فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۴۸۱ تا ۲٬۵۰۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
اگرچه به نظر میرسد مفاهیم ضرورت و امکان (مفاهیم وجهی) مفاهیم جداییناپذیر مابعدالطبیعه هستند، فلاسفه تجربهگرا به طور سنتی این مفاهیم را مورد نقد قرار دادهاند. در قرن بیستم نیز چنین انتقاداتی توسط کوآین(Quine) در قالبی جدید صورت گرفته است. با وجود این، طرح مفهوم تکثر جهانهای ممکن در معناشناسی منطق موجهات، زمینهساز این باور شد که میتوان بر چالش تجربهگرایی غلبه کرد. در تبیین سرشت جهانهای ممکن، دو رویکرد متفاوت وجود دارد. گروهی از فلاسفه از رویکرد نام گرایی تقلیلی در بیان مفاهیم وجهی استفاده میکنند و سایر مفاهیم وجهی را به مفهوم جهانهای ممکن تقلیل میدهند و در مقابل، برخی از فلاسفه معتقدند مفاهیم جهانهای ممکن، ضرورت، امکان، ذاتی و عرضی اجزای یک شبکه هستند. در این مقاله ،پس از اشاره ای به رویکرد اول، انتقادی که پلنتینگا به عنوان نماینده شاخص جریان دوم به رویکرد نام گرایی تقلیلی وارد کرده است و همچنین تبیین او از ماهیت جهان ممکن شرح داده میشود و نشان داده خواهد شد که مفهوم کلیدی در اندیشه پلانتینگا وضعیت امور است و وی یک جهان ممکن را وضعیت اموری بیشینه میداند. این مسئله تبیین خواهد شد، که درک پلنتینگا از مفهوم جهانهای ممکن، با مفهوم نفسالامر در نظر حکمای مسلمان قابل تطبیق است اگرچه تمایزات مشهودی نیز با آن دارد.
بررسی قضایای حقیقیه منطق دانان مسلمان و گزاره های قانون وار به تقریر نِلسون گودمَن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غرض از نگارش مقاله حاضر، انجام مطالعه ای تطبیقی میان آرای منطق دانان مسلمان در خصوص قضیّه حقیقیّه از یک سو و دیدگاه نِلسون گودمَن در باب گزاره های قانون وار از سوی دیگر می باشد. از این رو، ابتدا تحلیل منطق دانان مسلمان از مفاد قضیّه حقیقیّه و نیز نظر گودمَن در مورد گزاره های قانون وار را تقریر میکنیم و سپس با اخذ رویآوردی تطبیقی به تبیین مواضع خلاف و وفاق این دو دیدگاه می پردازیم. از این رهگذر روشن خواهد شد که ضمن وجود برخی اختلافات مبنایی، وجوه اشتراک بسیاری در این دو دیدگاه یافت می شود که تأمّل روش مند در آن ها به لحاظ معرفتی بسیار حائز اهمیت می نماید. کلّیّت و تعمیم پذیری، تقویت و تأیید شرطی های خلاف واقع، و برخورداری از قدرت تبیین علمی، و پیش بینی از مشترکات آن ها است. از سوی دیگر، برخلاف قضایای حقیقیّه که محصول استقرا نیستند، گزاره های قانون وار برآمده از استقرا هستند.
میزگرد قانون و فرهنگ
تاثیر ویتگنشتاین متاخر بر نسبی گرایی در فلسفه علم
حوزههای تخصصی:
لیرغم توافقهای عمیقی که میان دو دیدگاه ویتگنشتاین وجود دارد هر دو از تاثیر گذار ترنی آراء فلسفی قرن بیستم به حساب می آید و نفوذ عمیقی بر سایر فیلسوفان بخصوص فیلسوفان علم داشته است تاکید این مقاله به نقش و تاثیر زبان در آراء متاخر وی و نیز تاثیر آن بر برخی از فیلسوفان علم نظیر تامس کوهن و پاول فایرابند است و نیز اینکه چگونگ پایبندی این دو به دیدگاه متاخر ویتگنشتاین یشان را در زمره نسبی گرایان قرار می دهد در حالکیه کوهن از منتسب شدن به چنین نسبی گرایی ابا دارد فایرابند خود را نه تنها نسبی گرا که آنارشیست معرفتی می داند.
واقع گرایی و ضد واقع گرایی اخلاقی در ویتگنشتاین متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله در نظر دارد تقسیم بندی های گوناگون واقع گرایی و ضد واقع گرایی اخلاقی را بررسی کرده و با توجه به آموزه های ویتگنشتاین متاخر، نظر وی را در این باره بیان نماید. به این منظور، پس از شرح کوتاهی از آموزه های ویتگنشتاین در پژوهش های فلسفی، نظرات گوناگون شارحان وی درباره واقع گرا یا ضد واقع گرای اخلاقی بودن ویتگنشتاین بررسی می شود. مبحث واقع گرایی اخلاقی ارتباط وثیقی با مبحث شناخت گرایی و ناشناختگرایی در فرا اخلاق دارد، از همین رو به صورت کوتاه، به بررسی نظر ویتگنشتاین متاخر در این بار نیز پرداخته شده است. در انتها نیز سعی شده نشان داده شود که واقع گرا و یا ضدواقع گرا نامیدن ویتگنشتاین، ناشی از کاربرد نادرست گرامر واقعیت است و نمی توان وی را در این تقسیم بندی جای داد.
حمل اولی و حمل شایع به عنوان قید موضوع و قید گزاره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«حمل اولی ذاتی» و «حمل شایع صناعی» در دو معنا به نحو مشترک لفظی به کار می روند: (1) به عنوان قید موضوع (2) به عنوان قید گزاره. مراد ملاصدرا در استعمال این اصطلاحات، تنها معنای دوم بوده است و معنای اول پس از وی متداول شده است. برای جلوگیری از خلط این دو معنا، باید در هر گزاره، هر یک را در مکان مربوط به خود ذکر کرد. باید به حمل اولی و شایع در معنای نخست بلافاصله پس از موضوع تصریح شود، زیرا این معنا از حمل فقط ناظر به تفکیکی مفهومی-مصداقی در ناحیه موضوع است. امّا حمل اولی و شایع در معنای دوم را باید پس از گزاره ذکر نمود، زیرا موضوع و محمول، هر دو در تشخیص آن دخیل اند. مراد از این حمل یا بیان این است که «موضوع و محمول عینیت مفهومی دارند» (اتحاد مفهومی) و یا این که «موضوع از افراد محمول است» (اندراج موضوع در محمول). برای رفع تناقض، باید این دو معنا، در یک گزاره، به طور همزمان آورده شود. برای نمونه می توان به نحو صادق گفت: «جزئی به حمل اولی، کلی است به حمل شایع» و این یعنی «مفهوم جزئی، از مصادیق مفهوم کلی است» و یا می توان به نحو صادق چنین گفت که: «جزئی به حمل اولی، جزئی است به حمل اولی» و این یعنی «مفهوم جزئی، همان مفهوم جزئی است». ملاصدرا، با تمایز میان این دو نوع حمل، سعی دارد توهم تناقض در پاره ای موارد را رفع نماید و شارحان وی تصریح دارند که او وحدتی را به وحدت های هشت گانه، به عنوان شرط تناقض، افزوده است. اما آنچه در عین سازگاری با مبانی صدرا، وحدتی به وحدت های هشتگانه می افزاید، تنها معنای دوم این حمل ها نیست بلکه باید در رفع تناقض، هر دو را لحاظ نمود. با توجه به این که این دو نوع حمل، به معنای اول، در ناحیه موضوع و به معنای دوم، در ناحیه گزاره مطرح اند، چهار حالت منطقی برای هر گزاره مفروض است که با توجه به کیف گزاره یعنی سلب یا ایجاب، باید قالبی منطقی متشکل از 8 مؤلفه ارائه کرد که دو به دو در تناقض اند.
نقد ترجمه کتاب نیچه و فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با توجه به حجم گسترده ترجمه آثار فلسفی به زبان فارسی، در این مقاله با بررسی یکی از ترجمه های کلاسیک فلسفی در نظر بوده تا نخست، با ذکر برخی معیارهای کلیِ نادیده گرفته شده در این دست کارها، نقدی عمومی بر روند کلی ترجمه های فلسفی بیان شود و سپس بر اساس معیارهای داده شده در این نقد به طور خاص ترجمه نیچه و فلسفه ژیل دلوز از سوی خانم لیلا کوچک منش بررسی شود. در یک جمع بندی کلی می توان گفت متأسفانه این اثر فاقد معیارهای لازم برای ترجمه یک اثر کلاسیک فلسفی است. در طول مقاله نیز کوشیده ایم تا همین کاستی ها را نشان دهیم.
تبیین نقش مبدا هستی در اندیشه دکارت
حوزههای تخصصی:
دکارت در آثار خود، با استفاده از براهین و استدلال های عقلی، سعی در تشریح یکی از مسائل بنیادین فلسفی، یعنی اثبات مبدا هستی دارد. او با در هم شکستن شالوده اسلوب های گذشته و با بهره گیری از ابزار خرد، در پی شناخت و تبیین نقش خداوند به عنوان امری یقینی و جوهری نامتناهی در جهان هستی است. دکارت، ضمن فطری خواندن حس خداخواهی در انسان، آن را ناشی از میل کمال جویی انسان می داند.
ادله دکارت برای اثبات وجود خداوند، ادله ای فلسفی است، نه کلامی؛ زیرا آرایی که دکارت درباره ذات خداوند و جاودانگی روح انسانی ارائه می دهد، تنها با کمک خرد استدلالی و فلسفی قابل تفسیر است. خردباوری دکارتی برای تبیین نقش مبدا هستی؛ دیدگاه ها و راهکارهای علمی و در عین حال روحانی او برای اثبات وجود خداوند؛ بهره گیری او از مبانی ریاضی و علم مکانیک برای تبیین جهان مادی؛ و بالاخره باور قلبی، سلوک عقلانی، خشوع معنوی و آرامش عمیق دکارت در برابر اراده پروردگار، از جمله مواردی است که در این مقاله تحلیل می شوند .
چرا من منم؟
حوزههای تخصصی:
گفتگو با کارل پوپر
از دلیل افتراض تا معرّفی و حذف سور وجودی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله تحریر و تحلیل بخشی از تاریخ دلیل افتراض (به طور خاصّ) و تاریخ منطق دوره ی اسلامی (به طور عامّ) است. ارسطو دلیل افتراض را در چندین موضع از دستگاه قیاسی اش، از جمله در اثبات عکس سالب کلّی، به کار می گیرد. مسئله ی مقاله ی کنونی همین کاربرد اخیر است. از زمان تئوفراستوس چالش های فراوانی فراروی این دلیل افتراض نهاده شده است. اسکندر افرودیسی به رفع این چالش ها همّت می گمارد و به این منظور دو تفسیر از افتراض یادشده به دست می دهد که، بر پایه ی تحلیل ما، دومین تفسیر یک برهان خلف است که در آن از حذف و معرّفی سور وجودی و جابه جایی عاطف استفاده شده است و بنابراین نشان می دهد که این بخش از منطق ارسطو هم به منطق گزاره ها و هم به منطق محمول ها وابسته است. نیز این تفسیر، دلیل افتراض را به خاطر استفاده از حدّ شخصی، دلیلی غیرقیاسی می شمارد و آشکار می سازد که اسکندر به درستی قیاس ارسطو را منطق حدّهای کلّی می داند. در جهان اسلام، ابن سینا، خونجی، و خواجه نصیر از همین تفسیر پیروی می کنند و حتّی درک روشن تری نسبت به قواعد یادشده از خود نشان می دهند؛ به گونه ای که ابن سینا و خواجه نصیر آشکارا از تمایزی سخن می گویند که امروزه میان نام خاصّ و نام فرضی نهاده می شود. سهروردی و فخر رازی، امّا، با اثرپذیری از تفسیر نخست اسکندر، تیزبینی چندانی از خود به نمایش نمی گذارند، نه در فهم منطق ارسطو به عنوان منطق حدّهای کلّی و نه در فهم آن دسته از قواعد منطق گزاره ها و محمول ها که در فرآیند افتراض دخیل اند.
پژوهشی پیرامون اندیشه های فلسفی صدرالدین دشتکی شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فاصله میان خواجه نصیرالدین طوسی تا ملاصدرا را میتوان دوره «فترت» در تاریخ فلسفة اسلامی نامید. در این دوره هرچند تفکر فلسفی هرگز متوقف نشد لیکن کار جدیدی نیز در فلسفه صورت نگرفت و مباحث فلسفی تحت الشعاع عرفان نظری و کلام قرار داشت و فیلسوفان این دوره بیشتر حاشیه نویس بودند تا مؤلف و مصنف. ظهور مکتب شیراز نقطة امیدی بود تا بذر آن در مکتب اصفهان به شکوفایی و ثمر نشیند و چنین نیز شد. شناخت مکتب اصفهان و بخصوص «حکمت صدرایی» بدون شناخت مکتب شیراز امکانپذیر نیست. صدرالدین دشتکی از جمله فیلسوفان و متکلمان دورة فترت و تربیت شدة مکتب شیراز است که در شکلگیری شخصیت ملاصدرا نقش اساسی داشته است. شناخت دشتکی و معاصرانش به ما کمک میکند تا هم سیر تاریخی اندیشه های فلسفی در جهان اسلام و هم اثرپذیری ملاصدرا و پیروانش را بهتر بشناسیم. دشتکی فیلسوف و متکلمی خلّاق، مبدع، مبتکر، پرتلاش و خستگیناپذیر بود؛ گفتگوهای وی با معاصر نامدارش- جلال الدین دوانی- و نیز حواشی متعددی که بر کتاب تجرید الاعتقاد علامه محقق طوسی نوشته است، گواه بر این ادعاست. علاوه بر این، او فیلسوف و متکلمی نقّاد بود و در مسائل عمده فلسفی-کلامی آراء و اندیشه های متفکران پیش از خود را مورد نقد قرار داده است و از طریق همین روش نقادی مسائل جدیدی را وارد حوزه فلسفه اسلامی کرده است، از جمله: 1)اتحاد صورت با هیولی؛ 2)اتحاد نفس و بدن؛ 3)عدم بقای عناصر در مرکبات؛ 4) در مرکبات، اجزاء بصورت بالقوه اند؛ 5)اتحاد نفس با بدن در خارج، منافی و متضّاد با تجرّد آن نمیباشد. میتوان گفت ملاصدرا در طرح مسائل اصلی و زیر بنایی فلسفه خود از قبیل: اصالت وجود، حرکت جوهری، نظریه تشکیک و اتحاد نفس با قوای خود، متـأثر از آراء و اندیشه های صدرالدین دشتکی بوده است.
در این مقاله تلاش شده تا برخی از اندیشه های فلسفی دشتکی که در آثار حکمای پس از وی مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد و میزان تأثیر وی بر اندیشه های فیلسوفان بعدی معلوم گردد.
مدرنیسم و پست مدرنیسم
اگزیستانسیالیسم
نحوه پرسش انسان معاصر از خویش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسان همواره به خویش اندیشیده است. اما نحوه این اندیشه در هر زمانی به گونه ای بوده است. پرسش این مقاله آنست که انسان معاصر خود را چگونه می یابد. پرسشها، دغدغه ها، امکانات و امتهای پیش روی او کدام است؟ بدون تردید اصول جهانشمول انسان معاصر نتیجه بسط و قوام یافتن تاریخ دوره جدید (مدرنیته) است. پیوستگی و همبستگی سرنوشت انسان معاصر مقتضی کوششی پیگیر از سوی همه متفکران سنتهای مختلف برای مواجهه با پرسشهای انسان معاصر است. فهم عمیق راه طی شده و شناخت ریشه های وضعیت کنونی و کوشش برای فهم سنتهای غیر مدرن در پرتو پرسشهای معاصر مهمترین تمهید برای ورود به عرصه گفتگو و هم فکری در باب مسایل انسان معاصر است. با این وجهه نظر میتوان این مقاله را درآمدی برای ورود به چنین عرصه ای تلقی کرد. در این مقاله سنت عرفان اسلامی، بخصوص مشرب ابن عربی و شارحان وی یکی از قدرتمندترین سنتهای غیر مدرن برای مواجهه با پرسشهای انسان معاصر تلقی شده، که توضیح این اشاره و ادعا مجالی دیگر می طلبد.
چیستىِ رسانه با تأکید بر رسانه دینى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با رویکرد تحلیلى به بررسى چیستى رسانه از حیث ابزار و یا بسته فرهنگى بودن و نیز بازنمایى و یا عدم بازنمایى و انعکاس واقعیات اجتماعى مى پردازد. پذیرش هریک از این رویکردها، مبتنى بر طرز تلقّى و نوع نگرش به هستى است. هرچند در دنیاى ارتباطات پیچیده امروزى، ما به شدت در معرض رسانه ها قرار گرفته ایم، اما این گونه نیست که تابع محض آنها باشیم. رسانه ابزار صرف و یا بستر فرهنگى نیست، بلکه داراى ظرفیت ها، اقتضائات، امکانات و محدودیت هایى است. از این رو، مى توان با شناخت ماهیت رسانه، و نیز دین و آموزه هاى دینى و امکان ترویج آن در رسانه، از حداکثر ظرفیت رسانه براى انتشار پیام دین بهره گرفت.
پوپر و عدم قطعیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پوپر معتقد است که هایزنبرگ در تعبیرش از اصل عدم قطعیت دچار اشتباه شده است. به نظر وی، وجود حدی برای دقت که مدعای هایزنبرگ است، نتیجة منطقی فرمول های تئوری کوانتوم نیست، بلکه فرضی اضافی است. به باور پوپر، تعبیر هایزنبرگ از عدم قطعیت حاوی عناصر متافیزیکی و لذا ابطال ناپذیر است. پوپر با ارائة نظریة پراکندگی آماری، تفسیری جدید از عدم قطعیت ارائه می دهد تا نشان دهد امکان اندازه گیری هایی دقیق تر از آن چه اصل عدم قطعیت مجاز می شمرد با فرمول های تئوری کوانتوم یا تفسیر آماری این تئوری منافات ندارد و در صورت تفسیر آماری فرمول های تئوری کوانتوم، فرض اضافی هایزنبرگ با آن فرمول ها در تناقض خواهد بود.