مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
جهان ممکن
حوزه های تخصصی:
قضایا و قواعد منطق موجهات، در جهان های ممکن، معتبرند اما قضایای منطق ربط، در جهان های منطقی، و قواعد آن، در وضعیت اعتبار دارند. روبرت مایر، در سال 1974، به کمک ادات های صدق و کذب ویلهم آکرمان، نظامی در منطق ربط طراحی کرد که قضایا و قواعد آن، هر دو، در وضعیت ها معتبر بودند و به این وسیله، عدم تقارن موجود در منطق ربط میان قضایا و قواعد را از میان برد. در این مقاله، با معرفی نوع جدیدی از ادات های صدق و کذب، نظامی منطقی بر پایه منطق ربط طراحی کرده ایم که قضایا و قواعد آن در جهان های ممکن معتبرند. چنین نظامی، علاوه بر حفظ تقارن، به رفع ناسازگاری موجود میان منطق جدید و منطق ربط می انجامد زیرا مانند منطق جدید، جهان های ممکن را معیار اعتبار قرار می دهد.
جهان های ممکن در اندیشه پلنتینگا و نسبت آن با مفهوم نفسالامر در فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگرچه به نظر میرسد مفاهیم ضرورت و امکان (مفاهیم وجهی) مفاهیم جداییناپذیر مابعدالطبیعه هستند، فلاسفه تجربهگرا به طور سنتی این مفاهیم را مورد نقد قرار دادهاند. در قرن بیستم نیز چنین انتقاداتی توسط کوآین(Quine) در قالبی جدید صورت گرفته است. با وجود این، طرح مفهوم تکثر جهانهای ممکن در معناشناسی منطق موجهات، زمینهساز این باور شد که میتوان بر چالش تجربهگرایی غلبه کرد. در تبیین سرشت جهانهای ممکن، دو رویکرد متفاوت وجود دارد. گروهی از فلاسفه از رویکرد نام گرایی تقلیلی در بیان مفاهیم وجهی استفاده میکنند و سایر مفاهیم وجهی را به مفهوم جهانهای ممکن تقلیل میدهند و در مقابل، برخی از فلاسفه معتقدند مفاهیم جهانهای ممکن، ضرورت، امکان، ذاتی و عرضی اجزای یک شبکه هستند. در این مقاله ،پس از اشاره ای به رویکرد اول، انتقادی که پلنتینگا به عنوان نماینده شاخص جریان دوم به رویکرد نام گرایی تقلیلی وارد کرده است و همچنین تبیین او از ماهیت جهان ممکن شرح داده میشود و نشان داده خواهد شد که مفهوم کلیدی در اندیشه پلانتینگا وضعیت امور است و وی یک جهان ممکن را وضعیت اموری بیشینه میداند. این مسئله تبیین خواهد شد، که درک پلنتینگا از مفهوم جهانهای ممکن، با مفهوم نفسالامر در نظر حکمای مسلمان قابل تطبیق است اگرچه تمایزات مشهودی نیز با آن دارد.
تبیین دیدگاه کریپکى درباره اسم خاص و اسم جنس و تطبیق آن با اصالت وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کریپکى برخلاف فرگه و راسل معتقد است که اسم خاص و اسم جنس نقش معنابخشى ندارند، بلکه صرفا دلالت بر مدلول کرده، مانند برچسب عمل مى کنند. وى بر آن است که این دو اسم، دال هاى ثابتى هستند که در همه جهان هاى ممکن بر یک چیز دلالت مى کنند و مدلولشان از یک جهان به جهان دیگر تغییر نمى یابد. بدین ترتیب نمى توان آنها را با اوصاف که دال متغیرند، هم ارز دانست. مقاله حاضر درصدد است نشان دهد که در پرتو اصالت وجود مى توان از عقیده کریپکى درباره اسم خاص، دفاع کرد. طبق اصالت وجود، نه ماهیت و وصف، بلکه صرفا وجودْ متن عالم خارج را پر کرده است. لذا اسم خاص بر واقعیات خارجى که حقیقت وجودى دارند و در همه جهان هاى ممکن بر یک چیز دلالت مى کنند، اطلاق مى شود؛ اما در مقابل اسم جنس صرفا به ماهیت که امرى ذهنى و کلى است اطلاق مى شود. لذا طبق مبانى اصالت وجود، در اینجا نمى توان با کریپکى موافقت کرد و اسم جنس را بدون معنا دانست.
زمان دستوریِ جهان های ممکن ساخت شرطی در زبان فارسی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش زمان دستوری افعال بندهای شرط و جزای شرط در جملات شرطی زبان فارسی معاصر، براساس رده شناسی دکلرک و رید (2001) بررسی شد. پیکره، 286 جمله شرطی از 10 کتاب داستانی معاصر بوده است. با بررسی جملات شرطی به این نتیجه رسیدیم که ساخت شرطی زبان فارسی معاصر، متشکل از انواع حقیقی، خنثی، بسته، باز، غیرقطعی و ضدحقیقی است. از این تعداد جمله شرطی، شرطی از نوع باز و ضدحقیقی به ترتیب بالاترین و پایین ترین بسامد را در داده های پیکره داشتند. با بررسی زمان های دستوری افعال بندهای شرط و جزای شرط به گرایش های قوی در این زمینه دست یافتیم. براین اساس، اگر زمان دستوری فعل بند شرط، گذشته باشد، شرطی با احتمال زیاد از نوع حقیقی خواهد بود و اگر زمان دستوری فعل بند جزای شرط، غیرگذشته باشد، شرطی به احتمال زیاد، از نوع باز خواهد بود.
جهان های ممکن ساخت شرطی در زبان فارسی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جمله شرطی جمله ای مرکب است که از دو بند شرط و جزای شرط تشکیل شده است. هدف ما در این پژوهش، بررسی جمله های شرطی زبان فارسی معاصر بر اساس رده شناسی دکلرک و رید (2001) است. بر اساس این رده شناسی معنایی، جهان ممکنِ بند شرط به دو دسته حقیقی و نظری تقسیم می شود. جهان ممکن نظری می تواند خنثی یا غیرخنثی باشد و غیرخنثی، به چهار نوع بسته، باز، غیرقطعی و ضدحقیقی تقسیم می شود. در تحقیق حاضر، تلاش می شود این انواع با توجه به پیکره ای بالغ بر 286 جمله شرطی که از 10 کتاب داستانی معاصر استخراج شده است بررسی شود و بسامد وقوع هر یک به تفکیک مشخص شود. تحلیل جمله های شرطی فارسی نشان می دهد که ساخت شرطی فارسی با رده شناسی مذکور مطابقت دارد و جهان ممکن نظری باز، بالاترین بسامد وقوع را دارد و جهان های ممکن خنثی، بسته، حقیقی، غیرقطعی و ضدحقیقی به ترتیب، بیشترین بسامد را بعد از جهان ممکن باز به خود اختصاص داده اند. بالاتر بودن بسامد وقوع جهان ممکن باز از آنجا نشئت می گیرد که در این جهان ممکن، موقعیتی فرضی که احتمال وقوع دارد، در نظر گرفته می شود و قطعیتی درباره وقوع آن وجود ندارد و این تعبیر با کارکرد ساخت شرطی بیشترین تطابق را دارد. همچنین، این تحقیق نشان می دهد که علاوه بر کلمات ربط شرطی معمول مانند «اگر، اگه، به شرطی که، والاّ، وگرنه و حتی اگر، که، تا و چنانچه» کلمات ربط دیگری مانند «چه ... چه؛ همچین که، وقتی که، به مجرد اینکه، حالا که، فرضاً، ولو، وقتی، آنگاه که، هروقت، همین که» نیز در نقش کلمه ربط شرطی به کار می روند.
جهان ادبی به مثابه جهان ممکن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال چهاردهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۵۶
52-3
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر برآن است تا با طرح جهان ادبی به مثابه جهان ممکن، ضمن قول به خودبسندگی اثر ادبی، بدیلی دربرابر آن دسته از نظریاتی به دست دهد که اثر ادبی را بازتاب وضع امور در جهان واقع تلقی می کنند. به همین سبب پس از طرح بحثی درباب خودبسندگی اثر ادبی که به واسطه نیروهای درون سو شکل می گیرد، موضوع بافت گرایی را از موضع کلانِ فرهنگی، پدیدارشناختی و زبان شناختی می کاود. این پژوهش به لحاظ روشی، تلفیقی از رویکردهای پدیدارشناختی و زبان شناختی را در بررسی بافت ادبی به کار می بندد تا اصول موضوعه جهان ممکن ادبی را در پرتو موضوعاتی مانند صورت های سمبلیک، تمامیت، ناهمسانی معناشناختی، ناممکنِ محتمل، منطق درونی اثر و خوانش نشانه شناختی تبیین کند. در این بررسی، مشخص می شود که در معناشناسی جهان ممکن ادبی، نظریه هماهنگی صدق در قیاس با نظریه تطابق صدق کارایی بیشتری دارد و جهان ادبی، ضمن تعلیق کارکرد ارجاعی متن، شکل گیری معنا را نه از طریق ارجاع به وضعیت امور در جهان خارج، بلکه از طریق انتظام درونی اثر ممکن می سازد.
جهان ممکن حقیقی در جملات شرطی زبان پهلوی: دستگاه فعلی گذشته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جملات شرطی چهاردهمین مورد از جهانی های زبان و قابل ارزیابی در چارچوب های رده شناختی اند. هدف از این پژوهش توصیفی-کمی، بررسی جملات شرطی زبان پهلوی ساخته شده با افعال دستگاه گذشته و بررسی نوع جهان ممکن آن بر اساس زمان دستوری بند شرط است. پیکره پژوهش کتاب های زند بهمن یسن، گزیده های زادسپرم و روایت پهلوی بود. بررسی آماری بر کتاب روایت پهلوی با حدود 250 جمله شرطی انجام شد و برای پیکره آماری، 160 جمله مشخص گردید. براساس آمار بدست آمده از پیکره تحلیل، زمان دستوری بند شرط در 85% موارد بر دستگاه حال و 15% باقیمانده در دستگاه گذشته ساخته شده بود. تحلیل معنایی نشان داد در زبان پهلوی، اگر زمان دستوری در بند شرط و جواب شرط گذشته باشد، گرایش زیادی برای حقیقی بودن جهان ممکن آن جمله شرطی وجود دارد. این نتیجه با برآیند پژوهش بقایی و نغزگوی کهن(1397) برای جملات شرطی زبان فارسی معاصر،بر اساس رده شناسی دکلرک و رید، همخوانی داشت. در ساخت جملات شرطی پهلوی بر دستگاه گذشته، علاوه بر فعل ماضی شرطی نامحقق، ماضی ساده و ماضی نقلی، فعل غیرشخصی، جمله اسمیه و اسم مصدرکاربرد داشت. در این پژوهش کاربرد فعل ماضی شرطی نامحقق در ساختار چند جمله مرکب با وجه اخباری نیز مشاهده شد.
موضوع محاکات به مثابه اُبژه هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۳)
159 - 182
حوزه های تخصصی:
در بررسی هایی که متوجه تبیین سرشت هنر و ادبیات است، بحث در باب موضوع محاکات همواره اهمیت ویژه ای داشته است. درواقع، ارسطو در بوطیقا با متمایز کردن «موضوع»، «شیوه» و «وسائط محاکات» آغازگر بحث و جدل هایی است که تا دوران معاصر تداوم یافته است. در این میان، موضوع محاکات به مثابه ابژه هنری، پیش از ارسطو در سنت فلسفی افلاطون نیز مطرح شده است. البته، برخلاف ارسطو که با ابتنای بحث بر پایه ایده ال تجربی می کوشد محاکات را به رسمیت بشناسد، افلاطون محاکات را به واسطه توجه به ایده آل استعلایی فاقد شأن معرفتی قلمداد می کند. بااین همه، در سیر تداوم فلسفه هنر عموماً این دیدگاه ارسطویی است که تبیین یا بازتفسیر می شود. براین اساس، عموماً اندیشمندان دوره رنسانس و سپس تر در دوران معاصر امثال لوکاچ یا اوئرباخ موضوع محاکات را از چشم اندازهای متفاوتی تشریح کرده اند. در مجموع، از آرای این اندیشمندان این گونه بر می آید که هنرمند وقتی به آفرینش اثر هنری روی می آورد، موضوع محاکات ممکن است مشتمل بر امرِ ایده آل یا آرمانی، سنّت، طبیعت، وضع امور، اصول عام طبیعت بشری یا صرفاً همان واقعیت بیرونی باشد. پژوهش حاضر، می کوشد ضمن بررسی این پیش نهاده ها در باب موضوع محاکات، قابلیت ها و کاستی های نظری آنان را واکاوی کند. در نهایت، نگارنده با پیشنهاد جهان ممکن به مثابه موضوع محاکات، دریافتی نو در این خصوص به دست می دهد که به نظر می رسد از توان تحلیلی بیشتری برخوردار باشد. به موجب چنین پیش نهادی، رویدادها و پدیدارها در ساحت جهان ممکن ادبی براساس قواعد درونی خاص آن جهان عمل می کنند و بنابراین حتی گونه های غیررئالیستی بازنمایی نیز در نهایت بر پایه اصل حقیقت نمایی قابل فهم و تفسیر هستند.