مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
اسپینوزا
منبع:
هستی و شناخت جلد دوم بهار و تابستان ۱۳۹۴ شماره ۱
55 - 72
حوزه های تخصصی:
نظر رایج درباره اسپینوزا آن است که او فیلسوف عقل گرایی است که تخیل را پایین ترین مرتبه معرفت دانسته و جایگاهی درخور التفات برای تخیل قائل نبوده است. این مقاله با تحلیل دو محصول مهم تخیل اسپینوزا، یعنی مفاهیم توهمی انسان آزاد و حکومت مردم سالاری نشان می دهد، اخذ چنین دیدگاهی در باب جایگاه تخیل در نظر اسپینوزا روا نیست، چرا که اسپینوزا با بکارگیری قوه تخیل این دو مفهوم را خلق می کند تا برای فرد انسان و جامعه انسانی الگویی ارائه کند: الگویی که فرد و جامعه با تلاش در تشبّه به آن می توانند به میزان بیشتری از آزادی دست یابد. همین مطلب نشانگر آن است که تخیل در تفکر اسپینوزا از جایگاهی درخور و مهم برخوردار بوده است.
نقد و بررسی کتاب بن مایه های یهودی در فلسفه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال نوزدهم فروردین ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
109-129
در مقاله حاضر کتاب بن مایه های یهودی در فلسفه اسپینوزا را معرفی، نقد، و بررسی خواهیم کرد. این کتاب را انتشارات دانشگاه ایالتی نیویورک با عنوان Jewish Themes in Spinoza’s philosophy در سال 2002، با ویرایش دو متخصص برجسته اندیشه اسپینوزا و مطالعات یهودی، یعنی هایدی راون و لن گودمن، منتشر کرده است. بسیاری از منتقدان سرشناس بر این باورند این کتاب نخستین تلاش جدی برای فهم اندیشه اسپینوزا و نشان دادن جایگاه آن در تاریخ فلسفه یهودی است. در این کتاب از سنّت رایج دیگر کتاب هایی که به زبان انگلیسی دراین باره منتشر شده اند پیروی نشده است و برای نخستین بار موضوعات مهم فلسفه اسپینوزا و بن مایه های یهودی آن بررسی شده است. هدف از تدوین کتاب معرفی اسپینوزا هم چون فیلسوفی یهودی است. با این حال سرویراستاران محترم در گزینش مقالاتی یک دست، چه از حیث موضوع و چه از حیث محتوای تخصصی، توفیق چندانی نداشته اند و نبودِ فصلی خاصِ نتیجه گیری نیز شاید به نوعی نشان دهنده همین باشد که نمی شود از این مقالات صدای واحدی را درباره ارتباط اسپینوزا با یهودیت شنید.
بررسی تطبیقی مفهوم ذات در فلسفه اسپینوزا و فطرت از منظر علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از مفاهیم و مبادی بنیادین نظام فلسفی وحدت گرای اسپینوزا، مفهوم «ذات» است. وی برای تبیین حیات عقلانی و چگونگی اختیار آدمی، از قانون ذات سخن می گوید. اهمیت این قانون تا آنجاست که زیربنای بخش سوم تا پنجم کتاب اخلاق را پایه ریزی می کند و در شکل دادن به نظام اخلاقی و وصول به غایتِ «سعادت انسانی» که مقصود اصلی اسپینوزا از تلاش فلسفی اوست نقش اصلی را ایفا می نماید. ذات از نظر اسپینوزا شامل هویت انسان، غریزه حیوان و طبیعت در نباتات و جمادات می شود. از طرف دیگر علامه طباطبائی، از مفهوم دینی «فطرت» سخن به میان می آورد و آن را بر حسب مفاهیم نظام فلسفی خود، تبیین می کند. فطرت در معنای عام خود به معنای ساختمان ویژه وجودی هر موجودی است و شامل همه موجودات از جمادات تا انسان می شود. تحلیل ایشان از «فطرت» با تبیین ذات در منظر اسپینوزا از جهت مفاد و نتایج شباهت های معناداری دارد. اهمیت این رویکرد در آثار علامه از این جهت است که این دیدگاه، آثار مهمی در معرفت شناسی و هستی شناسی دارد و از این جهت قابل مقایسه با «ذات» اسپینوزا است. این مقاله به بررسی تحلیلی دیدگاه های این دو حکیم بزرگ می پردازد، و سپس با مقایسه و تطبیق رهیافت های مشترک و نقاط افتراق آنها، سعی می کند گامی در جهت تحقق گفت وگو میان این دو سنت فلسفی بردارد.
بنیاد فضیلت در اندیشه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
163 - 187
حوزه های تخصصی:
اسپینوزا فیلسوف عقلگرای سده هفدهم، قائل است که فلسفه و علم باید در جهت کمال انسان به کار گرفته شوند. از این جهت، همّ خود را صرف تدوین نظامی فکری می کند که غایت آن را سعادت می داند، سعادتی که مبتنی بر زیست فضیلت مندانه است. با توجه به این نظرگاه، در این مقاله در پی فهم حقیقت فضیلت و مبانی متافیزیکی و انسان شناختی آن در اندیشه اسپینوزا هستیم. این تحقیق مبتنی بر روش توصیفی - تحلیلی است و رویکرد فلسفی را در تبیین مسئله مورد نظر به کار می گیرد. به اختصار می توان گفت که اسپینوزا فهم خود از فضیلت را بر مبنای دیدگاه وحدت جوهر، این همانی جوهر/ خدا و قدرت نامتناهی، سنخیت علّی و معلولی، طبیعت گرایی، توازی ذهن و بدن و عقلگرایی قرار می دهد و با تلفیق وجوهی از فلسفه های اخلاق افلاطونی، ارسطویی، لذت گرا، فایده باور، رواقی و هابزی، در نهایت، فضیلت اعلی را معادل قدرت، فعالیت و عقلانیت می داند و شناخت عقلی خداوند و عشق عقلانی به او را، در اعلی مرتبه آن قرار می دهد. بر اساس چنین شناختی است که انسان از نظر عاطفی نیز بر انفعالات خویش فائق می آید و به ثبات می رسد.
نقش فلسفی دلوز و اسپینوزا در فمینیسم گیلیان هووی نقد کتاب دلوز و اسپینوزا: رایحۀ مسئلۀ بیان(مقاله علمی وزارت علوم)
نقد فلسفی دلوز بر اسپینوزا، که در کتاب اسپینوزا و مسئلة بیان آمده است، اثر بسیار مهمی است، زیرا نتایجی که در آن کتاب به دست آمده اند بنیادهایی فراهم می آوردند برای تأملات مابعدالطبیعی بعدی دلوز درباب طبیعت قدرت، بدن، تفاوت، و شباهت. دلوز و اسپینوزا نخستین کتابی است که آرای فلسفی دلوز را بررسی می کند، در جاهایی که تلاش می کند فلسفة اسپینوزا را ارزیابی کند و استدلال های وی را درباب مسائلی مانند امر مطلق، فلسفة ذهن، معرفت شناسی، و فلسفة اخلاق و سیاست به چالش بکشد. اگرچه نویسنده دلوز را تحسین می کند، با او سر مخالفت دارد و بر آن است که استدلال های وی نه تنها به ماتریالیسم حذفی و گونه ای سیاست هابزی می انجامند، بلکه مبهم گویی و مبهم کردن را رواج می دهند. وی، ضمن مخالفت با نظریه پردازان فمینیست که مفاهیم دلوز را راهی برای نجات نظریه های فمینیستی می دانند، پیش نهاد می دهد که چرخش به سوی مارکسیسم و نظریة انتقادی بهترین راه گشای فمینیسم خواهد بود.
مقایسه تطبیقی مسأله شر از دیدگاه ابن عربی، ملاصدرا و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۵
103 - 122
حوزه های تخصصی:
مسأله شر از جمله مسائل مهم فلسفی است که همواره در میان اهل ادیان برای پاسخ به تعارض میان توحید مبدا صدور اشیاء، و وجود شرور در نظام وجود مطرح بوده است. از طرفی منکرین خداوند نیز برای مقابله با اهل ادیان از این مساله به عنوان دلیلی علیه وجود خداوند استفاده می کردند. بنابر این پاسخ به مساله شر ذهن هر متفکری را به خود مشغول کرده است. فلاسفه نیز در طول تاریخ پاسخ گویی به این مساله را از دغدغه های فکری خود دانسته اند و هر یک با توجه به دستگاه فکری خود در صدد حل آن بر آمده اند. یکی از دیدگاههای مطرح شده در این باره عدمی بودن شر است که فیلسوفان معانی مختلفی را از آن اراده کرده اند. از جمله افرادی که قائل به عدمی بودن شر شده اند ابن عربی در عرفان نظری و ملاصدرا در حکمت متعالیه هستند. همچنین اسپینوزا نیز به عنوان یکی از فیلسوفان یهودی قائل به عدمی بودن شر است، که هریک تلقی متفاوتی از عدمی بودن شر دارند. در این مقاله به بررسی و مقایسه دیدگاه این متفکران خواهیم پرداخت و تحلیلی در باب توانایی، یا عدم توانایی هر یک نسبت به حل مساله شر ارائه خواهیم کرد.
جایگاه زن در تفکر اسپینوزا و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
20-37
حوزه های تخصصی:
اسپینوزا، فیلسوف هلندی قرن هفدهم و کانت، قهرمان عصر روشنگری، در آثار خود در باب زنان و تفاوتشان با مردان بحث کرده اند. اسپینوزا در فقرات محدودی به بحث زنان و اختلاف جنسیتی مابین انسان ها اشاره کرده است و بحث مستقلی در این زمینه ندارد ولی کانت ضمن آثاری مستقل ماحصل تفکراتش را در این زمینه بیان نموده است. مقالۀ حاضر بر آن بوده است که ضمن دستیابی به نگاه این دو متفکر دورۀ مدرن اروپا به زنان و جایگاه آن ها در جامعه به بررسی و مقایسۀ آرای آن ها نیز بپردازد و وجوه تشابه و تفاوتشان را دریابد و به این نتیجه رسیده است که علیرغم تشابه نظرات این دو متفکر در این زمینه، فلسفۀ اسپینوزا دارای ویژگی ای است که او را به عنوان منبع و حامی فلاسفۀ فمنیست نموده و از گزند انتقادات تندی که علیه کانت صورت گرفته است، مصون نگه داشته است.
بررسی جاودانگی نفس و نسبت آن با سعادت از نظر اسپینوزا در مقایسه با دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۵۹)
195 - 230
حوزه های تخصصی:
مسئله «جاودانگی» را (به عنوان یک امر فطری) می توان از ابعاد مختلف وحیانی، عرفانی، عقلی و فلسفی مورد پژوهش قرارداد. در این مقاله، ازمنظر فلسفی به بررسی انتقادی نفس شناسی و جاودانگی در اندیشه باروخ اسپینوزا با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه پرداخته شده است. اسپینوزا همچون صدرالمتألهین معتقد به خلود و بقای نفس است؛ با این تفاوت که از یک سو منکر جوهریت نفس است و ازسوی دیگر قائل به شمول-ناپذیری و اکتسابی بودن جاودانگی است. بنابراین حصول جاودانگی نزد اسپینوزا، متوقف بر احراز شرایط و رفع موانع است. براین اساس، تنها نفوسی به تجربه ابدیت نائل می شوند که شرایط لازم جاودانگی را در خود ایجاد کنند. ملاصدرا اما طبق مبانی خود معتقد است که جاودانگی یک امر تکوینی و ذاتی برای نفس بوده و درنتیجه همه افراد را در برمی گیرد. استنباط و تبیین عوامل حصول جاودانگی و نسبت آن باسعادت انسان در اندیشه اسپینوزا، در مقایسه با دیدگاه صدرالمتألهین، از مباحث مهم این نوشتار است. روش این پژوهش، توصیفی- تحلیلی با رویکرد انتقادی است.
اسپینوزا، لاک و استدلال در دفاع از مدارا و آزادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
61 - 82
حوزه های تخصصی:
موضوع نوشتار حاضر بررسی استدلال های اسپینوزا و لاک در دفاع از آزادی است. برای این هدف، ابتدا مدارا و آزادی را تعریف کرده و نسبتشان با یکدیگر را سنجیده ام، سپس بستر پیدایش نظریه های دفاع از مدارا و آزادی را شرح داده و تئوری های حامی خشونت دینی را به اختصار بررسیده ام. بعد از آن، استدلال های اسپینوزا در دفاع از آزادی را به تفصیل آورده ام، سپس استدلال های جان لاک در دفاع از آزادی و مدارا را تقریر کرده ام. در پایان نوشتار، با بررسی نسبت دفاعیات هر یک از این دو اندیشمند با مبانی مقوم خشونت دینی تلاش کرده ام نشان دهم استدلال های هر یک از این دو فیلسوف، کدام یک از مبانی مقوم خشونت دینی را خنثا می کند.
جوهر الاهی از منظر اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مبنای آرای فلسفی اسپینوزا جوهر یگانه است. تبیین موجودات متکثر تنها با مراجعه به جوهر نامتناهی، که اسپینوزا آن را «خداوند یا طبیعت» نامیده است، ممکن می گردد. به عقیده اسپینوزا اشیاء متناهی ضرورتاً ناشی ازجوهر نامتناهی اند. کلّ عالمِ غیرخدا ازنظر اسپینوزا، حالت نام دارد که با ضرورت ازلی از ذات جوهر یگانه به وجود آمده است. اسپینوزا با تحلیل جوهر به این نتیجه می رسد که فقط یک جوهر وجود دارد که نامتناهی به لحاظ صفت و ازلی است. به باور وی، جوهر نامتناهی الهی، تقسیم ناپذیرو یگانه است؛ هر چیزی که هست در خدا هست؛ ممکن نیست جز خدا جوهری موجود باشد و یا به تصور آید. در این مقاله به روش تحلیل محتوایی، اثبات می شود که در نظر اسپینوزا، خدا، انسان و جهان مادی، همه اجزاء یک جوهرند و هرچیز، چه مادی، چه معنوی، بُعد یا امتداد خداوند است و جوهر یا خداوند وجودی است نامتناهی و باید ذات او شامل همه موجودات و همه واقعیات باشد. این در عصر مسیحیت، ناب ترین نوع وحدت وجودی است که اسپینوزا آن را اظهار می کند. وی در این حد توقف نکرد، بلکه پا را بسی فراتر نهاده، و با نفی غایت ، اراده و عقل از خدا مفهوم یا معنای سنتی خدا در تفکر مسیحی را کنار گذاشت. همچنین راه حل اسپینوزا، برای این مشکل که همه توانی و همه دانی خدا چگونه با آزادی انسان سازگار است، حتی به روش خود وی هم رضایت بخش نیست.
تمایز احاطی در اندیشه ی صائن الدین ابن ترکه و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارتباط میان خداوند و مخلوقات، هم در عرفان اسلامی و هم در سنت دینی و الهیاتیِ غربی، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است. اساساً عرفا برای تبیین امکان برقراری ارتباط با خداوند و در عین حال، حفظ تعالی او نسبت به مخلوقات، به این بحث توجه جدی داشته اند. صائن الدین ابن ترکه، از عرفای بنام قرن هشتم و نهم هجری و از شارحان برجسته ی عرفانِ ابن عربی، با مطرح کردن بحث کیفیت ارتباط خداوند با مخلوقات، در قالب بحث تمایز احاطی، تحلیل های عرفانی عمیقی ارائه می کند که شبیه آنها را می توان در آراء اسپینوزا نیز ملاحظه نمود. هر دو، به خداشناسی و تبیین صفات و ویژگی های خداوند در ارتباط با مخلوقات، توجه جدی داشته اند. همچنین هم ابن ترکه و هم اسپینوزا، با مطرح کرده اقسام تمایز و تقابل در فلسفه و عرفان، تلاش کرده اند تا نشان دهند که تمایز میان خداوند و مخلوقات، از سنخ تقابل کامل و جدایی مطلق میان دو شیئ نیست، بلکه خداوند با وجود تمایز ذاتی و الوهیت متعالی اش، چنین نیست که هیچ نحوه ارتباطی با موجودات نداشته باشد و ابن ترکه این ارتباط وجودی را در قالب بحث تمایز احاطی مطرح می کند اما اسپینوزا با نسبت دادن برخی صفات مادی و غیر مادی به خداوند، هم تعالی خداوند را حفظ می کند و هم از علت حلولی بودنِ او برای مخلوقات سخن می گوید.
بررسی تطبیقی «سعادت» از نظر صدرالمتألهین و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
"سعادت" همواره و از دیرباز مطمح نظر آدمیان به طور عام و اندیشمندان به طور خاص بوده، چیستی ،چگونگی، مبانی، راه های کسب، جلب و حفظ آن مورد بحث واقع شده است. جستار حاضر به شیوه ی تحلیلی –استنباطی دیدگاه دو فیلسوف هم عصر یکدیگر (صدرالمتألهین و اسپینوزا) را ، در حوزه تفکر اسلامی و فلسفه غرب ، به بحث گذاشته هدف دراین مقابله وتطبیق ضمن بیان مبادی و مقاصد این دو در این باره توجه به مبانی فکری هریک و در عین حال تشریح نقاط اشتراک، از جمله اکتسابی و تدریجی الحصول بودن سعادت، ارزش لنفسه و از سنخ ادراک دانستن آن، و اختلاف ایشان در مفهوم معرفت شهودی ، سعادت عقلانی و وحدت وجود بوده است. نتیجه آن که جامعیت، انسجام و استحکام در تفکر صدرا به دلیل این که نگرش او در بحث از سعادت در بستر وحی وعقلانیت مبتنی بر وحی شکل گرفته کاملاً مشهود بوده دامنه بحث از سعادت نه فقط دنیا که در برگیرنده آخرت نیز خواهد بود حال آن که اسپینوزا سعادت را از دریچه عقلانیت صرف وخود بنیاد نگریسته است.
اسپینوزا و «رساله الهیاتی - سیاسی» در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
این مقاله به معرفی و ارزیابی رساله الهیاتی-سیاسی اسپینوزا اختصاص دارد. این رساله یکی از گران سنگ ترین رسائل دوران روشنگری است و نمودارِ جدال قدیم و جدید در اروپای سده هفدهم است. رساله شامل هرمنوتیک تاریخی شریعت و تقریر فلسفه سیاسی جمهوری خواهانه اسپینوزا است. فصول الهیاتیِ این رساله و نیز فصول سیاسی آن حاوی مباحثی است که برای جامعه ایرانیِ درگیر مباحث سیاستِ دینی و دینِ سیاسی می تواند سودمند باشد. مطالعات اسپینوزایی در ایران در مقایسه با سنت های آنگلوساکسون، یهودی و فرانسوی چندان قابل توجه نبوده است. این مطالعات در قالب تالیف و ترجمه، در دهه 1390 جدی تر شده است. ترجمه رساله به قلم علی فردوسی در ایران فی نفسه کار سترگی است، اما نقدهایی نیز بر آن وارد است. به چند دلیل ترجمه دکتر فردوسی را نمی توان پایان راه دانست: زبانِ گاهی مُغلق و نامانوس، یکسان نبودن معادل ها، جاافتادگی برخی جملات و کلمات، و خصوصاً به علت تکیه صِرف بر ترجمه انگلیسی سیلوِرتورن و ایزرائل و عدم مراجعه به متن لاتینیِ این رساله.
پژوهشی تطبیقی درباره انسان از دیدگاه مولوی و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان موجودی است که از دیرباز توجه اندیشمندان را به خویش معطوف ساخته و از جهات گوناگون مورد بررسی و تحلیل قرارگرفته است. عرفا و فلاسفه نیز، هر کدام به این موضوع پرداخته اند، لیکن دست یابی به تعریفی که تفاوت های لفظی و ظاهری آنان را در این حوزه خاتمه بخشد بس دشوار است. باوجود این، پرداختن به این مسأله برای تقریب دیدگاه اندیشمندانی که دراین باره اندیشیده اند، لازم و ضروری به نظر می آید. در این مقاله پژوهشگر بر آن است که در راستای تبیین این مفهوم، به بررسی ضعف و قوت انسان در اندیشه مولوی و اسپینوزا که از برجسته ترین چهره های اندیشه بشری اند بپردازد و برخی از وجوه تشابه«انسان کاملِ» مولوی و «انسان عاقلِ» اسپینوزا را موردبررسی و تحلیل قرار دهد و با بهره بری از نگرش این دو متفکّر، نشان دهد چگونه انسانِ ضعیفی که اسیر پنجه عواطف و هواجس نفسانی است به فضیلت و سعادت دست می یابد و به والاترین مقام انسانی نائل می شود.
نقد دلایل نقلی اسپینوزا در توجیه حکومت عرفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال بیست و نهم اسفند۱۳۹۹ شماره ۲۷۹
35-46
حوزه های تخصصی:
برخی از اندیشمندان سیاسی به توجیه مذهبی حکومت های عرفی پرداختند. این رویکرد علاوه بر تقویت نظری عرفی گرایی (سکولاریزم) در باب حکومت به مقبولیت حکومت های عرفی در میان یهودیان، مسیحیان و مسلمانان کمک کرد. حکومت عرفی، حکومت مشروع و الهی راستین نیست و تحقق آن مزاحم حکومت الهی راستین و موعود ادیان است. برقرای حکومت الهی راستین در بعد نظری نیازمند نقد حکومت های مزاحم است. بندیکت (باروخ) اسپینوزا فیلسوف هلندی قرن هفدهم، در عین شهرت به عقل گرایی در کتاب «رساله الهی سیاسی»، دلایل نقلی فراوانی از عهد قدیم و جدید برای توجیه حکومت عرفی ارائه کرد. کتاب او به تحکیم دموکراسی در جامعه یهودیان و مسیحیان کمک کرد. عرفی گرایی در باب حکومت را باید یک جریان بزرگ جهانی دید. هابز، اسپینوزا و جان لاک متفکران برجسته و سرچشمه های این جریان بعد از قرون وسطا هستند و عرفی گرایی در جهان اسلام از آنان تأثیر پذیرفته است. در این نوشتار دلایل نقلی اسپینوزا در باب توجیه حکومت عرفی بررسی و نقد شد. روش نقد در این نوشتار، یک روش عقلایی با شاخص ها و سنجه های فرادینی است. این تحقیق نشان داد اسپینوزا از صلاحیت علمی کافی برای استنباط از متون مذهبی برخوردار نبوده است. پیش فرض های نادرست او موجب بروز خطا در استنباط های او گردید. استنباط اسپینوزا از متون مذهبی به لحاظ روشی هم اشکالات مهم و اساسی داشته است. او گرفتار تفسیر به رأی، بی توجهی به همه آیات مرتبط با موضوع و ارائه استنباطی با تضاد درونی و مبتلا به ناسازگاری با برخی مسلمات دینی و سیره و تاریخ پیامبران شده است.
بحران همه گیری کرونا وضرورت بازتولید اخلاقیِ آزادی انسان در الهیات سیاسی (باتمرکز بر آرا اسپینوزا وکارل اشمیت)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه سیاسی غرب از قرن شانزدهم طرح جدیدی از نسبت اخلاق و سیاست در جهت افزایش ثبات و حفظ حاکمیت سیاسی بدون توجه به الزامات اخلاقی مطرح شد و پس از آن متفکران عصر روشنگری هریک به فراخور بینش و مکتب و اعتقادات خود تصویری از اخلاق و سیاست و انسان ارائه کردند برخی از اندیشمندان غربی، اخلاق را تابع سیاست و بعضی سیاست را تابع اخلاق قلمداد کردند. اما در نهایت همان طرح اولیه برای افزایش ثبات و حفظ حاکمیت سیاسی با تاکید بر ضمانت آزادی فردی حاکم شد؛ برای نمونه اسپینوزا ضمانت آزادی فردی را در اخلاق کاربردی می جوید و کارل اشمیت به دنبال عملکرد دولت در قبال آزادی فردی و اجتماع در مشروعیت الهیاتی و سنتی است. پرسش این است که راهکار اسپینوزا و اشمیت برای ضمانت آزادی فردی و تضمین سلامت شهروندان در شیوع بلای فراگیر هم چون کرونا چیست؟ نتایجی که با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به دست آمده است، نشان می دهد که اسپینوزا آزادی فردی را امری اخلاقی می داند که همه افراد در نوع خود، مسئول رعایت آن هستند؛ از طرف دیگر اشمیت، موضع گیری دولت در قبال بحران های سیاسی- اجتماعی همانند بلایای فراگیر و ضرورت بازتولید ارزش هایی چون آزادی را به باورهای مذهبی و سنت های عرفی شده حاکم بر ذهن و زبان مردم و کارگزاران حکومت مشروط می سازد.
تبیین رابطه هنر و طبیعت در فلسفه شلینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
97 - 114
حوزه های تخصصی:
شلینگ به منظور دست یابی به بنیان مشترک «من» و طبیعت، با ابطال دوگانگی میان آن دو و اثبات عدم امکان تقلیل طبیعت به سلسله علل و معلول های مکانیکی، به رویکرد جدیدی در فلسفه طبیعت دست می یابد. او با تلفیق اصل هدف مندی درونی لایب نیتس، یگانه انگاری اسپینوزا و مفهوم کانتی غاییت به برداشت ارگانیک از طبیعت به مثابه یک کل می پردازد و «من» را بر بنیان این طبیعت ارگانیک بنا می نهد. شلینگ به اندیشه حیات گرایانه لایب نیتس روی می آورد تا طرحی از طبیعت به عنوان امری خودسازمان دهنده ارائه دهد و برای غلبه بر دوگانگی های فلسفه مدرن از دیدگاه جوهر مشتد او بهره می برد. بر اساس این دیدگاه هر جزء باید در خود کل را داشته باشد و هر واحد باید مشتمل بر کثرتی نامتناهی باشد، لذا تمایز میان امر ذهنی و عینی در درجه است نه در نوع؛ طبیعت سراسر زنده است و هیچ شی واقعی کاملاً غیرارگانیک نیست بلکه تنها در مرتبه پایین تری از ارگانیک است. برای شلینگ والاترین درجه ساماندهی امر نامتناهی چیزی نیست جز خلاقیت هنرمند که اوج کل قوای ارگانیک طبیعت است. پرسش اصلی این مقاله پیرامون نقش بنیادینی است که برداشت ارگانیک شلینگ در ماهیت زیبایی شناسی او داشته است، در این راستا ضمن بررسی تأثیر رویکرد حیات گرایانه لایب نیتس به تبیین برجسته سازی فعالیت «من» در نظام اندیشه شلینگ پرداخته می شود.
نقد و بررسی کتاب تاریخ فلسفه: از دکارت تا لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
کتاب تاریخ فلسفه: از دکارت تا لایب نیتس جلد چهارم از مجموعه 9 جلدی تاریخ فلسفه نوشته فردریک کاپلستون است. این مجموعه 9 جلدی محور آموزش تاریخ فلسفه در گروه های فلسفه دانشگاه های کشور است و مترجمان توانمندی آنها را ترجمه کرده اند. از این مجموعه، دو جلد به فلسفه دوره جدید در قرون 17 و 18 اختصاص یافته است. جلد چهارم در باره عقلگرایی و جلد پنجم در باره تجربه گرایی است. کاپلستون در جلد چهارم پس از یک مقدمه مبسوط، مشتمل بر بیان تفصیلی ویژگی های کلی دوره جدید، به بحث در باب اندیشه های فیلسوفان عقلگرای دوره جدید یعنی دکارت، پاسکال، مالبرانش، اسپینوزا و لایب نیتس پرداخته است. امتیاز مهم این کتاب، حالت تعلیمی آن و اشتمال آن بر آراء مهم هریک از آن فیلسوفان است. مترجم و ویراستار کتاب از استادان فلسفه اند با این همه کتاب به جهت عدم دقت ناشران در مراحل چاپ، مملو از اغلاط صوری و محتوایی است و در چاپ های مکرر این کتاب هنوز آن اغلاط، اصلاح نشده است. در این مقاله می کوشیم ضمن ارزیابی محتوایی کتاب، خطاهای صوری و محتوایی آن را بیان کنیم._x000D_The book entitled “A History of Philosophy” written by Fredrick Copleston. This set of books is the main source of teaching history of philosophy in the departments of philosophy at the universities of the country and its volumes have been translated into Persian by some experts in philosophy. Two volumes of this set are dedicated to the Modern philosophy of the 17th and 18th centuries: Vol. 4 about Rationalism and vol. 5 about Empiricism. In vol. 4, after a comprehensive introduction in which the general specifications of the modern period have been explained, Copleston has discussed the ideas of the modern rationalists notably Descartes, Pascal, Malebranche, Spinoza, and Leibniz. The important advantages of the book are having the educative form and containing the main ideas of any one of those philosophers. The translator and editor of the book are well-known experts in philosophy, but because of the careless publication of the book, the book contains a lot of formal and contextual mistakes which have not been removed by publishers after several publications. Evaluating the content of the book, this article tries to refer to some defects of it.
خوانش آیزیا برلین و دیوید وست در باب مبانی هستی شناختی آزادی مثبت در اندیشه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آیزیا برلین و دیوید وست از جمله فیلسوفان سیاسی هستند که به تحلیل مفهوم آزادی مثبت در اندیشه اسپینوزا پرداخته اند. آن ها در تلاش برای تبیین معنای آزادی مثبت در اندیشه اسپینوزا تفاسیر و بینش های متفاوتی را اتخاذ کرده اند و به نتایج متفاوتی هم رسیده اند. برلین در مقاله دو مفهوم از آزادی، رساله الهی سیاسی اسپینوزا را منشأ دفاع از اصالت اقتدار و نادیده گرفتن آزادی های فردی قلمداد می کند. در حالی که وست با نگرشی جامع تر به دفاع از اندیشه سیاسی اسپینوزا برخاسته است، و با تحلیل وسیع تری از ابعاد مفهوم آزادی مثبت (هستی شناختی، اخلاقی و سیاسی) در اندیشه اسپینوزا معتقد است که لزوماً آزادی مثبت به اقتدارگرایی مستبدانه ای منجر نمی شود که برلین عموماً آن را به نظریه های سیاسی عقل گرایانی چون افلاطون، فیشته و هگل نسبت می دهد. پرسش های راهبر ما در این مقاله عبارتند از: خوانش اسپینوزا از آزادی چگونه منجر به دو رهیافت و نتیجه متفاوت از سوی برلین و وست شده است؟ تا چه حد نقدهای برلین به آزادی مثبت اسپینوزا مبنی بر وجوه مقتدرانه آن وارد است؟ وست چگونه بر اساس مبانی هستی شناختی و اخلاقی در اندیشه اسپینوزا، آزادی مثبت را نه در مقابل آزادی منفی، بلکه مکمل آن می داند؟ پیشنهاد نهایی این است که اگرچه خوانش برلین درباره آزادی مثبت در اندیشه اسپینوزا از برخی وجوه صادق است، اما از رویکردی تقلیل گرایانه برخوردار است که در آن تنها بر برخی از مواضع اسپینوزا در رساله الهی سیاسی تمرکز دارد. این در حالی است که خوانش وست به دلیل توجه به ابعاد مختلف اخلاقی، هستی شناختی و سیاسی واقع بینانه تر و جامع تر است.
تحقق ظرفیت های رئالیسم فراگیر از برهم آمیزی ایدئالیسم آلمانی و زیبایی شناسی منفی
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۲ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۶
29 - 35
حوزه های تخصصی:
در تبیین های متداول از ایدئالیسم، تبعیت از ارزش های مرسوم آن، اهمیت اساسی دارد. تا حدی که نتیجه گیری ها، از پیش مشخص و میزان عمق برای کاوش و جست وجو، از قبل معین است. روش های دستیابی به واقعیتِ دست چین شده و حتی سبکِ نگارش، تنظیم گردیده است. خواننده، در بیم غافلگیر شدن نیست چرا که با تبیین های مرسوم از ایدئالیسم، اشباع شده است. اما در این میان، تکلیف رئالیسم چه می شود؟ این خوانشِ مرسوم از ایدئالیسم و نسبت آن با رئالیسم، تا چه حد قابل اعتنا است؟ آیا اصلا نسبتی میان آنها وجود دارد؟ در این پژوهش، با بهره گیری از روش قیاسی و از مقایسه ی تولد و بلوغ ایدئالیسم در آلمان قرن نوزدهم با پدید آمدن زیبایی شناسی منفی در دل رومانتیسیسم آلمانی، رئالیسم را هم چون برآیندِ دیالکتیکی این دو جریان، مورد مداقه قرار می دهیم. در نهایت، به تبیین ایدئالیسم آلمانی هم چون کلی که در خود، حامل دوگانه انگاری است پرداخته خواهد شد که به فراخور این امر، امکان گسترش ظرفیت های رئالیسم فراهم می شود.