مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
ایالات متحده
حوزههای تخصصی:
ایالات متحده آمریکا پس از جنگ سرد به عنوان تنها هژمون نظام بین الملل خود را متعهد به تأمین امنیت مناطق مختلف دنیا می دید. یکی از این مناطق که بیش از هر جای دیگر مورد توجه امنیتی، سیاسی، اقتصادی و در یک کلام توجه همه جانبه ایالات متحده قرار دارد، منطقه خاورمیانه است. منطقه خاورمیانه به دلایل ژئوپلیتیکی مختلف مانند ذخایر عظیم نفتی و گازی، بی ثباتی های پی در پی، اسلام سیاسی و ... یکی از مناطق استراتژیک مهم دنیا تلقی می شود که تأمین امنیت آن نقشی اساسی در سیاست خارجی ایالات متحده پیدا کرده است. اما آنچه در مورد تحرکات امنیتی آمریکا در منطقه خاورمیانه قابل توجه است، رویکرد تکروی و یکجانبه گرایی و غیر مشورتی این کشور با قدرت های مختلف جهانی و منطقه ای است، که به سیاست «یکجانبه گرایی» ایالات متحده معروف گردیده است. پژوهش حاضر در صدد تحلیل ژئوپلیتیکی این سیاست از منظر رویکرد سازه انگاری است. این پژوهش که به شیوه ای توصیفی- تحلیلی نگاشته شده است در صدد پاسخگویی به این سوال است که از منظر سازه انگاری چه عواملی ژئوپلیتیکی سبب شکل گیری سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده در خاورمیانه گردیده است؟
چالشهای سیاسی امنیتی خروج ازبکستان از پیمان امنیت جمعی تاشکند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با بررسی تحولات سیاست خارجی ازبکستان متوجه این امر می شویم که هر زمانی که روابط ازبکستان با غرب و نهادهای غربی خوب بوده، شاهد واگرایی این کشور نسبت به سازمان های امنیتی در منطقه آسیای مرکزی و به خصوص ساختارهای روس محور بوده ایم و زمانی که روابط این کشور با غرب دچار تنش شده، تاشکند سعی کرده تا با سازمان هایی روس محور همگرایی داشته باشد. اما این مساله مهم این است که به استثنای وقفه ای که در روابط ازبکستان و غرب در سال 2005 رخ داد، به طور کلی همواره شاهد روند رو به رشدی در روابط ازبکستان با آمریکا و به طور کلی غرب بوده ایم. اکنون نیز شاهد دور جدی همکاری ها میان آمریکا و ازبکستان هستیم، تا جایی که باعث شده این کشور از سازمان پیمان امنیت جمعی خارج شود. در مقاله حاضر تلاش خواهد شد که به سوال «آیا انزوای ازبکستان از پیمان امنیت جمعی تاشکند سبب ضعف این پیمان و در نهایت مقدمه ی گرایش دیگرکشورهای آسیای مرکزی به سمت غرب خواهد بود؟» به روش توصیفی – تحلیلی پاسخ دهیم. و این موضوع را از زمان تشکیل پیمان امنیت جمعی تاشکند پیگیری خواهیم کرد.
نقش سازمان همکاری شانگهای در برقراری نظم مبتنی بر موازنه قدرت در آسیای مرکزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فروپاشی اتحاد شوروی به استقلال پانزده جمهوری تشکیل دهندة آن به عنوان واحدهای سیاسی مستقل انجامید و آسیای مرکزی با قرارگرفتن در بین کشورهایی همچون روسیه، چین، هند، پاکستان و ایران، به یک «نقطة اتصال ژئوپلیتیک» تبدیل شد. در این شرایط در این منطقه، سازمان همکاری شانگهای میان کشورهای عضو شکل گرفت. برای بررسی نقش این سازمان در عرصة منطقه ای و بین المللی، باید عواملی که رفتار سیاست خارجی روسیه و چین (به عنوان مهم ترین بازیگران سازمان) را در آسیای مرکزی شکل می دهند، از جمله منافع هویتی، تلقی از منابع تهدید و نیز انگیزه های امنیتی و اقتصادی آنها را بررسی کرد. در این نوشتار، فرضیة اصلی این گونه بیان می شود که منافع روسیه برای رسیدن به جایگاه قدرت بزرگ و منافع چین جهت تأمین امنیت اقتصادی درازمدت در آسیای مرکزی، آن ها را به سوی شکل دادن موازنه ای نرم در مقابل ایالات متحده در چارچوب سازمان همکاری شانگهای پیش برده است. سؤال اصلی این است که چگونه این سازمان سبب برقراری موازنة قدرت در آسیای مرکزی شده است؟ نویسندگان این نوشتار با روش توصیفی- تحلیلی، با استفاده از کتاب ها و مقاله های فارسی و انگلیسی و بهره گیری از منابع اینترنتی بررسی خود را انجام داده اند.
استراتژی آمریکا در افغانستان و علل عدم موفقیت سیاست ها ی آن کشور
حوزههای تخصصی:
در عرصه بین المللی کشورها در مواجهه با تحولات و پدیده های مختلف و اثرگذاری بر سیاست های خارجی و داخلی کشورها از استراتژی های مختلفی به فراخور شرایط درونی و بیرونی خود، رقیب و فضای بین المللی سود می جویند. آن چه ایالات متحده پس از حادثه 11 سپتامبر و با انگشت اتهام گذاشتن بر طالبان و القاعده در افغانستان انجام داد، نوعی استراتژی محسوب می شود که در فضای نوستالوژیک ایجاد شده توام با تصمیم گیری شتاب زده و سهل انگاری مسایل درونی جامعه افغانستان رخ داد و برونداد آن اتخاذ استراتژی های متفاوت و حتی متناقض در این کشور بحران زده از 2001 بود. در این مقاله که با هدف بررسی استراتژی های ایالات متحده پسا 11 سپتامبر در افغانستان به نگارش در آمده است، به این سوال اساسی پاسخ داده می شود که تغییرات کلان استراتژی ایالات متحده چگونه بر جهت گیری سیاست خارجی این کشور اثرگذار بوده و چرا این کشور در اشغال افغانستان از استراتژی های مختلفی استفاده کرده است و سپس براساس یافته های به دست آمده از روش گردآوری کتابخانه ای چنین استنتاج می شود که تغییرات مداوم استراتژی آمریکا در افغانستان به دلیل عدم توجه به مسایل درونی و پیچیدگی های تاریخی، قومی، فرهنگی، سیاسی و اعتقادی این کشور بوده که نتیجه آن تنزل جایگاه آمریکا در عرصه جهانی و ناکامی در سرکوب طالبان، پدیده تروریسم و فقدان ثبات در افغانستان می باشد.
تبیین فرایند تصویرسازی ژئوپلیتیک؛ تصویرسازی ژئوپلیتیک ایالات متحده آمریکا از اتحاد جماهیر شوروی سابق در دوره جنگ سرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصویرسازی ژئوپلیتیک عبارت است از رقابت قدرت ها بر سر شکل دهی به ادراک و ذهنیت اشخاص، نهادها و بازیگران سیاسی از موقعیت، ویژگیها و محتوای فضای جغرافیایی بر اساس منافع مورد نظر خود. بر این اساس، مقالة حاضر در صدد تبیین فرایند خلق تصویر ژئوپلیتیک است. در این مقاله، فرایند تصویرسازی ایالات متحده آمریکا از اتحاد جماهیر شوروی در طول دورة جنگ سرد به عنوان نمونة موردی مورد تحلیل قرار می گیرد. استدلال مقاله حاضر این است که تصویر شوروی شرور در طول جنگ سرد، طی فرایند تعامل پیچیدة ژئوپلیتیک رسمی، ژئوپلیتیک کاربردی و ژئوپلیتیک عمومی شکل گرفت؛ به این صورت که ژئوپلیتیک کاربردی ایالات متحده آمریکا از طریق سیاست گذاری، طرح دکترین ها و ارائة بیانیه های سیاسی از جمله دکترین ترومن، استراتژی سد نفوذ جرج کنان، طرح مارشال، سند سیاسی شماره 68-NSC شورای امنیت ملّی آمریکا، دکترین امپراتوری شرارت ریگان و...، تصویر اهریمنی از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک دشمن ذاتاً سازش ناپذیر را طراحی نمود. در این فرایند، ژئوپلیتیک رسمی با ارائة نظریه های ژئوپلیتیک همچون هارتلند، ریملند، دومینو، شبکه زنجیره-ای، قدرت هوایی سوروسکی و نظایر آن، بعدی علمی به تصویر ژئوپلیتیک آمریکا از شوروی داد و در نهایت، ژئوپلیتیک عمومی با استفاده از بازنمایی های رسانه ای، گفتمان ژئوپلیتیک اتحاد جماهیر شوروی به عنوان دشمن شرور را در نظر افکار عمومی متقاعدپذیر جلوه داد. خلق چنین برداشتی از اتحاد جماهیر شوروی منجر به تولید قدرت برای ایالات متحده آمریکا شد، به گونه ای که آمریکا ضمن هویت بخشی به مردم خود در طول 4 دهة جنگ سرد، زمینة لازم برای مداخلات ژئوپلیتیک خود در مناطق مختلف جهان را فراهم نمود.
بررسی نرم افزار گرایی سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران از منظر پدافند غیرعامل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قدرت دارای دولایه سخت و نرم است. قدرت نرم عبارت است از: "" توانایی کسب آنچه می خواهید، از طریق جذب کردن نه از طریق اجبار و یا پاداش."" در طول حدود هفت دهه اخیر از اتحاد استراتژیک تا قطع روابط و درگیری نظامی را می توان در پرونده مناسبات ایران و آمریکا مشاهده کرد. بر این اساس این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی درصدد بررسی نقش و ابعاد قدرت نرم در سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران از منظر پدافند غیرعامل است. بر اساس یافته های پژوهش، بررسی مناسبات آمریکا با جمهوری اسلامی ایران نشان دهنده این واقعیت است که در دهه اول پیروزی انقلاب، آمریکا بیشتر از قدرت سخت علیه ایران استفاده کرده است که نمونه بارز آن، تحریم های اقتصادی، حمله به طبس و همکاری آمریکا با عراق در طول جنگ تحمیلی و وقوع درگیری های مستقیم و غیرمستقیم نظامی این کشور با ایران است. با شکست آمریکا در کاربرد قدرت سخت علیه ایران، این کشور به استفاده از قدرت نرم علیه ایران توجه بیشتری کرده است. بر همین اساس سیاست آمریکا در برابر ایران به ویژه پس از یازده سپتامبر آمیزه ای از شاخصه ای نرم و سخت است که یکی در مقام بسترساز، مکمل و توجیه کننده دیگری عمل می کند. درنتیجه در سیاست دفاعی کشور توجه به پدافند غیرعامل از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
چالش ظهور چین و هژمونی آمریکا در پرتو توافق تجارت آزاد فراپاسیفیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Beyond its dynamic economic effects, TPP also has powerful geopolitical implications. Centerpieces of United States policy toward Asia—especially East and Southeast Asia—during the Obama presidency have included the “pivot” or “rebalancing” on the security side and seeking Trans-Pacific Partnership as a massive trade agreement on the economic side, from the start, this particular trade pact has been as much about geopolitics as economics that with this pact US conspiracy aimed at the economic containment of the mainland. It is more than just a trade agreement and it represents a large market led by the US. In particular, the TPP will rewrite the rules of regional trade in a way that boosts the economies of the United States and its allies relative to the economy of Washington’s primary geopolitical rival, China. The post-war Asia Pasific regional order built by the United States and its allies now faces its greatest challenge since the end of the Cold War. Then the TPP has the potential to be a game-changer for the United States in Asia.
تأثیر رویکرد پاسیفیک محور ایالات متحده بر امنیت جنوب غرب آسیا (با تأکید بر امنیت ملی ج.ا.ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جنوب غرب آسیا متشکل از کشورهایی است که تنوع هویتی سازه های سیاسی-فضایی منطقه و کشمکش های سیاسی برخاسته از منافع و رویکردهای متعارض کشورهای حاضر دست کم طی چند دهه اخیر نقش مؤثری در شکنندگی امنیت منطقه ای داشته است و این در حالی است که ثبات خاورمیانه، امنیت و کنترل انرژی منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس و کنترل رقبا در جنوب غرب آسیا همواره در کانون توجه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا قرار داشته است. داده های موجود گویای آن است رشد توسعه اقتصادی کشور چین این کشور را به جایگاه هماورد ژئواکونومیک ایالات متحده بالا کشیده است از این رو، مهار این رقیب در کانون ژئواستراتژی ایالات متحده قرار دارد. یافته های موجود گویای آن است که متأثر از مباحث ژئواکونومیک، سیاست خارجی آمریکاجهت گیری پاسیفیک محوری به ویژه در ارتباط با چین یافته است. از این رو تنظیم مناسبات پاسیفیک محور این کشور نیازمند کاهش حضور نظامی در خاورمیانه است. مقاله حاضر براین فرض استوا راست که رویکرد پاسیفیک محور ایالات متحده این کشور را واداشته که کشورهای جنوب غرب آسیا نقش بیشتری در تأمین امنیت منطقه ای بیایند. داده های مورد نیاز این پژوهش به روش کتابخانه ای گردآوری شده است و روش شناسی حاکم بر تحقیق نیز ماهیت توصیفی-تحلیلی دارد. نتیجه پژوهش نشان داد که طی دو سال اخیر رویکرد پاسیفیک محور آمریکا با توجه به گسترش فزایند تروریسم و وزن ژئوپلیتیک ج.ا. ایران و نقشی که در ثبات منطقه دارد زمینه تحول مناسبات این کشور با ایران را در پی داشته است که گفتگوهای هسته ای و رخدادهای مرتبط با آن در این حوزه قابلیت تأمل دارد.
جایگاه آمریکا و چین در ترتیبات امنیتی منطقه آسیای شرقی (2017-2009)
چین پس از اصلاحات اقتصادی که از دهه 70 میلادی در این کشور آغاز شد، به رشد پایدار و چشمگیری طی دهه های بعد از آن دست یافت. این روند روبه رشد در هزاره جدید میلادی با توسعه روابط اقتصادی چین و افزایش سرمایه گذاری این کشور در منطقه آسیای شرقی همراه بود. این درحالی است که ایالات متحده که پس از جنگ جهانی دوم، حضور گسترده ای در ترتیبات امنیتی منطقه آسیای شرقی داشته است، هم اکنون بدلیل ضعف های اقتصادی، آمریکا از حضور فعال تر در منطقه نسبت به چین عقب افتاده است. مقاله حاضر که با روش توصیفی- تحلیلی نگارش شده است به دنبال یافتن ضعف های اقتصادی ایالات متحده و تأثیرگذاری آن بر سیاست خارجی آن کشور در منطقه آسیای شرقی است. ایالات متحده تلاش کرده است که با وجود مشکلات اقتصادی، کماکان حضور خود را در منطقه آسیای شرقی با اجرای راهبردهای متعددی حفظ کند. ایجاد شکل جدیدی از شراکت ها در منطقه آسیای شرقی با هدف نزدیک ساختن مواضع کشورهای منطقه به آمریکا از جمله راهبردهای این کشور بوده است.
بررسی سیاست تطبیقی ایالات متحده در خاورمیانه قبل و بعد از بهارعربی
سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه در طول نیمه قرن گذشته شامل اهداف مشخص بوده که از جمله مهمترین این اهداف شامل: تامین ثبات و امنیت اسرائیل در منطقه، تامین انرژی پایدار از منطقه، طرح دموکراتیزه کردن کشورهای منطقه، تعقیب اهداف بلندمدت اقتصادی در قالب بازار بزرگ منطقه و ثبت و توسعه سیاسی و فرهنگی غرب در کشورهای اسلامی می باشد. با وقوع حادثه یازده سپتامبر در سال 2001 مرحله نوینی در سیاست ایالات متحده در خاورمیانه آغاز شد، که شامل دو جنبه مهم بود: نخست تلاش برای تضعیف و یا در صورت امکان تغییر حکومت در کشورهای مختلف مانند عراق و ایران و دوم پیگیری ایجاد سیاست تدریجی اصلاحات کنترل شده در کشورهای دولت و متحد استراتژیک سنتی، اما اقتدارگرایی آمریکا در تغییر حکومت در عراق موفق شد ولی نتوانست تضعیف یا تغییر حکومت در ایران را در دوره بوش به نتیجه برساند. نوع مواجهه آمریکا با روند تحولات رویکرد حکومت های حاکمه آینده جنبش های مردمی و جایگزین های موجود «منافع و امنیت اسرائیل و تناقض بین منافع استراتژیک و اصول دموکراتیک از جمله موضوعات مهم پیش روی آمریکا بود. پرسش اصلی این است که آیا سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه در برهه زمانی قبل و بعد از بهار عربی تغییر یافت؟ و فرضیه موجود آن است که سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در برهه قبل و بعد از بهار عربی در عین برخی تغییراتی روشی، در راستای منافع استراتژیک از پیش تعیین شده این کشور در منطقه بود.
دیدگاه ها و مواضع آیت الله سیستانی در روند تدوین قانون اساسی عراق نوین
منبع:
اندیشه سیاسی در اسلام پاییز ۱۳۹۷ شماره ۱۷
113 - 134
حوزههای تخصصی:
رنوشتار حاضر، تلاشی در جهت بررسی نقش مرجعیت آیت الله سیستانی در تحولات سیاسی عراق پس از صدام به عنوان عاملی تأثیرگذار و کنشگری فعال و چگونگی تعامل ایشان با ساختار سیاسی – اجتماعی آن کشور به ویژه روند تدوین قانون اساسی با چارچوب تحلیلی ساختار کارگزار است. سقوط رژیم بعث توسط ایالات متحده آمریکا و هم پیمانانش در سال 2003م فرصتی را در اختیار شیعیان عراق قرار داد تا با توجه به اکثریت جمعیتی و محرومیت آنها از مشارکت در حکومت در زمان رژیم بعث، زمام امور را بدست گیرند که در نتیجه ی این کسب قدرت شیعیان، قدرت مراجع دینی چون آیت الله سیستانی افزایش یافت. براین اساس به دنبال پاسخ گویی به این سئوال هستیم که دیدگاه های آیت الله سیستانی چه تأثیری بر فرایند تدوین قانون اساسی عراق جدید داشته است؟ فرضیه این پژوهش در پاسخ به سؤال مذکور، اینست که دیدگاه های سیاسی و مواضع فقهی آیت الله سیستانی نقش مهمی در تدوین قانون اساسی عراق نوین داشته است. بررسی این نقش و چگونگی آن موضوع این مقاله است.
راهبرد کلان آمریکا در دوره ترامپ: درس هایی برای ایران (یادداشت راهبردی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی سال بیست و یکم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۸۱)
213 - 222
حوزههای تخصصی:
روی کار آمدن دونالد ترامپ مباحث متعددی را در زمینه آینده «راهبرد کلان» ایالات متحده و تأثیر آن بر سیاست خارجی این کشور برانگیخته است. تشخیص ماهیت و کیفیت راهبرد کلان آمریکا در دوره ترامپ و احتمال پایداری یا دگرگونی آن در آینده، در فهم سیاست خارجی ایالات متحده و آمادگی در برابر روندها و رویدادهای متأثر از آن دارای اهمیت اساسی است. به خصوص جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با اقدامات ترامپ در زمینه خروج از برجام، اعاده تحریم ها و فشار همه جانبه، به میزان بیشتری علاقه مند به درک راهبرد کلان ایالات متحده در حال و احتمال دگرگونی آن در آینده خواهد بود. یادداشت راهبردی حاضر با مرور برخی آثار منتشر شده در حوزه دانشگاهی در آمریکا به بررسی راهبرد کلان آمریکا در دوره ترامپ و تحولات احتمالی آن در آینده به خصوص در رابطه با ایران پرداخته است.
سیاست ایالات متحده آمریکا در آسیای مرکزی در دوران بوش و اوباما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی در جایگاه هژمون نظام بین الملل قرار گرفت و پس از رویداد تروریستی یازده سپتامبر 2001، به طور مستقیم به منطقه آسیای مرکزی وارد شد. دستگاه سیاست خارجی کاخ سفید در دوران رؤسای جمهوریِ جمهوری خواه و دموکرات این کشور از سال 1991 تاکنون، هدف های سیاسی، اقتصادی و امنیتی متعدد خود را بر اساس راهبرد کلان این کشور و با ابزارها و روش های متناسب پیگیری کرده است تا هژمونی جهانی آمریکا حفظ و تقویت شود. این نوشتار با مطالعه مقایسه ای سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست جمهوری «جرج دبلیو بوش» و «باراک اوباما» رؤسای جمهوری جمهوری خواه و دموکرات این کشور پس از یازده سپتامبر 2001، در پی یافتن پاسخ این پرسش اساسی است که سیاست خارجی ایالات متحده در برابر هر یک از پنج جمهوری قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان به طور خاص و کل این منطقه به عنوان محل رقابت قدرت های بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای، در دوران ریاست جمهوری بوش و اوباما چه تفاوت ها و شباهت هایی داشته است؟ نتیجه این مطالعه مقایسه ای که در بستر رهیافت نظری نوینی از نظریه کلان لیبرالیسم انجام شده حاکی از درستی این فرضیه است که تیم بوش یک جانبه گرایانه و بر اساس خوانشی تهاجمی از لیبرالیسم، تلاش کرده است هدف های واشنگتن را در آسیای مرکزی با ابزارهای سخت محقق کند. دولت اوباما برای تحقق همان هدف ها در قالب سازوکارهای جمعی و نهادهای بین المللی از ابزارهای نرم بهره گرفته و به صورت چندجانبه گرایانه، دیپلماسی محور و بر اساس خوانشی تدافعی از لیبرالیسم عمل کرده است.
واکاوی سیاست خارجی دونالد ترامپ در خاورمیانه و چالش های پیش روی آن (ابعاد و رویکردها)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این مقاله بررسی سیاست خارجی ایالات متحده با محوریت دولت تازه کار دونالد ترامپ است و سعی در بازخوانی حضور ایالات متحده و منافع این کشور در منطقه پر اهمیت خاورمیانه دارد. همچنین در این نوشتار سیاست های اعلامی و اعمالی ترامپ در قبال خاورمیانه و چالش های پیش روی آن بررسی خواهد شد. سؤال اصلی مقاله این است که سیاست خارجی ترامپ در قبال خاورمیانه بر اساس چه مؤلفه هایی است؟ در پاسخ فرضیه مقاله این گونه مطرح می شود: عوامل گوناگونی در تصمیم گیری ها و سیاست خارجی ایالات متحده دخیل است، و دولت دونالد ترامپ به منظور پیشبرد اهداف ایالات متحده و دولت خود و بر خلاف شعارهای تبلیغاتی اش و مخالفت وی با سیاست های رئیس جمهور پیشین و همچنین بر اثر عوامل تعیین کننده ای چون؛ فشار لابی های صهیونیستی، دلارهای عربستان سعودی و عوامل دیگر، از مواضع اعلامی خود عقب نشینی نموده و لاجرم خود را مجبور به دنباله روی از سیاست های اعصار گذشته (در مورد خاورمیانه) و حتی تلاش جهت افزایش تنش ها در این منطقه می بیند.
همکاری و تعارض منافع ایالات متحده آمریکا - عربستان در خاورمیانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی سیاست سال هفتم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۲۶ (پیاپی ۵۶)
275 - 300
حوزههای تخصصی:
این مقاله به روش تبیینی و از چشم انداز نظریه موازنه منافع نشان می دهد که روابط امریکا و عربستان بر الگوی پیچیده همکاری در عین تعارض منافع در حوزه های ژئوپولیتیکی مبتنی است. تعارض منافع مانع از ارتقای همکاری های دو دولت به اتحادی استراتژیک شده و هم زمان منافع مشترک مانع از فروپاشی روابط دو دولت شده است، بنابراین موضوعاتی مانند توافق های تسلیحاتی و یا مواضع متفاوت دو دولت در بحران های خاورمیانه به تغیری اساسی در روابط شان منجر نمی شود. همچنین یافته ها نشان می دهد که شکل گیری و تداوم پیوندهای دو دولت دلایلی امنیتی دارد و پادشاهی سعودی در بطن این مشارکت، از قدرت امریکا برای مقابله با رقبای منطقه ای خود بهره گرفته است و ترس از ایران بویژه در طول دهه گذشته محرکی نیرومند در سیاست های خاورمیانه ای عربستان بوده است، ترسی که شدت آن ریشه در سوء برداشت ها و آسیب پذیری های پادشاهی سعودی نسبت به ایران دارد، به گونه ای که پادشاهی سعودی نفوذ تدافعی ایران را در خاورمیانه نفوذی تهاجمی همراه مقاصدی مخاطره آمیز دریافته است. بر این اساس نگارنده در پایان ضرورت یک مجمع گفتگوی منطقه ای در حوزه خلیج فارس را با هدف تخفیف سوء برداشت ها از رفتار و نیات همسایگان خاطرنشان کرده اند.
اعمال فشار آمریکا و تشدید گرایش ایران به استراتژی بازدارندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۰ زمستان ۱۳۸۹ شماره ۴
1 - 20
حوزههای تخصصی:
در طول سال های اخیر به این مساله که استراتژی نظامی ایران، استراتژی بازدارندگی است در محافل عمومی و آکادمیک بسیار پرداخته شده است. اما سوالی که به موازات آن کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا اصلاً به آن پرداخته نشده علل گرایش ایران به این استراتژی است. این پژوهش تلاش دارد با توجه به دو فرضیه برهم خوردن موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه و تشدید فشارهای آمریکا بر ایران این موضوع را مورد بررسی بیشتر قرار دهد. در طول سال های اخیر به این مساله که استراتژی نظامی ایران، استراتژی بازدارندگی است در محافل عمومی و آکادمیک بسیار پرداخته شده است. اما سوالی که به موازات آن کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا اصلاً به آن پرداخته نشده علل گرایش ایران به این استراتژی است.
عملیات تأثیر محور؛ استراتژی ایالات متحده در افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۱ زمستان ۱۳۹۰ شماره ۴
21 - 37
حوزههای تخصصی:
دگرگونی های نظام بین الملل در دو دهه اخیر، جهان را به طور عام و ایالات متحده را به طور خاص با تهدیداتی نوین آشنا کرد که برخورد با آنها نیازمند تغییر در استراتژی ها است. این مهم به خصوص با وقوع رویداد 11 سپتامبر نمایی تازه تر به خود گرفت. برخورد با چنین تهدیدات نوپیدا بی شک مستلزم تدوین راهبردی جامع است که متغیرهای مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی، فن آوری و ... را به طور همزمان در برگیرد تا با صرف هزینه های کمتر بتواند بیشترین تأثیر را بر رفتار دیگری داشته باشد. ایالات متحده با چنین رویکردی، عملیات تأثیرمحور را استراتژی خود در مقابله با تروریسم و افراطی گری در افغانستان قرار داده است؛ چرا که ایالات متحده برقراری امنیت خود را در برقراری امنیت در کشورهایی می داند که خیزشگاه عناصری است که می توانند منافع و امنیت آن را تهدید کنند.
راهبرد ایالات متحده آمریکا و سیاست خارجی دولت ایران(1326-1320)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۲ بهار ۱۳۹۱ شماره ۱
371 - 389
حوزههای تخصصی:
دولتمردان آمریکایی پس از جنگ دوم جهانی با درک اهمیت موقعیت ژئوراهبردی و ژئوانرژی، راهبرد خود را در خصوص ایران تغییر دادند و راهبرد جدید سد نفوذ را تدوین کردند. بر اساس این راهبرد، دفاع از ایران را مسأله حیاتی و مرتبط با امنیت ملی و منافع کشور خود دانستند. دولتمردان ایران نیز با درک شرایط بین المللی و منطقه ای پس از جنگ دوم، اندیشه راهبردی نیروی سوم را تداوم بخشیدند و با درگیر کردن آمریکاییان در امور کشور، بستر را برای فعالیت های دیپلماتیک فراهم کردند و با بهره گیری از شرایط بوجود آمده بر بحران های داخلی فائق آمدند و توانستند استقلال و تمامیت ارضی کشور را حفظ کنند.
راهبرد ایالات متحده در ارتباط با فعالیت هسته ای ایران در دوره ریاست جمهوری بوشِ پسر2008 -2001(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۲ تابستان ۱۳۹۱ شماره ۲
163 - 178
حوزههای تخصصی:
حاکمیت نومحافظه کاران بر کاخ سفید همراه با بهره گیری از الگوهای رفتاری دوگانه نسبت به مسئله هسته ای جمهوری اسلامی بود. بخشی وسیع از این رفتارها منبعث از تعارضات ماهوی میان دو کشور و بخش دیگر آن ناشی از منافع و مطلوبیّت های منطقه ای و بین المللی آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بود. این مقاله سعی دارد با نگاهی به دیدگاه های هسته ای جمهوری اسلامی ایران، راهبرد ایالات متحده را در قالب راهبردها و تاکتیک های لحاظ شده با رویکرد تحلیل تاریخی مورد بررسی قرار دهد.در این روند، گزینه های محتمل و نیز رهیافت های اجرایی شده در دو بخش تغییر ماهیّت رفتار و تغییر رژیم لحاظ خواهد شد. در نهایت با توجه به موانع ساختاری منطقه ای و بین المللی سیاست خارجی آمریکا، استفاده از گزینه بازدارندگی شکننده به عنوان رهیافت مورد استفاده در این دوره معرّفی خواهد شد.
تسلیحات اتمی و پیوندهای هند اسرائیل و آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۲ تابستان ۱۳۹۱ شماره ۲
179 - 191
حوزههای تخصصی:
روابط هند، اسرائیل و آمریکا از اهمیتی خاص برخوردار است. بسیاری از کشورهای اسلامی از داشتن روابط آشکار با اسرائیل ابا داشته و از افکار عمومی واهمه دارند. برای تعدادی از کشورهای اسلامی، اسرائیل ساخته و پرداخته توطئه های استعماری بوده و آن را غاصب سرزمین فلسطین می دانند. برقراری روابط نظامی بین سه کشور هند، اسرائیل و آمریکا با جمعیتی بزرگ از مسلمانان در همسایگی پاکستان و همجوار با مناطق حساس خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی از اهمیت بسیاری برخوردار است. آمریکا در اتحادی استراتژیک با هند و اسرائیل به اقدامات اتمی هند کمک کرده و برغم عدم عضویت هند و اسرائیل در NPT به بازسازی تجهیزات نظامی هند و به روز کردن فناوریهای آن کشور کمک می کند.