فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۰۱ تا ۵۲۰ مورد از کل ۴٬۴۴۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
امروزه یکی از عمده ترین گرایش های هنری در ایران و جهان، گرایش به هنر مدرن یا مدرنیسم هنری است. لذا نظر به گسترده بودن حضور هنر مدرن در فضای فرهنگی امروز ایران نیاز است که نقش تربیتی هنر مدرن از منظری اسلامی مورد ارزیابی قرار گیرد. در این پژوهش برای تبیین نقش تربیتی هنر مدرن و مدرنیسم هنری، با روشی توصیفی تحلیلی، پیش از هر چیز به بررسی نسبت مدرنیسم هنری با تفکر مدرن و مدرنیته در معنای فلسفی آن پرداخته شده است. با انجام این مهم، روشن می شود که به رغم ادعای متمایلین به مدرنیسم، هنر مدرن تقابل بنیادینی با تفکر مدرن ندارد و تنها شورش و عصیانی بوده است در برابر عقلانیت جزئی نگر مدرن. بنابراین سوبژکتیویتة نفسانی و انانیت استعلاطلب، که در مدرنیته محور اساسی تفکر و عمل است، مبنای اصلی ایجاد اثر در هنر مدرن نیز گشته است. با نگرش به آثار هنر مدرن و افکار هنرمندان و ناقدین مدرنیست، چهار ویژگی : ""نفسانی بودن و استعلاطلبی""، ""بی قاعده بودن""، ""پوچ گرایی و نیستی-انگاری"" و ""عدم برقراری ارتباط با تودة مردم"" را از وجوه بارز هنر مدرن دانسته ایم. در بخش دیگر این مقاله با مراجعه به منابع اسلامی همچون نهج البلاغه اجمالاْ نشان داده ایم که هدف غایی تربیت هنری در اسلام همانا ""درک جمال الهی و رسیدن به کمال"" است. و نهایتاْ نتیجه گرفته ایم که همة چهار ویژگی یادشده با هدف غایی تربیت هنری اسلام در تضاد هستند.
اخلاقِ مبتنی بر طبیعت؛ بررسیِ رهیافت هستی شناختیِ علامه طباطبایی و فینیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اخلاقِ مبتنی بر طبیعت، روش فهم سعادت بر اساس ظرفیت ها و قوای طبیعی انسان است که در سنت یونانی و به ویژه در ارسطو وجود داشته و بعدها در نگرش آکوییناس و سنّت آکویینی دنبال شده است. جان فینیس، که از جمله اندیشمندان معاصر و از پیروان این سنّت اخلاقی بوده، کوشیده است به پیروی از آکوییناس مسیر فهم و تحقق سعادت آدمی را بر اخلاقِ مبتنی بر طبیعت ترسیم کند. علامه طباطبایی نیز دیدگاه های اخلاقیِ خود را بر سرشت طبیعی انسان و ظرفیت های طبیعی او مبتنی کرده و تقریری از نظریهٔ اخلاقیِ قانون طبیعی را در سنّت اسلامی به تصویر کشیده است. بررسی دیدگاه این دو اندیشمند در بُعد هستی شناسیِ ارزش ها، نشان می دهد که علی رغم وجود شباهت های چشمگیر، این دو دیدگاه، در نوع رهیافت واقع گرایانه و وجودشناسانه و نیز در تعداد، نحوهٔ هستی، و نوع رابطهٔ بین خیرات پایه با یکدیگر متفاوت اند. با تحلیل این تفاوت ها، به نظر می رسد رهیافت علّامه در بُعد وجودشناختیِ نظریهٔ اخلاقیِ قانون طبیعی، از توجیه معقول تر و قابل دفاع تری نسبت به فینیس برخوردار است. این مقاله می کوشد در بُعد وجودشناختیِ مسائل مربوط به نظریهٔ قانون طبیعی، دیدگاه این دو اندیشمند را درباره اخلاقِ مبتنی بر طبیعت تحلیل و بررسی کند.
انسجام گروی تبیینی در توجیه معرفت در ترازوی نقد(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۵ شماره ۶۸
حوزههای تخصصی:
با اینکه «مبناگروی» رایج ترین نظریه در توجیه معرفت است، انتقادهای ناظر به آن سبب شد معرفت شناسان معاصر آن را کنار گذاشته، دیدگاه های جدیدی ابداع کردند که مهم ترین آنها انسجام گروی است. در این میان بیشتر انسجام گرایان طرف دار «انسجام گروی تبیینی» هستند. تبیین، پاسخ به پرسش از علت یک پدیده است. فیلسوفان علم و معرفت شناسان هیچ اتفاق نظری در حقیقت تبیین ندارند؛ برخی الگوی قیاسی را مطرح کرده اند؛ برخی دیگر تحلیلی معرفتی از آن به دست می دهند و برخی ادعای بداهت مفهومی تبیین را پیش کشیده اند. به باور پیروان انسجام گروی تبیینی، باور به گزاره p هنگامی موجه است که با مجموعه ای از باورهای فرد که نسبت به سایر مجموعه باورهای او بیشترین حد از انسجام تبیینی را دارد، هماهنگی داشته باشد و باور به p برخی از باورهای آن مجموعه را بهتر از نقیضش تبیین کند یا اینکه آن باورها، باور به p را بهتر از نقیضش تبیین کند. انسجام گروی تبیینی اشکالات متعددی دارد؛ از جمله لزوم انسجام تبیینی بیشتر در مجموعه مشتمل بر حقایق کمتر، وجود تبیین های بهتر، اما بی اعتبار و لزوم انسجام تبیینی مساوی در مجموعه های ناسازگار. تلاش های طرفداران این نگرش در پاسخ به اشکالات ناکام بوده است.
پایه بودن اعتقاد به خدا از دیدگاه علامه طباطبایی و آلوین پلانتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام خداشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
اعتقاد به وجود خدا، همواره در معرض حملات نظری بوده و یکی از این موارد، چالش در توجیه این باور است. در مقاله حاضر، نظرهای علامه سید محمدحسین طباطبایی و آلوین پلانتینگا در مواجهه با چالش فوق بررسی و با تحلیل دیدگاه آنها، مقایسه ای انجام خواهد گرفت. اگرچه هر دوی ایشان اعتقاد به خدا را از دلیل بی نیاز می دانند و برهان را تنها مؤید ایمان می پندارند، پلانتینگا که به سنت معرفت شناسی اصلاح شده تعلق دارد، با نقد بنیادی نظریه مبناگروی سنتی در توجیه، گزاره «خدا وجود دارد» را برای فرد دیندار از جرگه گزاره های واقعاً پایه معرفی می کند و البته آن را بدیهی نمی داند. این در حالی است که او نمی تواند معیار جامع و مانعی را برای گزاره های پایه ارائه دهد. اما علامه طباطبایی که به مکتب مبناگروی سنتی در توجیه وفادار است، برای اثبات وجود خدا از اصلی بهره می برد که مناقشه ای در پایه بودن آن وجود ندارد؛ یعنی اصل عدم اجتماع نقیضین. به این ترتیب علامه طباطبایی با تحلیل موضوع گزاره فوق، آن را به عنوان گزاره ای بدیهی اولی معرفی می کند.
نسبت سنجی تریلوژی آیسخولوس وآپولوژی سقراط از رهگذر تراژدی (جستاری فلسفی- سیاسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آفرینش تریلوژی به مثابه قالبی نمایشنامه ای و موضوع خلق تراژدی در چارچوب نخستین اجرای آن، ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر داشته و همچنانکه به آیسخولوس نسبت داده می شوند به طور منطقی می توان از تقارن زمانی آنها سخن گفت. از سوی دیگر آپولوژی به عنوان رویدادی تاریخی یا زیسته ای عینی و واقعی که توسط افلاطون و از قضا در قالب همپرسه و نمایشنامه روایت شده است، عنصر بدیع و فن آورانه تریلوژی یعنی تراژدی را بازآفرینی می کند. در تلاش برای بازتفسیر و رمزگشایی از آپولوژی براساس بستر و زمینه متنی و فکری (متدلوژی زمینه گرا)، تریلوژی رابطه ویژه و ممتازی با آن برقرار می سازد. متن حاضر در ادامه «کلان تز» تاثیرپذیری سقراط از تراژدی به تبیین رابطه تریلوژی آیسخولوس و آپولوژی سقراط می پردازد و بر آن است تراژدی به مثابه درونمایه اصلی تریلوژی در شکل بخشی به آپولوژی و جهت دهی به آن نقشی بنیادین و بی بدیل ایفا می کند. تلاش این متن ارائه تصویری روشن از چنین رابطه ای است. نسبت سنجی آپولوژی و نمایشنامه های آیسخولوس به قاعده رویکرد هرمنوتیک زمینه گرا منجر به رمزگشایی از آپولوژی و آشکارگی معنای فوق الذکر می گردد که به عنوان فرضیه این متن بیان می شود. این همان معنایی است که بخش عمده ای از رویکردهای سیاسی و مدنی سقراط را تبیین می کند
مبانی فلسفی فنا ناپذیری نفس و رابطه آن با اثبات قیامت، و نقد نظرات فیلسوفان غربی در فناپذیری نفس
حوزههای تخصصی:
مسئله فناپذیری یا فناناپذیری نفس از ابتدا، از زمان افلاطون، مورد بحث و دغدغه فیلسوفان بود. افلاطون در رساله فایدون به جادوانگی نفس اشاره کرده است، لکن در حوزه فلسفه اسلامی برای نخستین بار فارابی به مسئله بقای نفس بعد از موت بدن اشاره کرد و سپس ابن سینا و دیگران برای بقای نفس بعد از فنای بدن استدلال کردند. در مجموع می توان هشت مبنای عقلی و فلسفی برای فناناپذیری نفس از مبانی و دلایل ابن سینا، سهروردی، محقق طوسی و ملاصدرا را بدست آورد. در این مقاله همه این مبانی به طور مستدل و با نظم منطقی در جهت اثبات فناناپذیری نفس بیان شدند و البته همین مبانی رابطه مستقیم با اثبات قیامت دارند. در مقابل دلایل فیلسوفان اسلامی در فناناپذیری نفس، برخی فیلسوفان غربی همچون هیوم، راسل و آنتونی فلو دلایلی در فناپذیری نفس ارائه کرده اند که دلایل آنها نقل و مورد نقد و بررسی قرار خواهند گرفت.
بررسی و تطبیق جعل یا کشف معنای زندگی در اندیشه کیرکگور و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حذف علت غایی در تاریخ اندیشه، در مباحث علمی و فلسفی تغییراتی ایجاد کرده است و این موضوع عامل تغییر نگرش انسان به بحث خداوند بهعنوان یک خالق و قدرت لایزال بوده است و اصلیترین مسئله انسان، یعنی بحث درباره معنای زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. این امر، دلیل اصلی بهحاشیهراندن اولوهیّت خداوند و جایگزینشدن قوای انسانی شده است که نتیجه نهایی آن حاکمیّت رویکردهای نیهیلیستی و پوچگرایانه بوده است. به دنبال آن، استیلای سکولاریسم و دینپیرایی مسئله معنای زندگی انسان را به چالش کشیده است و پس از آن، انسان خداوند را نه همچون منشأ معنا، بلکه بهعنوان مانعی بر سر راه زندگی می داند. ازاینرو، بر آگاهی و اراده خود تکیه می کند و خود را آفریننده معنای زندگی میپندارد. به همین دلیل، بحث کشف و جستجوی معنای زندگی، دستخوش تغییر شده است و به جای آن، رویکردهای معنا آفرین و سخن از جعل معنا، جایگزین شدهاند. این مسئله که آیا انسان سازنده و آفریننده معنای زندگی خویش است یا آن را از عاملی بیرونی کسب میکند، امروزه به چالش بزرگی برای بشر تبدیل شده است. تقابل اندیشمندان خداباور و ملحد اهمیت چنین مسائلی را دوچندان می کند. به همین دلیل، در این پژوهش تلاش شده است برای این پرسش، با توجه به دو رویکرد خداباور و غیرخداباور کیرکگور و سارتر، که از اندیشمندان مکتب اگزیستانسیالیسم و از پیشگامان تحولات شگرف فلسفه معاصر هستند، پاسخی مناسب بیابیم. ازیکسو، تکیه کیرکگور بر سابجکتیویته بهعنوان یک حقیقت پایدار برای کشف معنای آبجکتیو زندگی با توجه به سپهرهای هستی، و ازسویدیگر، بیمعنابودن بنیادین زندگی به دلیل وجودنداشتن خداوند از نظر سارتر که با توجه به آگاهی انسان میتوان به روش سابجکتیو برای آن معنایی جعل کرد، ژرفاندیشی شده است.
دو مفهوم « مایا» در مکتب ودانته و «امر» درکلام اسماعیلیه؛ مقایسه و نقد دیدگاه زینر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آفرینش از نگاه اسلام و هندوئیزم، نوعی ایجاد یا پدیدار شدن کثرت از وحدت است. قرآن این عمل را نتیجه امر الهی و سنت ودانته (اوپانیشادها)، آن را محصول نیروی مایای برهمن دانسته است. مفهوم امر الهی در قرآن و تفاسیر تشیع و تسنن بیان شده است. برخی محققان، با استناد به آثار اسماعیلیان، مفهوم قرآنی «امر الهی» را معادل مایا در سنت هندو دانسته اند. این پژوهش، با هدف ارزیابی این دیدگاه به مقایسه دو مفهوم «امر» و «مایا» پرداخته است. بدین منظور، شماری از اوپانیشادها و نیز آثار برجسته فرق اسلامی، از جمله اسماعیلیان مورد بررسی قرار گرفته است. حاصل یافته های پژوهش حکایت از آن دارد که وجوه تمایز و افتراق امر و مایا بیش از آن است که بتوان بر این همانی دو مفهوم حکم کرد.
جایگاه امر حسی در پدیدارشناسی هنر دوفرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
میکل دوفرن، فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، در رشته ای از آثار خویش، به ویژه مهم ترین اثرش به نام پدیدارشناسی تجربه زیبایی شناسانه، توصیفی منظومه وار از تجربه زیبایی شناسانه به دست داده است. این مقاله جهت گیری ای را بررسی می کند که به نظر می رسد مبنای پدیدارشناسی هنر او را تشکیل می دهد، و آن بر صدر نشاندن معنای اصیل و آغازین واژه استتیک/ زیبایی شناسی، یعنی ادراک حسی (aisthesis) به عنوان اصل لاینفک و جانشین ناپذیر تجربه زیبایی شناسانه است. دوفرن این کار را عمدتا با تفکیک میان اثر هنری و ابژه زیبایی شناسانه انجام می دهد. در این مقاله نشان داده شده است که این تفکیک نزد دوفرن چگونه به اصالت امر حسی در تجربه زیبایی شناسانه راه می برد. در عین حال، این نکته نیز شرح داده شده است که تاکید دوفرن بر حسیت و امر حسی در تجربه زیبایی شناسانه به معنای نفی یا دست کم گرفتن معنا یا عناصر شناختی در این تجربه نیست. با این حال، نزد دوفرن معنا یا عناصر شناختی تجربه زیبایی شناسانه در امر حسی درون ماندگارند و تنها در همین محمل آنی هستند که هستند. به عبارت دیگر، آنچه را ""در"" اثر هنری گفته می شود تنها ""با"" اثر هنری می توان گفت.
تبیین جایگاه «فطرت» در خداشناسی دکارت و نسبت آن با برهان فطرت در اندیشه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام خداشناسی براهین خداشناسی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
یکی از جریان های مهم عصر رنسانس، شکاکیت معرفتی حاصل از پیشرفت های علمی- تجربی و ظهور آرای متعارض در حوزه الهیات و به تبع آن، تزلزل خداشناسی بود. دکارت نخستین متفکری است که در پاسخ به این شکاکیت، با امید به کشف حقیقت، حوزه فلسفی نوی گشود و اهتمام خود را از میان انبوه مسائل فلسفی، به مسئله خدا و نفس معطوف داشته است. دراین حوزه، مسئله فطرت و خداشناسی فطری، به جهت اشتراک و انطباق با آموزه های دینی، از اهمیتی خاص برخوردار و درخور پژوهش است. برهان فطرت در آثار دکارت، با عنوان برهان «علامت تجاری» مطرح شده که بر مبنای وجود مفهوم فطری «کمال مطلق»- خدا- در ذهن انسان استوار است. مقاله حاضر سعی دارد ضمن بررسی معنای فطرت و تصورات فطری، به تبیین جایگاه فطرت در خداشناسی دکارت و بررسی نسبت استدلال فطری وی با برهان مشهور فطرت در اندیشه اسلامی بپردازد.
کلیساى ارتدوکس قبطى و قرائت اولیه از مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسیحیان مصر از دیرباز در این کشور حضور داشته و در مقاطع مختلف تاریخى نقش آفرینى نموده اند. کلیساى ارتدوکس مصر که امروز به کلیساى ارتدوکس قبطى مشهور است، بعد از شوراى جهانى کالسدون از بقیه کلیساهاى شرقى و غربى کناره گیرى کرد و مستقلاً به حیات خود ادامه داد. در این مقاله با روش توصیفى تحلیلى، با اشاره به بزنگاه هاى مهم تاریخى این کلیسا، به مهم ترین ویژگى هاى اعتقادى و عملى آن اشاره شده است. نگارنده معتقد است کلیساى قبطى امتداد اختلافات خاص مسیح شناسى در دوره آباء مسیحى است که به طور مشخص میان دو کلیساى اسکندریه و انطاکیه در جریان بود. ازاین رو، مهم ترین ویژگى این کلیسا مسیح شناسى تک ذات انگارانه آن است که متأثر از الهیات یونانى مآب مدرسه اسکندریه است. از سوى دیگر، پیوند این کلیسا با رهبانیت، سبب تداوم آن در طول تاریخ و عبور از تنگناهاى مختلف شده است. همچنین این کلیسا در دهه هاى اخیر کوشیده است اختلافات اعتقادى خود با کلیساى کاتولیک رم را به حداقل برساند.
هستی شناسی موسیقی و اثر ادبی از دیدگاه رومن اینگاردن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رومن اینگاردن بنیان گذار هستی شناسی هنر است. او با رویکردی پدیدارشناختی و تحت تأثیر آموزه های فلسفی هوسرل کوشید نشان دهد که اثر هنری و ابژه زیباشناختی دو موجودیت متفاوتند. اثر هنری شی ای مانند سایر اشیای واقعی است، درحالی که ابژه زیباشناختی ماهیتی قصدی دارد و با کنش های آگاهی و در ذهن مخاطب قوام می یابد. آثار موسیقی کلاسیک هستی شناسی یگانه ای دارند. از یک سو اثر موسیقایی همان پارتیتوری است که آهنگساز آن را تصنیف کرده است و از سوی دیگر، این اثر در هر بار اجرا هستی متفاوتی پیدا می کند. هستی اثر ادبی نیز لایه لایه است و اثر به درجات مختلف در هر یک از این لایه ها متحقق می شود. به اعتقاد اینگاردن هر اثر هنری فضاهای نامتعین و نامشخصی دارد که مخاطب طی تجربه زیباشناختی آن ها را تکمیل می کند. مخاطب با پُر کردن این فضاها به اثر هنری یک هستی انضمامی می بخشد. بنابراین، درک اثر هنری مستلزم مشارکت فعّال مخاطب است و اثر در رویکردی بیناسوبژکتیو تقویم می شود.
لذت زیبایی شناختی و تمایز آن با لذت زیستی از دیدگاه توماس آکویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توماس آکویناس یکی از دو چهره ی پیشگام قرون وسطی بعد از آگوستین است که در مقام متنفذترین فیلسوف دوره جدید کلیسا، صاحب آثار نظام یافته ای است که می توان از دل آن، گزاره های فلسفی درخوری در حوزه هنر و زیبایی شناسی استحصال کرد. بر این اساس جستار حاضر با پیش رو گذاشتن این فرضیه که تمایز موجّهی میان لذت بر آمده از ادراک زیبایی و لذت حاصله از ارضاء تمایلات زیستی مبتنی بر اشارات و اظهارات توماس وجود دارد، با روش توصیفی و تحلیلی، اقدام به بررسی و توضیح عناصر این ادعا در ذیل مسائل جزیی تری کرده است. در دو بخش نخست این مقاله، ماهیت لذت زیبایی شناختی با تکیه بر سایر مولفه های موثّر فلسفی در این رابطه، تبیین گشته است که از جمله آن؛ بررسی فرایند ادراک زیبایی مبتنی بر نظریه شناخت آکویناس، کیفیت حرکت «میل» در ادراک امر خیر، مقاطع مختلف حرکت میل و تمایز آن با لذتی که از ادراک زیبایی حاصل می شود و در دو بخش نهایی با تاکید بر مقدمات قبل، تمایز لذت زیبایی شناختی و لذت زیستی تبیین گشته است.
نقدی بر زمینه گرائی ساختاری توجیه باور اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
مبناگرایی و انسجام گرایی اخلاقی رویکردهایی سنتی برای ساختار توجیه باور اخلاقی اند که هریک مشکلاتی دارند؛ ازاین رو، امروزه برخی فیلسوفان اخلاق مانند مارک تیمونز، زمینه گرایی ساختاری توجیه باور اخلاقی را نظریه مستقلی در عرض آن دیدگاه ها می دانند. هدف ما این است که نشان دهیم این رویکرد برای توجیه باور اخلاقی بسنده نیست؛ ازاین رو، ابتدا تفسیر توجیه و به تعبیر تیمونز، مسئولیت پذیری و تعهد را تحلیل و نقد می کنیم. سپس مهم ترین عنصرهای این رویکرد، یعنی سیاق و باورهای مبنایی زمینه ای را نقد می کنیم. نتیجه پژوهش این است که زمینه گرایی ساختاریِ توجیه باور اخلاقی نمی تواند موفق باشد و به ویژه با اندیشه های اخلاقی جوامع دین گرا ناسازگار است.
ایمان و عقلانیت؛ بررسی تطبیقی دیدگاه توماس آکوئیناس و مارتین لوتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی قرون وسطی میانه (قرون 12 و 13)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی ادیان دیگر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
دیربازی است که مسیحیت شاهد بحث رابطة ایمان و عقلانیت و تبیین مرزهای میان این دو است؛ بحث مهمی که با باور دینی و مذهبی افراد سروکار دارد و اختلافات فراوانی در میان اندیشمندان بزرگ مسیحی به وجود آورده است. ازآنجاکه توماس آکوئیناس، یکی از بزرگ ترین الهی دانان کلیسای کاتولیک و مارتین لوتر، یکی از تأثیرگذارترین شخصیت های کلیسای پروتستان بوده و این دو فرقه تحت تأثیر فراوان اندیشه های آنان است، مقایسة اندیشة آنان در این مسئله می تواند بسیار حائز اهمیت باشد. این مقاله با رویکرد تحلیلی و بررسی اسنادی، درصدد واکاوی تطبیقی بحث ایمان و عقلانیت از دیدگاه این دو چهرة شناخته شدة مسیحی است. بی تردید فهم رویکرد آنان، برای شناخت دقیق تر این کلیساهای بزرگ و مهم مسیحی راه گشا خواهد بود. یافته های این مقاله، حاکی از این است که آکوئیناس یک عقل گرای غیرافراطی و لوتر یک ایمان گرای غیرافراطی است و به رغم پذیرش اجمالی دو عنصر ایمان و عقلانیت از جانب هر دو، اختلافاتی جدی در مبانی فکری آنان وجود دارد.
آزمون جهان هایِ ممکن از نظرگاه طرفداران ارجاع های مستقیم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطابق نظر لایب نیتس، تعداد نامتناهی از جهان های نامتناهی وجود دارند که خداوند بهترین آن ها را برای خلق کردن انتخاب می کند. خود لایب نیتس از فاهمه ی الهی به مثابه ی قلمرو واقعیت های ممکن سخن می گوید. تاکنون تفاسیر متعددی از جهان های ممکن ارائه شده است. در میان این دیدگاه ها، دیدگاه فیلسوفان تحلیلی اواخر قرن بیستم از اهمیت شایانی برخوردار است. برخی از این فیلسوفان با نام طرفداران ارجاع مستقیم، به این همانیِ بین جهانی درباره ی این نظریه قائل اند. این همان بین جهانی می گوید چگونه یک فرد می تواند در تمام جهان های ممکن، هویت خود را حفظ کند. مدافع این نظر سول کریپکی است. در این مقاله، ما دیدگاه لایب نیتس را در ارتباط بین واقعیت و فردیت، در پرتو برخی نظریات معاصر در مفهوم جهان های ممکن، بررسی نموده ایم. در این جا، بیان کرده ایم که آثار لایب نیتس در پرتو برخی از این دیدگاه ها، زمانی که مورد آزمون قرار گیرند، خوانش متفاوتی از آنچه که در تلقی سطحی از این آثار است پیدا می کنند. با وجود این، نظرات لایب نیتس و کریپکی در نهایتِ اختلاف قرار می گیرند، زیرا از نظر لایب نیتس، ذات فرد شامل تمام محمولات خود است و هیچ تمایزی بین خصوصیات عرضی و ذاتی نیست، اما از دید کریپکی، آنچه برای فرد ذاتی است خصوصیات منشأ آن است.
نگاه انتقادی گاتینگ به الگوهای معرفت شناختی مستقل از حقیقت در باور به وجود خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گری گاتینگ(Gary Gutting) از فیلسوفانی است که در زمینه فلسفه دین آراء ارزشمندی دارد. وی رویکردهای فیلسوفانی مانند ویتگنشتاین، آکویناس و پلانتینگا را در مواجهه با توجیه باورهای دینی رویکرد مستقل از حقیقت می نامد و البته چنین رویکردی را نادرست می داند. در خصوص رویکرد ویتگنشتاینی گاتینگ معتقد است غیر دین داران نیز با شناخت قوانین حرکت های بازی زبانی دین تاحدی هرچند اندک زبان دین را فهم کرده و می توانند سازگاری یا ناسازگاری میان باورهای دینی را تشخیص داده و ارزیابی کنند. از آنجا که گاتیتنگ معتقد است نظریات ویتگنشتاینی تصویر دقیقی از زبان دین ارائه نمی دهد، وی در ادامه دیدگاه توماس آکویناس در خصوص زبان تمثیلی از دین را با تکیه بر تقریر دیوید بورل مورد بررسی قرار می دهد. اما وی معتقد است ارائه تصویری از خدا با زبانی که کاملا مخصوص به خدا بوده و در مورد سایر موجودات کاربردی ندارد، همچنان گزاره خدا وجود دارد را بی نیاز از توجیه نمی کند. در نهایت گاتینگ پس از تقریر دیدگاه پلانتینگا دیدگاه وی را نیز مخدوش دانسته و معتقد است کاملا محتمل است که مومنان معتقد به پایه بودن باور به وجود خداوند و مومنان معتقد به پایه نبودن باور به وجود خداوند به لحاظ معرفتی همتا باشند به گونه ای که نتوان نظر یکی را بر دیگری ترجیح داد. نهایتا گاتینگ دیدگاه های مستقل از حقیقت را ناکارآمد دانسته و معتقد است رویکرد حقیقت محور در توجیه باور به خدا با موفقیت بیشتری همراه خواهد بود.
بررسی هم سنج عقلانیت در آرای سیدحسین نصر و ریچارد رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
ریچارد رورتی فیلسوفی نوپراگماتیسم و ضدذات گرا و سیدحسین نصر فیلسوفی سنت گرا، هر دو از برجسته ترین رهبران فکری در فلسفه معاصر هستند. آن ها با به چالش کشیدن بنیادها و معیارهای عقلانیت در فلسفه مدرن، به ویژه آن دسته از معیارهایی که موجب گسترش روزافزون عقلانیت علمی می گردد، خواهان بسط عقلانیت در حوزه های دیگری از تلاش های بشری، حوزه هایی چون ادبیات، هنر و علوم انسانی بر اساس دغدغه ها و نگرش های فلسفی خویش هستند. با بررسی دقیق وجوه ناهمسان و همسان آرای فلسفی نصر و رورتی درباره عقلانیت و نقد هر یک، محدودیت ها و کاستی های فلسفه مدرن پیرامون مفهوم عقلانیت درک می گردد؛ محدودیت ها و کاستی هایی که نیازمند ایجاد دگرگونی های جدی و بسط و تعدیل هستند. این دگرگونی و تعدیل آرا در فلسفه نصر با تمرکز بر جنبه های بی زمان و سرمدی انسان، با راهیابی حقیقت مطلق به سایر علوم صورت می پذیرد و در فلسفه رورتی با تمرکز بر جنبه های تاریخی و زمانی با خلق همبستگی و روابط دموکراتیک میان همه انسان ها. دیدگاه های نصر و رورتی، با وجود تفاوت های بنیادینی که دارند، با آشکار ساختن آسیب های عقلانیت مدرن، رهگشای حل بسیاری از مسائل در فلسفه معاصر گشته اند.
کانت به روایت دیلتای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با اینکه دیلتای کانت را در « نقد عقل محض» پیشگام خود دانسته و طرح ابتکاری خود را به تبع کانت ، «نقد عقل تاریخی» نامیده است معهذا او را در عقلانی سازیِ سوژه انسانی ناکام می داند. وی نه فقط بر بُعد شناختی سوژه ، بلکه بر بُعد ارادی و احساسی آن هم تاکید می کند و کانت را به عقلانی کردنِ سوژه متّهم می کند .از سوی دیگر طرح کلان نقد وی برخلاف کانت به علوم طبیعی محدود نشده و شامل علوم انسانی هم می گردد. دیلتای دو نقد عمده را بر معرفت شناسی کانتی وارد می کند ؛ نخست اینکه این معرفت شناسی واجد تلقی ای بسیار عقلانی از تجربه است به گونه ای که از ابعاد عاطفی و ارادی تجربه غفلت کرده و نوعی نظر ورزی گسسته از جهان است در حالی که تجربه چیزی فراتر از آن است و مشروط و محوی در همة قوای شناختی ، عاطفی و ارادی ماست ، دوم آنکه موضع استعلایی کانت غیر تاریخی و بلکه فراتاریخی است .درواقع طرح اصلی دیلتای ، تکمیل طرح بنیادهای معرفت شناختی علوم طبیعی ( عقل محض ) توسط کانت و توسعه آن به حوزه علوم انسانی ( عقل تاریخی ) به مدد عبور از سوژه پیشینی ِصوری عقل زده کانتی به سوژه تاریخیِ ریشه دار در شبکه حیاتی است.
خداگونگی اخلاقی در آیین یهود؛ مفهومی در حال دگردیسی و تحول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از عناصر مهم در هر نظام اخلاقی، نظریة ارزش است که بر اساس آن، ملاک درستی یا نادرستی اعمال در آن نظام اخلاقی تبیین می گردد. در نظام اخلاقی یهود، نظریة ارزش از نوع غایت محور بوده که آدمی با عمل به فضایل و دوری از رذایل اخلاقی، به غایت خداگونگی دست یافته و مستحق عناوینی همچون مقدس، عادل و صدیق می گردد. این تحقیق، بر آن است که ضمن واکاوی لوازم و قلمرو مفهوم خداگونگی بر اساس منابع درون دینی، فرایند آن را بر اساس ادوار چهارگانه اخلاق یهودی تحلیل نماید. به نظر می رسد، خداگونگی در ادوار اخلاقی پیش از مدرن، جایگاه خود را به عنوان غایت در نظام اخلاقی یهود حفظ کرد. اما در دوران مدرن و با تأثیرپذیری از نظریات کانت، اخلاق یهودی در حال تبدل ماهیت از غایت گرایی به وظیفه گرایی است. با این حال، نمونه هایی از اصالت خداگونگی را می توان در این اخلاق مشاهده کرد.