مقالات
حوزه های تخصصی:
پیدایش و بقاء جامعه و مسائل پیرامونی آن، یکی از مباحث مهم جهان غرب در قرون وسطی تا عصر روشنگری است. تحول در پاسخ به این مسئله، یکی از مهم ترین بنیادهای مدرنیته و علوم انسانی و اجتماعی است. پایه این تحول، مربوط به کنار گذاشته شدن نظریه «خلق جامعه توسط خداوند» و «طبیعت اجتماعی بشر»، می باشد و اینکه انسان به عنوان «موجودی طبیعتاً غیراجتماعی» و جامعه به عنوان «مصنوع بشر» در نظر گرفته شد. این تحقیق، به پاسخ این مسائل از دیدگاه علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می پردازد. انسان از منظر علامه طباطبائی، بالطبع موجودی اجتماعی نیست، اما به دلیل گستره نیازها و...، به ناچار و بالاضطرار رو به زندگی اجتماعی آورده است. زندگی اجتماعی و جامعه برای بقا و استمرار خود، نیازمند وجود قانون هستند که موافق فطرت و نظام خلقت باشد. این قانون، فقط از جانب خداوند متعال و در قالب هدایت تشریعی الهی قابل دستیابی است. عقل و فطرت بشر برای تنظیم و تهیه چنین قانونی، ناکافی و نارسا هستند.
نظم اجتماعی در آراء ابن خلدون(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
علم عمران ابن خلدون، نوعی اندیشه اجتماعی است. گاهی هم از سنخ دیگر نظریات جامعه شناسی مدرن درک می شود. با این حال، اگر پاسخ نظریات جامعه شناسی مدرن به مسئله نظم اجتماعی مطلوب را در نظر بگیریم، آنگاه به تفاوت ماهوی پاسخ ابن خلدون به مسئله نظم اجتماعی نسبت به جامعه شناسان مدرن پی خواهیم برد. این مقاله ابتدا نشان داده است که نظریات جامعه شناسی مدرن، به دلیل اینکه تمامی مبادی دینی یا متافیزیکی را کنار می گذارند، ماهیت سکولار دارند. با بررسی منطق علم عمران و جایگاه آن در تمدن اسلامی، پاسخ آن به مسئله نظم اجتماعی را با پاسخ نظریات جامعه شناسی به این مسئله مقایسه کرده است. در نهایت، به این نتیجه رهنمون شده است که هرچند ابن خلدون، عقل را همچون جامعه شناسان مدرنی مانند کنت، تجربی- تاریخی می پندارد و از این رو، علم عمران او از حکمت عملی فیلسوفان مسلمان متمایز می شود، اما هستی شناسی و انسان شناسی او مانع از این می شود که علم عمران، نوعی از نظریات جامعه شناسی مدرن تلقی شود.
امور اعتباری در توحیدگرایی و تفسیرگرایی: مقایسه اعتباریات اجتماعی در اندیشه علامه طباطبائی و پیتر وینچ(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
اعتباریات و نقش آن در زندگی اجتماعی انسان مورد مطالعه رویکردهای گوناگون حوزة علوم انسانی و اجتماعی واقع شده است. رویکرد توحیدی سنت اسلامی و رویکرد تفسیری در علوم اجتماعی نوین غربی، از جمله این رویکردهاست. این پژوهش، با بررسی نظرات ابتکاری و تفصیلی علامه طباطبائی در اعتباریات اجتماعی، به عنوان حکیمی توحیدگرا و رویکرد تفسیرگرایانه پیتر وینچ، به دنبال شناخت کیفیت توجه به اعتباریات در این دو رویکرد و وجوه تشابه و تمایز آن می باشد. مطالعه مبانی روش شناختی این دو اندیشمند، واکاوی رویکرد ایشان به اعتباریات اجتماعی و مقایسه آن با یکدیگر، این نتیجه به دست می آید که با توجه به مبانی و مبادی هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی این دو متفکر، می توان تفاوت های عمیقی از قبیل توجه مبنایی به فطرت و کمال فطری در بحث اعتباریات علامه طباطبائی، در مقابل بازی های زبانی وینچ و نسبی گرایی مورد نظر وی، مطرح کرد.
تبیین جامعه شناختی خلافت از منظر ابن خلدون با رویکردی انتقادی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در دنیای اسلام، نظام خلافت با استفاده از صبغه الهی و قدسی در عرصه سیاسی- اجتماعی مسلمانان وارد شد. علمای اهل سنت برای رهایی از تنگناهای موجود در جامعه در ذیل این نظام، از ظرفیت فقه و کلام استفاده کرده، این نظام را توجیه کردند. ولی توجیه فقهی کلامی، به تنهایی کافی نیست، بلکه تداوم و استمرار این نظام نیازمند تبیین جامعه شناختی است؛ چراکه اگر ابعاد تئوریک آن بازکاوی نشود، باید بساط آن برچیده شود. ازاین رو، آسیب شناسی اجتماعی این نظام می تواند چگونگی استمرار آن را تبیین کند. لذا ابن خلدون از ظرفیت های فقه و کلام اشعری استفاده می کند و نظام خلافت را بر مدار نظریة عصبیت به لحاظ جامعه شناختی تبیین می کند. این مقاله، چگونگی تبیین ابن خلدون از نظام خلافت و ظرفیت های موجود در جوامع اسلامی را از منظر جامعه شناختی بررسی می کند و با تمرکز به مفهوم «عصبیت» و رویکرد مقبولیت در اندیشه ابن خلدون، که مبتنی بر عصبیت و شوکت است، اصطکاک مبنایی او با مقوله مشروعیت را به نقد کشیده است.
فراغت و تفریح در اندیشة متفکران مسلمان(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
فراغت اغلب به دو معنای «زمان فارغ از هر نوع وظایف الزامی» و «مجموعه ای از فعالیت ها و اشتغالات سرگرم کننده، تفریحی و تفننی که در این ظرف زمانی کانون توجه قرار می گیرند»، به کار می رود. «فراغت» در هر دو معنا، به دلیل تنوع ابعاد از زوایای مختلفی مطالعه و بررسی شده یا سزاوار بررسی است. ادیان الهی از جمله اسلام به اقتضای جایگاه ارزشی، ظرفیت های آموزه ای، رسالت و مأموریت، به جنبه های تجویزی، دستوری و هنجاری آن عطف توجه کرده اند. یکی از مجاری فهم مواضع درون متنی اسلام، رجوع به دیدگاه های اندیشمندانی است که در مقام تشریع و تفسیر مواضع دین در نسبت با این مقوله و احکام مربوط سخن گفته اند. این نوشتار درصدد است تا با تتبع در آثار و مکتوبات متفکران مسلمان از حوزه های مختلف، رئوس کلی این مواضع را استخراج و دسته بندی کند. روش این مطالعه در مقام گردآوری اطلاعات، اسنادی و در مقام تحلیل یافته ها، تفهمی، تفسیری و اجتهادی است.
بررسی رابطه هنر و دین از منظر سیدحسین نصر و سیدمرتضی آوینی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
دین و هنر از آغاز تاریخ همراه و هم عنان هم بوده اند. هنر را با محتوای فرامادی و هویت آسمانی آن، نمی توان جدای از دین فرض نمود. به همین دلیل، رابطه میان آن دو همواره چالش برانگیز بوده است. اندیشمندان و متفکران مسلمان، تلاش زیادی برای بررسی ارتباط میان این دو انجام داده اند. هدف از این مقاله بررسی و مقایسه رابطه دین و هنر از منظر سیدحسین نصر و شهید آوینی می باشد. این مقاله تلاش دارد با بررسی مبانی این دو اندیشمند، دیدگاه های آنان را در این موضوع بیان کند. سیدحسین نصر، با توجه به تعریفی که از سنت و حکمت خالده دارد، تلاش کرده است منشأ هنر اسلامی را مطابق با تعریف سنت، ریشه در آموزه های وحیانی بداند. بر همین اساس، به هنر قدسی اعتقاد دارد که درون هنر سنتی است. شهید آوینی نیز با تأثیرپذیری از فردید و هایدگر، مکتب انتقادی فرانکفورت و به طور جدی تر نگاه حکمی و عرفانی امام خمینی ره، رویکرد جدیدی را در عرصه هنر در ایران پایه ریزی می کند.
نقش سیدجمال در تغییر نظام آموزشی الازهر و تأثیر آن بر تحولات سیاسی اجتماعی مصر(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
رویکرد علمی غالب الازهر، از زمان تسلط ایوبیان رفته رفته نقلی و مبتنی بر تفسیرهای ظاهرگرایانه بوده است. سیدجمال، از بدو ورود به مصر، علوم عقلی را با هدف، تغییر نگرش و موضع علمای الازهر نسبت به پدیده های اجتماعی، از طریق تحول نظام آموزشی آن نهاد وارد الازهر کرد. سیدجمال، همواره نظام آموزشی قدیم را به چالش می کشید و از نظام آموزشی جدید در الازهر دفاع و خواهان اصلاح روش های آموزشی آن بود. وی فلسفة علوم اسلامی و دانشگاه الازهر را منحصر به تئوری پردازی صرف نمی دانست، بلکه معتقد بود باید الازهر بتواند در عمل نیز مسائل و نظریه های فقهی را جامة عمل بپوشاند. وی معتقد بود که چرا فقهای الازهر نمی توانند فقه را در عرصة سیاسی و اجتماعی به کار بندند. وی به دنبال نظام آموزشی ای بود که بتواند تحول سیاسی اجتماعی به همراه داشته باشد و منجر به پایان استعمار و نظام استبدادی و سلطنتی گردد. این نوشتار با رویکرد نظری و تحلیلی درصدد است که نقش سیدجمال را در تغییر نظام آموزشی الازهر، واکاوی کند و تأثیرات آن را بر جامعه مصر مورد ارزیابی قرار دهد.