مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۴۱.
۱۴۲.
۱۴۳.
۱۴۴.
۱۴۵.
۱۴۶.
۱۴۷.
۱۴۸.
۱۴۹.
۱۵۰.
۱۵۱.
۱۵۲.
۱۵۳.
۱۵۴.
۱۵۵.
۱۵۶.
۱۵۷.
۱۵۸.
۱۵۹.
۱۶۰.
شهود
حوزههای تخصصی:
در عالم معاصر یکی از مهم ترین مباحث، موضوع سکولاریسم است و بسیاری از فلاسفه در این حوزه دست به تأملات جدی زده اند و در این مقاله که نقدی بر کتاب پرسش از امکان امر دینی به قلم بیژن عبدالکریمی است ما رویکرد او در این اثر را مورد نقد و بررسی قرار داده ایم. بیژن عبدالکریمی یکی از پیشروترین و پرکارترین فیلسوفان معاصر ایرانی است که تلاش کرده است ژانری خلق کند که هم در حوزه آکادمیک با مخاطبان خویش به گفت وگو نشیند و هم در حوزه عمومی حضور یابد و هم در مجموع بتواند بنیان های فلسفی و چارچوب های نظری انحطاط تمدنی ایران را مورد نقادی جدی قرار دهد تا از قِبل آن بتوان راهکارهایی عملی برای برون رفت از وضعیت کنونی را بازآفرید. البته نادرست خواهد بود اگر پروژه عبدالکریمی را تنها محدود به ایران یا جهان اسلام بدانیم، زیرا یکی از وجوه غالب در تفکر او «انسان معاصر» است و بسیاری از بحث ها و ایده های وی در طی این سال ها معطوف به «وجه جهانی» انسان روزگار کنونی است. غفلت از این وجوه نوعی جفا در فهم پروژه اصلی اوست. اما نخستین پرسشی را که باید مطرح نمود این پرسش به ظاهر بدیهی است: پروژه فکری عبدالکریمی چیست؟
رهشِ سهروردی از چالشِ مطابقت و این همانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
127 - 146
حوزههای تخصصی:
سهروردی در نظام حکمت اشراق، از خود و خودآگاهیِ شهودی اش ره می سپرد و به خدا می رسد. او از یک سو، هویتِ خود و مبادی نوری اش را «حضورِ نزد خود» می یابد و از دیگر سو، فاعلیت (مبدئیت) و دیگرآگاهیِ انوار جوهری را با اضافه اشراقی تبیین می کند. از عباراتی که در هر یک از آثار تعلیمی او به تبیینِ چیستی و تعیینِ جایگاه اشراق و شهود در دو سپهر هستی و شناخت اختصاص یافته اند، می توان این همانیِ «هستی» و «حضور» را نتیجه گرفت و کلیتِ ضروری این معادله را در خودآگاهی و دیگرآگاهیِ نورالانوار به اثبات رساند؛ رهیافتی که به نحو نظام مند، هر گسستِ ممکن بین هستی شناسی و شناخت شناسی را مرتفع می کند. در واقع، سهروردی با بازبُردِ علم حصولی (باواسطه) به علم حضوری (بی واسطه) و با پی افکندنِ شناخت انسانی بر ضرورت و یقینِ شهودی، چالش احرازناپذیریِ مطابقت بین معلومِ بالذات (امر ذهنی) و معلوم بالعرض (امر عینی) را پشت سر می نهد و نحوه احرازِ این همانیِ شخصی را تبیین می کند.
شهود از منظر افلاطون و فلوطین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افلاطون و فلوطین، به عنوان دو تن از تاثیرگذارترین فیلسوفان دوره ی کلاسیک، توجه ویژه ای به شهود داشته اند. تفاوت هایی که این دو در مباحث فلسفی مختلف دارند، موجب می شود که نگاه واحدشان به شهود را مورد تردید قرار دهیم. مساله ی جدی جستار حاضر این است که شهود در نظر هر یک از این دو فیلسوف به چه معناست، با چه روشی حاصل می شود، چه ویژگی هایی دارد و به کدام امور تعلق می گیرد؟ پاسخ این پرسش، که در پایان روشن خواهد شد، این است که شهود برای هر دوی ایشان آگاهی بی واسطه ای است که برای عقل انسان رخ می دهد؛ درحالی که هم افلاطون و هم فلوطین فعالیت هایی را برای حصول شهود عقلانی به سالکان توصیه می کنند که عمدتا بر دو نوع فعالیت های ممارستی عقلی و فعالیت های مربوط به تزکیه ی نفس هستند. همچنین در پایان بدین نتیجه رهنمون خواهیم شد که، علی رغم تفاوت های چشمگیر این دو فیلسوف در مشی فلسفی و نحوه ی بیان مطالب، مراد هردوی ایشان از شهود، امری واحد است که با رعایت دو جنبه ی نظری و عملی حاصل می شود.
تطبیق دیدگاه ابن رشد و مولوی در مساله بایسته های اهل تاویل قرآن کریم
منبع:
پژوهشنامه تأویلات قرآنی دوره اول پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱
110 - 138
حوزههای تخصصی:
تصرف در معنای ظاهری کتاب مقدس(قرآن کریم) و جایگزینی معنایی دیگر که در باطن آن لحاظ گردیده یکی از دغدغه های مهم اندیشمندان دینی است. علی رغم مخالفت برخی اندیشمندان در فرقه های مختلف اسلامی، موافقان تاویل دینی به تبیین و توجیه آن پرداخته اند. پرسش تحقیق این است که: معتقدان به جواز تاویل در قرآن، در جایگزینی معنای باطنی به جای معنای ظاهری چه اموری را باید مد نظر قرار بدهند. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانه ای در صدد است به بررسی تطبیقی دیدگاه ابن رشد و مولوی پیرامون ویژگی های اهل تاویل بپردازد. یافته های پژوهش حاضر این است که هر دو اندیشمند به تاویل در متون مقدس معتقد هستند. ابن رشد به عنوان فیلسوف مسلمان یکی از مهم ترین شرایط اهل تاویل را آشنایی با استدلال عقلی می داند. از سویی دیگر، مولوی به عنوان عارف مسلمان مهم ترین ویژگی اهل تاویل را سلوک در وادی شهود عرفانی می داند.
بازتاب رمانتیسم در شعر لنگرودی و انعکاس آن در نقاشی قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
48 - 60
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی بازتاب رمانتیسم در اشعار شمس لنگرودی و انعکاس آن در نقاشی قاجار پرداخته ایم. روش پژوهش، کتابخانه ای و نوع آن تحلیلی-توصیفی است. فرضیه ی پژوهش، بازتاب برخی از مهمترین مؤلفه های رمانتیسم در اشعار شمس لنگرودی است. با مطالعه و بررسی اشعار شمس لنگرودی به این نتیجه می رسیم که شمس لنگرودی علی رغم داشتن فاصله ی زمانی طولانی با بزرگان رمانتیسم شعر معاصر، اما همچنان به برخی از مؤلفه ها و ویژگی های این مکتب علاقه نشان داده و از ظرفیت های این مکتب برای بیان مفاهیم و مافی الضمیر خود سود جسته است. گرایش به رمانتیسم اجتماعی، توجه به طبیعت، استمداد از قوه ی تخیّل به منظور خلق تصاویر بدیع، طبیعت گرایی و بیان مضامین عاشقانه و مبتنی بر عاطفه از مهمترین مؤلفه های رمانتیسم است که در اشعار شمس لنگرودی دیده می شود. شمس لنگرودی هرگز خود را به کاربرد تخیّل صِرف در اشعارش قانع نکرده و حتّی با استفاده از قوّه ی تخیّل، به بیان اندیشه های اجتماعی و انسانی خود پرداخته است. او هرگز ظلم و ستم و نابرابری را برنمی تابد اما برای بیان این مضمون به نمادها و عناصر طبیعت متوسّل می شود تا بتواند عمیق ترین مفاهیم سیاسی و شدیدترین انتقادات را در قالب نمادها و استعاره ها بیان کند. نقاشی قاجار نیز در آن دوره سبب شد که تلفیقی شیوه های نو و کهنه بود. همچنین می توان مولفه هایی از اشعار لنگرودی را در نقاشی قاجار دید از جمله طبیعت گرایی، مضامین عاشقانه و رمانتیسم اجتماعی. اهداف تحقیق 1- بررسی بازتاب رماتیسم در اشعار شمس لنگرودی و نقاشی قاجار 2- تجزیه و تحلیل مهمترین مؤلفه های رمانتیسم در اشعار شمس لنگرودی و بازتاب آن در نقاشی قاجار سوالات تحقیق 1- بازتاب رماتیسم در اشعار شمس لنگرودی و نقاشی قاجار چگونه است؟ 2- مهمترین مؤلفه های رمانتیسم در اشعار شمس لنگرودی در نقاشی قاجار چگونه نمود یافته اند؟
مفهوم پردازی اسطوره ایِ امر سیاسی در فاشیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۰ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳
927 - 945
حوزههای تخصصی:
مسئله شکل دهنده به مقاله پیش ِرو، فهم نسبتِ میان «نحوه سامان یابی اجتماع سیاسی» (با تمرکز بر نسبت میان فرد، جامعه و دولت) و «نوع نگرش به امر سیاسی» در ایدئولوژی فاشیسم است. پیگیری این مسئله بر این پرسش محوری پایه ریزی می شود که چگونه می توان نحوه سامان یابی اجتماع سیاسی در سیاستِ فاشیسم را از منظر شناخت شناسی تحلیل کرد؟ در پاسخ، فرضیه این مقاله بر این است که می توان نسبت وثیقی میان «ساماندهی توتالیتر جامعه سیاسی» و «مفهوم پردازی اسطوره ای از امر سیاسی» تصور کرد. در تبیین این فرض، بر این باوریم که رویکرد «پدیدارشناسی فرم سمبلیک» ارنست کاسیرر امکانات نظری راهگشایی در اختیار می نهد که بر مبنای آن می توان به تحلیل «سیاستِ فاشیسم» به مثابه «سیاستِاسطوره ای» مبادرت ورزید؛ سیاستی که بر نحوه ای از شناختِ اصول سامان بخشِ زندگی سیاسی پایه ریزی می شود که به وابستگی امر سیاسی به ذاتی بیرون از اجتماع سیاسی و، در نتیجه، به فاعلیت زدایی از انسان می انجامد. به تبع آن، اجتماع سیاسی به نحوی سامان می یابد که فرد و جامعه مدنی را در دولت (به مثابه تجسد جماعتِ اسطوره ای) منحل می سازد.
معرفت شهودی از نظر مولانا
منبع:
شفای دل سال سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۶
161 - 188
حوزههای تخصصی:
از نظر عرفا کامل ترین راه شناخت حق تعالی، معرفت شهودی است. این نوع معرفت نه از راه تفکّر نظری بلکه با مشاهده حقایق و طیّ منازل و مقامات و ترک تعلّقات دنیوی و تهذیب نفس به دست می آید. این راه اگرچه راهی دشوار و سخت و خاصّ برخی انسان های مخلص است، امّا نسبت به روش برهانی و عقلی نزدیک ترین راه به هدف است. در این پژوهش برآنیم تا نظر مولانا را در مورد این مقوله به روش تحلیلی–توصیفی بیان داریم. برآیند تحقیق حاکی از آن است که مولوی نیز چون دیگر عرفا، قائل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبرترین شناخت می داند که در آن سالک بدون هیچ واسطه ای خدا را به شهود قلبی خود می شناسد. وی شناخت عقلی و سپس حسّی را در مراتب بعدی می داند و آن ها را برای کسانی که به شناخت مراتب بالاتر دسترسی ندارند، معتبر و مجاز می داند. از دیدگاه مولانا، ابزار و وسیله معرفت شهودی، دل است. از نظر وی دلی که منظر و مظهر حضرت سبحان است، دل انسان کامل یا به تعبیری دل اولیا و انبیا است و توحید حقیقی، دیدار شهودی است و این نوع معرفت نسبت به خداشناسی که مبتنی بر استدلال و آفاق و انفس است، رجحان و برتری دارد
مبانی نظری «فنا» از نظر امام خمینی و مایستر اکهارت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و پنجم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۱۰۰)
77 - 103
حوزههای تخصصی:
امام خمینی ره و مایستر اکهارت، دو تن از عارفان مشهور مسلمان و مسیحی هستند و در تفکر عرفانی آنها نفس سالک در نهایت در وجود خداوند فانی می شود. بر این اساس، در مقاله پیش رو به این پرسش پرداخته ایم که آیا آموزه فنا در آرای این دو متفکر مبانی مشترکی دارد؟ بررسی تطبیقیِ تفکر آنها به صورت تحلیلی- استنباطی و با هدف شناخت چیستی فنای نفس صورت گرفته است. تجرد نفس مبنای مشترک در آرای این دو اندیشمند است که زمینه تبیین فنای معرفتی نفس را فراهم می آورد. سفر نفس در آرای امام خمینی+ و اکهارت با قدم عشق آغاز می شود. از نظر امام خمینی ره با تجلّی الوهیت (در مقام احدیت)، فنا و تحول در نفس سالک رخ می دهد؛ در حالی که فنا نزد اکهارت در مرتبه واحد که فراتر از مرتبه الوهیت و فراتر از مرتبه وجود است صورت می گیرد. به هر حال تجلّی الوهیت و شهود آفریدگار در مرتبه الوهیت یا در مرتبه واحدِ اکهارتی که از نظر امام خمینی ره مرتبه تعین الهی و واحدیت است، رخ می دهد؛ بنابراین فنا تحول معرفتی و وجودی نفس و تأثیر پذیری آن از اسما و صفات الهی است؛ نه نابودی نفس. رهاورد مهم فنای نفس، «شهود وحدت وجود» در آراء این دو متفکر است و تهی وارگی نفس از غیر خداوند به هنگام شهود دیگر نتیجه بنیادی به شمار می آید.
کانت و بی معنایی مابعدالطبیعه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
386 - 403
حوزههای تخصصی:
این قولِ کانت که «فاهمه بدون شهود بی محتوی است و شهود بدون فاهمه کور است» عبارتی کلیدی در فلسفه اوست. کانت در شرح این عبارت به گونه ای سخن گفته است که عده ای از محققان معاصر مانند استراوسن، وارنوک، یوئینگ و ... او را پیشرو فلسفه هایی چون پوزیتیویسم منطقی و فلسفه زبان متعارف- که در آنها مابعدالطبیعه متعالی به عنوان مجموعه ای از تعبیرهای مهمل، طرد می شود- دانسته اند. در این مقاله کوشش خواهد شد اولاً نشان داده شود که در فلسفه کانت، عبارات کلیدی دیگری چون "متعلق ایمان بودن" ایده های عقل و "اندیشیدنی بودن" آنها و همچنین "قابلیت استفاده تنظیمی" از این ایده ها و نیز قول به معنای استعلایی مقولات وجود دارد که می توان معناداری مابعدالطبیعه متعالی را به عنوان لازمه ای از آنها بیرون کشید و ثانیاً نشان داده می شود که با فرض قبول این گفته که "فاهمه بدون شهود بی محتوی است"، همچنان می توان به معناداری مابعدالطبیعه متعالی باور داشت.
بررسی ظرفیت های علم اشتدادی نزد سهروردی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
563 - 547
حوزههای تخصصی:
با التفات به تناظر حقیقی میان انسان با مراتب «هستی» و «حقیقت» و افزودن «شهود» - در حکمت اشراق - و «تأویل» - در حکمت متعالیه-، به مثابه یک روش در طول سایر طرق فهم حقیقت، امکان کشف ساحت وسیع تری از علم میسور می گردد که نه تنها با سایر ابزارها و روش ها منافات ندارد بلکه جامع همه آن ها قلمداد می شود. هدف نوشتار حاضر این است که با بررسی مؤلفه های مذکور در حکمت اشراق و متعالیه، ظرفیت این ساحت از علم، که می توان آن را «علم اشتدادی» خواند، را مورد سنجش قرار دهد و در راستای نظریه های مختلف فلسفه علم، به ارائه علم شناسی نوینی بپردازد. در این دو مکتب هستی ذومراتب بوده و انسان همواره در مسیر کشف حقیقت اعم از آفاقی و أنفسی در تکاپو است و به موازات ارتقای درجات وجودی افراد، طیف ممتدی از دریافت ها و فهم های متعدد نیز رخ می دهد. از این رو به نظر می رسد با شناسایی ظرفیت های علم اشتدادی در حکمت اشراق و متعالیه، علم به ابعاد مختلف یک شیء و حذف شکاف میان عالم و معلوم ممکن گردد؛ به گونه ای که با مجوز دریافت های متعدد از حقیقت واحد، به شکاکیت و نسبیت مذموم نیز منجر نگردد.
جایگاه شهود در نظریه ادراک حسی پرایس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
1 - 21
حوزههای تخصصی:
دیدگاه پرایس در بحث ادراک حسی مبتنی بر داده های حسی و نظریه آشنایی راسل است. او بین معرفت به داده های حسی و پذیرش حسی تمایز می گذارد. از نگاه او، باور به جهان خارج در طی این دو مرحله صورت می گیرد. داده های حسی حالات ذهنی هستند که موضوع شهود مستقیم و خطاناپذیر هستند و پذیرش حسی نیز نوعی عمل شبه شهودی است. دیدگاه پرایس نمونه ای از «نظریه توجیه در بادی امر» در مبناگرایی درون گرایانه است که با دیدگاه معرفت شناسانی مانند چیزم، پالک و بونجور قابل مقایسه است. بسیاری از منتقدان، چنین دیدگاهی را خوش بینانه و نمونه ای از مبناگرایی جزم اندیش معرفی می کنند که مبتنی بر یک پیش فرض صرف، در باور به جهان خارج است. با این حال، چیزم با تکیه بر مفهوم «خود نمایانگری» دیدگاه او را اصلاح و تعدیل می کند. بونجور نیز با توجه به مسئله انفعال در ادراک حسی و با تکیه بر استدلال بهترین تبیین، مبنایی برای دفاع از معرفت به جهان خارج فراهم می کند. حاصل این دفاعیات، نشان از لزوم توجه به معرفتی متفاوت از معرفت گزاره ای، یعنی معرفت حضوری و نقش استدلال عقلی در باور به جهان خارج است. این توجه، به این شکل است که حقیقت معرفت، مشتمل بر جنبه حکایتگری از معلوم خودش است و با توجه به این جنبه، در صورت فرض سلامت حواس، آشکارشدن پدیدار حسی گواهی ابتدایی بر واقعیت خارجی است که از آن حکایت می کند و استدلال، بهترین تبیین دلیلی است که با کمک آن، این گواه در بادی امر، تبدیل به دلیل مناسب برای باور به جهان خارج می شود.
تبیین شطحیات عرفانی در حوزه معرفتشناسی حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابهام و تناقض در بیان، از جمله مهمترین شاخصه های شطحیات عرفانی در حوزه معرفتشناسی است. از نظر ملاصدرا وضوح یا ابهام شهود عرفانی، ارتباط مستقیمی با میزان اشتداد نفس و صفای باطن عارف در فرایند وحدت عاقل و معقول و ریاضتهای شرعی دارد. بر این اساس، وی بروز ابهام در شهود را محصول عدم اشتداد نفس عارف و همچنین فقدان ریاضتهای شرعی میداند که منجر به دستکاری احتمالی و بروز خطا و انحراف در تصدیق میگردد. در مسئله تناقض، صدرا بر اساس مبانی هستی شناختی خویش، شطح را بدلیل اشتمال بر دعوی حلول و اتحاد با ذات خداوند، مقوله یی متناقض میداند که مستلزم دوگانگی در اصل وجود خارجی است. او بدلیل شاخصه های مذکور صراحتاً شطح را آفت دین و عقاید دینی عوام میداند. با این وجود، بر اساس مبانی معرفتشناختی خویش، سعی میکند عرفای وحدت وجودی چون بایزید و حلاج را از این اتهام مبرا سازد. صدرالمتألهین بر اساس رابطه تشأن بین حق و خلق معتقد است تجربه این عرفا از فنا بمعنای ترک التفات از خود و انانیت خویشتن و التفات کلی به ذات خداوند است و ایراد شطح احتمالی بدین علت است که ایشان أعلی مراتب وحدت عاقل و معقول را تجربه کرده اند که مستلزم وحدت عاقل و معقول بالذات و بالعرض بوده و نمیتوان چنین تجربه یی را به اتحاد و حلولی متصف نمود که ویژگی اساسی شطحیات صوفیان است.
منابع معرفت از نظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حکمت متعالیه ملاصدرا، منابع معتبر معرفت عبارتند از: حواس ظاهری، حواس باطنی، عقل، شهود، گواهی و نقل از نظر ملاصدرا اولین منبع کسب معرفت، حواس ظاهری است و حس مشترک، مهمترین حس باطنی انسان است. عقل که وجه تمایز انسان از دیگر موجودات است، حدی دارد که معرفت از آن حد تجاوز نمیکند. ملاصدرا عقل را به نظری و عملی تقسیم میکند و درعین حال که هر دو را منبع معرفت میشمرد، تفاوت آنها را در متعلقشان میداند. تنها، شهود است که میتواند به هر آنچه که قابل شناسایی باشد، دست پیدا کند. گواهی، اگر متواتر و مربوط به امور محسوس باشد، بعنوان منبع معرفتی غیرمستقل، معتبر است و دلیل نقلی، بخصوص در مباحث دینی، منبعی مستقل و خطاناپذیر است.
حقیقت وآثار و موانع ذکر در بیان امام محمد غزالی
منبع:
پژوهش و مطالعات علوم اسلامی سال دوم دی ۱۳۹۹ شماره ۱۸
14 - 1
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با هدف آشنای بیشتر بامبحث ذکراز دیدگاه امام محمد غزالی به روش توصیفی تحلیلی است می پردازد. با ذکر خدا دل آرام می گیرد هرکس با ذکر حق تعالی انس گیرد در دنیا و آخرت هیچ ترسی به او نمی رسد. ذکر خدا شفای همه دردهاست پس از یاد کردن خلق باید پرهیز نمود. ذکر خدای تعالی اقامه نماز و دادن زکات است و باطن آن ذکر شهود اسما و صفات حق است. برای انسان سالک ذکر غذای قلب و روح است، ذکر معراج مومن است که با ذکر حق و ذکر مشاهده به حق تعالی می رسد. هدف از ذکر حقیقی یاد محبوب است و فراموش کردن هستی وجودی خود است. ذکر گفتن لااله الاالله است و خداوند هیچ حدی برای ذکر قایل نیست. ذکر زیباترین جلوه ارتباط با خدا و اساسى ترین راه سیر و سلوک است؛ ذکرخدا، از یادبردن هستی محدود خویش درگذر یاد اسماى الهى و تداوم و استمرار آن است کتاب های منحصر به فرد امام محمد غزالی در رابطه باذکر که منتج از کتاب آسمانی و رسالت های پیامبران است جایگاه رفیع ذکر و اهمیت و موانع آن در عرفان اسلامی از منطر عرفا و بزرگان طریقت به ذکر الی الله که، تا حدّ بسیاری تحت تأثیر عظمت و ارزش این عمل عبادی قرار گرفته آن را مورد بررسی قرار می دهد. و جایگاه و ارزش ذکر در سلوک الی الله، و مداومت بر آن را به سالکان طریق حق متوجه ساخته و آن را تبین می نماید. و آنان را به ذکر و یاد حضرت حق فرا می خوانند.
بررسی دیدگاه ابن رشد و ابن عربی پیرامون معناشناسی و ضرورت تأویل قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سراج منیر سال دهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۵
91 - 115
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائلی که برخی اندیشمندان در تفسیر آیات قرآن کریم مورد بررسی قرار داده اند، تأویل است. به دلیل کاربرد متعدد واژه تأویل در این کتاب مقدس، بابی در این مورد در آثار اندیشمندان مسلمان گشوده شد که اشتراکات و افتراقاتی به چشم می خورد. یکى از اندیشمندان اسلامی که با ترجمه و شرح آثار ارسطو تأثیر فراوانى در مغرب زمین گذاشته ابن رشد است. وی که به قلم فرسایی در پاسخ به غزالی مشهور است توانست خردورزی در متون مقدس را از راه های گوناگون مانند عقل و نصوص دینی مطرح نموده و یکی از نمونه های آن را تأویلات دینی معرفی می کند. در همان منطقه و مدتی اندک پس از ابن رشد، ابن عربی که اندیشه هایی بس عمیق و بنیادین در عرفان مطرح می کند نیز به تأویلات دینی توجه می کند. این نوشتار با روش توصیفی-تحلیلی در صدد است اندیشه های ابن رشد و ابن عربی درباره بایسته های اهل تأویل را مورد بررسی قرار دهد. یافته های بحث عبارت از اشتراک دیدگاه ابن رشد و ابن عربی درباره توجه به باطن برخی متون دینی که به واسطه اهل تأویل شکل می گیرد. اختلافاتی که در روش عقلی و شهودی آنان در تأویل وجود دارد. ابن رشد به فیلسوف به عنوان اهل تأویل اشاره دارد و ابن عربی به عارف به عنوان مصداقی جامع برای تأویل نمودن توجه می کند.
اتحاد عقل و نقل و شهود در اندیشه فیض کاشانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاشان شناسی دوره ۳ پاییز و زمستان ۱۳۸۷ شماره ۴ و ۵
110 - 133
فیض کاشانی از دانشمندان بزرگ شیعه امامی است که آثار بسیاری در زمینههای گوناگون اسلامی از خود به یادگار گذارده است. وی به هر دو گرایش عرفان و اخباری گری تمایل داشته است. در دوران میان سالی از عرفا دفاع میکند و به مخالفان جواب میدهد. در عین حال، گرایش های اخباری را به کلی کنار نمیگذارد. در واقع، این دوران را در جدالی نهانی میان این دو گرایش طی میکند. سرانجام این جدال تا حدی به سوی گرایش اخباری جهت مییابد. وی در دوران پختگی عمر خود به جمع روایات روی میآورد، لیکن میل باطنی وی به عرفان، تا آخر عمر نیز باقی میماند تا جایی که در کهن سالی نیز در جدال میان عرفان و اخبار بوده و سعی در جمع میان آن ها داشته است. وی به سه شاهپر عقل و نقل و شهود عرفانی، در رسیدن به حقیقت و کشف آن توجه داشته و در آثار حدیثی و تفسیری مهم خود از آن ها یاد کرده است. فیض گرچه در کتاب های روایی و تفسیر خود به سبک اهل حدیث عمل کرده و به اخباریان نزدیک شده است، هیچگاه از اصول متعارف عقلایی بیرون نرفته و همواره در صدد برهانی کردن مبانی روایی خویش است و در مواردی که مباحث اخباریان را متعارض با عقل و عرف میبیند، به نقد آن ها میپردازد. فیض در عصر اخباریان میزیست و به تفسیر روایی گرایش داشت، با این حال، مبانی تفسیری خاصی دارد که تفسیر او را تفسیری متمایز و جاودانه ساخته است، از جمله اهتمام به تفسیر بر اساس محکمات قرآن، اختصاص نداشتن تفسیر قرآن به معصومین(ع) و اعتنا به عموم لفظ نه خصوص مورد این باور که هر لفظی دو وجه دارد: ظاهر لفظ که پوسته آن است، و روح و حقیقت لفظ که درک آن مخصوص اولوالالباب و راسخان در علم است و مردم بر حسب حظ و ذوق و درجات خود به آن دست مییابند. فیض به اصول متعارف حدیثی اهتمام دارد. روش قدما را در تشخیص حدیث صحیح ترجیح میدهد؛ اعتبار صحت و ضعف را تنها در روایات فقهی میپذیرد؛ روایات کتب اربعه را قطعی الصدور نمیداند؛ و بر این باور است که صدور برخی روایات با توجه به مقتضیات زمان بوده و چه بسا امروزه تفاوت هایی داشته باشد.
دو تقریر رقیب در ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشه دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به بررسی ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشه دکارت می پردازد. برخی مدعیات دکارتی مبنی بر یقینی تر بودن شهود و قابلیت فروکاهش استنتاج به آن، از جمله سرچشمه های این بحث است که دست کم دو تقریر رقیب هنجاری-اصل موضوعی و روان شناسی گروانه بحث شده در این پژوهش را در میان شارحان برانگیخته است. آرمان تقریر نخست، کاستن از نقش حافظه و گاه تخیل در زنجیره های طولانی استنتاج به واسطه خطاپذیری آنها در دید دکارت است. حصول این آرمان هم وابسته به ممارست و تمرین برای جای دادن زنجیره های استنتاجی هر چه طولانی تر در یک شهود واحد دکارتی است. این تقریر هم استقلال نتیجه منطقی را می پذیرد، هم استنتاج را قابل تعریف بر اساس معرِّف هایی همچون قواعد تبدیل و اصول پایه منطقی می داند هم این که منافاتی با درخت اصل موضوعی معرفت دکارتی ندارد. اما تقریر دوم اساساً درون مایه استنتاج را همان فراچنگ آوردن شهودی به عنوان فعل ساده ذهنی می داند که چیزی جز یک شهود پیچیده با متعلّقات متعدد نیست. لذا این تقریر، استنتاج را فاقد درون مایه منطقی و غیرقابل تعریف بر اساس معرِّف هایی همچون اصول و قواعد منطقی می داند و به جای آن فراچنگ آوردنِ حقیقت مستنتج آشکار شده در پرتو نوعی شفافیت ِروان شناختیِ تجربه شده توسط سوژه معرفت را می نشاند. نشان داده ام که هر دو تقریر با تکیه بر بخشی از متون دکارت می کوشند قابل جمع با عینیتِ شناختی به نظر برسند و قرائتی فطری و انتخاب ناپذیر از منطق دکارتی ارائه کنند؛ اما تقریر دوم هم با فقره های اساسی تر اندیشه دکارت و هم با استقلال منطق منافات دارد؛ لذا نمی تواند به نحو قابل قبولی از عهده این دو مدعا برآید.
ماهیت رجوع از شهادت و پیامدهای آن
منبع:
قانون یار دوره چهارم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۶
407-478
حوزههای تخصصی:
شهادت یکی از قدیمی ترین راه های اثبات دعوا وجرم است. و شاهد عبارت است از اخبار صحیح از وقوع امری برای اثبات در جلسه دادگاه و اگر 2 شاهد بعداز اداء شهادت مدعی شوند که به دروغ شهادت داده اند یا در شهادت خوداشتباه کرده اند. این امر به منزله رجوع از شهادت می باشد. هرگاه که 2 شاهد یا چند شاهد در اموری شهادت می دهند و بعداز آن از شهادت خود رجوع می کنند اگر قبل از صدور حکم باشد،حکم کردن طبق آن شهادت ممتنع است. حال بررسی کنیم که اگر بعد از صدور حکم از شهادت رجوع کنند چه تأثیری بر حکم قاضی دارد؟ چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟ آیا شاهدانی که از شهادت خود رجوع می کنند ضامن و مسئول جبران خسارت هستند؟
علم انسان به خدا در تفکر فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم بهار ۱۴۰۰ شماره ۹۹
5 - 30
حوزههای تخصصی:
مسئله «علم انسان به خدا» با وجود اینکه در طول تاریخ دیرپای فلسفه و الهیات، سابقه ای کهن دارد، اما همچنان ذهن متفکران دینی به ویژه فلاسفه دین و حتی برخی از معرفت شناسان معاصر را به خود مشغول داشته است. در این میان، فارابی معتقد است که قوای ادارکی بشر در شناخت اشیا و به ویژه خدا با محدودیت ها و موانع مهمی مواجه است و ایجاد صورت معقول (مفهوم) خدا در ذهن یا عقل انسان مشکلاتی جدی به همراه دارد. همچنین نام ها و اوصافی که خدا با آنها نامیده می شود، به نحوی معنادار هستند و سخن گفتن از خدا به گونه ای که هم معتبر (صادق و موجّه) باشد و هم به مشکلات کلامی نینجامد (تنزیه خدا از مخلوقات حفظ شود و تشبیه او به مخلوقات منتفی گردد)، نهایتاً با زبان اشتراک معنوی امکان پذیر است. فارابی در کنار بیان فلسفی علم انسان به خدا، می کوشد تبیین عرفانی از آن نیز ارائه دهد و اگر فصوص الحکم را از آنِ وی بدانیم، او بحث مشبعی را به روش عرفا در باب موانع و محدودیت های شناخت عقلیِ انسان از خدا و لزوم شناخت شهودیِ انسان از او مطرح کرده است. نوشتار حاضر، ضمن تبیین مباحث فوق، به بررسی و نقد دیدگاه های فارابی در این باره و نظرات برخی محققان می پردازد که تا حدی متعرض این مسئله شده اند.
روش شناسی حکمت متعالیه(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
یکی از وجوه تمایز بین حکمت متعالیه با مکاتب فلسفی پیشین، در روش فلسفی حکمت متعالیه نهفته است. ملاصدرا در این روش در ضمن پایبندی به اصول روش عقلانی و برهانی، از روش های شهودی و وحیانی نیز بسیار بهره برده است. این امر، روش حکمت متعالیه را به روشی تألیفی از سه روش مذکور تبدیل کرده است. در این نوشتار روش مذکور همراه با ارائه نمونه های عینی، واکاوی و مبانی بکارگیری این روش بیان و ارزیابی شده است.