی تأکید بیشتری شده و متداول ترین و پرکاربردترین ویژگی های فنی و هنری در تزئینات کدام هستند؟ هدف این پژوهش، شناسایی و تحلیل ویژگی های هنری و فنی موجود در این قاشق ها بر اساس توصیف و تطبیق آنها است تا وجوه مشترک و متفاوت آنها تعیین شده و در نتیجه با بررسی میزان اشتراکات، متداول ترین و پرکاربردترین ویژگی های فنی و هنری در آنها مشخص شوند. در این پژوهش، روش تحقیق، توصیفی- تطبیقی با رویکردی کیفی است. جمع آوری اطلاعات با بهره گیری از اسناد مکتوب صورت گرفته است. نمونه های آماری پژوهش، 17 تصویر متعلق به دوره های صفوی و قاجار هستند که به صورت هدفمند انتخاب شده و مورد مطالعه قرار گرفته اند. نتایج پژوهش نشان دادند که فرم کلی قاشق ها در هر دو دوره صفوی و قاجار، از الگوی کاملاً مشابهی پیروی نموده است و جزئیات مشترکی دارد. وجود نقوشی چون؛ هندسی، اسلیمی، گل های چند پر و نقوش حیوانی در هر دوره، نمایانگر میزان تأثیرپذیری مشترک این هنرها از الگوهای مشابه است. تر یک ببندی اجزای قاشق ها شامل؛ دهانه، دسته و تزئینات که به صورت یک تکه و چندتکه درست شده اند. تزئینات دربردارنده نقوش متنوع و مختلف با ساختار و به روش انتقالی هستند. قاشقها غالباً یک تکه و از چوب گلابی و با فن منبت و مشبک ساخته شده اند. استفاده از الگوی یکسان دهانه و دسته، هنرمندان مشترک، منطقه جغرافیایی، نوع چوب های موجود و قابل استفاده برای قاشق تراشی و محدودیت فضای طراحی و ساخت برای استفاده از نقوش متنوع تر، از ویژگی های پرکاربرد در ساخت قاشق های چوبی هستند.
تبیین شیوه طراحی نقوش کاشی های ستاره ای شکل کاشان در سده 6تا 8هجری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
83 - 92
حوزه های تخصصی:
هنر کاشی گری در ایران سابقۀ کهن و اهمیت والایی دارد. توفیق هنرمندان ایرانی در ساخت انواع کاشی های تصویری، تابش چشمگیری به کاشی های ایرانی بخشیده است. کاشی های زرین فام کاشان بخش ممتازی از این گنجینۀ ارزشمند را تشکیل میدهند. ذوق زمانه و مبانی زیبایی شناسی رایج در این آثار که در مجموعه ای از نقش پردازی های گسترده و همراه با بذل توجهی ویژه به جزئیات نمایان گردیده، نشانگر وجود معیارهای خاصی در تصویرگری این کاشی ها است. آنچه در این گفتار مورد بحث است، نشان دادن تدابیر بصری مورد استفاده در طراحی نقوش کاشی های ستاره ای شکل کاشان برطبق نظریۀ گشتالت میباشد. در این راستا اصلی ترین پرسش های این پژوهش بدین قرار است که: مهمترین اصول رایج در تصویرگری کاشی های ستاره ای شکل کاشان چه میباشند؟ و چه ویژگیهای بصری را بر مبنای نظریه گشتالت در این حیطه میتوان مورد توجه قرار داد؟ نتیجۀ این پژوهش که به شیوۀ توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر منابع کتابخانه ای تدوین شده، نشانگر آن است که: هنرمندان برای دستیابی به یک گشتالت خوب، اصولی همچون: مجاورت، منظم بودن، سادگی، بسته بودن و تداوم عناصر بصری را مورد توجه قرار داده اند که این موضوع نشانگر آگاهی هنرمندان و نقش پردازان کاشی های ستاره ای شکل کاشان از ظرفیت های عناصر بصری برای ایجاد ساختاری منسجم و هماهنگ است.
تبارشناسی نقشنوشته «مرغ بسم الله» در فضای بصری سفالینه های منقوش نیشابور ایران در سده چهارم و پنجم هجری قمری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
109 - 119
حوزه های تخصصی:
نقشنوشته موسوم به «مرغ بسم الله» از جمله شاخه های هنری خوشنویسی اسلامی است که از منظر مطالعه گرایش های نوین در خوشنویسی و همچنین در ارتباط با نماد شناسی عرفانی مورد توجه قرار گرفته است. این نقشمایه غالبا در ارتباط با گفتمان صوفیانه و ملهم از ادبیات عرفانی و ذوق آزمایی های عارفانه هنرمندان به ویژه در دوران صفویه و قاجار تبیین گشته است. در این پژوهش تاریخی- تحلیلی که با استفاده از روش تبارشناسی میشل فوکو انجام گرفته، نقشنوشته مرغ بسم الله نه صرفا به عنوان محصول انگاره عرفانی هنر اسلامی، بلکه در ارتباط تاریخی و هویتی با تداوم سنت های بیان بصری در میان جریان های هنری شرق ایران همچون سفالینه های منقوش نیشابور در سده چهارم و پنجم هجری قمری مورد واکاوی قرار گرفته است. لذا هدف این پژوهش، تبارشناسی نقشنوشته مرغ بسم الله و تحلیل نسبت تاریخی میان نمونه های همنشینی نقش پرنده و نوشتار از سفالینه های منقوش نیشابور سده چهارم تا نمونه های متاخر در دوران صفویه و قاجار است. نتایج این پژوهش نشان می دهد همنشینی نقش پرنده و نوشتار در هنر ایران به ویژه در فضای بصری گرافیکی سفالینه های منقوش نیشابور دوره سامانی حائز ویژگی های زیبایی شناسانه و سبک شناختی است که فراتر از تزئینات یا ذوق آزمایی صرف رفته و در نوعی هم سرشتی، می تواند به عنوان یکی از تبارهای تاریخی نقشنوشته مرغ بسم الله تلقی گردد.
تحولات نماد الوهی فرشته با الهام از نقش فروهر و بُن مایه سیمرغ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زن در فرهنگ و هنر دوره ۳ پاییز ۱۳۹۰ شماره ۱
5 - 23
حوزه های تخصصی:
در هنر ایرانی، همواره حضوری از نیروی مافوق طبیعی در قالب تصاویر طبیعی رخ می نماید و همواره جهان خاکی آدمیان را با ماوراء آن پیوند داده است. این هدف جز با تعمق بر دو کهن الگوی فروهر و سیمرغ در به ظهور رسانیدن نماد فرشته محقق نخواهد شد. در این تحلیل، سعی بر آن است، تا با گردآوریهای اسنادی و کتابخانه ای به تحلیل و توصیف موضوع اقدام نموده و در ادامه به ریشه یابی نقش فرشته در کهن الگوی فروهر و سیمرغ پرداخته و با استناد به آیات و روایات مذهبی، به توجیه مناسبی در جهت شکل گیری فرم ظاهری فرشته به صورت انسان بالدار دست بیابیم. نگارندگان بر این باورند که نقش فرشته در هنرهای ایران، دارای رابطه معنادار بصری و معنوی محکمی با نقش فروهر و سیمرغ است؛ عناصر زنانه (تأنیث) در الگوی تصویری فرشته با بنیان های روانشناختی و زیربنای تاریخی در آمیخته و ریشه هایی بس عمیق در گوهر هنر و فرهنگ ایران دوانیده است.
هنر و زیبایی از نگاه شیخ شهاب الدین سهروردی و تأثیرحکمتِ نور بر هنر اجرای ایرانی
منبع:
جستارنامه فرهنگ و هنر اسلامی دوره اول ۱۴۰۱ شماره ۵
98-112
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این مقاله، بررسی آراء شیخ شهید در باب هنر و زیبایی با تکیه بر فلسفه ی نوری ایشان و تأثیر آن بر هنر اجرای ایرانی می باشد. در واقع به موازاتِ اینکه تفکرات شیخ شهید ارائه می گردد، معادلِ تأثیراتِ تفکر ِاین فیلسوف مسلمان بر اندیشه ی هنرمندان ایرانی آورده می شود تا خواننده بتواند مقایسه ای تطبیقی در باب موضوع مطرح شده برقرار کرده و با موضوعِ مقاله درگیر شود. در این پژوهش ابتدا بحثی کلی پیرامونِ نسبت هنر و حکمت ارائه شده و سپس دیدگاه شناخت شناسی «سهروردی» با این نیت که بتواند چشم اندازِ تفکرات این حکیم فرزانه را در حجم اندکی بیان کند ارائه شده، تا خواننده هم به شناخت کلی در مورد ایشان دست یابد. سپس وارد مقوله ی نور شده و معنا و جایگاه آن در قرآن، احادیث و دیگر مذاهب مورد بررسی قرار گرفته است تا مقدمه ای باشد برای ورود به مقوله یِ حکمت نوریِ «سهروردی»، علی الخصوص نور «خُرَه» که در حکمت اشراقی وی از جایگاهی والا برخوردار بوده است. سپس تأثیراتِ تفکراتِ ایشان در آثارِ هنرمندان ایرانی با نگاهی کلی مورد پژوهش قرار گرفته است.
در جست وجوی خیال از منظر حکمت و نقش آن در هنر و معماری ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ شماره ۱۳۰
45 - 60
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: خیال از مضامینی است که همواره مورد توجه حکماء و فلاسفه ایرانی بوده است. تا جایی که بدون شناخت نقش خیال نمی توان به تحلیلی صحیح از تجلیات حکمت در معماری ایرانی دست یافت. مسئله پیش رو این است که در بسیاری از مطالعات، محققان بدون در نظر گرفتن بینش و حکمت ایرانی به عنوان پشتوانه هنر و معماری ایرانی به دنبال فهم آثار هستند. درحالی که شناخت معماری ایرانی مبتنی بر فلسفه غرب، نه تنها ما را به شناختی صحیح نمی رساند، بلکه تصویری نادرست از آن را پیش روی ما قرار می دهد.هدف پژوهش: این تحقیق به دنبال شناخت مفهوم خیال از منظر حکمتِ ایرانی و نقش آن در هنر و معماری ایرانی است تا به شناختی صحیح از جایگاه و نقش خیال و تأثیر آن در بخش های مختلف معماری ایرانی دست یابد. ازین رو ابتدا جایگاه خیال را در بینش (خداشناسی، انسان شناسی و عالم شناسی) مبتنی بر حکمت مورد مداقه قرار داده و سپس به شرح خیال متصل و خیال منفصل و ویژگی های آن ها پرداخته خواهد شد و در نهایت نقش خیال را حول دو رکن اصلی در شکل گیری و خوانش یک اثر هنری یا معماری، یعنی هنرمند (معمار) و مخاطبِ اثر، تبیین خواهد شد.روش پژوهش: پایگاه نظری و تئوریک این مقاله مبتنی بر حکمت ایرانی است. طرح تحقیق از نوع کیفی و روش تحقیق از نوع توصیفی-تحلیلی با راهبرد منطقی انجام می پذیرد.نتیجه گیری: در جمع بندی مبتنی بر آراء حکما چهار اصل «بازآفرینی حقیقت»، «جمع اضداد»، «انعکاس حقیقت» و «معماری، همواره بی انتها»، مبتنی بر خیال در هنر و معماری ایرانی پیشنهاد می شود و سپس الگوهای هنری و معماری این چهار اصل و مصادیقی ذیل آن ها ارائه خواهد شد.
مطالعه بصری پیکره های انسانی در چهار نگاره ی منتخب از هفت اورنگ جامی بر اساس اصول گشتالت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای صناعی اسلامی سال ۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۱۱)
157 - 167
حوزه های تخصصی:
عناصر بصری و نحوه ی بکار گیری آنها توسط هنرمندان، در ادراک بصری آثار هنری تاثیر بسزایی دارد. هنرمندان با بهره گیری از عناصر بصری، اطلاعات بسیاری را از آثار خود، در اختیار مخاطب قرار می دهند که کشف این اطلاعات نیازمند دانش راهبردی است. مکتب روانشناسانه ی گشتالت که نشات گرفته از علوم شناختی است و با ادراک بصری در ارتباط است، امکان تعامل را برای مخاطب و هنرمند ایجاد می کند. هفت اورنگ جامی شامل نگاره هایی است که به دلیل استفاده ی بسیار از عناصر بصری امکان مطالعه بر اساس اصول روانشناسی گشتالت فراهم می سازد و اینگونه به درک بهتر و سریع تر مضامین موجود در این مجموعه ی هنری توسط مخاطب کمک خواهد کرد. در این راستا آشنایی با اصول گشتالت، نقش و کاربرد آن در ادراک بهتر آثار هنری توسط مخاطب واجد اهمیت زیادی است. پژوهش حاضر به لحاظ چیستی کیفی است و جهت نیل به هدف و پاسخ پرسش مطرح شده، از روش تحقیق توصیفی تحلیلی استفاده شده و اطلاعات ضروری و مورد نیاز به شیوه کتابخانه ای گردآوری شده است. پرسش اصلی پژوهش این است که قرار گیری پیکره های انسانی در این نگاره ها بر اساس نظریه گشتالت دارای چه ویژگی های بصری است؟ بنابراین نقطه عزیمت و هدف پژوهش حاضر، شناخت ویژگی های بصری در نگاره های منتخب هفت اورنگ جامی و آشنایی با اصول گشتالت، نقش و کاربرد آن در ادراک بهتر آثار هنری توسط مخاطب است. در این راستا 4 نگاره از میان 28 نگاره ی هفت اورنگ جامی، به کمک چهار اصل از اصول گشتالت بررسی شد. در نتیجه می توان گفت نحوه ی قرارگیری پیکره ها، بر اساس 4 قانون گشتالت که شامل مشابهت، مجاورت، تداوم، و یکپارچگی یا تکمیل، قابل مطالعه است و بهره گیری از این قوانین، ادراک بصری بهتری را به دنبال دارد که در نتیجه شناخت و درک اثر هنری برای مخاطب آسان تر خواهد بود و همچنین ظاهری علمی را به عناصر بصری می دهد که امکان دارد در مواجه ابتدایی، اهمیت حضورشان از دید مخاطب پنهان بماند.
تعامل هنر ایرانی و اندیشه های شیعی در مقابر برجی کجور
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۲۷
313 - 335
حوزه های تخصصی:
با ورود اسلام به ایران، هنر در خدمت اسلام درآمد و تعاملی بین هنر ایرانی و اندیشه اسلامی شکل گرفت که نمود آن را می توان در هنر معماری اسلامی ایران مشاهده نمود. مقابر یا آرامگاه های برجی شکل یکی از بارزترین نوع معماری فرهنگی و مذهبی گذشتگان است که از جنبه های گوناگون هنری، تاریخی، مذهبی و اجتماعی در معماری اسلامی نقش اساسی داشته است. این نوع بناها در فرهنگ و جامعه ایرانی سابقه ای طولانی داشته و به همین دلیل از تنوع نسبتاً بالایی نیز برخوردارند. مقابر و بقاع متبرکه بعد از مساجد، از مهم ترین عناصر اصلی معماری مذهبی را تشکیل می دهند که می توان زیبایی، ظرافت، و فنون و خلاقیت های معماری را در آن مشاهده نمود. در این پژوهش سعی بر آن است هنر ایرانی و اندیشه های شیعی در معماری بناهای یادمانی-مذهبی و هم چنین پیوند سیاست و مذهب در ظرف هنر بپردازد. منطقه باستانی کجور (رویان کهن) دربردارنده تعداد قابل ملاحظه ای از بنا های آرامگاهی دوران اسلامی است، که این بنا ها علاوه بر دارا بودن اصول کلی معماری اسلامی، دارای ویژگی های خاص منطقه ای نیز هست، که می توان به شناخت بهتر معماری بومی و کارکرد آن و هم چنین پیوند مذهبی و سیاسی متجلی در هنر معماری این منطقه یاری کند. پرسشی که در این پژوهش مطرح است، کارکرد بناهای مذهبی مقابر برجی شکل در دوران اسلامی کجور چه بوده است؟ و در پاسخ می توان چنین بیان کرد، این عناصر مذهبی افزون بر کارکرد تدفینی می تواند، کارکرد مذهبی-سیاسی نیز دارا باشد. روش تحقیق این پژوهش در بستر مطالعات براساس هدف از نوع تحقیقات بنیادی و براساس ماهیت و روش از نوع تحقیقات توصیفی-تاریخی است. چگونگی گردآوری اطلاعات در این پژوهش به روش اسنادی (کتابخانه ای) است. نتایج حاصله از این پژوهش در تحلیل و بررسی تحولات معماری مقابر برجی شکل در منطقه کجور نشان دهنده آمیختگی هنر ایرانی، اسلامی و معماری بومی بوده است.
مطالعه تطبیقی دیدگاه های یوزف استرژیگوفسکی و آرتور آپهام پوپ درباره تاریخ نگاری هنر شرق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش هنر سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
19 - 31
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائل مهم و چالش برانگیز در پژوهش های مستشرقان درباره تاریخ نگاری هنر، بررسی ماهیت و جایگاه هنر شرق در قیاس با هنر غرب و نحوه تعامل آن ها با یکدیگر طی دوره های مختلف تاریخی است. استرژیگوفسکی و پوپ از برجسته ترین پژوهشگران غربی بودند که در اوایل قرن بیستم به بررسی سیر تحول هنر شرق با محوریت هنر ایرانی و تعاملات آن با هنر غرب پرداختند. با توجه به اینکه دیدگاه های این دو پژوهشگر بر پژوهشگران غربی و ایرانی در حوزه تاریخ هنر تأثیرات بسزایی داشته است، شناخت و تحلیل این دیدگاه ها برای بررسی تحولات تاریخ نگاری هنر ایرانی ضرورت دارد. ازاین رو در مقاله حاضر دیدگاه های این دو مستشرق درخصوص تاریخ نگاری هنر شرق با یکدیگر سنجیده و مقایسه می شود. پژوهش حاضر از نوع بنیادی است که با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی و تطبیقی انجام شده است. شیوه گردآوری اطلاعات در این پژوهش، کتابخانه ای و با استفاده از منابع مکتوب است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که خاستگاه، روش و رهیافت و نیز منابع مورداستفاده این دو پژوهشگر یکسان نبوده است. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که استرژیگوفسکی و پوپ به ماهیت مستقل و اثرگذار هنر ایران در قیاس با هنر غرب از دو منظر متفاوت توجه نشان داده اند. ویژگی خاص دیدگاه استرژیگوفسکی تأکید بر تأثیرگذاری جریان تاریخی هنر شرق بر هنرهای باستانی متأخر اروپای غربی و هنرهای قرون وسطایی است. درمقابل، پوپ اهمیت بیشتری به بررسی هنر شرقی با محوریت هنر ایران و تأکید بر جنبه های زیبایی شناختی فرمالیستی می دهد. اگرچه پوپ صراحتاً به تأثیرات استرژیگوفسکی بر نظراتش اشاره ای نکرده، اما به نظر می رسد اندیشه های نژادی استرژیگوفسکی و نیز دیدگاه او درباره نقش مهاجرت در تحولات تاریخ هنر، مبنای اصلی دیدگاه پوپ درخصوص برتری هنر ایرانی آریایی بوده است.
ظرف پاتیل مسی قلم زنی قرن هشتم (ه . ق) و ژئومتری فرکتال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزش مهندس ایران سال ۲۶ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱۰۱
129 - 149
افکار و اندیشه ها و باورهای هنرمندان و صنعت گران، با توجه به نحوه دریافتشان از جلوه های عالم، به صورت هنرهای تجسمی، معماری، آثار تزیینی و کاربردی به معرض نمایش درمی آید و به صورت خاطره های فرهنگ بشری محفوظ می گردد. علم زیبایی شناسی به معرفی این آثار می پردازد و با توجّه به تغییر و تحول تجربه های انسانی، و دقت و ظرافت و (خلاقیت) هنرمندان در مسیر تاریخ، قدر و منزلت فرهنگی و اعتبار آثار هنری را سنجیده و آن را مشخص می نماید. و اکنون نیز با توجه به ابعاد تازه ای که با پیشرفت های فناوری و تولید ابزارهای فنی جدید فراهم شده است، زمینه رویت و فهم جلوه های عالم دگرگون گردیده و در نتیجه موجب خلق آثار هنری دقیق تر و جامع تر شده که عملاً توجّه بیشتری به (فضا) و خلق ابعاد تازه هنری دقیق و جامع تر گردیده است.ویژگی های طراحی و شکل آفرینی، با آن که در همه اعصار هنرمند را به خود مشغول داشته است، موجب دقّت نگاه به عالم و رویت بهتر نظم اعجاب انگیز هستی گردیده است، سپس آثار هنری خود را نیکوتر خلق نموده است، به خصوص هنگامی که از هندسه و ریاضیات بهره گرفته است، میان عالم محسوسات و معقولات دقیق تر سیر و سیاحت کرده است. اخیراً نیز برخی هنرمندان مدرن، توجه ویژه ای به شاخه جدید مشترک بین ریاضیات و هندسه و هنر* با عنوان هندسه فرکتال (Fractal Geometry) نموده اند که از رازورمز پنهان مشترک و هماهنگ عالم خبر می دهد، ازجمله معماران مدرن و هنرمندان هنرهای تجسّمی آثار قابل توجهی در این رابطه به وجود آورده اند. ذکر نام برخی هنرمندان و اشاره به اثری از آنها در نوشته زیر، تنها برای تبیین ایده ارتباط تنگاتنگ علم و هنر* و خلاقیت هنری است. با اندکی توجّه به آثار هنری که در طی قرون در تمام فرهنگ ها به وجود آمده است، ملاحظه می شود که هنرمندان نکته سنج از آن غافل نبوده اند و پیوسته در هنر های کوچک دستی و تجسمی تا آثار بزرگ معماری، پیوند بین علم و هنر و خلاقیت هنری را برقرار کرده اند. در این رابطه یک اثر هنری کاربردی تزیینی ایرانی (پاتیل مسی قلم زنی) از قرن هشتم هجری را انتخاب نموده، مشخصات مختصر تاریخی آن را بیان و با ارائه تصاویر و تحلیل های متعدد نقوش هندسی و استخراج نقش مایه هایی که هرکدام دارای بیان تصویری و مفهوم مستقلی هستند، مفهوم خلاقیت را در هنر قدیم و جلوه های کارایی آن را برای زمان معاصر ارائه داده ایم، نیم نگاهی به نظریه ژئومتری فرکتال کرده ایم و نشانه های آن را در شکل آفرینی عوالم هندسی هنرهای ایرانی، به خصوص در معماری و صنایع تزیینی دیده ایم.