رشته برنامهدرسی از حیث هویت حرفهای وضعیت باثباتی ندارد. این تشتت هویتی از جمله به علت مناقشهای است که در باب مأموریتهای رشته مطرح است. در زمینه مأوریتهای رشته هم، از جمله این پرسش مطرح است که آیا عمل برنامه ریزی درسی مأموریت و مسؤولیت ذاتی دانشآموختگان و متخصصان رشته است؟ یا این که تحولات تاریخی رشته در این زمینه به ظاهر روشن تردیدها و تاریکی هایی را به وجود آورده است؟ واقعیت آن است که مأموریت یاد شده دیگر مانند گذشته مورد اجماع نیست، بلکه دو برخورد متفاوت با این مأموریت سنتی در میان صاحبنظران رشته به چشم می خورد که مستحق واکاوی است. از میان این دو، یکی به نفی مطلق این مأموریت میپردازد که مدافعان آن را نومفهوم گرا مینامند، و دومین موضع البته موضع پیچیدهتر و در عین حال معتدلتری است که نزد امثال الیوت آیزنر یافت میشود و تاکنون صورتبندی روشنی از آن ارائه نشده است. وجهه اصلی همت نگارنده، تبیین نگاه نواندیشانه به این مأموریت سنتی رشته است و تلاش شده است با رویکردی نظرورزانه به این هدف جامه عمل بپوشاند. دشواری این تلاش در ضرورت تلفیق نگاههای مدرنیستی (در حوزه برنامه درسی سنتی) و پست مدرنیستی در باب مأموریت رشته برنامهدرسی بوده است که به ظاهر غیر قابل جمع مینمایند.