مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۶۱.
۲۶۲.
۲۶۳.
۲۶۴.
۲۶۵.
۲۶۶.
۲۶۷.
۲۶۸.
۲۶۹.
۲۷۰.
۲۷۱.
۲۷۲.
۲۷۳.
۲۷۴.
۲۷۵.
۲۷۶.
۲۷۷.
۲۷۸.
۲۷۹.
۲۸۰.
ارسطو
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۶)
157-173
حوزه های تخصصی:
موضوع اخلاق و مبانی آن (فلسفه اخلاق) از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بحث اخلاق همراه با دو شاخه دیگر حکمت عملی(سیاست و تربیت) به دلایلی از مدار بحث حکماء خارج شد. دلایلی چون یقینی نبودن احکام اخلاقی از یکسو و ترفند ابن سینا برای مأنوس کردن حکمت نظری(فلسفه) با جهان اسلام از طریق سپردن حکمت عملی به شریعت. این دلایل سبب شد حکمت عملی از جمله مباحث سیاست و اخلاق از حوزه مباحث فلسفی خارج شده و هیچ گاه جایگاه شایسته خود را نه در فلسفه و نه در شریعت پیدا نکرد. همین امر سبب شد بحث حسن و قبح از سوی حکماء به حوزه کلام رانده شده و در مباحث نبوت و امامت محدود گردد. در عصر جدید که مباحث فلسفه اخلاق در کانون مسائل فلسفی قرار گرفت اندیشمندان مسلمان تلاش کردند مبانی اخلاقی را استحکام بخشند. دراین مسیر سه جریان قابل ذکر هستند: علامه طباطبائی با طرح مبحث اعتباریات، استاد مطهری با طرح مبحث حسن و قبح عقلی و من علوی و امام موسی صدر با طرح رویکرد اجتماعی به اخلاق. در این نوشتار ضمن اشاره به تاریخچه مذکور، دیدگاه امام موسی صدر معرفی و تحلیل می گردد. صدر اندیشمندی است که ضمن آشنایی با فلسفه ی اسلامی هرگز در چارچوب های آن محدود نمانده و برای حل مشکلات اجتماعی از جمله مبانی اخلاق با رویکرد آزادانه ای به سراغ قرآن و سنت رفت و یک مبنای الهی اجتماعی (اعتماد عمومی) برای اخلاق پی ریزی کرد. در انتهاء بحث اعتماد اجتماعی به عنوان کلیدواژه رویکرد صدر مورد تحلیل و ارزیابی قرار خواهد گرفت.
جایگاه هستی شناسی و ارزش شناسی توخه یا بخت در دیدگاه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷)
237-247
حوزه های تخصصی:
بررسی و تحلیل آثار ارسطو نشان می دهد که مباحث وی در مورد توخه یا بخت، در دو حوزه هستی شناسی و ارزش شناسی قابل بررسی و ارزیابی است. وی در حوزه هستی شناسی به وجود بخت به عنوان علتی بالعرض معترف شده است؛ علتی بالعرض برای واقعه ای که از روی انتخابِ مبتنی بر تفکر و برای مقصودی روی می دهد. ارسطو هم چنین ویژگی ها و خصوصیاتی را برای بخت بیان نموده است و معتقد است امور حاصل از بخت، موضوع قصد و تعقل می باشند و از عواملی سر می زنند که دارای افعال ارادی هستند. وی در عین حال بخت را به عنوان امری ضدقاعده، ناپایدار، دارای علل نامعین و بدون غایت معرفی کرده است. تحلیل و بررسی آراء ارسطو بیانگر تناقض هایی آشکار و غیر قابل تردید در گفتار وی است؛ از جمله اینکه بخت بر اساس انتخابِ مبتنی بر تفکر روی می دهد و دارای مقصودی است و در عین حال غایت ندارد و یا اینکه بخت موضوع قصد و تعقل است و در عین حال علل آن نامعین است. وی حتی در حوزه ی افعال مربوط به تخنه و سعادت انسان نیز وجود بخت را پذیرفته است؛ اما از لحاظ ارزش شناسی برای آن اعتبار ارزشی قائل نیست و آن را علتی بالعرض و مؤخر از طبیعت و عقل بیان نموده و حتی معتقد است که برای آن علمی وجود ندارد. علاوه بر این در حوزه افعال مربوط به سعادت انسان نیز آن را فاقد اعتبار ارزشی بیان نموده است.
نقد و ارزیابی نظریه اعتدال در اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال چهاردهم بهار ۱۳۹۳ شماره ۳۸
123-153
حوزه های تخصصی:
نظریه اعتدال یکی از انواع نظریات اخلاق فضیلت است که افلاطون و ارسطو نظریه پردازان اصلی آن در یونان باستان بودند. این نظریه به دلیل سازگاری با متون دین اسلام، نزد فیلسوفان و علمای اخلاق اسلامی رواج زیادی یافت؛ به نحوی که اغلب حکمای اسلامی چون فارابی، ابن سینا، مسکویه، خواجه نصیر طوسی و ملاصدرا تابع این نظریه اند. هسته اصلی نظریه اعتدال قاعده اعتدال است که بر اساس آن فضیلت اخلاقی به اعتدال و میانه روی تعریف و همه فضایل اخلاقی به لحاظ وجودی مابین دو رذیلت افراط و تفریط در نظر گرفته می شوند. لذا توصیه عملی این نظریه رعایت اعتدال در همه عواطف و اعمال است. نظریه اعتدال با وجود نکات قوتی چون سادگی، شهرت و مورد پذیرش عامه بودن، از اشکالاتی نیز چون عدم انسجام درونی، ابهام در مفهوم حد وسط، مشکل تعیین حد وسط، نقص در حل تعارضات اخلاقی و عدم شمول و فراگیری بر تمام فضایل و رذایل برخوردار است. این مقاله به ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیارهای سنجش نظریه های اخلاقی می پردازد.
نظریه ابداعی ابن سینا در علیت و ریشه های قرآنی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۳ شماره ۴۰
67-93
حوزه های تخصصی:
بحث علیت از مباحث مهم فلسفی است که فیلسوفان اسلامی تلاش وافری در جهت اصلاح و سامان دهی آن مطابق با آموزه های دینی انجام دادند. ابن سینا با استفاده از مفهوم دینی خلقت که مطابق آن وجود پس از عدم مطرح می شود، از بحث قوه و فعل ارسطو به بحث وجود و ماهیت گذر کرده و بر این اساس بسیاری از مباحث مربوط به علیت را از نو بازسازی می کند که از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد: ملاک نیاز به علت از "امکان استعدادی" به "امکان ماهوی" تغییر می یابد. خداوند از محرک نامتحرک نخستینی که فعلیت محض و علت غایی است به واجب الوجود بالذاتی که وجود محض است و علت فاعلی ایجادی است، تبدیل می شود. همچنین خداوندی که تنها به خود می اندیشد به خداوند عالِم به ماسوا تبدیل می شود و در یک کلام در تفسیر علیت "اعطای وجود به ماهیت" جای "فعلیت بخشیدن به امر بالقوه" را می گیرد.
ارسطو و فرونسیس (حکمت عملی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال هفدهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۵۳
1 - 24
حوزه های تخصصی:
ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را در مرکز توجهخویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را از جمله فضایل عقلانی می دانست که لازمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعه ای محسوب می شود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقلانی همچون اپیستمه، تخنه، عقل شهودی و سوفیا دانسته است. از نظر وی اپیستمه، عقل شهودی و سوفیا با تئوری سروکار دارند، در حالی که فرونسیس با پراکسیس و عمل سروکار دارد. وی هم چنین فرونسیس را متفاوت از تخنه دانسته است در حالی که در تخنه نیز همچون فرونسیس با عمل سروکار داریم؛ اما عمل در تخنه از نوع پوئسیس و ساختن است حال آنکه فرونسیس به عنوان یک نوع معرفت جامع و کاربردی نه تنها اعمال زندگی روزمره را تعیین می کند بلکه معرفت در فرونسیس هم چنین به عنوان هدایت گر و محاسبه گر نیز عمل می کند. افزون بر این عملی که در فرونسیس مدنظر است شامل مؤلفه های متعددی همچون درک غایت، میل، سنجش و انتخاب عقلانی است. وی معتقد است که فرونسیس می تواند چهارچوب های ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد.
بسط مدل مفهومی مراتب و مراحل تحول اخلاقی با تأکید بر آرای ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال هجدهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۵۵
83 - 102
حوزه های تخصصی:
معنای فضیلت در فلسفه اخلاق ارسطو از منظر چیستی و ماهیت به صورت صریح مورد بحث قرار گرفته است ولی چگونگی رشد و تحول فضیلت و مراحل آن به صورت واضح تشریح نشده است. ازاین رو این مقاله در پی آن است تا مراحل ارسطویی رشد و تحول فضایل اخلاقی و ویژگی های هر مرحله را با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی قیاسی استخراج نماید. برای انجام این مهم در گام اول با بررسی ادبیات پژوهشی در این حوزه چارچوب اولیه یا همان مراتب و مراحل تحول فضیلت مشخص شد و درگام بعد با تحلیل متن کتاب اخلاق نیکوماخوس ویژگیهای هر مرحله استخراج گردید. نتایج نشان می دهند که در کل مراتب و مراحل تحول اخلاقی عبارت اند از مرحله اخلاق توده وار، مرحله ناپرهیزکاری اخلاقی، مرحله پرهیزکاری اخلاقی و در نهایت مرحله فضیلتمندی. یافته ها نشان می دهد که در مرحله اخلاق توده وار افراد لزوماً شرور محسوب نمی شوند ولی مسائل اخلاقی برای آنها موضوعیت و الویت نداشته و نسبت به مسائل اخلاقی بی تفاوت هستند. در مرحله ناپرهیزکاری اخلاقی افراد دانش اخلاقی کاملی را در اختیار نداشته و این دانش ناقص به عمل اخلاقی ختم نمی شود. در مرحله پرهیزکاری اخلاقی افراد دانش اخلاقی بالایی دارند و این دانش به عمل اخلاقی ختم می شود ولی التذاذ اخلاقی به صورت کامل رخ نمی دهد. در نهایت افراد در مرحله آخر دانش اخلاقی را به عمل اخلاقی ختم کرده و درعین حال از عمل اخلاقی خود التذاذ کافی اکتساب می نمایند.
هویت تفکر فلسفی یونانی در نزد شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۲ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۸۴
3 - 19
حوزه های تخصصی:
هویت تفکر یونانی همواره مورد توجه متفکران عالم اسلام بوده است و آنان عملکرد واحدی نسبت به آن نداشتند. اشراقیان مسلمان ندای دوگانگی تفکر ایمانی با یونانی را سر دادند و نسبت به نفوذ فلسفه عقلانی در دنیای اسلام هشدار دادند ولی برخی دیگر با بحث های نظری سعی کردند غیرحقیقی و ابتر بودن نگاه عقل مستقل بشر را اثبات کنند. سهروردی بعنوان مؤسس حکمت اشراق با تفکیک تفکر یونانی ارسطوییِ مبتنی بر قیاس برهانی از حکمای ماقبل ارسطو، مدعی است که حکمای یونان باستان شاخه ای از خمیره ازلی حکمت اشراقی است که به افلاطون الهی ختم شده است. از دیدگاه وی خمیره ازلیِ حکمت راستین که شامل مشاهده قلبی انوار قاهره عالم غیب از راه تهذیب نفس است، در آثار بزرگان یونان باستان (بخصوص افلاطون) به زبان رمز ارائه شده است. به نظر سهروردی حکمت بحثی ارسطو تاریک است و نمی تواند علم راستین را در اختیار بشر قرار دهد. البته وی علیرغم انکار حقیقی بودن راه برهانی ارسطو، آن را برای تعلیم حکمت اشراقی به مبتدیان مفید می داند و سعی می کند روش و برخی اصول آ ن را نقد کند.نوشتار حاضر با روش تحلیلی سعی دارد جایگاه عقل خوداتکای ارسطوئی را در دیدگاه شیخ اشراق جست و جو کند و از این طریق به شناسایی هویت حکمت اشراق کمک نماید.
درنگی بر تمایزات طبیعیات و علوم تجربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارسطو به سبب روش فلسفی در شناخت طبیعت و برهانی کردن گزاره های طبیعی، همواره به دنبال به دست آوردن نتیایج ثابت و مابعدالطبیعی از روابط جهان هستی بود. به همین دلیل، ویژگی هایی همچون ابطال پذیری جزء ماهیت طبیعیات نبود. با تحولات علمی اروپا، این نگرش فلسفی به جهان تغییر کرد و آن را گویای واقعیت جهان نمی دیدند و فلاسفه همگی تلاش کردند تا روش مشاهده و فرضیه و استقراء را به عنوان روشی کارآمد در شناخت طبیعت معرفی کنند؛ زیرا این روش تجربی می توانست حقیقت جهان خارج را توصیف کند. بدین سان، نگاه فلسفی و مابعدالطبیعی به طبیعت جای خود را به نگاه تجربی و ابطال پذیر علوم تجربی داد. همچنین، علاوه بر تمایزاتی که در تحولات شناخت طبیعت ایجاد شد، روش و غایت طبیعیات به روش و غایت جدیدی در علوم تجربی تبدیل شد. این تمایز عمده در نگاه به طبیعت، پیامدهای بسیاری در پی داشته است. در این نوشتار به این تمایزات و تحولات می پردازیم.
متافیزیک نور در اندیشه قدیس بوناونتورا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
115 - 133
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، بررسی جایگاه متافیزیک نور در اندیشه قدیس بوناونتورا است. بوناونتورا یکی از فیلسوفان عارف قرن سیزدهم میلادی است که تأثیرات زیادی بر اندیشمندان بعد از خود داشته است. چگونگی دست یابی بشر به حقایق ثابت و مشترک، مسئله ای اساسی است که قدیس بوناونتورا در مباحث معرفت شناسی با آن مواجه بوده است. وی در تبیین این مسئله از نظریه نور کمک می گیرد. در این نوشتار، ضمن طرح دیدگاه ها و رویکردهای مختلف درباره نظریه نور بوناونتورا، تلاش شده است تا مباحث مرتبط با متافیزیک نور بررسی شود. نتایج نشان می دهد قدیس بوناونتورا از نور به عنوان تشابه هایی برای ارتباط با خدا و بهره مندی اش در حیات استفاده می کند؛ دیدگاهی خدامحورانه که می کوشد جست وجوی فلسفی حقیقت را با حقیقت غایی وحی مسیحی تطبیق دهد. با وجود تأثیرپذیری او از اندیشه ارسطو درقالب فیزیک نور، در ترکیب کلی اندیشه وی بهره گیری از اندیشه های نوافلاطونی و آگوستینی و متافیزیک نور مشهود است. «لوکس» و «لومن» اصطلاح هایی هستند که بوناونتورا برای تبیین متافیزیک نور از آنها استفاده می کند. در اندیشه متافیزیک وی نور به مثابه اصیل ترین صورت است که همه صور دیگر به آن وابسته است و هرآنچه هست، ازطریق صورت اساسی و اولیه نور شکل می گیرد.
رابطه عاطفه و جزء عقلانی نفس ازنظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
169 - 197
حوزه های تخصصی:
جایگاه عواطف در اندیشه ارسطو اغلب با نظریه وی درباره ضعف اراده شناخته می شود؛ لیکن مطالعه آثار وی نشان می دهد که عواطف نقش گسترده تر و پیچیده ای در فعالیت های ذهنی دارند. ازنظر او بین عواطف و دیگر کارکردها و فعالیت های ذهنی رابطه عمیق و دوسویه ای وجود دارد؛ به این نحو که هم عواطف بر کارکردهای جزء عقلانی نفس تأثیرگذار است و هم کارکردهای جزء عقلانی بر عواطف و شدت و ضعف آن ها تأثیرگذار است. در این مقاله برای تبیین مدعای رابطه دوسویه عاطفه و جزء عقلانی بعد از بیان چیستی عاطفه و نحوه عملکرد آن در ذهن، از یک سو، به تأثیر عاطفه بر جزء عقلانی نفس خواهیم پرداخت و نقش آن را در اراده، قدرت تشخیص و داوری و ادراک حسی بررسی می کنیم. ازنظر ما، برخلاف تصور رایج، عواطف تنها تهدیدی خطرناک برای اخلاق و عقلانیت به شمار نمی آیند، بلکه آن ها می توانند در تقویت عقلانیت نیز نقش جدی بازی کنند. از سوی دیگر، برای فهم تأثیر جزء عقلانی بر عواطف، نقش برخی فعالیت های ذهنی در ایجاد لذت و درد و عواطفی چون دوستی، ترحم و نیز مقاومت در برابر نیروی انگیزشی عواطف را بررسی خواهیم کرد. همچنین توضیح خواهیم داد که کارکردهای ذهنی در ایجاد عواطف به یک میزان عمل نمی کنند، همچنین بین شدت و ضعف کارکردهای ذهنی و شدت و ضعف عواطف نسبت مستقیم برقرار است.
ارسطو، کانت و وحدت مسأله متافیزیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
37 - 66
حوزه های تخصصی:
این مقاله می کوشد توأمان به دو پرسش مهم نسبت به متافیزیک پاسخ گوید: الف) آیا متافیزیک دانشی ناظر به اصول کلی موجودات است یا از موجودی خاص به نحو انضمامی نیز پرسش می کند؟ ب) آیا متافیزیک در معنای کانتی آن نوعی گسست از متافیزیک ارسطویی است ؟ برای پاسخ به این دو پرسش نخست با استناد به متون ارسطو نشان داده می شود که مسئله متافیزیک اولاً با جستار از اصول کلی موجودات آغاز می شود ولی، در ادامه این جستار، به پرسش از موجودی خاص یعنی امر نامشروط (اندیشه خوداندیش) گره می خورد. بنابراین، دانشِ ناظر به اصول کلی موجودات همان دانش به موجودات برین است. پس از تبیین سرشت متافیزیک ارسطویی، با بررسی متون کانت روشن خواهد شد که، برخلاف باور مشهور، نزد کانت نیز همواره تبیین موجودات به پرسش از امر نامشروط گره می خورد. بنابراین، متافیزیک نزد ارسطو و کانت همواره در پیوند با امر نامشروط است.
صورت های افلاطونی و ارسطویی فلسفه فیلم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شالوده های فلسفی پایداری که افلاطون و ارسطو بنا کردند، علاوه بر دنیای فلسفه، در رویکردهای نظری به هنر نیز تأثیراتی بر جا گذاشت. این مقاله درصدد است این تأثیرات را در حوزه ی فلسفه ی فیلم بررسی کند و با تقسیم سینما به دو جزء تصویر و حرکت، و دنبال کردن این دو جزء در هنرهای یونان باستان و توجه به شکل گیری فلسفه ی هنر افلاطون و ارسطو در مواجهه با این هنرها، دیدگاه صاحب نظران معاصر، یعنی یان ژاروی و کریستین متز را در زمینه ی ارتباط اندیشه-های این دو فیلسوف بزرگ با فلسفه ی فیلم ارزیابی کرده تا به رهیافتی نو در نگرش به صورت های افلاطونی و ارسطویی فلسفه فیلم دست یابد. گذر از ساحت فلسفه با تأکید بر هستی شناسی و شناخت شناسی، به نظریه ی هنر و از آنجا به فلسفه-ی فیلم توسط روش توصیفی-تحلیلی امکان پذیر شده است. نتیجه این پژوهش روشن می سازد که صورت افلاطونی فلسفه ی فیلم، تنها با تأکید بر وجه تصویری، واقعیت شکل گرفته بر پرده ی سینما را وانموده ی واقعیت اصیل قلمداد می-کند و بر این اساس سینما یکی از نظام های وهم آفرین خواهد بود. اما صورت ارسطویی، با توجه بیشتر به وجه حرکتی و کنش دراماتیک سینمایی، امکان بازنمایی واقعیت اصیل را، به شرط تبعیت از قواعد ژانر، فراهم می داند.
نقش تخیل سیاسی در شکل گیری سیاست و عمل در زندگی روزمره: نسبت بین تخیل سیاسی و فضیلت دوستی در ارسطو و هانا آرنت
منبع:
سیاست کاربردی سال چهارم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
115-138
نسبت بین "سیاست" و "زندگی روزمره" در هانا آرنت در دنیای مدرن با مفاهیمی نظیر "قدرت"، "فضای عمومی"، "عمل" و "عدم خشونت" بیان می شود. در واقع ارتباط بین سیاست و حوزه ی عمومی از طریق نوعی با هم بودن شکل می گیرد. پرسش اصلی از این قرار است نسبت بین تخیل سیاسی و فضیلت دوستی از نظر ارسطو و آرنت در شکل گیری زندگی روزمره چیست؟ در پاسخ فرضیه مقاله عبارت است از: تخیل سیاسی و فضیلت دوستی از نظر ارسطو و آرنت در حوزه ی عمومی از طریق عواملی مانند "اخلاق"، "بخشش"، "قول و قرار" و "سنت پویا" شکل می گیرد.روش این پژوهش پدیدار شناسی هوسرل می باشد. یافته ها عبارت اند ازاینکه، نوع نگاه ارسطو، در مورد انسان "ذات گرایانه" است و نوع نگاه آرنت نگاهی "غیرذات گرایانه" می باشد؛ ولی درهر دوی این اندیشمندان "فضای عمومی" و "دوستی" نقش مهمی را در زیست اجتماعی و توسعه ی زندگی عاری از خشونت و رسیدن به صلح ایفا می نماید. آرنت نیز مانند ارسطو زندگی را به عرصه ی «پیشا سیاسی» به معنای "زحمت" و"کار"، که زحمت، "زوال پذیر" و کار، "ثبات بخش" و«عرصه ی سیاسی» که شامل "حوزه ی عمومی" و "عمل" است تقسیم می نماید.
تحلیل و واکاوی مفهوم بولئسیس یا میل عقلانی در دیدگاه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
اُرکسیس یا میل در دیدگاه ارسطو، به میل عقلانی و میل غیرعقلانی تقسیم می شود. میل عقلانی شامل بولئسیس و میل غیرعقلانی شامل اپیسومیا (میل شهوانی) و تومُس (میل احساسی) است. بررسی آراء ارسطو نشان می دهد که میل عقلانی از جهات مختلفی با سایر امیال متفاوت است. اول اینکه میل عقلانی در مقایسه با میل شهوانی و میل احساسی، به بخش عقلانی نفس تعلق دارد و از این رو تنها اختصاص به انسان دارد و حال آنکه میل شهوانی و میل احساسی در حیوانات نیز وجود دارند. دوم اینکه میل عقلانی به اهدافی مربوط می شود که از طریق سنجش عقلانی محقق می شوند و چنین اهدافی از نظر فاعل، به جای اینکه صرفا خوشایند و لذت بخش باشند، خوب هستند. سوم اینکه میل عقلانی با شناسایی حقیقت سروکار دارد و هم چنین برخلاف میل شهوانی و میل احساسی، میلی آینده محور است. در نهایت ویژگی برجسته ی میل عقلانی، مبدأ بودن آن برای افعال اخلاقی است؛ چراکه موضوع میل عقلانی، هدفی عقلانی است؛ چیزی که حیوانات از آن بی بهره هستند.
تحلیل عناصر دینی نظریه سعادت و تبیین نقش آن ها ازنظر ابن سینا و توماس آکوئیناس(مقاله علمی وزارت علوم)
مسئله سعادت انسان از دیرباز، موردتوجه متفکران بوده و ارسطو از نخستین اندیشمندانی است که سعادت را محور نظام اخلاقی خویش قرار داده است. ازنظر این فیلسوف، سعادت، غایت زندگی انسان محسوب می شود که درپی کسب فضایل اخلاقی و عقلانی در دنیا به دست می آید. ابن سینا و توماس آکوئیناس به عنوان دو فیسلوف شاخص مشائی در شرق و غرب، هرکدام، تفسیری خاص از نظریه سعادت بیان کرده اند. در این نوشتار، با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، بررسی تطبیقی تفسیرهای عرضه شده ازسوی این دو فیلسوف را به منظور کشف افتراقات و اشتراکات نظریاتشان انجام داده ایم. مباحث این دو متفکر، بیانگر آن است که هردوی آنان تفسیرهایشان از نظریه سعادت ارسطو را با تمسک به عنصر دینی خویش و با تکیه بر رویکردی عقلانی، در بستر تعالیم دینی به دست داده اند. ابن سینا در بُعد عملی سعادت، درقالب تمسک به جنبه عملی شریعت اسلام، با بیان فضایل و رذایل دینی و التزام به آن ها، و توماس آکوئیناس درقالب قاعده فیض و لطف الهی با مطرح کردن ایده فضایل الهیاتی، موجب قرین سازی سعادت دنیوی ارسطو با سعادت دینی- اخروی شده اند. ابن سینا با رویکردی تکمیلی و با محور قراردادن سعادت عقلی، نقش شرع در سعادت را لازم و تکمیل کننده دانسته و توماس آکوئیناس نیز با رویکردی ترکیبی، علاوه بر سعادت عقلی ارسطویی، سعادت الهیاتی مبتنی بر ایمان مسیحی را لازم و نقش آن را تکمیل کننده به شمار آورده است.
جنبه های اخلاقی عواطف ترس و شفقت در فن شعر ارسطو با تأکید بر کتاب پژوهشی درباره ی فن شعر ارسطو اثر استیون هالیول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۹
229 - 259
این مقاله جنبه های اخلاقی عواطف ترس و شفقت در رساله ی فن شعر ارسطو را مورد مطالعه قرار داده است. ارسطو در رساله ی فن خطابه ترس و شفقت را عواطفی خودخواهانه و دیگرخواهانه معرفی کرده که در نتیجه ی پیش چشم آوردن رنج ناروای ناشی از رخ دادن غیرمترقبه ی مصایبی ویرانگر در گذشته یا آینده برای انسانی نیک که شبیه به ما و بهتر از ماست، حاصل می آید. این عواطف در تراژدی که تقلید کنش ها و زندگی است، در شرایط مشابهی که در فن خطابه برای زندگی شرح شده رخ می دهند. در تراژدی، بنا به تعریف ارسطو در فن شعر برانگیخته شدن ترس و شفقت در مخاطب موجب تعدیل این عواطف و در نتیجه پاکسازی آنها می شود.این برانگیختگی عواطف، حاصل جهل شخصیت فضیلتمند متوسط تراژدی نسبت به ماهیت کنش ارادی اش طی طرح ساخت تراژدی است که در نتیجه ی اضطرار ناشی از سلب خیرهای بیرونی مرتکب می شود و او را به سوی رفتاری که در آن حد وسط اخلاقی رعایت نشده می راند. این پژوهش در پی پاسخ به این پرسش هاست که از نظر ارسطو در فن شعر، اولاً چگونه تعدیل جنبه های خودخواهانه و دیگرخواهانه ی عواطف ترس و شفقت وجه اخلاقی تراژدی را برآورده می سازد؟ ثانیاً چگونه با پیوند میان برانگیختگی ترس و شفقت در مخاطب تراژدی و جهل شخصیت نسبت به ماهیت کنش هایش، این عواطف جنبه ی اخلاقی می یابند و ثالثاً بین خصوصیات ویژه ی شخصیت و طرح ساخت و جنبه های اخلاقی عواطف ترس و شفقت در تراژدی چه نسبتی وجود دارد؟
تکوین علم مدنی فارابی از منظر روش شناسی بنیادین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابونصر فارابی، به عنوان موسس فلسفه اسلامی، در مواجهه با علوم یونانی، از جمله فلسفه سیاسی، سعی کرده است با تکیه بر آموزه های اسلامی، علوم یونانی را بازخوانی و متحول کند. محصول این بازخوانی و تحول، طرحِ علومی متناسب با فرهنگ اسلامی از جمله علم مدنی است. این مقاله تلاش می کند این فرایند بازخوانی و تحول را با استفاده از روش شناسی بنیادین توضیح دهد. روش شناسی بنیادین، در سه بخش، چگونگی «شکل گیری نظریات علمی» را تبیین کرده و توضیح می دهد. بخش اول، ابعاد منطقی و معرفتی نظریه، بخش دوم، ابعاد وجودی-اجتماعی نظریه و بخش سوم، تأثیر تعاملات بنیادین فرهنگی بر شکل گیری نظریه است. در بخش سوم، در الگوی مواجهه فعال با فرهنگ های دیگر، به بازخوانیِ عناصر فرهنگ «دیگر» بر اساس «عناصر بنیادین» فرهنگ «خود» اشاره می شود، برخی از عناصر فرهنگ غیر پذیرفته و برخی دیگر بازگردانده می شوند و در نهایت منجر به سازگاری عناصر فرهنگیِ بیگانه با فرهنگِ خودی می شود. در علم مدنی فارابی عناصر بنیادین فرهنگ اسلامی، توسط رسول و از طریق اتصال با عقل فعال (وحی) شکل می گیرد و بر اساس آن، علوم سیاسی یونانی بازخوانی می شوند.
نگاهی تطبیقی به اندیشه افلاطون و ارسطو درباره عادت: چالشی بر سر مفهوم و کاربرد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۴ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
25 - 48
حوزه های تخصصی:
آدمی با امید بستن به تربیت، می تواند به فراتر رفتن از محدودیت های موجود، رهایی از بندها و فتح قله های سعادت، بیندیشد. در این میان، بحث از چندوچون و روش تربیت، در میان اندیشمندان از رونق ویژه ای برخوردار بوده است. یکی از روش های مطرح در تربیت که مخالفان و موافقان پابرجایی داشته است، روش تربیتی "عادت" است. در آثار افلاطون و ارسطو به عنوان متقدمین عرصه ی تربیت، از این روش به وضوح سخن رفته است. هدف پژوهش حاضر این است که برخی از ابعاد ناسفته از این روش را روشن نماید و ناگفته هایی از آن را در زمینه مفهوم عادت، عرصه های به کارگیری عادت، ملاحظات سنی و نقش مربی و متربی تبیین کند. روش مورداستفاده در این پژوهش، رویکرد تحلیلی در دو صورت تحلیل زبان فنی-رسمی و تحلیل تطبیقی است. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که افلاطون و ارسطو، عادت را به عنوان یک شیوه ی تربیتی پذیرفته اند اما در مفهوم آن ها از عادت تفاوت هایی نهفته است. افلاطون، عادت را از افق جنبه های اخلاقی و معنوی موردمطالعه قرار می دهد و جنبه های مثبت و منفی آن را در نظر می گیرد. ارسطو، توجیه نسبتاً وسیع تری برای عادت از لحاظ فلسفی نموده است و به جنبه های عملی آن توجه کرده است. بنابراین، ارسطو برای عادت، جایگاه ویژه با نقش مثبت قائل است درحالی که افلاطون، به نقش ایجابی و سلبی آن توجه کرده است و به نتایج عملی عادت اهمیت می دهد.
نقدی بر تفسیر خواجه نصیرالدین طوسی از کسب عادت ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۵ بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
65 - 86
حوزه های تخصصی:
هدف از این مقاله نقدی فلسفی بر تفسیر نصیرالدین طوسی از کسب عادت ارسطویی به عنوان برجسته ترین وجه تربیت اخلاقی در اخلاق نیکوماخوس است. از آنجایی که در بسیاری موارد مفسران ارسطو، تفسیر سنتی امثال خواجه نصیرالدین طوسی را تفسیر مکانیکی نام نهاده اند، ابتدا تلاش می شود تفسیر مکانیکی به تفصیل تبیین شود. نگارنده در ابتدا با بررسی نقدهای درونی و بیرونی تلاش دارد نشان دهد که تفسیر مکانیکی مبتنی بر مبانی رفتارگرایی است که انتساب چنین تفسیری نه تنها به ارسطو، بلکه به مفسران سنتی او مانند خواجه نصیر نیز ممکن نیست. در مقابل، ویژگی مهم تفسیر نصیرالدین در اخلاق ناصری ، واسطه بودن اراده و تقویت آن دانسته شده است، به طوری که سایر اجزای نظام تربیتی وی مانند تنبیه و تشویق، ریاضت، الگودهی و ... را می توان از لوازم آن دانست. البته نباید گمان کرد که تبیین مبتنی بر اراده مطابق اخلاق نیکوماخوس است. لااقل دو نقد اصلی بر تفسیر نصیرالدین وارد است. اول آنکه چون اراده حیثیت التفاتی دارد و نیز اعمال فضیلتمندانه را نمی توان از موقعیت های خاص جدا کرد، تقویت اراده ی محض امکان تحقق ندارد. دوم آنکه فرونسیس که در اخلاق نیکوماخوس حائز اهمیت فراوان است و از نظر ارسطو فضیلت بدون آن ممکن نیست، در اخلاق ناصری به اندازه ی کافی مورد التفات قرار نمی گیرد، تا به طور کلی سهم عقل و تربیت عقلانی در تربیت اخلاقی از منظر نصیرالدین کمتر از میزانی باشد که مورد تأکید ارسطو بوده است. در پایان تلاش می شود نشان داده شود که تفسیر خواجه نصیر در جدایی حاد قوای نفس، که متأثر از جدایی عالم ماده از عالم مثل در فلسفه نوافلاطونی است، ریشه دارد و مورد تأیید ارسطو نیست.
بررسی آراء افلاطون و ارسطو در نقد محاکات و هنر شاعری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارسطو و افلاطون با آنکه درباره ماهیّت محاکاتی هنر، و بویژه صناعت شاعری اتّفاق نظر دارند، امّا درباب نحوه تبیین این ماهیّت و نیز در مورد ارزیابی آثار هنری کاملاً با یکدیگر در تقابل هستند. افلاطون به اقتفای استادش سقراط و برای برپایی عدالت در مدینه فاضله، محاکات را نوعی الهام ماوراءالطبیعی تلقی کرده و شاعران را از دریافت حقیقت اصلی، که به زعم او در عالم مثل است، ناتوان می بیند و آثارشان را در تضاد با خرد و اخلاق و آموزه هایشان را مایه تباهی و گمراهی جوانان می داند؛ بدین روی هنرمندان وشاعران را در جمهوری او راهی نیست. در تقابل با نقد اخلاقی افلاطون، ارسطو نقد زیبایی شناسانه را مطرح می نماید و با کمرنگ کردن عنصر الهام در خلق شعر، شاعری را صناعتی با قواعد منطقی معرفی می کند و درصدد است به روشی دست یابد تا بدان وسیله ارزش های زیبایی شناسی یک اثر هنری را مشخص نماید. از دید ارسطو، شعر به دلیل توجّه به کلّیّات، از تاریخ، فلسفی تر و والاتر است و خطایایی که در بعضی از سروده های شاعران بزرگ دیده می شود، از منظر زیبایی شناسی قابل توجیه است. هر دو فیلسوف متفق القولند که شعر تأثیر قابل توجّهی بر روحیّات افراد دارد؛ با این تفاوت که افلاطون این تأثیر را عامل روان پریشی وانحراف اخلاقی می داند و آن را تحقیر می کند؛ اما ارسطو با تحسین این تأثیر، آن را عامل مهمّ پالایش روان می انگارد.