جنبش های اجتماعی در زمرة اصلی ترین عوامل تأثیرگذار بر ژئوپلیتیک منطقه¬ای خاورمیانه محسوب می شوند. چنین تحولاتی را می توان در فرآیند دگرگونی های سیاسی بهار 2011 مورد توجه قرار داد. در تحولات خاورمیانه، شاهد تغییرات بنیادین در ساختار قدرت، فرآیند سیاسی و همچنین شکل بندی های ژئوپلیتیکی می باشیم. در این فرآیند، زمینه برای تغییرات ساختاری، جابجایی قدرت و گسترش بی ثباتی سیاسی به وجود آمده است.
از جمله این تغییرات می توان به تغییر رهبران سیاسی در کشورهای مصر، تونس، لیبی و یمن، سرکوب انقلاب شیعیان عربستان و بحرین اشاره کرد. سوریه نیز در معرض دگرگونی های سیاسی قرار گرفته است. آمریکا به عنوان قدرت جهانی تلاش دارد تا در قالب تحولات سیاسی خاورمیانه، ژئوپلیتیک جدیدی را در منطقه به وجود آورد. این مقاله با روش تحلیل محتوا و تکیه بر منابع کتابخانه¬ای در صدد تبیین تحولات اخیر خاورمیانه می باشد. یافته های مقاله بیانگر هویت یابی شیعیان بر پایه سه محور «رشد فزاینده جمعیتی»، «مشارکت در قدرت» و «جغرافیای سیاسی» می باشد.
در پی حمله نظامی ایالات متحده امریکا و کشورهای متحد آن به عراق در سال 2003، مجموعه ای از خشونت ها و درگیری های قومی - مذهبی و عملیات های تروریستی متعدد در این کشور صورت گرفت که تا به امروز نیز ادامه دارد. در این مقاله با کمک گرفتن از دو تئوری واقع گرایی و فمینیسم به بررسی علمی پیامدهای جنگ عراق پرداخته شده است. هدف این مقاله روشن ساختن این مسئله است که دو نظریه واقع گرایی و فمینیسم چگونه نتایج اشغال عراق را تحلیل می کنند و کدامیک قدرت تبیین بهتری دارند. نویسندگان پس از بررسی دیدگاه های این دو نظریه روابط بین الملل به این نتیجه رسیده اند که رویکرد واقع گرایی در زمینه مباحث خرد گرایی (سود و هزینه)، توازن قوای منطقه پس از اشغال و قدرت و منافع آمریکا در جنگ عراق از توان تحلیلی بالایی برخوردار است. فمینیسم نیز به لحاظ هستی شناسی و روش شناسی خاص خود که باعث توجه به نقش افراد و گروه های قومی- مذهبی و همچنین مباحث جنسیتی و اخلاقی در جنگ عراق می گردد، توانایی تبیین بخشی از نتایج جنگ عراق را دارد که از دیدگاه واقع گرایان پنهان می ماند.
پس از فروپاشی شوروی، بالکان جدیدی در شمال غرب ایران شکل گرفت که می تواند به عنوان فرصت و یا تهدید عمل کند که به نظر می رسد اگر ایران نظام جدید جهانی را بخوبی بشناسد می تواند از این تغییرات استفاده نموده و منافع خود را تعقیب کند. که ایجاد چنین فرصتی مستلزم کنکاش دقیق در منطقه و بررسی روابط قدرت های موجود منطقه ای و فرامنطقه ای بر اساس موقعیت جغرافیایی، جغرافیای سیاسی، ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک است که این شرایط تعیین کننده میزان استفاده ایران است. توجه به تغییرات نظام جهانی پس از فروپاشی و توجه به این مسئله که در نزاع قدرت امروزی رقابت بر سر تعامل است نه تقابل، بسیار تعیین کننده به نظر می رسد. که علامت این داستان علائق مشترک قدرت های بزرگ است که در منطقه خود نمایی می کند. به نظر می رسد قدرت های فرامنطقه ای درصدد تکمیل حلقه محاصره ایران در قفقاز هستند. و علائم واضحی از نزدیکی ایالات متحده و روسیه قابل رویت است. که این نزدیکی بدون ایران تهدیدی است که می تواند تولید خطر کند و ایران را در انزوای جدی قرار دهد.
استدلال اصلی این مقاله آن است که دو عنصر اصلی شکلدهنده به سیاست خارجی چین در مورد مناقشه هسته ای ایران عبارتند از مناسبات میان پکن و واشنگتن و بحث امنیت انرژی چین. در این راستا، به نظر میرسد تا کنون ایجاد توازن میان خواستههای تهران و واشنگتن، استراتژی اصلی چین در برخورد با مناقشه هسته ای ایران بوده است. پکن با اتخاذ این استراتژی، سعی در ایجاد توازن میان احتیاجات تجاری و تکنولوژیک خود به آمریکا از یک سو و نیاز به ایران در زمینه انرژی از سوی دیگر دارد. البته در این میان، بحث مسائل استراتژیکی و ژئوپلیتیکی نیز وجود دارد که در این تحقیق، در حد ضرورت به این موارد نیز اشاره خواهد شد. علاوه بر این، چشماندازی نیز در مورد آینده برخورد چین با مناقشه مورد بحث ارائه خواهد شد.