فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۱٬۵۱۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
هر گفتمانی، عرصه ی فرایند تولید معناست و عناصر مختلفی در شکل گیری این فرایند دخیل هستند؛ استعاره یکی از عناصر معناساز در انواع گفتمان ها است. این مقاله با رویکرد نشانه- معناشناختی، نگاهی تازه به نقش پادگفتمانی استعاره در فرایند تولید معنا و چگونگی برقراری ارتباط در گفتمان نامه های نیما یوشیج دارد. منظور از نقش پادگفتمانی، به کارگیری استعاره به عنوان یک شگرد از جانب گفته پرداز در جهت برجسته سازی بخشی از گفته، تأثیرگذاری هرچه بیشتر بر مخاطب، حمایت از گفته، ترمیم روابط زخم خورده، سرپوش گذاشتن بر عواطف و احساسات، القای حسی خاص به مخاطب و ... در گفتمان است. این پژوهش بر آن است تا نقش استعاره را در شکل گیری معنا و انسجام بخشی به گفتمان نشان دهد و نقش های پادگفتمانی استعاره را در ترمیم و بازسازی گفتمان بررسی کند. از این رو مهم ترین کارکردهای ارتباطی استعاره را در نامه های نیما دسته بندی کرده و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.
جهان های موازی و معنی شناسی روایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیرنگ برخی از روایت ها به گونه ای خلاف عادت طرح ریزی شده است به طوری که مجموعِ چند حالتِ متضاد و گاه متناقض همزمان ارائه می شود. فهم و معنادار کردنِ این نوع روایات براساس هستی شناسیِ کلاسیک که اکثر ما خوانندگان با آن خو گرفته ایم ممکن نیست؛ بلکه نیازمند هستی شناسیِ دیگری همچون هستی شناسیِ کوانتومی است. چراکه در تفسیر «چندجهانیِ» مکانیک کوانتوم به فعلیت رسیدنِ «همه احتمالات» و جمع شدن حالت های متضاد ممکن است. بنابراین این مقاله یک پژوهش بینارشته ای است با هدف بررسیِ انواع روایاتِ به اصطلاح «چندجهانی» براساس مبانیِ مطرح در مکانیک کوانتوم. پرسش این پژوهش تبیین ارتباط میان مفهومِ جهان هایِ موازی در فیزیک و معنی شناسیِ روایت است یا به عبارتی، پاسخ به این پرسش که ایده جهان های موازی چه نقشی در معنی شناسی روایت دارد؟ نتایج به دست آمده نشان می دهد که روایات چندجهانی خواننده را به تفکر عمیق تر درباره ذاتِ مکان، زمان، هویت، حافظه، به چالش کشیدن مرز میان امر واقعی و خیالی و مسایلی از این قبیل فرامی خواند.
فرآیندهای واجی همخوانی در گویش فریمانی بر پایه واجشناسی خودواحد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در واج شناسی خودواحد که اوّلین بار توسط گلدسمیت به صورت یک حوزه مستقل در واج شناسی زایشی مطرح شد، بازنمایی واجی در لایه های متفاوت صورت می گیرد. در این رویکرد، هر مشخّصه یا گروهی از مشخّصه ها که در یک زبان، یک نقش واجی ایفا کند، در یک لایه مستقل قرار می گیرد. «مشخّصه ها» در واج شناسی خودواحد، استقلال و موجودیت خاصّ خود را دارند. هدف از نگارش مقاله حاضر، معرفی، تحلیل و توصیف فرآیندهای واجی همخوانی در گویش فریمانی بر مبنای رویکرد واجشناسی خود واحد است. نگارنده درصدد است تا میزان کارایی این رویکرد را در بررسی و توجیه فرآیندهای واجی همخوانی موجود در این گویش محک زند. بدین منظور، فرآیندهای همگونی، حذف، خنثی شدگی، کشش جبرانی، تضعیف و تقویت مورد مطالعه واقع شدند. یافته های این پژوهش حاکی از این است که رویکرد غیرخطی برای تبیین و بازنمایی فرایندهای همگونی، حذف و کشش جبرانی در این گویش از کفایت توضیحی لازم برخوردار است درحالی که تبیین دقیق فرآیندهای تضعیف، تقویت و خنثی شدگی براساس این رویکرد چالش برانگیز است. گویش فریمانی، واج شناسی خودواحد، تضعیف، تقویت، خنثی شدگی.
بررسی معناشناسانه استهزا با تاکید بر همنشینی ها وجانشینی ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واژه پژوهی از روش های مورد استفاده در تفسیر موضوعی برای کشف و استخراج نظریه قرآن می باشد. که امروزه مورد توجه زیادی واقع شده، به ویژه در علم زبانشناسی و در حوزه معناشناسی؛زیرا از طریق این شیوه می توان در شبکه معنایی قرآن با بررسی واژگان در سیاق آیات به معنای جدیدی از واژه دست یافت که با معانی قبلی و خارج از شبکه قرآن اگر چه در مواردی هم پوشانی داشته، در مواردی نیز یک معنای نو و ابداعی که مختص دیدگاه قرآن است، ارائه می دهد. که این معنای جدید منجر به توسع معنایی 1واژه می شود.\nهدف از پژوهش حاضر بررسی واژه استهزا با روش توصیفی تحلیلی با استفاده از مطالعات واژه شناسانه از طریق لغت و تحلیل هم نشینی2 واژه ها در کنار یکدیگر و جانشینی3 است. به صورت بررسی این واژه و مشتقات آن در قرآن با تحلیل محتوایی آن بر پایه مطالعات درون متنی قرآن با توجه به سیاق آیات می باشد.یافته های قرآنی نشان داد: واژه استهزا با پاره ای از مفاهیم اعتقادی و اخلاقی ارتباط معنایی دارد و همین امر منجر به توسعه معنایی واژه در قرآن شده است. گرچه معنای لغوی مستخرج از کتب لغت تحت عنوان تمسخر و تحقیر در قرآن نیز به کار رفته است. امااز آنجا که توحید محور اصلی آیات قرآن است. بنابراین واژه ها در پرتو آن معنایی جدید می یابند. و واژه گان ترکیبی جدیدی مثل استهزا خدا، مطرح می شود. از هم نشینی استهزا با واژگان کفر و نفاق و ایمان و جانشینی آن با واژگان سخر و ضحک مکشوف شد که در دیدگاه قرآنی با دو نوع استهزا ممدوح و مذموم مواجهیم. که اولی جهت تربیت و آگاهی از سوی خدا و مومنان در مقابل استهزا کافران و به نوعی مجازات اینان است و دومی برای تحقیر و بی اعتنایی از سوی کافران و منافقان صورت می گیرد. این روابط معنایی با ظرافت های ادبی و تصویرپردازیهای هنری از معقول به محسوس و سایر آرایه های ادبی و آوایی، برجسته سازی و دارای وضوح معنا و زیبایی ساختاری و محتوایی گردید. و این نشان دهنده انسجام و اتساق لفظ و معناست.
بررسی نقش بافت موقعیت در شکل گیری معنا در نمایشنامه من اورلاپی هستم/سجودی-زمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: نشانه شناسی یکی از علومی است که به بررسی چگونگی تولید معنا می پردازد. یک اثر نمایشی از طریق نشانه ها و ارجاعاتی که به جهان بیرون دارد می تواند در مخاطب خود تولید معنا کند. یکی از عواملی که در شکل گیری معنای یک اثر دخیل است بافت موقعیت آن می باشد که به دلیل ارجاعات متن به آن رابطه ای تنگاتنگ با بافت درون متنی دارد. اما مساله ای که پژوهش حاضر به بررسی آن می پردازد این است که بافت موقعیت به چه میزان می تواند در تفسیر مخاطبان از آن چه می بینند تأثیر داشته باشد.روش: روش اجرای این پژوهش از نوع آزمایشی بوده، و برای دستیابی به این منظور متن نمایشنامه ای انتخاب شد که ارجاعات کمی به بافت موقعیت و بافت درون متنی خود دارد. متن انتخابی در دو بافت برون متنی مختلف اجرا شد. آزمودنی های این پژوهش نیز به دو گروه تقسیم شده و هریک از گروه ها یکی از این دو فیلم را تماشا کرده به سوالاتی درباره آن پاسخ دادند. یافته ها و نتیجه گیری: نتایج به دست آمده نشان داد که آزمودنی ها در ادراک بافت موقعیت دو فیلم با هم متفاوت بوده و این تفاوت در سطح معنی داری است. علاوه براین،پژوهش حاضر نشان دادکه عواملی از بافت موقعیت که در ارتباط با مکان فیلم است بیشتر در برداشت فضای فیلم تأثیر داشته حال ان که عواملی که در ارتباط با شخصیت ها و روابط میان آن ها است بیشتر در اداراک افراد از فیلم تأثیر داشته است.
بررسی تضمن حرف ربط امّا در زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی معنای تضمنی «امّا» در زبان فارسی پرداخته است. پرسش اصلی تحقیق این است که آیا تضمن حاصل شده از جمله توسط فارسی زبانان، صرفاً بوسیله حرف ربط «امّا» تعیین می گردد یا محتوای گزاره ها نقش اصلی در ایجاد این تضمن دارد. در این تحقیق از دو آزمایش استفاده شد. برای آزمایش اول، پرسشنامه ای شامل 24 داستان کوتاه تهیه شد که هریک از این داستان ها نهایتاً دارای جمله ای با ساختار « p امّا q» بودند. برای پی بردن به این مسئله که کدام استدلال نهایتاً مورد پذیرش مخاطب قرار می گیرد و نقش حرف ربط «امّا» تا چه میزان می تواند در تصمیم مخاطب تأثیر گذار باشد، از دو عبارت «پس» و « با این حال » بعد از استدلال های مورد نظر استفاده شد و چهارگزینه احتمالی در اختیار شرکت کنندگان قرار گرفت. در آزمایش دوم از «پس» و «با این حال » استفاده نشد و فقط از شرکت کنندگان خواسته شد تا با جواب «بله» یا «خیر» از بین گزینه های ارائه شده به عنوان تضمن احتمالی جمله انتخاب کرده و دلیل انتخاب خود را توضیح دهند. نتایج تحقیق نشان داد که در این ساختارها حرف ربط «امّا» فرض p را حذف نمی کند، بلکه آن را صرفاً به تعلیق در می آورد و مخاطب همچنان به آن دسترسی دارد. به علاوه افراد قبل از هر چیز، استنباط خود را بر اساس وجود «امّا» انجام می دهند و محتوای استدلال ها در جایگاه دوم قرار دارد. نتایج حاصل از آزمایش دوم نیز نشان داد که هرگاه افراد نتوانند نتیجه گیری درستی بر اساس وجود «امّا» داشته باشند، به محتوای استدلال ها توجه می کنند.
بررسی تحلیلی نگرش های داخلی و خارجی به مسئله ی تغییر نظام خطی زبان فارسی: مورد های اوروفارسی، یونی پرس و پارسیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله ی تغییر نظام خطی زبان فارسی و نگارش آن با الفبای لاتین بنیاد، دیرزمانی است توجه برخی زبان شناسان و دستوردانان را به خود جلب کرده است. در کنار عوامل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و همچنین آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان؛ پیشرفت تکنولوژی و پدیده هایی چون گفتگوی اینترنتی (chat) و نامه های اینترنتی (e-mail) و پیامک(sms) اهمیت بیشتری به این موضوع داده است. دلایل گوناگونی از سوی گروه ها و اشخاص مختلف برای تغییر نظام خطی کنونی ارائه شده است و شیوه ها (یا الفباها)یی نیز پیشنهاد شده اند. آما آیا دلایل ارائه شده همیشه علمی و منطقی هستند؟ آیا نظام های خطی پیشنهادی در عمل کاربردی و قابل اجرا هستند؟ در این مقاله، ، ضمن نقد و بررسی استدلالات سه گروه اوروفارسی، یونی پرس و پارسیک، شیوه های خطی پیشنهادی آنها و همچنین شیوه ی خودجوش فراگیر مورد استفاده ی عموم را مورد بررسی قرار می دهیم. بررسی ها نشان می دهند که استدلالات این گروه ها احساسی و غیر منطقی هستند و بر پایه ی این پیش فرض بنا شده اند که دشواری های خط فارسی باعث مشکلات فراوان در یادگیری زبان فارسی می شود. اما شیوه های خطی پیشنهادی این گروه ها نیز کارآمد نیستند.
بررسی بی ادبی کلامی در نمایش نامه ی «صیادان»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پدیدة ادب یکی از مقولاتی است که همواره مورد توجه پژوهشگران رشته های مختلف همچون روان شناسی و جامعه شناسی و مردم شناسی قرار گرفته است. در حوزة مطالعات کاربردشناسی زبان نیز به مقولة ادب کلامی پرداخته می شود. یکی از مفاهیمی که به دنبال ادب در زبان شناسی مطرح می شود بی ادبی کلامی است. افراد مختلفی همچون گافمن(1967)، براون ولوینسون (1987)، بوسفیلد (2008)، کالپپر (1996،2003،2011)، یوهانی رودانکو (1996) به بررسی مقوله ادب/ بی ادبی کلامی پرداخته اند. علیرغم مطالعات فراوانی که در زمینة الگوهای بی ادبی در فرهنگ غرب انجام شده است، این مفهوم در زبان فارسی چندان مورد کاوش قرار نگرفته است. در همین راستا، هدف پژوهش حاضر بررسی کارکرد این پدیده در زبان فارسی از طریق توصیف آن در نمایش نامة «صیادان» برگرفته از مجموعه نمایش نامة روی صحنة آبی نوشتة اکبر رادی است. علت انتخاب متون نمایشی نیز آن است که این متون بی شک بازتابی از زندگی روزمرة مردم و محاورات آن ها هستند. الگوی نظری ای که در بررسی داده های این پژوهش استفاده شد الگوی ارائه شده از سوی کالپپر (1996؛2003؛2011) است؛ یعنی ترکیبی از الگوهای بی ادبی (1996؛2003) و عواملی همچون هنجارهای اجتماعی، بافت و احساسات (2011). پرسش های این پژوهش عبارتند از: 1. کدام یک از راهکارهای پیشنهاد شده از سوی کالپپر در نمایشنامة صیادان به کار رفته است؟ و 2.کدام راهکار بیش از بقیه از سوی تعامل کنندگان به کار گرفته شده است؟ نتیجه آنکه پرکاربردترین راهکار در صیادان بی ادبی ایجابی و کم کاربردترین راهکار مربوط به کنایة نیش دار بود. راهکارهایی که مرکب از چند راهکار بودند در مرتبة دوم و بی ادبی سلبی در مرتبة چهارم قرار گرفت. ادب کنایه دار نیز در میان داده ها یافت نشد. علاوه بر این، موارد جدید نیز معرفی شدند.
بررسی ساختار وجهی خطبه جهاد نهج البلاغه بر اساس فرانقش بینافردی نظریه نقش گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به منظور فهم بهتری از خطبه جهاد در نهج البلاغه ،در این مطالعه به تحلیل و بررسی آن از منظر زبانشناسی و بر اساس فرانقش بینافردی دستور نفش گرای نظام مند هلیدی پرداخته شده است. بدین منظور ابتدا تمامی صد بند خطبه مذکور تجزیه شد بطوریکه عناصر ساختار وجهی (فاعل و جزء خودایستا)از عناصر باقیمانده بند تفکیک شود. با توجه به تعریف ویژه فاعل در این دیدگاه، بررسی ها نشان داد که اعتبار تعداد زیادی از بندهای این خطبه به گوینده - حضرت علی (ع) – برگشته و در چند مورد نیز الله فاعل بند واقع شده است. در مواردی نیزمسئولیت و اعتبار بند به جامعه مخاطب، یعنی مردم کوفه ، برمی گردد که به عنوان فاعل بند انتخاب شده اند .بررسی مفاهیمی که در این نظریه از جزء خودایستا مورد انتظار است - یعنی زمان، قطبیت و وجهیت – نشان داد که در این زمینه بین زبان عربی و انگلیسی تفاوتها و همینطور وجوه مشترکی وجود دارد . در این خطبه عربی، عناصر وجهی عمدتا در خود فعل مستتر بوده و در مواقعی از برخی واژه ها چون ان، قد، ل ، ویا ترکیبی از آنها برای بیان قطعیت استفاده شده است. قطبیت غالب بندهای این خطبه مثبت بود اما برای نشان دادن قطبیت منفی نیز عناصر وجهی ای چون لا، لم ، ما و لما، در سیزده مورد بکاررفته است.بررسی وجهیت، که در این نطریه بخش مهمی از ساختار وجهی را به خود اختصاص می دهد ، نشان داد که در غالب بندهای این خطبه انتقال پیام با قطعیت از سوی منبعی آگاه - حضرت علی (ع) – برای مخاطبی ناآگاه و غافل ( مردم کوفه)، و به صورت ارائه اطلاعات در ساختار وجهیت خبری بوده و گوینده مسئولیت پیام را می پذیرد. البته نمونه هایی از ساختارهای دیگر وجهیت بند، چون پرسشی و امری نیز در این خطبه وجود داشت و در چند مورد بندهایی با وجوه خاص برای بیان تعجب، هشدار، دعاونفرین بکار رفته بود که نقش مهمی در نشان دادن بار معنایی بند ها داشتند.دو نوع ممکن ارزیابی نیز در جاهایی از متن خطبه آشکار بود ، مثلا ارزیابی کاملا مثبت از جهاد و کاملا منفی از ترک آن در بخش اول خطبه.
Tracing Metadiscursive Stance over Time and Across Disciplines: A Comparative Study of English Research Articles(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Research in academic writing has revealed a strong tendency on the part of writers to interactively communicate their scientific findings with their readers. In doing so, the writers should take a position while arguing their propositions. This interaction as proposed by Hyland (2005b) takes places having two sides of stance and engagement. This study targeted the stance component of writer-reader interaction by integrating Hyland’s (2005b) and Hyland and Tse’s (2005a) frameworks to survey lexical and grammatical stance markers in the major subsections of English research articles in anthropology, education, horticulture, and zoology. The corpus included 240 English research articles published during two periods, namely, 1990 and 2010; 60 from each field, 30 articles from 1990 and 30 from 2010 yielding a total number of 1,270,021words. The findings suggested that stancetaking is a common feature of academic writing in the sampled disciplines regardless of the nature of the discipline. Also, hedges ranked first on the list of frequency count. Furthermore, there was a decreasing pattern in the use of stance markers highlighting a convergence among the scholars of the fields with respect to the totality of the facts established day by day. Then, some implications are drawn with plausible applicability in academic writing and EAP syllabus design.
بررسی انتقادی از بازنمون تحولات سوریه در مطبوعات ایران و آمریکا با به کارگیری الگوی ون لیوون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش به تحلیل متون مطبوعاتی ایران و آمریکا (دو روزنامه کیهان و واشنگتن پست) پرداخته شده است. رویکرد مورد استفاده برگرفته از الگوی ون لیوون (2008) است و محقق می کوشد نشان دهد جهان بینی صاحبان رسانه ها چگونه به نویسندگان مطبوعات منتقل شده و در قالب متن بازتاب می یابند. هدف از این تحقیق یافتن پاسخی برای این سؤال است که مسائل سیاسی کشور سوریه چگونه در دو روزنامه بازنمایی شده و اگر تفاوتی در این بین وجود دارد، چگونه می تواند بیان گر نقطه نظر سیاسی صاحبان رسانه ها باشد. این پژوهش به بازنمایی «کنش اجتماعی» پرداخته، پنج تقابل دوگانه را در ده متن استخراجی در بازة زمانی 20 تیر تا 29 مرداد 1391 بررسی نموده و میزان تأثیرگذاری هر تقابل بر گفتمان را نمایش می دهد. نتایج بیان گر این است که مطبوعات ایران و آمریکا مسائل سیاسی روز را در راستای سیاست های دولت خود بازسازی می کنند و نویسندگان به منظور القای جهان بینی خود به گونه ای هدف دار و کاملاً متفاوت از تقابل ها برای بازنمایی کنش اجتماعی بهره جسته اند. از میان تقابل های بررسی شده، تقابل نشانه ای- مادی، فعال سازی-غیرفعال سازی، عامل نمایی-عامل زدایی و انتزاعی-عینی به شیوه ای متفاوت در ساختار گفتمان فارسی و انگلیسی نمود یافته اند و این امر ریشه در تفاوت اساس دیدگاه صاحبان رسانه دارد.
بررسی و دسته بندی معنایی اجزای کلام زبان فارسی برپایه نظریه لیبر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لیبر برای دسته بندی عناصر واژی هفت ذره معنایی («ماده»، «پویا»، «وجرا» (وضع/ جایگاه رویدادی استنباطی)، «مکان»، «مقید»، «ساختمند» و «درجه پذیر») و یک اصل به نام اصل هم نمایگی ارائه کرده است. در این نظریه هر عنصر واژی یک اسکلت معنایی (مرکب از یک/ چند مؤلفه معنایی و یک/ چند موضوع) و یک بدنه معنایی (مجموعه اطلاعات گویشور درباره آن عنصر واژی) دارد. اصل هم نمایگی موضوع های عناصر را به هم گره می زند و عنصری مرکب یا اشتقاق به دست می دهد. هدف این پژوهش بررسی و دسته بندی اجزای کلام زبان فارسی برپایه نظریه معنایی لیبر است. این پژوهش به پیروی از لیبر برپایه مؤلفه های «ماده» و «پویا» مقوله معنایی ماده/ شیء/ جوهر در زبان فارسی را به چهار گروه و برپایه مؤلفه های «پویا»، «وجرا» و «مکان» مقوله معنایی موقعیت را به شش گروه و برپایه مؤلفه های «وجرا» و «مکان» مقوله معنایی روابط را به چهار گروه دسته بندی می کند. نتایج پژوهش نشان می دهد که در زبان فارسی نیز مقولات نحویِ متفاوت، برای نمونه، فعل و حرف اضافه یا اسم و فعل دارای مؤلفه های معنایی مشترک هستند و دسته بندی معنایی نظریه لیبر را تأیید می کنند.
درباره ساخت و ریشه شناسی چند فعل تالشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تالشی از گویش های ایرانی شمال غربی به شمار می آید که در حاشیه دریای خزر رواج دارد. جستارِ پیشِ روی پس از اشاره ای مختصر درباره ساختِ فعل در تالشی، به بررسی ریشه شناختیِ 14 فعل از تالشی مرکزی پرداخته است. داده های تحقیق و ضبط آنها براساس تلفظِ رایج در تالشی مرکزی است. در مدخلِ هر فعل، نخست ماده های مضارع و ماضی تالشی آورده شده، سپس برپایة برابر یا همریشة واژه در دیگر گویش ها و زبان های ایرانی و نیز زبان های هندواروپایی، به ریشه شناسی واژه و بازسازی صورت ایرانی باستان و هندواروپایی آغازین آن پرداخته شده است، سپس براساس شواهد موجود، ساختِ اشتقاقی فعل و دگرگونی های آواییِ انجام گرفته بر روی ماده های آن توضیح داده شده، همچنین روندِ تحول تاریخی واج های تالشی در برخی از افعال منتخبِ این مقاله، از دوره ایرانی باستان تا ریختِ امروزین بررسی شده است.
ریشه شناسی واژة قرآنی «علم» در زبان های سامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واژه قرآنی علم در معنای دانستن یکی از معانی محوری در زبان قرآن کریم و محور حوزه معنایی ادراک و دانایی است و ازاین رو درک طرز ساخت تاریخی آن نه تنها به لحاظ واژه شناسی قرآن بلکه به لحاظ درک انسان شناختی از فضای نزول قرآن نیز اهمیت داشته و در تفسیر قرآن کارآمد است. این جستار با بهره گیری از روش تطبیقی- تحلیلی، معانی متعدد ماده علم را در زبان عربی و سایر هم خانواده های سامی آن نظیر سبئی، حبشی، عبری، آرامی، سریانی، اوگاریتی و اکدی مورد مطالعه قرار داده و با تاریخ گذاری این معانی و بررسی روابط معنایی محتمل، رابطه معنای قرآنی علم (دانایی) را با معانی دیگر مورد پژوهش قرار می دهد. در طی تحقیق مشخص شد که اولاً معنای پنهان کردن که در زبان های زیرشاخه شمالی مرکزی حضور پررنگ دارد در تضاد با معنای نشان دادن است که در زیرشاخه های جنوبی نمود یافته و بدین ترتیب این زوج متقابل قدمتی به اندازه زبان سامی باستان دارند. ثانیاً دو معنای نشانه و دانایی با توجه به زیرمجموعه هایی مثل نشان دادن از یک سو و یاددادن و متوجه شدن از سوی دیگر معناهای نزدیک به هم محسوب می شوند و با توجه به قدمت بیشتر معنای نشانه، معنای دانایی حاصل از آن است. ثالثاً حضور معناهای نوشتن، مهر زدن و امضاء کردن در زیرشاخه جنوبی حاشیه ای؛ معنای پیکرتراشی در زبان اکدی؛ معنای دیدن و نگاه کردن در زبان آفروآسیایی و همچنین نوع مصادیقی که در عربی برای مفهوم نشانه ذیل ماده علم ذکر شده است
معرفی یک گروه نقشی جدید در نحو زبان فارسی؛ گروه نقشی نکره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عنصر /i:/ که در فارسی به عنوان تکواژ یا واژه بست نکره شناخته می شود در پژوهش های مختلف ساختواژی و معناشناختی بررسی شده است. امّا در تحلیل های نحوی جایگاه خاصی برای آن درنظر گرفته نمی شود. در دستور زایشی، مقوله های نقشی به عنوان عناصری که جایگاه و ارتباط دستوری میان مقوله های واژگانی را مشخص می کنند مطرح شده اند. پیشتر گروه اضافه به عنوان یک گروه نقشی در بالای اسم در فارسی مطرح شده است. در این پژوهش برای نخستین بار تحلیل کاملی از عملکرد عنصر نکره به عنوان یک گروه نقشی مبتنی بر برنامه کمینه گرا ارائه و استدلال می شود که می توان بسیاری از سازه های اسمی (NP/DP) را به عنوان گروه نقشی نکره (IndefP) نمایش داد. بر این اساس، مقوله یادشده یک مقوله نقشی هسته پایانی در زبان فارسی است که اسم یا گروه های اسمی را به عنوان متمّم و انواع سازه های وصفی (بند موصولی، گروه حرف اضافه ای، گروه صفتی) را به عنوان ادات می پذیرد. گروه نقشی نکره علاوه بر جایگاه های موضوع، خود می تواند در جایگاه غیر موضوع و به عنوان ادات به گروه (بیشینه یا درونی) زمان T افزوده شود.
نگاهی بر واژه های مرکب و مشتق مکان ساز در فارسی: رویکرد صرفِ شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی ساخت اسم مکان در فارسی از رهگذر وندها و شبه وندهای اشتقاقی دال بر مکان می باشد که با وجود شباهت در کارکرد، به لحاظ معنایی کاملاً یکسان عمل نمی نمایند. برای نمونه پسوند «- زار» در فارسی علاوه بر اشاره به مفهوم مکان، به مفهوم کثرت چیزی نیز اشاره می نماید، مانند «گل زار، لاله زار»؛ در حالی که دیگر پسوندهای مکان ساز همانند «- ستان، - ک ده، - گاه و نمونه های دیگر» از این ویژگی معنایی برخوردار نیستند. گفتنی است به موازات فرآیند ذکرشده، دو فرآیند «ترکیب» و «اشتقاق- ترکیب» نیز در این زمینه مورد بررسی قرار می گیرند. به همین سبب نگارندگان در پژوهش پیش رو بر آن بوده اند تا با بهره گیری از سازوکارهای صرفِ شناختی و دستاوردهای آن، همچون نظریة مقوله بندی، مفهوم سازی و حوزه سازی به بررسی این گونه محدودیت های معنایی ناظر بر عملکرد چنین پسوندهایی پرداخته و در نهایت به معرفی شاخص های شناختی دخیل در شکل گیری آن ها بپردازند.
انسجام واژگانی در متن سوررئالیستی بوف کور برپایه نظریه هالیدی و حسن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسجام متن از به هم پیوستن مجموعه ای از واژه ها و جملاتی که متضمّن معنا و پیام خاصی است، به وجود می آید. نویسنده، دنیای واقع و فراواقع خود را در قالب متن منعکس می کند و در این انعکاس اگرچه از زمان فاصله می گیرد، اما به مدد زبان و حفظ ارتباط بین عناصر دستوری و واژگانی، معنا را منتقل می کند و متنی منسجم می آفریند. متن سوررئالیستی که بازتابی از دنیای فراواقع است، به دلیل هجوم واژگان ناشی از نگارش خودکار، چنین تصوری را در اذهان ایجاد می کند که دور از انسجام و پیوستگی است و ارتباط معنایی در این متون گسسته می نماید. این پژوهش در پاسخ به این مسأله که آیا این متون، با وجود زیر پا گذاشتن زبان معیار و آزادی زبان و واژه ها - نگارش خودکار- از انسجام واژگانی برخوردار هستند، به بررسی انسجام واژگانی داستان سوررئالیستی «بوف کور» صادق هدایت، بر پایه نظریه انسجام متن مایکل هالیدی و رقیه حسن می پردازد. پس از تحلیل و بررسی داده ها، این نتیجه حاصل شد که متن بوف کور، با 3282 گره انسجام واژگانی، از انسجام بالایی برخوردار است و نویسنده با بهره مندی از عناصر انسجام واژگانی به ویژه عنصر تکرار و باهم آیی و ترادف توانسته است، پیوندی ناگسستنی میان الفاظ و معانی ایجاد کند و به این طریق اندیشه و امیال درونی خود را در متن منعکس سازد.
بررسی بندهای موصولی تحدیدی و غیرتحدیدی در زبان های فارسی و آلمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله پیش رو به بررسی تفاوت های موجود میان بندهای موصولی تحدیدی و توضیحی در زبان های فارسی و آلمانی از دیدگاه رده شناسی می پردازد. هدف از این پژوهش، نشان دادن ابزارهای متفاوتی است که در زبان های فارسی و آلمانی برای تمایز میان این دو گونه از بند موصولی به کار گرفته می شود. همچنین این پرسش مطرح است که در هر یک از این زبان ها، چه گروه های اسمی می توانند در جایگاه اسم هسته بند موصولی قرار گیرند؟ آیا نوع بند موصولی تحدیدی و توضیحی در انتخاب اسم هسته تعیین کننده است؟ نتایج این پژوهش نشان می دهد، زبان فارسی همانند زبان انگلیسی، بمبا و عبری از ابزارها و نشانه های صوری برای تمایز میان این دو نوع از بند موصولی استفاده می کند. این در حالی است که در زبان آلمانی، ابزارها و فاکتورهای معناشناختی و کاربردشناختی در تعیین نوع بند موصولی دخیل هستند. این تحقیق همچنین نشان می دهد که در هر دو زبان، برای انتخاب گروه اسمی ای که بتواند در جایگاه اسم هسته بند موصولی قرار گیرد، با محدودیت هایی روبرو هستیم. از جمله نشان داده می شود که اسم شخص در زبان آلمانی برخلاف زبان فارسی نمی تواند در جایگاه اسم هسته بند موصولی تحدیدی قرار گیرد.
تحلیل یک نوع فعل مرکب فارسی بر اساس نظریه اشتقاق فاز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فعل های مرکب در زبان فارسی از زایایی بالایی برخوردارند. این فعل ها، از یک طرف ساختاری ترکیبی و نحو بنیاد دارند، اما از طرف دیگر، عملکرد آن ها در نحو یکپارچه و به صورت یک هستة واژگانی منسجم است و هم چنین درونداد فرایندهای ساختواژی قرار می گیرند. در این پژوهش، فرض بر این است که فعل های مرکب عمل کرد دوگانه صرفی-نحوی دارند. هدف پژوهش حاضر این است که نشان دهد فعل های مرکب ساخته شده با فعل سبک ""کرد"" در زبان فارسی دارای ساخت اشتقاقی فازگونه هستند. داده های تحقیق، نمونه هایی از فعل های مرکب هستند که از فرهنگ دو جلدی سخن استخراج شده اند. مبنای نظری این تحقیق با روش های اشتقاقی مطرح شده در آثار چامسکی (۲۰۰۰؛ ۲۰۰۱؛ ۲۰۰۸) ، مرنتز (۲۰۰۱؛ ۲۰۰۷) هم سویی دارد، هرچند از بعضی مفاهیم نظری در نظریه های ساختواژی همچون لیبر (۱۹۸۰) هم استفاده شده است. نتایج نشان می دهند که فعل های مرکب دارای اشتقاقی فازگونه اند. در زبان فارسی، ریشه فعل و جزء غیرفعلی در دامنة یک فاز ساختواژی ادغام می شوند سپس آن ریشه ها برای رفع نیازهای اشتقاقی یا محاسباتی به پوستة آن فاز ساختواژی حرکت می کنند که در آن جایگاه تحت تأثیر عملیات های نحوی می توانند به جایگاه های نحوی حرکت کنند و گسترش یابند.