فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۱ تا ۱۰۰ مورد از کل ۶۷۳ مورد.
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، تبیین آموزاندن «به» و آموختن «از» با تاکید بر تحول در آموزش و پرورش در پرتو عاملیت و تعامل می باشد. با این توضیح که تعلیم و تربیت بیش از هر چیز بر تعامل معلم و شاگرد استوار است. تعامل در اینجا مفهومی فراتر از تأثیر متقابل است که میان اشیاء نیز برقرار می شود و تنها در جایی ممکن است که رابطه ای میان دو «عامل» مورد نظر باشد. در این بستر تعاملی، تدریس همواره آموزاندن «به» کسی و یادگیری همواره یادگیری «از» کسی چون معلم یا هم شاگردی (و گاه از شاگرد) خواهد بود. در این ارتباط، عناصر دیگری مانند کتاب و ابزارهای آموزشی نیز حضور دارند، اما همه این عناصر چون قمرهایی بر گرد یک یا هر دوی این قطب های تعاملی می گردند. زنده بودن تعلیم و تربیت و زندگی ساز بودن آن در گرو فراهم آمدن چنین آرایشی است؛ چنان که انحطاط و میرایی آن نیز در گرو جا به جا کردن و به هم ریختن این نظم است. با در نظر داشتن منطق بسط و گسترش منظومه تعلیم و تربیت بر اساس رابطه تعاملی می توان گفت که فرو شکستن این منطق به ظهور مشکلات و موانعی در جریان تحول تعلیم و تربیت می انجامد که هر یک به گونه ای محور بودن رابطه تعاملی معلم و شاگرد را نادیده می گیرند.
تأملی بر مقوله تولید و تدوین برنامه درسی با تأکید بر اندیشه آیزنر: مأموریت منسوخ یا معتبر در رشته برنامه درسی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رشته برنامهدرسی از حیث هویت حرفهای وضعیت باثباتی ندارد. این تشتت هویتی از جمله به علت مناقشهای است که در باب مأموریتهای رشته مطرح است. در زمینه مأوریتهای رشته هم، از جمله این پرسش مطرح است که آیا عمل برنامه ریزی درسی مأموریت و مسؤولیت ذاتی دانشآموختگان و متخصصان رشته است؟ یا این که تحولات تاریخی رشته در این زمینه به ظاهر روشن تردیدها و تاریکی هایی را به وجود آورده است؟ واقعیت آن است که مأموریت یاد شده دیگر مانند گذشته مورد اجماع نیست، بلکه دو برخورد متفاوت با این مأموریت سنتی در میان صاحبنظران رشته به چشم می خورد که مستحق واکاوی است. از میان این دو، یکی به نفی مطلق این مأموریت میپردازد که مدافعان آن را نومفهوم گرا مینامند، و دومین موضع البته موضع پیچیدهتر و در عین حال معتدلتری است که نزد امثال الیوت آیزنر یافت میشود و تاکنون صورتبندی روشنی از آن ارائه نشده است. وجهه اصلی همت نگارنده، تبیین نگاه نواندیشانه به این مأموریت سنتی رشته است و تلاش شده است با رویکردی نظرورزانه به این هدف جامه عمل بپوشاند. دشواری این تلاش در ضرورت تلفیق نگاههای مدرنیستی (در حوزه برنامه درسی سنتی) و پست مدرنیستی در باب مأموریت رشته برنامهدرسی بوده است که به ظاهر غیر قابل جمع مینمایند.
تغییر برنامه درسی آموزش عالی: (مورد: برنامه درسی دوره کارشناسی ارشد برنامه ریزی آموزشی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تغییر برنامه درسی آموزش عالی (برنامه درسی رشته برنامه ریزی آموزشی در چهار عنصر محوری برنامه درسی شامل هدف، محتوا، فرصت های یاددهی - یادگیری و ارزشیابی صورت گرفت. جامعه آماری پژوهش، اعضای هیئت علمی و دانشجویان شش دانشگاه دولتی بودند که رشته برنامه ریزی آموزشی را در سطح کارشناسی ارشد داشتند. با استفاده از نمونه گیری تصادفی خوشه ای، دانشگاه های تهران، علامه طباطبایی، اصفهان و مازندران جهت اجرای تحقیق انتخاب و32 نفر اعضای هیأت علمی و93 نفر دانشجویان کارشناسی ارشد مورد بررسی قرار گرفتند. روش پژوهش توصیفی و از نوع پیمایشی و ابزار پژوهش پرسشنامه محقق ساخته بود. جهت بررسی عنصر هدف، اهداف اصلی دوره مندرج در سند مصوب ""مشخصات کلّی برنامه ی درسی و سرفصل دروس""، برای عنصر محتوا ضرورت وجود دروس، تعداد واحدها و سرفصل آن مندرج در سند مصوب و جهت عناصر فرصت های یاددهی- یادگیری و ارزشیابی وضعیت موجود این دو مؤلفه بر اساس برنامه درسی اجرا شده مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج پژوهش حاضر بیانگر آن بود که از دیدگاه اساتید اهداف اصلی دوره، دارای مطلوبیت نسبی بوده و تغییر در این عنصر ضروری نمی باشد؛ در حالی که دانشجویان خواستار تغییر اهداف اصلی دوره بودند. در مورد عنصر محتوا، اساتید و دانشجویان معتقدند که تقریباً تمامی دروس این رشته بایستی حفظ شود و با تعداد واحدهای موجود این دروس نیز موافق بودند. اما از دیدگاه اساتید و دانشجویان مؤلفه اهداف دروس از وضعیت مطلوبی برخوردار نبوده و خواستار تغییر در این مؤلفه محتوای برنامه درسی بودند. در مؤلفه سرفصل دروس نیز به استثناء درس پایان نامه اساتید و دانشجویان بر این باورند که تغییر در تمامی دروس ضروری است. در مورد عنصر ارزشیابی از دیدگاه اساتید به غیر از درس پایان نامه بقیه دروس نیازمند بازنگری و تغییر بود؛ در حالی که دیدگاه دانشجویان در این عنصر همه دروس نیازمند تغییر بودند.
تحلیل روابط بین شایستگی های محوری اعضای هیأت علمی و کیفیت آموزش عالی(یک مطالعه موردی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی پژوهش حاضر، مطالعه ارتباط بین شایستگی های محوری اعضای هیأت علمی و ابعاد کیفیت آموزش عالی بود. روش پژوهش توصیفی- پیمایشی بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه ارومیه در سال تحصیلی 92-1391 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای نسبتی 331 نفر برای پاسخگویی به پرسشنامه ها انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش دو پرسشنامه محقق ساخته بود که روایی و پایایی آنها بررسی و تأیید شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها نیز از آزمون های t تک نمونه ای، تحلیل مانوا و رگرسیون چندگانه استفاده شد.یافته ها حاکی از آن بودند که:1- میانگین ابعاد اهداف، اساتید و امکانات پایین تر و بعد دانشجویان بالاتر از میانگین نظری بود؛ 2- در مورد شایستگی ها نیز میانگین بعد مدیریتی بالاتر و بعد پژوهشی پایین تر از میانگین نظری قرار داشت؛ 3- نتایج آزمون تحلیل مانوا نشان داد که ارتباط معنی داری بین ابعاد آموزشی، پژوهشی و ارتباطی با ابعاد کیفیت آموزش عالی وجود دارد؛ 4- تحلیل رگرسیون چندگانه نیز حاکی از این بود که هر یک از ابعاد شایستگی ها پیش بینی کننده های معنی داری برای برخی از ابعاد کیفیت آموزش عالی بودند.
بررسی اثربخشی دوره های آموزش عمومی بورس اوراق بهادار تهران در ارتقا دانش مالی و فرهنگ سازی شرکت کنندگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی دیدگاه اعضای هیئت علمی دانشگاههای دولتی شهر تهران درباره جایگاه رشته فلسفه تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، بررسی دیدگاه اعضای هیئت علمی رشته فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاههای دولتی شهر تهران درباره جایگاه رشته فلسفه تعلیم و تربیت می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بهره گرفته شد. به منظور گردآوری داده های موردنیاز از یک پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد. کلیه اعضای هیئت علمی گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاههای دولتی شهر تهران که مشتمل بر 22 نفر می باشند، جمعیت مورد مطالعه را تشکیل دادند که از این مجموع 13 پرسشنامه گردآوری و مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته های به دست آمده از تحلیل داده ها نشان داد که اعضای هیئت علمی رشته فلسفه تعلیم و تربیت در خصوص این رشته تعریف جدیدی ارائه ندادند و همه آنها بر تعریف های موجود اتفاق نظر داشتند. همچنین، آنها ضمن تاکید بر کاربرد فلسفه تعلیم و تربیت در سطح کلان نظام تعلیم و تربیت، فلسفه تعلیم و تربیت را به منزله آبشخوری برای دیگر رشته های علوم تربیتی تلقی می کنند که به منظور فراهم کردن مبانی نظری خود از فلسفه تعلیم و تربیت مدد می گیرند. علاوه براین، آنها فلسفه تعلیم و تربیت در ایران را علمی جوان و نوپا معرفی کردند که نگاهش بیشتر به سمت غرب بوده و بومی نگری در آن چندان به چشم نمی خورد.
مراحل و معیارهای تدوین، تصویب و ارزشیابی درس جدید در دانشگاه¬های استرالیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تدوین درس جدید، کاری علمی و هنری است، به¬همین جهت، صاحب¬نظران الگوهای مختلفی برای آن معرفی نموده اند که هرکدام بر رویکردها و نگاه های خاص به فرایند یاددهی و یادگیری مبتنی است. از این¬رو، هدف پژوهش حاضر بررسی مراحل تدوین درس جدید، رویکردهای مورد توجه و فرایند تصویب و ارزشیابی آن¬ها در دانشگاه های استرالیاست. به این منظور، با یازده نفر از اعضای هیأت علمی در سه دانشگاه مهم استرالیا، شامل نیوسات ولز، مک کوآری و تکنولوژی سیدنی که درس های جدیدی را تدوین کرده اند، مصاحبه نیمه ساختاریافته به-عمل آمد. مصاحبه¬ها، پس از پیاده شدن، به شیوه مقوله-بندی باز تجزیه و تحلیل شد. یافته¬ها گویای آن است که تدوین درس طی پنج مرحله انجام می شود و رویکرد موردنظر، توجه به انجام کارهای عملی و حل مسأله است. تصویب درس های جدید در دانشگاه انجام می شود، ولی دارای مراحل متعدد و هم¬چنین زمان بر است؛ به¬گونه¬ای که موجب استنکاف اعضای هیأت علمی از تدوین درس جدید شده است.
نقش فراشناخت، هوش و خودکارآمدی در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان سال اول متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش فراشناخت، هوش و خودکارآمدی در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان سال اول متوسطه بود. نمونه ی پژوهش که به روش تصادفی خوشه ای انتخاب گردید، شامل 298 دانش آموز (123 دختر و 175 پسر) سال اول دبیرستان شهرستان دنا از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد بود. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش از پرسشنامه ی آگاهی فراشناختی شراو و دنیسون، خرده مقیاس خودکارآمدی پینتریچ و دی گروت، و آزمون هوشی پیش رونده ی ریون استفاده شد. برای سنجش پیشرفت تحصیلی نیز از نمرات آزمون هماهنگ پایان ترم درس ریاضی و فارسی استفاده گردید. نتایج حاصل از محاسبه ی پایایی و روایی ابزار ها حاکی از پایایی و روایی قابل قبول آن ها بود. یافته های حاصل از تحلیل رگرسیون چندگانه به شیوه همزمان نشان داد که هوش بیشترین سهم را در پیش بینی پیشرفت تحصیلی دارد (51/0β =) و بعد از آن به ترتیب خودکارآمدی (16/0β =) و فراشناخت (11/0β =) قرار می گیرد. همچنین، از بین مولفه های فراشناخت تنها دو مولفه دانش موقعیتی (19/0β =) و راهبرد مدیریت اطلاعات (23/0β =) سهم معنا داری در پیش بینی پیشرفت تحصیلی دارند. در ادامه ی مقاله یافته ها مورد بحث قرار گرفت و پیشنهادهایی در جهت افزایش خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان و نیز مولفه های فراشناختی دانش موقعیتی و مدیریت اطلاعات ارائه شد.
مقایسه ی اثربخشی آموزش خصوصی همتایان و خودآموزی شناختی بر پیشرفت، اضطراب و نگرش به درس ریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه ی حاضر با هدف مقایسه ی اثر بخشی روش خودآموزی شناختی با آموزش خصوصی همتایان در ارتقاء پیشرفت ریاضی و، کاهش اضطراب ریاضی و بهبود نگرش به ریاضی در دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی انجام شده است. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی و طرح پژوهش از نوع پیش آزمون ، پس آزمون با گروه کنترل بود. بدین منظور تعداد 3 کلاس پنجم ابتدایی (11ساله) از دو مدرسه ی دخترانه با میانگین تعداد 18 نفر دانش آموز با روش نمونه گیری در دسترس، انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه گواه جایگزین شدند. پس از اجرای روش های آموزشی، جهت گردآوری اطلاعات، از مقیاس 22 ماده ای اضطراب ریاضی برای کودکان چیو و هنری با پایایی 95/0، و 95/0، مقیاس 23 ماده ای نگرش به ریاضی آیکن با پایایی 96/0 و 83/0 در دو مرحله ی پیش آزمون و پس آزمون در این مطالعه و آزمون معلم- محقق ساخته ی پیشرفت ریاضی که روایی آن با نظر معلمان 3 کلاس تایید شد، استفاده گردید. داده ها با استفاده از SPSS در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل کوواریانس) تجزیه و تحلیل گردید. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس داده ها نشان داد آموزش خود آموزی شناختی منجر به کاهش اضطراب ریاضی و بهبود نگرش دانش آموزان به درس ریاضی گردیده، اما پیشرفت تحصیلی آنها را بطور معنادار نسبت به گروه گواه افزایش نداده است، آموزش خصوصی همتایان نیز نگرش مثبتی به درس ریاضی در دانش آموزان ایجاد نموده که در مقایسه با گروه گواه این تفاوت معنادار بوده است. از محدودیت های این پ ژوهش، می توان به یکسان نبودن معلمان در گروه ها، عدم کنترل باورهای معلمان و اسنادهای دانش آموزان اشاره نمود، که پیشنهاد می شود در پژوهش های آتی به این مقوله توجه شود.