در این مقاله تلاش شده است تا به این سوال پاسخ داده شود که تحولات سیاسی در ایران بعد از انقلاب در چه سمت و سوی جریان داشته است؟ و چه عواملی بر این تحولات تأثیر گذار بوده است؟ برای پاسخ دادن به این سوال ضمن بررسی دیدگاه های مطرح شده در این مورد، تلاش شده تا در چارچوب دیدگاه سیستمی به بررسی روندها و آینده پژوهی سمت و سوی تحولات سیاسی در ایران بعد از انقلاب بپردازد.
در این مقاله تلاش شده است تا به این سوال پاسخ داده شود که تحولات سیاسی در ایران بعد از انقلاب در چه سمت و سوی جریان داشته است؟ و چه عواملی بر این تحولات تأثیر گذار بوده است؟
وحدت و کثرت یکی از مسائل مهم در تاریخ اندیشه سیاسی است که گرایش به هریک از آنها می تواند در همه عرصه های سیاسی را تأثیرگذار باشد. در طول تاریخ، دیدگاه مختلفی در مواجهه با این دو مسئله بیان شده است. جایگاه سیاست اسلامی پس از انقلاب اسلامی در تأثیرگذاری بر تحولات فکری سیاسی دوره معاصر ما را بر آن داشت تا این مسئله و پیامدهای آن را بررسی نماییم؛ با هدف که راهنمای نظری مناسبی برای پیشبرد عمل سیاسی ارائه شود. برای رسیدن به هدف ، پاسخ به سئوال از مناسبات وحدت گرایی و کثرت گرایی اهمیت پیدا می کند.در سیاست اسلامی بر ضرورت توأمان وحدت و کثرت در زندگی سیاسی تأکید می شود که مبتنی بر مبانی خاصی است. براین اساس، با فطری دانستن وحدت و طبیعی دانستن کثرت، ارائه راهکارهایی برای تحقق وحدت و کثرت در جامعه سیاسی ضروری قلمداد می شود که با بکارگیری آنها می توان شرایط لازم را برای تحقق وحدت گرایی و کثرت گرایی اعتدالی یا همان وحدت در عین کثرت مهیا ساخت. پیروی از دین توحیدی، ولایت مداری، حق محوری ازجمله راهکارهایی هستند که می توانند در نهایت وحدت مورد نظر در جامعه سیاسی را محقق سازند. در فرایند پژوهش از روش تحلیل توصیفی و تحلیل تفسیری استفاده شده است.
یکی از مسائلی که همواره اندیشمندان مختلف درگیر آن بوده اند، تلاش برای اثبات روش درست دستیابی به تصمیم صحیح و به واسطه ی آن نظام سیاسی ایده آل است. یکی از این تلاش ها توسط مارکی کندورسه و در طرفداری از دموکراسی صورت گرفت که به قضیه ی کندورسه مشهور شد. این قضیه که از شکلی ریاضی برخوردار است، معتقد است بر اساس قانون اعداد بزرگ با فرض احتمال بالای پنجاه درصد برای دستیابی هر فرد به تصمیم درست، با افزایش تعداد رای دهندگان، احتمال دستیابی به تصمیم درست توسط جمع زیاد به سمت صددرصد میل می کند. با این حال، این قضیه بر مفروضاتی استوار بود که به تدریج زیر سؤال رفت تا اینکه در دهه ی 1950 دوباره مطرح شد. این امر مصادف با ظهور اندیشه دموکراسی معرفتی بود که موجب طرح مسایل جدیدی گردید. مقاله ی حاضر می کوشد با بررسی وجوه مختلف قضیه کندورسه نشان دهد که آن تا چه حد توانسته است به حل مشکلات روش شناختی و نظری این نوع دموکراسی کمک کند. فرضیه ی ما این است که این شکل از دموکراسی با وجود تایید دو مفروض اساسی قضیه کندورسه که صورت کلاسیک قضیه قادر به اثبات آن نبود، برخلاف گذشته اثبات این دو مفروض نشان می دهد با همان قاعده ی اعداد بزرگ اکثریت لزوماً مصون از خطا نیستند و برای اخذ تصمیم درست می بایست اصول و قواعد مبنایی را پذیرفت که نخبگان پس از مشورت آزادانه ارائه می کنند.
سیاست در دستگاه فکری رانسیر ، تلاشی برای نشان دادن آن به مثابه سازوکاری زیبایی شناختی است. بدین شکل به جای آنکه سیاست به کارگیری یا تلاش برای کسب قدرت باشد، پیکربندی جهانی ویژه است. در این راستا، رانسیر بر آن است که ماهیت زیبایی شناختی سیاست را نه به عنوان یک جهان ویژه مجرد، بلکه به عنوان یک جهان ناسازگار بازتعریف کند. جهانی که به برسازی شکل جدیدی از حس مشترک و افق جدیدی از رؤیت پذیری ها می انجامد که با نفی سلسله مراتب بازنمودی میان موضوعات باارزش و پست به مرئی پذیری کنش ها و کاربست هایی منجر می شود که در ذیل نام سیاست قرار می گیرند. در این راستا، مقاله حاضر، سعی دارد به این پرسش پاسخ دهد که «بُعد زیبایی شناختی سیاست در اندیشه رانسیر چگونه و بر مبنای چه مؤلفه ها و مقولاتی شکل نظری به خود گرفته است». بنابر فرضیه ما، رانسیر با مفروض گرفتن زیبایی شناسی به عنوان ایده کانتی «صور پیشینی حساسیت» - امری مربوط به زمان و مکان- به سیاست در چارچوب رهایی از توزیع امر محسوس می پردازد؛ امری که به طرح و بازخوانی مفاهیم سیاست و زیبایی شناسی و گذر از معانی متعارف آنها می پردازد. در مقاله پیش رو، پس از بررسی بعد زیبایی شناختی سیاست در اثر «شب های پرولتاریا» و بررسی تبارشناسانه ایده «صور پیشینی حساسیت» در زیبایی شناسی کانت به بحث مبسوط از سیاست و وجوه زیباشناسانه آن در آرای ژاک رانسیر خواهیم پرداخت.