فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۶۱ تا ۳۸۰ مورد از کل ۵۷۸ مورد.
حوزه های تخصصی:
چکیده مقدمه: عوامل روانی- اجتماعی در کیفیت زندگی بیماران دچار خستگی مزمن نقش دارند و پیامدهای درمانی این بیماران را تحت تأثیر قرار می دهند. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش پیش بین عوامل روان شناختی و جمعیت شناختی در کیفیت زندگی بیماران دچار خستگی مزمن بود. روش: در یک زمینه یابی مقطعی، تعداد 393 بیمار (150 مرد و 243 زن) مبتلا به سندروم خستگی مزمن از میان بیماران سرپائی مراجعه کننده به درمانگاه بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی تهران به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، مقیاس خستگی چالدر و برنامه مصاحبه ی بالینی، مقیاس کیفیت زندگی و مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستانی جمع آوری و به کمک همبستگی و رگرسیون چندگانه به روش گام به گام تحلیل شد. یافته ها: بین افسردگی، اضطراب، و سن با کیفیت زندگی رابطه ی منفی و معنادار به دست آمد. افسردگی، اضطراب و سن به طور معنادار تغییرات مربوط به کیفیت زندگی مبتلایان به سندروم خستگی مزمن را پیش بینی کردند و در مجموع 61% از کیفیت زندگی را تبیین می نمایند. سهم افسردگی در تبیین کیفیت زندگی بالاترین میزان بود. نتیجه گیری: افسردگی، اضطراب و سن بیمار در کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سندروم خستگی مزمن مهم هستند. تدارک برنامه هایی برای بهبود افسردگی و اضطراب در افراد مسن تر مبتلا به سندروم خستگی مزمن به عنوان مبنایی برای ارتقای کیفیت زندگی این بیماران ضروری است.
اثربخشی آموزش مدیریت استرس در کاهش علایم روانشناختی و کنترل قند خون بیماران دیابتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تأثیر برنامه مراقبت معنوی بر اضطراب بیماران ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه قلب: یک کارآزمایی بالینی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: بیماران ایسکمیک قلبی در مرحله حاد، اضطراب زیادی را تجربه می کنند و به نسبت بیمارانی که اضطراب کمتر دارند ، 5 مرتبه بیشتر به ایسکمی، سکته مجدد، تاکیکاردی یا تندتپشی (Tachycardia)، آریتمی یا اختلال ریتم قلبی (Arrhythmia) و فیبریلاسیون بطنی مبتلا می شوند. اضطراب بیش از اندازه، روند بهبود بیماری را به تأخیر می اندازد و احتمال مرگ بیمار را در ماه های اول افزایش می دهد. بیماری های تهدید کننده حیات مانند بیماری های قلبی منجر به دیسترس معنوی در افراد می گردند که این دیسترس معنوی می تواند تشدید کننده مشکلات فرد باشد و حتی به صورت درد غیر قابل کنترل یا اضطراب نمایان شود. مطالعات پیشنهاد کرده اند که مداخلات معنویت محور ممکن است اضطراب را کاهش دهد. از این رو پژوهشگران بر آن شدند تا با استفاده از نتایج یافته های تحقیقاتی، جستجوی وسیع کتابخانه ای و نظر کارشناسان مربوط، به تدوین یک برنامه مراقبتی معنویت محور اقدام نمایند و تأثیر اجرای آن را بر اضطراب بیماران ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه مورد بررسی قرار دهند.
مواد و روش ها: این مطالعه، یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده بود که در سال 1389 در بخش مراقبت های ویژه قلب بیمارستان الزهرا (س) اصفهان انجام شد. 64 بیمار ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه به صورت تصادفی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. برنامه مراقبت معنوی شامل حضور حمایت گرایانه، حمایت از تشریفات مذهبی بیمار و استفاده از سیستم های حمایتی بود که به مدت 3 روز انجام پذیرفت و پرسش نامه اضطراب Spielberger قبل و بعد از انجام مداخله در هر دو گروه تکمیل گردید. از نرم افزار آماری SPSS نسخه 18 و آزمون های 2c، Independent t و Paired t جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات استفاده شد.
یافته ها: میانگین نمره اضطراب قبل از انجام مداخله در دو گروه تفاوت معنی داری نداشت (910/0 = P). این در حالی است که آزمون Paired t نشان داد میانگین نمره اضطراب (001/0 = P)، در گروه آزمون قبل و بعد از انجام مداخله معنوی محور تفاوت معنی داری دارد. همچنین مقایسه میانگین تغییرات نمره اضطراب بین دو گروه آزمون و شاهد بعد از انجام مداخله تفاوت معنی داری داشت (030/0 = P).
نتیجه گیری: برنامه مراقبتی معنویت محور، اضطراب بیماران ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه را کاهش داد و پرستاران می توانند جهت کاهش اضطراب بیماران از برنامه مراقبت معنوی استفاده نمایند.
اثربخشی آموزش کنترل خود بر ابعاد کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (MS یا Multiple sclerosis)(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش کنترل خود بر ابعاد کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش ها: برای وصول به هدف مورد نظر، از بین جامعه آماری که شامل کلیه بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس ثبت شده در شهر اردبیل در سال 1391 بودند (برآورد تقریبی: 350 = n)، 40 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسش نامه اطلاعات فردی مبنی بر دو قسمت خصوصیات جمعیت شناختی و اطلاعات مربوط به بیماری و پرسش نامه کیفیت زندگی SF-36 (Short-form health assessment with 36 questions) به عنوان ابزار جمع آوری داده ها در مراکز بالینی روی آزمودنی ها اجرا شد. روش تحقیق مطالعه حاضر، یک مطالعه آزمایشی با کارآزمایی بالینی است که با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه شاهد انجام شد، برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA یا Multivariate analysis of variance) استفاده شد.
یافته ها: میانگین بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در ابعاد کیفیت زندگی با آزمودنی های گروه شاهد تفاوت آماری معنی داری داشت. همچنین میانگین بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در ابعاد سلامت جسمانی و سلامت روانی کیفیت زندگی به طور معنی داری افزایش یافته است.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج می توان گفت که از آموزش کنترل خود می توان برای افزایش کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس استفاده نمود. این نتایج، تلویحات مهمی در زمینه آموزش خودکنترلی و مداخلات درمانی برای ارتقای کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس دارد؛ به طوری که متخصصان مراکز بالینی می توانند از این روش در کنار سایر مداخلات درمانی استفاده نمایند.
تاثیر آموزش نوروفیدبک بر ویژگی های الکتروانسفالوگرام و عملکرد در ورزش تیروکمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مطالعه حاضر بررسی تاثیر آموزش نوروفیدبک بر عملکرد و ویژگی های الکتروانسفالوگرام در ورزش تیروکمان بود. 45 دانشجوی دختر به طور تصادفی به سه گروه نوروفیدبک واقعی (آموزش نوروفیدبک براساس امواج مغزی خود فرد)، گروه نوروفیدبک ساختگی (عدم ارایه فیدبک ها براساس امواج مغزی فرد) و گروه کنترل (بدون آموزش نوروفیدبک) تقسیم شدند. 20 جلسه نوروفیدبک شامل 10 دقیقه آموزش تقویت موج آلفا در ناحیه T3 بوده و20 دقیقه بعدی به پروتکل آلفا-تتا در ناحیهPz اختصاص یافت. قبل و بعد از دوره 20 جلسه ای آموزش تیروکمان، افراد در پیش آزمون و پس آزمون (رکورد تیروکمان و متغیرهای الکتروانسفالوگرام) شرکت کردند. نتیجه تحلیل کوواریانس یک طرفه افزایش معنی دار میانگین رکوردها را در گروه نوروفیدبک واقعی در مقایسه با دیگر گروه ها نشان داد (05/0>p). همچنین تحلیل کوواریانس چندمتغیره در موج آلفا ناحیه گیجگاهی چپ گروه نوروفیدبک واقعی تغییر معنی داری را نشان داد. نتایج نشان دادند که آموزش نوروفیدبک می تواند ویژگی های الکتروانسفالوگرام و رکورد عملکرد را در تیروکمان تغییر دهد.
مقایسه کارکرد برنامه ریزی لُب پیشانی نوجوانان پرخاشگر بزهکار و غیربزهکار و نوجوانان عادی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه کارکرد برنامه ریزی لب پیشانی در نوجوانان بزهکار پرخاشگر، نوجوانان پرخاشگر غیربزهکار و نوجوانان عادی صورت گرفت.
روش: پژوهش حاضر از نوع علی- مقایسه ای است. نمونه مورد مقایسه متشکل از سه گروه 35 نفری از نوجوانان بزهکار پرخاشگر، پرخاشگر غیربزهکار و عادی با همتاسازی در متغیرهای سن، جنس، میزان تحصیلات و شرایط اجتماعی و اقتصادی بود. داده های پژوهش پس از جمع-آوری از طریق پرسشنامه پرخاشگری آیزنگ و مقیاس برنامه ریزی در نظام ارزیابی شناختی (CAS)، با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس یکراهه و ضریب همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: تجزیه و تحلیل داده ها حاکی از آن بودند که بین کارکرد برنامه ریزی لب پیشانی نوجوانان بزهکار پرخاشگر، نوجوانان پرخاشگر غیربزهکار و نوجوانان عادی تفاوت معنا دار وجود دارد. در نتیجه نوجوانان بزهکار پرخاشگر و پرخاشگر غیربزهکار در مقایسه با نوجوانان عادی، از کارکرد برنامه ریزی ضعیف تری برخوردارند.
نتیجه گیری: با توجه به نتیجه بدست آمده احتمال دارد در افراد پرخاشگر، وجود نقایص عصب روان شناختی، نظیر ضعف در کارکرد برنا مه-ریزی، منجر به عملکرد ضعیف تر این افراد در مقایسه با افراد عادی شده باشد
رابطه دست برتری با توانایی های دیداری- فضایی و انعطاف پذیری شناختی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه دست برتری با توانایی های دیداری- فضایی و انعطاف پذیری شناختی به مرحله اجرا در آمد.
روش : 120 نفر از دانش آموزان مقطع پیش دانشگاهی شهر تهران با میانگین سنی 18-17 سال که شامل 60 دختر و 60 پسر که نیمی از آنها چپ برتر و نیم دیگر راست برتر بودند با آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین و مکعب های کهس مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافته ها: تحلیل آماری با استفاده از روش تحلیل واریانس عاملی نشان داد که توانایی های دیداری- فضایی و انعطاف پذیری شناختی با دست برتری رابطه ای معنادار دارند.
نتیجه گیری: هم خوانی تفسیرهای نهایی این پژوهش در زمینه متغیرهای مرتبط با چپ برتری در جمعیت غیر بالینی، مبنی بر توانایی های بالای دیداری-فضایی در افراد چپ برتر و کاهش انعطاف پذیری شناختی در این افراد، قویاً در تایید نظریه گشوایند، بهان و گالابوردا (1980) است.
اثر تزریق L-آرژینین و L-NAME در ناحیه CA1 هیپوکامپ موش بزرگ نر بر بی دردی ناشی از مرفین در آزمون فرمالین
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر به بررسی اثر تزریق L-آرژینین و L-NAME که به ترتیب پیش ساز نیتریک اکساید و بازدارنده آنزیم نیتریک اکساید سینتاز هستند در ناحیه CA1 هیپوکامپ بر بی دردی ناشی از مرفین در موش بزرگ نر در آزمون فرمالین پرداخته است.
روش: درد التهابی در موش های نر نژاد ویستار توسط تزریق کف پای فرمالین (5/2 درصد به مقدار 50 میکرولیتر) به صورت زیرپوستی قبل از آزمون ایجاد شد. مرفین (mg/Kg 9-3) به صورت داخل صفاقی 10 دقیقه قبل از فرمالین تزریق شد.
یافته ها: مطالعه اخیر نشان داد که مرفین mg/kg)9-3) بر درد التهابی فرمالین اثر کاهشی داشت. تزریق L-آرژینین (µg/rat 3،1،3/0،15/0)، 5 دقیقه قبل از تزریق فرمالین، پاسخ ناشی از مرفین را برگرداند و L-NAME (µg/rat 1،3/0،15/0) این اثر را در فاز مزمن نشان داد. اما در فاز مزمن هر دو عامل تزریق شده اثر معنی دار ایجاد کردند. پیش تزریق L-NAME از پاسخ L-آرژینین جلوگیری کرد. از طرف دیگر، L-آرژینین یا L-NAME به تنهایی پاسخ معنی داری را در فاز مزمن ایجاد نکردند. بر طبق داده ها تداخل بین مرفین و نیتریک اکساید از لحاظ آماری معنی دار بود.
نتیجه گیری: بر طبق یافته ها نیتریک اکساید در ناحیه CA1 هیپوکامپ موش بر بی دردی ناشی از مرفین تاثیر داشت.
اثر نیتریک اکساید هسته مرکزی آمیگدال در بروز رفتارهای جستجوی دارو
حوزه های تخصصی:
مقدمه: در این پژوهش اثرات تزریق دو طرفه عوامل نیتریک اکساید به هسته مرکزی آمیگدال در بروز رفتارهای جستجوی دارو مانند ایستادن، بو کشیدن و تردد بین دو بخش دستگاه ترجیح مکان شزطی شده بررسی شد.
روش: آزمایش ها روی موش بزرگ آزمایشگاهی نر ویستار با میانگین وزنی 250-200 گرم انجام گردید. همه حیوان ها پس از جراحی با استروتکس و کانول گذاری در مختصات هسته مرکزی آمیگدال یک هفته دوره بهبود را گذراندند. ترجیح مکان شرطی شده به روش غیر طرفدار و به صورت یک برنامه پنج روزه اجرا شد.
یافته ها: حیوان هایی که طی شرطی سازی، مورفین mg/kg) 10-5/2) را به صورت زیر جلدی دریافت کرده بودند به شکل معنی داری رفتارهای جستجوی دارو را نشان دادند. تزریق داخل صفاقی نالوکسون (mg/kg 4/0-1/0) در روز آزمون (پس از شرطی سازی با مورفین mg/kg)5/7)، بروز این علائم رفتاری را کاهش داد. تزریق مستقیم L- آرژینین به داخل هسته مرکزی آمیگدال در روز آزمون مقدم بر تزریق دوز موثر نالوکسون (mg/kg 4/0)، بر بیان علائم رفتاری مذکور اثر افزایشی معنی دار داشت ولی تزریق مستقیم L-NAME به داخل هسته پیش از تزریق L- آرژینین، پاسخ L- آرژینین را به طور معنی داری کاهش داد.
نتیجه-گیری: احتمالاً سیستم نیتریک اکساید ناحیه آمیگدال مرکزی در بروز برخی از علائم رفتاری جستجوی دارو در حیوانات شرطی شده با مورفین، نقش مهمی را ایفا می کند.
بررسی اثرات مخرب مصرف WIN 55212-2، آگونیست گیرنده کانابینویید، در دوران حاملگی بر عملکرد سیستم اعصاب مرکزی نوزادان موش های صحرایی
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مصرف کانابینویید ها از جمله حشیش و(WIN) WIN 55212-2 در طول دوره جنینی می تواند با آسیب در روند رشد جنین و نقص در عملکرد سیستم اعصاب مرکزی همراه باشد.
روش: موش های گروه درمان روزانه 5/0 یا 1 میلی گرم بر کیلوگرم WIN از روز 5 تا 20 حاملگی دریافت کردند. اثر WIN در مرحله جنینی بر میزان مرگ و میر، وزن، تغییرات بافتی، رفتار حرکتی و حافظه نوزادان در انتهای هفته های سوم، پنجم و هفتم پس از تولد مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: مصرف WIN در طول حاملگی باعث تخریب لایه های پورکنژ وگرانولار مخچه نوزادان شد. در بررسی فعالیت حرکتی در انتهای هفته سوم، پنجم و هفتم پس از تولد کاهش معنی داری در تعداد برخاستن بر روی دو پا و افزایش معنی داری در تعداد لیسیدن و خاراندن سر و صورت در گروه تحت درمان با WIN نسبت به گروه های گواه و حلال مشاهده شد. افزایش و کاهش معنی داری در تعداد دفعات و زمان ورود به اتاق تاریک در روز اول و هفتم پس از اکتساب در نوزادان موش هایی که دوره جنینی تحت درمان WIN بودند، نسبت به گروه گواه و حلال مشاهده شد. تعداد نوزادان و طول دوره حاملگی کاهش معنی داری در گروه mg/kg 1WIN نسبت به گروه گواه، حلال و mg/kg 5/0WIN نشان داد درحالیکه درصد مرگ و میر افزایش معنی داری یافت.
نتیجه گیری: مصرف کانابینوییدها در طی حاملگی باعث تخریب سلول های مغز شده و موجب آسیب به عملکرد سیستم اعصاب مرکزی از جمله کنترل حرکت، توان به خاطرآوری و یادگیری نوزادان می شود.
بررسی الگوهای الکتروآنسفالوگرافیک نیمکره های مغز در هم نوسانی باند تتا در طی تفکر همگرا و واگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی تغییرات الکتروآنسفالوگرافیک نیمکره های مغز در طی تفکر همگرا و واگرا بود. به منظور انجام این پژوهش با روش نمونه گیری در دسترس تعداد 34 آزمودنی (19 پسر و 15 دختر) انتخاب شدند و در سه موقعیت آزمایشی حالت آرامش، تفکر همگرا و تفکر واگـرا قـرار گرفـتند. در هـر سـه موقعیت امواج مـغزی آزمودنی ها با استفاده از دستگاه الکتروآنسفالوگراف در 19 کانال ثبت شد. امواج مغزی ثبت شده (EEG)، در باند تتا با استفاده از نرم افزار نوروگاید به یک سری از کمیت ها (QEEG) تبدیل شدند. داده های کمی استخراج شده با استفاده از تحلیل واریانس اندازه های مکرر تحلیل شدند. نتایج حاصل نشان داد که به طور جداگانه در نیمکره های چپ و راست دو نوع تفکر، هم نوسانی بیشتری نسبت به حالت آرامش دارند. ولی تفاوت میزان هم نوسانی سه موقعیت مورد مطالعه در دو نیمکره مغز متفاوت نبود.
بررسی پردازش عصب شناختی ریتم در موسیقی دستگاهی ایران با استفاده از روش های تصویربرداری از مغز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: بررسی نحوه پردازش ریتم در موسیقی دستگاهی ایران با استفاده از fMRI. روش: به 12 نفر موسیقی دان راست دست با حدود سنی 30-20 سال قطعاتی از دستگاه ماهور به دو شکل ریتمیک و غیرریتمیک و با ترتیب تصادفی ارایه و میزان افزایش فعالیت نواحی مختلف مغزی آنها بررسی شد.
یافته ها: نواحی خاص از مغز هنگام ارایه هر یک از قطعات ماهور ریتمیک و غیرریتمیک فعال می شود. بیشترین میزان فعالیت هنگام ارایه قطعات ماهور غیرریتمیک در نیمکره راست و در نواحی شکنج پیشانی میانی، پلنیوم گیجگاهی و شکنج گیجگاهی فوقانی مشاهده شد. قطعات ماهور ریتمیک نیز موجب افزایش فعالیت نیمکره چپ به ویژه نواحی آمیگدال قطب پیشانی، قشر مخ حدقه ای، بخش قدامی شکنج گیجگاهی میانی و قشر اولیه حرکتی شد.
نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، جانبی شدن نقش مهمی در درک ریتم دارد. بر اساس مدل سلسله مراتبی نیز می توان داده ها را تفسیر کرد، به این معنا که هر اندازه موسیقی دارای عناصر پیچیده تر چون ریتم باشد، سطوح بالاتری از مغز را فعال می کند.
تحلیل و بررسی نقش قسمت های مختلف مغز در نارساخوانی
حوزه های تخصصی:
مقدمه: آیا کالبدشناسی مغز افراد نارساخوان که در مراحل مختلف خواندن مانند رمزگشایی، صحت، روانی خواندن و درک معانی مطلب خوانده شده مشکل دارند با افراد معمولی که در خواندن مشکلی ندارند تفاوتی دارد؟ به بیان دیگر، فرضیه نقص مغز مطرح شده در مورد افراد نارساخوان با توجه به مطالعات و تحقیقات انجام شده در این زمینه تا چه حد قابل قبول است و آیا شواهدی برای پذیرفتن آن به دست آمده است؟ هدف از مطالعه حاضر تحلیل و بررسی نحوه کارکرد مغز کودکان و بزرگسالان نارساخوان بود.
نتیجه گیری: پس از مطالعه و بررسی حجم قابل توجهی از مقالات ارایه شده در زمینه علل زیستی نارساخوانی و مخصوصاً وضعیت کارکردی مغز این افراد طی فرایند خواندن، وجود تفاوت های کارکردی بین مغز افراد نارساخوان و عادی مشاهده شده است و احتمالاً آسیب و بدعملکردی مغزی در افراد نارساخوان وجود دارد. تشخیص به موقع نارساخوانی و ارایه راه های درمانی مناسب در سنین هر چه پایین تر، می تواند کمک قابل توجهی به مغز برای انجام فعالیت های جبرانی به منظور کاهش ضعف کارکردی، در بخش های دارای اختلال کند.
قضاوت اخلاقی در بیماران دچار آسیب قشر پیش پیشانی راست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مطالعات مربوط به حوزه اخلاق، نواحی مغزی مرتبط با قضاوت اخلاقی، و در حیطه عصب روان شناسی نیز رابطه علی میان آسیب مغزی و قضاوت اخلاقی بررسی شده اند، اما به نقش قشر پیش پیشانی در اخلاق اشاره ای نشده است. هدف این پژوهش بررسی آسیب قشر پیش پیشانی راست و تاثیر آن بر قضاوت های اخلاقی است.
روش: در این پژوهش، شش بیمار دچار آسیب قشر پیش پیشانی راست و شش فرد سالم همتاشده با گروه بیمار (از نظر سن و جنس) شرکت داشتند. بیماران دچار تخریب بافتی در اثر ضربه یا برداشتن تومور بودند. محل دقیق ضایعه بر اساس تصویربرداری با رزونانس مغناطیسی (MRI) و نقشه برادمن تعیین شده است. آزمودنی ها به داستان های اخلاقی (شخصی و غیرشخصی) که برای اولین بار در ایران ترجمه شده است پاسخ دادند. داستان ها پس از بررسی های ابتدایی به صورت رایانه ای اجرا می شد.
یافته ها: از نظر زمان پاسخ به داستان ها، دو گروه بیمار و سالم تفاوتی نداشتند و از لحاظ محتوای پاسخ ها نیز هر چند گروه بیمار نسبت به گروه سالم، پاسخ های موافق کمتری داده است، اما از نظر آماری این تفاوت معنادار نیست.
نتیجه گیری: به نظر می رسد که آسیب قشر پیش-پیشانی راست، خصوصاً قشر فرونتوپولار، در قضاوت اخلاقی شخصی و غیرشخصی تغییری ایجاد نمی کند.
ارتباط سطح توجه ماندگار با پتانسیل های وابسته به رخداد مغزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی ارتباط میان سطح توجه ماندگار و پتانسیل های وابسته به رخداد با استفاده از ویژگی های شکلی انجام شد.
روش: برای سنجش سطح توجه ماندگار آزمون عملکرد پیوسته مورد استفاده قرار گرفت. سیگنال به وسیله دستگاه ثبت 32 کاناله والتر و کلاه الکترود با 19 کانال ثبت شد. برای استخراج پتانسیل های وابسته به رخداد، میانگین سیگنال های هر دسته از تحریکات که نسبت به وقوع تحریک از نظر زمانی قفل شدهاند، محاسبه گردید. 400 ویژگی شکلیِ پتانسیل های وابسته به رخداد در 51 سوژه محاسبه و همبستگی پیرسون میان این ویژگی ها و نتایج آزمون عملکرد پیوسته بررسی شد.
یافته ها: در تمامی سوژه ها قله 3p روی تحریک هدف (X) نسبت به غیر هدف به وضوح دیده شد. محاسبه همبستگی نشان داد که 33 ویژگی از ویژگی های شکلی استخراج شده ارتبــاط معناداری با سطح توجه ماندگار دارند.
نتیجه گیری: نتایج کیفی حاصل، براساس الگوی ادبال، با تحقیقات قبلی در مورد تولید مؤلفه 3p مطابقت داشت. بیشتر ویژگی های دارای ارتباط معنادار با نتیجه آزمون عملکرد پیوسته، مربوط به دامنه و روی پتانسیل های وابسته به رخداد نسبی بودند. در مجموع، نتایج بیانگر رابطه مناسب بین آزمون عملکرد و پارامترهایی از سیگنال مغزی در بسیاری از نواحی سر می باشد که از آن میتوان برای ارزیابی سطح توجه ماندگار استفاده کرد.