علوم زیستی ورزشی
علوم زیستی ورزشی سال سیزدهم تابستان 1400 شماره 2 (پیاپی 49) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف تحقیق حاضر بررسی تأثیر 8 هفته تمرین هوازی و مصرف مکمل زعفران همراه با دو هفته بی تمرینی بر برخی شاخص های مرتبط با بیماری دیابت در زنان چاق مبتلا به دیابت نوع 2 بود. به این منظور 48 زن چاق دیابتی نوع 2 به صورت تصادفی به چهار گروه مساوی (تمرین، مکمل، مکمل+تمرین، دارونما) تقسیم شدند. گروه مکمل+تمرین و تمرین به مدت 8 هفته (3 جلسه در هفته، تمرین هوازی با شدت 60 تا 75 درصد ضربان قلب بیشینه) انجام دادند. دوز روزانه 400 میلی گرم پودر سرگل زعفران (یک بار در روز) به مدت دو ماه استفاده شد. دارونما، حاوی 400 میلی گرم آرد گندم بود. پس از 12ساعت ناشتایی خون گیری انجام گرفت. در ادامه متغیرهای آدیپونکتین، رزیستین، انسولین، گلوکز و HOMA-IR بررسی شدند. تجزیه وتحلیل داده با استفاده از آزمون شاپیرو-ویلک، تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی و تحلیل واریانس یک راهه با تست تعقیبی LSD انجام گرفت. نتایج نشان داد، در مرحله پس آزمون در متغیر آدیپونکتین، رزیستین، درصد چربی بدن، گلوکز، انسولین، HOMA-IR، (0001/0P<)، وزن (036/0P<) و BMI(008/0P<) بین چهار گروه اختلاف معنا داری بود. همچنین در مرحله پس از دو هفته بی تمرینی در متغیر آدیپونکتین، درصد چربی بدن (0001/0P<)، رزیستین (001/0P<)، وزن (039/0P<)، BMI (009/0P<)، گلوکز (002/0P<)، انسولین (002/0P<)، HOMA-IR(002/0P<) بین چهار گروه اختلاف معنا داری داشت. نتایج پژوهش حاضر نشان داد 8 هفته تمرین هوازی و مصرف مکمل به تنهایی بر شاخص های مرتبط با بیماری دیابت نوع 2 اثر معنا داری دارد. با وجود این، مصرف مکمل همراه با تمرین هوازی بیشترین تأثیر را بر کنترل این شاخص ها دارد. هدف تحقیق حاضر بررسی تأثیر 8 هفته تمرین هوازی و مصرف مکمل زعفران همراه با دو هفته بی تمرینی بر برخی شاخص های مرتبط با بیماری دیابت در زنان چاق مبتلا به دیابت نوع 2 بود. به این منظور 48 زن چاق دیابتی نوع 2 به صورت تصادفی به چهار گروه مساوی (تمرین، مکمل، مکمل+تمرین، دارونما) تقسیم شدند. گروه مکمل+تمرین و تمرین به مدت 8 هفته (3 جلسه در هفته، تمرین هوازی با شدت 60 تا 75 درصد ضربان قلب بیشینه) انجام دادند. دوز روزانه 400 میلی گرم پودر سرگل زعفران (یک بار در روز) به مدت دو ماه استفاده شد. دارونما، حاوی 400 میلی گرم آرد گندم بود. پس از 12ساعت ناشتایی خون گیری انجام گرفت. در ادامه متغیرهای آدیپونکتین، رزیستین، انسولین، گلوکز و HOMA-IR بررسی شدند. تجزیه وتحلیل داده با استفاده از آزمون شاپیرو-ویلک، تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی و تحلیل واریانس یک راهه با تست تعقیبی LSD انجام گرفت. نتایج نشان داد، در مرحله پس آزمون در متغیر آدیپونکتین، رزیستین، درصد چربی بدن، گلوکز، انسولین، HOMA-IR، (0001/0P<)، وزن (036/0P<) و BMI(008/0P<) بین چهار گروه اختلاف معنا داری بود. همچنین در مرحله پس از دو هفته بی تمرینی در متغیر آدیپونکتین، درصد چربی بدن (0001/0P<)، رزیستین (001/0P<)، وزن (039/0P<)، BMI (009/0P<)، گلوکز (002/0P<)، انسولین (002/0P<)، HOMA-IR(002/0P<) بین چهار گروه اختلاف معنا داری داشت. نتایج پژوهش حاضر نشان داد 8 هفته تمرین هوازی و مصرف مکمل به تنهایی بر شاخص های مرتبط با بیماری دیابت نوع 2 اثر معنا داری دارد. با وجود این، مصرف مکمل همراه با تمرین هوازی بیشترین تأثیر را بر کنترل این شاخص ها دارد.
بهبود عملکرد بطن چپ پس از تمرینات تناوبی خیلی شدید در رت های مبتلا به انفارکتوس میوکارد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انفارکتوس میوکارد (MI) یکی از مهم ترین کاردیوپاتی های ایسکمی به شمار می رود که در سرتاسر جهان باعث مرگ ومیر می شود. بازآرایی میوکارد پس از MI با کاهش عملکرد انقباضی و آسیب عملکرد سیستول ودیاستول بطن چپ همراه است. به طور کلی، این پذیرفته شده است که فعالیت ورزشی پس از MI باعث بهبود عملکرد قلبی می شود. هدف این پژوهش بررسی تاثیر تمرین تناوبی خیلی شدید (HIIT) بر عملکرد و ساختار قلب موش های مبتلا به MI بود. مواد و روش ها: در این مطالعه 32 رت نر بالغ به صورت رندمایز به 4 گروه کنترل ایسکمی/ریپرفیوژن (MI-CTL)، تمرین HIIT و ایسکمی/ریپرفیوژن (MI-HIIT)، تمرین HIIT/رت های سالم (HIIT) و گروه شم (Sham-operated) تقسیم شدند. مدل سازی ایسکمی با بستن شریان LAD القا شد. تمرین ورزشی تناوبی خیلی شدید بعد از دوره 4 هفته ای بازیافت پس از بستن LAD اجرا شد. رت ها 40 دقیقه، 3 روز و به مدت 8 هفته تمرین ورزشی را اجرا کردند. نتایج: نتایج نشان داد ظرفیت ورزشی و شاخص های عملکرد قلبی (کسر تخلیه ای و کسر کوتاه شدگی) در گروه MI-HIIT در مقایسه با گروه MI-CTL افزایش معناداری را نشان داد (P < 0.05). میزان دیلاسیون بطنی و سایز ناحیه انفارکتوس به دنبال تمرین HIIT در گروه MI کاهش معناداری یافت(P < 0.05). میزان آنزیم های آسیب قلبی(cTnI, CK-MB) در هیچ کدام از گروه-ها با گروه MI تفاوت معناداری نداشت. نتیجه گیری: تمرینات ورزشی HIIT منجر به بهبود عملکرد انقباضی بطنی و کاهش ریمودلینگ پاتولوژیایی پس از MI شد.
تاثیر 8 هفته تمرین تناوبی شدید بر سطوح سرمی آسپروزین، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین در رت های دیابتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در پژوهش حاضر تاثیر 8 هفته تمرین تناوبی شدید بر سطوح سرمی آسپروزین، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین در رت های دیابتی بررسی گردید. در این مطالعه، 32 سر رت نر نژاد ویستار (با میانگین وزن 7 ± 180.23) به صورت تصادفی به چهار گروه کنترل سالم (8 سر)، کنترل دیابتی (8 سر)، تمرین سالم (8 سر) و تمرین دیابتی (8 سر) تقسیم شدند. گروه تمرین تناوبی شدید، 8 هفته پروتکل HIIT را اجرا کردند و 48 ساعت پس از پایان آخرین جلسه تمرینی، رت ها بیهوش و کشته شدند. متغیرهای مورد نظر در رت ها (سطوح سرمی آسپروزین، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین) اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل آماری داده ها از آزمون کروسکال والیس در سطح معنی داری، 0.05≥p استفاده گردید. بین میانگین سطوح سرمی آسپروزین (0.001P<)، انسولین (0.026P<)، گلوکز ناشتا (0.001P<) و مقاومت به انسولین (0.001P<)، گروه های پژوهش، تفاوت معنی داری وجود داشت. با توجه به نتایج تحقیق حاضر، به نظر می رسد دیابت تاثیر معناداری در افزایش سطوح آسپروزین و تمرین تناوبی شدید تاثیر معناداری در کاهش سطوح آسپروزین دارد. بنابراین HIIT می تواند به عنوان یک استراتژی مهم در جهت کاهش سطوح آسپروزین مورد استفاده قرار گیرد.
تأثیر تمرین تناوبی شدید و مکمل کورکومین بر تعداد سلول های مویرگی CD31+ و مقدار بیان VEGF و MMP9 بطن چپ موش های مدل سکته قلبی ناشی از ایزوپروترنول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این تحقیق تأثیر تمرین تناوبی شدید (HIIT) به همراه مصرف کورکومین بر تعداد سلول های مویرگی CD31+و مقدار بیان عامل رشد اندوتلیال عروقی (VEGF) و ماتریکس متالوپروتئیناز9 (MMP9)در بطن چپ رت های نر مدل سکته قلبی حاد بررسی شد. پس از القای سکته قلبی با ایزوپرترنول، تعداد 40 سر رت نر به چهار گروه شامل تمرین، کورکومین، توأم (شامل تمرین و کورکومین)، کنترل تقسیم شدند. کورکومین روزانه 15 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به صورت گاواژ خوراکی استفاده شد. تمرین HIIT به مدت 8 هفته (5 روز در هفته) شامل 60 دقیقه دویدن تناوبی (4 دقیقه دویدن با شدت 90-85 درصد VO2max و 2 دقیقه ریکاوری فعال با شدت 60 – 50 درصد) انجام گرفت. یافته ها نشان داد تمرین HIIT در هر دو گروه (تمرین و توأم) موجب افزایش معنادار مقدار بیان پروتئین VEGF بطن چپ شد (001/0=P)، درحالی که کورکومین تأثیر معنادار نداشت (05/0<P). فقط کورکومین (در هر دو گروه کورکومین و توأم) موجب کاهش معنادار بیان پروتئین MMP9 بطن چپ شد (001/0=P)، درحالی که هر سه مداخله موجب افزایش معنادار تعداد سلول های CD31<sup>+ مویرگ های بطن چپ شدند (001/0=P) که از این لحاظ، اثر تمرین نسبت به کورکومین (001/0=P) و همچنین اثر توأم به طور معناداری بیشتر از اثر کورکومین و تمرین بود (001/0=P). نتایج نشان داد هر سه مداخله شامل کورکومین، تمرین و توأم در تکثیر مویرگی پس از سکته دخالت دارند. اما به نظر می رسد که رشد مویرگی ناشی از کورکومین از مسیرهای مستقل از VEGF نیز رخ می دهد. اما هنوز نقش دقیق کاهش MMP9 ناشی از کورکومین مشخص نیست و به دلیل محدودیت های تحقیق، به تحقیقات بیشتری نیاز است.
اثر غوطه وری در آب خنک بر زمان واماندگی، مقدار لاکتات و شاخص های الکترولیتی خون مردان تمرین نکرده متعاقب تمرین وامانده ساز در گرما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هوای گرم و مرطوب، عامل محدودکننده برای فعالیت های بلندمدت است. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثر پیش خنک سازی (PC) بر زمان واماندگی، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسمای مردان تمرین نکرده در گرما بود. آزمودنی ها 20 مرد تمرین نکرده با دامنه سنی 21-19 سال بودند که به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و تجربی تقسیم شدند (10=n). دمای مرکزی، دمای پوست، ضربان قلب، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسما در سه مرحله: پایه، پس از گرم کردن و PC، و بعد از آزمون وامانده ساز اندازه گیری شد. PC شامل غوطه وری در آب خنک (26 درجه) به مدت 10 دقیقه (در دمای محیطی 34-32 درجه) بود. تمرین وامانده ساز شامل دویدن (در دمای 33 درجه، رطوبت 50%) روی تردمیل با سرعتkm/h 7 بود که به تدریج بهkm/h 10 افزایش یافته و تا رسیدن به واماندگی ادامه می یافت. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مرکب (SPANOVA) انجام گرفت و معیار سطح معناداری 05/0≥ P در نظر گرفته شد. یافته ها نشان داد که زمان رسیدن به واماندگی در گروه PC طولانی تر از گروه کنترل بود (0001/0P<). درجه حرارت زیر زبانی (05/0P=) و دمای پوست (0001/0P<) و نیز سطح لاکتات (0001/0P<) در گروه PC پایین تر از کنترل بود؛ اما در غلظت سدیم و پتاسیم تفاوتی مشاهده نشد. در نتیجه، PC عملکرد استقامتی در محیط گرم را از طریق بهبود ذخیره گرمایی، کاهش سطوح لاکتات و فشار قلبی-عروقی، افزایش می دهد. هوای گرم و مرطوب، عامل محدودکننده برای فعالیت های بلندمدت است. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثر پیش خنک سازی (PC) بر زمان واماندگی، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسمای مردان تمرین نکرده در گرما بود. آزمودنی ها 20 مرد تمرین نکرده با دامنه سنی 21-19 سال بودند که به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و تجربی تقسیم شدند (10=n). دمای مرکزی، دمای پوست، ضربان قلب، سطوح لاکتات و الکترولیت های پلاسما در سه مرحله: پایه، پس از گرم کردن و PC، و بعد از آزمون وامانده ساز اندازه گیری شد. PC شامل غوطه وری در آب خنک (26 درجه) به مدت 10 دقیقه (در دمای محیطی 34-32 درجه) بود. تمرین وامانده ساز شامل دویدن (در دمای 33 درجه، رطوبت 50%) روی تردمیل با سرعتkm/h 7 بود که به تدریج بهkm/h 10 افزایش یافته و تا رسیدن به واماندگی ادامه می یافت. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مرکب (SPANOVA) انجام گرفت و معیار سطح معناداری 05/0≥ P در نظر گرفته شد. یافته ها نشان داد که زمان رسیدن به واماندگی در گروه PC طولانی تر از گروه کنترل بود (0001/0P<). درجه حرارت زیر زبانی (05/0P=) و دمای پوست (0001/0P<) و نیز سطح لاکتات (0001/0P<) در گروه PC پایین تر از کنترل بود؛ اما در غلظت سدیم و پتاسیم تفاوتی مشاهده نشد. در نتیجه، PC عملکرد استقامتی در محیط گرم را از طریق بهبود ذخیره گرمایی، کاهش سطوح لاکتات و فشار قلبی-عروقی، افزایش می دهد.
بررسی فراوانی پلی مورفیسم های rs1815739 ژن ACTN3 و rs8192678 ژن PPARGC1A در بازیکنان حرفه ای فوتبال لیگ برتر ایران: مطالعه موردی- کنترلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فوتبال، ورزشی تیمی و پیچیده ای است که در آن عملکرد به قابلیت های فیزیولوژیکی وابسته است. شناسایی و بررسی عوامل ژنتیکی تأثیرگذار می تواند گامی مهم در فرایند انتخاب مناسب و هدایت ورزشکاران با استعداد و فردی سازی تمرینات ورزشکاران باشد. هدف از این تحقیق ارزیابی و بررسی اهمیت احتمالی پلی مورفیسم ژن های ACTN3، PPARGC1A در بازیکنان حرفه ای فوتبال لیگ برتر ایران بود. برای انجام این تحقیق 30 نفر از بازیکنان حرفه ای یک تیم فوتبال که در حال حاضر در لیگ برتر حضور دارند، بررسی شدند.. همچنین گروه کنترل پژوهش حاضر متشکل از 100 مرد سالم غیرورزشکار بود. DNA ژنومیک هر دو گروه از بزاق استخراج شد. تعیین ژنوتیپ با روش PCR-RFLP برای شناسایی پلی مورفیسم ژن های ACTN3، PPARGC1A انجام گرفت. فراوانی این دو پلی مورفیسم بین بازیکنان فوتبال و گروه کنترل به وسیله آزمون آماری خی دو[1] ارزیابی شد. آنالیز آماری پژوهش حاضر تفاوت معناداری را در فراوانی ژنوتیپی XX در پلی مورفیسم ژن ACTN3 بین بازیکنان فوتبال و گروه کنترل نشان داد (022/0P=). اما در فراوانی ژنوتیپی RR بین بازیکنان فوتبال و گروه کنترل تفاوت معنا داری دیده نشد (022/0P=). همچنین نشان داده شد که فراوانی ژنوتیپی GG در پلی مورفیسم ژن PPARGC1A از لحاظ آماری معنادار بود (023/0P=) (در همه ژنوتیپ ها 05/0P<). نتایج نشان داد که احتمالاً پلی مورفیسم rs8192678 ژن PPARGC1A نشانگر ژنتیکی برای ورزش فوتبال و شناسایی افراد مستعد در این رشته در جمعیت ایرانی محسوب می شود. همچنین چندشکلیACTN3 ، می تواند با توجه به پیشینه پژوهش به عنوان ژن منتخب در فوتبال انتخاب شود. فوتبال، ورزشی تیمی و پیچیده ای است که در آن عملکرد به قابلیت های فیزیولوژیکی وابسته است. شناسایی و بررسی عوامل ژنتیکی تأثیرگذار می تواند گامی مهم در فرایند انتخاب مناسب و هدایت ورزشکاران با استعداد و فردی سازی تمرینات ورزشکاران باشد. هدف از این تحقیق ارزیابی و بررسی اهمیت احتمالی پلی مورفیسم ژن های ACTN3، PPARGC1A در بازیکنان حرفه ای فوتبال لیگ برتر ایران بود. برای انجام این تحقیق 30 نفر از بازیکنان حرفه ای یک تیم فوتبال که در حال حاضر در لیگ برتر حضور دارند، بررسی شدند.. همچنین گروه کنترل پژوهش حاضر متشکل از 100 مرد سالم غیرورزشکار بود. DNA ژنومیک هر دو گروه از بزاق استخراج شد. تعیین ژنوتیپ با روش PCR-RFLP برای شناسایی پلی مورفیسم ژن های ACTN3، PPARGC1A انجام گرفت. فراوانی این دو پلی مورفیسم بین بازیکنان فوتبال و گروه کنترل به وسیله آزمون آماری خی دو[1] ارزیابی شد. آنالیز آماری پژوهش حاضر تفاوت معناداری را در فراوانی ژنوتیپی XX در پلی مورفیسم ژن ACTN3 بین بازیکنان فوتبال و گروه کنترل نشان داد (022/0P=). اما در فراوانی ژنوتیپی RR بین بازیکنان فوتبال و گروه کنترل تفاوت معنا داری دیده نشد (022/0P=). همچنین نشان داده شد که فراوانی ژنوتیپی GG در پلی مورفیسم ژن PPARGC1A از لحاظ آماری معنادار بود (023/0P=) (در همه ژنوتیپ ها 05/0P<). نتایج نشان داد که احتمالاً پلی مورفیسم rs8192678 ژن PPARGC1A نشانگر ژنتیکی برای ورزش فوتبال و شناسایی افراد مستعد در این رشته در جمعیت ایرانی محسوب می شود. همچنین چندشکلیACTN3 ، می تواند با توجه به پیشینه پژوهش به عنوان ژن منتخب در فوتبال انتخاب شود.
اثر دو نوع ماسک تهویه هوا در طی فعالیت وامانده ساز در دوره پاندمی کرونا بر شاخص های فیزیولوژیک و الکتروکاردیوگرافی زنان سالم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف تحقیق حاضر بررسی تأثیرات پوشیدن ماسک های جراحی و N95 بر پاسخ شاخص های فیزیولوژیک و الکتروکاردیوگرام متعاقب تمرین بیشینه در زنان سالم بود. در یک طرح نیم تجربی، 36 زن داوطلب سالم (میانگین سن و BMI به ترتیب 9/3±3/30 سال و 1/3±47/22 کیلوگرم بر متر مربع) به طور تصادفی به 3 گروه 12 نفره شامل تمرین بیشینه ای با ماسک N95 (Max-N95 mask)، تمرین بیشینه ای با ماسک جراحی (Max-Surgical mask) و گروه فعالیت بیشینه بدون ماسک (MaxNomask) تقسیم شدند. آزمودنی ها در گروه های مذکور، پروتکل بیشینه ای بروس اصلاح شده را به ترتیب با ماسک جراحی، ماسک N95 یا بدون ماسک اجرا کردند. شاخص های فیزیولوژیک، الکتروکاردیوگرافی و زمان واماندگی ارزیابی شدند. داده ها با تحلیل واریانس یکطرفه در سطح 05/0P ≤ بررسی شد. فعالیت وامانده ساز روی نوار گردان در گروه ماسک N95 موجب کاهش معنادار فاصله QTc نسبت به گروه ماسک جراحی(001/0>P) و گروه کنترل بدون ماسک (027/0=P) شد. هرچند افزایش مقادیر بین گروهی ضربان قلب و QRS متعاقب فعالیت وامانده ساز معنادار نبود، اما بسیار به سطح معناداری نزدیک بود (مقدار P به ترتیب 073/0 و 075/0).نتایج نشان داد در افراد سالم، فعالیت بدنی بیشینه ای نظارت شده به ویژه با ماسک جراحی عملی و ایمن است و فقط با تغییرات جزئی در شاخص های ECG و فیزیولوژیک به ویژه کاهش جزئی در QTc همراه است. مطالعات آتی باید تأثیر فعالیت بدنی با شدت های مختلف در طی استفاده از ماسک ها را در افراد سالمند یا مبتلا به بیماری های التهابی مزمن ارزیابی کنند.
تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی توانی و مصرف مکمل کیوتن بر میزان اینترلوکین 4 و 10 و فاکتورهای عملکردی بازیکنان ماهر سافتبال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر 8 هفته تمرین مقاومتی توانی و مصرف مکمل کیوتن (10Q) بر میزان اینترلوکین-4 (4-IL) و 10-IL و فاکتورهای عملکردی بازیکنان سافتبال انجام گرفت. 20 نفر از بازیکنان دخترسافتبال (16/4±68/21 سال) به روش در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه 10 نفره تجربی (مصرف مکمل 10Q + تمرین مقاومتی توانی) و کنترل (دارونما + تمرین مقاومتی توانی) تقسیم شدند. مداخله شامل 8 هفته مصرف مکمل 10Q (یک کپسول 200 میلی گرمی) و تمرینات مقاومتی توانی با تواتر 2 جلسه در هفته و به مدت 8 هفته (10 دقیقه گرم کردن، 45-40 دقیقه تمرینات اصلی مقاومتی با شدت 60 تا 70 درصد یک تکرار بیشینه و 10 دقیقه سرد کردن ) بود. آزمون چابکی تی، تست سرعت دوی 60 متر، پرش سارجنت، دراز و نشست و قدرت پنجه دست، همچنین نمونه گیری خونی قبل و بعد از 8 هفته فاکتورهای 10-IL،4-IL، CK و LDH ارزیابی شدند. داده ها با استفاده از تی مستقل و تی همبسته در سطح معنا داری 05/0>P تحلیل شدند.رکوردهای سرعت (تجربی 04/0=P؛ کنترل 02/0=P)، چابکی (تجربی 03/0=P؛ کنترل 03/0=P)، قدرت پنجه دست (تجربی 009/0=P؛ کنترل 01/0=P)، دراز و نشست (تجربی 001/0=P؛ کنترل 003/0=P) و میزان لاکتات دهیدروژناز (تجربی 03/0=P؛ کنترل 03/0=P) به طور معنا داری در هر دو گروه بهبود یافت؛ اما عملکرد پرش سارجنت (تجربی 10/0=P؛ کنترل 89/0=P)، میزان کراتین کیناز (تجربی 67/0=P؛ کنترل 06/0=P)، 4-IL (تجربی 32/0=P؛ کنترل 33/0=P) و 10-IL (تجربی 97/0=P؛ کنترل 08/0=P) در هیچ کدام از دو گروه تغییر معنا داری نداشت. نتایج نشان داد به نظر می رسد تمرینات مقاومتی توانی به همراه مکمل دهی کوآنزیم 10Q در کنار تمرینات تخصصی سافتبال به منظور توسعه برخی متغیرهای عملکردی به ویژه استقامت عضلانی ناحیه شکم مؤثر است. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر 8 هفته تمرین مقاومتی توانی و مصرف مکمل کیوتن (10Q) بر میزان اینترلوکین-4 (4-IL) و 10-IL و فاکتورهای عملکردی بازیکنان سافتبال انجام گرفت. 20 نفر از بازیکنان دخترسافتبال (16/4±68/21 سال) به روش در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه 10 نفره تجربی (مصرف مکمل 10Q + تمرین مقاومتی توانی) و کنترل (دارونما + تمرین مقاومتی توانی) تقسیم شدند. مداخله شامل 8 هفته مصرف مکمل 10Q (یک کپسول 200 میلی گرمی) و تمرینات مقاومتی توانی با تواتر 2 جلسه در هفته و به مدت 8 هفته (10 دقیقه گرم کردن، 45-40 دقیقه تمرینات اصلی مقاومتی با شدت 60 تا 70 درصد یک تکرار بیشینه و 10 دقیقه سرد کردن ) بود. آزمون چابکی تی، تست سرعت دوی 60 متر، پرش سارجنت، دراز و نشست و قدرت پنجه دست، همچنین نمونه گیری خونی قبل و بعد از 8 هفته فاکتورهای 10-IL،4-IL، CK و LDH ارزیابی شدند. داده ها با استفاده از تی مستقل و تی همبسته در سطح معنا داری 05/0>P تحلیل شدند.رکوردهای سرعت (تجربی 04/0=P؛ کنترل 02/0=P)، چابکی (تجربی 03/0=P؛ کنترل 03/0=P)، قدرت پنجه دست (تجربی 009/0=P؛ کنترل 01/0=P)، دراز و نشست (تجربی 001/0=P؛ کنترل 003/0=P) و میزان لاکتات دهیدروژناز (تجربی 03/0=P؛ کنترل 03/0=P) به طور معنا داری در هر دو گروه بهبود یافت؛ اما عملکرد پرش سارجنت (تجربی 10/0=P؛ کنترل 89/0=P)، میزان کراتین کیناز (تجربی 67/0=P؛ کنترل 06/0=P)، 4-IL (تجربی 32/0=P؛ کنترل 33/0=P) و 10-IL (تجربی 97/0=P؛ کنترل 08/0=P) در هیچ کدام از دو گروه تغییر معنا داری نداشت. نتایج نشان داد به نظر می رسد تمرینات مقاومتی توانی به همراه مکمل دهی کوآنزیم 10Q در کنار تمرینات تخصصی سافتبال به منظور توسعه برخی متغیرهای عملکردی به ویژه استقامت عضلانی ناحیه شکم مؤثر است.