مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
کاوه
حوزه های تخصصی:
کاوه،آهنگری فرودست یا خدایی فرود آمده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ذهن آدمی از دیرینه ترین زمان تاکنون سرشار از آرزومندی و بلندپروازی بوده و تفکر در جهان مادی، خوداندیشی وچشم اندازی بلند و فراتر از خود داشتن، همواره در وجود انسان نهفته بوده است. اگرآدمی می تواند به جایی برسد ""که به جز خدا نبیند"" نتیجه ی همین گستره ی وجودی است. سیر نوسانی صعودی و نزولی یکی دیگر از ویژگی های ذهن انسان است. این حرکت همواره در اسطوره، فلسفه و تاریخ خود را نشان داده است. از آن جا که در اسطوره ذهن آدمی اختیار به نسبت مطلقی دارد، این سیر در آفرینش، گزینش، دگرگونی و تلفیق پدیده های اسطوره ای بیشتر خود را نشان می دهد.
کاوه ی آهنگر، یکی از شخصیت های برجسته شاهنامه می باشد که از این جهت قابل بررسی است ونام وصفت به ظاهر پارادوکس مانند او بیانگر این امر است. او را می توان شخصیتی خدایی دانست که پس از پشت سر نهادن دگرگونی های مختلف، به آهنگری نزول کرده است اما ویژگی ها و اعمالی همچنان بزرگانه وخداگونه دارد. در این مقاله به کاوشی در این زمینه پرداخته می شود
جایگاه درفش کاویانی در شاهنامة فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
درفش کاویانی همواره در کشاکش جنگهای ایران و انیران، جایگاه بسیار حیاتی و والایی داشت. اهمیّت این درفش تا حدّی بود که گاه ادامة نبرد بدون افراختن آن ممکن نبود و ایرانیان حتّی اگر به دندان هم شده، می کوشیدند تا آن را در جنگ افراخته نگه دارند. از دیگر سو، تورانیان نیز به خوبی با جایگاه خطیر آن آشنا بودند و با دیدن حتّی پاره ای از آن، آشکارا فریاد برمی آورند «که نیروی ایران بدو اندر است» و از این رو در پی آن برمی آمدند که با تصاحب درفش پاره، ایرانیان را کاملاً شکست دهند. به راستی درفش کاویانی چه اهمیّتی داشته که حتّی پاره ای از آن، سرنوشت جنگ را دگرگون می کرده است و ایرانی و انیرانی در تصاحب آن به جان می کوشیدند. در این جُستار، نگارنده ضمن بررسی شواهد مختلف در گسترة اساطیر جهان بدین نتیجه رسیده که تواند بود که درفش کاویانی پیوندی با کاوة آهنگر نداشته است و چیزی فراتر از یک درفش صِرف بود و به عنوان توتِم ایرانیان، با گذشته های بسیار دورتری پیوند دارد که انسان های بَدَوی جان خود را در یک شیء خارجی به ودیعه می گذاشتند و بدیهی بود تا زمانی که آن شیءِ خارجی پا برجا بود، آن انسان ها نیز از مرگ بیمی نداشتند، امّا به محض کوچک ترین آسیب بدان شیءِ خارجی، انسان های جان به ودیعت گذاشته در آن نیز می-پنداشتند که شکست و مرگ آنها محتوم است. از همین رو، پیروزی یا شکست ایرانیان در جنگ، در گِرو افراشتگی یا سرنگونی درفش کاویانی بود.
فریدون دهقان، کاوه آهنگر و ضحاکْ دیو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از میان پژوهندگان شاهنامه، علی حصوری و به پیروی از او احمد شاملو بر آن است که ضحّاک در پی بازسازیِ جامعه ی اشتراکی و بی طبقه، جمشید را که مطابق با اوستا، داراییِ دیوان (به گمان حصوری توده ی مردم) را ستانده و جامعه ای طبقاتی را طرح ریخته، از پای در می آورد؛ امّا فریدون به یاری کاوه، با از میان بُردنِ ضحّاک، دوباره جامعه ی طبقاتی را بنیان می نهد. مطابق با گاهان، دیوان کسانی اند که کِشت نمی کنند و دام نمی پرورند؛ بنابراین، جمشید داراییِ کسانی همانندِ ضحّاک که پدر دام پرورِ خویش، آبتینِ زارع، گاو برمایه را می کُشد و مرغزار را از بین می بَرَد و در یک کلام، سرمایه کسانی را که مانعِ تولیدند، متصرّف می شود؛ نـه تـوده ی رنج کِشِ جامعه را. نیز بـه هیچ روی، ضحّاک جامعه ی بی طبقه نساخته؛ بلکه در حکومت او، دو طبقه ی ممتازِ ارتشتار و موبد، بازسازی می شوند؛ به این معنی که پیش از سقوطِ جمشید، ارتشتاران، هواخواهِ او می شوند و طبقه ی موبدان نیز در تعبیرِ خوابِ هولناکِ ضحّاک، وارد دربارش می شوند. تنها دو طبقه ی دهقان و صنعتگرند که به دلیل سیاست های ضدِّ تولیدِ مرد تازی از میان رفته اند که این دو طبقه، در چهره ی فریدون و کاوه آشکار می شوند. فریدون اگرچه در شاهنامه پادشاه است، مطابق بـا متن دین کرد، فرّه ی کشاورزی دارد و نامِ پدرش در اوستا آثویه به معنایِ آب یار است و آن را نشانی بر زارع بودنِ خاندانِ او انگاشته اند. هم چنین کاوه ی آهنگر در تاریخ بلعمی به کشاورزی شناخته شده؛ پس می توان ستیزِ فریدون و کاوه با ضحّاک را ستیز دهقانان با دشمنانِ کشت و دام و صنعت دانست.
بازنماییِ «دیگری» در قالب کارگزاران اجتماعی در روزنامه های قانون و کاوه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل گفتمان رویکردی ساختاری است که امکان پیوند متن به جنبه های جامعه شناختی را فراهم می کند. متون سیاسی اجتماعی محصول بافتار پیچیده و درهم تنیدة قدرت و ایدئولوژی است. واکاوی معانی آن ها پیوندهای پنهان ایدئولوژی سلطه را آشکار می کند. تحلیل گفتمان انتقادی از جمله رویکردهای نوین در تجزیه و تحلیل گفتمان به شمار می رود. بسیاری از تحلیل گران گفتمان انتقادی به مؤلفه های زبان شناختی توجه دارند، اما «ون لیوون» معتقد است که مؤلفه های جامعه شناختی معنایی شناختی عمیق تر از متن ارائه می دهند. در این مقاله کوشش شد با به کار بستن الگوی ون لیوون، به واکاوی معنای عنصرِ «غیر دیگری» در دو روزنامة عهد مشروطیت، قانون و کاوه، پرداخته شود. به ویژه تلاش شد بازآفرینش مقولة دیگری در قالب کارگزاران اجتماعی صورت پذیرد، افرادی که در هیئت انسان های کوشش گر تلاش می کنند اوضاع جامعه را بهبود بخشند. پژوهش، با بهره گیری از انواع پوشیده و صریح ارجاع به کارگزاران در قالب فعال منفعل سازی، مشخص سازی تشخص زدایی، نام دهی، طبقه بندی کردن، انتزاعی سازی و تعیین ماهیت انجام گرفت.
Ein analytischer Ansatz zu den vier persischsprachigen Zeitschriften Kaveh, Iranshahr, Nāme-ye Farangestān und ʻElm wa honar(مقاله علمی وزارت علوم)
Seit alten Zeiten ist Zeitunglesen für die Menschen wichtig gewesen, weil politische und soziale Ereignisse in den Zeitungen und Zeitschriften ihren Ausdruck finden. Die politischen Debatten und sozialen Probleme werden immer von den Bürgerinnen und Bürgern mit großem Interesse verfolgt, und die meisten Menschen haben die Druckmedien immer begrüßt, aus Neugier aber vor allem aus dem Willen zur Kenntnis wichtiger sozialer Ereignisse. Das persische Wort „Rūznāme“ (Die Zeitung) hat alte Wurzeln. In zahlreichen Büchern aus den ersten islamischen Jahrhunderten ist dieses Wort oder seine arabische Übersetzung (Rūznāmğe) zu finden und sehen. Die Entstehung der ersten iranischen Zeitung geht auf das dritte Jahr der Herrschaft von dem iranischen König aus der Kadscharen Dynastie, Nāṣer ed-Dīn Šāh (1848) zurück. Es erfolgte unter dem Befehl und der Organisation von dem iranischen Reichskanzler, Mīrzā Taqī Ḫān Amīr-neẓām (Heeresbefehlshaber). Die erste iranische Zeitung erschien im gleichen Jahr in Teheran, unter dem Namen „Waqāye‘e Ettefāqīyye“. Diese Zeitung erschien wöchentlich. Der genannten Zeitung folgten später manche andere wie zum Beispiel Aḫtar, Qānūn, Ḥabl ol-Matīn und Sorayyā, die in Istanbul beziehungsweise in London, Kalkutta und Kairo erschienen und veröffentlicht wurden. Sie zählen zu den beliebtesten und populärsten im Ausland veröffentlichten persischsprachigen Druckmedien.
بررسی مفهوم انقلاب در داستان ضحاک با نظریه ی گلدمن
حوزه های تخصصی:
ایران کشوری کهن و متمدن بوده است و با کمی دقت در متون حماسی آن که بن مایه های فکری کهن دارند و اسطوره ها را در خود جای داده اند می توانیم ردپای بسیاری از پدیده های اجتماعی را که در جوامع کهن – نه فقط جوامع مدرن- هم وجود داشته اند بیابیم و از این طریق ادعا کنیم که با جامعه روبرو بوده ایم. به ویژه جامعه ای که هویت در آن شکل گرفته بوده و احساسات ملی مردمانش از آن حمایت می کرده است. ادبیات تولید شده در یک جامعه به بهترین شکل، نوع اند یشه ای را که برخاسته از اوضاع اجتماعی یک جامعه است می نمایاند. از جمله ی مهم ترین پدیده ها ی اجتماعی موجود، پدیده ی اجتماعی انقلاب – به مفهوم مدرن آن نه شورش و قیام- است که در داستان پادشاهی ضحاک رخ نشان می دهد. از آنجا که داستان ضحاک و کاوه اسطوره ای است پس با رویارویی با پدیده ها ی اجتماعی در متون ادبی موجود می توانیم نتیجه بگیریم که حداقل در اند یشه ی ایرانی – از آنجا که اساطیر آنقدر کهن هستند که نمی توان برای آن داده ی اجتماعی یافت- که خاستگاه اساطیر است این مفاهیم وجود داشتهاند.در این جستار هدف بر این است که با بررسی داستان ضحاک و قیام کاوه بر اساس ساختارگرایی تکوینی گلدمن بتوانیم ثابت کنیم که پدیده ی اجتماعی انقلاب در ایران باستان وجود داشته است و این بسیار کهن تر از زمانی است که انقلاب ها ی اجتماعی به ثبت رسیده است.
نقد ساختاری روایت در داستان کاوه آهنگر
حوزه های تخصصی:
انسان ماقبل تاریخ، با روایت اسطوره ها تفکر خود را بازمی نمود. در میان ملل مختلف و به خصوص ملت های دارای تمدن، اساطیر زیادی وجود دارد. ایران نیز دارای اساطیر و روایت های حماسی از دوران باستان خود است. هرکدام از این روایت ها بخشی از تفکرات ملی را بازمی نمایانند. یک نمونه از این روایت ها، داستان «فریدون و ضحاک» است که بخشی طولانی از این اساطیر را فرامی گیرد. یک بخش از این روایت کلان، حضور کاوه و قیام او علیه ضحاک، موضوع این مقاله است. این بخشِ به ظاهر کوتاه در ادبیات حماسی ایران، ارزشی بسیار زیاد پیدا کرده است. این روایت، استدلالی را در مورد «درفش کاویان»؛ یعنی پرچم ملی ایرانیان طرح می نماید. در این مقاله ساختار روایت این داستان، بر اساس روش روایت شناسی، مورد تحلیل قرار گرفته است. این روایت شناسی بر اساس توصیف روایت شناسانی چون تودوروف از ساختمان و عصاره داستان انجام گرفته است. با توجه به این ساختار، نکاتی درباره دلایل اهمیت این روایت و نحوه شکل گیری آن در عمق تاریخ مطرح و ارزش های این روایت، از این دیدگاه طرح می شود. نتیجه این بررسی این است که روایت کاوه و قیام او، یک روایت منحصربه فرد و آفریده ذهن طبقه عام مردم و ظلم دیدگان تاریخ است و آرزوی آن ها را در قالب یک اسطوره، از اعماق تاریخ بیان می کند.
انگاره ای دیگر درباره کاوه آهنگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کاوه آهنگر، شخصیّتِ معروف داستان های ملّی و آغازگر قیامِ فریدون، به رغم حضورِ تقریباً گسترده اش در متون دوره اسلامی، در هیچ یک از متونِ ایرانیِ پیش از اسلام دیده نمی شود. همین مسأله پژوهشگران را به کندوکاو درباره اصل و ریشه داستان او وادشته و تا کنون نظریات گوناگونی در این باره مطرح شده است. ما نیز در این مقاله کوشیده ایم، با جست وجویی کتابخانه ای و روشی توصیفی تحلیلی، ضمنِ بررسی و نقدِ پژوهش های پیشین، با درنگی بر نام و کارکردِ کاوه و متعلقاتِ او در داستانِ فریدون، به انگاره ای دیگر درباره او دست یابیم. بر پایه جست وجوهای ما، کاوه می تواند نمودی دیگر از گاو باشد که نه تنها در داستانِ فریدون، بلکه از آغاز آفرینش در اسطوره های ایرانی نقش مهمی علیه اهریمن بر عهده دارد. پس از کشته شدن برمایه به دست ضحّاک، که نمود گیتیک اهریمن است، گاو در قالبِ شخصیّتی انسانی و با کمکِ آهن که ابزاری اورمزدی در برابر اهریمن است، به یاری فریدون می آید. نمودی دیگر از این حیوانِ اهریمن ستیز گرزه گاوسر است که مانند کاوه آمیخته ای از گاو و آهن است و فریدون با آن ضحّاک را به بند می کشد.
پژوهشی پیرامون چهره اولیاءاللهی و عرفانی کاوه آهنگر در روایات عامیانه و نقالی شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کاوه آهنگر به عنوان اولین پهلوان شاهنامه ، از جمله شخصیت هایی است که نامی از او در متون اوستایی و پهلوی نیست و به عقیده برخی پژوهشگران، چهره ای نوظهور در ادب حماسی به شمار می آید. تنها خویشکاری های کاوه در شاهنامه ، یاری رساندن فریدون در قیام علیه ضحاک و ساخت درفشی ملّی برای ایرانیان است. او پس از به انجام رساندن این دو خویشکاری، ناگهان از صحنه داستان کنار می رود و گرفتار سرانجامی نامشخص می شود، اما در برخی متون نقّالی و عامیانه، داستان این چهره پهلوانی گونه ای دیگر است. شخصیت او در این متون، نه به عنوان پهلوانی ملی، بلکه به عنوان یکی از اولیاءالله که با یاری جستن از نیروهای قدسی و ماورائی، در برابر نیروهای اهریمنی می ایستد، نمود یافته است. این جستار با روش توصیفی- تحلیلی درصدد بیان مضامین داستانیِ زندگی کاوه آهنگر با توجه به متون عامیانه و نقّالی شاهنامه است. نگارنده بر این باور است که بسیاری از مضامین داستانیِ زندگی کاوه آهنگر در متون عامیانه و نقّالی شاهنامه از قبیلِ: رسیدن به مقام اولیاءاللّهی، ساخت درفش کاویانی به یاری اسماءالله و نقوش و نوشته های مینوی، طلسم افکنی بر راهِ شخصیت های اهریمنی، منطق الطیردانی او، و سرانجامِ زندگیش که با مرگی اختیاری پایان می یابد، همگی برگرفته از داستان های اولیاءالله، متصوفه و شاهانِ فره مندِ ایرانی است.
مضمون هایِ همانند در داستانِ ضحّاکِ شاهنامه و اسطوره هایِ مانوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داستانِ ضحّاک یکی از داستان هایِ شاهنامه است که پیش از این پژوهشگران آن را از ابعادِ گوناگون سنجیده اند. نگارنده نیز در این جستار بر آن است به روشِ توصیفی تحلیلی برخی همانندی هایِ این داستان را با اسطوره هایِ مانوی آشکار سازد. دستاوردهایِ پژوهش نشان می دهد که میانِ اساطیرِ مانوی و آنچه در داستانِ ضحّاکِ شاهنامه آمده است، همسانی هایی به این ترتیب دیده می شود: همان گونه که در کیش مانی دیوِ آز مادینه است، ضحّاک نیز بنا به گواهی هایی مادینه است؛ شاید بتوان دو مارِ رُسته بر دوشِ ضحّاک را تعبیری از دو عفریتِ نر و ماده در کیشِ مانی دانست که نمی توان آن دو را منقطع کرد و در حال رشد هستند؛ در متن هایِ مانوی، اَژْدَهایِ تاریکی را می بینیم که در شباهنگام، بسیار درد و مرگ می زاید به همان سان که اَژْدَهایِ شاهنامه ، هر شب دو مردِ جوان را به آزیگری می کُشد؛ در باورهایِ مانی، هرمزدبغ و فرزندانش به تاریکی می آمیزند که این ترفندی است جنگی و قصدِ رهایی در آن است چنان که ارمایل و گرمایل نیز به ضحّاک می آمیزند امّا رهاییِ انسان ها را در نظر دارند؛ در متن هایِ مانوی، همان گونه که عیسایِ درخشان آدم را از وجودِ آز آگاه می کند، در شاهنامه کاوه مردمان را از وجودِ ضحّاک (آز) می آگاهانَد؛ در متن هایِ مانوی، پس از آن که مهرایزد، هرمزدبغ را از مغاکِ اهریمن رهایی می بخشد، دیوان و اَژْدَهایان را در کوهستان به بند می کَشد هم چنان که فریدونْ ضحّاک را در کوه در بند می کند؛ همان گونه که اَشَقْلون از زادنِ فرزندِ گیهْمُرْد اندوهناگ و بیمار می شود، ضحّاک نیز با آگاهی از تولّدِ فریدون غمگین می گردد و همان سان که گیهْمُرْد، نامِ درختِ لوتوس را بر فرزند می نهد، فریدون نیز درختِ بارْوَر خوانده می شود. اَشَقْلونْ گاو و درخت را نابود می کند و ضحّاکْ مرغزار و گاوِ درونِ آن را از میان برمی دارد.
درفش کاویانی، بیرقی عادی یا رایتی ماورایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب حماسی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
147 - 166
حوزه های تخصصی:
درفش از جمله ادوات نظامی مهم با کارکردی نمادین است که از دیرباز تا کنون در نبردهای صورت گرفته نقشی برانگیزاننده و روحیه بخش ایفا می کرده است. درفش ها در رنگ های خاص هر یک بیان کننده خصلتی و نمایانگر ویژگی هایی از یک سرزمین و قومیت به حساب می آمده اند. گاه نیز درفش ها از ویژگی خاصی برخوردار نبوده، بلکه حامل و برافرازنده آنهاست که بدان هویت می بخشد و کارکرد نیرومندانه ای را سبب می گردد. به هر روی درفش چه به خودی خود و چه به پایمردی و نیروی بشری یا فوق بشری، کارکردی بسیار مهم در میان ملل قدیم داشته است. عناصری مانند رنگ درفش، تصاویر نقش بسته بر آن، جنس بیرق و نیز دیده تفأل گونه به درفش به نوعی در ماورائی جلوه دادن درفش ها، به ویژه درفش کاویان نقش آفرین بوده اند. مهم ترین نکته حائز بیان که تا کنون مورد توجه قرار نگرفته و اصلی ترین ویژگی ماورائی درفش کاویان است، دخیل بودن عناصری از علوم غریبه و نقوش عددی و طلسمات (اوفاق) است که در برخی منابع کهن از جمله الواح الذهب بونی، مقدمه ابن خلدون و حرزالأمان کاشفی بدان اشاره شده است و بدین سان نیرویی ماورائی با بیرقی عادی گره خورده است و مسبب پیروزی بر ضحاک اهریمن خو می شود.
پژوهشی تطبیقی پیرامون منشأ نام و شخصیت کاوه آهنگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
185 - 218
حوزه های تخصصی:
سرمنشأ نام کاوه و ریشه شخصیت او یکی از موضوعات بحث برانگیز در بین پژوهشگران می باشد که دستمایه پژوهش های گوناگون با نتایجی متفاوت شده است. مجموعه نظرات پژوهشگران و نتیجه پژوهش های آنها پیرامون این موضوع را می توان به چهار دسته تقسیم کرد: دسته اول معتقدند نام کاوه با اسامی اوستایی ارتباط دارد، ولی شخصیت او قدمت ندارد. دسته دوم هم برای نام و هم شخصیت او قدمت اساطیری قائل اند. دسته سوم آن را داستانی عیّاری دانسته اند که در اواخر دوره ساسانیان و اوایل دوره اسلامی وارد حماسه ملی شده است و دسته چهارم کاوه را نمودی دیگر از گاو دانسته اند. اما نکته ای که تاکنون مغفول مانده ارتباط کاوه با اسطوره کیکاوس و کوی اوشنس هندی است. این پژوهش که به شیوه اسطوره شناسی تطبیقی با متون هندی انجام شده است به بررسی و مقایسه شخصیت کاوه با کوی اوشنس می پردازد که نتیجه نشان می دهد داستان کاوه جامه جدیدی از این اسطوره کهن است که علاوه بر یکی بودن ریشه نام، در شش ویژگی با آن مشابهت دارد: ساختن گرز، حکمت و دانایی، ثروت و تموّل، پرهیزگاری، جادو و نوشدارو. این اسطوره کهن هنگام انتقال از عصر اساطیر به حماسه دچار شکست شده و دو بخش نام آن هر کدام بر یک وجه از یک شخصیت اساطیری اطلاق شده است.
نقش روزنامه کاوه در تاریخ ادبیات نگاری فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادب فارسی سال ۷۶ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴۷
201 - 215
حوزه های تخصصی:
وقتی از سنت تاریخ ادبیات نگاری فارسی سخن به میان می آید، غالباً نظرها معطوف می شود به ترجمه کتاب های تاریخ ادبیاتی اروپاییان که رویکردها، روش ها و تمهیدات نوینی را در اختیار مورخان ادبی فارسی زبان قرار دادند. بنابراین، اولاً کتاب و ثانیاً ترجمه دو متغیر اصلی در انتقال میراث مغرب زمین به قلمرو زبان فارسی قلمداد می شود. حال آن که اولاً خیلی زودتر از آن که ترجمه کتاب ها چشم مورخان ادبی را به روی جهان های تازه بگشاید، مقالات مطبوعاتی این نقش مهم را بر عهده گرفتند و ثانیاً کوشندگان این حوزه در سه خانواده ژانری ترجمه، تألیف و ترجمه – تألیف فعالیت می کردند. در این میان روزنامه کاوه به اعتبار مشارکت و مساهمت نویسندگانی مثل محمد قزوینی، سید حسن تقی زاده، ابراهیم پور داوود، ادوارد براون، کریستن سن و دیگران بیش از دیگر مطبوعاتی بودند که به این بحث می پرداختند. پرسش اصلی مقاله در همین نقطه شکل می گیرد: سهم مقالات تاریخ ابیاتی که در روزنامه کاوه منتشر می شد، چه نقشی در انتقال میراث غربی داشت و چگونه؟ پرسش های دیگری نظیر این که کدام چهره ها اثرگذارتر بودند و نسبت آثار این ها با گفتمان های مسلط جامعه آن روزگار چگونه بود؟
بازنمایی اسطورۀ ضحاک در ادبیات انتقادی عثمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مضامین اسطوره ای یکی از مؤلفه های فرهنگ باستانی ایران است که از رهگذر ادبیات منظوم و منثور، به فرهنگ های پیرامونی راه یافته است. این تأثیرگذاری گاه تا دوره معاصر دوام یافته که نمایشنامه نگاری عثمانی در سده سیزدهم/ نوزدهم یکی از جلوه های آن است. شمس الدین سامی فراشری، ادیب و اندیشه ور منتقدی بود که با الهام از اسطوره ضحاک و در قالب نمایشنامه «کاوه»، به نقد نظام سیاسی عثمانی برخاست. نمایشنامه یادشده در آستانه انقلاب مشروطه ایران به فارسی ترجمه شد و «ضحاک» نام گرفت. در پژوهش حاضر بررسی محتوای این نمایشنامه و ترجمه فارسی آن به مثابه یک متن ادبی مدنظر قرار دارد و کوشش می شود با الهام از نوتاریخ گرایی به عنوان یک رهیافت روش شناسی متناسب، پیوند بازآرایی محتوایی اسطوره کاوه با کارکرد انتقادی آن در دو بافتار سیاسی- فرهنگی متمایز ایران و عثمانی تبیین شود. بررسی زمینه تاریخی نگارش کاوه در عثمانی و ترجمه آن در ایران از هم نوایی سپهر گفتمانی هر دو محیط سیاسی با این درون مایه اسطوره ای حکایت دارد؛ در هر دو بستر، خودکامگی آماج نقد بوده و مؤلف و مترجم برای این منظور درون مایه اسطوره یادشده را مناسب یافته اند. البته وجه تمایزی نیز می توان تشخیص داد؛ سامی روایت خود را بر بازآرایی چهره کاوه متمرکز کرده، حال آنکه مترجم در واکنش به استبداد قاجاری، خوانش متفاوتی از اسطوره مذکور بر محور شخصیت ضحاک عرضه نموده است. مترجم نمایشنامه را با نام ضحاک عرضه کرده تا نشان دهد این دو بستر به رغم اشتراکات فرهنگی و تجربه های تاریخی مشابه تفاوت های آشکار و در نتیجه مسیر متفاوتی در پیش دارند. بُعد دیگر نمایشنامه ناظر بر تجلی مسئله عدالت و مصائب اجتماعی است که در روایت زندگی کاوه بازتاب یافته و با واقعیت های زندگی روزمره ایرانِ این روزگار همخوانی دارد.
تحلیل و بررسی شخصیت کاوه آهنگر بر مبنای نظریه اقتدار کاریزماتیک ماکس وبر (بررسی فرایند چرخش کاریزما در شاهنامه فردوسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اجتماعیات در ادب فارسی سال ۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۷
47 - 62
حوزه های تخصصی:
در اندیشه اساطیری ایران باستان چرخش قدرت در دست شاهان با مفاهیمی مبتنی بر پیوندهای نژادی و خونی چون فرّه ایزدی توجیه می شد. امّا در شاهنامه شخصیت هایی چون ضحاک نیز وجود دارند که بدون برخورداری از این ویژگی به پادشاهی می رسیدند و یا دست کم برای مدت محدودی از محبوبیت برخوردار بودند. همچنین کاوه آهنگر که از شخصیت های مهم در شاهنامه فردوسی است و بدون برخوردار بودن از فرّه ایزدی در حافظه جمعی ایرانیان همواره به عنوان شخصیتی کاریزماتیک مطرح شده است. در همین راستا این جستار با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و بهره گیری از منابع کتابخانه ای و الکترونیکی به تحلیل و بررسی موشکافانه کردارهایکاوه آهنگر در شاهنامه فردوسی و مطابقت با دیگر آثار تاریخی و حماسی ایران، کشف و شناسایی هوّیت اساطیری یا تاریخی کاوه آهنگر و بازگفت نقش ها و عملکرد های کاریزماتیک و آنتی کاریزماتیک او و دیگر شخصیت های مرتبط با او در شاهنامه پرداخته است و چنین نتیجه گرفته است که با ارائه خوانشی جدید از شاهنامه برمبنای نظریه اقتدار کاریزماتیک ماکس وبر، اگرچه کاوه آهنگر از ویژگی های یک شخصیت کاریزماتیک و محبوب برخوردار بود امّا او از مؤلفه های یک شخصیت دارای اقتدار کاریزماتیک برخوردار نبود؛ همچنین او تنها مبارزی با ساختار حکومت ضحّاک نبود بلکه می توانست فردی در مقابل جمشید و فریدون نیز باشد چرا که هدف کاوه از قیام تنها دست یابی و برپایی داد بود. در نتیجه کاوه شخصیتی آنتی کاریزما بر علیه هرگونه قدرت کاریزماتیک بود.