فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۰۴۱ تا ۴٬۰۶۰ مورد از کل ۳۶٬۲۵۰ مورد.
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
388 - 409
حوزههای تخصصی:
هدف: آسیب بینایی یکی از مشکلاتی است که تعامل کودک با آسیب بینایی را با اعضای خانواده، به ویژه مادر با چالش روبه رو می سازد. هدف از مطالعه حاضر پدیدارشناسی تجربه زیسته دانش آموزان با آسیب بینایی از زندگی با مادران بینا بود. روش پژوهش: رویکرد این پژوهش، کیفی و بر اساس روش پدیدارشناسی بود. جامعه پژوهش شامل تمام دانش آموزان با آسیب بینایی دارای مادر بینا در استان اصفهان در سال تحصیلی 1400-1401 می شد که 14 نفر از آنها با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از روش مصاحبه عمیق و نیمه ساختاریافته استفاده شد. مصاحبه ها ضبط و کلمه به کلمه پیاده شد و با استفاده از روش هفت مرحله ای کلایزی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: در این مطالعه، 7 مقوله اصلی که شامل پذیرش کودک از سوی والدین، پذیرش والدین از سوی کودک، زندگی مستقل، اوقات فراغت، هیجان ها و عواطف، تحصیل و یادگیری، و جهت یابی و حرکت بودند و همچنین 19 مقوله فرعی استخراج شد. نتیجه گیری: بر اساس یافته های این مطالعه، عواملی مانند پذیرش، استقلال، فراغت، هیجان، تحصیلات و مهارت های حرکتی دانش آموزان دارای آسیب بینایی از اهمیت زیادی برخوردار است و تاثیر مثبتی بر کیفیت زندگی آنان دارد. در نتیجه، اجرای برنامه های آموزشی مناسب بر اساس مقوله های استخراج شده برای این گروه از دانش آموزان و والدین شان به بهبود تعامل آنها کمک می کند.
پیش بینی بهزیستی ذهنی بر اساس نظم جویی هیجانی، مهارتهای ارتباطی و توانایی حل مساله در زنان دارای تعارض زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۸)
285 - 298
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف پیش بینی بهزیستی ذهنی بر اساس نظم جویی هیجانی، مهارت های ارتباطی و توانایی حل مسأله در زنان دارای تعارض زناشویی اجرا گردید. روش پژوهش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری شامل تمامی زنان دارای تعارض زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهرستان تنکابن در فاصله زمانی اردیبهشت تا آبان 1401 بودند. به روش نمونه گیری در دسترس 180 نفر از زنانی که دارای تعارض زناشویی بودند و در پرسشنامه تعارض زناشویی نمره بیشتری کسب کردند به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. ابزار استفاده شده در پژوهش عبارت بودند از: پرسشنامه تعارض زناشویی براتی و ثنایی (1375)، فرم کوتاه مقیاس بهزیستی ذهنی ریف (1985)، مقیاس نظم جویی هیجان گروس و جان (2003)، پرسشنامه مهارت های ارتباطی ماتسون (1983) و پرسشنامه توانایی حل مسأله هپنر (1988). تجزیه و تحلیل داده ها به روش همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام انجام گردید. یافته ها: نتایج نشان داد که رابطه بین متغیرهای نظم جویی هیجانی، مهارت های ارتباطی و توانایی حل مسأله با بهزیستی ذهنی در سطح 01/0 مثبت و معنادار است. جهت تعیین بهترین پیش بینی کننده بهزیستی ذهنی از بین متغیرهای پیش بینی کننده نظم جویی هیجانی، مهارت های ارتباطی و توانایی حل مسأله از مدل رگرسیون با روش گام به گام استفاده شد. نتایج نشان داد که متغیر مهارت های ارتباطی قادر به توجیه 9/53 درصد واریانس بهزیستی ذهنی شده است و با اضافه شدن متغیر نظم جویی هیجانی به متغیر مهارت های ارتباطی در مدل دوم باعث اضافه شدن 2درصد واریانس بهزیستی ذهنی شده است و متغیرهای مهارت های ارتباطی و نظم جویی هیجانی توانسته است حدود 3/55 درصد واریانس متغیر بهزیستی ذهنی را توجیه کنند. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت بهزیستی ذهنی بر اساس نظم جویی هیجانی، مهارت های ارتباطی و توانایی حل مسأله در زنان دارای تعارض زناشویی قابل پیش بینی است.
بررسی جامعه شناختی تغییرات سبک زندگی زنان در تعاملات فضای مجازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۸)
364 - 378
حوزههای تخصصی:
هدف : بررسی جامعه شناختی تغییرات سبک زندگی زنان شهر گرمسار در تعاملات فضای مجازی بود. روش پژوهش: پیمایشی و جامعه آماری زنان سنین 19 تا 59 سال شهر گرمسار و با روش نمونه گیری اتفاقی بر روی 160 نفر از زنان این شهر انجام شد. روایی مقیاس سنجش محقق ساخته از سوی متخصصین مرتبط بررسی و تایید شد و پایایی پرسشنامه نیز، با استفاده از روش آلفای کرونباخ محاسبه و ضریب آن در پرسشنامه 75/0 حاصل گردید. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و آزمون یو مان ویتنی و نرم افزار Spss تجلیل شدند. یافته ها: بین شاخص های سنجش سبک زندگی توجه به بدن (42/0=r، 027/0=P)، الگوهای تفریح و گذران وقت (34/0=r، 031/0=P)، تغذیه (23/0=r، 048/0=P)، ارتباطات اجتماعی (38/0=r، 039/0=P)، سبک ازدواج یا زندگی مشترک (44/0=r، 022/0=P)، و ورزش (21/0=r، 031/0=P) با فعالیت در فضای مجازی رابطه وجود دارد به طوری که میزان حضور در فضای مجازی، به میزان گرایش به شاخص های یادشده و سبک زندگی غیرسنتی(مدرن) در میان آن ها افزوده است. نتیجه گیری: تغییر و تفاوت در زندگی زنان مورد بررسی وجود داشت و بررسی های انجام شده، وضعیت معناداری را از این حیث نشان می دهد. بنابراین فعالیت و تعامل در فضای مجازی توانسته است تا حد قابل توجهی در سبک زندگی زنان مورد مطالعه تغییر ایجاد کند. در واقع، این تغییرات نشان دهنده تاثیر بسزایی است که حضور در فضای مجازی به لحاظ جامعه شناختی می تواند در شیوه زندگی زنان ایجاد کند. براین اساس پیشنهاد شد سیاستگذاران و مسئولین مربوطه درمورد فضای مجازی، توجه خود را بر تغییر نگاه امنیتی، به نگاهی فرهنگی برای سیاست های بهتر اجتماعی و به سویی مثبت و مؤثرتر هدایت کنند
تدوین مدل علّی خودناتوان سازی بر اساس خودارزیابی منفی، عدم تحمل ابهام و اجتناب شناختی با نقش واسطه ای اهمال کاری تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷۶
409 - 422
حوزههای تخصصی:
هـدف ایـن پژوهـش، تدویـن مـدل علّـی خودناتوانسـازی بـر اسـاس خودارزیابـی منفـی، عـدم تحمـل ابهـام و اجتنـاب شـناختی بـا نقـش واسـطهای اهمـالکاری تحصیلـی بـود. روش پژوهـش از نـوع همبسـتگی و جامعه آمـاری دانشـجویان دانشـگاه آزاد اسـامی مراغـه در سـال تحصیلـی 1398-1399 بـود. از جامعه مذکـور تعـداد 248 نفـر بـا روش نمونهبـرداری خوشـهای چندمرحلـهای بهعنـوان نمونـه انتخـاب شـدند و بـه پرسشـنامه خودناتوانسـازی (میگلـی و یـوردان، 2001)، پرسشـنامه خودارزیابـی منفـی (لـــیری، 1983)، مقیـاس عـدم تحمــل ابهـام (مکلیـن، 1993)، پرسشـنامه اجتنـاب شـناختی (سکسـتون و دوگاس، 2008) و پرسشـنامه اهمـالکاری تحصیلـی (سـولومون و راثبلـوم، 1984) پاسـخ دادنـد. نتایـج تحلیـل مسـیر نشـان داد عـدم تحمـل ابهـام، خودارزیابـی منفـی، اجتنـاب شـناختی بهطـور مسـتقیم و از طریـق اهمـالکاری تحصیلـی بـر خودناتوانسـازی دانشـجویان تأثیـر میگذارنـد. ایـن یافتههـا نشـان میدهـد کـه جهـت کاهـش خودناتوانسـازی عـلاوه بـر متغیرهـای خودارزیابـی منفـی، عـدم تحمـل ابهـام و اجتنـاب شـناختی بایـد بـه نقـش اهمـالکاری تحصیلـی نیـز توجـه کـرد.
اثربخشی آموزش رفتاردرمانی دیالکتیکی بر تنظیم شناختی هیجان، انعطاف پذیری شناختی و راهبردهای ناسازگارانه نگرانی در بیماران دارای اختلال افسردگی یک کارآزمایی بالینی کنترل شده تصادفی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
اهداف هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر تنظیم شناختی هیجان، انعطاف پذیری شناختی و راهبردهای ناسازگارانه نگرانی در بیماران دارای اختلال افسردگی بود.
مواد و روش ها این پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و ازنظر طرح پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، کلیه مراجعینی بودند که با شکایت افسردگی به مراکز روان شناسی و مشاوره شهرستان جهرم در سال 1401 مراجعه و تشخیص افسردگی دریاف ت کرده بودند. از بین داوطلبان 3 کلینیک حامی، رهگشا و فردای بهتر با روش نمونه گیری هدفمند، تعداد 30 نفر که در پرسش نامه افسردگی بک نمره 20 تا 28 (یعنی سطح افسردگی متوسط) کسب کردند، انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش ( 15 نفر) وکنترل (15 نفر) قرار گرفتند. برای گردآوری داده ها از پرسش نامه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و همکاران، پرسش نامه انعطاف پذیری شناختی دنیس و وندروال، پرسش نامه راهبردهای ناسازگارانه نگرانی مییر و همکاران و پرسش نامه افسردگی بک استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده ها با روش آماری تحلیل کواریانس انجام شد.
یافته ها یافته ها نشان داد رفتاردرمانی دیالکتیکی بر تنظیم شناختی هیجان، انعطاف پذیری شناختی و راهبردهای ناسازگارانه نگرانی تأثیر دارد و باعث افزایش راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجان و انعطاف پذیری شناختی و کاهش راهبردهای ناسازگارانه تنظیم هیجان و راهبردهای ناسازگارانه نگرانی شده است.
نتیجه گیری رفتاردرمانی دیالکتیکی به عنوان روش درمانی در کاهش نگرانی و بهبود انعطاف پذیری شناختی و راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجان در بیماران افسرده پیشنهاد می شود.
بازنمایی جنسیت در شعر فروغ فرخزاد و احمد شاملو: تلفیق شعرشناسی شناختی و تحلیل گفتمان انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تازه های علوم شناختی سال ۲۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۰۱)
155 - 172
حوزههای تخصصی:
مقدمه: شعرشناسی شناختی به مثابه روشی برای خوانش ادبیات که الگوهای شناختی را به شعر تعمیم می دهد، باید بتواند به پرسش های مطرح در نظریه های ادبی، از جمله تاثیر جنسیت، پاسخ گوید. رابطه زبان و جنسیت، متأثر از روابط قدرت و نیازمند تحلیل گفتمان انتقادی است. هدف پژوهش حاضر بررسی بازنمایی جنسیت در شعر فروغ فرخزاد و احمد شاملو است.
روش کار: در مطالعه حاضر شعرشناسی شناختی با تحلیل گفتمان انتقادی Fairclough تلفیق و چارچوب نظری حاصل برای بررسی اشعار به کار گرفته شد. دو اثر از فرخزاد و شاملو برای مطالعه انتخاب و تمام خوانی شدند. جنسیت بر اساس موارد زیر در اشعار ردگیری شد: اشاره مستقیم یا ضمنی به مرد و زن، اشاره به زنان یا مردان در نقش های مختلف، اشاره به تجربیات مختص به یک جنسیت، استفاده از حوزه کنش جنسی برای مفهوم سازی و انتساب زنانه و مردانه به اشیا و پدیده های فاقد جنسیت. بر اساس این موارد بریده های متنی تعریف و با استفاده از چارچوب نظری تلفیقی بررسی شدند.
یافته ها: بازنمایی زنان و مردان در شعر فرخزاد و شاملو را می توان در سه محور تبیینی زنان و مردان به عنوان والد، زنان و مردان به عنوان سوژه رابطه و زنان و مردان مستقل از یکدیگر دسته بندی کرد. در محور اول هر دو شاعر گفتمان غالب را طرد می کنند، اما در دو محور دیگر شاملو عمدتاً مؤید گفتمان غالب و فرخزاد در مقابل آن است.
نتیجه گیری: بازنمایی جنسیت در شعر فرخزاد و شاملو از خلال بررسی فضاهای رقیب آشکار می شود. فضاهای رقیب در شعر فرخزاد بیشتر میان انواع زنان و در تقابل با گفتمان غالب و در شعر شاملو میان جنسیت ها و با به حاشیه راندن جنسیت زنانه شکل می گیرد.
نقش واسطه ای خودمهارگری در رابطه بین تجارب آسیب زای دوران کودکی و ولع مصرف مواد در بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اعتیادپژوهی سال هفدهم زمستان ۱۴۰۲ شماره ۷۰
31 - 54
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای خودمهارگری در رابطه بین تجارب آسیب زای دوران کودکی و ولع مصرف مواد در بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون انجام شد. روش: روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل بیماران وابسته به مواد تحت درمان با متادون مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد شهر کوچصفهان در سال 1402 بود که از این میان 300 نفر به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه تجارب آسیب زای دوران کودکی، مقیاس خودمهارگری و پرسشنامه ولع مصرف بود. به منظور تحلیل مدل پژوهش از مدل معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که تجارب آسیب زای کودکی بر ولع مصرف و خودمهارگری اثر مستقیم و معناداری داشت. همچنین، خودمهارگری در رابطه بین تجارب آسیب زای دوران کودکی و ولع مصرف نقش واسطه ای معناداری داشت و مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود. نتیجه گیری: طبق نتایج به دست آمده، تجارب آسیب زای دوران کودکی با اثرگذاری بر خودمهارگری، نقش مهمی را در ولع مصرف بیماران تحت درمان با متادون داشت. این یافته ها می تواند به عنوان یک مدل سودمند مورد استفاده قرار گیرد و در درمان مصرف و ولع مصرف مواد به نقش تجارب آسیب زای کودکی و خودمهارگری توجه بیشتری شود.
عوامل خانوادگی مؤثر بر نگرش جوانان نسبت به مصرف مواد مخدر: یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اعتیادپژوهی سال هفدهم زمستان ۱۴۰۲ شماره ۷۰
129 - 148
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی عوامل خانوادگی مؤثر بر نگرش جوانان نسبت به مصرف مواد مخدر انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر کیفی مبتنی بر رویکرد پدیدارشناسی بود. جامعه آماری شامل جوانان مصرف کننده مواد شهرستان نی ریز بود که از این میان 15 نفر براساس نمونه گیری هدفمند و با استفاده از تکنیک اشباع داده ها انتخاب شدند. جمع آوری داده ها با روش مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته و تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل مضمون انجام گرفت. یافته ها: از مجموع داده ها، 9 مفهوم اولیه، 4 مقوله عمده تحت عنوان تعاملات نامناسب والد-فرزندی، عدم نظارت کافی، تعارضات زناشویی والدین و ادراکات سوق دهنده به سمت مواد و نهایتا یک مقوله هسته ای الگوی ناکارآمد خانوادگی استخراج گردید. نتیجه گیری: براساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت روابط والد-فرزندی و نظارت والدینی یکی از مهم ترین عوامل تعیین کننده نگرش مثبت جوانان به مواد مخدر است. براین اساس، خانواده را می توان مهم ترین عامل در پیشگیری و ایجاد گرایش فرزندان به سمت موادمخدر دانست.
عشق به همسر و کیفیت زندگی زناشویی با علائم فرسودگی شغلی: نقش میانجی گری سازگاری زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در سلامت روانشناختی دوره ۱۹ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳
31 - 46
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش، بررسی نقش میانجی گری سازگاری زناشویی در رابطه ی بین عشق به همسر و کیفیت زندگی زناشویی معلمان دچار فرسودگی شغلی بود. تحقیق بر حسب هدف، کاربردی وروش پژوهش، توصیفی ازنوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل کلیه معلمان زن و مرد متأهل شاغل درشهر یزد (تقریباً 5500 نفر) بود. روش نمونه گیری، تصادفی خوشه ای چندمرحله ای بود. ازمیان 45 مدرسه ناحیه 1، 320 معلم به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزارپژوهش، پرسشنامه ی عشق استرنبرگ (1987)، کیفیت زندگی زناشویی باسبی و همکاران (1995) و مقیاس سازگاری همسران اسپانیر و کرولی (1986) بود. برای تحلیل داده ها ازروش تحلیل مسیر و نرم افزار لیزرل استفاده شد. یافته ها نشان داد، بین متغیر عشق به همسر و سازگاری همسران رابطه ی مستقیم ومعنی داروجود دارد. بین متغیر سازگاری همسران و کیفیت زندگی زناشویی رابطه مستقیم ومعنی داروجود دارد. متغیر عشق به همسر با کیفیت زندگی زناشویی رابطه ی مستقیم ومعنی دار ندارد.
مقایسه اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و طرحواره درمانی بر اضطراب اجتماعی و نشخوار ذهنی زنان دارای نشانه های وسواس فکری عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در سلامت روانشناختی دوره ۱۹ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳
91 - 105
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و طرحواره درمانی بر نشخوار ذهنی و اضطراب اجتماعی زنان دارای نشانه های وسواس فکری عملی انجام شد. روش پژوهش حاضر نوع نیمه آزمایشی، همراه با پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی زنان دارای وسواس فکری عملی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر مشهد در سال 1402 بودند که براساس ملاک های ورود و خروج 48 نفر با روش نمونه گیری هدفمند-در دسترس به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه ازمایش و یک گروه کنترل گمارده شدند. آزمودنی ها با استفاده از پرسشنامه های نشخوار ذهنی هوکسما و مارو (1991) و اضطراب اجتماعی ولز (1994) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری مورد ارزیابی قرار گرفتند.نتایج آزمون تحلیل واریانس - مختلط نشان داد که تفاوت معناداری بین گروه های مداخله با کنترل در نشخوار ذهنی و اضطراب اجتماعی زنان دارای نشانه های وسواس فکری عملی وجود دارد و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و طرحواره درمانی منجر به کاهش نشخوار ذهنی و اضطراب اجتماعی شده است. همچنین طرحواره درمانی موثرتر از شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در نشخوار ذهنی است. بنابراین نتیجه گرفته می شود که می توان در برنامه درمانی مراکز مشاوره از شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و طرحواره درمانی در جهت کاهش نشخوار ذهنی و اضطراب اجتماعی زنان دارای نشانه های وسواس فکری عملی استفاده نمود.
رابطه مهارت های اجتماعی و عزت نفس با عملکرد تحصیلی دانش آموزان ابتدایی شهر کرمانشاه
منبع:
پیشرفت های نوین در علوم رفتاری دوره هشتم ۱۴۰۲ شماره ۵۶
700 - 707
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر رابطه مهارت های اجتماعی و عزت نفس با عملکرد تحصیلی دانش آموزان ابتدایی شهر کرمانشاه می باشد. پژوهش حاضر با توجه به هدف از نوع تحقیقات کاربردی است؛ همچنین این پژوهش با توجه به گردآوری داده ها، توصیفی و از نوع همبستگی می باشد. در پژوهش حاضر جامعه ی آماری پژوهش را کلیه دانش آموزان دوره ابتدایی شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. جهت انتخاب حجم نمونه بر اساس فرمول مورگان تعداد 169 نفر از دانش آموزان ابتدایی شهر کرمانشاه به عنوان نمونه و به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند و به پرسشنامه های مهارت های اجتماعی کرامتی، عزت نفس روزنبرگ (1965) و عملکرد تحصیلی فام و تیلور (1990) پاسخ دادند. نتایج نشان داد بین مهارت های اجتماعی و عزت نفس با عملکرد تحصیلی دانش آموزان ابتدایی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد و مهارت های اجتماعی و عزت نفس توان پیش بینی عملکرد تحصیلی را دارند که این نتایج می تواند موردتوجه معلمان و مراکز آموزش وپرورش قرار گیرد.
عناصر برنامه درسی پست مدرن در آموزش عالی ایران ، مزایا و معایب آن (مورد مطالعه: اعضای هیأت علمی دانشگاه تبریز)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی عناصر برنامه درسی پست مدرن در آموزش عالی ایران انجام گرفته است. این پژوهش با رویکرد کیفی و در دو بخش انجام گرفته است. در بخش اول برای پاسخ به سؤال اول پژوهش، از روش سنتزپژوهی و در بخش دوم برای پاسخ به سؤال دوم و سوم، از روش پدیدارشناسی از نوع توصیفی استفاده شده است. ابزار مورد استفاده در بخش دوم، مصاحبه نیمه ساختار یافته بود. نمونه مورد نظر از میان اعضای هیأت علمی دانشگاه تبریز و به شیوه هدفمند انتخاب شده است. مضامین به دست آمده از مصاحبه ها شامل: اهداف ثابت، محتوای نیمه منعطف، روش های یاددهی-یادگیری مشارکتی و پروژه محور و ارزشیابی ترکیبی نشان می دهند که عناصر برنامه درسی پست مدرن در سه عنصر محتوا، روش های یاددهی-یادگیری و ارزشیابی در برنامه درسی آموزش عالی ایران، تا حدودی نفوذ کرده است ولی در عنصر اهداف، نفوذ محسوسی نداشته است و این عنصر در آموزش عالی، شکل سنتی خود را حفظ کرده است. همچنین مضامین "کثرت گرایی، پذیرش شکاکیت نسبت به دین و اخلاق و پوچ گرایی" به عنوان معایب پست مدرن و "اشاعه ی فرهنگ ها، توجه به تفاوت ها و پرورش نگاه انتقادی" به عنوان مزایای نفوذ پست مدرن در برنامه درسی آموزش عالی ایران معرفی شدند.
Structural Model of Medication Adherence based on Health Anxiety, Positive Meta-Emotion, and Pain Self-Efficacy Mediated by Health Locus of Control in Cancer Patients(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Iranian Journal of Health Psychology, Volume ۶, Issue ۲ - Serial Number ۱۶, Spring ۲۰۲۳
67 - 80
حوزههای تخصصی:
Objective: Cancer is one of the most essential health issues in the world and Iran which is usually associated with significant clinical and psychological discomfort in the optimal use of coping strategies. Therefore، the purpose of the present study was to analyze a structural model of medication adherence based on health anxiety, positive meta-emotion, and pain self-efficacy mediated by health locus of control in men with cancer. Method: The research was descriptive-correlational using structural equation modelling to test the relationships between the variables. The statistical population was men with gastrointestinal cancer in Golestan province referred to Shafi Hyrkan Cancer Patients Support Center. According to, 227 people were selected through targeted sampling. The research instruments included the Salkowski and Warwick Health Anxiety Inventory, Beer and Moneta Positive Metacognitions and Positive Meta-Emotions Questionnaire, Nicholas Pain Self-Efficacy questionnaire, Morisky, Ang, and Wood's Medication Adherence Questionnaire, and Wallston's Health Control Source Inventory. Data analysis was performed in LISREL software version 8.71. Findings: The results showed that health anxiety, internal health locus of control, and positive meta-emotion had a positive effect (P <0.005) and pain self-efficacy had a negative and significant effect on medication adherence (P <0.001). The source of internal health locus of control mediated the effect of pain self-efficacy and positive meta-emotion mediated the medication adherence positively and significantly (P <0.005). Conclusion: Health anxiety, positive meta-emotion, and pain self-efficacy are correlated with medication adherence and affect medication adherence mediated by health locus of control.
رابطه بین ویژگی های شخصیتی با رفتار فابینگ در دانشجویان: نقش واسطه ای اعتیاد به گوشی های هوشمند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
براساس ادبیات پژوهشی، کاهش کیفیت روابط دوستانه، پیشرفت تحصیلی پائین و اهمال کاری می تواند از اثرات منفی رفتار فابینگ در دانشجویان باشد. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش واسطه ای اعتیاد به گوشی های هوشمند در رابطه بین ویژگی های شخصیتی و رفتار فابینگ در دانشجویان انجام شد. در قالب یک طرح توصیفی همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری، تعداد 615 نفر (334 زن، 281 مرد) از دانشجویان دانشگاه های شهر تهران به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های ویژگی های شخصیتی نئو (فرم 60 سوالی)، پرسشنامه استاندارد اعتیاد به گوشی های هوشمند و مقیاس عمومی رفتار فابینگ به شکل آنلاین پاسخ دادند. نتایج مطالعه نشان داد ویژگی شخصیتی برون گرایی با میزان رفتار فابینگ رابطه منفی و معنی دار دارد. هم چنین ویژگی های شخصیتی روان رنجوری و برون گرایی با اعتیاد به گوشی های هوشمند رابطه مثبت و معنی دار و ویژگی های شخصیتی میزان توافق پذیری و وجدانی بودن با اعتیاد به گوشی های هوشمند رابطه منفی و معنی دار داشتند. متغیر اعتیاد به گوشی های هوشمند در رابطه بین ویژگی های شخصیتی روان رنجوری، برون گرایی، توافق پذیری و وجدانی بودن با رفتار فابینگ در دانشجویان نقش واسطه ای داشت. به نظر می رسد در محیط های درمانی می توان با مداخله بر روی عوامل خطر و اعتیاد به گوشی های هوشمند، میزان رفتار فابینگ در دانشجویان را بهبود بخشید.
اثربخشی آموزش رشد محور ویژه بزرگسالان 35 تا 45 سال در ارتقای انسجام خود و یادگیری مادام العمر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵ (پیاپی ۱۹)
192 - 205
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش رشد محور ویژه بزرگسالان 35 تا 45 سال در ارتقای انسجام خود و یادگیری مادام العمر انجام شده است. روش پژوهش: برای انجام پژوهش، روش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل به کار برده شده است. جامعه آماری شامل زنان 35 تا 45 سال شاغل در مراکز بهداشتی درمانی شهرستان اسلامشهر در سال 1401 بود که 30 نفر (15 نفر آزمایش و 15 نفر کنترل) از این افراد که واجد ملاک های ورود بودند به روش در دسترس انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرهای وابسته، پرسش نامه احساس انسجام آنتونوسکی (1993) و یادگیری مادام العمر کربی و همکاران (2010) استفاده شده است. برای تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس تک متغیره بهره گرفته شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که اجرای بسته آموزشی منجر به افزایش معنادار در انسجام خود (11.18=F و 0.01>p) و یادگیری مادام العمر (10.88=F و 0.01>p) بود. نتیجه گیری: بنابراین می توان نتیجه گرفت که آموزش رشد محور ویژه بزرگسالان 35 تا 45 سال در ارتقای انسجام خود و یادگیری مادام العمر اثربخش است.
بررسی نقش میانجی طرحواره های ناسازگار و ابراز گری هیجانی در ارتباط بین ترومای کودکی و صمیمیت جنسی در زنان خانواده های کم درآمد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵ (پیاپی ۱۹)
547 - 569
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی طرحواره های ناسازگار و ابراز گری هیجانی در ارتباط بین ترومای کودکی و صمیمیت جنسی در زنان خانواده های کم درآمد انجام شد. روش: این پژوهش از نوع پژوهش های توصیفی- همبستگی بود که به روش مدل یابی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان خانواده های کم درآمد تحت پوشش کمیته امداد شهر اصفهان بود که 209 نفر از آنان به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های صمیمیت جنسی بطلانی، احمدی و بهرامی (1389)، طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (1994)، ترومای کودکی برنشتاین و فنیک (1998) و ابرازگری هیجانی کینگ و آمونز (1990) پاسخ دادند. داده های پژوهش در دو سطح توصیفی و استنباطی به ویژه مدل یابی معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد ترومای کودکی به طور مستقیم بر صمیمیت جنسی زنان متأهل خانواده های کم درآمد تأثیر معنی داری ندارد (05/0<P)؛ ولی بر ابرازگری هیجانی و حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه به صورت معنی داری مؤثر است (01/0>P). همچنین، از بین حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه، فقط حوزه گوش بزنگی و بازداری بر ابرازگری هیجانی تأثیر مستقیم معنی داری دارد و ابرازگری هیجانی بر صمیمیت جنسی تأثیر معنی دار دارد (01/0>P). علاوه بر این، ترومای کودکی تنها به واسطه حوزه گوش بزنگی و بازداری و ابرازگری هیجانی بر صمیمیت جنسی تأثیر غیرمستقیم معنی داری دارد (01/0>P). از سوی دیگر، ترومای کودکی ازطریق تأثیرگذاری بر ابرازگری هیجانی بر صمیمیت جنسی اثرگذار است (01/0>P). نتیجه گیری: بنابراین، ترومای کودکی می تواند بر صمیمیت جنسی به واسطه تأثیرگذاری بر حوزه گوش بزنگی و بازداری و ابرازگری هیجانات اثرگذار باشد. توجه به عوامل ذکر شده می تواند به ارتقاء سطح صمیمت جنسی زنان کمک نماید.
نقش واسطه ای الهام در رابطه آموزش کارآفرینی (برنامه درسی و فوق برنامه) و ذهنیت کارآفرینانه دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهبری آموزشی کاربردی سال ۴ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
33 - 50
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: هدف پژوهش بررسی تأثیر آموزش کارآفرینی بر ذهنیت کارآفرینانه دانشجویان با نقش واسطه ای الهام کارآفرینانه بوده است.
روش شناسی پژوهش: این پژوهش توصیفی- همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش دانشجویان دانشگاه های دولتی ایران هستند. روش نمونه گیری طبقه ای و حجم نمونه (روش جی پاور) 100 نفر از دانشجویان بود. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه آموزش کارآفرینی، الهام و ذهنیت کارآفرینانه Cui, Sun & Bell (2021) استفاده گردید. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها از معادلات ساختاری و از نرم افزار SPSS و PLS استفاده شد
یافته ها: یافته ها نشان می دهد فعالیت های فوق برنامه با الهام کارآفرینانه و ابعاد ذهنیت رابطه مثبت دارد؛ الهام کارآفرینانه با فرصت طلبی، تحمل ابهام، خوش بینی ارادی و در کل با ذهنیت کارآفرینانه رابطه مثبت دارد و الهام کارآفرینانه نقش واسطه ای در رابطه فوق برنامه و ذهنیت کارآفرینانه دارد؛ اما حضور در برنامه درسی با الهام و ذهنیت کارآفرینانه رابطه ندارد؛ الهام کارآفرینانه با گرایش به ریسک رابطه ندارد و الهام کارآفرینانه نقش واسطه ای در رابطه حضور در برنامه درسی و ذهنیت کارآفرینانه ندارد. درنهایت، تأثیر مستقیم فعالیت های فوق برنامه به طور قابل توجهی مثبت بود درحالی که درباره حضور برنامه درسی تأثیر مثبتی مشاهده نشد.
بحث و نتیجه گیری: برنامه ریزی توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باید مولفه ذهنیت کارآفرینانه را در نظر داشته باشند که این امر درگرو رها شدن از اجرای برنامه های درسی اجباری در سیستم رسمی و روی آوردن به فعالیت های فوق برنامه است. در این زمینه می توان دروس اختیاری و فعالیت های فوق برنامه بیشتری را به نسبت برنامه درسی اجباری و حضور در برنامه های رسمی، طراحی نمود.
The Comparison of the Effectiveness of Acceptance and Commitment Therapy and Health-promoting Lifestyle Intervention in the Management of Glycated Hemoglobin Levels in Type 2 Diabetes(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Aim: Non-pharmacological treatment models are offered to the diabetics to better manage their diabetes and blood sugar. This study compared two popular treatments which are evidenced to have an acceptable effect on diabetes. The purpose of this study was to compare the effectiveness of acceptance and commitment therapy (ACT) and health-promoting lifestyle intervention or diabetes self-management program (DSMP) in the management of HbA1c.Methods: A total of 60 patients referred to Tehran Diabetes Treatment centers were selected by convenience sampling and were assigned to three 20-member groups. The first group received ACT intervention, the second group received DSMP intervention, and the third group did not receive any intervention. All the three groups received relevant medications during the study. They were examined for glycated hemoglobin in the three phases of before the intervention, after the intervention and follow-up using blood tests. The data were analyzed using descriptive statistics and mixed-design analysis of varianceResults:. The results showed that both ACT and DSMP methods were effective in improving the Management of Glycated Hemoglobin Levels in Type 2 Diabetes (F=5.835, P value<0.005). In addition, the effectiveness was sustained until the follow-up phase (F=26.274, P value<0.001). However, the comparison of the two treatments showed that ACT was more effective than DSMP in post-test and follow-up phases (F=10.902, P value<0.001).Conclusion:. It seems that along with pharmacological treatments, ACT could be significantly effective in the management of glycated hemoglobin levels. Glycated hemoglobin levels were better managed with the lifestyle modification by ACT than DSMP
مدل یابی روابط ساختاری اهمال کاری تحصیلی بر اساس باورهای انگیزشی با نقش میانجی گری سرزندگی تحصیلی در دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال ۱۹ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۲
158-178
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مدل یابی روابط ساختاری اهمال کاری تحصیلی بر اساس باورهای انگیزشی با نقش میانجی گری سرزندگی تحصیلی در دانش آموزان انجام شد. این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی مبتنی بر روش مدل یابی معادلات ساختاری است. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان دوره متوسطه دوم شهر همدان در سال تحصیلی ۴۰۱ -۱۴۰۰ بود. تعداد ۳۰۴ دانش آموز با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های اهمال کاری تحصیلی سولومون و راثبلوم (۱۹۸۶)، راهبردهای انگیزش یادگیری پینتریچ و دیگروت (۱۹۹۰) و سرزندگی تحصیلی مارتین و مارش (۲۰۰۸) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها از طریق نرم افزارهای SPSS-25 و Amos-24 صورت گرفت. نتایج نشان داد که باورهای انگیزشی اهمال کاری تحصیلی را به صورت مستقم (۴۷/۰-=β)، سرزندگی تحصیلی اهمال کاری تحصیلی را به صورت مستقیم (۴۵/۰-=β) و باورهای انگیزشی با نقش میانجی سرزندگی تحصیلی اهمال کاری تحصیلی را پیش بینی می کند (۲۶/۰-=β). بر اساس نتایج این پژوهش باورهای انگیزشی و سرزندگی تحصیلی از عوامل اثر گذار بر اهمال کاری تحصیلی هستند. به عبارت دیگر، با مداخله و تقویت باورهای انگیزشی و سرزندگی تحصیلی می توان به دانش آموزان کمک کرد تا بر اهمال کاری تحصیلی خود غلبه کنند.
شناسایی مؤلفه های رهبری مبتنی بر علم اعصاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فعالیت های عصبی تحت تأثیر روابط افراد است و اگر روابط خوبی بین افرد باشد، روابط مطلوبی نیز بین اعصاب شکل خواهد گرفت. به منظور بهبود عملکرد سازمان ها هدف از پژوهش حاضر شناسایی مؤلفه های رهبری مبتنی بر علم اعصاب بوده است. این تحقیق بر اساس هدف کاربردی و به لحاظ نوع روش آمیخته است. جامعه آماری در بخش اول کلیه متون مربوط به رهبری مبتنی بر علم اعصاب است و در بخش دوم جامعه آماری خبرگان در حوزه مطالعاتی رهبری مبتنی بر اعصاب می باشند که تعداد 15 نفر از صاحب نظران به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و با توجه به ماهیت موضوع جهت تأیید مؤلفه ها از نظرات آنان استفاده شد. سپس جهت تعیین مؤلفه های رهبری از آزمون تی تک نمونه استفاده گردید. بر اساس نظر خبرگان، 15 مؤلفه خلق چالش های جدید و تشویق به آن، همدلی، ایجاد فضایی برای تجربیات مثبت، رفتار اخلاقی در تصمیم گیری، امیدبخشی، آزادی عمل، اعتماد متقابل، ارتباطات سازنده و صمیمی، شفافیت، حمایت گری، شور و شوق، ارائه بازخورد عملکرد، طراحی سیستم پاداش دهی، قدردانی و عدالت شناسایی شدند. رهبری مبتنی بر علوم اعصاب با تحریک مؤلفه های رفتاری منجر به ترشح مثبت هورمون در مغز کارکنان می شود و در این شرایط شاهد بروز رفتارهایی مانند خلاقیت، مشارکت، تعهد و تعلق سازمانی و ارتقای هویت سازمانی و... هستیم و در نتیجه نفوذ رهبر در قلب و رفتار کارکنان افزایش می یابد.