فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۰۰۱ تا ۳٬۰۲۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
Objective: The purpose of this study was to determine the effectiveness of Couples Coping Enhancement Training (CCET) on resilience and marital conflicts in couples during the transition to parenthood. Methods: This quasi-experimental research employed a pre-test, post-test, and follow-up design with experimental and control groups. The population consisted of couples attending counseling centers in Shiraz in 2022, from whom 12 couples were selected using a volunteer-available sampling method based on inclusion and exclusion criteria and randomly assigned to either the experimental group (6 couples with training) or the control group (6 couples without training). The CCET training sessions for the experimental group were conducted over nine weekly two-hour sessions. Data were collected using the Connor-Davidson Resilience Scale (Connor & Davidson, 2003) and the Sanaei Zaker and Barati Marital Conflict Questionnaire (2008). The data were analysed with analysis of variance with repeated measurements method using SPSS-25 software. Findings: Data were analyzed using repeated measures analysis of variance in SPSS26. The findings indicated that CCET significantly enhanced resilience and reduced marital conflicts in the experimental group compared to the control group in the post-test. Furthermore, the non-significant difference between post-test and follow-up scores in the experimental group suggests the lasting impact of CCET on resilience and marital conflicts in couples during the transition to parenthood. Conclusion: Therefore, CCET can be utilized to increase resilience among couples and aid in reducing marital conflicts post-childbirth.
Comparison of the Effectiveness of Emotion-Focused Therapy and Intensive Short-Term Psychodynamic Therapy on Sexual Dysfunction and Quality of Sexual Life in Women(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to compare the effectiveness of emotion-focused therapy and short-term psychodynamic therapy on sexual dysfunction and the quality of sexual life in women attending counseling and psychotherapy centers in Isfahan. Methods: The research design was a quasi-experimental pre-test, post-test, and follow-up. The population included all women in Isfahan province suffering from sexual dysfunction in 2023. Sixty individuals were selected through purposive sampling and randomly assigned into three groups: twenty in the first experimental group, twenty in the second experimental group, and twenty in the control group. The first experimental group underwent emotion-focused psychological intervention based on the therapeutic protocol by Gilbert (2014) in fifteen 60-minute sessions, and the second experimental group received short-term psychodynamic psychological intervention based on the therapeutic protocol (Davanloo, 2013) in twelve 60-minute sessions held weekly, followed by a one-month follow-up. The control group was placed on a two-month waiting list for the most effective intervention. Data collection for analysis was conducted using the Rosen et al. (2000) Women's Sexual Dysfunction Questionnaire and the Simonds et al. (2005) Women's Sexual Life Quality Questionnaire. Data analysis was performed using mixed ANOVA with SPSS version 25. Findings: The findings indicated that both treatments were effective in reducing sexual dysfunction in women (F = 73.08, p < .001) and improving the quality of sexual life (F = 18.02, p < .001). However, there was a significant difference between the effectiveness of the two therapeutic methods in reducing sexual dysfunction and increasing the quality of sexual life in women (p < .001). Conclusion: It can be concluded that both emotion-focused and short-term psychodynamic therapies are effective in reducing sexual dysfunction and improving the quality of sexual life in women. Both treatments can be used to reduce psychological issues in women attending counseling centers.
ارائه مدل علی روابط پنج عامل بزرگ شخصیت و بی صداقتی تحصیلی با نقش واسطه ای هیجانات خوداگاه و جهت گیری هدف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش بررسی مدل علی روابط بین پنج عامل بزرگ شخصیت و بی صداقتی تحصیلی با نقش واسطه ای هیجانات خودآگاه و جهت گیری هدفی در دانشجویان دانشگاه پیام نور بود. روش شناسی: این پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دانشگاه پیام نور خرامه بود که از بین آن ها 285 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش شامل پرسشنامه پنج عامل بزرگ شخصیت گلدبرگ (1991)، پرسشنامه جهت گیری هدفی الیوت و مک گریگور (2001)، مقیاس بی صداقتی تحصیلی مک کاب و تریوینو (1996)، و پرسشنامه هیجانات خودآگاه کوهن و همکاران (2011) بودند. داده های جمع آوری شده با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که پنج عامل بزرگ شخصیت به صورت مستقیم و معناداری بر جهت گیری هدفی، هیجانات خودآگاه و بی صداقتی تحصیلی تأثیرگذار هستند. همچنین، جهت گیری هدفی و هیجانات خودآگاه به صورت مستقیم و معناداری بر بی صداقتی تحصیلی تأثیر داشتند. علاوه بر این، مشخص شد که ویژگی های شخصیتی به طور غیرمستقیم و از طریق جهت گیری هدفی و هیجانات خودآگاه بر بی صداقتی تحصیلی تأثیرگذار هستند. نتیجه گیری: این پژوهش نشان داد که ویژگی های شخصیتی، جهت گیری هدفی و هیجانات خودآگاه همگی نقش مهمی در شکل دهی به رفتارهای بی صداقتی تحصیلی دارند. تقویت جهت گیری به سمت اهداف یادگیری و کاهش تأکید بر اهداف عملکردی، به همراه تقویت هیجانات خودآگاه می تواند به کاهش بی صداقتی تحصیلی در میان دانشجویان منجر شود. این یافته ها می تواند به دانشگاه ها و سیاست گذاران آموزشی در توسعه برنامه ها و سیاست های پیشگیری از بی صداقتی تحصیلی کمک کند.
تأثیر آموزش کیفیت زندگی با جهت گیری اسلامی بر سر زندگی و شفقت به خود زنان متأهل شاغل(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
روانشناسی و دین سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
59 - 78
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر آموزش کیفیت زندگی با جهت گیری اسلامی بر سرزندگی و شفقت به خود انجام شد. برای این پژوهش که از نوع نیمه تجربی است، از بین کلیه زنان متأهل شاغل شهر شهرضا با استفاده از روش «نمونه گیری در دسترس» 30 تن انتخاب شدند و به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه به طور برابر قرار گرفتند. هر دو گروه در پیش آزمون و پس آزمون پرسشنامه «سرزندگی» رایان و فردریک (1997) و «مقیاس شفقت به خود» نف (2003) را پاسخ دادند. گروه آزمایش طی ده جلسه 90 دقیقه ای، تحت آموزش «کیفیت زندگی اسلامی» IS-QOLT)) قرار گرفت. داده ها با استفاده از نرم افزار spss-23 و آزمون آنکوا تجزیه و تحلیل شد. یافته ها نشان داد میانگین نمره سرزندگی و شفت به خود در پس آزمون برای گروه گواه کمتر از میانگین گروه آزمایش است. بنابراین آموزش کیفیت زندگی با جهت گیری اسلامی اثر معناداری بر افزایش سرزندگی (05/0>p) و شفقت به خود (05/0>p) در گروه آزمایش داشته است. بر اساس یافته ها، به زنان، به ویژه زنان شاغل توصیه می شود که با یادگیری چگونگی افزایش کیفیت زندگی با جهت گیری اسلامی سرزندگی و شفقت به خود را افزایش دهند.
تأثیر آموزش هوش معنوی بر تنظیم شناختی هیجان دانش آموزان دختر دوره متوسطه اول شهر قم(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
روانشناسی و دین سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
41 - 58
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش هوش معنوی بر تنظیم شناختی هیجان دانش آموزان دختر دوره متوسطه اول شهر قم بوده است. روش تحقیق از نوع «شبه آزمایشی» با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام دانش آموزان دختر دوره متوسطه اول شهر قم در سال تحصیلی 1400-1401 بود. با استفاده از روش «نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای» 60 دانش آموز انتخاب و به طور تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایگزین شدند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه «تنظیم شناختی هیجان» گارنفسکی و همکاران (2001) استفاده شد. گروه آزمایش طی 10 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش بسته هوش معنوی کینگ (2008) قرار گرفت. تحلیل داده ها با روش «تحلیل کواریانس» انجام شد. یافته ها نشان داد تفاوت بین عملکرد دانش آموزان دختر دوره متوسطه اول در راهبردهای مثبت و منفی تنظیم شناختی هیجان در دو گروه آزمایش و گواه معنادار است. به عبارت دیگر می توان گفت: آموزش هوش معنوی سبب افزایش راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان و کاهش راهبردهای منفی تنظیم شناختی هیجان می شود. مطابق یافته ها، آموزش هوش معنوی می تواند به مثابه یک روش مؤثر در بهبود راهبردهای تنطیم شناختی هیجان به کار گرفته شود.
الگوی ساختاری خود مراقبتی بر اساس ادراک بیماری، حمایت اجتماعی وتصمیم گیری مشارکتی: نقش واسطه ای خودکارامدی در بیماران مبتلا به دیابت نوع دوم(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: ﻫﺪف ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺮرﺳﯽ الگوی ساختاری خود مراقبتی بر اساس ادراک بیماری، حمایت اجتماعی و تصمیمگیری مشارکتی با نقش واسطهای خودکارآمدی در بیماران مبتلا به دیابت نوع دوم ﺑﻮد. مواد و روشها: در یﮏ زمینهیابی ﻣﻘﻄﻌﯽ ﺗﻌﺪاد 800 ﺑﯿﻤﺎر ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ دیﺎﺑﺖ ﻧﻮع دو (331 مرد و 469 زن) در بیمارستانهای استان قم ﺑﻪ ﺷﯿﻮه نمونهگیری تصادفی اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪﻧﺪ. دادهها ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ اﻃﻼﻋﺎت ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ و ادراک بیماری، پرسشنامه حمایت اجتماعی خانواده، خودکارآمدی در بیماران دیابتی، پرسشنامه خود مراقبتی دیابت و پرسشنامه تصمیمگیری مشارکت بیمار در درمان جمعآوری و ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺪل یﺎﺑﯽ ﻣﻌﺎدﻟﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎری (SEM) ﺑﺎ نرمافزار AMOS24 و SPSS26 ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺷﺪﻧﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ، ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ، آزﻣﻮن t و ﺧﯽ دو در ﺳﻄﺢ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ و ﺑﺮای ﻣﻘﺎیﺴﻪ دادهها ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺖ. ﺑﻌﺪ از ارزیﺎﺑﯽ ﺑﺮازش ﻣﺪل، ﺿﺮایﺐ ﺑﯿﻦ ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎ ﺑﺮرﺳﯽ ﺷﺪﻧﺪ. اﻏﻠﺐ ﻣﺴﯿﺮﻫﺎی دارای ﺿﺮایﺐ ﻣﻌﻨﺎدار در ﻣﺪل ﻧﻬﺎیﯽ ﺣﻔﻆ ﺷﺪﻧﺪ و ﻣﺴﯿﺮﻫﺎی دارای ﺿﺮایﺐ ﻏﯿﺮﻣﻌﻨﺎدار و یﺎ ﺑﺮﺧﯽ از ﺿﺮایﺐ ﻣﺴﯿﺮ دارای ﻣﻌﻨﺎداری ﺿﻌﯿﻒ ﺑﻪ دﻻیﻞ ﻧﻈﺮی از ﻣﺪل ﻧﻬﺎیﯽ ﺣﺬف ﺷدند. یافتهها: یافتهها به این شرح بود 1- مدل اندازهگیری متغیرهای پژوهش از برازش مناسبی برخوردار است. 2- ادراک بیماری بر خودمراقبتی بیماران دیابتی نوع دوم اثر مستقیم و غیرمستقیم دارد. 3- حمایت اجتماعی بر خودمراقبتی بیماران دیابتی نوع دوم اثر مستقیم و غیرمستقیم دارد. 4- تصمیمگیری مشارکتی بر خودمراقبتی بیماران دیابتی نوع دوم اثر مستقیم و غیرمستقیم دارد. نتیجهگیری: اﻏﻠﺐ رواﺑﻂ ﺑﯿﻦ ایﻦ ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎ در ایﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﻫﻤﺴﻮ ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﻗﺒﻠﯽ و نظریههای ﻣﻮﺟﻮد ﺑﻮدﻧﺪ
نقش میانجی تحمل ناپذیری بلاتکلیفی در رابطه بین استرس والدینی و نشانه های اختلال اضطراب فراگیر(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: با توجه به شیوع بالای اختلالهای اضطرابی در نوجوانان، این دوره مرحله اصلی شکلگیری نشانگان اضطرابی ازجمله اختلال اضطراب فراگیر است. علل و عوامل متعددی در ایجاد این اختلال دخیل هستند. هدف این پژوهش بررسی نقش میانجی تحملناپذیری بلاتکلیفی در رابطه بین استرس والدینی و نشانههای اختلال اضطراب فراگیر بود. مواد و روشها: پژوهش حاضر بنیادی، مقطعی و توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان متوسطه دوم شهر مشهد (63000 =N) در سال 1403-1402 بود که تعداد 203 نفر از آنها و یکی از والدینشان (203 والد) به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. در این پژوهش از شاخص استرس والدینی (آبیدین، 1995)، مقیاس تحملناپذیری بلاتکلیفی (کارتون و همکاران، 2007) و پرسشنامه اضطراب کودکان و نوجوانان مبتنی بر پنجمین راهنمای تشخیص و آماری اختلالهای روانی (موریس و همکاران، 2017) استفاده شد. برای تحلیل دادهها از روش همبستگی پیرسون، تحلیل عاملی تائیدی و همچنین تحلیل مسیر در نرمافزارهای آماری SPSS نسخه 26 و LISREL نسخه 8/8 استفاده شد. یافتهها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که بین استرس والدینی، تحملناپذیری بلاتکلیفی و نشانههای اختلال اضطراب فراگیر همبستگی مثبت وجود دارد (05/0>p). بررسی ضرایب نشاندهنده آن است که اثر مستقیم استرس والدینی بر تحملناپذیری بلاتکلیفی معنادار است، اما اثر آن بر نشانههای اختلال اضطراب فراگیر معنادار نیست. اثر مستقیم تحملناپذیری بلاتکلیفی بر نشانههای اختلال اضطراب فراگیر معنادار است. اثر غیرمستقیم استرس والدینی بر نشانههای اختلال اضطراب فراگیر از طریق تحملناپذیری بلاتکلیفی معنادار است (99/0 =CFI، 97/0 =NFI، 96/0 =NNFI، 99/0 IFI، 92/0 =RFI، 9/0 =GFI، 064/0 =RMSEA). با توجه به یافتههای بهدستآمده میتوان گفت تحملناپذیری بلاتکلیفی در رابطه بین استرس والدینی و نشانههای اختلال اضطراب فراگیر نقش میانجی ایفا میکند. نتیجهگیری: نتایج نشان میدهد که استرس والدینی و تحملناپذیری بلاتکلیفی نوجوانان نقش مهمی در تجربه نشانههای اختلال اضطراب فراگیر دارند. یافتههای این پژوهش نشاندهنده اهمیت مداخلههای مبتنی بر کاهش استرس و مبتنی بر تحملناپذیری بلاتکلیفی برای کاهش استرس والدینی و تحملناپذیری بلاتکلیفی نوجوانان و درنتیجه نشانههای اختلال اضطراب فراگیر است.
اثربخشی درمان پذیرش و تعهد بر کیفیت زندگی در افراد مبتلا به بیماری مزمن در ایران: مرور نظامند و فرا تحلیل(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: امروزه، درد مزمن به عنوان یکی از چالشهای اصلی درمان است که بسیاری از فعالیتهای روزمره فرد را تحتتأثیر قرار میدهد. روشهای مختلفی برای افزایش کیفیت زندگی در این بیماران مورد بررسی قرار گرفته است. درمان پذیرش و تعهد (ACT) به عنوان یکی از مداخلات امیدوارکننده برای بهبود کیفیت زندگی در اینگونه بیماران است. هدف از این مطالعه، بررسی سیستماتیک و فراتحلیل اثربخشی درمانهای مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به بیماری مزمن در ایران بود. مواد و روشها: در این مطالعه از مطالعات انجام شده به زبان فارسی در دهه گذشته از سال 1390 تا 1402 از پایگاه استنادی علوم جهان اسلام، پایگاه مجلات تخصصی نور، مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، پرتال جامع علوم انسانی، مگیران و پایاننامهها استفاده شد. نتایج برحسب اندازه اثر هجز و فاصله اطمینان 95% مربوطه بیان شد. یافتهها: از 482 مطالعه بررسی شده، 33 مقاله برای انجام فراتحلیل اثربخشی پسآزمون نسبت به کنترل و 11 مطالعه برای بررسی اثربخشی در پیگیری نسبت به پسآزمون مورد استفاده قرار گرفت. در اثربخشی پسآزمون، برآورد اندازه اثر(165/1 - 556/2) 585/1 =g، برای اثربخشی در پیگیری، اندازه اثر، (785/0-181/1)983/0=g تخمین زده شد. نتیجهگیری: در مجموع نتایج نشان داد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در 158 درصد کیفیت زندگی در بیماران دارای بیماری مزمن در پسآزمون و 3/98 درصد در زمان پیگیری را بهبود بخشید. بر این اساس میتوان گفت این درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد روش مناسبی برای بهبود کیفیت زندگی در این بیماران است.
مداخله در کاهش اضطراب امتحان: یک پژوهش مروری- سیستماتیک
منبع:
پیشرفت های نوین در علوم رفتاری دوره نهم ۱۴۰۳ شماره ۵۷
۲۵۵-۲۲۹
حوزههای تخصصی:
اضطراب امتحان یک مشکل عمده در میان دانش آموزان و دانشجویان است؛ بنابراین این پژوهش با هدف بررسی سیستماتیک تأثیر درمان های مختلف بر اضطراب امتحان انجام گرفته است. روش مورداستفاده در این پژوهش سیستماتیک می باشد. جهت رسیدن به این هدف در پژوهش حاضر از یافته های کمی 39 پژوهش استفاده شد. پژوهش هایی که در این پژوهش سیستماتیک مورداستفاده قرار گرفتند از بانک های اطلاعاتی سایت خصوصی بانک مجلات ایران، پایگاه مجلات تخصصی نور، پایگاه جهاد دانشگاهی کشور جمع آوری شدند و بعد از بررسی ملاک های ورود و خروج مطالعات، اطلاعات پژوهش های جمع آوری شده با نرم افزار Excel مورد تحلیل قرار گرفت. همچنین در این پژوهش به کمک یافت شمارش فراوانی هرکدام از قسمت های پژوهش مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها نشان داد که بیشترین آزمون مورداستفاده تحلیل کوواریانس، بیشترین نمونه مورداستفاده دانش آموزان و بیشترین شیوه نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای همراه با غربال کردن بود. این پژوهش بینشی را در این حیطه به وجود می آورد و برای کسانی که می خواهند در این زمینه پژوهش کنند می توانند مرور بسیار مفیدی در پیشینه تجربی داشته باشند.
رابطۀ سبک های هویتی و عشق پذیری: نقش میانجی گری نظم جویی هیجانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف تعیین نقش واسطهای نظمجویی هیجانی در رابطۀ بين سبكهاي هويتي و عشقپذيري انجام شد. جامعۀ آماری، دانشجویان مجتمع ولیعصر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب در سال تحصیلی 1402-1401 بود. 200 دانشجو با روش نمونهبرداری در دسترس بهعنوان گروه نمونۀ پژوهش انتخاب شدند و به مقیاس عشقپذیری در سیاهۀ چندبُعدی حرمت خود (ابراین و اپستاین، 1988)، پرسشنامۀ سبک هویت (برزونسکی، 1989، 1992) و مقیاس نظمجویی هیجان (گراس و جان، 2003) پاسخ دادند. نتایج آزمون تحلیل مسیر نقش واسطهای سرکوبی هیجانات را در رابطۀ بین سبک هویت اطلاعاتی و اجتنابی با عشقپذیری و نقش واسطهای شاخص ارزیابی مجدد هیجانها در رابطۀ بين سبک هویت هنجاری با عشقپذیری تأييد كرد اما نقش واسطهای شاخص ارزیابی مجدد هیجانها در رابطۀ بين سبک هویت اطلاعاتی و اجتنابي با عشقپذیری، تأييد نشد. رابطۀ بین سبک هویت هنجاری و عشقپذیری با واسطهگری شاخص سرکوبی هیجانها معنادار نبود، اما نقش واسطهای شاخص ارزیابی مجدد هیجانها در رابطۀ بین سبک هویت هنجاری با عشقپذیری تأیید شد. این یافتهها نشان میدهد با کاهش بهکارگیری راهبرد سرکوبی در افراد دارای سبکهای هویتی اطلاعاتی و اجتنابیـ سردرگم، میتوان به افزایش ظرفیت این افراد در پذیرش عشق کمک شایانی کرد. سبكهاي هويت هنجاري نيز با بهكارگيري ارزيابي مجدد هيجانها از توانايي عشقپذيري بيشتري برخوردارند كه توجه بدان ضروري به نظر ميرسد.
رابطه کنترل گری اجبارگونه با رضایت زناشویی و دلزدگی در همسران با استفاده از مدل وابستگی متقابل عامل-شریک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی کاربردی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۳شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
107 - 130
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه کنترل گری اجبارگونه با رضایت زناشویی و دلزدگی در همسران بود که باتوجه به ماهیت سؤالات و اهداف، از روش وابستگی متقابل عامل- شریک بهره گرفته شد. روش: طرح پژوهش حاضر از نوع توصیفی و همبستگی است. گروه نمونه شامل تمام زوجین ساکن در ایران بود که به فضای مجازی دسترسی داشتند. درنهایت ۱۱۳ زوج (۲۲۶ زن و شوهر) در سال ۱۴۰۱ و با روش نمونه گیری آنلاین و دردسترس انتخاب شدند. در این پژوهش مقیاس رفتار های کنترل گرایانه (کوان و آرچر، ۲۰۰۵)، مقیاس رضایت زناشویی انریچ (۳۵ سؤالی اولسون و فاورز، ۱۹۹۳) و مقیاس دلزدگی زناشویی (پاینز، ۱۹۹۶) مورد استفاده قرار گرفت. به منظور ارزیابی اثرات بین فردی و رابطه ای زوجین، تحلیل داده ها با مدل وابستگی متقابل عامل- شریک انجام شد. یافته ها: نتایج نشان دادند که اقدام به کنترل گری اجبارگونه در شوهران، پیش بینی کننده رضایت و دلزدگی زناشویی در خود فرد و همسرانشان بود اما در زنان تنها پیش بینی کننده دلزدگی زناشویی در خود فرد بود. قربانی کنترل گری اجبارگونه بودن در زنان پیش بینی کننده رضایت و دلزدگی زناشویی در خود فرد و همسرانشان بود اما در شوهران تنها پیش بینی کننده رضایت و دلزدگی زناشویی خود فرد بود. نتیجه گیری: یافته ها حاکی از اهمیت تمرکز بر رفتارهای کنترل گرایانه اجبارگونه در ارزیابی و درمان مشکلات مربوط به روابط همسران است. پیشنهاد می شود تا روانشناسان و زوج درمانگران با درنظر گرفتن تأثیرات کنترل گری اجبارگونه بر رضایت و دلزدگی زناشویی، مداخلات مناسبی را درجهت بهبود روابط همسران طراحی کرده و به کار گیرند.
اثربخشی آموزش کارکردهای اجرایی بر کیفیت خواب و قضاوت اخلاقی کودکان با اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ مشاوره و روان درمانی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۷
115 - 136
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی برنامه آموزشی کارکردهای اجرایی بر کیفیت خواب و قضاوت اخلاقی کودکان با اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی بود. روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی پسران 9-12 ساله با نارسایی توجه/ بیش فعالی شهر ارومیه در سال 1400-1401 بود. حجم نمونه شامل 30 نفر از جامعه آماری به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و در دو گروه گواه و آزمایش جایگماری شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه عادات خواب کودک و پرسشنامه قضاوت اخلاقی بود. نتایج نشان داد که برنامه آموزشی کارکردهای اجرایی بر بهبود کیفیت خواب و قضاوت اخلاقی در مراحل پس آزمون و پیگیری تاثیر معنی دار داشته است. یافته های این پژوهش اطلاعات مفیدی را در ارتباط با برنامه کارکردهای اجرایی فراهم می کند و مشاوران و روانشناسان می توانند برای بهبود بر بهبود کیفیت خواب و قضاوت اخلاقی در کودکان با نارسایی توجه / بیش فعالی از این مداخله استفاده نمایند.
بررسی اثربخشی آموزش مبتنی بر مدل شایستگی هیجانی- اجتماعی بر احساس تعلق به مدرسه و سازگاری تحصیلی دانش آموزان پسر مقطع ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مبتنی بر مدل شایستگی هیجانی- اجتماعی بر احساس تعلق به مدرسه و سازگاری تحصیلی دانش آموزان پسر مقطع ابتدایی شهر خرم آباد بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گ روه گ واه بود. جامع ه آم اری پژوه ش حاض ر شامل کلیه دانش آموزان پسر ابتدایی شهر خرم آباد در سال تحصیلی 1403-1402 بود. از میان جامعه آماری تعداد 30 دانش آموز از سه پایه (چهارم، پنجم، ششم) به شیوه نمونه گیری دردسترس انتخاب و در ادامه به شیوه نمونه گیری تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش تحت مداخه آموزش شایستگی هیجانی- اجتماعی طی 9 جلسه 50 دقیقه ای قرار گرفتند، اما گروه گواه آموزشی را دریافت نکردند. ابزار مورد استفاده در پژوهش حاضر، پرسشنامه احساس تعلق به مدرسه بری و بتی (۲۰۰۵) و پرسشنامه سازگاری تحصیلی توسط بیکر و سریاک (۱۹۸۴) بود. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس تک متغیره و چند متغیره (MANCOVA) استفاده شد.یافته ها: نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش نشان داد که آموزش مبتنی بر مدل شایستگی هیجانی- اجتماعی بر احساس تعلق به مدرسه و سازگاری تحصیلی دانش آموزان موثر است (۰۵/۰p<). به بیان دیگر، میانگین نمرات آزمودنی های گروه آزمایش در پس آزمون نسبت به گروه گواه در احساس تعلق به مدرسه و سازگاری تحصیلی در سطح بالاتری بود. نتیجه گیری: می توان گفت که از جمله رویکردهای آموزشی مفید و ارزشمند در جهت تقویت متغیرهای تحصیلی چون احساس تعلق به مدرسه و سازگاری تحصیلی دانش آموزان ابتدایی، آموزش مبتنی بر مدل شایستگی هیجانی- اجتماعی است.
نقش میانجی نیاز به تعلق در ارتباط بین کیفیت خانواده مبدأ و پریشانی روان شناختی زنان و مردان در آستانه طلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش ها و مدل های روان شناختی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۵
78 - 67
حوزههای تخصصی:
مقدمه: افزایش قابل توجه میزان طلاق، پژوهشگران را برآن داشته تا برای پیدا کردن عوامل تاثیرگذار و راه حل های مناسب جهت مقابله با این آشفتگی ها و پریشانی های ناشی از آن اقدام کنند. کاهش پریشانی روانشناختی زوجین هم به بهبود روابط آن ها و هم به استحکام بنیان خانواده و به طبع آن سلامت جامعه منجر خواهد شد. این پژوهش با هدف بررسی نقش میانجی نیاز به تعلق در ارتباط بین کیفیت خانواده مبدأ و پریشانی روانشناختی زنان و مردان در آستانه طلاق انجام شد. روش شناسی: پژوهش حاضر، از نوع همبستگی بود و جامعه آماری آن کلیه متقاضیان طلاق در نیم سال اول (بهار و تابستان) 1402 شهرستان مشهد تشکیل می دادند که برای طی کردن مراحل طلاق به مراکز مشاوره مورد تایید دادگستری مراجعه کرده بودند. از بین جامعه، 300 نفر به صورت نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها، مقیاس خانواده اصلی، پرسشنامه پریشانی روانشناختی کسلر و مقیاس نیاز به تعلق بود. برای تحلیل داده ها از آزمون های همبستگی پیرسون و تحلیل معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد کیفیت خانواده مبدأ و پریشانی روانشناختی زنان و مردان در آستانه طلاق با یکدیگر رابطه مثبت دارند. همچنین نیاز به تعلق در ارتباط بین کیفیت خانواده مبدأ و پریشانی روانشناختی زنان و مردان در آستانه طلاق، نقش میانجی دارد.نتیجه گیری: با توجه به یافته ها می توان نتیجه گرفت که جهت کاهش پریشانی روانشناختی زوجین در آستانه طلاق، می توان از مداخلات مبتنی بر دلبستگی و تغییر نگرش افراد نسبت به روابط خانواده مبدأ خویش و تخلیه هیجانی نسبت به آن ها استفاده کرد.
تأثیر بسته آموزشی مبتنی بر تجربه زیسته بر بهبود دشواری تنظیم هیجانی مادران در شرف جدایی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
منبع:
تحقیقات علوم رفتاری دوره ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۷۶)
224 - 235
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بررسی ها نشان می دهد که والدین در شرف جدایی دارای مشکلات روان شناختی از جمله دشواری در تنظیم هیجانی هستند، بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر بسته آموزشی مبتنی بر تجربه زیسته بر بهبود دشواری در تنظیم هیجانی مادران در شرف جدایی انجام گرفت. مواد و روش ها: روش پژوهش آزمایشی و از طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل استفاده شد. به این منظور از بین مادران در شرف جدایی، ارجاع شده از طرف دادگاه به مراکز مشاوره طرف قرارداد با دادگستری اصفهان در 6 ماه اول سال 1401 با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، تعداد 30 مادر با توجه به ملاک های ورود به پژوهش انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جای گماری شدند. گروه آزمایش، 10 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش قرار گرفتند و گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفت. ابزارهای مورداستفاده در پژوهش حاضر شامل پرسشنامه دشواری در تنظیم هیجانی (گراتز و رومر، 2004) بود. برای تجزیه وتحلیل اطلاعات به دست آمده از روش تحلیل واریانس مختلط استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که در مرحله پس آزمون بین عملکرد دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی دار آماری وجود دارد (05/0>P) و نیز نتایج مرحله پیگیری هم نشان داد که بسته آموزشی مبتنی بر تجربه زیسته بر بهبود دشواری در تنظیم هیجانی مادران در شرف جدایی تأثیر مثبتی دارد (05/0>P). نتیجه گیری: نتایج حاصل از مطالعه نشان داد که بسته آموزشی مبتنی بر تجربه زیسته بر بهبود دشواری در تنظیم هیجانی مادران در شرف جدایی اثربخش بود، لذا بهره گیری از این رویکرد آموزشی و درمانی جهت کمک به بهداشت و سلامت روانی افراد در آستانه جدایی (طلاق) توصیه می گردد.
رابطه ی سوءرفتارهای دوره کودکی با نگرانی از تصویر بدنی در دانش آموزان دختر: نقش میانجی سبک های دلبستگی و افسردگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سلامت روان کودک دوره ۱۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۳۹)
34 - 51
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: سوءرفتارهای دوره کودکی بر سلامت روان و جسم افراد تأثیر گذار است و موجب مشکلات جسمی، روانی، و بین فردی می شود. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه سوءرفتارهای دوره کودکی و اختلال در تصویر بدنی با میانجی گری سبک های دلبستگی و افسردگی انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر از نوع توصیفی همبستگی است. نمونه آماری این مطالعه را 452 دانش آموز دختر در پایه های نهم، دهم، و یازدهم در سال تحصیلی 1401-1402 تشکیل می داد که با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای از بین دانش آموزان مدارس دوره متوسطه شهر رشت انتخاب شدند. در این مطالعه به منظور سنجش متغیرهای مورد مطالعه از پرسشنامه نگرانی از تصویر بدنی لیتلتون(2005)، پرسشنامه ترومای دوره کودکی برنستاین(2003)، مقیاس تجدید نظر شده دلبستگی بزرگسال کولینز و رید(1990) و پرسشنامه افسردگی کودکان کواکس(1992) استفاده شد. جهت طبقه بندی، پردازش، و تحلیل داده های آماری از نرم افزارهای SPSS24 و AMOS24 استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد مدل اندازه گیری شده اصلاح شده با مدل فرضی به طور نسبی برازش مطلوب دارد. سبک های دلبستگی و افسردگی قادرند روابط بین سوءرفتارهای دوره کودکی با تصویر بدنی منفی را بطور معنادار میانجی گری کنند (05/0>p). سبک های دلبستگی ناایمن و افسردگی با تصویر بدنی منفی رابطه مستقیم دارند (05/0>p). رابطه مستقیم معناداری بین سوءرفتارهای دوره کودکی و تصویر بدنی مشاهده نشد. نتیجه گیری: بر اساس نتایج به دست آمده می شود گفت که تصویر بدنی منفی می تواند پیامد تعامل سبک های دلبستگی و افسردگی با سوءرفتارهای دوره کودکی باشد. توجه به این نتایج می تواند در تدوین مداخلات پیشگیرانه و درمانی اختلال در تصویر بدنی مؤثر باشد.
The Effectiveness of Schema Therapy on Reducing
حوزههای تخصصی:
Objective: Studies have shown that neuroticism is one of the personality traits associated with negative psychological consequences. This research was conducted with the aim of investigating the effectiveness of schema therapy on reducing neuroticism.Methods: The current research is a quasi-experimental type with a pre-test-post-test design and a control group. The research population was the patients referred to Shariati Hospital in Tehran in 2021, and 22 of them who had obtained a high score in the neuroticism subscale were selected by purposive sampling method and randomly assigned into two experimental (n = 11) and control (n = 11) groups. Both groups completed the neuroticism subscale of the NEO Five-Factor Inventory-3 (NEO-FFI-3) in the pre-test and post-test phases. The experimental group was subjected to the schema therapy for 10 weekly sessions, but no intervention was performed on the experimental group during this period. The analysis of the collected data was done with analysis of covariance and SPSS-18 software.Results: The obtained findings showed that schema therapy was able to significantly reduce the level of neuroticism in the experimental group compared to the control group (P < 0.001).Conclusion: According to the findings, it can be concluded that schema therapy is effective in reducing neuroticism and can be used in treatment centers in this regard.
Comparison of Cognitive Abilities and Personality Traits in Infertile Women with and without Pelvic Inflammatory Disease(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Iranian Journal of Health Psychology, Volume ۷, Issue ۱ - Serial Number ۱۹, Winter ۲۰۲۴
9 - 20
حوزههای تخصصی:
Objective: Pelvic inflammatory disease is a chronic disease and a common infection in women which is associated with significant complications. This study aimed to compare cognitive abilities and personality traits in infertile women with and without pelvic inflammatory disease.
Method: The research method was causal-comparative and the sample of research included 48 infertile women with pelvic inflammatory disease and 57 infertile women without the pelvic inflammatory disease, who were referred to Al-Zahra Hospital in Rasht in 2021 and were selected through the convenience sampling method. The research instruments were a demographic checklist, the Cognitive Ability Questionnaire (Nejati, 2013), and the Neo Personality Questionnaire (McCrae & Costa, 1985). Research data were analyzed using the Mann-whitney test and multivariate variance analysis.
Results: The results showed that there was no difference between infertile women with and without pelvic inflammatory disease in cognitive abilities and personality traits (p >0.05). But there was a significant difference between four of the seven components of cognitive ability (memory; P<0.05, U= 899.00, inhibitory control and selective attention; P<0.05, U= 933.00, decision-making; P<0.05, U= 863.500, and sustained attention; P<0.05, U= 924.500), the total score of the cognitive ability variable (P<0.05, U= 815.000), and openness in both upper and lower levels of education (P <0.05, U= 907.50).
Conclusion: Infertility with causes of inflammatory and non-inflammatory did not lead to cognitive dysfunction and differences in personality traits but education as a potentially influential variable can play a crucial role, which needs further research.
پردازش شنیداری جمله و پلنیوم گیجگاهی: شواهدی از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی در دوزبانه ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش ناحیه پلنیوم گیجگاهی چپ و راست در پردازش شنیداری جملات زبان اول و دوم در افراد دوزبانه اجرا شد. روش کار: جامعه آماری پژوهش حاضر، دانشجویان دوزبانه ترکی_فارسی شهر تهران در سال 1398 بود. داده های 36 فرد دوزبانه که به روش هدفمند انتخاب شده بودند، در حین اجرای یک تکلیف شنیداری دوزبانه به روش تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی (fMRI) اخذ شد. به منظور شناسایی الگوی فعالیت محرک های دستوری_نادستوری زبان اول و دوم در ناحیه پلنیوم گیجگاهی، آنالیزی بر مبنای ناحیه مطلوب (ROI-based) در نرم افزار FSL اجرا شد و درصد تغییر سیگنال به عنوان معیار «شدت» برای هر شرکت کننده استخراج و در نرم افزار SPSS نسخه 26 تجزیه و تحلیل آماری شد. یافته ها: اگرچه معناداری اثر دستوری بودگی برای هر دو زبان اول و دوم در پلنیوم گیجگاهی چپ و راست مشاهده شد (0/001>P)، برانگیختگی پلنیوم گیجگاهی چپ بیشتر بود. افزون بر این، پاسخ مغزی بزرگتر به جملات نادستوری زبان اول در مقایسه با جملات نادستوری زبان دوم در پلنیوم گیجگاهی چپ محرز شد. نتیجه گیری: هم پوشانی همبسته های نورونی دو زبان در پلنیوم گیجگاهی، به عنوان یک واسط محاسباتی، سطح بالای بسندگی دوزبانه های حاضر به زبان دومشان را که در سن 7 سالگی آموخته بودند، تأیید می کند. پلنیوم گیجگاهی چپ نقش برجسته تری در پردازش شنیداری جملات در افراد دوزبانه دارد که ممکن است دال بر یک سویه شدگی این ناحیه باشد. فعالیت بیشتر زبان اول نسبت به زبان دوم در پلنیوم گیجگاهی چپ، حاکی از این است که در حالت دوزبانه و در شرایطی که فرد دوزبانه به هر دو زبان اول و دوم خود به یک میزان مسلط است، زبان اول به عنوان زبان پایه عمل می کند که مستلزم صرف زمان و منابع شناختی بیشتر برای مهار و فعال سازی مجدد این زبان است.
مطالعه ی کیفی هوش مصنوعی در ارتباط با فرصت ها و تهدیدها در اموزش و پرورش
منبع:
سلامت روان در مدرسه دوره ۲ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
105 - 118
حوزههای تخصصی:
امروزه فناوری هوش مصنوعی به سرعت در حال پیشرفت است؛ برخی کشورهای درحال توسعه همانند ایران در تلاش است، برای رسیدن به اهداف متعالی و علمی خود به این فناوری دست یابد. این تحقیق با هدف به کارگیری سطوح مختلف هوش مصنوعی در سیستم آموزش وپرورش و بیان ارتباط آن با فرصتها و تهدیدهای شغلی تدوین گردیده است. تحقیق حاضر کیفی بوده که با تکنیک نظریه بنیادی با مشارکت هفت تن از اساتید و کارشناسان خبره و باتجربه حوزه فناوری آموزشی آموزش و پروش و آموزش عالی که داری اطلاعات جامعی در خصوص هوش مصنوعی و فرصت ها و تهدیدهای شغلی در آموزش و پرورش بودند به مرحله اجرا درآمد. داده های گردآوری شده نیز با مدل کدگذاری سه گانه اشتراوس وکوربین تحلیل شد و درمجموع 239کد سیستم اولیه و19مقوله اصلی و 6 مقوله نهایی از گزاره های (هوش مصنوعی به مثابه تحقق توسعه متوازن ) تحقیق شناسایی گردید. مقوله اصلی کشف شده در تحقیق این بود که تحت تأثیر شرایطی پدید آمده است. نتایج نشان داد که در بستر روش های یادگیری ترکیبی به کارگیری هوش مصنوعی در سطح بسیار محدود در نظام های آموزشی وجود دارد؛ لذا می توان در وهله نخست؛ با رفع موانع و چالشهای مطرح شده در زیرساختها و عوامل روبنایی نظام آموزشی به پیاده سازی سریع هوش مصنوعی در تمام سطوح آن (محدود، عمومی و فراهوش) کمک نماید و در وهله دوم؛ با به کارگیری سیاستهای متوازن علمی از طریق توسعه رشته های کاربردی، مهارتی مورد نیاز بتواند، فرصتهای اشتغالزای مطلوبی را در نظام آموزشی ایجاد نماید.