مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۶۱.
۱۶۲.
۱۶۳.
۱۶۴.
۱۶۵.
۱۶۶.
۱۶۷.
۱۶۸.
۱۶۹.
۱۷۰.
۱۷۱.
۱۷۲.
۱۷۳.
۱۷۴.
۱۷۵.
۱۷۶.
۱۷۷.
۱۷۸.
۱۷۹.
۱۸۰.
ارسطو
حوزه های تخصصی:
همه قضایای نظری به قضایا بدیهی بازمی گردند و علوم بدین وسیله تقصّی شده، به مبادی شان منتهی می شوند. برخی طبق این مبنا گمان کردند همه سالبه ها نظری اند و سالبه بدیهی امکان ندارد؛ زیرا از نظر ایشان سلب محمول از موضوع همواره نیازمند حد اوسطی است که یک خصوصیت را برای موضوع اثبات می کند و زمینه می شود تا محمولی از موضوع به واسطة آن سلب شود. بنابراین سالبه بدیهی بدون میانجی و حد اوسط فهم معقولی ندارند؛ اما این گمان از نظر ارسطو و ابن سینا مردود است. از نظر ایشان همان طور که موجبه نظری با تحلیل به موجبه های بدیهی منتهی می شود، و پذیرفتن موجبه های بدیهی بدون حد اوسط معقول است، همچنین سالبه نظری نیز به موجبه و سالبه بدیهی منتهی می شود و پذیرفتن سالبه بدیهی مانند پذیرش موجبه بدیهی معقول است. اساساً همان دلیل و معیار عقلی ای که الزام می کند موجبه های بدیهی را بپذیریم، الزام می کند که سالبه های بدیهی را نیز بپذیریم. همان طور که پذیرش موجبه های نظری بدون منتهی شدن به موجبه های بدیهی مستلزم دور یا تسلسل است، پذیرفتن سالبه های نظری بدون انتهای آنها به سالبه های بدیهی مستلزم دور یا تسلسل و در نهایت مستلزم تناقض است و مردود می باشد.
انرگیا و انتلخیا: نقدی بر ارسطو از منظر رویکرد منادولوژیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۶ پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲
63 - 85
حوزه های تخصصی:
مقاله ی حاضر کوششی است برای ارزیابی و نقادی نظریه ی حرکت ارسطویی از منظر رویکرد منادولوژیک - رویکردی که می کوشد همه چیز را بدون دخالت معجزه آسای غیر، و صرفا با اتکا به درون زایی جوهر توضیح دهد. این رویکرد میراثی لایب نیتسی است و در این نوشته نیز چیستی آن با رجوع به منادولوژی لایب نیتس توضیح داده خواهد شد. اتخاذ رویکرد منادولوژیک در فهم نقادانه ی ارسطو موجب پدید آمدن تعبیری متفاوت با تعبیر رایج از فلسفه ی او خواهد شد که این تعبیر را تعبیر طبیعت شناسانه نام نهاده ایم. در این پژوهش به مفاهیم انتلخیا، دونامیس/فوسیس و انرگیا پرداخته شده است. بخش اصلی این نوشتار با تکیه بر تعبیر طبیعت شناسانه به سراغ تمایز موجودات طبیعی و مصنوعی و جدایی متحرک و محرک می رود تا نشان دهد نظرات ارسطو در این حوزه ها نه با رویکرد طبیعت شناسانه سازگارند و نه خود قدرت مقاومت در برابر انتقادات و پرسش ها را دارند. این مقاله تلاشی است بران آشکار کردن این نکته که ارسطویی ماندن مستلزم گذر از ارسطو است. مقاله ی حاضر رویکردی تاریخی و تبارشناسانه ندارد و صرفا تحلیلی است فلسفی درباره ی مفهوم خودمتحرک بودن، در موجودات غیرمجرد، از طریق خوانش ارسطو به اتکای منادولوژی.
تحولات نظریه رتوریک سنتی از یونان تا روم: تفاوت ها و شباهت های نظریه رتوریکی ارسطو و نظریه معلمان خطابه در روم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علم زبان سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۷
167 - 135
حوزه های تخصصی:
در این مقاله تاریخ تطور نظریه رتوریکی از حدود چهارصد قبل از میلاد تا نخستین قرن میلادی بررسی می شود. در این پانصد سال چهارچوب های نظری رتوریک سنتی پی ریزی شده و این اصول تا قرن ها بدون تغییر یا با اندک تغییری استمرار یافته است. نخستین اندیشمندی که با رویکردی منطقی مباحث رتوریک را در کتابی مستقل مطرح کرده، ارسطو است، به همین دلیل در این سیر تاریخی نظریه رتوریکی ارسطو با دقت نظر بیشتری بررسی شده است. مباحثی که ارسطو در کتاب <em>خطابه</em> مطرح کرده است، بعدها با تفاوت های فاحش و گاه با تفاوت های اندکی بسط و تفصیل یافته است و مدرسان خطابه در روم از جمله سیسرون و کوئینتیلیان نظریه رتوریک سنتی را به نوبه خود گسترش داده اند. پس از بررسی نظریه ارسطو، نظریه رتوریکی مدرسان خطابه در روم ارزیابی و تفاوت های آن با نظریه ارسطو یادآوری شده است. مجموعه مباحثی که تحت عنوان نظریه رتوریکی ارسطو و نظریه رتوریکی مدرسان خطابه در روم، مطرح می شود، چهارچوب های نظریه رتوریک سنتی به شمار می آید. در این مقاله شباهت ها و تفاوت هایی نظریه رتوریکی ارسطو با نظریه رتوریکی معلمان خطابه در روم بررسی می شود و مشخص می گردد رومیان بر میراث ارسطو چه افزوده اند.
حوزه های سه گانه: بررسی فصل اول درباره عبارت ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد اول پاییز و زمستان ۱۳۹۳ شماره ۲
39 - 60
حوزه های تخصصی:
سطرهای آغازین درباره عبارت ارسطو یکی از تأثیرگذارترین متون در تاریخ معناشناسی است و مقدمه ای مهم برای فهم و تقریر برخی از دیدگاه های ارسطوست. بر اساس تفسیر کلاسیک، ارسطو به طور عام بیان می کند که نوشته ها نشانگرِ آواها (الفاظ) است و آواها در وهله نخست نشانگرِ انفعال های نفس و انفعال های نفس شبیه اشیاء و در نتیجه آواها با واسطه نشانگرِ اشیاء است. در دوران معاصر، نورمان کرتزمن این تفسیر را به چالش کشید و تفسیر جایگزینی را مطرح کرد که سرآغازی برای باز تفسیر این فصل شد. این مقاله بر بخش اول از این فصل متمرکز می شود، برخی از تفسیر های کلاسیک و معاصر از آن را تقریر می کند و پس از بررسی برخی از واژگان کلیدی، تفسیر مختار را ارائه می دهد که بر اساس آن هدف اصلی ارسطو تفکیک بین سه حوزه لفظ، اندیشه و واقعیت و توجه به احکام مشترک و به ویژه اختصاصی آن هاست که در حل برخی دشواری ها سودمند است.
ویژگی تعریف و مؤلّفه های آن از دیدگاه سقراط و ارسطو(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال یازدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۴۰
153 - 174
حوزه های تخصصی:
این پژوهش درصدد است با اشاره به جایگاه بنیادین «تعریف» در اندیشه سقراط و ارسطو، به این پرسش پاسخ دهد که: ویژگی و مؤلفه های تعریف از نظر این دو فیلسوف چیست؟ ازآنجاکه این تحقیق، پژوهشی بنیادی است، این مقاله با روش استناد به منابع اصلیِ دو فیلسوف در راستای پاسخ بدین پرسش اساسی، ویژگی و مؤلفه های آن را بررسی می کند. بدین منظور، ابتدا بارزترین ویژگی تعریف را که همان «کلیت» آن است، مورد بحث قرار داده، سپس مؤلفه های تعریف را از دیدگاه این دو اندیشمند تحقیق و بررسی می کند. نهایتاً نظر آن دو متفکر درباره اینکه کدام یک از علل چهارگانه باید بنیاد تعریف قرار گیرد، مورد ارزیابی قرار گرفته، ضمن تحقیق در مغایرت دیدگاه های سقراط در رساله های گوناگون افلاطون، اختلاف نظر او با ارسطو مورد پژوهش و نقادی قرار گرفته است
تفسیر از آن خویش کننده اخلاق نیکوماخوس به مثابه راهبر پدیدارشناسی هرمنوتیک هایدگر جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارسطو از فلاسفه تأثیرگذار بر روی تفکر هایدگر جوان است. هدف مقاله حاضر روشن کردن بخشی از این تأثیرگذاری است. هایدگر در خلال سال های ۱۹۲۲-1926 عمیقا به فلسفه ارسطو می اندیشد. اخلاق نیکوماخوس اثری از ارسطو است که بیش از سایر آثار، مورد توجه هایدگر قرار گرفته است. برای درک مواجهه هایدگر در این سالها با تفکر ارسطو بر روی سه اثر مهم این دوره « پدیدارشناسی در ارتباط با ارسطو» به سال ۱۹۲۲، «مفاهیم بنیادین ارسطو » به سال ۱۹۲۴ و « افلاطون: محاوره سوفسیت» متمرکز می شویم. استدلال مقاله این است که تفسیر هایدگر از ارسطو در این سالها در زمره اولین تلاش ها و تمرین های روش شناسی خاص وی، پدیدارشناسی هرمنوتیک است. به طوری که می توان بالیدن پدیدارشناسی هرمنوتیک و بسیاری از مفاهیم بنیادین اندیشه هایدگر در هستی و زمان مانند تخریب پدیدارشناسی، پروا، وجدان را حاصل تأمل هایدگر بر روی اندیشه های ارسطو در خلال این سال ها دانست. سه گام اصلی این مقاله برای روشن کردن تفسیر از آن خویش کننده اخلاق نیکوماخوس عبارتند از پرداختن به حقیقت، بررسی مواجهه پدیدارشناسانه هایدگر با اخلاق نیکوماخوس و بررسی تخنه به مثابه افق آشکارگی تکنولوژی. در هر یک از این سه گام سعی می کنیم تأثیر تفکر ارسطو بر هایدگر را بررسی کنیم .
امکان جمع بین زندگی اخلاقی و زندگی لذت بخش از نظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۲
151 - 182
حوزه های تخصصی:
نسبت میان زندگی اخلاقی و لذت و درد یکی از پرسش های مهم فلسفی است. آیا انسان اخلاقی لزوما لذت بیشتری از زندگی و عمل اخلاقی خود می برد؟ یا نه، اخلاق نسبتی با زندگی لذت بخش ندارد. و حتی چه بسا فرد غیراخلاقی لذت بیشتری از زندگی خود ببرد. ما در این مقاله این پرسش مهم را از نظر ارسطو به عنوان یکی از مهمترین فیلسوفانی که در این حوزه سخن گفته است بررسی می کنیم. نسبت میان حالات اخلاقی و لذت در فلسفه ارسطو پیچیده است. مطابق با فهم ما از او زندگی اخلاقی لزوما لذت بخش نیست ولی این به معنای رد ارتباط وثیق اخلاق و لذت و درد نیست. از نظر ارسطو، حالات اخلاقی در قلمرو لذت و درد هستند و لذت، نتیجه عمل اخلاقی است، یعنی خوبی یک فعل به دلیل لذت آور بودنش نیست، به عکس فعل به جهت خوب بودنش لذت آور است. این یعنی فرد به خاطر لذت و دوری از درد است که کار بد می کند و از امور اخلاقی اجتناب می ورزد، ولی انسان فضیلتمند از کار اخلاقی خود لذت می برد، بنابراین لذت بردن از عمل اخلاقی نشانه سیرت انسان فضیلتمند است. این نگاه ارسطو تبعات مهمی در هدایت هیجانات ما از آغاز کودکی دارد. به نظر او، هدایت و مهار لذت و درد اهمیت و قوت فراوانی در ایجاد روحیه اخلاقی و زندگی اخلاقی توأم با لذت دارد.
تحلیل تطبیقی رویکردهای سوبژکتیو و ابژکتیو به مسئله ارزش در اقتصاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به دنبال ردیابی مبادی فلسفی نگرش به مسئله ارزش در تاریخ اندیشه اقتصادی است. تطورات تاریخی اندیشه اقتصادی حاکی از این است که در سنت ارسطویی و اسکولاستیکی به دلیل عدم انفکاک سوژه / ابژه وجوه عینی و ذهنی ارزش درهم تنیده و وجوه طبیعی ارزش با وجوه اجتماعی ارزش گره خورده بود، اما پس از رنسانس و با شکل گیری تفکیک سوژه/ ابژه در عالم تفکر فلسفی و شکل گیری نظام اقتصادی سرمایه داری مبادله ای مبتنی بر نفع طلبی شخصی ابتدا در دوره کلاسیک بر ابعاد ابژکتیو و عینی ارزش تأکید شد. نظریه ارزش مبتنی بر کار در بین اقتصاددانان کلاسیک و مارکس در این بستر ظهور کرد، اما در مرحله بعد متعاقب انقلاب مارژینالیسم بر ابعاد سوبژکتیو ارزش تأکید شد. در این دوره به دلیل سیطره رویکرد کمّی ریاضی و نگرش ارزش خنثایی پوزیتیویستی مسئله ارزش منحل و به جای آن به نظریه قیمت توجه شد. درنهایت، جریانات هترودوکس در اقتصاد سعی کردند با تمرکز بر دیالکتیک ابژکتیو/ سوبژکتیو (رئالیسم انتقادی) و ابعاد اخلاقی و ارزشی اقتصاد (رویکرد قابلیت آمارتیا سن) مجدداً مسئله ارزش را احیا کنند.
سعادت از منظر ارسطو و ابن مسکویه رازی(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
اخلاق دوره جدید سال ششم بهار ۱۳۹۵ شماره ۲۱ (پیاپی ۴۳)
158 - 123
حوزه های تخصصی:
پرسش درباره مفهوم و مصداق سعادت ریشه در سرشت آدمی دارد. مقایسه اندیشه های دو اندیشمند صاحب نظر در این زمینه، یکی از یونان باستان و دیگری از حکمای اسلامی هم روزگار با ابن سینا، برای شناخت نوآوری متفکران اسلامی در برابر ره آورد یونانیان در ساحت های گوناگون فلسفی بسیار اهمیت دارد. این جستار کوتاه به روش تحلیلی تطبیقی است و پس از تأملی چند درباره مبانی فلسفی و اخلاقی هریک از این متفکران، شباهت ها و تفاوت های آن ها را درباره سعادت کاویده است. اگرچه ارسطو باتوجه کامل به مؤلفه های عقل و لذت و دوستی، نظریه فضیلت و سعادت را حول محور اعتدال تعریف می کند، به دلیل نگاه غیرتوحیدی اش به خدا و جهان و بی توجهی اش به معاد، قادر نیست مدل موفقی از مفهوم و مصداق سعادت ارائه کند. برخلاف او ابن مسکویه با جهان بینی توحیدی می کوشد، همین معانی را برپایه شناخت نفس و عقل و شرع تبیین کند. ابن مسکویه سعادت را به دو قسم دنیایی و آخرتی تقسیم و مصداق واقعی سعادت را قرب الهی معرفی می کند. هر دو متفکر بر تعریف سعادت به خیر متعالی (خیر اعلی) تأکید می ورزند؛ اما ازآنجاکه مبانی اندیشه اخلاقیِ آن ها با یکدیگر متفاوت است، لوازم اندیشه آنان نیز با یکدیگر متفاوت خواهد بود.
مقایسه مفهوم «خود» در نظریه اخلاقی ارسطو و آین رند(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیستم پاییز ۱۳۹۴ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
58 - 80
حوزه های تخصصی:
مفهوم «خود» یکی از مفاهیم بسیار مهم در فلسفه اخلاق است. تعریفی که از این مفهوم ارائه شده و بر مبنای آن مرزهای خود و دیگری تعیین می گردد، نتایج مهمی در شکل گیری یک نظریه اخلاقی دارد. آین رند و ارسطو نیز در نظریه اخلاقی شان به مسئله خود از منظر اخلاق توجه داشته اند و بر همین اساس حدود و ثغور نظریه اخلاقی خود را مشخص کرده اند. بخش قابل توجهی از نظریه اخلاقی رند با محوریت مبانی ارسطویی شکل گرفته است. انسان شناسی رند که از آن نتایج اخلاقی می گیرد و تأکید بنیادی وی بر نقش عقلانیت در اخلاق تا حد زیادی ارسطویی است، ولی تفاوت های مهمی نیز میان نظریه اخلاقی رند و ارسطو وجود دارد که از نظر نگارنده این تفاوت ها در طرز تلقی متفاوت این دو متفکر از مفهوم خود از منظر اخلاق و ارتباط آن با دیگری ریشه دارد. در این نوشتار تلاش می کنیم ضمن بیان مرزهای خود در نظریه اخلاقی رند و ارسطو، به مقایسه این مفهوم در آرای این دو متفکر پرداخته و لوازم و نتایج آن را در نظریه اخلاقی هر یک بیان کنیم.
نظریه اخلاق شناختی ارسطو؛ سنتزی از آموزه های افلاطون و پروتاگوراس(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیبست و یکم بهار ۱۳۹۵ شماره ۱ (پیاپی ۸۱)
124 - 147
حوزه های تخصصی:
ارسطو در اخلاق غایت نگر خود، به منظور ترسیم فضایی برای عمل و قواعدی برای رفتار، به پژوهش در فضیلت های انسانی می پردازد. فضیلت هایی که او در اخلاق نیکوماخوس توصیف می کند، خصلت هایی هستند که در جامعه آن روز آتن فضیلت به شمار می روند. در این مقاله نشان داده شده است که این مؤلفه اخلاق ارسطو تا حد زیادی از اندیشه پروتاگوراس تأثیر پذیرفته است. از سوی دیگر، ارسطو با تأثیرپذیری از افلاطون، این فضیلت ها را نه از آن رو که آنها را حاصل قرارداد و به تبع آن نسبی می داند، بلکه چون آنها را حاصل کارکرد عقل برای کشف و ایجاد امور اخلاقی و قوانین می داند، می پذیرد. بدین ترتیب، رویکرد اخلاقی ارسطو را می توان سنتزی دانست از آموزه های پروتاگوراس که با شعار انسان معیاری اخلاق را حاصل قرارداد می داند و آموزه های افلاطون که با طرح نظریه مُثل مبنای اخلاق را در آسمان ها و غیرقراردادی می داند.
پرسش از امکانِ تشکیلِ جامعه اصیل بر مبنای خوانشِ پدیدارشناسانه هایدگر از «اخلاق نیکوماخوس»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله امکان تشکیل جامعه اصیلِ انسانی بر اساس «وجود و زمان» تبیین می شود؛ همچنین نشان داده می شود، فهم هایدگر از چنین جامعه ای مبتنی است بر خوانش پدیدارشناسانه او از برخی مفاهیم اخلاقی ارسطویی – مفاهیمی همچون دوستی و شجاعت- در کتاب اخلاق نیکوماخوس. انسان هم در اندیشه ارسطو و هم در تفکر هایدگر، پیشاپیش – یعنی قبل از هر فکر، تصمیم یا کنشی – نسبتی وجودی با عالم پیرامونی خود دارد. در اینجا مراد از امکان تشکیل جامعه، در واقع، امکان فرارفتن از «خود» و ربط یافتنِ «وجودی» با «دیگری» است. برای تبیین این نظر، می کوشیم قرائت پدیدارشناسانه هایدگر از «اخلاق نیکوماخوس» و تاثیری را که این قرائت بر شکل گیری «وجود و زمان» داشته، به نحوی مقتضی بیان کنیم.
مطلق به مثابه اندیشه خوداندیش: تأملی انتقادی بر تفسیر هگل از فعلیت محض نزد ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۵۸)
161 - 189
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین منازعات تفسیری حول فلسفه هگل، تأکید بر وجه مدرن یا کلاسیک اندیشه اوست؛ از یک سو برخی با تأکید بر وامداری هگل به کانت، پروژه او را تکمیل پروژه استعلایی کانت قلمداد می کنند و از سویی برخی دیگر، او را متافیزیکدانی می دانند که در بستر اندیشه های افلاطون و ارسطو، اندیشه های نوین خویش را بیان می کند؛ این مقاله با تمرکز بر تفسیر هگل از مفهوم ارسطویی خدا همچون اندیشه خوداندیش نشان می دهد که چگونه او از یک سو در تبیین یکی از کلیدی ترین مفاهیم فلسفه خویش یعنی ایده مطلق، وامدار ارسطو است، و از سوی دیگر چگونه با تصرف خود در این مفهوم، راه را برای تفسیری مدرن از آن می گشاید. به گونه ای که از یک سو با طرح وحدت میان شناسنده و متعلق شناخت، به عنوان ضابطه اندیشه خوداندیش، دوگانگی خودادراکی کانت با جهان مرتفع می شود و از سوی دیگر با نفی فعلیت طبیعت بی واسطه، همچنان ضابطه کانتی تعین بخشی مفهومی به جهان را حفظ می شود.
بررسی مفهوم «صورت» نزد ابن باجه و تاثیر آن بر حرکت طبیعی اجسام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حرکت، مبدا اساسیِ طبیعیات ابن باجه(1098-1138) است که بر تمامی دیدگاه های طبیعی وی خصوصا ترکیب موجودات از ماده و صورت و علل چهارگانه تاثیر گذاشته است. این امر سبب شده تا شناسایی عوامل موثر در حرکت اجسام طبیعی در مکانیک ابن باجه ای نقش برجسته ای ایفا کند. مهم ترین عامل حرکت از نظر او متمرکز بر «صورت» و تغییر آن در هنگام جابجایی است. در مقاله ی حاضر مفهوم صورت نزد ابن باجه و تاثیر آن بر حرکت طبیعی اجسام بررسی خواهد شد. استدلال های ابن باجه در مبحث «صورت» و مفاهیم مرتبط با آن علاوه بر تاثیر از آرای ارسطو، به واسطه ی عقل گرا بودن وی همواره از اندیشه های افلاطون و فارابی نیز بهره گرفته است. وی به تاثیر از فارابی، نقش صورتی معقول و مجرد از ماده(عقل فعال) را در عالم مافوق قمر و حرکت اجرام سماوی و به تبع آن در حرکت اجسام زمینی موثر دانسته است. این دیدگاه در استدلال او پیرامون تمایز محرک از متحرک در حرکت خودبه خودیِ اجسام طبیعی نیز تاثیرگذار بوده است.
بازخوانی وقایع تراژیک تاریخ بیهقی بر اساس ویژگی های تئاتر ارسطویی و برشتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۸۱
101 - 134
حوزه های تخصصی:
متون کلاسیک ادب پارسی برخوردار از غنای داستانی فراوانی است. در آثار بعضی از نگارندگانِ این متونِ نظم و نثر، فراتر از داستان گویی صرف، نوعی روایت دراماتیک به چشم می خورد. با این حال با توجه به نبود نمایش در سده های آغازینِ شعرِ پارسی در ایران، این آثار ظاهر نمایشی ندارند و صرفاً برای خواندن نوشته شده اند. بعد از ورود نمایش از غرب به ایران در قرون متأخر، باز هم کمتر نمایشنامه نویسان به سراغ گنجینه غنی ادب گذشته رفته اند. این امر در حالی است که خوانش این آثار از منظر نمایشی نمایانگر ظرفیت های آن ها برای اقتباس های تئاتری است. از میان آثار شعرا شاهنامه فردوسی و منظومه های میانی نظامی و از میان کتب منثور تاریخ بیهقی از بهترین نمونه ها برای ارزیابی غنای دراماتیک متون مذکورند. در این پژوهش می کوشیم بعد از شرح عناصر تئاتر دراماتیک (ارسطویی) و تئاتر برشتی به تطبیق سنجه های آن ها با داستان های دراماتیک تاریخ بیهقی پرداخته و از این رهگذر ظرفیت های نمایشی این اثر را به نمایش گذاریم.
لایب نیتس و تمایز جوهر خدا و مُناد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۳
73 - 100
حوزه های تخصصی:
لایب نیتس فیلسوفی عقل گراست که فلسفه ا ش نظام مند ، منسجم ولی متفاوت با سایر عقل گرایان است . اکثر عقل گرایان ، مخالف دیدگاه ارسطو هستند. در این مقاله اختلاف منظر آنها با ارسطو و دیدگا ه مدرسی بر سر موضوع « جوهر » مد نظر قرار گرفته و به این سئوال ها پاسخ داده شده است که چرا لایب نیتس، بر خلاف سایر عقل گرایان، مخالفتی با ارسطو ندارد ؟ چگونه مُنادولوژی لایب نیتس علیه دکارت و تعریف او از جوهر دو گانه نفس و ماده مطرح شده است؟ تفاوت مُناد و جوهر ارسطویی در تفکر لایب نیتس چیست؟ لایب نیتس مُناد ها را « اتم های حقیقی طبیعت » می داند. مُنادها عناصر اصلی و بنیادی عالم ، موجودات مجرد و بسیط ، شبیه خداوند یعنی خالق خویش اند . هر مُناد جوهری کوشاست. در این صورت آیا خدا هم مُناد است ؟ در مقاله چگونگی نسبت میان مُناد و جوهر و خدا تبیین شده است .
پولیس اندیشی و شرایط امکان زایش فلسفه سیاسی یونانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آنچه در فهم زایش اندیشۀ سیاسی یونانی و بسط و شکوفایی آن در سدۀ چهارم پیش از میلاد ضروری است، تأمل در مقولۀ «پولیس» و جایگاه آن در حیات انضمامی یونانیان باستان است. ما کوشش افلاطون و ارسطو را به عنوان نمونه های اصلی فلسفه سیاسی کلاسیک، در دل بحث از پولیس و مناسبات مرتبط با آن مورد ملاحظه قرار خواهیم داد و درصدد برخواهیم آمد تا استدلالی به سود این مدعا اقامه کنیم که فلسفۀ سیاسی افلاطون و ارسطو هر چند اختلافاتی از حیث برخی مفردات در اندیشۀ سیاسی با یکدیگر دارند - اختلافاتی که به تمایزهای مهم میان متافیزیک افلاطونی و ارسطویی بازمی گردد - در تحلیل نهایی در ذیل اصل محوریِ پولیس اندیشی قابل بررسی محسوب می شود. به عبارت دیگر تأمل در این وجه از اندیشه سیاسی یونانی که به نوعی نظر کردنِ در آن از منظری کلی تر است، پرتویی بر آن می افکند که گاه در شرح و تفصیل های جزیی و خط به خط از دست می رود. شاید بتوان از این عبارت استفاده کرد که جمع رأی بین دو حکیم یونانی بیشتر از آنکه از حیث مابعدالطبیعی موضوعیت داشته باشد، از منظر مفردات اندیشۀ سیاسی یونانی قابل طرح است. ما در این مقاله با بسط این مطالعه به آثار فیلسوفان دوره موسوم به یونانی مآبی، تلاش خواهیم کرد تا نشان دهیم که پولیس اندیشی به عنوان الگوی مسلط بر تأمل در باب «امر سیاسی» حتی با از میان رفتن زمینه و بستر عینی زایش اولیه آن در پولیس های یونانی، به حیات خود در جهان ذهنی فیلسوفان یونانی ادامه داده و مبنای تأمل آنها در باب سیاست است.
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند گفت وگو دربارة آسیب شناسی وضعیت نقد کتاب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
141-154
مدتی بود که درصدد نوشتن یادداشتی دربارة وضعیت نقد ادبی در کشور عزیزمان بودم و باید از آقای عمارتی مقدم تشکر کنم که با نوشتن «بررسی و نقد رساله های شعری فلاسفة مسلمان از فن شعر ارسطو: ترجمه در زمانة عسرت» فرصت این کار را برایم فراهم کرد. منتها پیش از هرچیز عرض کنم که این نوشته بیش از آن که «پاسخ به نقد یک محقق جوان و مستعد» باشد، گفت وگو دربارة «شیوة نقدی» است که این روزها در نوشتارهای انتقادی رواج یافته و به نظرم برای جریان نقد ادبی زیان آور است؛ شیوه ای که احتمالاً بخشی از آن به نسل ما برگردد و من به عنوان معلمی از آن نسل خود را درمورد آن مسئول و تاحدی مقصر می دانم. گاهی زمینة غالب منتقدان را میان سالان تشکیل می دهند و گاه سنت نقد در اختیار سال خوردگان قرار می گیرد و زمانی منتقدان جوان فعال ترند. هرکدام از این سه وضعیت اقتضائات، فواید، و ایرادهایی دارد که به جای خود قابل بررسی است. این طور به نظر می رسد که در شرایط فعلی منتقدان جوان، مستعد، و جویای نام بیش تر هستند و خوش بختانه یکی پس از دیگری وارد عرصة نقد و نظریه می شوند. این وضعیت چشم انداز روشنی را پیش روی نقد ادبی در برابرمان قرار می دهد، به شرط این که همگی مراقب باشیم از دو سوی بام «گرفتاری در رکود و تعارف و تعریف» یا «خام پردازی» سقوط نکنیم. دیگر این که برخلاف استادان نسل پیش از ما که غالباً با درپیش گرفتن «استراتژی سکوت» درقبال نقد آثارشان عملاً خود را برتر از منتقد و اساساً درمعرض نقد قرارگرفتن می دیدند، فکر می کنم دوران خودمقدس پنداری و برتردانستن خویش از نقد به پایان رسیده و با پاسخ به نقدهای منتقدان می توانیم وظیفة خودمان را در پیش برد فرایند نقد و احیاناً جهت دادن به آن به انجام رسانیم. پاسخ ما به نقدهای نوشته شده بر آثارمان در درجة نخست احترام به نقد و در درجة دوم تکریم شخصیت منتقد است که هر دوامر خجسته و مبارکی است و نتایج خوبی درپی دارد. من سعی می کنم ضمن طرح نکات انتقادی مربوط به وضعیت نقد ادبی در کشور، دربارة برخی ایرادهای مطرح شده در مقالة آقای عمارتی مقدم هم سخن بگویم.
بررسی تطبیقی موضوع مابعدالطبیعه در ابن سینا و سوآرز(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
ارسطو در آغاز کتاب چهارم(گاما)، مابعدالطبیعه ، را علم « موجود بماهو موجود» معرفی می کند و این علم را «فلسفه اولی » یا «فلسفه نخستین» نامیده است و همچنین در موارد دیگر نام «حکمت» و «الهیات» نیز به این علم داده است . همان طور که وی نام های مختلفی بر این علم نهاده است ، موضوعات متعدد و متنوعی نیز برای این علم قرار داده است . لذا از دیر باز شارحان و مفسران ارسطو در تعیین موضوع مابعدالطبیعه دچار مشکل شده اند و هر کدام به طریقی رفتنه اند. با ورود ابن سینا به بحث های قرون وسطی تحولات بسیار زیادی در بحث موضوع مابعدالطبیعه اتفاق می افتد. وی موضوع متافیزیک را موجود بماهو موجود می داند اما موجود را به نحو عام در نظر می گیرد که هم شامل خدا و هم موجودات محسوس می شود و این یک تحول در موضوع مابعدالطبیعه محسوب می شود . سوآرز نیز یک قرون وسطی است که ابن سینا را درک کرده است و اما موضوعی که ارائه می دهد خود را از ابن سینا و سایر اسلافش جدا می سازد .تفسیر او یک تفسیر ارسطویی ابن سینایی است که ناخواسته مودی به تاسیس مابعدالطبیعه نوین می شود که با نظام مابعدالطبیعی ارسطویی و ابن سینا متفاوت است . در این مقاله، مساله اصلی پرداختن به موضوع مابعدالطبیعه تطبیقی بین ابن سینا و سوآرز است به جهت بیان و تبیین وتعین نقاط اشتراک و اختلاف در دو سنت اسلامی و مسیحی در موضوع مابعدالطبیعه
تبیین و بررسی وحدت اشیاء از جمله انسان با اتکاء بر صورت گرایی توماس آکوئیناس؛ تفسیر نخست: اوصاف به منزله قوا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۵۹)
63 - 83
حوزه های تخصصی:
ادربرگ به عنوان یکی از صورت گرایان تحلیلی مایل است با اتکاء بر آموزه های آکوئیناس، وحدت شئ را به صورت نسبت دهد. به نظر وی این مهم تنها درگرو آن است که خود صورت واحد باشد نه مرکب. ما در این مقاله نشان داده ایم که هرچند می توان با این ادعای ادربرگ همراه کرد اما متافیزیک خاص او توان آن را ندارد که پشتوانه چنین آموزه ای قرار گیرد. بدین منظور ابتدا بر تبیین وی از صورت تمرکز کردیم، سپس استدلال او را بر وحدت صورت بیان کردیم و نشان دادیم که این استدلال دارای نقاط ضعف عدیده است. درادامه استدلال مختار را بر وحدت صورت که برگرفته از ارسطو است، تبیین کردیم. در پایان نشان دادیم که حتی اگر از ضعف های استدلال ادربرگ بر وحدت صورت چشم پوشی کنیم و مدعای او را بر واحد بودن صورت بپذیریم، متافیزیک وی نمی تواند پشتوانه این نظریه قرار گیرد.