مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
تجربه عرفانی
حوزه های تخصصی:
در مواجهه با مسئله نسبت ""ذهن"" عارف و ""تجربه های عرفانی"" او، دو دیدگاه عمده وجود دارد. دیدگاهی که با نام ""ذاتگرایی"" شناخته می شود بر این باور است که تجربه های عرفانی، دارای ذات مستقل از ذهنِ عارفِ تجربه گر هستند و در مقابل دیدگاهی که به ""ساختگرایی"" معروف است می پندارد که تجربه های عرفانی مانند دیگر وجوه شخصیتِ عارف از جهانِ ذهنی او متاثر است.
این تحقیق در پی آن است که با ارائه نشانه های فراوان از تجربه های عرفانی روزبهان -که وی آنها را در کتاب کشف الاسرار خود گزارش کرده است- صحت دیدگاه ساختگرایان را در مورد متاثر بودن تجربه های عرفانی عارف از جهانِ ذهنی را نشان دهد. برای این منظور کارکرد ""گرایش به امر محسوس و انسانی"" بعنوان یکی از بنیادی ترین مولفه های سازنده جهانِ ذهنی روزبهان در صورت بندی تجربه های عرفانی و کیفیت رویت های وی مورد تحلیل قرار گرفته است.
بررسی تجربه های عرفانی در عبهر العاشقین بر اساس فعل: رویکرد نقشگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دﺳﺘﻮر ﻧﻘﺸﮕﺮا، ﻓﺮض ﺑﺮ این است کﻪ اﻟﮕﻮﻫﺎی ﺗﺠﺮﺑﻪ در ﻗﺎﻟﺐ ﻓﺮایﻨ ﺪﻫﺎ و از ﻃﺮی ﻖ ﻓ ﺮاﻧﻘﺶ اﻧﺪیﺸﮕﺎﻧی در زﺑﺎن ﺑﺎزﻧﻤﺎیی می شود. ﺑﺮ ایﻦ اﺳﺎس می توان ﺑﺎ ﺑﺮرﺳی اﻧﻮاع ﻓﺮایﻨﺪﻫﺎی ﻣﻮﺟﻮد در اﻓﻌﺎل و ﺗﻌییﻦ ﺑﺴﺎﻣﺪ آن ها در متن ادبی از ﺗﺠﺎرب، ﺗﻔکﺮات و دﻧیﺎی درون ﻧﻮی ﺴﻨﺪه آﮔﺎه ﺷﺪ. اﻣکﺎن و ﻗﺎﺑﻠیﺖ دﺳﺘﻮری ﺑﺮای ﺑﺎزﻧﻤﺎیی ﺗﺠﺮﺑﻪ در زﺑﺎن، از ﻃﺮی ﻖ ﻧﻈﺎم ﮔﺬرایی اﻧﺠﺎم می شود. ﻧﻈﺎم ﮔﺬرایی، ﻣکﺎﻧیﺴﻢ ﺑیﺎن ﻓﺮاﻧﻘﺶ اﻧﺪیﺸﮕﺎﻧی و ﺗﺠﺮﺑ ی در زﺑ ﺎن است. در این مقاله ﺑﻪ ﺑﺮرﺳی تجارب عرفانی روزبهان در کتاب عبهر العاشقین بر اساس فعل: رویکرد نقشگرا ﭘﺮداﺧﺘﻪ شده است. تجربه ها ﺑﺮ پایه ﻧﻈﺎم ﮔﺬرایی در چهارچوب دﺳﺘﻮر نقشگرای هلیدی، ﺗﺠﺰیﻪ و ﺗﺤﻠیﻞ ﺷﺪه اﻧﺪ. با توجه به نتایج به دست آمده، در بیشتر موارد، تجربه گر فعال و کنش گراست، اکثر فعل های غیر رابطه ای، متعدی هستند و بر زمان گذشته دلالت می کنند، بیش از 70% فرایندهای فعلی رابطه ای در زمان حال اتفاق می افتند و بیش از 90% این تجربه ها که با وجه اخباری بیان شده اند، قطعیت دارند؛ به این ترتیب، تجربه عشقی که عبهر العاشقین با ما در میان می گذارد، با توجه به شیوه روایتگری در چند قدمی نگاشتن به وقوع پیوسته است. هنگام خواندن روایت، ذهن از زمان و مکان طبیعی خود جدا می شود و با راوی به لحظه دیدار و مشاهده می پیوندد.
ارتباط وحی و رویای صادقه با عالم مثال از دیدگاه سهروردی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه اشراق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
یکی از دغدغه های حکمای اسلامی این است که چگونه برخی افراد به وسیله رؤیای صادقه، الهام و وحی از حقایقی باخبر می شوند که مربوط به آینده است. در این جستار کوشیده ایم از منظر سهروردی و صدرالدین شیرازی با توجه به جایگاهی که در عرفان اسلامی دارند، به این پرسش پاسخ دهیم. سالک پس از طی مراحل سیر و سلوک و تحمل ریاضات، توانایی اتصال به ساحتی غیبی که حقایق در آن ثبت شده را پیدا می کند و در پرتو این اتصال می تواند از اموری که مربوط به آینده است و حقایقی که در دسترس افراد عادی قرار نمی گیرد آگاه شود. این ساحت غیبی همان عالم مثال است و فرد در حالت خواب یا بیداری می تواند به وسیله قوه خیال به این عالم متصل شود و حقایق بر او مکشوف گردد. رؤیای صادقه با سلوک نفس در عالم مثال رخ می دهد و جزئیاتی که انبیا و اولیا هنگام وحی از غیب دریافت می کنند همگی مربوط به عالم مثال است. لذا در این مقاله کوشیده ایم این امور را بر پایه عالم مثال تبیین کنیم.
دین، تجربه دینی و تجربه عرفانی از نگاه سیدحیدر آملی و ویلیام جیمز(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) سایر جریان ها پراگماتیسم
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تصوف و عرفان اسلامی کلیات فلسفه تصوف و عرفان
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تصوف و عرفان اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
هدف نهایی دین نورانی شدن انسان در پرتو معرفت و قرب به حق و حقیقت است. گوهر دین حقیقت است و طریقت و صدف دین شریعت است. از نگاه سیدحیدر آملی، هدف عالی دین همانا توحید و، به تعبیر اهل معرفت، رسیدن به مقام «فنای فی الله» است. از نگاه ویلیام جیمز، دین با ژرف ترین لحظات شخصی فرد و، در عین حال، با کانون خودِ واقعیت در ارتباط است. دراین مقاله برآنیم که پس از بررسی نظریات این دو فیلسوف درباره دین، به تطبیق و مقایسه تجربه عرفانی و تجربه دینی بپردازیم.
تحلیل فلسفی دیدگاه نیوبرگ در الهیات اعصاب(الگویی برای رابطه علم و دین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الهیات اعصاب به عنوان برنامه ای تحقیقاتی، امکان جدیدی برای پیوند علم و دین مطرح می سازد، به گونه ای که با حفظ اصالت و استقلال نسبی علم و دین، هیچ یک به دیگری تقلیل نیابد. نیوبرگ که از شاخص ترین چهره های این حوزه است، درصدد تعیین تأثیرات مثبت باورها و مناسک دینی بر سلامت جسم و روان است. او تجربه عرفانی را منشاء تمان ادیان می داند و با تلفیق پدیدارشناسی تجربه عرفانی و عصب شناسی، می خواهد رابطه هر مؤلفه از تجربه عرفانی را با مکانیسم های مغز تعیین کند. نیوبرگ ادعا می کند که الهیات اعصاب می تواند از طریق عصب شناسی نشان دهد که چگونه مفاهیم الهیاتی و متافیزیکی شکل گرفته اند. با تحلیل فلسفی دیدگاه نیوبرگ متوجه می شویم که او برخلاف ادعای خود، دین را به علم تقلیل می دهد و این امر موجب نقض غرض در الهیات اعصاب می شود. از سوی دیگر مشخص می شود که وی با مفروض گرفتن تقابل سوژه- ابژه در گفتمان متافیزیکی قرار دارد.
چگونگی ترابط احساس و شناخت در متن دین، عرفان، تجربه دینی و عرفانی از دیدگاه ویلیام جیمز و ویلیام هاکینگ(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۶ شماره ۶۹
حوزه های تخصصی:
احساس و شناخت نزد فیلسوفان دین و عرفان، همواره به عنوان دو مؤلفه سازنده دین، عرفان، تجربه دینی و عرفانی شناخته شده اند. در این میان دو تن از فیلسوفان دین غربی، جیمز و هاکینگ، بیش از دیگران در سازگارنمودن این دو عامل در متن دین و عرفان نقش داشته اند. چگونگی این تلفیق از دیدگاه این دو تن، موضوع بحث این نوشتار است. از دیدگاه جیمز سرچشمه عمیق تر دین، احساس است. جیمز هم تجارب عرفانی را از مقوله احساسات و عواطف می شمرد و هم آنها را دارای حیث معرفتی می داند؛ اما معرفت مورد نظر وی که در متن تجربه حاضر است، معرفتی بدون وساطت مفاهیم است. هاکینگ ماهیت دین را تجربه دینی و این تجربه را آمیخته ای از احساسات دینی و ایده های دینی می داند. این ایده ها در خودِ مرحله تجربه حضور دارند و به نحوی بارزتر، به عنوان نتیجه تجربه ظاهر می شوند. تجربه، اصل ایده و استدلال را فرا می نهد و در مرحله بعد، ذهن با بهره گیری از آن تجربه، به رقم زدن مفاهیم، نظریات و استدلال های روشن می پردازد تا به آنها ثبات و جایگاهی مستحکم دهد. پس هاکینگ تجربه دینی را نه تنها احساسی و شناختی، بلکه مفهومی و تقریباً نظری می داند؛ به گونه ای که مفاهیم و نظریات در درون خود آن وجود دارند و البته به شکلی کامل تر و روشن تر از آن زاده می شوند. بدین سان هاکینگ در انتقاد به جیمز، نه فقط معرفت غیرمفهومی را در متن دین راه می دهد، بلکه شناخت های مفهومی، حتی استدلالی را ریشه دار در خود دین و تجربه دینی می بیند.
نگاه استادان زرین کوب و شفیعی کدکنی به عرفان؛ مقایسه تحلیلی رویکردها، مبادی و پی آمدها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تصوف و عرفان در نگاه نخست، مفاهیمی آشنا و بدیهی به نظر می رسند؛ امّا در نگاهی عمیق تر کاربردهای مفهومی متنوعی را شامل می شوند. بر این اساس، پژوهش در باب تصوف تا حدی در گرو شناخت رویکردها و دیدگاه های مختلف آن است. مقاله حاضر با تکیه بر آرای دو تن از عرفان پژوهان معاصر، به توصیف و تحلیل تلقی این دو استاد می پردازد. عبدالحسین زرین کوب و محمدرضا شفیعی کدکنی دو تن از برجسته ترین عرفان پژوهان و محققان ادبی اند که دیدگاه های ایشان تأثیر قابل ملاحظه ای در مطالعات عرفانی دهه های اخیر داشته است. استاد زرین کوب با پیروی تاریخی از سنت تصوف و تأکید بر معرفت شهودی به عنوان مولفه محوری عرفان و استاد شفیعی کدکنی با تأکید بر زبان و فرم زیباشناختی به بررسی عرفان و تصوف پرداخته اند. این تفاوت دید نشانه هایی از خود در مقولاتی همچون ریشه ها، تاریخ و تبعات تصوف نیز برجای گذاشته است. بنابراین ملاحظات استاد زرین کوب همسو با بررسی های تاریخی و فرهنگی و مطالعات استاد شفیعی عمدتاً همسو با بررسی های زبانی و ادبی شکل گرفته است. در مجموع می توان گفت نگاه استاد زرین کوب به عرفان و تصوف نگاهی فراگیرتر و نگاه استاد شفیعی کدکنی نگاهی است نوگراتر.
بررسی تطبیقی طباع تام و راهنمای درونی برپایة خودشناسی در عبهرالعاشقین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
راهنمای درونی یکی از مهم ترین ارکان عرفان است. سالک یا هر شخصی که در پی اصل خود است، مراتب یا مقام هایی را برای رسیدن به معرفت باید بپیماید. راهنما در این سیر و سلوک اهمیت ویژه ای دارد و همة رخدادهای عارف به گونه ای با راهنمای درونی در ارتباط است. در عبهرالعاشقینلازمه دیدار با راهنمای درونی یا طباع تام، بازگشت به درون و پالایش دل است و عشق در همة مراحل سلوک تا لحظه دیدار روحانی، راهنمای سالک است. هدف از بررسی راهنمای درونی، یافتن تأثیراتی است که عرفان در این زمینه از فلسفه و حکمت اشراق پذیرفته است؛ زیرا تأثیر اندیشه های گوناگون بر دیدگاه عارفان پایة جستجو و رویارویی با من ملکوتی است. درحقیقت سالک در ملکوت یا عالم مثال با طباع تام یا خویشتن ازلی خود، همانند راهنمای درونی روبه رو می شود. طباع تام ویژگی معرفت بخشی دارد که در شیخ یا پیر نیز مشاهده می شود. در این پژوهش طباع تام یا راهنمای درونی در عبهرالعاشقینباتکیه بر مباحثی مانند تجربه عرفانی و خودشناسی بررسی می شود و سپس جزئیات این راهنمای درونی که همان طباع تام است تبیین خواهد شد.
جایگاه تجربه عرفانی در مکتب اشراق سهروردی بر اساس الگوی فلسفه به مثابه روش زندگی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال دوم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۳
79 - 96
حوزه های تخصصی:
پی یر آدو معتقد است ماهیت و حقیقت ِفلسفه دورانِ باستان، در تجربه اتحاد و تجربه عرفانی ریشه دارد. از نظرِ او تعالیم و آموزه های مکاتب فلسفی، تمرین های معنوی هستند که به منظورِ آماده سازیِ نفسِ مخاطب برای تجربه امرِ متعالی، ارائه شده اند. سهروردی نیز حکمتِ اشراق را مبتنی بر تجربه امر متعالی و مشاهده و اشراق بنا می کند. بنابراین در این مقاله با استفاده از الگوی فلسفه به مثابه روش زندگی، به بررسی جایگاه تجربه عرفانی در مکتب ِاشراق می پردازیم، تا از این رهگذر، به شناخت هر چند عمیق تر مسائل این مکتب نائل گردیم. بر این اساس هدف از تأسیس حکمتِ اشراق را می توان، ارائه برنامه ای جامع و عملی دانست که با کمک به ارتقاء سطح ِآگاهی مخاطب، او را برای تجربه نوعی دیگر از زندگی آماده می سازد.
بیان پذیری عرفان؛ بررسی ادله ناظر بر متعلق تجربه، تجربه گر و تجربه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ «ویژه نامه فلسفه عرفان»
117 - 156
حوزه های تخصصی:
بیان ناپذیری شهودها و تجارب عرفانی، به معنای ناممکن بودن بیان لفظی تجربه عرفانی است. استدلال هایی نظیر انتقال ناپذیری وجودی احساس، نمادین بودن زبان عرفان، نظریه استعاره، مفهوم ناپذیری تجربه عرفانی، معلوم ناپذیری تجربه عرفانی، محصورناپذیری تجربه عرفانی، فروتربودن رتبه معانی موضوع له نسبت به معانی شهودی، فنا، استحالله اشتراک لفظی و معنوی و زودگذری با رویکردهایی ناظر بر ذات تجربه گر، ذات تجربه و ذات متعلق تجربه در اثبات این مدعا اقامه شده اند. این نوشتار به توصیف و تحلیل و ارزیابی استدلال های یادشده می پردازد. نتیجه این پژوهش آن است که دلایل فوق، اغلب از ارایه مفهوم صحیحی از بیان ناپذیری ناتوان است و اموری در آنها ابطال شده که به رغم شباهتشان به بیان ناپذیری، با آن تفاوت اساسی دارند؛ همچنین مقدمات برخی ادله سقیم بوده و بر برخی دیگر نقدهایی مهم وارد است؛ بنابراین نمی توان بر اساس این استدلال ها بیان پذیری عرفان را محال شمرد.
تجربه عرفانی و شهود باطنی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ «ویژه نامه فلسفه عرفان»
157 - 182
حوزه های تخصصی:
عرفان به عنوان معرفت، حاصل تجربه ای باطنی است که در سنت اسلامی معمولاً از آن به «کشف» و «شهود» و در سنت غربی جدید معمولاً از آن به «تجربه عرفانی» تعبیر می کنند. در فلسفه دین معاصر از «تجربه دینی» نیز بسیار سخن می گویند که نزدیک به تجربه عرفانی است. مباحثی هم که در این دو زمینه مطرح می شود، مشابه است و در مواردی هم پوشانی دارد. گاهی تجربه دینی را امری عام و تجربه عرفانی را قسمی از آن در نظر می گیرند که در این صورت نسبت آنها عام و خاص است. گاهی آنها را دو نوع تجربه متفاوت تلقی می کنند. در این تلقی تجربه عرفانی شهود مستقیم وحدت هستی است؛ اما تجربه دینی، تجربه امر مقدس بدون عنصر یگانگی هستی است. آنچه در این تلقی ها مشترک است، این است که تجربه عرفانی نوع برتر تجربه باطنی و معنوی است. برای شناخت چیستی و حقیقت تجربه عرفانی نخست به مهم ترین ویژگی هایش آن گونه که برخی از پژوهشگران غربی طرح کرده اند، خواهیم پرداخت؛ سپس نکاتی را در باب چیستی تجربه عرفانی خاصه شهود و اقسام آن در عرفان اسلامی طرح می کنیم.
بیان پذیری عرفان؛ تقریر و ارزیابی ادله ناظر بر زبان، ادراک و کیفیات نفسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ «ویژه نامه فلسفه عرفان»
213 - 236
حوزه های تخصصی:
بیان ناپذیری عرفان، با مفهوم «استحالله به قالب لفظ درآمدن تجربه عرفانی»، یکی از مشخصه های شهود یا تجربه عرفانی تلقی شده است. وجود این خصیصه درباره تجربه عرفانی، به طیف وسیعی از استدلال ها مستند است که از آن جمله می توان به این استدلال ها اشاره کرد: نابینایی معنوی، مانعیت عقل، فروتربودن رتبه معانی موضوع له نسبت به معانی شهودی، مفهوم ناپذیری تجربه عرفانی، استحالله کلام حین وصال، انتقال ناپذیری وجودی احساس، عمق عاطفه و احساس در تجربه عرفانی. در بررسی این دلایل مشاهده می شود که برخی از آنها مبانی و مقدمات نادرستی دارند، یا نقض ها و اشکالاتی جدی بر آنها وارد است، یا درک درستی از مفهوم بیان ناپذیری در آنها وجود ندارد؛ ازاین رو یا دلایل، وافی به مقصود نیست یا نمی توان بیان ناپذیری مدنظر در این دلایل را «استحالله به لفظ درآمدن تجربه عرفانی» دانست؛ درنهایت باید چنین نتیجه گرفت که امکان بیان تجارب و شهودهای عرفانی منتفی نیست و اقامه استدلال به نفع بیان پذیری، راه غیرممکنی را نمی پیماید.
تجربه عرفانی در وکروم اروشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال شانزدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۳۱
195 - 212
حوزه های تخصصی:
وکروم اروشی نام نمایشنامه ای از کالیداس ،شاعر قوی طبعِ هندی است که تجربه ای عرفانی را در آسمانی خیالی و مثالی به تصویر می کشد و در قالب اسطوره، رمز و نماد بیان می کند.از سوی دیگر وکروم اروشی، شخصیت اصلی نمایشنامه ، زنی آسمانی نژاد، و پری ای خیالی است که متضمن معنی آنیمای یونگ ، « دئنا»ی اوستا و بازتاب صفت جمال الهی و عشق در عالم عرفان است. اهمیت تحقیق حاضر که به روش توصیفی تحلیلی،با تکیه بر منابع کتابخانه ای انجام شده، در پاسخ به این سوال است که تجربه عرفانی در نمایشنامه مذکور چه ابعادی دارد؟ و نشان می دهد که چگونه زبان نمادین شاعر، عشق، صور و اطوار آن را در این نمایشنامه شرح داده است. عشق پادشاهی که در آسمان خیال با پری جمال برخورد می کند؛ به هدایت او گوهر گرانبهای حیات را می یابد و در نهایت از بطن پری شاهزاده ای به عمل می آید که شکارگر مرگ و پیام آور زندگی جاوید است.شاهزاده ای که همان جان جلایافته و ضمیر روشن شاه است که پس از طی طریق، رخ نموده است و خلعتِ شاهی به راستی شایسته ی او و از آنِ اوست.
الهیات شهودی یا راه عشق در رسیدن به خیر اعلی از نظر افلوطین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
راه عشق یکی از دو راه رسیدن به احد در دیدگاه افلوطین است. مقاله حاضر ابتدا در مقام توصیف راه عشق، آن را یک فرایند سیر و سلوک نفس می داند که از دیدن زیبایی های محسوس شروع و به زیبایی های معقول ادامه می یابد و بعد به فوق زیبایی عروج می کند تا خود را در حد امکان، شبیه احد نماید و با او یگانه گردد. سپس این موضوع بررسی می شود که آیا ارتباط عاشقانه بین انسان و خدا صرفاً از طرف انسان برای رسیدن به خداست یا خدا نیز به رستگاری انسان عنایت دارد؟ نظر به اینکه اشتیاق انسان به سوی مبدأ خود و بازگشت به احد در نهاد انسان قرارداده شده است که این شوق بالقوه، با تزکیه و سیر و سلوک شهودی انسان فعلیت می یابد و نیز با توجه به اینکه خدا که خودکفا و بسیط مطلق است، علت فاعلی و غائی ایجاد انسان و علت مبقیه اوست؛ از این رو در نظر افلوطین خدا عنایت ویژه به سعادت انسان مبذول نموده است.
ماهیّت تجربه عرفانی بر پایه الگوی مدیریت احوال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۹
135 - 156
حوزه های تخصصی:
برای شناخت بهتر عرفان اسلامی باید تجربه عرفانی دقیق تر تحلیل گردد. تا کنون پژوهش هایی درباره ماهیت عرفان اسلامی انجام گرفته است و هر کدام از دیدگاهی ویژه، تجربه عرفانی و در کل عرفان اسلامی را بررسی کرده اند. تقسیم عرفان اسلامی به گونه هایی چون عرفان عاشقانه و تصوف عابدانه، عرفان خراسانیان و بغدادیان و همین طور تجربه طریقی و تجربه عرفانی از جمله این دیدگاه ها است. هم چنین ماهیت تجربه عرفانی را با تأکید بر رویه زبان آن بررسی کرده اند. اما این پژوهش ها و پژوهش هایی که پیرو آن ها انجام گرفته است، نتوانسته اند ماهیّت عرفان اسلامی را به طور دقیق تحلیل کنند. این پژوهش با تأکید بر متون دسته اول عرفانی، نخست نظریه های یادشده را خیلی کوتاه نقد می کند و سپس با توجه به سخنان خود عارفان تجربه عرفانی را به چهار بخش مقدمات، معارف، احوال و گفتار و کردار بیرونی تقسیم می کند و الگویی جدید ارائه می کند که ماهیّت عرفان اسلامی را دقیق تر نشان دهد. در این الگو میزان تسلط عارفان بر احوالی که بر ایشان وارد می-آید، یکی از دلایل تفاوت آنان با یکدیگر می باشد.
چیستی تجربه عرفانی و چگونگی تحقق آن از منظر آندرهیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۱ پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲
229 - 251
حوزه های تخصصی:
عرفا در برخورد با واقعیات فرامادی به تجربه هایی دست می یابند که شایسته نامگذاری به تجربه عرفانی است. خانم اولین آندرهیل (1875 1941م) عرفان پژوه انگلیسی معاصر، در تحقیقات و تألیفات گسترده خود پیرامون عرفان مسیحی، به بررسی تجربه عرفانی همت گماشته است. ایشان پس از تحول بزرگ درونی، از بی دینی به سمت باورهای عمیقاً دینی و عرفانی گروید و با تدوین کتب و مقالات متعدد، در زمره مؤثرترین پژوهشگران عرفان قرن بیست عالم مسیحیت قرار گرفت. این مقاله درصدد است تا به تبیین تجربه عرفانی و بررسی چگونگی تحقق آن از نگاه آندرهیل بپردازد و در همین راستا تلاش می کند با بیان انواع، نشانه ها و خصایص تجربه عرفانی، تصویر روشنی از چیستی آن ارائه دهد. آندرهیل با لحاظ کردن آموزه های عرفانی روان شناختی و با توجه به نقش ضمیر ناخودآگاه و حواس باطنی، همچنین با قبول تقدم ساحت احساس بر ساحت اندیشه، تحقق تجربه عرفانی را از طریق سیر آفاقی و انفسی میسر می داند. در سیر انفسی که بر محور درون گرایی در حرکت است، عارف به مهارتی دست می یابد که به واسطه آن از قیودی همچون «برای من، از من، مرا و ...» رها می گردد و با وسعت بخشی به شخصیت خود، به مکاشفه انفسی دست می یابد. در سیر آفاقی نیز سالک با آموزه «کشف خدا در مخلوقات»، حوزه آگاهی خود را از سمت کثرت به سوی وحدت سوق می دهد تا جایی که به فهم حضور واقعی و روشن وحدت در کثرت نائل شود. مشخصه های اصلی تجربه عرفانی رازآلودگی، تناقض پذیری، احساس عینیت، احساس انفعال و مقاومت ناپذیری است و آگاهی از سازوکار لایه های معرفتی عالم، به تحقق تجربه عرفانی کمک شایانی می کند.
ملاک های تجربه عرفانی از دیدگاه ابن عربی و ویلیام جیمز(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هدف نوشتار حاضر مقایسه دیدگاه های محیی الدین ا بن عربی و ویلیام جیمز در باب «تجربه عرفانی» است. ابن-عربی و جیمز «تجربه عرفانی» را وصف ناپذیر و زودگذر می دانند که طی آن، انسان از نیرویی متعالی منفعل گردیده، معرفتی فراعقلی و خصوصی کسب می کند. در این تجربه، فرد به معرفتی می رسد که با تلاش های عقلانی هرگز به آنها دست نمی یابد. آنچه فرد در تجربه شخصی خود از حقیقت غایی در می یابد، از طریق بیان تجربه به کسانی که از آن بی بهره اند، قابل انتقال نیست و کسانی که خواهان درک چنین تجاربی هستند، باید با مجاهدت و ریاضت، زمینه فراهم شدن آن تجارب را در خویش فراهم کنند. با وجود شباهت های موجود، ابن عربی حصول تجربه عرفانی را در پرتو عمل به شریعت و عامل تقویت ایمان می داند، در حالی که جیمز سرچشمه عمیق دین و تجربه عرفانی را احساس دینی می داند و الهیّات را امری ثانوی تلقی می کند.
تجربه عرفانی در «موقعیت های مرزی» و بازتاب آن در مثنوی (مطالعه موردی حکایت های پیر چنگی و موسی و شبان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مطالعات اخیر، عرفان را به سه حوزه تجربه عرفانی، سلوک عرفانی و نظریه عرفانی تقسیم می کنند و درباره تقدم و تأخر آن ها نسبت به یکدیگر، آرا و عقاید مختلفی وجود دارد. گاهی مبانی نظری را مقدم بر سلوک و تجربه می دانند و می گویند تا فرد از حیث معرفتی صاحب اطلاع نباشد، به سلوک عرفانی دست نمی زند تا از این طریق تجربه عرفانی را حاصل کند و گاه تجربه را بر هر دو حوزه دیگر مقدم می دارند. صرف نظر از این بحث، این مسئله که «تجربه عرفانی» در چه موقعیت و تحت چه شرایطی به سراغ شخص سالک می آید، موضوع مهمی به شمار می رود. یکی از پاسخ های احتمالی به مسئله مذکور این است که سالک هنگامی که در «موقعیت های مرزی» قرار می گیرد - یعنی در لحظات بحرانی اعم از عجز و ناتوانی وجودی، حیرانی حاصل از آگاهی نامعهود، احساس خلأ معرفتی و بی معنایی و... - با تمام وجود به سوی نیرویی مافوق بشری و طبیعی مایل می شود و در آن احوال، چیزی را درمی یابد که از آن به تجربه عرفانی تعبیر می شود. این تجربه غیر از شور و شعف و حیرانی، موجب صیرورت شخصیت سالک و تعالی معنوی او می شود. در این جستار، دو داستان تمثیلی- نمادین «پیر چنگی» و «موسی و شبان» را با محوریت تجربه عرفانی که شخصیت های اصلی آن ها در موقعیت های مرزی از سر می گذرانند، بررسی خواهیم کرد. در هر دو حکایت، شخصیت های اصلی (پیر چنگی و شبان) در موقعیتی مرزی و به واسطه شخصی دیگر، به ترتیب، عمر بن خطاب و موسی (ع)، وارد تجربه ای نامعهود می شوند و سلوک معنوی را تا عالی ترین مدارج طی می کنند. مولانا در هر دو حکایت، بر این امر تأکید می کند که شرط وصول به مقامات معنوی، چنانکه در تصوف رسمی بر آن پای می فشارند، آگاهی پیشینی (علم تصوف) و ازسرگذراندن سیروسلوک رسمی (ریاضت) نیست، بلکه خود را در معرض (موقعیت) معنا قراردادن و اغتنام فرصت های تکرارناشونده، مایه نجات معنوی انسان است.
تجربه عرفانی در «موقعیّت های مرزی» و بازتاب آن در داستان طوطی و بازرگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی مولانا، چنانکه از محتوای آن برمی آید و اطّلاعات تاریخی مربوط به قصد و غرض گوینده آن نیز مؤیّد آن است، متنی «تعلیمی» است و هر متن تعلیمی در درجه نخست، محصول اطّلاعات، دانش و تراوشات ذهنیِ فرد گوینده و نویسنده و در درجه دوم برآمده از «هوشیاری و آگاهیِ پیشینی» مؤلّف است. با وجود این، در مثنوی، همچون غزلیّات شمس که گوینده آن بیشتر در سیطره ناهوشیاری و قرار گرفتن در کشف و شهودهای ناب عرفانی است، جلوه هایی از «تجارب و کشف و شهودهای عرفانی» را می توان سراغ گرفت؛ به عبارت دیگر، مولانا در پاره ای از تمثیلات مثنوی، با خلق موقعیّت هایی، شخصیّت های داستانی خود را در معرض «تجربه های عرفانی و کشف و شهود» قرار می دهد. موقعیّت هایی که این شخصیّت ها وارد تجربه عرفانی می شوند، بی شباهت با «موقعیّت های مرزی/حدّی» (Boundary Situation) مدّ نظر فلاسفه اگزیستانسیالیست نیست. به نظر فلاسفه مذکور، آدمی در موقعیّت های خاصّی مستعدّ ایجاد تحوّل بنیادین در وجود خویش و استعلا یافتگی است. این موقعیّت ها می توانند در اثر بحران های روحی و روانی، عجز و ناتوانی اساسی، مواجهه با پرسش های لاینحل، برخورد با افرادی شگفت، فربه شدگی بیش ازحد در یک وضعیّت معرفتی و عوامل دیگر به وجود آیند. داستان طوطی و بازرگانِ مثنوی، یکی از تمثیلات پیچیده عرفانی است. در این داستان، یکی از قهرمانان اصلی آن، یعنی بازرگان، بعد از مواجهه با «مرگ تصنّعی» طوطی خود و از دست دادن آن، به عنوان بزرگ ترین تعلّق ذهنی خود، در موقعیّت مرزی قرار می گیرد و همین موقعیّت او را برای ورود به عالم تجارب عرفانی مهیّا می کند. بازرگان، ضمن از سر گذراندن تجربه عرفانی دچار استحاله شخصیّتی (تولّد مجدّد) و استعلای شخصیّتی می شود. در خوانشی دیگر، بازرگانِ این تمثیل، بازنمودِ بخشی از وجودِ مولانا و منعکس کننده تجارب عرفانی خود اوست که در مواجهه با شمس تبریزی، دچار تحوّل و استعلای شخصیّتی شده است. به این دلیل، در قسمتی از داستان، مولانا (راوی) با شخصیّت داستانی خود (بازرگان) چنان در هم ادغام می شوند که به نفس واحدی تبدیل می شوند.
نمادپردازی عرفانی در معراج نامه بایزید بسطامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
31-58
حوزه های تخصصی:
زبان هنر اسلامی زبانی نمادین و رمزگونه است. نمادها حامل معنای درونی و ذاتی این هنر بوده و راه بررسی آثار هنری هم بررسی این نمادها و سمبول هاست. اگر تصوف را نگاه هنری به مذهب بدانیم، مشاهده می کنیم که آثار صوفیان آمیخته به نمادها و نشانه هایی است که واکاوی دلالت های این رمزها می تواند رهیافتی به سوی درک عمیق مفاهیم و بُن مایه های موضوعات عرفانی باشد. معراج نامه منسوب به بایزید بسطامی، شرح سفری روحانی است که توسط ابوالقاسم عارف به نگارش درآمده است. معراج نامه به ضرورت ساختار رؤیاگونه اش طالب شکلی نمادین و رمزگراست. در این پژوهش، نمادها در چهار خوشه تصویری آب، پرواز، نور و رویش طبقه بندی و تفسیر می شوند. رمزهایی که در قالب خوشه های تصویری، تصاویر کهن الگویی و اساطیری برای بیان رؤیاهای عارفانه بایزید بسطامی به کار گرفته شده اند، بخشی از نمادهای مکرّر متون صوفیه و سایر معراج نامه ها هستند که علاوه بر ارائه جهان بینی عارف، جایگاه این تصاویر را در رؤیاهای صوفیه به دست می دهد. از آنجا که الگوی همه معراج نامه های دوره اسلامی، معراج پیامبر اکرم(ص) است، بسیاری از مشاهدات و تصاویر این رؤیا با معراج الگو، هماهنگ و همسوست. برای بررسی این موضوع ساختار و نمادهای عرفانی دو اثر با هم تطبیق داده شد. بررسی این نمادها، به یافتن چگونگی جهان مصوَّر صوفیه در عالم معراج که عالمی نورانی است کمک می کند. نیز نشان می دهد که مرتبه مسافر معراج، هماهنگ با نمادهای متن و مدارجی است که وی طی می کند. شیوه این پژوهش توصیفی تحلیلی و تطبیقی با رویکرد بلاغی است.