بررسی انحرافات تاریخی و اعتقادی« زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش»(بخش پایانی)
آرشیو
چکیده
در این نوشتار، تحلیل تحریفگونه مرنیسی از شخصیت پیامبر گرامی اسلام مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. وی با فروکاهیدن شخصیت پیامبر اسلام (ص) در حدّ یک انسان معمولی و انکار معصومیت، علم لدنی و اقتدار ایشان، سعی بر این داشته است که نقش همسران پیغمبر گرامی را به گونهای مطرح سازد که پیامبر اسلام را نیازمند و تحت الحمایه همسران خویش قرار دهد. تحلیل مرنیسی از علل تعدد ازدواج پیامبر، موضوع دیگر این بخش است. وی بیشتر به عامل ظاهری همسران توجه کرده و نقش زمینههای فرهنگی- اجتماعی در ظهور این پدیده را نادیده گرفته است. این تحلیل علاوه بر اینکه از جامعنگری در سیرههای موجود برخوردار نیست، بلکه با عقل سلیم نیز برنمیتابد که به عنوان شاهد، دو جوابیه از نویسندگان مسیحی بیان گردیده است و سرانجام در این نوشتار، این تصور مرنیسی که احکام الهی تابع شرایط اجتماعی است، به نقد کشیده شده است.متن
«زنان پردهنشین و نخبگان جوشنپوش»، نمونه واضح دیگری از آیات شیطانی است. حمله به اسلام با حفظ نام اسلام، بسیار عمیقتر از حمله مستقیم به آن است. حفظ کردن صرف نام اسلام وتهی کردن آن از هرگونه معنایی و در عوض وارد کردن تمامی اهداف و آمال خویش با نام اسلام، زیرکانهترین و با نفوذترین روش در راستای تخریب این دین مبین است. این کتاب با عنوان تحلیلی نو، علمی و جامع از تاریخ صدر اسلام نگاشته شده، اما در آن نه انطباق با قرآن مشاهده میشود، نه با سنت.
مرنیسی یک فمینیست افراطی است و از آنجا که مبانی فمینیست در باب حقوق زن، با مبانی اسلام در تعارض جدی است، با تغییرات جدی در اصول اساسی اسلام، سعی در پر کردن این چالش عظیم را دارد. او از یک طرف میخواهد مبانیاش را هماهنگ با اسلام معرفی نماید و از سوی دیگر این مبانی با اصول اولیه و آشکار اسلام در تعارض است؛ از این رو سعی میکند، بدون تغییر در مبانیاش، این چالش عظیم را به عرصة اسلام بکشاند؛ بدین صورت که درصدد تبیین این مطلب است که نه تنها نظرات وی با شریعت ناسازگاری ندارد، بلکه خواسته و آرزوی پیغمبر اسلام چنین بوده است، و این تعارض موجود، نتیجة مغایرت نظریات و برداشت مفسران، علما، فقها و حتی مورخان اسلامی با اسلام است، نه نظریات وی با اسلام و او کسی است که در این میان برخاسته و با زیر پا گذاشتن 14 قرن کوشش علمای اسلامی و علوم مسلم اسلام (فقه، اصول و ...)، درصدد تبیین واقعی از اسلام ناب است!!!
توصیف پیامبر اسلام
«در تاریخ، توصیفهای بسیاری از دلتنگیها و اضطرابهای حضرت محمد(ص)، در دوران نزول اولین وحیها وجود دارد که همه حاکی از این است که پیامبر(ص) همواره از زندگی با خدیجه انرژی و روحیه لازم را کسب میکرد و هرگز برای مطرح کردن مشکلات و دردهایش نزد مردی نمیرفت».[1]
مرنیسی پیامبر را مردی معرفی میکند که خواهان گوشهگیری از مردان بوده و در موقعیتهای مختلف، نظیر جنگ سعی میکرده است، از آنها فاصله بگیرد و در پی مشورت و حمایت از آنها نباشد، در عوض این تنهایی را با همسران خویش پر میکرد و تنها از حمایت آنها بهرهمند میگشت.[2] این نوع بررسی نه تنها با سیرههای موجود، در تعارض آشکار است بلکه با عقل سلیم نیز برنمیآید. وی در تحلیل خود از واقعة اولین لحظههای پس از وحی، چنان مطالب را طرح و در کنار یکدیگر مینشاند، گویا در خصوص بعثت پیامبر(ص) و وحی، خدیجه(س) و بستگان او بیش از خود پیامبر(ص) با وحی و جبرئیل آشنا بودند. او به نقل از طبری و برخی دیگر از مورخین مطالبی نقل میکند که با نگاهی منصفانه سازگار نمیافتد.
«روزی پیامبر ضمن یکی از آن بحثهای طولانی که معمولاً هربار پس از نزول جبرئیل میان او خدیجه در میگرفت، گفت: من به چه کسی پناه ببرم؟ چه کسی مرا قبول دارد؟ خدیجه از اینکه پیامبر (ص) دیگر به رسالت خود شکی ندارد، خوشحال شده بود و با شوق فریاد زد: دستکم پیش از همه میتوانی به من روی کنی، برای اینکه من به تو ایمان دارم».[3]
چگونه میتوان پذیرفت که حضرت خدیجه(س) کتابهایی را درباره ادیان مختلف خوانده باشد و عموی او «ورقة بن نوفل»، به مبعوث شدن پیغمبر اسلام (ص) آگاهی داشته باشد اما خود ایشان که پیش از نزول وحی در قالب قرآن کریم، بارها خوابهای صادقهای در این رابطه دیده و نیز تماسهای مستقیمی با جبرئیل داشته، با وحی و جبرئیل آشنا نبوده باشد؟ چگونه میتوان پذیرفت شخصی به قدرت و علم خدای تعالی آشنایی نداشته باشد، از آمادگی لازم برای دریافت وحی برخوردار نباشد و آنگاه از طرف باریتعالی به پیامبری مبعوث گردد؟ البته اتصال به منبع وحی، برای هر انسانی از جمله پیامبر(ص) بار سنگین و گرانی بوده است. سنگینی و سختی آن باعث گردید که هرگاه این ارتباط برقرار میشد، پیامبر از حالت عادی خارج شوند و وضعیت ظاهریشان دگـرگون گردد. این دگـرگونی حالت ظاهری، نه بدان معناست که پیامبر با وحی و جبرئیل آشنا نبوده بلکه پس از اولین وحی نیز هرگاه این ارتباط محقق میشد، حالت ظاهری پیامبر دگـرگون میشد.
در نگاه مفسرین و مورخین، این نوع تفاسیر برخاسته از ذهنیتها، خرافهها و عملکردهای شیطانی دشمنان و ناآگاهان میباشد.[4] البته ناگفته پیداست که بهطور طبیعی هر انسانی در فرآیند زندگی به فراخور موضوعات و مشکلاتی که برایش به وجود میآید، افرادی را برای مشورت انتخاب میکند که بیشترین کمک را به او میکنند. پیامبر(ص) نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در موارد مختلف و زمینههای گوناگون، از کمکهای افراد متعددی بهرهمند شده است. خدیجه به عنوان همسر پیامبر و نیز سایر افراد به پیامبر کمکهای قابل توجهی کردهاند که قابل چشمپوشی نیست. اما مسئله اینجاست که در این کتاب، حمایتهای مالی، روانی، اخلاقی و...، منحصر در همسران ایشان شده و نقش مردان بزرگی همچون حضرت علی (ع)، حضرت ابوطالب و حمزه سیدالشهدا نادیده انگاشته شده و هیچگونه اشارتی بر آنها رفته است.
تعدد ازدواج
«بعضی ازدواجهای پیامبر برای ملاحظات نظامی و تقویت اتحاد قبایل نو مسلمان صورت گرفت. به عنوان مثال ازدواج او با جویریه بنتالحارث پس از شکست قبیلهاش در غزوة بنیمصطلق در سال ششم هجری انجام گرفت، ولی در موارد دیگر زیبایی زنان عامل اصلی بود.... پیامبر در لحظه مرگ دارای نه همسر بود، ولی فقط با آنهایی همبستری داشت که از آغاز برای او جذابیتی دنیوی داشتند، همچنین با کسانی مانند عایشه و امسلمه که با او پیوند فکری پویایی داشتند».[5]
تصور مرنیسی از پیامبر (ص) به عنوان یک پیامبر، برگزیدة الهی و انسان معصوم نیست. وی نسبتی به پیامبر میدهد که در مورد انسانهای معمولی نیز سزاوار نیست، چه رسد به پیامبر(ص) که معصوم نیز هست و همین عصمتش او را از سایرین متمایز ساخته است. پذیرفتنی نیست، پیامبری برای هدایت و سعادت انسان، در سایه قسط، عدل، علم و حکمت مبعوث گردد، اما خود اسیر هوی و هوس شود، در بین همسران خویش به عدالت رفتار نکند و فقط با آنهایی معاشرت داشته باشد که برایش جذابیتی داشته باشند. این برخورد اولاً با احکام اسلام ناسازگاری داشته، زیرا همبستری از حقوق مسلم زن و شوهر بر یکدیگر است؛ ثانیاً با روحیة عدالت جویی و عدالت خواهی شخص پیامبر اسلام نمیسازد. البته ممکن است، در برخی شرایط و در مورد برخی از همسران آن بزرگوار، مواردی به وجود آمده باشد که پیامبر برای تنبیه، در یک مدت کوتاه با آنها هم سخن نشده و احیاناً همبستر نشده باشد. اما این کجا و تحلیل مرنیسی از همبستری پیامبر با همسرانش و انتخابهای او کجا؟!
تحلیل مرنیسی از انگیزه پیامبر(ص) در اختیار کردن تعدد ازواج، بسیار سخیف و به دور از ملاحظة واقعیتها و اعتقادات اصولی صورت گرفته است. لازمة یک تحقیق علمی، گستردگی و مطالعات همه جانبة محقق، در آن موضوع خاص است. خلاء و نقص این روش علمی، به قدری در کتاب مرنیسی مشهود است که وی نه تنها در تحلیل خویش از سیرههای متعدد بهره نجسته، بلکه از همان سیرهای هم که استفاده نموده، کاملاً به نحو گزینشی عمل کرده است. از همین رو به عنوان شاهد، به چند سیرة اهل سنت که مورد قبول مرنیسی است، اشاره میگردد تا به واسطة تحلیل این مورخان، نقش زمینههای اجتماعی در انتخاب این همسران مشخص گردد.
همسران پیامبر(ص)
1)- خدیجه؛ پیامبر اسلام (ص) در 25 سالگی، یعنی 15 سال قبل از بعثت با بانویی به نام خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد. وی از جمله زنان بزرگ و برجستة قریش و اولین همسر پیامبر(ص) بود که 15 سال از پیامبر اسلام بزرگتر و قبل از پیامبر دوبار ازدواج کرده بود؛ عتیق بن عائذ و ابوهاله تمیمی. وی مادر همه فرزندان پیامبر، به استثنای ابراهیم بود که پس از 25 سال زندگی در خانه پیامبر، سرانجام در سال دهم بعثت از دنیا رفتند.[6] ازدواج پیامبر با خدیجه علاوه بر ابعاد مختلفی که داشت، به عنوان اولین گام برای رشد و فراگیری اسلام یک ضرورت بود. ثروت خدیجه در روزهایی که اسلام نیازمند حمایتهای مالی بود، نقش به سزایی در گسترش اسلام داشت و تا زمانی که وی زنده بود، پیامبر هیچ همسر دیگری برای خود برنگزید.[7]
2)- سوده؛ وی زن مسنّی بود که خود به پیامبر میگوید: من زن مسنّی هستم و دیگر به معاشرت با مردان نیازی ندارم، اما مایلم در زمرة همسران شما باشم. سوده و همسرش از جمله کسانی بودند که به دلیل فشار کفار و مشرکان به دستور پیامبر، به حبشه مهاجرت کرده بودند. شوهر سوده در حبشه از دنیا رفت. برخی از مهاجرین بر اثر بعضی شایعات به مکه بازگشتند و دوباره مورد اذیت و آزار دشمنان قرار گرفتند. در این فشارها، سوره هیچ حامی نداشت. پیامبر سوده را به عقد خویش درآورد تا بدین وسیله او را مورد حمایت خود قرار دهد[8]. توجه به مجموعه عوامل یاد شده به خوبی بیانگر چرایی ازدواج پیامبر با سوده است. از دست دادن همسر، مورد اذیت و آزار دشمنان قرار گرفتن، بیبهره بودن از هر گونه حمایتی و مسن بودن، همگی حاکی از این امر است که پیامبر از روی انجام وظیفة انسانی و اخلاقی وی را به عقد خویش درآورده است و نه به خاطر هوسرانی.
3)- عایشه؛ وی تنها همسر پیامبر بود که قبل از پیامبر با مرد دیگری ازدواج نکرده بود. زمانی که پیامبر عایشه را به عقد خود درآورد، دختر بچهای شش یا هفت ساله بود. اما بعد از گذشت دو یا سه سال با او ازدواج کرد. ازدواج پیامبر با عایشه به اصرار پدرش صورت گرفت[9]. اما این ازدواج از نظر فرزند ثمرهای برای آنها نداشت، زیرا عایشه هیچگاه صاحب فرزندی نشد. به نظر میآید اصرار ابوبکر بر ازدواج عایشه با پیامبر بدان سبب بود که پیامبر اولین شخصیت جهان اسلام و آخرین پیامبر خدا بود و نزد مسلمانان از آبرو و حیثیت ویژهای برخوردار بود؛ به طبع هرکس به هر شکل ممکن میکوشید، با او ارتباط خویشاوندی داشته باشد و به وسیله همین ارتباط، از مزایایی اجتماعی آن بهرهمند شود. پیامبر هم با این ازدواج مخالفتی نکرد.
4)- حفصه؛ وی دختر عمر بود که پس از بیوه شدن، بارها توسط پدرش به عثمان و ابوبکر عرضه شد اما آنها همواره از ازدواج با حفصه امتناع میکردند. عمر نزد پیامبر رفت و از عدم تمایل عثمان و ابوبکر نسبت به ازدواج با حفصه شکایت نمود. توجه به جایگاه عمر در بین مسلمانان و نیز موضوع بیوه شدن حفصه، پیامبر را بر آن داشت تا با ازدواج با او از پدرش دلجویی کرده باشد.[10]
5)- ام حبیبه؛ وی دختر ابوسفیان رهبر مشرکان مکه بود. ام حبیبه ابتدا با عبیدالله بن جحش ازدواج کرد و برای امان از آزار و اذیت مشرکان همراه با شوهرش به حبشه مهاجرت کرد. شوهرش نیز بعد از مدتی مرتد شد و سپس مُرد. نجاشی پادشاه حبشه از او حمایت کرد و در راستای حمایتهایش از این بیوه زن مسلمان، از همان جا او را به عقد پیامبر درآورد و مهریهاش را خود بر عهده گرفت.[11]
6)- زینب بنت جحش؛ دختر عمه رسول خدا (ص) بود که مرنیسی بیشترین حرفهایش را درباره او زده و تحلیلهای ناروا درباره این ازدواج طرح نموده است. وی در سال پنجم هجری به عقد پیامبر (ص) درآمد. در این هنگام پیامبر 45 ساله و زینب 35 ساله بود. وی در ابتدا توسط پیامبر(ص) به عقد زید، فرزند خوانده پیامبر درآمد. اما این ازدواج پایدار نبود و زید چندین بار نزد پیامبر آمد و از او درخواست کرد که همسرش را طلاق بدهد اما پیامبر همواره سعی میکرد که او را با نصیحت از این کار باز دارد. اما این روشن بود که ناسازگاری خیلی عمیقتر از آن است که بتوان با نصیحت مشکل را حل کرد؛ به همین دلیل پیامبر(ص) با جدایی آن دو موافقت نمود.
در آن دوران، سنتی در بین اعراب وجود داشت که فرزند خوانده را همچون فرزندان واقعی خود میدانستند و کلیه احکامی که فرزندان واقعی داشتند، به آنان تسری میدادند. پیامبر به منظور شکستن این سنت غلط، از طرف خداوند مأمور به ازدواج با زینب شد و این همان موضوعی است که زینب بارها بدان فخرفروشی میکرد[12]. پس این ازدواج چندین ثمره در بر داشته است. از یک سو حکم الهی ازدواج با همسران فرزند خوانده معلوم شد و از سوی دیگر زینب که زنی مطلقه بود، مورد حمایت و پشتیبانی پیامبر واقع گردید و وی و زید را از آماج تهمتها و شایعاتی که در پی غیبت میآید، مصون نگه داشت.
7)- ام سلمه؛ وی همچون سوده، زن سالمندی بود که در سال چهارم هجری در مدینه به عقد پیامبر درآمد. او از جمله همسران شهدای جنگ احد بود. شوهرش در جنگ احد ابتدا زخمی و سپس به شهادت رسید. بیوه زنی که در آن شرایط سخت، دارای چهار فرزند یتیم بود و میخواست به تنهایی آن فرزندان را نگهداری کند. پیامبر میخواست او را همچون سایر همسرانش، در پناه خود قرار دهد و از او پشتیبانی کند.[13] به همین دلیل چندین بار از او خواستگاری کرد اما امسلمه همواره به دو موضوع اشاره میکرد. یکی به سنش که دیگر از او گذشته بود و دیگری فرزندانش که میبایست تحت حمایتهای مادر، بزرگ شوند. اما به خوبی روشن بود که خطراتی آنها را تهدید میکند. اینکه ممکن بود مورد طعن و کنایههای دشمن واقع شوند و آنان از اسلام خود پشیمان شوند، زیرا کودکان محتاج حمایت بودند و قطعاً دشمنان از هر فرصت احتمالی بهرهبرداری میکردند. پیامبر با این ازدواج چند هدف را مورد نظر داشت. حمایت از همسر شهیدی که احتیاج به کمک و همراهی داشت، سرپرستی فرزندان شهیدی که فقدان پدر را احساس نکنند و آنها را ضربه پذیر نسازد، آموزش دادن به یاران خود که همسران شهدا را مورد حمایت قرار دهند و نیز آگاه ساختن یارانش که در صورت شهادت آنها، فرزندان و همسران آنها بدون یار و یاور نخواهند ماند.
8)- جویریه بنت حارث؛ وی در ابتدا همسر رئیس قبیله بنیمصطلق بود. این قبیله با پیامبر(ص) وارد جنگ شد و از پیامبر شکست خورد. به همین دلیل جزء اسیران درآمد و در سهمیه ثابت بن قیس قرار گرفت. جویریه برای آزادی خویش، از پیامبر کمک خواست. پیامبر(ص) به او گفت، اگر مایل باشد میتواند با او ازدواج کند و با این کار هم آزاد شد و هم به مرتبهای بهتر از آزادی نائل گردید. این ازدواج منشأ بسیاری خیرات و برکات گردید، چنانکه پیامبر خود در اینباره فرمودند: هیچ ازدواجی با برکتتر از این ازدواج، برای قومش نبوده است. چون یاران پیامبر آنها را از خویشان و بستگان پیامبر میدانستند، در نتیجه تمام اسرای این قبیله را آزاد کردند. وقتی خبر این ازدواج به حارث پدر جویریه رسید، به مدینه آمد و اسلام آورد و همین امر باعث گردید که همه اعضای قبیله بنیمصطلق مسلمان شوند[14].
9)- صفیه؛ وی دختر حُیی بن اخطب بود و قبل از ازدواج با پیامبر دوبار ازدواج کرده بود؛ سلام بن مشکم و کنانة بن ربیع. زمانی که پیامبر (ص) یهودیان بنی النضیر را از مدینه اخراج کرد، عدهای از آنها به قلعه خیبر پناهنده شدند. حیی بن اخطب از سران بنی النضیر بود که به خیبر رفت و در آنجا به کمک دیگر سران یهودی، به توطئه علیه اسلام دست زد. بعد از حمله مسلمانان به خیبر، صفیه اسیر میشود. گفته شده که پس از اسارت، بلال او را از بین اجساد کشته شدگانی عبور میدهد که همگی از بستگان نزدیک صفیه بودند. این موضوع باعث آزار و اذیت شدید روحی او گردید. پیامبر که از ماجرا مطلع شد، ضمن سرزنش بلال، عبای خود را بر صفیه انداخت و این حرکت نمادی بود، برای آنکه اعلان نماید، صفیه در سهم پیامبر قرار گیرد. با این کار پیامبر به بهترین شکل از صفیه دلجویی کرد. هرچند مورخین گفتهاند که صفیه قبل از این ماجرا، خوابی دیده بود که با این عمل پیامبر، خوابش عینت یافت.[15]
10)- میمونه؛ وی خواهر امفضل، همسر عباس عموی پیامبر بود. میمونه قبلاً نیز ازدواج کرده بود و تصمیمگیری درباره ازدواج مجددش را به خواهرش امفضل سپرد. امفضل نیز از همسرش عباس خواست که درباره ازدواج میمونه تصمیم بگیرد. عباس در سال هشتم هجری میمونه را به عقد پیامبر در آورد.[16]
این بیان اجمالی از شرایط اجتماعی و فرهنگی پیامبر گرامی اسلام، به خوبی حاکی از این واقعیت است که مقتضیات زمان و مکان، نقش اصلی را در تعدد ازدواج پیامبر اکرم ایفا کرده است. علامه کاشفالغطاء در «فردوسالاعلی» در حکمت و مصلحت تعدد زوجات پیغمبر خاتم (ص) مینویسد: «سیاست دین محمدی (ص) ایجاب میکرد، برای جلب توجه مردم شرق و غرب جهان، زنانی که خود عرض وصلت میکردند، اجابت فرماید و خویشاوندی با هرزنی، موجب جلب توجه قوم و ملتی را مینمود. تعدد زوجات از نظر فردی، تحکیم مبانی دوستی بین مردم مختلف جهان بود که همه رو به اسلام بیاورند و از نظر جمعی بیان حکمت و مصلحت زندگانی اجتماعی بود که پیغمبر درس داد تا از یک خاندان یتیم در یک ملت عقب افتاده و دور از تمدن و در جهالت و ضلالت مردی برانگیخته شود و دارای چنان جاذبه اخلاقی و ملکوتی گردد که همة سلاطین جهان و پادشاهان آرزوی نسبت وخویشاوندی با او پیدا کنند و از عدالت اخلاقی و مکارم نفسانی او درس فضیلت برگیرند، زیرا او مثل اعلای انسان کامل و منتهای آرزوی هر بشری در کمال مطلوب بوده است. ... اکثر این زنان خودشان با قبیله آنها یا پادشاهان به صورت هدایا و پیشکش تقدیم نمودند و برخی با عجز و الحاح، التماس، تضرع و زاری تقاضای قبول همسری نمودهاند، بدون آنکه توقعی از خانه و منزل جداگانه و تجمل و اثات البیت داشته باشند».[17]
ازدواجهای پیامبر اسلام روی مصالح و اسرار واقعی اسلام بوده و هیچگونه مقاصد شهوترانی و زنپرستی در بین نبوده است. «جان دیون پورت» انگلیسی در اینباره مینویسد: « خداوند متعال در آیة تخییر، زنان پیامبر را میان دو امر سلبی مختار نمود: یا طلاق گیرند یا ترک زینت نمایند، جائیکه میفرماید: «ای پیامبر به زنانت بگو، اگر عاشق زندگی و زرق و برق و زینت دنیا هستید، بیایید تا مهریه شما را پرداخته و شما را طلاق دهم، ولی اگر خدا و پیامبر را میخواهید و خواستار جهان ابدی هستید، بدانید خداوند عالم برای نیکوکاران از شما، جزای بزرگی مهیا داشته است»،[18] او سپس در ذیل این آیه چنین مینگارد: «مبلغین نادان و عدهای از اهل عناد و الحاد و دستهای از کوتهنظران این زمان که در این بحث تحقیقی وارد میشوند، تصور میکنند که رسول اکرم (ص) از راه هوی و هوس، با زنان متعددی ازدواج کرده است، متأسفانه تصور این اشخاص به صورت گمان و از گمان به صورت شبهه و از شبهه به سوء ظن و از سوء ظن به درجة سخافت رأی میرسد، آنچه پیش من مسلم است، این است که همه این افراد مردمی کوته نظر و نادان هستند، زیرا این قسمت از آیات قرآنی، حاکی از نفی زینت و جلوگیری همه زنان از به کار بردن آن میباشد …، این آیه با منطقی صحبت میکند که زنان از آن گریزانند و در عرف شهوت پرستی، هیچگاه از این کلمات خشن به کار نمیبرند»،[19] این نویسنده مسیحی در پایان بحث اضافه میکند: «با اینکه زیاد زن گرفتن در عربستان معمول بوده و خلاف اخلاق شمرده نمیشد، باید در نظر داشت که ]حضرت[ محمد از سن 25 سالگی تا 50 سالگی به یک زن راضی و قانع بود و تا هنگامی که خدیجه زنده بود، زن دیگری نگرفت، در این صورت باید پرسید: آیا ممکن است مردی که توجه زیاد به شهوت دارد، در چنان کشوری که تعدد زوجات، یک عمل عادی شمرده میشد، میتواند برای مدت 25 سال، به یک زن قانع باشد، آن هم زنی که پانزده سال از او بزرگتر باشد؟»[20]، «توماس کارلایل» در کتاب معروف خویش «الابطال» می گوید: «به رغم دشمنان، محمد هرگز شهوت پرست نبود، از روی عناد و ستم، دشمنان او را متهم به شهوت رانی نمودند و این تهمت زهی بیانصافی است».[21]
این مختصر از بیانات نویسندگان معروف مسیحی و نیز سیره اهل سنت، به خواننده منصف این امکان را میدهد تا بتواند نقدی و نقبی بر تحلیل مرنیسی، از بیان چرایی ازدواجهای پیامبر و تعدد همسران آن بزرگوار داشته باشد و خود به داوری بنشیند.
زن و فقه
«گره یا مشکل اصلی در روش کتابهای فقهی است. این متون انباشته از توضیحات سطحی، تجربه باوری افراطی و عاری از هماهنگی و انسجام است. عالم دینی نمیکوشد، تحلیلهای خود را به شکل ظریفی به خواننده عرضه کند. از آنجا که قصد دارد، مطلقاً بـیطـرف و واقـعگـرا باشد، صرفاً دائرةالمعارفی از عقاید متنوع و گوناگون به ما ارائه میدهد و در پایان نظر خود را میافزاید. از اینکه مبادا به ذهنی گرایی دچار شود، حتی جمع بندی هم نمیکند، در نتیجه خواننده با مجموعهای از تک نمونهها، رویدادها و عقاید گوناگون روبرو میشود، بدون اینکه سعی شود از این تجربیات عینی ضوابط، قوانین و اصولی استخراج شود که خواننده بتواند ساختارها را از اتفاقات تمیز دهد».[22]
او بر طبری خرده میگیرد و از او میخواهد که میبایست در مورد مسأله جنسیت موضع میگرفت. «طبری بعد از ذکر نظر دیگران، نظر خود را صرفاً میافزاید، وی نمیکوشد از همه اینها یک اصل را در مورد مساله جنسیت - اصل برابری – استنتاج کند».[23]
تفسیر و تحلیل ناصواب مرنیسی از فقه و منابع فقهی، به دلیل آشنایی نسبی وی با منابع فقهی است. در اصول و شیوه فقاهت در اهل سنت یک اصل اصولی وجود دارد که آنها همواره میبایست آرای فقهی خود را با نظریات فقهی، چهار تن از فقیهان برجستة خود که در زمانهای گذشته میزیستهاند، منطبق ساخته و مخالف آرای فقهی آنان نظری ندهند. در حالی که بر اساس مذهب شیعه، اجتهاد و تفقه یکی از اصول بنیادین است. مجتهد و فقیه کسی است که با فراگیری علوم متفاوت و کسب وارستگیهای لازم، از جمله توان تحلیل و درک بالا، این زمینه را در خود ایجاد میکند که بتواند با مراجعه به کتاب و سنت معصومین، رویکرد دین را نسبت به موضوعات مختلف و متفاوت استخراج نماید. در مذهب شیعه اصولاً تفقه به معنای تحلیلها و تفسیرهای عمیق از دادهها، اطلاعات و منابع دست اول دینی است؛ لذا فقیه نباید تابع نظرات فقهی دیگران باشد و اگر هم آرا و نظرات دیگران را طرح میکند، نه به خاطر تبعیت از آنها بلکه برای تحلیل و بررسی زوایای پیدا و پنهان آن نظرات است.
فقه دریایی از اصول، قواعد و روش خاص خود است که به این سادگی اشراف به همه آنها میسر نمیباشد. این ویژگی خاص فقه نیست، بلکه مطالب و محتوای هر رشته علمی برای غیر متخصصان بسیار سخت و نامفهوم قلمداد میگردد. وقتی علما و متفکران رشتههای مختلف علمی، نسبت به محتوا و اطلاعات موجود در علوم دیگر دچار سردرگمی شوند، مردم عادی به مراتب بیشتر از قشر عالم و روشنفکر جامعه، با مطالب در ظاهر آشفته برمیخورند. بنابراین اگر مرنیسی معتقد است که منابع فقهی صرفاً دایرةالمعارف است، نه بهخاطر ضعف منابع فقهی است، بلکه ناشی از عدم اطلاع و آگاهی او به اصول، روش و مکاتب فقهی است.
موضع خصمانه مرنیسی نسبت به عالمان دینی ناشی از این امر است که فقیهان در مورد مسألة جنسیت موضع نگرفتند و مساوی بودن زنان و مردان را، در همه چیز تصدیق نکردند. اجتناب فقیهان از اتخاذ چنین موضعی باعث گردید که مرنیسی در مقام نقد آرای آنان و منابع فقهی بیاید. غافل از آن که اگر فقیهی نظرات شخصی خویش را به اطلاعات و دادههای اولیه دینی، یعنی کتاب و سنت تحمیل نماید، مصداق بارز و واقعی «تفسیر به رأی» محسوب میشود. همان چیزی که امروز در مباحث علمی و روش شناختی به عنوان «بیطرفی علمی» از آن یاد میشود و از اصول غیرقابل گذشت یافتههای علمی محسوب میشود. بنابراین وی از فقیهان میخواهد که آنان به سمت تفسیر به رأی یا به قول امروزی «ارزشداوری» میل پیدا کنند، یعنی درست همان چیزی که باعث کاستن ارزش علمی کارهای علمی گردد.
مرنیسی بدون این که اثبات کند، آن چه که علمای دینی گفتهاند برآمده از اسلام نیست یا چگونه میتوان همه دریافتهای فقهی علما را که بعضی از آنها تقریباً یا تحقیقاً به حد اجماع رسیده است، انکار نمود؛ صرفاً ادعا کرده که منابع و متون فقهی در اسلام، خالی از دیدگاهها و تحلیلهای شخصی فقیهان است، در حالی که این داوری با واقعیت فاصله زیادی دارد. وی همواره تلاش میکند آرا و نظریات خود را به عنوان جوهر احکام اسلامی که عالمان دینی بدان راه نیافتند، معرفی نماید تا با این کار به تحکم نظریههای زنمدارانه خود برسد و ضعف و کمبود خویش را از این راه تأمین نماید. از این رو همواره میکوشد نسبتهایی را به عالمان دینی بدهد تا بدین وسیله با تخریب وجهه آنها، زمینه لازم را برای افکار زنمدارانه خود و همفکرانش را فراهم سازد و کاستیهای نظری خود را، از این راه جبران نماید.
معرفی زن نمونه
«هند دختر عتبه، نمونه برجسته زنی پر انرژی، پویا، متنفذ، و متهور در زندگی فردی و اجتماعی بود که در میان مکیان مخالف حضرت محمد(ص) نقش مهمی داشت ... ، هند و سرودهای او تصویر زنی را ترسیم میکند که مشوق مرگ است …، بنابراین قابل درک است که چرا هنگامی که پیامبر (ص) در سال هشتم هجری پیروزمندانه وارد مکه شد، خواستار مرگ هند شد. اما همسر او ابوسفیان، حاکم شهر، از پیامبر (ص) درخواست کرد هند را ببخشد. متن سوگند وفاداری هند، ... شاهکار طنز و جسارت سیاسی زنی است که به ناچار تسلیم شد، ولی به هیچوجه از حق خود در بیان نظرها و عقایدش چشمپوشی نکرد… وقتی پیامبر(ص) به او [هند] دستور داد قسم بخورد که دیگر مرتکب زنا نشود، هند در پاسخ گفت: یک زن آزاد هرگز مرتکب زنا نمیشود، در این لحظه پیامبر نگاهی معنیدار به عمر انداخت، برای اینکه او از روابط عاشقانة هند با عمر- پیش از آنکه اسلام بیاورد- آگاه بود».[24]
مرنیسی وقتی میخواهد یک نمونه از زنان برجستة عرب و معاصر پیامبر را معرفی کند، از هند نام میبرد. عبارتپردازیهای وی، از هند شخصیتی میسازد، گویا آن که وی به حق به خونخواهی اعضای خانوادهاش آمده و شجاعانه همچون یک قهرمان تمام عیار، در مقابل پیامبر(ص) ایستاده تا حق خود را از او بستاند. او با این مقدمات و طرح برخی مطالباتی که از سوی سایر زنان صورت گرفت، میکوشد تا روح عصیان و پرخاشگری را در زنان زنده و آنها را برعلیه احکام زنده اسلام بشوراند. اگر ملاک مرنیسی برای معرفی زن نمونه، شجاعت جسارت زن و حضور قوی آن در جامعه است، هر چند این جسارت در خدمت کفر و در مقابل اسلام باشد، این سؤال مهم و اساسی باقی میماند که چرا مرنیسی قویترین و محکمترین کسی که در صدر اسلام در جامعه حضور یافت و در اوج صلابت و بیباکی، در مقابل حاکم وقت ایستاد و از خویش دفاع نمود، آن را مطرح نکرد و ذکری از آن به میان نیاورد که آن کسی نیست جز دخت پیامبر اسلام، حضرت فاطمه(س). با این تعارض عملکردی نه تنها صداقت را که لازمة یک تحقیق علمی است، مخدوش میسازد، بلکه سیر مغرضانه و عمدی نگارندة کتاب را در این گزینش به خوبی نشان میدهد.
برابری حقوق زن و مرد
«موفقیت ام سلمه و نزول آیههای برابری زنان، خاص حق ارث، دورهای بحرانی در پی داشت، به تدریج در آیههای بعدی، بعد برابری زن و مرد کمرنگ و مرد سالاری تأیید شد… در حقیقت پیروزی زنان، کوتاه مدت بود. خداوند دیگر به دادخواستهای آنان پاسخ نداد و آیههای نجات بخش نازل نشد».[25]
مرنیسی گمان میکند احکام ویژه زنان همواره پاسخهای خداوند نسبت به اعتراضهای آنهاست. به همین جهت آنگاه که زنان لب به شکوه و اعتراض باز میکنند، انتظار نزول آیهای از آیات الهی را دارند و همین که پاسخی دریافت نمیکنند، گمان میکنند که دیگر خدا به سخن آنان گوش نمیدهد و به اعتراضات آنان پاسخ نمیدهد. این نگاه از آنجا ناشی میشود که در تصور مرنیسی و فضای فکری او، همواره احکام الهی تابع شرایط اجتماعی است. در حالی که در اسلام، احکام اعم از فردی و اجتماعی، تابع مصالح و مفاسدی است که درحقیقت امر وجود دارد، هرچند افراد انسانی از آن مصالح یا مفاسد آگاه نباشند. بنابراین اعتراض یا عدم اعتراض زنان، علت تشریع و بیان احکام الهی نبوده است و اگر هیچ اعتراضی هم از ناحیه زنان نمیشد، احکام به تدریج نازل میشد و همه مؤمنین موظف بوده و هستند، از همه آن احکام تبعیت کنند. هرچند در ظاهر به ضرر آنها باشد. اما مرنیسی این حقیقت را برنمیتابد و در برخوردش با احکام اسلامی به دنبال یافتن سرنخهایی است تا بتواند معنای آن احکام را مطابق ذوق خود تعبیر و تفسیر کند. در راستای تفسیرهای جانبدارانه از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکند و در مقام نظر و عمل دچار تنگناهای نظری میگردد.
وی پس از اینکه به مظلومیت زن، در دوران جاهلی پرداخت، به این واقعیت اشاره می کند که اسلام برای زنان عزت و اعتبار آفرید. این دین و آیین آسمانی، زنان را که هم ردیف اموال، اعیان و حیوانان به شمار میرفتند، شخصیت انسانی بخشید. سپس وی خاطر نشان میسازد درصدر اسلام زنان از جمله همسران پیامبر اسلام، از موقعیت پیش آمده خرسند بودند و خواهان اجرای برابری کامل میان زن و مرد بودند. پیغمبر اکرم هم سخن آنها را پذیرفت و درصدد اجرای حقوقی برابر بود، اما دو عامل موجب شکست پیامبر از این طرح گشت: حاکمیت نگرش مردسالاری عمر و فشارهای اجتماعی.
الف)ـ حاکمیت نگرش مردسالاری عمر
«وقایعنگاران مسلمان کوشیدهاند همه خصوصیات شخصیتهای تاریخی، از جمله خصوصیات منفی را بازگویند. درمورد عمر نیز همین کار را کردهاند؛ و افزون بر خصوصیات بسیار خوب او، تندخویی و خشونتش در برخورد با زنان به تصویر کشیدهاند …، پس این موضوع که وی سخنگوی جنبش مقاومت مردان علیه طرح برابری پیامبر(ص) شد، امری تصادفی نبود. وی ... در قلمرو خانواده خواستار ادامه وضع پیشین بود… زندگی خصوصی باید در چارچوب رسوم عهد جاهلیت باقی بماند. رسومی که توسط پیامبر (ص) و خداوند محکوم و از دایره نظام ارزشی اسلام که بر برابری همه از جمله برابری زن و مرد تأکید میکند، خارج شد».[26]
مرنیسی معتقد است، عمر فردی است که در برابر احکام اسلام در حوزه روابط خانواده معترض بوده است و به سنتهای جاهلی عمل میکرده است. با قطع نظر از اینکه اگر واقعاً عمر دارای چنین عقایدی و رفتاری بوده، چگونه شایستگیهای لازم برای زمام امور اسلام و مسلمانان را داشته است؟ کسی که با گفتههای خدا و پیامبرش به مخالفت برخیزد، چه حکمی دارد؟ آیا عمر فقط با زنان رفتاری خشونت بار داشته یا اصولاً تندخویی از ویژگیهای شخصیتی او بوده است؟ مرنیسی معتقد به برابری زنان و مردان میباشد. جای این نکته و دقت وجود دارد که آیا منظور وی از برابری در جنبه احکام حقوقی است یا در میزان تقرب به خدا یا استعدادها مورد نظر است؟ با توجه به آیات فراوانی که درباره تفاوت احکام حقوقی زنان و مردان وجود دارد، خیلی بعید است که مرنیسی آنها را ندیده باشد یا از وجود آنها بیاطلاع باشد. بنابراین باید توجه به این نکته داشت که اعتقاد به برابری حقوقی زنان و مردان همان قدر جزء اسلام نیست که عقیده عمر و اطرافیانش به سنت جاهلی در حوزه موضوعات و مسائل خانواده. تنها تفاوتش در این است که عمر و اطرافیانش در نگاه مرنیسی عقبگرد و سیر قهقرائی داشته اما مرنیسی و همفکرانش متمایل به گرایشات غربی و فمنیستی؛ بنابراین وی حق ندارد که از فاصله عمر از اسلام شکایت کند، چه آنکه خود نیز دقیقاً همان الگو را در پیش گرفته است.
ب)ـ فشارهای اجتماعی
«تهمت علیه عایشه همراه با مسئله ناامنی معابر عمومی، کمکم ایمان پیامبر (ص) را در مورد طرحی که برایش بسیار عزیز بود، متزلزل کرد؛ یعنی زندگی خصوصی باز آمیخته با زندگی اجتماعی و وجود هر دو به موازات یکدیگر، بدون ایجاد مزاحمت برای هم. این شرایط، ناامنی و شایعه موجب شد، اطرافیانش یک نوع شیوه بردگی را به او پیشنهاد کنند، یعنی محافظت از زنان- فقط زنان آزاد- از طریق حجاب. بردهها بیحجاب باقی ماندند و تلویحاً برداشت شد که میتوان آنان را مورد آزار و اذیت قرار داد».[27]
از نظر مرنیسی فشارهای جانبی از ناحیه برخی مردان و نیز فشارهای اجتماعی باعث شد که پیامبر تن به حجاب و پوشش زنان بدهد و از اهداف خویش در جهت برابری زن و مرد چشم پوشی کند، زیرا آن جامعه مردسالار تحمل آزادگی پیامبر را نداشته است.[28]
این نگرش به اسلام آن قدر با اصول اولیه اسلام در تعارض است و با معنای وحی و نبوت در تغایر است که کمترین کسی که با حقیقت قرآن آشنایی داشته باشد، این موضوع را بر نمیتابد و در مقابل آن میایستاد.
دقت در روند جمعآوری اطلاعات، کنار هم قرار دادن و تحلیل آنها، به عنوان بازتاب فشارهای بیرونی، فردی و اجتماعی، به هیچ عنوان با اعتقادات اسلامی سازگار نمیافتد. زیرا اسلام دینی آسمانی است که برای هدایت و سعادت انسان آمده و احکام الهی آن تابع ویژگیهای مصلحت مکلفین است. به طور طبیعی یکی از عواملی که در گرایش و جذب پیروان تأثیر زیادی دارد، نحوة بیان آن احکام و توجه به شرایط پیرامونی است. چه بسا برخی از احکام سیری تدریجی داشته باشند. و به انواع و گونههای مختلفی ظهور کنند. تدریج در بیان احکام ممکن است، تحت تأثیر شرایط متفاوت اجتماعی، طبقه اجتماعی، موقعیت و منزلت اجتماعی، جنس، سن و ... باشد و ممکن است ناامنیها، جنگها و حملات دشمنان، شایعهپراکنیها و...، در شکل، زمان و مکان بیان احکام مؤثر باشند. اما این تأثیر گذاریها به معنای آن نیست که تشریع حکم، برآمده از آن شرایط باشد. مدار و محور تشریع در احکام اسلام، هدایت، سعادت و مصلحت حقیقی انسان است. احکام مربوط به حوزه خانواده و زنان از این قاعده کلی استثنا نیست. بنابراین احکام مربوط به زن و خانواده، تابعی از همان اصل است. بسیاری از پدیدههای اجتماعی در جوامع، برآمده از نظام فرهنگی آن جامعه است. عناصر متفاوتی وجود دارند که نظام فرهنگی جامعه را شکل میدهد. این عناصر در یک نگاه کلی عبارتند از: عقاید و باورها، آرمانها و ارزشها، هنجارها و آداب و رسوم، سنتهای اجتماعی، علم، هنر و…، ارتباط نظامگونه این عناصر با هم باعث میشود که تغییر در هریک عوارض جانبی داشته و با مقاومتهای عدیدهای روبرو گردد. همین اصل باعث میشود که تغییر در عناصر فرهنگی با کندی و نیز تدریجی صورت پذیرد. برای ایجاد تغییرات مختلف اجتماعی باید از یکسو زمینههای لازم را فراهم نمود و از سوی دیگر زمینه سازیها باید با یک مدیریت دقیق، همه جانبه و فراگیر صورت پذیرد تا مبادا باعث بروز اختلال در کلیت نظام شود.
به طور طبیعی احکام اسلام در خلأ تشریع نشده است. تشریع احکام برای عمل به آنها صورت گرفته است. شرایط مختلف اجتماعی در بیان آنها و نیز نحوه عمل به آن احکام تأثیر داشته است. شناخت شرایط اجتماعی پیرامونی در شناخت ابعاد متفاوت احکام تأثیر دارد. از اینرو لازم است، به شرایط اجتماعی حاکم بر شبهجزیرة عربستان نگاه اجمالی گردد که از مهمترین شاخصههای فرهنگی آن، میتوان به این موارد اشاره کرد: نظام طبقاتی، نظام ناعادلانه جنسیتی، تعدد زوجات به شکل نامحدود و محروم بودن زنان از ارث.
حال با این زمینهها و شرایط اجتماعی آیا فرآیند شکلگیری احکام اسلام که علیالاصول به صورت تدریجی و آرام آرام، جای خود را باز کرده، عقب نشینی و عدم موفقیت پیامبر محسوب میشود یا آنکه به دلیل عدم ظریفیت لازم برای تازه مسلمانها، روند بیان احکام الهی از آسان به سخت بوده است؟! این خصیصه و ویژگی تنها در مورد احکام زنان نبوده بلکه در سایر موارد نیز مشابهتهایی وجود دارد، از قبیل حرمت شراب و قمار. احکام اسلام در اکثر موارد نیازمند زمینه سازیهای لازم بود نه آن که «خداوند دیگر به دادخواستهای آنان پاسخ نداد و آیههای نجات بخش نازل نشد».[29]
علاوه بر آنچه گفته شد، این تحلیل مرنیسی با زبان و اعجاز قرآن هم، در تعارض است. قرآن کریم، نه تنها لفظ آن، بلکه از نظر معنا هم اعجاز میباشد. به گونهای که از این کتاب کاملتر برای هدایت و سعادت انسان در هر عصری موجود نمیباشد. «قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ علی ان یأترا بمثل هذا القران لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیراً»،[30]«در این آیه به روشنی و صراحت تحدی شده است و ظهور در این دارد که به تمامی خصوصیات قرآن و صفات کمالی که از نظر لفظ و معنا دارد تحدی شده، نه تنها به فصاحت و بلاغت لفظ آن؛ زیرا اگر منظور معجزه بودن لفظ آن بود، دیگر معنا نداشت که همة جنّ و انس را دخالت دهد، بلکه باید میفرمود: اگر هم عرب جمع شوند، نمیتوانند به مثل آن بیاورند».[31]
با توجه به آنچه که در این شماره و چند شماره پیش مطرح گردید، مشخص میشود، هدف اصلی این کتاب، نه کشف واقعیت از پس پرده تاریخ؛ بلکه رسیدن به مراد و خواستة مؤلف است. اعتقاد به برابری مطلق میان زن و مرد در احکام حقوقی و نادیده گرفتن هر گونه تفاوتهای طبیعی میان زن و مرد که نتیجه آن صدور احکام متفاوت است، موجب گردیده است تا مؤلف کتاب برای اثبات نظرگاه فمینیستیاش، به شریعت متوسل گردد، درحالیکه این گونه آویختن به شریعت، نتیجهای جز نفی و تخریب شریعت نداشته است. مرنیسی در برابر شریعت موضع گرفت؛ از طریق نادیده گرفتن آیات روشن، سوء تأویل از بعضی آیات، عدم جامع نگری در تحقیقات تاریخی، عدم وفاداری و پایبندی به منابع اتخاذ شده و …، بدین وسیله دامن شریعت را آلوده ساخت، معصوم بودن و اقتدار را از پیامبر گرفت، حقیقت را از وحی و اعجاز را از قرآن گرفت و حتی آن را پایینتر از سطح تجربة نبوی نزول داد و …. عمق تخریب در این کتاب، بسیار عمیقتر از آن چیزی است که در این چند شماره بیان گردید و مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
فهرست منابع:
- ابن سعد: «الطبقات الکبری»، دارصادر، بیروت، لبنان .
- ابن کثیر الدمشقی، الحافظ ابی الفداء اسماعیل: «البدایة و النهایة»، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، بیروت، لبنان، 1408.
- اصفهانی، عمادالدین حسین: «زنان پیغمبر اسلام»، نشر محمد، چاپ هفتم، 1370.
- الطباطبایی، محمد حسین: «المیزان فی تفسیر القرآن»، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان.
- تحقیقی بخشایشی: «همسران رسول خدا(ص)»، مرکز مطبوعاتی دارالتبلیغ اسلامی، قم، بیتا.
- جعفریان، رسول: «سیره رسول خدا صلیالله علیه و آله»، سازمان چاپ و انتشارات،1373.
- محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی: «سیره ابن هشام»، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383.
- مرنیسی، فاطمه: «زنان پردهنشین و نخبگان جوشپوش»، ملیحه مغازهای، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1380.
پی نوشتها:
[1]- مرنیسی، ص 173.
2- ر.ک: صص176-174.
3- همان، ص 174.
[4]- نک: الطباطبایی، ج 20، صص329-327 ؛ جعفریان، صص161 – 158.
[5]- مرنیسی، ص 175.
[6]- ر.ک: ابن کثیر، ج 5، ص314 ؛ البغدادی، ص77.
[7]- ر.ک: ابن کثیر، ج 2، صص359- 358 .
[8]- ر.ک: ابن سعد، ج8 ، ص 41.
[9]- ر.ک: ابن کثیر، ج3، ص 161 ؛ ابن سعد، ج 8 ، ص44.
[10]- ر.ک: ابن سعد، ج8 ، ص 49.
[11]- همان، ص54 .
[12]- ر.ک: ابن کثیر، ج 4، ص 166 ؛ ابن سعد، ج8 ، ص 58.
[13]- ر.ک: ابن سعد، ج 8 ، ص 52.
[14]- همان، ص 59.
[15]- ر.ک: همان، ص61 ؛ ابن کثیر، ج4، صص224- 223.
[16]- ابنکثیر، ج4 ، ص 256.
17- اصفهانی، صص 375-374.
18 - احزاب، 28
19 - ر.ک: عقیقی بخشایشی، ص 80 ، به نقل از، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، چاپ دوم، ص 136.
20- ر.ک: همان، ص 81 ؛ همان، ص 138.
21 - همان، به نقل از الابطال، ص 108.
[22]- مرنیسی، ص 201.
[23]- همان.
[24]- همان، صص 191- 190.
[25] - همان، صص205- 204.
[26]- همان، ص221.
[27] - همان، ص 261.
28 - ر.ک: همان، صص 246 ـ 245.
[29]- مرنیسی، ص204.
30- اسراء، 88.