فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۲۱ تا ۱٬۱۴۰ مورد از کل ۲٬۰۲۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
داستان رفتن کیکاووس به مازندران ساختاری سه قسمتی شامل: شروع، میانه و پایان دارد. داستان با حادثه شروع می شود و شخصیت اصلی داستان (رستم) را به خواننده معرفی می کند. انتخاب راه کوتاه، که نقطه عطف داستان است، مقدمه را به میانه ربط می دهد و بعد از وقوع این حادثه، حوادث یکی پس از دیگری به صورت زنجیروار به وجود می آیند و براساس زمان خطی داستان گسترش می یابند. در میانه داستان شخصیت (رستم) آزمایش می شود (امتحان پس می دهد). داستان توالی زنجیره ای دارد و حوادث به نقطه اوج، که نقطه عطف دوم داستان است، ختم می شود. این نقطه داستان را وارد پایان می کند و سرنوشت شخصیت (رستم) را نیز مشخص می کند. رستم (قهرمان داستان) برای رسیدن به هدف خود (آزادکردن کیکاووس از بند دیو سپید) باید از سیستان به سمت مازندران سفر کند. نیروی اعزام کننده وی زال است. او با یاری نیروهای یاری دهنده (خدا، اسب، اولاد و میش فربه) سرانجام از مراحل دشوار سفر عبور می کند و میثاقش را به انجام می رساند. داستان پیرنگی بسته و نتیجه قطعی دارد و از روابط علت و معلول تبعیت می کند.
مقایسه شگردهای داستانی در روایت بیهقی و تنوخی از ماجرای افشین و بودلف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاریخ بیهقی اثری ویژه در تاریخ و ادبیات فارسی است که شیوه نثر آن تأثیری ماندگار بر آثار و حتی اشعار پس از خود گذاشته است. شگردهای داستانی به کار رفته در این اثر، پژوهشگران فراوانی را برانگیخته تا از منظر داستانی به آن بنگرند. بررسی کارنامه بیهقی پژوهی در ایران نشان می دهد، به ماجراهای حسنک وزیر و افشین و بودلف بیش از دیگر ماجراها توجه شده است. ماجرای نخست در دوران بیهقی روی داده و دومی پیش از عصر او. آن چه تا کنون به آن توجه چندانی نشده است، چگونگی استفاده بیهقی از شگردهای داستانی و بازپرداخت حکایت هایی است که بیهقی از منابع پیش از خود گرفته است. با مقایسه روایت بیهقی از یک ماجرا با همان ماجرا در متنی کهن تر می توان با چگونگی بهره گیری بیهقی از شگردهای داستانی و نگاه او به مخاطب آشنا شد. از همین رو، این پژوهش در پی بررسی و واکاوی چگونگی بهره گیری بیهقی از شگردهای داستانی در ماجرای افشین و بودلف و تغییرات پدید آمده از سوی این نویسنده در این ماجرا است و بررسی راه هایی است که بیهقی آگاهانه و برای درگیر ساختن بیشتر مخاطب در روایت به کار برده است. برای مقایسه شگردهایی مانند ساختار، پیرنگ، تعلیق، توصیف، گفت وگو، شخصیت پردازی و فضاسازی در هر دو روایت بررسی می شود. یافته های پژوهش نشان داد که بیهقی در خطوط اصلی و طرح کلّی حکایت تغییری نداده است؛ اما در چگونگی ارائه، برخی عناصر را به حکایت افزوده و بخش هایی را نیز جا به جا کرده است؛ شگردهایی مانند تعلیق و بحران، فضاسازی، توصیف، گفت وگو، شیوه ارائه روایت و معرفی شخصیت ها در این تولید و بازسازی هنری نقش پر رنگی داشته است.
ادبیات کهن: گنبد سبز فلک
تجلی اسطوره در شعر م. سرشک (شفیعی کدکنی)
حوزههای تخصصی:
اسطوره، پیوند بسیار نزدیکی با هنر، به ویژه شعر، دارد. اسطوره در فرهنگ و تمدن یک ملت ریشه دارد؛ و ادبیات، یکی از عوامل جاودانگی و حیات فرهنگ و تمدن ملّت ها است. شاعران، اسطوره ها، باورها و رؤیاهای مهم و کهن اقوام خود را می پرورانند و درنتیجه پیوند با اسطوره های دوران کهن تا باورهای زمان خویش، طی یک جریان درونی در ناخودآگاه جمعی، به پویایی و بازآفرینی آنها می پردازند.
بازتاب اسطوره ها در شعر م. سرشک بسیار چشمگیر است. وی پیوند عمیقی با ادبیات و فرهنگ قومی و دیدی وسیع به آن دارد تا جایی که باورها، اساطیر و رخدادهای مهم در آیینه اشعارش منعکس می شود. او به انسان عشق می ورزد و انسان های پاک و وارسته، فراتر از زمان و مکان در شعر او جلوه ای اسطوره ای می یابند.
در مقاله حاضر، تجلّی اسطوره ها به مفهوم عام و در گستره تاریخی ـ فراتاریخی در شعر م.سرشک در پنج دسته بررسی شده است: الف) تجلّی اسطوره های ملّی ـ قومی، ب) تجلّی اسطوره های پیامبران، ج) تجلّی اسطوره های عرفانی، د) تجلّی اسطوره های شاعران، هـ) تجلّی اسطوره های فرا ملّی ـ جهانی.
بررسی الگوی نشانه# معنا شناسی گفتمانی در شعر قیصر امین پور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نشانه# معنا شناسی گفتمانی، برآیند نشانه شناسی ساخت گرا و نظام روایی مطالعات معنایی است. این دیدگاه، جریان تولید معنا را با شرایط حسّی# ادراکی پیوند می زند و برای تولیدات زبانی، نوعی هستی شناسی قائل است. نشانه# معناشناسی گفتمانی، دلالت بر گونه رخدادی از حضور نشانه# معناها دارد و چگونگی کارکرد، تولید و دریافت معنا را در نظام های گفتمانی بررسی می کند. نشانه# معناشناسی گفتمان، در قالب فرایندها و در ابعاد مختلف عاطفی، شناختی، حسّی# ادراکی و زیبایی شناختی و... مطرح می شود که همه این گونه ها در انعطاف پذیر و سیّال بودن نشانه# معنا، اشتراک دارند و تحت نظارت فرایند گفتمانی بروز مییابند. در این فرایند، نشانه ها در همراهی با معناها، به گونه هایی سیّال، پویا، متکثّر، چند بُعدی و تنشی تبدیل می شوند. الگوی نشانه# معناشناسی، می تواند به عنوان روشی کارآمد برای تجزیه و تحلیل متون ادبی مطرح و زمینه ساز خوانشی تازه از آن ها شود. بررسی الگوی نشانه# معناشناسی گفتمانی در شعر قیصر امین پور، این حقیقت را آشکار می کند که او با رویکرد ناب و تازه به پدیده ها و در ارتباطی حسّی# ادرکی با آن ها، جریان زیباساز معنا را رقم می زند؛ جریانی پویا و سیّال که با پشت سر گذاشتن مفاهیم فرسوده و غبار گرفته، به نشانه ای متعالی تبدیل می شود. این نگاه، نشانه شناسی ساخت گرا را به نشانه# معناشناسی سیّال و هستی مدار پیوند می زند. این مقاله در پی آن است تا ضمن بررسی دو اصل و بُعد مهم حسّی# ادراکی و زیبایی شناختی نظام نشانه# معناشناسی گفتمان، به تحلیل شعر قیصر امین پور، بر اساس این الگو بپردازد تا بتواند در پرتو نگاهی نو و سیّال، به بررسی نحوه شکل گیری فرایند زیبایی شناختی در اشعار امین پور دست یابد.
ادب نقد در ادبیات شیعه
حوزههای تخصصی:
متاکریتیک ساختار شناسی ژنتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
متاکریتیک ساختار شناسی ژنتیک دکتر مژگان مهدوی زاده استادیار گروه زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه اصفهان mojgan_mahdavi@yahoo.fr (۸۶/۳/ ۸۵ ، تاریخ تصویب: ۱ /۸/ (تاریخ دریافت: ۱ چکیده توصیف و تشریح متون به شیوه ساختار شناسی، سیری است قابل فهم و واضح که مفهوم ژنتیک را نیز در بر میگیرد و همان طور که میدانیم لوسین گلدمن، اولین کسی است که مطالعات و بررسیهای جامعه شناختی خود را ""ساختار شناسی ژنتیک"" نامید. گلدمن با سعی بر اعمال اصول اساسی شیوه مذکور بر علوم انسانی و بویژه بر نقد ادبی، شباهتها و تفاوتهائی بین مکتبهای مختلف نقد ادبی که گاه تکمیل کننده یکدیگر هستند پیدا کرد و متوجه شد که تمامی این مکاتب به نوعی با شیوه ساختار شناسی ژنتیک او مرتبطند. در واقع برای او، هر گونه تعادل رضایت بخشی بین ساختارهای فکری شخص مورد مطالعه و دنیای پیرامون او، منجر به وضعیتی میشود که در آن، این رفتار انسان است که دنیای پیرامونش را متحول میسازد. ولی آیا چنین بررسیهای جامعه شناختی میتواند مطمئنترین ابزار درک پدیدهشناسی ادبی باشد؟ آیا گلدمن از اهمیت ""متن ادبی"" غافل نشده است؟ وقتی فرد صرفًا به عنوان عضوی از گروهی که به آن وابسته است معرفی میشود، هوّیت فرد در تقسیم بندیهای اجتماعی نادیده گرفته نخواهد شد؟ کدامین تفاوت راسین تراژدی نویس را از مولیر کمدی نویس متمایز میسازد؟ آیا هر دوی آنان متعّلق به قرن هفدهم فرانسه نبودند و در زمان سلطنت لوئی چهاردهم نمی- زیستند؟ آیا نهایتًا وجه اجتماعی بدون در نظر گرفتن وجه فردی مفهومی خواهد یافت؟ واژگان کلیدی: ساختار شناسی ژنتیک، متاکریتیک، پدیده شناسی ادبی، وجه اجتماعی، وجه فردی.
حقیقت و خیال : وجوه پست مدرنی و اسطوره ای رمان دلقک و هیولا
حوزههای تخصصی:
بازتاب: نقد یا انتقاد
حوزههای تخصصی:
نشانه شناسی اولین رمان اجتماعی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تهران مخوف اثر مشفق کاظمی اولین رمان اجتماعی ایران دانسته شده است؛ در این مقاله تلاش کرده ایم نشانه های اجتماعی این رمان را از منظر علم نشانه شناسی تبیین کنیم و به این پرسش ها پاسخ دهیم که نشانه های این رمان به چه نظام های طبقاتی دلالت دارد؟ و آیا این نشانه ها ایدئولوژیکی هستند؟ به این منظور ابتدا به تعریف علم نشانه شناسی و نشانه شناسی اجتماعی پرداخته ایم و سپس جلوه های مختلف نشانه های اجتماعی تهران مخوف را در حوزه هایی همچون نشانه های هویت، آداب و معاشرت بررسی کرده ایم و به این نتایج رسیده ایم که کاظمی به عنوان نویسندة رمان اجتماعی دورة اولیه، به خوبی از نشانه ها بهره گرفته و با به کارگیری درست آن ها توانسته ضمن نمایش اوضاع نابه سامان اجتماعی نظیر اختلاف طبقاتی، نظام دوقطبی، ضعیف کشی و... مفهوم ایدئولوژیکی این نشانه ها را به وضوح نشان دهد و همچنین با تقابل دو نظام نشانه ای متفاوت فقیر و غنی جنبه های خوفناک تهران اواخر عصر قاجار را به نمایش بگذارد.
بررسی ساختاری رمان کلیدربر اساس نظریه برمون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگاه ساختاری به آثار ادبی به سبب بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی پیوند آنها، زمینه های دریافت شایسته تر از ماهیت ادبیات را فراهم می آورد، و با ارائه شگردهای خلق آثار برتر ادبی می تواند به گسترش الگو های پردازش اثر ادبی کمک کند. در میان منتقدان ساختار گرا، گروهی به فرمهای روایی و بررسی عناصر داستان و قوانین ترکیب آنها پرداخته اند، که در این میان «کلود برمون» با ابداع یک نظام مبتنی بر نمایش شکل واره ای، طرحی را پیشنهاد می کند که بر پایه چگونگی روابط بین کوچک ترین واحدها استوار است. رمان بلند کلیدر، اثری تو در تو و گسترده است که محورها و جریانهای چند گانه، آن را شکل داده اند. برای بررسی ساختاری متن این رمان ناچار باید ابتدا طرح کلی آن را استخراج کرد، و سپس به تحلیل آن پرداخت. در تجزیه رمان به طرح اولیه ، شخصیتها، به میزان شرکت در زنجیره حوادث و نقششان در ساختن نقاط اوج در درجه اهمیت قرار می گیرند. قدرت یک رمان واقع گرا چون کلیدر در تعداد پی رفتهای کامل و چگونگی چینش و رابطه علی و معلولی برقرار شده در میان آنهاست. تعداد پی رفتهای اصلی معمولاً به تعداد نقاط اوج داستانی وابسته اند. هر شخصیت در طول رمان با پی رفتهای متعدد ایفای نقش می کند، ولی همه آنها در ایجاد ساختمان اصلی داستان نقش محوری ندارند. بنابراین رمان کلیدر، ترکیبی منطقی از پی رفتهای محوری است که در ارتباطی معنادار با پی رفتهای فرعی و ثانوی هستند، و تعداد شخصیتهای آن تحت تاثیر عواملی چون موضوع، فضای کلی، تعداد روایتهای اصلی، ساختمان قدرتمند روایتها و ارتباط هدف دار آنها با یکدیگر قرار دارد.
بررسی وجوه روایتی در روایتهای هزار و یک شب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه روایتی تودوروف (Todorov) و روش او در بررسی روایتهای اسطوره ای از جمله پژوهش هایی است که در روشن کردن سازوکار روایتها و به طور خاص قصه های عامیانه به موفقیتهای چشمگیری دست یافته است. وی این نوع قصه ها را از جنبه های مختلف مورد توجه قرار داده و در بحث از وجوه روایتی قصه ها به ارتباط میان شخصیتهای قصه پرداخته است. منظور از وجوه روایتی در نظریه تودوروف، جنبه های مختلف حاکم بر روابط میان شخصیتهای قصه است. از آنجا که شخصیت یکی از عناصر اساسی هر قصه ای است، درک ارتباط متقابل شخصیتهای داستان در شناخت سازوکار قصه و چگونگی شکل گیری آن بسیار ضروری است. این نوشته ضمن برشمردن ویژگیهای روایتهای اسطوره ای، هزارویک شب را به عنوان روایتی اسطوره ای و از جنبه وجوه روایتی آن بررسی می کند. به این منظور ابتدا درباره نظریه تودوروف و وجوه روایتی مورد نظر او شرحی مختصر داده می شود و سپس چگونگی ارتباط شخصیتها در روایتهای هزارویک شب، مورد توجه قرار می گیرد و در نهایت بر اساس شکل و کارکرد وجوه روایتی در چگونگی آغاز شدن قصه و تداوم و پایان آن، روایتهای هزارویک شب در شش گروه طبقه بندی می شود.
چندآوایی و منطق گفتگویی در نگاه مولوی به مسألة جهد و توکّل با تکیه بر داستان شیر و نخچیران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مثنوی مولوی، دریای بیکران و پر رمز و راز از جویبارهای مفاهیم ناب است که با هدف ترسیم و تحقّق زندگی مطلوب برای به بار نشستن نهال استعدادهای انسان کمال مند سروده شده است. رازوارگی و رمزگونگی مثنوی تنها در عرصة برخورداری از تجربه های خاصِّ عرفانی و مفاهیم اسرار آمیز الهی نیست که بر مخاطب پدیدار می شود، که شیوه و شگرد مولوی در چگونگی بیان مفاهیم کلامی، فلسفی و عرفانی که بحث های درازدامنی را سبب گشته اند، رمز و راز آن را دو چندان کرده است. در این میان، «جهد و توکّل» از آن گونه مفاهیم متقابلی است که مولوی در باب آن، دیدگاه ثابتی ارائه نداده است. برخورد چندگانة مولوی در داستان ها و حکایت هایی که به جهد و توکّل اختصاص داده است، جلوه ای چندآوایانه بدان بخشیده است. این پژوهش برآن است، دیدگاه مولوی را در باب مسأله جهد و توکّل در داستان شیر و نخچیران از منظر نظریّة چندآوایی و منطق گفتگویی باختین بازکاود. فرضیّة پژوهش بر این امر استوار است که مولوی در داستان مزبور به شیوة چندآوایی به جهدو توکّل نگریسته است. این پژوهش، به روش توصیفی- تحلیلی، بر اساس یافتن تقابل های دوگانی و اصل همزیستی تضادها و روابط گفتگویی آنها که تلفیقی از روش ساختارگرایان در جستجوی تقابل های دوگانی و عنصر غالب همزیستی تضادها در چندآوایی باختین است، صورت گرفته است.
مقایسه داستانهای مشترک مثنوی و منطق الطیربا رویکرد روایت شناسیِ ساختگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
داستان پردازی در «مثنوی معنوی» در مقایسه با آثار تعلیمی مشابه مانند مثنویهای سنایی و عطار جایگاهی منحصر به فرد و کاملاً متمایز دارد و حتی در دوره معاصر نیز برجسته است. بسیاری از داستانهای مثنوی ساخته و پرداخته خود مولوی نیست و ریشه در آثار پیشین خود دارد که یکی از مآخذ مهم آن، منطق الطیر عطار است. نوع ارتباط میان داستانهای مثنوی و منطق الطیر از مقوله «فزون متنیت» است و منظور از آن هر ارتباطی است که متن B (بیش متن) را به متن A (پیش متن) متصل می کند. در این مقاله ساختار داستانهای مشترک میان مثنوی و منطق الطیر را با استفاده از روش روایت شناسی ساختگرا با یکدیگر مقایسه می کنیم تا با نشان دادن شباهتها و تفاوتهای این دو اثر، توجه و ذوق مثنوی به هنر داستان پردازی روشن شود. نتیجه به دست آمده این است که استفاده مثنوی از شگردهای داستان پردازی بسیار بیشتر از منطق الطیر است و واقع گشتار داستانهای مثنوی نسبت به داستانهای منطق الطیر گشتاری غیر مستقیم و پیچیده است.
نظریه «عشق» در متون کهن عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عشق یا محبت، نشانه ای بسیار بدیهی و کیلد معنایی در متون عرفانی است و در هرگونه تحلیل روان شناختی و نشانه شناختی متون عرفانی باید به این واژه که نسبت انسانی و الهی دارد توجه کرد.
در تاریخ عرفان و تصوف اسلامی، واژه عشق در طرح تقریباً منسجم و نظام یافته ای سیر و تطور متعالی و رو به کمال داشته است. در سراسر این تحول و تطور، ما شاهد تبیین و تشریح روان شناختی و فلسفی ماهیتِ عشق هستیم که مبتنی بر شهود و مکاشفات درونی صوفیه و سرشار از اندیشه های غنی و احساسات و عواطف شورانگیز عرفانی است. ما در این مقال، ضمن معرفی کتاب «عَطف الالف المالوف عَلی اللام المعطوفِ» ابوالحسن دیلمی (ف.391 ه.ق) ـ که نخستین اثر مستقل و رساله ای تقریباً مفصل در باب سیر تاریخی و تجزیه و تحلیل روان شناختی و فلسفی «عشق» در عرفان و تصوف اسلامی است ـ از تاثیر این کتاب بر آثار بعد از خود نظیر «سوانح العشاقِ» احمد غزالی (ف.520 ه.ق) و «عبهر العاشقین» روزبهان بقلی شیرازی (ف.606 ه.ق) نیز سخن خواهیم گفت.
بررسی سازوکار شخصیت ها در خسرو و شیرین نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله اساسی این مقاله تحلیل روابط شخصیت ها در خسرو و شیرین نظامی است. در این تحلیل از الگوی کنش گر گریماس استفاده شده است. شش نقش اصلی یا به تعبیر گریماس «کنش گر» در این روایت بازیابی شده که عبارتند از: فرستنده، دریافت کننده، فاعل، هدف، یاریگر و بازدارنده. براساس نتایج حاصل از این تحقیق در روایت خسرو و شیرین، فرستنده بخشی از شخصیت خسرو- ناخودآگاه او- است که در خواب و به صورت انوشیروان، نیای او، ظاهر می شود و بشارت شیرین و شبدیز را به او می دهد؛ دریافت کننده خسرو، فاعل: شیرین، هدف: رسیدن خسرو و شیرین به یکدیگر، یاریگر: شاپور و کنش گر بازدارنده: از طرفی مریم، همسر خسرو، است که با مرگ او کنش بازدارندگی اش به پایان می رسد و از طرف دیگر فرهاد است که بازدارندگی چندانی از او بروز نمی کند. «عشق فرهاد به شیرین» داستان عاشقانه ای به موازات عشق «خسرو و شیرین» نیست؛ بلکه در طول این روایت جای دارد و فرهاد به عنوان کنش گر بازدارنده (رقیب) ایفای نقش می کند. از این پژوهش بر می آید که الگوی گریماس در تحلیل شخصیت های منظومه خسرو شیرین تا حدی مفید و کارآمد است و براساس این الگو خواننده با ذهنیتی روشن می تواند روابط و مناسبات شخصیت ها را دنبال کند.
از مقایسه کنش گرهای فاعل، دریافت کننده و بازدارنده در دو روایت خسرو وشیرین و لیلی و مجنون می توان دریافت که آن چه از نظر داستان پردازان خسرو وشیرین ارزش به حساب می آمده، آزادگی شخصیت زن داستان و قاطعیت او در عمل بوده است، اما آن چه در نگاه داستان پردازان لیلی و مجنون ارزشمند بوده، پایبندی شخصیت زن داستان به آداب و رسوم اجتماعی و تبعیت او از فرمان پدر یا شوهر بوده است. این نکته بیانگر تفاوت فرهنگی جوامعی است که خاستگاه اولیه دو روایت بوده اند. طرح این نمونه زمینه ای برای تعمیم آن به دیگر داستان های عاشقانه فارسی است.