فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۶۰۱ تا ۲٬۶۲۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
223 - 238
حوزههای تخصصی:
Based on Aristotelianism, philosophies in Islam, Christianity, Judaism, and traditional phenomenology, Martin Heidegger and late Max Scheler, shared a conceptual understanding of the soul. The plant’s soul – a worldly stage of the individualization of universal creativity - unfolds via the animal towards the human and beyond. The Phenomenology of Life philosophy (Anna-Teresa Tymieniecka) enmeshed the ontopoiesis of the vegetative beingness into the unity-of-everything-there-is-alive, thereby overcoming the discommunicative hierarchization of the soul. An eco-cosmological following of „the plant’s“ ontopoiesis will have to base its understanding not only on the communicative creativity of „the plant“ but on its inseparable interwovenness into the web of life, thereby also taking into consideration newest botanical studies which brought to light insights into so far unknown „intelligence“ of plants.
دولت عاطفی؛ من رنج می برم و کسی باید به خاطر آن سرزنش شود.
حوزههای تخصصی:
ملتی که به آینده مشترک خود بی تفاوت می شود، ارزش های مشترکی را که مقوم حیات خود است، پوچ می بیند. ارزش های مشترک وقتی بی رنگ می شود، مقاومت مشترک و قدرت تاب آوری یک ملت کم می شود. این گونه است که ذره ذره انفعال، جسم یک ملت را زخمی می کند و مثل خوره روح آن را می تراشد. دولت ها نیز به سان ملت ها می توانند عاطفه داشته باشند. دولت بی عاطفه، ملت بی عاطفه پدید می آورد. هر دولتی «باید» به برخی حقوق و ارزش ها حساس باشد. دولتی که در برابر همه حقوق و ارزش ها خنثی و بی طرف باشد، دولت مرده است. دولتی که اجازه می دهد شهروندانش آزادانه دق دلی خود را خالی کنند و آن را سرزنش کنند، ازقضا دولت اخلاقی تری است؛ چون اولاً حقوق اقلیت را، هرچند نتوانسته برآورده کند، به رسمیت شناخته و همچنین معترف است که وظایفی در قبال همگان دارد؛ اما نتوانسته آن ها را به جای بیاورد. انفعال یک ملت زمانی جوانه می زند که حقوق و ارزش های مشترک آن ملت به منصه ظهور نرسند و دولت آن ها را مهم نشمارد. دولتی که عاطفه ملت خود را به رسمیت می شناسد، عاطفه ملامت و سرزنش را نباید سرکوب کند.
«مقایسه ایده هلد و هابرماس درباره امکان جایگزینی یک الگوی دموکراسی مطلوب با دموکراسی لیبرال»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«جهانی شدن»، بسیاری از مفاهیم کلیدی سنتی سیاست را دگرگون کرده است. یکی از این مفاهیم، «دموکراسی» است. هلد و هابرماس نسبت به دموکراسی در عصر جهانی شدن، توجه ویژه ای مبذول داشته اند. با توجه به تحولاتی که در عصر جهانی شدن رخ داده است، هلد و هارماس کوشیده اند که به ترتیب الگوهای «دموکراسی جهان وطنی» و «دموکراسی مشورتی» را جایگزین دموکراسی لیبرال کنند. هدف این مقاله آن است که نشان داده شود چگونه هابرماس و هلد کوشیده اند تا مدل دموکراسی پیشنهادی خود را جایگزین الگوی لیبرال دموکراسی نمایند. هابرماس با تکیه بر سه نظام «دولت»، «اقتصاد» و «جهان زیست» و مفاهیم «حوزه عمومی» عقلانیت و کنش ارتباطی و هلد از طریق بازسازی نظم جهانی کنونی این کار را انجام می دهند. یافته های این مقاله بیانگر آن است که تلاش هر دو متفکر برای دستیابی به هدف موردنظر، به دلایلی از جمله محافظه کارانه بودن ساختار فکری هلد و در نتیجه تمایل وی به حفظ وضع موجود از یک سو و توجه بیش از حد خوش بینانه هابرماس به اجماع و عقل گرایی از سوی دیگر، به نتیجه نرسیده است. این مقاله به لحاظ روش و محتوا، توصیفی- تحلیلی است و داده های مورد نیاز به شیوه کتابخانه ای به دست آمده است.
مبانی معرفتی عناصر فرهنگ عامّه در اشعار کودک و نوجوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعر کودک و نوجوان از جمله شعرهای مفهومی است که جهت آموزش و آگاهی مخاطبان در آن مضامین متنوع گنجانده شده است. از جمله این مضامین، عناصر فرهنگ عامّه است. در این مقاله سعی بر آن است تا به روش توصیفی تحلیلی، عناصر فرهنگ عامه، که شاعران حوزه کودک و نوجوان آن را به عنوان ابزاری برای اهداف تربیتی و اخلاقی و روشنگری آحاد جامعه به کار برده اند، مورد بررسی و تبیین قرار گیرد. به همین منظور اشعار سه دهه اخیر بررسی و عناصر مطرح فرهنگی در این اشعار استخراج شده و اهداف مربوطه مورد تحلیل قرار گرفت. داده های پژوهش نشان می دهد که شاعران حوزه کودک و نوجوان با کاربرد عناصر فرهنگ مردم علاوه بر ارائه تصویری از فرهنگ جامعه خود و آموزش مسائل فرهنگی، موجبات حفظ و صیانت فرهنگ و هویت ملی خویش را فراهم آورده اند. آن ها نقش هر دو عنصر فرهنگ عامّه (مادی و غیر مادی) را در شناخت و تداوم فرهنگ جامعه ضروری دانسته و با مؤلفه های فرهنگی، بسیاری از مبانی تربیتی، اخلاقی، روانشناسی و ... را خاطر نشان شده اند. در واقع کاربرد عناصر فرهنگی توسط شاعران این حوزه رویکرد معرفتی و تربیتی دارد.
تحلیل هایدگر از واقع بودگی مسیحی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
203 - 226
حوزههای تخصصی:
هایدگر با نقد رویکرد نظری بر تجربه زیستن به مثابه موضوع اساسی فلسفه تاکید می کند. در این میان، تحلیل زندگی مسیحی، الگویی برای خصلت نمایی واقع بودگی به دست می دهد که هایدگر در هستی و زمان از آن بهره می برد. زندگی مسیحی با تأکید بر ورود به حوزه عملی به عنوان اساس ایمان در مقابل متافیزیک نظریه محور یونانی قرار می گیرد. ورود به این حوزه عمل مستلزم پذیرش کلمه خدا یعنی اعتماد به آن چه او از آن خبر داده و انتظار برای بازگشت دوباره مسیح است. در این جا با دانش و تجربه متفاوتی از زمان مندی روبه رو هستیم که در غلبه مفهوم پردازی متافیزیکی از دست رفته است. هایدگر تحلیل اش از واقع بودگی مسیحی را با مطالعه موقعیت پولس بر اساس نامه های وی به غلاطیان و تسالونیکیان و نیز اعترافات آگوستین پی می گیرد.
دلالت های براهین اثبات خداوند بر تشکیک خاصی وجود در اندیشه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از احکام مهم مسئله وجود در هستی شناسی، مسئله تشکیک در وجود است که بطور خاص در فلسفه ملاصدرا مطرح و مختصات آن روشن شده است. لکن به نظر می رسد با تفطن در آرای پیشینیان نیز بتوان شالوده ی این مسئله را پیگیری نمود. نوشتار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، دلالت های براهین اثبات خداوند در فلسفه ابن سینا بر مسئله تشکیک خاصی وجود که نوع غالب آن در تشکیک طولی وجود مطرح شده را مورد بررسی و ارزیابی قرار می دهد. مطابق نتایج این جستار اگرچه مسئله اصالت وجود یا ماهیت در فلسفه ابن سینا فاقد جایگاه مشخص است، اما براهین اثبات خداوند نزد وی با تفکری کاملاً وجودی ایراد شده است؛ چنان که سه رکن اصلی مسئله تشکیک در وجود یعنی «وحدت در وجود»، «کثرت در وجود» و «عینیت وحدت و کثرت در وجود»- که خود مستلزم وحدتی فراگیر و کثرت شمول است-، از براهین اثبات خداوند نزد ابن سینا و مبانی هر یک از براهین، قابل استنباط می باشد.
سولیپسیسم نزد شوپنهاور و ویتگنشتاین متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
195-212
حوزههای تخصصی:
سولیپسیسم، به مفهوم اینکه از لحاظ هستی شناختی تنها من هستی دارم و هستیِ جهانِ خارج فقط به مثابه موضوع و مضمون ذهن من، هستی دارد و هر آنچه شناخته می شود فقط به واسطه ذهنمندی من همچون تنها شناسنده، نگریسته می شود، مساله ای است که از دوران مبنا قرار گرفتن سوژه اندیشنده توسط دکارت و همچنین توجه به ذهن شناسنده توسط فلاسفه ای همچون بارکلی و کانت و سپس در ایده آلیسم آلمانی، اهمیت فراوانی داشته است. در نتیجه سولیپسیسم مساله ای فرعی در فلسفه نیست بلکه به طور اساسی در همین چارچوب، من به عنوان هستنده ای خودآگاه و شناسنده، منطبق بر نحوه هستومندی و به خاطر قالب ها و صورت های آگاهی ام، جهان و آگاهی و ذهنمندی دیگران را به طور سولیپسیستی می شناسم. این مساله نزد برخی فیلسوفان معاصر، آنچنان که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. شوپنهاور و ویتگنشتاین به این موضوع در قالب بحث پیرامون نحوه شناخت من متافیزیکی و نیز محدوده و مرزهای جهان پرداخته اند. شوپنهاور بر اساس ایده آلیسمِ مبتنی بر فلسفه استعلایی کانت، معتقد است که هستی جهان منوط به ذهنی شناسنده است که جهان در آن بازنمود یافته است. این ذهن، خودش در قالب زمان و مکان و علیت نمی-گنجد. خود، شناسنده جهان است ولی نمی تواند خودش را بشناسد. ویتگنشتاین متقدم نیز در تراکتاتوس، تحت تاثیر شوپنهاور، بر اساس کاربردها و نقش زبان، مرزهای جهان و شناختِ من متافیزیکی را در بحث سولیپسیسم مورد توجه قرار داده و آن را در تجربیات اول شخص مانند درد و تجربه عواطف نسبت به شناخت آن در دیگران به بحث گذاشته است.
تحلیل گفتمان روایی در رساله عقل سرخ سهروردی؛ بستری برای الگوسازی الهیات روایی در سنت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
225 - 242
حوزههای تخصصی:
روایت یکی از مهم ترین گفتمان های عصر امروز در حوزه زبانشناسی که به دنیای فلسفه و الهیات نیز ورود پیدا کرده است. سنّت الهیات مسیحی چند دهه است که تلاش می کند اهمیت روایت را در بازخوانی قرائت خود از کتاب مقدّس نشان دهد. این بازخوانی از کتاب مقدّس ریشه در جهان شمولی روایت در همه ابعاد زندگی دارد. از جمله این تأثیر بازخوانی ایجاد تجربه همزیسته برای مؤمنان است تا بتوانند همراه با عیسی مسیح فهم غیرانتزاعی از آموزه ها داشته باشند. در این مقاله ضمن اشاره مختصر به الهیات روایی تلاش می کنیم تا نشان دهیم بستر روایت بر حکمای مسلمان همچون سهروردی مترتب بوده است. سهروردی با تأکید بر حضور خویشتن در رسائل خود مانند عقل سرخ تلاش می کند تا سنّت ایران زمین را به مؤلفه های اسلامی پیوند زند. او با مرافقت خویش با جهان شمولی گفتمان روایی در آثار منثور خود، مخاطب را آماده تجربه همزیسته ای می کند که در این تجربه او بتواند از فهم نظری آموزه ها اسلامی به درک رخداد مترتب بر خویش گذر کند.
بزنگاهی برای تصمیم کبری
حوزههای تخصصی:
جامعه ای که درباره پدیده مرگ خنثی و بی تفاوت عمل کند، سازوکارهای بهینه حفظ حیات در آن جامعه طراحی و اجرایی نمی شود و فرجام چنین می شود که شمار زیادی از مردم آن جامعه قادر به درک عمر طبیعی نبوده و به مرگ های غیرطبیعی دچار می شوند. روند یادشده تا جایی پیش می رود که جامعه را ابتدا به ورشکستگی و سپس نابودی می کشاند.
درواقع جامعه درباره آنچه نمی تواند به دست بیاورد، تظاهر به بیزاری می کند تا با نابودی اشتیاق داشتنش درد برآورده نشدن آن گریبانگیرش نشود. این ترک دل بستگی از هرآنچه امکان ناکامی درباره آن می رود، شادی و خوشبختی مجازی را برای فرد به ارمغان می آورد که در سطح بالایی از شرایط نااطمینانی، سپر دفاعی مناسبی برای گذران دوران اس ت. درون ی ک ردن س ع ادتمندی، احساس خوشبختی و قطع ارت ب اط و اثرپذیری آن از شرایط بیرونی به انتحاری حقیقی منجرشده که سرانجامِ آن، انفعال عمیق و تاریک جامعه در برابر رویدادهای بیرونی و حتی فاجعه آمیزترین آن ها، یعنی مرگ است.
بیش از نیمی از مردم ایران به مرگ طبیعی نمی میرند، بلکه عوامل اصلی مرگ ومیر در ایران به ترتیب فراوانی شامل بیماری ایسکمیک قلبی، سکته مغزی، تصادف های جاده ای، پرفشاری خون، آلزایمر، دیابت، بیماری های مزمن انسدادی ریوی، بیماری های مزمن کلیوی، سایر بیماری های قلبی عروقی و سرطان معده است. در این نوشتار فارغ از طرح آمار و ارقام هرکدام از عوامل مرگ زودرس در ایران به واکاوی عوامل و ریشه های آن پرداخته خواهد شد.
به جز عامل تصادف های جاده ای، باقی عوامل اصلی مرگ ومیر به طور مستقیم با نظام سلامت کشور و به طور غیرمستقیم با نظام آموزش در ارتباط هستند؛ هرچند درباره تصادف های جاده ای نیز پس از وقوع حادثه، وجود نظام سلامت کارآمد و پیشرفته می تواند در کاهش مرگ ومیر ناشی از پیشامدها کارساز باشد. برآیند این که دست کم دو گلوگاه کلیدیِ نظام آموزش و نظام سلامت نقش محوری در کنترل و حفظ حیات نوع بشر در ایران دارند.
و اما مرگ؛ در این نوشتار به مرگ به عنوان موضوعی درخور بررسی علمی (نه موضوعی ماوراءالطبیعی و بیرون از حوزه شناخت بشری) و عنصری فرهنگی و اجتماعی پرداخته شده است. شیوه های مردن و نحوه برخورد و جایگاه مرگ در نظام تفکر بشر بر اثر جامعه پذیری در فرد، درونی شده و به او آموخته می شود. بر همین اساس نگاه آدمی به مرگ طی زمان و با پیشرفت علم و توسعه تمدن متفاوت شده، به طوری که تغییرات، محسوس و قابل ردگیری است.
اما امروزه در جوامع توسعه یافته، دیگر زندگی چنانچه سقراط می گفت، آموختن مرگ نیست، بلکه مرگ اساسا تابو و عنصری بیرون رانده شده از زندگی است. نتیجه این که، مرگ دیگر قسمت آشنایی از زندگی شمرده نمی شود. به عبارتی دیگر مرگِ آشنایی که آریس (Aries) آن را مرگ «رام شده» می نامد، در جامعه مدرن به «مرگ فراموش شده» تبدیل شده است. مرگ دشمنی خارجی تلقی شده و چیزی است که آسایش زندگی را مختل می کند.
اساسا معنی مرگ و بیماری مانند دیگر عناصر و رخدادها، وابسته به فرهنگ است. جامعه مطلوب، جامعه ای است که تجربه مردن به شدت و به طور عمیق با پیری پیوند خورده باشد؛ چراکه مرگ زیستی افراد پس از مرگ اجتماعی آن ها رخ می دهد و نتیجه این که نقش اجتماعی افراد پایان یافته و کمترین آسیب از مرگ زیستی آن ها به جامعه وارد می شود.
پذیرش تقدیرگرایانه مرگ، تسلایی را به دنبال دارد که دامن زدن به آن، انفعالی شوربختانه در برابر تحلیل عوامل مؤثر بر نحوه و زمان مردن در جامعه را به بار می آورد. این عقب نشینی از واکاوی عقل گرایانه سوژه، سبب افزایش خطا در تشخیص مطالبات راستین فردی و جمعی می شود که دستاورد آن گم گشتگی نافرجامِ تاریخی در حل موضوع است.
معنای وجود و مواجهه با آن نزد هوسرل و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است . وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آن را یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایه ایی خلل ناپذیر می دانست . پدیدارشناسی هوسرل به توصیف آگاهی محض و افعال آگاهی و نحوه روی آوری آن می پردازد، جهان او، جهان آگاهی است که به واسطه قصدیت و تقلیل های استعلایی قوام می گیرد . هایدگر کل تاریخ فلسفه غرب را تاریخ غفلت از وجود و فلسفه خود را حول محور "پرسش از مفهوم وجود" پدید آورد . از نظر هایدگر مبدئیت آگاهی در نظام فکری هوسرل منجر به بسط سوبژکتیویسم و انفکاک از وجود گردیده، آن را درادامه سنت ایدآلیسم غربی قرار داده است . پدیدارشناسی هرمنوتیکی و فلسفی هایدگر به اعتباری در جهت تصحیح پاره ایی نارسائی های سیستم فکری هوسرل است. از نظر هایدگر انسان به عنوان موجودی متمایز از سایر موجودات، که وی آن را به "دازاین" تعبیر می کند ، به وجود گشودگی و استعلاء دارد. لذا آگاهی نیز شأنی از نحوه هستی دازاین و به تَبَع آن است . این دو فیلسوف علی رغم مقاصد فکری مشترک پاره ایی تمایزات نیز در سلوک فکری و نحوه مواجهه شان با مسأله وجود دارند. این مقاله در صدد بررسی این تمایزات است.
تحلیل و بررسی معجزه به مثابه معضل شر از دیدگاه جیمز کلیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معضل شر و مسئله ی معجزه، از مسائل فلسفه ی دین است که در غرب و شرق موجب پیدایش انواع چالش های جدی گردیده است. کلر معجزه را به مثابه ی معضل دانسته است و آنرا به منزله ی مسئله سوم شر مطرح ساخته است. کلر دو هدف کلی را برای معجزه ازهم متمایز می سازد:برخی معجزات معرفتی و برخی دیگر عملی هستند. به باور کلیر، احتمال وقوع معجزات به هر دو معنای مسئله ی شر را تقویت کرده و با توجه به صفاتی همچون قادر و عالم مطلق و نیک-خواهی محض خداوند آن را به یک معضل تبدیل می کند. ازنظر متکلمین مسلمان اولا معجزه از جهت خرق عادت هر چند با روش مرسوم علوم تجربی نوین وفهم متعارف که گاهی ازآن به قوانین طبیعت تعبیر میشود، قابل تبیین نیست، ولی با این وجود اینکه مدعی شود معجزه باید قانونی از قوانین طبیعت را نقض کند، آنگونه که در تلقی متفکران جدید مغرب زمین رایج بوده است، ضروری به نظر نمیرسد، زیرا معجزه صرفا با قوانین علوم تجربی وبا تجربه عادی وروزمره انسان مخالف است، نه اینکه خارج از قانون وقواعد عقلی-فلسفی باشد. ثانیا، معجزه حجت عمومی خداوند است و آن نه تنها برای فرزانگان سودمند است، بلکه برای همگان مفید وحجت آن غیر قابل انکار است.
بررسی اختلاف نظر شیخ الرئیس و متکلمان اتمیست درباره ی روایی کاربرد ایده آل سازی های ریاضیاتی در طبیعیات (با تاکید بر نمونه های سنگ آسیا و کره وسطح صاف)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
365 - 394
حوزههای تخصصی:
در این مقاله برای نشان دادن تقابل نظر ابن سینا و دو گروه از متکلمان مسلمان درباره ی اعتبار کاربرد آزمایش فکری ایده آل ریاضیاتی در پژوهش های طبیعی، دو نمونه ی سنگ آسیا و کره و سطح صاف را مدنظر قرار داده ایم و باتوجه به دیدگاه مثبت متکلمان و مخالفت ابن سینا با این روش، دریافته ایم که این اثبات یا انکار، از باورهای پس زمینه ای نشئت می گیرد که هر گروه به آن ملتزم شده است؛ همچون اختلاف نظر در اموری نظیر ماهیت جسم طبیعی و تعلیمی و بالقوه بودن یا نبودن اجزای یک جسم. آنچه متکلمان را به بهره گیری از ایده آل های ریاضیاتی کشانده، قابلیت این روش برای اثبات دیدگاه ذره گرایانه ی آن هاست تا جایی که ذره گرایی با این روش اثبات هماهنگی دارد و این روش اثبات، ذره گرایی را به کرسی می نشاند. فیلسوف مشائی نیز به دلیل همین ارتباط دوسویه ای که میان پس زمینه های متافیزیکی دیدگاه متکلم و روش اثبات آن برقرار است، در صورتی که پیش فرض های یادشده درخصوص جسم و یکی شدن بالقوه (اجزاء) و بالفعل (جسم یکپارچه) را نفی کند، روش آن ها را بی خاصیت می کند و اگر رأساً روش را رد کند و تحقق تعلیمیات وهمی و ایده آل های ریاضیاتی در طبیعیات عینی را نادرست بینگارد، پس زمینه ی متافیزیکی آن ها را با ایرادهایی جدی روبه رو می کند. نهایتاً به این تحلیل رسیده ایم که تک روش بودن ابن سینا صحیح نیست و گسترش روش متکلمان مفید بود، اگر آگاهانه، با نگاهی کاربردی و فارغ از پس زمینه های غیرطبیعیاتی به کار می رفت.
ذات گرایی جدید مابعدالطبیعه جدید(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۴
77 - 112
حوزههای تخصصی:
در مابعدالطبیعه «ذات» نه به معنای «ماهیت»، بلکه به معنای «وجود» و «واقعیت» است. «ذات گرایی» به معنای «واقعیت گرایی» است. ذات گرایی قدیم، ضد ذات گرایی و ذات گرایی جدید سه جریان مابعدالطبیعی اند. در ذات گرایی قدیم «اشیا» دارای ذات و خواص ذاتی (واقعیت و خواص واقعی)اند. ذوات و خواص ذاتی صرف ذوات و خواص ذاتی جوهری اند و هرچند اجسام منفعل و نفس و عقل فعّال اند، درنهایت ایستا و ناپویایند. علم به اشیا علم به خواص ذاتی آنها از طریق برهان و بنابراین مطابق با واقع آنهاست. در ضد ذات گرایی اشیا نه دارای ذات و نه دارای خواص ذاتی اند؛ علم به آنها نه طبق واقع آنها بلکه طبق تعریف و قرارداد آنها و «بهترین تبیین از آنها» است. در ذات گرایی جدید، اشیا دارای ذوات و خواص ذاتی جوهری، رویدادی، فرایندی، رابطه ای و خاصیتی پویا هستند. آدمی نیز دارای همه این گونه ذوات و خواص ذاتی طبق واقع است و آنها ریشه اعتبار ذوات و خواص ذاتی طبق اعتبار در اعتبارات عامّ انسان هایند. علم به اشیا «بهترین تبیین از آنها نزد دوستداران این تبیین» است و «تقریباً صادق» و «تقریباً مطابق با واقع» است. ذات گرایی جدید مابعدالطبیعه جدیدی است. روایت جدیدی از ذات گرایی قدیم است. آن نیازمند شناسایی است و معرفت شناسی و روش شناسی آن نیازمند نقّادی و بازسازی است.
جنسیّت نفس بر اساس دیدگاه های رایج در مورد پیدایش نفس انسانی در فلسفه اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش پس از بیان تفاوت جنس و جنسیّت به تبیین نظریات فلاسفه در مورد چگونگی پیدایش نفس انسانی می پردازیم و در ادامه مسئله جنسیّت نفس را با توجه به نظریه روحانیه الحدوث و جسمانیه الحدوث بودن نفس تحلیل می کنیم. بر اساس نظریه روحانیه الحدوث، خاستگاه جنسیّت فقط در جنس، مطرح بوده و در نفس، جایگاهی ندارد؛ از این رو نفس به لحاظ ذات مجرّد خود، فاقد ویژگی های جنسیّتی است و فقط در مقام فعل با توجه به وضعیت های مختلف بدنی، کارکردهای جنسیّتی خاص خود را دارد. اما بر اساس نظریه جسمانیه الحدوث بودن نفس و با عنایت به برخی از اصول فلسفی حکمت صدرایی می توان به این تحلیل دست یافت که نفس متشکل از بدن و ویژگی های جسمی زنانه، با نفس متشکل از بدن و ویژگی های جسمی مردانه، به لحاظ گرایش های جسمانی، روانی، عاطفی و شناختی متفاوت است و براین اساس، جنسیّت امری هویتی است و تفاوت جنسیّت زن و مرد به حاق وجود آنها باز می گردد. بنابراین همان گونه که از نظر پزشکان و روان شناسان، زن و مرد به لحاظ جسمانی و روانی و عاطفی متفاوت بوده و براساس متون دینی نیز زن ومرد حقوق متفاوتی دارند، به لحاظ فلسفی نیز نفس زن و مرد گرایش های نفسانی خاص خود و متناسب با بدن زنانه و مردانه را خواهند داشت.
نشانه شناسی اجتماعی ساختار دیداری اسکناس های دلار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسکناس ها متن هایی اجتماعی و معناساز با قدرت تأثیرگذاری دیداری هستند که دولت ها به دلیل مبادلات زیاد، اغلب از آنها در راستای دست یابی به هژمونی فرهنگی و سیاسی بهره برده اند. رمزگشایی از نشانه های دلار می تواند آشکارگر بخشی از سیاست های فرهنگی ایالات متحده باشد. هدف اصلی این نوشتار بررسی این نکته است که تحولات اجتماعی چه تأثیری در طراحی اسکناس ها در این کشور داشته است. رویکرد نشانه شناسی اجتماعی کرسو ون لیوون، مبنای این پژوهش توصیفی تحلیلی است که داده های اسنادی و کیفی آن به روش نمونه گیری هدفمند داده اندوزی شده اند. برپایه نتایج این تحلیل، دلارها تنها نشانگر چهره سیاست مداران مرد سفیدپوست هستند و بیشترین بازنمایی نیز به افراد وابسته از حزب جمهوری خواه تعلق دارد. قاب بندی تصاویر سیاست مداران در اسکناس های قدیمی نمایانگر فاصله و تمایز آنها از مخاطبان تصویر است، اما در دلار های جدیدتر این قاب بندی ها آگاهانه حذف شده اند تا حسی از نزدیکی دولت مردان با مردم را بازنمایی کنند. این تغییر را می توان نتیجه پیروی تصویرگران اسکناس از تحولات اجتماعی دانست.
وانهادگی انسان معاصر در غربت غربی و تنهایی او در بلیه ای چون کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹۶
153 - 180
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر سعی دارد با استفاده از ظرفیت معنایی مفهوم وانهادگی یا واگذاشتگی که برخی فیلسوفان اگزیستانس به کار برده اند و با اتخاذ رویکردی تبار شناختی به بررسی روند تحول و تکوّن نظام معرفتی و علمی، نظام ارزشی و اخلاقی و موقف معنایی- وجودی انسان معاصر و در امتداد آن فرهنگ و تمدن معاصر غرب بپردازد. این بررسی درنهایت در خدمت تحلیل آسیب شناختی و تشریح وضعیت معنایی- وجودی انسان معاصر در مواجهه با رخداد همه گیری جهانی ویروس کرونا به کار آمده است. بر اساس تحلیل تبار شناختی مورد دلالت این مقاله، وانهادگی به مثابه تقرّر خودبنیاد انسان در عصر جدید و دوره معاصر بر پایه عقلانیت ابزاری و وضعیتی که او خود آن را برگزیده و تعیّن معرفتی، ارزشی، معنایی و فرهنگی بخشیده، باعث شده است نظام معرفتی و علمی، نظام ارزشی و اخلاقی و وضعیت معنایی- وجودی انسان معاصر و در نهایت صورت بندی های فرهنگی و تمدنی دوره معاصر، از بنیادهای دینی، ایمانی و عقلانی اعم از عقلانیت قیاسی، استعلایی و تاریخی به سوی بنیادهای متأثر از عقلانیت ابزاری و عاطفه گرایی سوق یابند. عقلانیت ابزاری بر اساس رهیافتی فایده گرایانه و با تکیه بر توافق جمعی، نظر و عمل انسان معاصر را به سوی اهداف عینی، مادی و کالایی جهت داده است. صورت بندی بنیادین فرهنگی و تمدنی دوران معاصر یعنی نظام لیبرال سرمایه داری نیز در همین راستا بوده و به گستره و عمق وانهادگی افزوده است. این روند باعث شده است انسان معاصر در نسبت با بلایای جهانی ای چونان کرونا بیش از پیش در معرض نیست انگاری، خشونت و تنهایی باشد.
وجودشناسی عرفانی از نظر سید حیدر آملی (ره) و امام خمینی (ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وجودشناسی عرفانی، یکی از اساسی ترین مسائل مهم عرفان نظری محسوب می شود. عرفا، زمانی که از وجودِ مطلق سخن می گویند، منظور و مرادشان خداوند است. بی شک مهم ترین اندیشه های عرفانی سید حیدر آملی و امام خمینی را می توان در نظریات آنان در باب وجودشناسی جست و جو کرد. سید حیدر، از عرفای قرن هشتم، متأثر از آرای ابن عربی بود و امام، تحت تأثیر تفکرات صدرالمتألهین شیرازی. این جستار با روش توصیفی- مقایسه ای به شرح و بیان وحدت شخصی وجود، وحدت سنخی وجود و وجود مطلق پرداخته و در پی یافتن پاسخ به این مسئله است که در آرای وجودشناسی این دو عارف شیعی، چه نکات اشتراک و تفاوت وجود دارد؟ سید حیدر به پیروی از ابن عربی معتقد به حقیقت واحده شخصیه ذومراتب است و تشکیک را در ظهورات می داند، وی ضمن ارائه دلایل سه گانه ای برای وجود مطلق، قائل به اطلاق وجود می باشد. از سوی دیگر امام خمینی نیز، به کارگیری مطلق وجود را به جای وجود مطلق ناشی از خلط میان مفهوم و مصداق می داند. وی به تبعیت از ملاصدرا، به تشکیک خاصی و تشکیک در مظاهر قائل است. سید حیدر معتقد است مسبوقیت وجود مقید به وجود مطلق است؛ در حالی که امام، قوی ترین دلیل اثبات اطلاق وجود را عینیت ماهیت حق با وجود می داند.
حضور ضمنی مفهوم فرونسیس (حکمت عملی) ارسطو در «وجود و زمان» هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۶۲)
147 - 176
حوزههای تخصصی:
قول به تقدم رویکرد عملی (پراتیک) بر رویکرد نظری (تئوریک) به عالم را می توان یکی از مؤلفه های بنیادین اندیشه هایدگر در «وجود و زمان» دانست؛ چه از نظر وی، نخستین گشایش دازاین به عالم، نه گشایشی نظرورزانه که گشایشی مبتنی بر عمل است و بلکه دازاین خود چیزی نیست جز همان پراکسیس. از این منظر، تئوری صرفاً اشتقاقی از پراکسیس خواهد بود. در«وجود و زمان»، هایدگر البته به تصریح از «فرونسیس ارسطو» سخن به میان نمی آورد. لیکن محتوای کتاب چنان است که به محققین شهیری چون «ولپی» این مجال را می دهد که وجود و زمان را ترجمه ای از اخلاق نیکوماخوس ارسطو بدانند. این مقاله تلاش خواهد کرد چهار ظهور ضمنی مفهوم فرونسیس در وجود و زمان را مستخرج و مدلل سازد که این هر چهار ظهور، خود بر مفهوم کایروس که هایدگر در درسگفتار پدیدار شناسی حیات دینی مورد تأکید بلیغ قرار داده، ابتناء دارند.
دو تقریر رقیب در ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشه دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به بررسی ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشه دکارت می پردازد. برخی مدعیات دکارتی مبنی بر یقینی تر بودن شهود و قابلیت فروکاهش استنتاج به آن، از جمله سرچشمه های این بحث است که دست کم دو تقریر رقیب هنجاری-اصل موضوعی و روان شناسی گروانه بحث شده در این پژوهش را در میان شارحان برانگیخته است. آرمان تقریر نخست، کاستن از نقش حافظه و گاه تخیل در زنجیره های طولانی استنتاج به واسطه خطاپذیری آنها در دید دکارت است. حصول این آرمان هم وابسته به ممارست و تمرین برای جای دادن زنجیره های استنتاجی هر چه طولانی تر در یک شهود واحد دکارتی است. این تقریر هم استقلال نتیجه منطقی را می پذیرد، هم استنتاج را قابل تعریف بر اساس معرِّف هایی همچون قواعد تبدیل و اصول پایه منطقی می داند هم این که منافاتی با درخت اصل موضوعی معرفت دکارتی ندارد. اما تقریر دوم اساساً درون مایه استنتاج را همان فراچنگ آوردن شهودی به عنوان فعل ساده ذهنی می داند که چیزی جز یک شهود پیچیده با متعلّقات متعدد نیست. لذا این تقریر، استنتاج را فاقد درون مایه منطقی و غیرقابل تعریف بر اساس معرِّف هایی همچون اصول و قواعد منطقی می داند و به جای آن فراچنگ آوردنِ حقیقت مستنتج آشکار شده در پرتو نوعی شفافیت ِروان شناختیِ تجربه شده توسط سوژه معرفت را می نشاند. نشان داده ام که هر دو تقریر با تکیه بر بخشی از متون دکارت می کوشند قابل جمع با عینیتِ شناختی به نظر برسند و قرائتی فطری و انتخاب ناپذیر از منطق دکارتی ارائه کنند؛ اما تقریر دوم هم با فقره های اساسی تر اندیشه دکارت و هم با استقلال منطق منافات دارد؛ لذا نمی تواند به نحو قابل قبولی از عهده این دو مدعا برآید.
بازسازی منطق و متافیزیک هگل در منطق جدید: دیدگاه گراهام پریست(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱
61-77
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی می کنیم که منطق و متافیزیک هگل را در قلمروی منطق جدید بازسازی کنیم. گراهام پریست مدعی است که می توان منطق هگل را با خوانشی فراسازگار از منطق جدید که به دوحقیقت باوری موسوم است، تطبیق کرد و او حکم به دوحقیقت باوربودن (Dialetheist) هگل می دهد. در این مقاله، ابتدا گزارش پریست را از دیالکتیک و تناقض دیالکتیکی هگل توضیح می دهیم و سپس دلایل او را له مدعای بالا بررسی می کنیم. برای اینکه بتوانیم مقایسه ای میان دوحقیقت باوری و منطق هگل داشته باشیم، به اختصار و به صورت غیرفنی معناشناسی (Semantics) یک منطق دایالتیک (Dialetheic) را توضیح می دهیم. در انتها با ایجاد یک پرسش و نقد، سعی می کنیم ادعای پریست را به چالش بکشیم یا دست کم راه را برای بازگشایی مجدد مسئله باز کنیم و به این نتیجه برسیم که منطق و متافیزیک هگل را نمی توان با منطق فراسازگارِ دوحقیقت باورانه مدل کرد.