مقالات
حوزه های تخصصی:
چنان که برخی گفته اند، مفهوم «فرهنگ»، یکی از دشوارترین و در عین حال مهم ترین مفاهیم علوم انسانی است. این مفهوم، در غرب مسیری پرفراز و نشیب را پیموده و همچنان با ابهاماتی روبه روست، و مبتنی بر مبانی و زمینه های تاریخی گوناگون، برداشت های متعددی از آن صورت می گیرد. با توجه به اهمیت این مفهوم در ادبیات دینی جمهوری اسلامی، تأمل و تدقیق در آن ضروری به نظر می رسد. از این رو، در این مقاله پس از تبیین شکل گیری مفهوم فرهنگ در فرانسه، آلمان، بریتانیا و روسیه، با روشی تاریخی، به بازسازی آن در فضای حکمت متعالیه که به اعتباری مبنای نظری انقلاب اسلامی و رهبران آن است؛ پرداخته ایم. این کار از طریق برهان منطقی صورت پذیرفته است. از این نگاه، انسان ها از طریق اتحاد با مراتب مجرد هستی، به صورت جمعی؛ و تجلی دادن آن معانی در رفتار و آداب خود، فرهنگ را شکل می دهند که همان صورت تنزل یافته معنا به عرصة فهم عمومی و رفتارهای مشترک و کنش های اجتماعی است.
گفتمان بومی سازی علم و ساختارهای اجتماعی: مدل استقرار مناسب نهاد علم جامعه شناسی درون ساختارهای اجتماعی جامعه ایران(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
گفتمان بومی سازی علم جامعه شناسی تاکنون به صورت مجرد و به دور از توجه به ارتباط نهاد علم جامعه شناسی با نهادهای اجتماعی مطرح شده است. تحقیق حاضر در پی آن است تا با گذر از دوگانه انگاری معرفت شناختی حاکم بر حوزة جامعه شناسی علم، به بررسی زمینه ها و بسترهای اجتماعی لازم بومی سازی علم جامعه شناسی در ایران بپردازد و در پایان مدل مناسب «استقرار نهاد علم جامعه شناسی درون ساختارهای اجتماعی جامعه» را ارائه دهد. این پژوهش می کوشد بر اساس روش کیفی- اسنادی با بررسی چگونگی شکل گیری مناسب «زیست جهان نهاد علم جامعه شناسی و تعامل آن با نهادهای اجتماعی»، گفتمان بومی سازی علوم انسانی را- با تأکید بر علم جامعه شناسی - در جامعة ایران آسیب شناسی کند. گفتمان بومی سازی علم جامعه شناسی، ورای هر تعریف و توصیفی از «بومی سازی» می باید راهکارها و راه حل های بهبود استقرار نهاد علم جامعه شناسی در جامعه ایران را در دستور کار خود قرار دهد. به عبارتی دیگر، از آنجاکه بومی سازی علم جامعه شناسی- بر مبنای تعاریف گوناگون- می باید در جامعة ایران تحقق یابد، بنابراین نمی تواند نسبت به رابطه و تعامل نهاد علم و ساختارها و نهاد اجتماعی و همچنین شکل گیری زیست جهان نهاد علم، بی اعتنا باشد.
الگوی مفهومی سطوح تأثیرگذاری آموزه های اسلامی بر خط مشی گذاری فرهنگی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
خط مشی فرهنگی نوعی خط مشی عمومی است که عرصة فرهنگ را در کانون توجه خود دارد. رابطة وثیق دین و فرهنگ به ویژه نقش جهت دهنده ای که آموزه های دینی در قبال فرهنگ دارند، ضرورت مطالعة تأثیرگذاری نظام مند این آموزه ها بر خط مشی گذاری فرهنگی را دوچندان می کند. در این مقاله پس از بررسی اجمالی تعاریف و ویژگی های خط مشی عمومی و فرهنگ، به منزلة دو مقوم اصلی خط مشی فرهنگی، به تعریف و خاستگاه خط مشی فرهنگی در ساحت نظری و عملی و نسبت دین و فرهنگ اجمالاً اشاره، و سپس با استفاده از ساده سازی مقولة پیچیدة خط مشی گذاری فرهنگی، سه سطح از تأثیرگذاری آموزه های اسلامی در خط مشی گذاری معرفی و تحلیل شده است. در سطح نخست، تعالیم دینی در مرحلة ارزیابی و انتخاب خط مشی از میان پیشنهادها و گزینه های موجود به کمک خط مشی گذاران می آیند. در سطح دوم تعالیم دینی به مثابه گنجینه ای غنی از معارف به منزلة منبع استخراج گزینه ها و ساخت خط مشی ها به کار می روند. در سطح سوم که عمیق ترین سطح در این الگوست، اساساً خود مسئله از منظر آموزه های دینی واکاوی می شود تا وقت و هزینة خط مشی گذاران صرف مسائل دارای اهمیت و اولویت شود. در پایان به نهادهای متولی خط مشی گذاری فرهنگی به ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاد شده فرایند جاری خط مشی گذاری خود را با این الگوی سه سطحی مقایسه کنند و در صورت نیاز سطح بهره مندی از آموزه های دینی را ارتقا دهند.
نظریة تلفیقی هابرماس(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
نظریة هابرماس بسیار گسترده و چندوجهی است. این نظریه درواقع بازسازی و تکمیل نظریات اندیشمندان کلاسیک و معاصر است. او از جامعه شناسان بسیاری ایده گرفته و در نظریة خود استفاده کرده است. همچنین رد پای نظریه پردازان، فیلسوفان و روان شناسان پرشماری را می توان در اندیشه های هابرماس مشاهده کرد. مطالعة کتاب ها و مقالات فراوان هابرماس و آثاری که دربارة این جامعه شناس مشهور نوشته شده، نشان می دهد که مفاهیم اساسی نظریات وی بر اساس نظریات اندیشمندان کلاسیکی چون ماکس وبر، امیل دورکیم، کارل مارکس و نظریات مکتب فرانکفورت و مکتب انتقادی بنا شده است. در این مقاله به چگونگی استفادة هابرماس از نظریات دو نظریه پرداز مشهور، یعنی وبر و مارکس، و در نهایت نظریه تلفیقی وی پرداخته ایم.
بررسی فقهی ایجاد نیاز کاذب با تأکید بر آثار اجتماعی آن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
ایجاد نیاز کاذب از دستاوردهای اجتماعی- فرهنگی غیراخلاقی شرکت های تجاری در عرصه صنعت تبلیغات بازرگانی است. ازآنجاکه شناخت نیازها و خواسته های مردم برای راهبردی کردن شگردهای تبلیغات و ایجاد تقاضا، از اصول اساسی تبلیغات تجاری در عرصة رقابت است، بنابراین اغلب بستری را فراهم می سازد که شرکت ها اخلاق، فرهنگ، ارزش ها و روح ساده زیستی افراد جامعه را در رسیدن به اهداف اقتصادی خود مد نظر قرار دهند. لذا بایسته است ابعاد مختلف این دستاوردِ بازاریابی عصر حاضر از نظر فقه اسلامی در قالب پژوهشی درخور، تحلیل و بررسی شود. پژوهش حاضر که با روش توصیفی تحلیلی این مسئله را کانون بحث و بررسی قرار داده، ضمن واکاوی صحیح از مفهوم ایجاد نیاز کاذب و جایگاه شناسی آن در پارادایم های رفتار مصرف کننده در بازاریابی و آثار اجتماعی- فرهنگی آن، به بررسی و استخراج ملاک های محوری فقه اسلامی با توجه به فتاوای مراجع عظام و احادیث معصومان علیهم السلام بپردازد. یافته های پژوهش بر این اصل مهم مبتنی شد که بالا بردن تنوعات محصولی و تبلیغات مکرر و القای ارزش های مادی گرایانه و غربی و...، در شکل گیری آثار منفی اجتماعی- فرهنگی مستند به ایجاد نیاز کاذب، نقش بسیار مؤثر تری با توجه به محوریت پارادایم تجربی و رفتاری در بروز ایجاد نیاز کاذب دارد و صرف تبلیغ کالاهای تجملاتی بدون تخطی از ملاک های فقه اسلامی- با توجه به محوریت پارادایم تصمیم گیری و نسبیت حوایج مردم- تأثیر چندانی در بروز پدیده های منفی اجتماعی و فرهنگی ندارد.
بررسی تأثیر پایگاه اقتصادی اجتماعی والدین بر دین داری فرزندان(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی چگونگی تأثیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی والدین بر میزان و ابعاد دین داری فرزندان تدوین، و در آن از روش پیمایش، با جمعیت نمونه 339 نفری از میان دانش آموزانِ مقطع پیش دانشگاهی شهر شیراز استفاده شده است. روایی و پایایی پرسش نامه توسط اعتبار صوری و آلفای کرونباخ (71/0) مورد سنجش قرار گرفته است. تحلیل و بررسی یافته ها نشان می دهد که میزان دینداری پاسخ گویان در ابعاد مختلف اعتقادی، ایمانی، اخلاقی، عبادی و تکلیفی متمایز است. میان تحصیلات والدین و میزان دینداری فرزندان رابطة معناداری وجود دارد. با افزایش درآمد والدین، میزان دینداری فرزندان کاهش می یابد. نوع دینداری فرزندان در پایگاه های اقتصادی- اجتماعی مختلف والدین، متمایز است؛ به این معنا که در هر سطح از پایگاه اقتصادی- اجتماعی، بُعد خاصی از دینداری حاکم است؛ با افزایش پایگاه اقتصادی- اجتماعی والدین، میزان دینداری فرزندان نیز کاهش می یابد.