انحرافات اجتماعی زنان
آرشیو
چکیده
بیان انحرافهای اجتماعی خاص زنان، نیازمند آشنایی با صفات و ویژگیهای مخصوص زنان میباشد که آن در چهار طبقه، صفات جسمی، شناختی، انگیزشی و نگرشی قابل طبقهبندی است. در این نوشتار بعد از توصیف هر یک از این اوصاف، به انحرافاتی که آنها را تهدید میکند، پرداخته و پس از نقد و بررسی آنها، راهکارهای درمانی و پیشگیرانه ارائه میگردد، این انحرافات عبارت است از:«انکار جنسیت به عنوان عامل توالد»، «محور قرار گرفتن جنسیت در روابط اجتماعی» و «نادیده گرفتن مسئولیتهای مبتنی بر جنسیت» در انحراف جسمی؛ «به حاشیه راندن زنان در فعالیتهای علمی و شناختی» و «بیصلاحیت شمردن زنان در دانش اندوزی» در انحراف شناختی؛ «افراطگری و بهرهبرداری نابجا» از انگیزه دیگرخواهی در انحراف انگیزشی و «جابجا نمودن نگرش زنانه با نگرش مردانه» در انحراف نگرشی.متن
ویژگیهای فطری و خصایص ذاتی هر موجودی درکنار زمینههای اجتماعی و موقعیتهای محیطی، زمینهساز رشد و تکامل موجودات است که شکوفایی و به فعلیت رسیدن استعدادهای بالقوه را فراهم میآورد، لذا در صورت غفلت و تعلل ورزیدن از آنها و استفاده نابجا نمودن، نه تنها موجب هدر رفتن استعداد و کمال نهفته میگردد، بلکه چه بسا آفت جان موجود گشته و هستی وی را تهدید میکند. هر موجودی که لباس وجود به تن دارد، از این قاعده مستثنا نیست و انسان به عنوان گل سر سبد عالم هستی، وجودش از برترین استعدادها و ویژگیهای ممکن لبریز گشته است. زن نیز نه تنها از این گردونه خارج نبوده بلکه در کانون این دایره جای دارد. در میان انسانها، زن به عنوان یک انسان از استعدادها و صفاتی برخوردار میباشد که افزون بر اینکه وی را از دیگر انسانهای هم نوع خود متمایز میسازد، سبک دیگری از شکوفا سازی و استعدادهای به ودیعه نهاده شده را میطلبد تا همراه با دقت وهوشیاری زمینه بروز و ظهور آنها را فراهم آورد.
در این نوشتار به لحاظ محدودة موضوع، تنها به بیان استعدادها و انحرافات خاص زنان پرداخته میشود و به انحرافات اجتماعی مشترک همانند انحرافات جنسـی، اقتصـادی (سـرقت، کلاهبرداری و ...)، امنیتی (ایجـاد ترس و وحشت، خودکشی، جنایت و ...)، عاطفی، اعتقادی و ... مطرح نمیشود.
در معارف غنی و جاودانه اسلام زن و مرد به یک اندازه از انسانیت برخوردارند و از ارج و منزلت برابر برخوردار هستند. زن هرگز عنصر طفیلی هستی نبوده و در بهرمندی از وجود، وصله پیکر مرد نیست، خداوند سبحان میفرمایند:
«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء ...»،[1]«ای مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید».[2]
در این دیدگاه زن و مرد در انسانیت تفاوتی ندارند و به تعبیر منطقی آنها دو صنف از یک نوع میباشند. یعنی حقیقت و گوهر آنها یک چیز است و در انسانیت یکی را بردیگری برتری و تفاضلی نیست و از ارزش یکسان برخوردارند.[3] به بیان دیگر تمام انسانها از هر صنف، خواه زن یا مرد از یک ذات و گوهر خلق شدهاند و مبدا قابلی آفرینش همه افراد، یک چیز است. اولین زن همانند اولین مرد، از همان ذات و گوهر عینی آفریده شده است، نه از گوهری دیگر که فرع بر مرد و طفیلی وی باشد، بلکه خداوند زن را از همان ذات و اصلی آفریده است که همه مردها را از همان اصل خلق کرده است.[4] زن از روحی الهی و انسانی همانند روحی که حق درکالبد مرد دمیده، بهرمند شده و از هویتی یکسان با هویت مرد و گوهری همتراز با گوهر ذاتی مرد برخوردار است.[5]
حال که زن و مرد در گوهر و ذات، هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، اگر در صدد شناخت شیوههای تربیتی خاص و منحصر به فرد دختران و کشف زمینههای خاص در تکامل، انحطاط و انحراف آنها بوده، باید این زمینهها را در خارج از ذات آنها جستجو کرد. چه آنچه مشترک بین افراد یک نوع- زن و مرد- است، نمیتواند، صرفا بر روی یک صنف خاص مؤثر باشد و زمینهساز تکامل یا انحطاط همان صنف گردد. از همین رو در این بحث، ویژگیهای ذاتی و ماهوی زن مورد توجه قرار نگرفته و تنها ویژگیهای صنفی مورد نظر میباشد، تا از این طریق عوامل موثر در انحرافات اجتماعی زنان کشف گردد و در پی آن شیوههای تربیتی مخصوص زنـان - به ویـژه دختـران- و آفتهایی که در همین زمینـه در کمین آنان نشسته، مورد بررسی قرار میگیرد.
قبل از ذکر انحرافات اجتماعی خاص زنان، لازم است انحرافات را تعریف کرده و انواع آن ذکر گردد.
انحراف اجتماعی
از دیدگاه جامعه شناسی «انحراف اجتماعی» عبارت است، از هر گونه رفتاری که با انتظارات جامعه یا یکی از گروههای مشخص درون جامعه منطبق و سازگار نباشد.[6] انحراف، دوری جستن و فرار از هنجارها است و هنگامی رخ میدهد که فرد یا گروهی معیارهای جامعه را رعایت نکنند و معمولا به رفتاری که جنبة منفی دارد، مانند بزهکاری یا ناراحتی روانی اطلاق میگردد.[7]
در «روانشناسی اجتماعی»، «انحراف» با «بزه» معادل هم هستند. لذا میتوان برای آشنایی بیشتر با این واژه از اصطلاح بزه نیز کمک گرفت. البته واژه بزه یک اصطلاح روانشناسی نیست، بلکه عنوانی است که نظام قضائی به کودکان، نوجوانان و بزرگسالان خاصی اطلاق میکند، زیرا این افراد به رفتارهایی دست میزنند که به زیان جامعه است و قوانین موجود، آنها را غیر قانونی اعلام کرده است.[8]
از دیـدگاه «روانشنـاسی اجتماعی» بـزه[9] وقتی رخ میدهد که فـرد نمیتواند، خـود را بـا هنجـارهای اجتمـاعی انطبـاق دهـد که سبـب گستـرش ناسازگاری، خطاکاری، بیماریهای عصبی، روانی و ... میشود. در نتیجه «بزه» رفتاری است که هنجارهای قانونی و اخلاقی را میشکند و فرد طبق قانون مجازات میشود.[10]
جامعهشناسان انـحـراف اجتـمـاعـی را از دیـدگاههای متفاوت و با ملاحظه حیثیتهای مختلف به انواع متعدد تقسیم میکنند. یکی از تقسیمهای ارائه شده که در هدف این نوشتار تاثیر به سزایی دارد، تقسیم ذیل است:
الف)- انحراف فردی؛ در این مرحله فرد به تنهایی از هنجارهای «خرده فرهنگ» خود منحرف میشود. با این عمل وی هنجارهای گذشته را طرد میکند.
ب)- انحراف گروهی؛ در این انحراف، گروهی از افراد به صورت دسته جمعی برخلاف هنجارهای مورد قبول جامعه عمل میکنند.[11]
هدف از بیان این تعاریف، توجه به نکات ذیل میباشد:
- هرگاه از انحراف اجتماعی در این نوشتار، سخنی به میان آمد، لازم نیست افراد زیادی به آن رفتار خلاف هنجار اقدام کنند تا انحراف تلقی گردد، بلکه طبق اصطلاح علمی پذیرفته شده، حتی اقدام خلاف هنجار یک گروه اندک هم، انحراف خوانده میشود و تبعات بعدی یک انحراف و بزه را در پی دارد.در نتیجه با اندک شمردن تعداد مبتلایان به یک رفتار نابهنجار، نمیتوان آن را از دائره بررسی دور نگه داشت و از شمول پیامدهای ناگوار خارج ساخت، زیرا هر فردی که رفتار انحرافی انجام دهد، به عنوان منحرف معرفی میشود و تعداد افراد تاثیری در این زمینه ندارد.
- رفتاری که برخلاف انتظار جامعه است، نابهنجار شمرده میشود. به عنوان نمونه اگر در جامعهای دوستی با جنس مخالف تبدیل به رفتار عمومی شد، ولی همچنان برخلاف انتظار جامعه یا گروهی معین از گروههای آن جامعه باشد، باز هم انحراف شمرده میشود. لذا اگر در ضمن سخن، برخی رفتارهای فراموش شده، مورد ترغیب قرار گرفت و رفتار رایجی نابهنجار شمرده شد، نه تنها سخنی غیر علمی گفته نشده است، بلکه مطابق اصول و الگوی علمی میباشد.
ویژگی صنفی زن
ویژگیهای صنفی و غیرذاتی با تکیه به ابعاد ذاتی انسان هستی مییابد، لذا ضـرورت دارد ابتـدا ابعـاد وجودی انسـان مطمح نـظر قـرار گیـرد، تا در پی آن ویژگیهای صنفی متناسب با هر بعد مشخص شود.
از دیدگاه اسلام انسان دارای چهار بعد میباشد. در اولین تقسیم انسان مرکب از دو بعد است:
1- بعد مادی (جسمانی، زیستی یا طبیعی)؛
2- بعد معنوی[12] (روح یا نفس).
آنگاه در تجزیه و تحلیل بعد دوم برای آن سه بعد دیگر شمرده میشود:
الف)- شناخت و آگاهی نفس (بینش)؛
ب)- قدرت نفس (انگیزش)؛
ج)- محبت نفس[13] (نگرش).
البته در برخی از متون فلسفی، از مجموع سه بعد فوق فقط به دو بعد مادی و معنوی تعبیر میشود که هر دو تعبیر در جایگاه خود صحیح است.
بنابراین در تحلیل انحراف خاص زنان، لازم است، خصوصیات ویژه هر یک از این ابعاد مورد توجه قرار گیرد تا مشخص شود زنان در چه مواردی آسیبپذیر هستند.
1- ویژگیهای جسمانی
از لحاظ جسمی ویژگیهای متفاوت فراوانی بین زن و مرد وجود دارد. به عنوان مثال زن و مرد در درشتی و کوچکی اندام، کوتاهی و بلندی قد، نازکی و خشونت صدا، سرعت رشد در مقاطع مختلف تحول، میزان و مدت مقاومت، زمان و طول مدت ظهور و افول بلوغ جنسی و کارکردهای مرتبط با آن و ... با یکدیگر تفاوت جدی و چشمگیر دارند. این ویژگیها همانند هر صفت انسانی دیگر همانگونه که زمینهساز رشد میباشد، قادر است، زمینه افول و انحطاط انسان نیز باشند.[14] البته این تفاوتهای جسمی در هدف این نوشتار تاثیری نداشته، لذا مورد بررسی قرار نمیگیرد.
تنها ویژگی جسمی متفاوت زن و مرد که در این مبحث نقش اساسی دارد، اختلاف جنسیت آن دو است. جنسیت مبنای تقسیم انواع متفاوت موجودات زنده از جمله انسان، به دو جنس مذکر و مؤنث میباشد.
اولین ویژگی صنفی زن از نظر جسمی، برخورداری وی از ارگانیسم زنانه و صفات ارگانیکی خاص جنس مؤنث میباشد. این ویژگی جدای از برخی خصلتهای روحی و روانی که برای زن به همراه دارد،مجموعهای از توانمندیها و استعدادها را نیز برای وی به ارمغان میآورد که از بین آنها، برجستهترین همانا برخورداری از شانیت مادری است. در تاثیر این استعداد منحصر به فرد همین بس که تنها استعداد مادری برای متمایز ساختن زن از مرد کافی است.
در این مرحله انحرافهای فکری که موجب انحرافات اجتماعی خاص زنان میشود بیان میگردد، اما باید توجه داشت، انحرافاتی که در کمین زنان هستند، به جهت آنکه تیـر آن قلب مـادر هستی را نشـانه میگیـرد، فقط زنـان را به مرز نابودی نمیکشاند، بلکه تمام هستی را به نابودی و فنا دعوت میکند.
1-1) انکار جنسیت به عنوان عامل توالد
حادترین و شکنندهترین شکل انحراف آن است که زنان صفات جسمی خود را انکار نمایند. زنانی که حاضر به پذیرش نقش و کارکردهای مبتنی بر جنسیت نیستند، به تقدیر الهی که مسئولیت مادری را بر عهده آنان نهاده است، اعتراض دارند و این نقش را برای خود نه یک ارزش، بلکه یک نقص تلقی میکنند و مردان را به واسطه نداشتن این ویژگی میستایند، لذا در برابر مردان احساس حقارت و پستی مینمایند. آنها مادر بودن را دردسر ناخواسته و عامل رکود فعالیت انسانی خود میدانند و هرگز چارهاندیشی برای رهایی از این بند و حصار را از ذهن خود دور نساخته و همیشه در پی تدبیر میباشند. نهضتهای تغییر جنسیت محصول این اندیشه هستند. فمینیستهای افراطی دامنه برابری زن با مرد وآزادی زنان را تا محو آثار ناشی از اختلاف جنسیت میکشانند و به آن نیز معترض شدند! زیرا معتقدند هیچ حوزهای در جامعه، از تبییـن مـردانه بر کنار نیست؛ لذا باید در هر جنبهای از زندگی زنان که هم اکنون طبیعی تلقی میشود، تردید کرد. آنان تمایز جنسیت را محصول نظام مردسالار میدانند. این نهضت زنگرای افراطی، ازدواج را از این جهت که زن را به موجودی خانهدار، فرزندزا و «خـود دیـگربین» و مرد را به نـان آور، پدر و «من اصـلی» تبدیل میکند، مورد انکار قرار میدهند.[15]
امتناعورزی زن از پذیرش مسئولیت فرزندآوری، از جمله انحرافات اجتماعی این تفکر است، البته در برخی از جوامع همانند جامعه اسلامی ایران این نوع امتناعورزی به صراحت بر زبانها جاری نمیشود، ولی تاثیر مستقیم آن در امتناع از فرزندآوری قابل انکار نیست. در برخی موارد آنها به ناچار فرزندآوری را میپذیرنـد، ولی رفتـارهای سرزنشی فـراوان از خود نشـان میدهندکه تاثیر منفی اینگونه رفتارها بر جنین و فرزندان آنها بسیـار عمیـق و زیـاد است. رفتارهائی مانند: سقط جنین به انگیزه ناخواسته بودن انعقاد، خودآزاری به قصد سقط جنین، خودداری از شیردهی و مراقبتهای مادرانه بعد از تولد حتی برابر قرار دادن مسئولیت شغلی و حرفهای با نقش مادری ، سپردن اطفال به مهد کودک و گاهی ترجیح دادن مسئولیت اجتماعی بر نقش تکوینی و ... نشان از این نوع تفکر است.
بیتردید این عقاید و رفتارها پرده از عمق انحراف بر میدارد که چگونه یک ویژگی و استعداد به نقص و حتی عامل ناکارآمدی بدل میگردد. جالب است، به ادامه این گونه عقاید و رفتارها توجه شود که چگونه در صدد حذف و انکار نقش جنسیت از زندگی بشری بر میآیند، از نظر این نهضت افراطی، مخالفت با تولیـد مثـل و مشـکل رایـج روابط جنسـی، بایـد به عنوان مسائل اساسی جبنش فمینیسم بـاقی بمانـد. آنـان بـرای رهـایـی از فرزنـد پروری، بـه زنـان، کودکان آزمایشگاهی و باروری مصنوعی را پیشنهاد میدهند. زیرا نظریه پردازان این گروه معتقدند تفاوت زن و مرد مبنای زیستی دارد و این امر نوعی روابط اجتماعی را سبب میشود که زنان برای تامین امنیت جسمانی به وابستگی مردان تن میدهند. اما هم اکنون، چون پیشرفتهای تکنولوژی بارداری از جمله لقاح خارج از رحم، سبب ازبین بردن مبنای زیستی فرودستی زن را میسّر ساخته است، لذا سلطه مردانه دیگر ضرورتی ندارد؛ چرا که پیشرفتهای انسانی بر طبیعت غلبه کرده است.[16]
برای ارتباط دادن این طرز تفکر با انحراف اجتماعی کافی است، به این سؤالها پاسخ داده شود، آیا مادری یک عمل و فعالیت فردی است؟ آیا هرکسی میتواند مادر باشد و نقش مادری را ایفا نماید؟ به نظر میرسد، مادری و مادر شدن فقط در اجتماع معنا و مفهوم پیدا میکند، آن هم در رکینترین نهاد اجتماع که خانواده است، زیرا به عقیده تمام جامعهشناسان خانواده اولین و ضروریترین نهاد پذیرفته شده، اجتماع انسانی است. اگر این نهاد اساسی و بنیادین در نقشهای مورد پذیرش خود، دچار انحراف و اعوجاج گردد، تنها یک نهاد آسیب نمیبیند، بلکه تمام اجتماع آسیب میبیند. چون این نهاد، اساس تمام نهادهای جامعه است.
لازم به ذکر است که اگر چه این انحراف از جامعه زنان آغاز میشود و از انحرافهای اختصاصی جامعه زنان است و باید آن را در نوع خود از انحرافات مخصوص زنان دانست، ولی همانند تمام انحرافهای اجتماعی محدود به جامعه و محیط خاص نیست و در همان محدوده، محصور نمیماند و دامنه آن تمام جامعه را دربر میگیرد.
تحلیل روان شناختی و تربیتی
از دیدگاه تربیتی و روان شناختی، ریشه این گونه انحرافها را باید در رشد نایافتگی هویت فردی و اجتماعی آدمی جستجو نمود. آنگاه که انسان مراحل رشد و تحول شناختی را به خوبی طی نکند، به جای آنکه توانایی، عقاید و ارزشهای خویش را بیابد و بشناسد، در پی آن است تا خود را در کوچه و پس کوچههای مقایسه با دیگران ببیند و معرفی نماید. چنین زنانی چون هویت فردی و اجتماعی خود را فراموش کرده و یا نشناختهاند، درصدد مقایسه با مردان میباشند و برای خود هیچ گونه تمایز کارکردی و مسئولیتی را نمیپذیرند و حتی برخورداری از اختلاف عضوی و ارگانیکی را یک نوع تبعیض ناروا و نقص در وجود خویش میانگارند.[17]چنین افرادی اختلاف در جنسیت را که ریشه در تکوین دارد، نابجا و ظالمانه میشمارند.
از دیدگاه روان شنـاختی، انسـان رشـد یـافته، خود را به دارایی و تواناییهای خویش میشناسد و به این دارایی و تواناییها افتخار میکند، نه آنکه آنچه دارد بیارزش شمارد. لذا این انحراف نوعی اعتراض به تکوین است. یعنی این گونه افراد در نهایت یا به زن بودن خود اعتراض داشته یا به وجود زن در نظام هستی معترض میباشند. اگر چه این دو شکل اعتراض در پیامد و نتایج با هم متفاوت است، ولی در جوهر و ماهیت یک نقطه را نشانه گرفتهاند که زن بودن و تمام مسئولیتهای ناشی از آن نابجا است و ظالمانه میباشد و نباید زیر بار زن بودن رفت! بدون تردید این سخن برخاسته از ضـعـف رشـدشناختی و اندیشهورزی است و حمل، بارداری و شیردهی یک پدیدهای اجتماعی نیست، بلکه فعل محض خلقت و محصول طبیعت است.[18]لذا هر گونه اعتراض و نارضایتی در این مورد منشائی، جز بیخردی و رشد نیافتگی شناختی ندارد. این گونه افراد گویا هنوز به جبر در اصل خلقت و صنف آن پی نبردهاند.
فقدان ساختار شناختی مناسب و مستحکم، این افراد را به این موضعگیری کشانـده است. لذا تصحیح سـاختار شنـاختی، بهتریـن راه مواجهه با این انحراف است.
پیامدهای این انحراف خارج از شمار است و کمتر میتوان یا هرگز نمیتوان گفت، چند آسیب از این ناحیه متوجه آدمی میشود. چه آنگاه که پای حذف و انکار جنسیت به میان کشیده شود، نه تنها بقای بدترین نوع موجودات تهدید و نابود میگردد، بلکه هستی بی مادر میشود و نقش مادری بر زمین میماند. افزون بر اینکه بسیاری از مسئولیتهای خطیر همچون شیردهی، کودک پروری مادرانه، پرستاری مهربانانه، عشق بیمنت و ...، جای خود را به تغذیه ماشینی، کودکان پرورشگاهی، کارمندان پرستار و ... میدهد. واضح است که چنین فضایی نه تنها شایسته پرورشی نسل آدمی نیست، بلکه شایسته زندگی هم نمیباشد و کودکانی هم که در چنیـن مکانی رشـد مییابنـد، از ابتـداییترین نیـازهای رشـد بـیبهره میگردند.
پیشگیری و درمان
راهکارهای پیشگیری از این انحراف که مورد نظر اسلام هم میباشد، به قرار زیر است:
1)- ایجاد بینش و شناخت نسبت به عظمت منزلت زن، به عنوان مادر؛
«مادر بودن در اسلام یک ارزش تلقی میشود. آن گونه که پیامبر اکرم (ص) در ایـن مورد میفرمایند؛ بهشت زیر پـای مادران است».[19]در سخنی دیـگر ایشـان میفرمایند: «هنگامی که زن باردار میشود، همانند روزه دار شـب زندهداری است که با جان و مال خود، در راه خدا جهاد میکند».[20]همچنین در روایت دیگری آمده است، هر بار مکیدن شیر، توسط کودک، موجب ارتقای مقام و منزلت مادر در آخرت میگردد و همزمان با کامل شدن دوران شیردهی، تمام گناهان مادر آمرزیده میشود.[21] آنگاه که قرآن در صدد احترام پدر و مادر بر میآید، به دو بیان از آنها یاد میکند. در یک بیان تعبیر به والدین کرده و هر دو را مورد احترام و تکریم قرار میدهد.[22] ولی مجدد در بیانی اختصاصی، به تکریمی خاص از مادر میپردازد. جالب آنکه این سخن حضرت حق، تذکر یک وظیفه زنانه نیست، آن گونه که برای مرد وظیفه اختصاصی را بیان میکنند، بلکه بیانی حقشناسانه و تشکرآمیز از زن، به عنوان مادر است.[23] این تشکر اختصاصی حضرت حق از زن در برابر مرد، نشان از تکریم مستقیم مادر بودن و بزرگی منزلت وی در بارگاه قدس الهی دارد.[24]
2)- ارزشگذاری بیحد و حساب به فعالیتهای زن در خانه؛
در معارفاسلامی نه تنها مادر بودن ارزشمند است، بلکه انجام وظائف مادری نیز نزد پروردگار از منزلت والا برخوردار است و برای زنی که در انجام وظائف همسری و مادری کوشش میکند، به میزان روزه داران شب زندهدار، پاداش در نظر میگیرد. همچنین هر گاه زن در منزل همسر خود، به ساماندادن امور بپردازد و به این منظور وسائل منزل را جابجا نماید، خداوند (بـه نـظر رحـمت) به او مینگرد و هر که خداوند به او نظر افکند، هرگز عذابش نمیکند.[25]
3)- توصیه به مردان برای انجام رفتارهای کریمانه جهت تکریم از مقام زن؛ اسلام اکرام و احترام نمودن به زن در محیط خانه و در محفل خانواده را بسیار سفارش نموده است.[26] آیا تکریم عملی از این بهتر میتوان تصور کرد که تلاش در راه تامین رفاه و آسایش همسر و فرزندان جهاد در راه خدا شمرده شود.[27] آنگاه که خدمت برای وی این قدر بها دارد، ارزش خود مخدوم فراتر از این مرز و حد است.
در بیانی حکیمانه از رسول خدا (ص) که در واقع قانونی کلی برای همة مردان میباشد، آمده است: «بهترین شما (مردان) کسی است که برای همسر و فرزندانش بهترین باشد، همانگونه که من برای خانوادهام بهترین هستم».[28] بدون تردید تکریمی عملیاتیتر از این برای زنان نمیتوان یافت که ای مردان اگر میخواهید انسان خوبی باشید، پس بکوشید همسر خوبی برای زنان خویش باشید.
2-1) محوریت جنسیت در روابط اجتماعی
این انحراف بر اساس تمایز جسمی و فیزیولوژی، روابط اجتماعی زنان را تهدید میکند. در این انحراف، دیگر جنسیت و کارکردهای مبتنی بر آن، نه تنها منفور نیست، بلکه این کارکردها در تمام صحنههای روابط اجتماعی مطرح میباشد. زن خود را ابزاری برای رسیدن به تمام خواهشها و خواستههای خویش و دیگران قرار میدهد. لذا جنسیت، به ویژه صفات مستقیم جسمی، روحی و روانی ناشی از آن و به خصوص کارکرد اصلی آن- رفتار جنسی خاص- بر تمام فعالیتهای انسان حتی فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تاثیر میگذارد و چه بسا از این خصیصه رنگ میگیرند و به خدمت آنها در میآیند.
اولین شکل انحراف جنسیت با تمام کارکردهایش، ابزاری بودن است که به صورتهای مختلفی از قبیل جلب سود بیشتر برای شرکتهای تجاری و وجهالمصالحه قرار گرفتن در قراردادها و مناسبات سیاسی میباشد.
شکل دیگری از این انحراف محور قرار گرفتن جنسیت و ویژگیهای بیواسطه آن به گونهای افراطی، در تمام فعالیتهای انسانی است. یعنی روابط جنسی انحرافی بنابر اقتضای سنی افراد، موقعیت زندگی و شرائط زمانی، در تمام روابط اجتماعی نمود پیدا میکند؛ از دوستی با جنس مخالف گرفته تا روابط نامشروع.
بنابراین نتیجه این انحراف همانا خارج نمودن این ویژگی جسمی از کارکرد اختصاصی آن است. زیرا به خدمت گرفتن کارکردهای جنسیت و ویژگیهای آن در مسیر فعالیتهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نگاه ابزاری به زن به عنوان موجود برخوردار از این استعداد، در راه نیل به اهداف سیاسی، اقتصادی، تجاری و ...، شاید اهداف مکاتب غربی را برآورده سازد، ولی روابط انسانی را سخت مخدوش و منحرف میسازد. تاثیر این شکل از برخورد با زن و استعدادهای وی، بر اخلاق، روابط اجتماعی و خانوادگی برکسی پوشیده نیست. چون در واقع سودجویان معاملهگر و بازیگران سیاسی به هدف متاثر ساختن تصمیمهای فردی و اجتماعی انسانها در قلمرو رفتارهای اخلاقی، تجاری و اجتماعی، این گونه به سوء استفاده از وجود زن و صفات جسمی او روی میآورند.
دومین شکل این انحراف آن است که کارکردهای جنسی به صورت افراطی و تمام عیار تعیین کننده رفتار و تأمین کننده انحراف شخصی قرار میگیرد. در این انحراف استعداد و ویژگیهای جنسی در خدمت اهداف اقتصادی و سیاسی نمیباشند، بلکه این استعداد جنسی خود، هدف قرار میگیرند و اهداف سیاسی و اقتصادی به حاشیه کشیده میشوند. گویا آدمی به دنیا آمده است تا آنها را ارضا کند. لذا در تمام صحنهها حتی در صحنه فعالیتهای اجتماعی، ارضای آن را جستجو میکند و از این طریق هنجارهای جامعه را زیر پا میگذارند. در حالیکه استعدادهای به ودیعه نهاده شده در نهاد انسان از جمله استعدادهای جنسی وسیلهای جهت کمال و تعالی انسان میباشند، نه اینکه خودشان هدف قرار گیرند و تمام توان فکری، جسمی، انگیزشی، وقت و همت انسان مصروف آن شود. این نگاه افراطی باب ابتلا به انواع متنوع انحرافهای اجتماعی را، فرا روی آنها میگشاید که موجب میشود، زن خود را فقط به همین خصایص معرفی نماید و جامعه هم تنها وی را به این صفات بشناسد، گویا ویژگیهای جنسی زنانه، تنها صفت خاص آنهاست. آرایشهای جلفگونه، اطوارهای دلبرانه، جلوهگریهای جنسی و خودنماییهای شهوتانگیز گوشهای از این رفتارهای انحرافی است.
ضرر افراط در این نوع رفتارها که مرز جامعه با فضای خصوصی را در هم شکسته است، بر کسی پوشیده نیست. شاید آنها در پس این افراطگریها نیت پلیـدی در سـر نداشته باشنـد، ولی در ایـن سخن تردیـد نیست که افراط در هر رفتـاری آسیـبزا است و در ایـن مقام نیـز اثـری جز انحراف و خسارت نصیب جامعه نمیشود.
البته این انحراف بعضاً در خانوادههایی که اظهار ایمان میکنند، به شکلی دیگر خود را نشان میدهد؛ در این خانوادهها آن قدر به ظاهر و زیبایی دختران اهمیت داده میشود که تنها معیار برای شناخت دختران همین مورد میباشد. در این حال بعد انسانی و معنوی دختران فراموش میگردد و این امر سبب انحراف و آسیب این گونه خانوادهها میشود.
3-1) نادیده گرفتن مسئولیتهای اجتماعی مبتنی بر جنسیت
انحراف اختصاصی دیگر زنان که بر جنسیت تکیه دارد، همانا نادیده گرفتن و رها ساختن مسئولیتهایی است که نظام تکوین در پرتو جنسیت به عهده زن گذارده است. این مسئولیتها غیر از آن وظایفی است که مقررات اخلاقی، قراردادهای اجتماعی و نقش مادری بر عهدة زنان گذارده است، که قبلا برخی از آنها ذکر گردید.
اگرچه در نگاه اولیه وظایف مادر به مثابه یک وظیفه فردی تلقی میگردد، اما واقعیت غیر از این است، زیرا هیچیک از این وظایف بدون ارتباط با دیگران و به صورت فردی محقق نمیشود، بلکه تمام آنها در یک ارتباط انسانی هر چند کوچک ولی در کانون و نهاد اصلی جامعه یعنی خانواده امکان تحقق پیدا میکند. لذا در حالی که این امور، وظائف فردی تلقی میشوند، ولی چون نقش اجتماعی گسترده دارند، در صحنة روابط خانوادگی بروز میکنند، بدین جهت منجر میشود تا این وظایف از زاویه رفتار اجتماعی مورد توجه قرار گیرند.
جامعهشناسان کارکرد اساسی نهاد خانواده را هم در فراهم ساختن حمایت زیستی از اعضای جامعه به ویژه کودکان و نوزادان و هم ایجاد واحد با ثباتی از جامعهپذیری به شکلی که کودکان بتوانند فرهنگ ومهارتهای لازم را برای زندگی در بزرگسالی کسب کنند، میدانند.[29] در انجام این وظایف خطیر تمام اعضای خانواده از جمله مادر، نقش اساسی را بر عهده دارد و فراموش نمودن مسئولیت اجتماعی و شانه خالی کردن از این مسئولیت، خود موجب انحراف میشود. مگر انحراف اجتماعی همیشه با انجام عملی بروز میکند و با ترک مسئولیت اجتماعی نمیتواند به وجود آید؟ اگر زنان از مسئولیتهای اجتماعی شانه خالی نمایند، مطمئناً در مسئولیت مادری خود هم موفق نخواهند بود، البته افراط و تفریط در این مورد نقش بهسزایی دارد، زیرا گروهی از زنان فقط خود را مشغول به فرزندان و امور خانه میکنند و گروهی دیگر آن قدر در اجتماع حضور دارند که از وظیفه اصلی مادری خویش غافل میشوند. آنچه مطلوب مینماید، این است که این حضور اجتماعی اعم از تحصیل و کار، باید موجب تعالی و کمال زن شود که در راستای همسرداری و تربیت فرزندان جلوهگر میشود.
بنابراین یکی از بزرگترین خطرهایی که در کمین زن نشسته است، فراموش نمودن مسئولیتهای اجتماعی محوله به وی میباشد که تاثیر به سزایی در انجام نقش مادری دارد. همان گونه که شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتهای فردی، زن را از انجام تعهدش باز میدارد، پای بند نبودن در انجام مسئولیتهای اجتماعی ـ به خصوص در حوزه نهاد خانواده ـ نیز چنین پیامدی را بهدنبال دارد.
اما پذیرش مسئولیتهای اجتماعی زمانی کارساز خواهد بود که زن از عفت برخوردار باشد. واضح است که از بیان مفهوم تأثیر پاکی نسل و عفت، بر روابط اجتماعی نمیتوان چشمپوشی نمود. عفت پـاکی نفس است، در حالی که رعایت احکام شرعی راه رسیدن به پاکی میباشد. معلوم است که انسان در مسیر پاکی، با انسان واصل به پاکی (عفیف) تفاوت دارند.
شخص عفیف به پاکی رسیده است و انسان مقید به احکام چه بسا هنوز در راه باشد. در بیان دانشمندان علم اخلاق، عفت به معنای اطاعت نفس از نیروی عقل است، بهگونهای که فرد هرگز در رفتار و عملکرد خویشـ روابط اجتماعیـ از خواهشهای نفسانی فرمان نمیبرد.[30] مقصود از طهارت و پاکی نسل نیز تنها رعایت احکام شرعی مربوط به معاشرتهای جنسی نیست، بلکه پرهیز از هر عاملی است که پاکی را از نسل آدمی سلب میکند، هر چند این عامل تهدید کننده از کانال دیگری مانند تغذیه حرام در دوران کودکی ... نفوذ نماید.
بدین جهت حضور اجتماعی زن باید همراه با عفت باشد، زیرا عفت در روابط با دیگران معنا پیدا میکند. لذا چنانچه زن در ارتباط با دیگران از گوهر عفت بینصیب باشد، به واسطه مسئولیت مادر بودنش ـ که یکی از ویژگیهای انحصاری او است- جامعه انسانی را آلوده مینماید . یعنی از کانال آلوده ساختن روابط اجتماعی، آدمی را از بهرهمندی از نسل پاک برای همیشه محروم میسازد. چون او مادر هستی است و آنگاه که مادر هستی به انحراف آلوده شود، راه برخورداری از نسل پاک مسدود میگردد.
مجدداً خاطر نشان میسازد که عفت یک خصیصه اخلاقی است و به واسطه اهمیت و گستردگی نقشی که در وجود زن به عنوان مادر هستی دارد، از زاویه یک انحراف به آن نگاه میشود. اگرچه وجود عفت برای هر یک از مرد و زن بیتردید ضرورت دارد، ولی به واسطه نقش زن در آفرینش، وجود آن برای زن ضروریتر است. این مهم در حالی است که فراهم آمدن آن به شکل کامل، جز در پرتو خانواده که کانون آفرینش نسل انسان است، ممکن نمیشود.
2) ویژگیهای شناختی
متاسفانه آنچه امروزه بر زبانها جاری است، زن را از نظر شناختی (عقل) در درجه دوم و پایینتر از مرد قرار میدهند. در حالی که این سخن از حقیقت بهرهای ندارد و منابع اسلامی این ایده را رد میکنند. اما این طرز تفکر در باره زن خود زمینه ساز انحرافات فراوان در مورد نیمی از پیکر هستی گردیده است. اگر از دیدگاه اسلام بتـوان تفـاوتی بیـن مـرد و زن اثبـات کرد، تنـها از نـظر «عقـل اجتماعی» و «عقل ابزاری» است.[31] یعنی عقلی که نیروی اعمال مدیریت، تدبیر تحصیل معاش و... را برای رسیدن به هدف مطلوب در اختیار مرد قرار میدهد، برتری دارد و موجب مسئولیت سپاری سنگین به مرد میشود و قبول برخی مسئولیتهای اجتماعی همچون جهاد، قضاوت و... را برای مرد ممکن و حتی واجب میداند.[32] در مسئولیتآور بودن این امور هیچ تردیدی نیسـت. چه هرگز کسی صرفا به واسطه اجتهاد، قضاوت حتی جهاد لایق قرب الیالله نمیگـردد و به مقـام قـرب راه نمییابـد تـا آنـانکه از ایـن مناصـب و مسئولیتها دور هستند ـ یعنی جامعه زنان ـ نالایق تلقی گردند. اما در عقل عملی که معیار فضیلت بین زن و مرد است، اندک برتری و تمایزی نیست. آن عقلی که ممکن است در مرد برتر از زن باشد، عقل سیاست و عقل کار اجرائی است، و اگر کسی در مسائل سیاسی یا اجرائی عاقلانهتر و خردمندانهتر عمل کرد، نشانه آن نیست که به خدا هم نـزدیکتـر اسـت. چه بسـا همیـن هوش سیـاسی او را به جهنـم و انحطاط بکشاند.[33]
جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او تجلی مییابد و این تـوزیع کار نـه نکوهشی بـرای زن اسـت و نـه ستـایشی برای مرد محسوب میگردد، بلکه دستـور عملی هر کـدام از آنها اسـت و هر که به مسئـولیت خـود عمل کند، درخور ستایش است و در صورت تمرد سزاوار نکوهش میباشد و الا زن چون مرد، شایسته فراگیری علوم و معارف بوده و است. اگر زن راه فراگیری علوم و معارف را پیش گیرد و زینت دنیا را رها کند، همچون مرد است و اگر مرد نیز راه علوم را رها سازد و به زیور و زینت دنیا سرگرم شود، چون زن است. علت این تقسیمبندی غلبه خارجی است و الا صفت ذاتی زن که تغییر ناپذیر است، سرگرم شدن به زیور و حلیه نیست تا از احتجاجهای عقلی و علمی و مناظرههای معرفتی محروم بماند.[34]
پس برتری عقلی مرد بر زن پنداری بیاساس میباشد و در این میان آنچه معیار کمال انسانی است همان عقل «عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان» میباشد، البته این اندیشه بیپایه و اساس، تاثیر خود را بر روابط و رفتار فردی و اجتماعی انسانها به خصوص جامعه زنان گذارده و زمینه دو انحراف اساسی در جامعه زنان را به وجود آورده است. البته در بروز و گسترش این انحرافها، فعالیت انسانهای پلید هم بیتاثیر نمیباشد. انسانهای نابکار هم این انحرافها را به وجود آورده و به آنها دامن زده و هم از تعمیق آنها فرو نماندند واز این فرصت طلایی برای نیل به اهداف خود بهرهها گرفتند. این دو انحراف عبارتند از:
1-2) حاشیه راندن زنان در فعالیتهای علمی و شناختی
جلوههای اجتماعی این انحراف شناختی و تحصیلی که دامن گیر جامعه زنان شده است، هنوز باقی و مشهود است. علی رغم تلاشهای فراوان هنوز عده بسیاری از زنان نه تنها از ادامه تحصیل در سطوح عالی باز داشته میشوند؛ بلکه حتی از سواد آموزی آنها نیز جلوگیری میشود. البته شاید امروزه به شکل صریح این ممانعت ظهور پیدا نکند، اما در مسیر پیشرفت علمی آنها، همچنان مانعتراشی وجود دارد. این انحراف آنقدر عمیق و گسترده است که حتی آنها از برآوردن نیازهای اختصاصی مربوط به قلمرو زیستی و تامین نیازهای اولیه عاجز ماندهاند، لذا با وجود توان علمی غیر قابل انکار، هنوز در تامین بسیاری از این نوع نیازهای اختصاصی خود، محتاج تلاش علمی مردان هستند. کمبود پزشک متخصص زنان و مراجعه اولیه به پزشکان مرد شاهد صادقی بر این مدعی است.
شاید گفته شود که با توجه به آمار دختران شرکت کننده در کنکور دانشگاهها، این سخن از صحت بیبهره است، ولی در پاسخ باید توجه نمود که این آمار در مقایسه با پسران شرکت کننده برتری دارد وگرنه در مقایسه با کل جمعیت زنان نمیتوان چنین ادعای نمود. چون تعداد بسیاری از دختران حتی به دوره متوسطه راه پیدا نمیکنند و قبل از رسیدن به این دوره تحصیل را رها مینمایند. لذا پدیدههای همچون،ترک تحصیل دختران، باز داشتن آنها از تحصیل، تعجیل در ازدواج آنان، خانه نشینی، اشتغال زود هنگام آنها در مشاغل و پستهای پایین، غیر تخصصی برخورد کردن با مشاغل زنانه به جای تخصصی نمودن آن حرفهها (مانند: آموزش خانهداری، خیـاطی، آرایشـگری، هنـرهای ملی و بـومی و انـواع حرفه آموزیهای زنانه دیگر) و غیر تخصصی و گاه سنتی برخورد کردن با مسئولیتهای مادری مانند: بچه داری، شیردهی و تربیت دوران کودکی و ناآشنایی با شیوههای علمی برخورد با بچه و مواجه با رفتارهای غیر عادی او همانند: پرخاشگری، لجبازی، بیقراری، انزوا طلبی و...، جملگی نمودهای این انحراف میباشند که حتی برای برخی متخصصان فن نیز پوشیده مانده است.
انتظار جامعه از مادران آن است که به شیوههای نوین تربیت و پرورش فرزندان آشنا باشند و روشهای برخورد با بچههای سازگار و ناسازگار را بشناسند و در صحنههای لبریز از تنوع رفتاری و آموزههای پر زرق و برق وی را به سوی آنچه به صلاح است، رهنمون گردانند. پر واضح است که پشت پا زدن به انتظارات جامعه انحراف تلقی میشود و راه نجات از این انحراف، افزایش سطح دانش مادران در تمام حوزهها بهویژه قلمرو مسئولیت مادری است. آشنایی مادران قبل از بچهدار شدن با روشهای علمی برخورد با کودک، موجب میشود، سطح دانش آنـها افزایش یابـد و از این رهگذر دانش و علم آنـان افزایش پیـدا میکند. اما هزار افسوس که غفلت برتمام این مسئولیتها حاکمیت پیدا کرده و زشت آنکه بعضی در جهالت مطلق فرو رفته اند که خود نمیدانند که نمیدانند! لذا بسیاری از خانوادهها حتی خانوادههای مسلمان برخی از انحرافات فوق الذکر را نه یک انحراف بلکه یک افتخار میدانند! گویا هرگز نشنیدهاند که «طلب العلم فریضة علی کل مسلمٍ و مسلمة»[35] و یکی از شاخههای دانش ، علم زندگی است و پرورش فرزند تنها در کلاس زندگی ممکن میگردد.
2-2) بیصلاحیت شمردن زنان در دانش اندوزی
براساس این طرز تفکر زن موجودی پست و دور افتاده از تکامل است، وی عنصر زائد بر خلقت و موجودی نالایق در تربیتپذیریهای عالی تلقی میشود. صاحبان این اندیشه معتقدند عقل معیار اساسی و تنها کانال تکامل معنوی وشرط منحصر بیبدیل تعالی روح انسان و تقرب الهی است و زن به واسطه اینکه از این توان بینصیب و از این نعمت بیبهره است، هرگز توان رسیدن به مقام قرب و تعالی را ندارد، لذا از کسب و تحصیل ارزشهای اکتسابی، ناتوان و بینصیب است. بهترین جایگاهی که وی میتواند به آن برسد، همانا جایگاه ابزاری و مقام آلی ـ نه عالی ـ است. یعنی جایگاهی که بتواند، برای دیگران بهترین خدمت را در مسیر نیل به اهدافشان فراهم آورد و آنها را به مراتبی که لیاقت دارند- و او خود از آنها بینصیب است- یاری رساند. به عبارت دیگر بهترین زنان افرادی هستند که بهترین خدمت را برای انسانهای لایق ترقی و تکامل ـ که فقط مردان هستند ـ فراهم آورند. این اندیشه موجب میگردد، زن عنصر طفیلی هستی قلمداد گردد و راه بسیاری از فعالیتهای عالی و تعالی بخش برای او مسدود گردد.
همان گونه که گذشت، هرگز در مقام و منزلت انسانی تفاوتی بین زن و مرد نیست. درمکتب اسلام آدمی مرکب از روح و جسم است که اصالت از آن روح است. روح هم از آن جهت که مجرد است، مذکر و مؤنث ندارد، از همین رو در قرآن سخن از تزکیه روح است، نه آنکه سخن از زن و مرد باشد. زیرا برای روح زن و مرد مطرح نیست، همچنین اینگونه نیست که زن و مرد هر دو مطرح باشند و در مرتبه مساوی قرار گرفته باشند، چون سالبه به انتفای موضوع است. به خاطر این که زن و مرد بودن مربوط به پیکر و جسم است، نه روح و جان، درحالیکه تعالی و تکامل یا نقص و کاستی مربوط به روح است که در آن زن و مرد معنا ندارد.[36]
جلوه اجتماعی چنیـن طرز تفکری، همانـا نقصان جایگاه اجتماعی و ارزشـی زنـان و محرومیـت آنـها از مشـارکت در برخی فعالیـتهای اجتماعی، به ویـژه فعالیـتهای عالی و برتـر اسـت. در ایـن اندیشـه دیـگر زن تـوأم بـا کمالات و ارزشهای والا مطرح نیست. زن وسیلهای در خدمت اهداف و روند تکاملی دیگران قرار میگیرد.بروز انحرافاتی همانند: «به کار گماردن زنان در مشاغل سطح دو و سه»، «سرگرم ساختن آنها به تجملات»، «زیباسازی و زینتهای بیمحتوا»، «تبرج و خودنمایی»، «آرایشهای جلوهگرانه یا تابلوی برجسته تبلیغات تجاری» و در ویترین گذاشتن اندام خود جهت پیامهای تبلیغی، تجاری و... نمودهایی از این نوع بینش و طرز تفکر است. چون بر اساس این طرز تفکر، زن جوهری فراتر از ظواهر نمایان خود ندارد تا خود را به آن صفات و خصال معرفی کند و آنها را به تکامل برساند. آنکه از درون تهی است، هر چه دارد همین ظاهر است و کالایی برتر از ظاهر دلربا و پسندیده ندارد، در نتیجه باید به همین ثروت ظاهری، خود را مشغول سازد و همین ظواهر را به تکامل رساند. از این دیدگاه، شخصیت زن در برخورداری از جواهرات چشمنواز، لباس شیک و جذاب، اندام شکیـل و موزون، زیبـایی رخسـار و ... به تـکامل میرسـد، چـون استعداد بالقوهای غیر از این ندارد تا به شکوفا نمودن آن بیاندیشد.
مقصود از این بیانات کتمان تفاوتهای جسمی و ظاهری زن و مرد نیست . لطـافت و ظـرافت زن پذیرفته شده است، ولی آنچه در این میان مقصود است، همانا تهی نمودن گوهر وجود زن از تمام استعدادهای الهی، انسانی و صفات تکوینی ِبیبدیل و محدود کردن تمام وجود او در ویژگیهای ظاهری و جسمانی است. گویا تمام ارزش همین است و منتهای خط تعالی وی نیز همین میباشد! آنگاه که وجود زن فاقد تمام استعدادهای فکری و بینصیب از سطوح عالی اندیشه ورزی معرفی میگردد، دو نوع نگرش نابجا و باطل درباره زن و شخصیت وی در ذهن خودش و دیگران نقش میزند.
1-2-2) نگرش ابزار انگاری
این نگرش، از زن کالایی سودآور، بازیچهای انعطافپذیر در رسیدن به هر هدف عالی و پست، ملعبهای خوش دست در جهت بازیگری و تننازی در هر فعالیت فردی، اجتماعی و ویترینی پر زرق وبرق وجذاب در بازار جلب مشتری میآفریند و میسازد.
2-2-2) نگرش اهریمنی و نقصانی
روی دیگر این نگرش، معرفی زن به مثابه موجودی ناقص و فاقد قوای عالی فکری است. زن چون از توان فکری لازم برخوردار نیست، نه خود قادر به رشد و تعالی است و نه لایق عهدهدار شدن مسئولیتهای خطیر و عالی میباشد. «چه ذات نایافته از هستی بخش،کی تواند که شود هستیبخش»، زن هرگز مبدا خوبیها و رشد متعالی نمیتواند باشد، برای او همین کافی است که منشاء شر و بدی نباشد، گر چه به واسطه ناتوانی فکری، زمینه فساد و انحراف، در وی بسیار زیاد است و به طرف تباهی تمایل فراوان دارد.
3) ویژگیهای انگیزشی
در روانشناسی انگیزش به «علت» و «چرائی» رفتار تعبیر میشود و منظور عاملی است که به رفتار نیرو و جهت میدهد تا انسان با نیروی بیشتری در یک فعالیت شرکت کند.[37] اما در این مبحث منظور از انگیزش زنان، همانا نیروئی است که بیشتر بر روی برانگیختگی زنان مؤثر است و آنها را به سمت انجام رفتار دعوت میکند که آن به مثابه موتور رفتار میباشد و آنها را به انجام رفتار مورد انتظار فرا میخواند.
انگیزه «دیگر خواهیِ» زن در برابر «خود خواهی» مرد، اساس تمام انگیزههای وی است. در تمامی رفتارهای زن این انگیزه نقش اساسی دارد. وی همه چیز، حتی خود را برای دیگران میخواهد. اگر زیبائی، دانش، هنر، ثروت، سلامت، نشاط و ... را دوست دارد و جویای آنهاست، جملگی را نه برای خویش، بلکه به شکلی برای دیگران میخواهد.[38] از این روی به تنهایی نمیتواند خوش باشد و اسباب خوشی خویش را فراهم آورد. او حتی از زمان کودکی که دختر بچهای بیش نیست، زیبای خود را در عروسکی که آن را نوازش میکند و شانه به موهایش میکشد، میجوید. وی عروسک خود را نظافت میکند و برایش لالائی میخواند تا خود احساس آرامش نماید. او از احساس آرامش عروسکش آرام میگیرد. زن در بحبوحه جذبههای خودخواهی و خویشتن پرستی در حقیقت «دیگرخواه» است.
همین انگیزه قوی و گسترده از جانب دیگر، موجب تاثیر پذیری و انفعال شدید زن از لذت و ألم دیگران میشود. او از لذت و ألمی که برای دیگران پیش میآید، بیش از مرد متأثر میگردد و بسیار شدیدتر از مرد از حوادث و حالات دیگران منفعل میشود. همین امر باعث میشود که وی علاقه شدیدی نسبت به «دل بردن»، «دل باختن»، «مورد پسند واقع شدن»، «مایه خرسندی و خوشنودی بودن» از خود نشان دهد. همه از درد خود دردمند و از خوشی خویش مسرورند، اما زن از درد دیگران دردمند واز خوشحالی دیگران خوشحال میشود. قدرت زن بر تاثیر و نفوذ در انفعالات دیگران، برخی را به وجد و نشاط و برخی را به وحشت و هراس میاندازد. این توان موجب میگردد که زن بهتر بتواند به احوال دل دیگران راه یابد و به شادیها، خوشیها، دردها و غصههای دیگران پیببرد و زودتر و بهتر آنها را تغییر دهد وبه سمتی که خود میخواهد سوق دهد. از این روی میتوان وی را «سلطان احساسات» نامید.
بیتردید پویایی رفتار زن و برانگیختگی وی به سمت انجام رفتارهای مورد نظر و تحقق وظائف فردی، اجتماعی و تکالیف الهی همیشه محصول مستقیم همین یک انگیزه نیست. چه بسا دیگر نیروهای انگیزشی بر پویایی و بروز رفتارهای وی مؤثر باشند، اما انگیزه «دیگر خواهی» ساختار بنیادین رفتار وی را مشخص میسازد. رفتاری که فارغ و بیگانه از این انگیزه باشد، نمیتوان یافت؛ لذا به بیان همین انگیزه اساسی اکتفا میشود و در کنار آن این نکته روشن میشود که تمام ویژگیهای روحی زن به گونهای، ریشه در همین نیروی انگیزشی دارد. صبوری، فداکاری، عشق ورزی ، تحمل پرورش نسل ، پذیرش ناملایمات و دردسرهای کودک پروری، تعب و رنج کودک تازه پا به هستی نهاده، سطح تحمل بالا در استقبال از محنت و بلا ، ظاهر پردازی و حتی انتساب آرامش و سکون به زن در کلام وحی ـ نه به مرد ـ ، عشق به محبوب واقع شدن، مطلوب بودن و ...، از این انگیزه ریشه میگیرد. چه اگر برای زن درد، غم، رنج و گرفتاری دیگران مهم نبود و خود را برای دیگران ـ از جمله شوهرـ نمیخواست، چگونه میتوانست مایه آرامش و سکون معرفی گردد.[39]
انحرافهای اجتمـاعی که از نـاحیه «دیـگرخواهی»، گریبانگیـر جامعه زنـان میشود، در دو گروه کلی قابل تقسیم هست:
1-3) افراط در بهرهبرداری از انگیزه دیگرخواهی
افراط در این انگیزه زن را به آنجا میکشاند که در اجتماع از هویت اجتماعی بینصیب گردد. درک و فهم هویت، مستلزم ارتباط متقابل روانی ـ اجتماعی است که فرد را با واقعیت اجتماعی سالم ارتباط میدهد.[40] از این رو زن باید بین تصوری که از خود دارد و آنچه دیگران از او انتظار دارند، هماهنگی ایجاد کند تا به هویت سالم و رشد یافته دست یابد، تا از این طریق با اطمینان به درک صحیح و انتزاعی از خویش که وی را از دیگران متمایز و مجزا میسازد و در حد معقولی ثبات رای و یکپارچگی دارد، دست پیدا کند.
اما افراط در دیگرخواهی زن را به احساس بیگانگی و فراموش نمودن جایگاه اجتماعی و نقشهای اجتماعی خویش میکشاند. زیرا او دائم در پی دیگران و توقعات آنها است و خود را در لابلای انتظارات و توقعات دیگران و آن گونه که دیگران میخواهند میجوید، در حالی که دیگران از او فارغ هستند. این حالت منجر به احساس بیگانگی با خویش میشود و برای دست یافتن به «خود واقعی» به حرکاتی دست میزند یا به گونهای خود را مییابد که با واقعیت بیگانه است. لذا به حرکات و سکنات و رفتارهایی دست میزند که نه در توان او است و نه با وضعیت جسمی و روانی اوهماهنگی دارد و بیشتر با توان و روحیات دیگران متناسب است.
آنچه بیان شد، تاثیر نابجای شناختی، روحی و روانی این افراطگری است، اما تاثیر اجتماعی آن، نمود دیگری دارد. فرد مبتلا به این افراطگری، دیگر نه تنها خود واقعی خویش را نمیشناسد، بلکه به نقش خود در جامعه واقف نیست و نمیتواند به آن پیببرد، لذا شکل تعمیق یافته این انحراف همانا از دست دادن پایگاه اکتسابی اجتماعی است. این گروه زنان دیگر برای نقشی که در جامعه بر عهده دارند، ارزشی قائل نیستند. از این روی نقشهای متعددی را بر عهده میگیرند، تا بتوانند احساس بیگانگی و بیارزشی شخصیتی خود را جبران کنند. آنها برای جبران این کاستی موهوم، یک روز نقش هنرپیشهها را به عهده میگیرند و چند روز بعد نقش یک معلم را ایفا و به این الگو خود را معرفی میکنند. لذا هرگز خود واقعی خویش را نمییابند و هر نقشی را که به عهده میگیرند، دچار شکست شده و اندک اندک این شکستها را علامت ناتوانی خود میشمارند و برای همیشه از هر فعالیتی خود را کنار میکشند.
2-3) بهرهبرداری نابجا و بیمورد از انگیزه دیگرخواهی
دیگر انحراف انگیزشی زنـان، بهرهبرداری بیجا و غلط از ایـن تـوان رفتـاری است. زن برای چه چیز و چه هدف، خود را برای دیگران میخواهد؟ آیا برای نجات دیگران و به جهت واداشتن آنها به حرکت و تلاش یا برای نابود کردنشان این کار را میکند؟ او خود را فدا میکند تا کودکی نجات یابد و پا به هستی گذارد یا خود را فدا میکند تا دیگران از هستی محروم شوند؟ شکل صحیح بهره برداری از این نیروی رفتاری چیست؟
انحراف در اینجاست که وی هستی خویش را برای برآوردن خواهشهای پست دیگران هزینه میکند. یعنی در برابر متاعی بیارزش از خودگذشتگی مینمایـد و دیـگرخواهی خـود را صـرف آن میکند. او خود را بـرای دیـگران میخواهد و از هستی خویش برای دیگران میگذرد و خود را برای دیگران به زحمت میاندازد، اما گاهی در برابر این خود پرارزش، نهتنها سودی عائد دیگران نمیکند، بلکه جملگی خود و دیگران را به فنا و نیستی میکشاند و جامعهای را در سرآشیبی خطر و نابودی قرار میدهد. بیگمان این نوع رفتارهای انحرافی دیگر نیاز به معرفی ندارد، به گونهای که برخی زنان هستی و تمام استعدادها و سرمایه خود را برای امیال دیگران، آنجا که دیگران بخواهند یا به منظور نابودی دیگران، آنجا که خود اراده کنند، ارزان و حتی بیمقدار نقد میکنند.
4)- ویژگیهای نگرشی
«نگرش محصول آموزشهای اجتماعی مستقیم و غیر مستقیمیاست که فرد آنها را از لابلای پیامهای متنوع دریافت میکند. نگرش ترکیبی است از باورها، گرایشها و احساسات مساعد و نامساعد که به آمادگی و تمایل فرد برای نشان دادن واکنش و بروز رفتار، به شیوه ای نسبتـا ً ثابت به اشیا و اشخاص و رویدادهای خاص اطلاق میشود.[41]
از مجموعه آموزههای اجتماعی اسلام، نگرشهای فراوانی در باره زن به دست میآید که در این نوشتار تنها به یکی از نگرشهای اساسی پرداخته میشود. این نگرش در کلام امام علی (ع) اینگونه بیان میشود: «المراة ریحانة و لیست بقهرمانة» شاید این سخن اینگونه برابرسازی شود که «دلبری برای زن و دلیری برای مرد» یک شیوه ثابت رفتاری و واکنشی است.[42]
یعنی شیوه ثابت و استواری که بر رفتار و واکنشهای زن حاکمیت دارد، ریحانه بودن و دلبری است. او باید به شیوهای رفتار کند که ریحانه بودن اقتضا دارد، همان گونه که مرد نیز باید به شیوه و طریقی رفتار نماید که قهرمان بودن ایجاب مینماید.
این نگرش برای زن و مرد زیبا و پسندیده است، به گفته «ویل دورانت» دلیری و توانایی دلهای نرم را به تپش وامیدارد و نرمی و لطافت، میل و کشش زورمندان را برمیانگیزد. زن آنچه را که از همه چیز بیشتر میپسندد و شیفته آن است، مردانگی مرد است، آنها مردی را که زن صفت باشد، فاقد ارزش مردانگی میدانند. برای مرد نیز دلبری، حجب و عفاف طبیعی زن، نیرومندترین جاذبه است و از زنانی که حرکات و رفتار مردانه دارند و حتی در سخن گفتن بیقید عمل میکنند و در حرکات و سکنات از آزادی بی حد و حصر برخوردارند؛ خشنود نبوده و چه بسا احساس نفرت مینمایند.
انحراف مورد ابتلا در ایـن زمینـه که سـلامت جامعه و حیـات جسـمی، روحی و روانـی زن را تهدیـد میکنـد، همانـا رهـا نمودن رفتـارهای مطابـق و هماهنگ با «دلبری و ریحانه بودن» و حرکت کردن و رفتار نمودن بر اساس «دلیری و قهرمانی» است. سرگرم شدن به کارهائی که با روح لطیف و طبع ظریف و جسم نحیف زن سازگاری ندارد، اگر در کوتاه مدت ضرر خود را نشان ندهد، یقیناً در دراز مدت به زن آسیب میرساند و او را از مسئولیتهائی که دست تکوین بر عهده وی نهاده است، باز میدارد.
برخی زنـان میپندارنـد، باید ماننـد مردان در تـمام صحنـههای فعالیتهای اجتماعی و فردی وارد شوند تا از کاروان انسانهای در حال پیشرفت عقب نمانند. آنها گمان میکنند باید در سخت ترین و دشوارترین فعالیتها دوش به دوش مردان وارد عمل شوند تا بتوانند خود را به شکوفایی و رشد لازم برسانند.
شاید نتوان در این مرحله، به انحراف اجتماعی خاصی اشاره نمود، ولی قاعده کلی در این باب آن است که اشتغال و برعهده گرفتن هر عمل و کاری که با ریحانه بودن و دلبری زن ناسازگار باشد و یک نوع خشونت و ناملایمتی را به وی تحمیل میکند، انحراف تلقی میشود. راه تشخیص این انحراف بسیار سهل است ، چه اشتغال زنان به تمام مشاغل و کارهای مربوط به مردان که همراه با صعوبت و دشواری است، نشان از انحراف میدهد، حتی اگر از نظر موقعیتی و اقلیمی زنان معمولا ً عهدهدار باشند.
راهکارهای پیشگیرانه و درمانی
به منظور پیشگیری از بروز انحرافهای شناختی، انگیزشی و نگرشی و دو قسم آخر انحرافهای جسمی از راهکارهای زیر باید بهره جست:
1)- راهکار شناختی
مکتب اسلام بهترین شیوه برخورد با این نوع انحرافها را، روشنگری ذهنی، از طریق بالا بردن سطح تعلیم و تربیت میداند. این آیین پاک و حنیف بیشترین مسئولیت خطیر و مهم آموزش را بر عهده خانواده نهاده است و زمان آن را نیز از هفت سال دوم زندگی کودک، متوجه این نهاد اساسی میداند، آموزش و تربیت چندین پیام و رفتار است که عبارت است از:
- آموزش آداب اخلاق اسلامی همراه با تمرین، تکرار و تقیید والدین؛
- آموزش آداب و رسوم ملی همراه با تمرین و تکرار؛
- آموزش اصول اعتقادی اسلام به ویژه ضرورت دین، دینداری و پایبندی به آن؛
- حرفه آموزی متناسب با فرهنگ اسلام و جنسیت کودک؛
- آموزش احکام دین با توجه به احکام اختصاصی هر جنس؛
- ارتباط سالم مبتنی بر تکریم، احترام و محبت به فرزندان به ویژه توجه خاص به جنس مؤنث؛
- لیاقتهای کودک و پذیرش آن به عنوان یک انسان توانمند.
کودک تربیت شده در این کانون مهر و محبت، آموزشهای مفید و کارآمد را قبل از آن که با انواع شبهات فکری و دغدغههای ذهنی مواجه شود، آموخته و جایگاه خود را در مجموعه هستی دریافته و به درک صحیح از خود و توانمندیهای خویش نائـل میآیـد. او دیـگر لازم نـدارد، بـرای معرفی خـود از شیوههای ابزاری بهره بگیرد و بر اساس خواست دیگران، خود را معرفی نماید، بلکه خود را آنگونه که میشناسد، با تمام توانائیهای شخصی خویش معرفی میکند؛ چون حرفههای متعدد را آموخته و با آگاهی از آنها به خود افتخار میکند و با توانائیهایی که دارد، دیگر خواهی خود را ارضا میکند، نه با صفات جسمی و ویژگیهای جنسی غیراکتسابی، زیرا به یک هویت شکل یافته از خویش رسیده و در این صورت نه تنها احساس بیگانگی نمیکند، بلکه خود و توانائیهایش را خوب شناخته و به واسطه آنها خویش را معرفی میکند.
زنانی که در بکارگیری انگیزه «دیگرخواهی» دچار افراط یا بهرهبرداری غلط میشوند و در برخورد با صفات جنسی و جسمی به سمت افراط یا تفریط کشیده میشوند، در دستیابی به هویت سالم، شکست خوردهاند و این شکست در برخوردهای غلط والدین در دوران کودکی و همچنین ناآشنایی زن با جایگاهش در هستی و نظام ارزشی ریشه دارد. لذا چون خود را فاقد هر صلاحیتی میداند و تنها سرمایه خود را صفات جنسی و جسمی میداند، چارهای جز این ندارند که خویش را به همین صفات معرفی کند و به همین صفات ببالد و آنگاه که این صفات را بیارزش بیابد، از وجود آنها درخود ابراز بیزاری میکند و خود را موجودی فاقد ارزش میبیند وبرای جبران این نقص پنداری و موهوم، تمام ویژگیها، حتی خصائص جسمی و مسئولیتهای خویش، از جمله وظائف مادری را فراموش میکند و در جلب توجه دیگران و عمل به انگیزههای درونی دچار افراط میشود.
2)- راهکار رفتار درمانی
«رفتار درمانی» از خانواده آغاز میشود. فرد با تقلید از والدین، به رفتارهای احترامآمیز با انسانها خو میگیرد. وی با مشاهده رفتار والدین و در واقع به شیوه «گروه درمانی» به طور عملی با نگرش اسلام با زن آشنا میشود و خود همان شیوه را هم دریافت و هم بکار میگیرد.
زنـانی که در بـکارگیـری انگیـزش دیگرخواهی دچـار افراط میشونـد یا در انحراف نگرشی، برخورداری از موقعیتهای شغلی و اجتماعی زنان را، برای خود عار و ننگ و واجد موقعیتهای مردانه بودن را افتخار و ارزش تلقی میکنند؛ در واقع به شکلی در درون خانواده، شاهد تبعیض و برخوردهای اهانتآمیز به زنان بوده، به همین خاطر از آن گریزان هستند. اما اگر در خانواده شاهد برخوردهای احترام آمیز باشند و با همین شیوة رفتار بزرگ شوند و رشد کنند، هرگز آرزوی برخورداری از موقعیتهای مردانه را در سر نمیپرورانند. تمام توصیههای تربیتی اسلام در برخورد تکریمی با جنس مؤنث و برتری دادن به وی در برخی صحنههای رفتاری، برای تامین این نیاز و پیشگیری از بروز این اندیشههای نابجا است. اسلام با توجه به این گونه پیامدهای احتمالی که ریشه در جاهلیت قدیم دارد، والدین را به رفتارهای خاص و انجام آداب خانوادگی، به ویژه در مورد دختران توصیه نموده است.
بنابر آنچه گذشت، معلوم میشود انحرافاتی که گریبانگیر جامعه زنان است، ناشی از تفکرها و رفتار غلط زنان و مردان میباشد، در نتیجه برای برطرف کردن این انحرافات، اصولیترین کار ایجاد یـک بینش صحیح است تـا در پی عمل بـه آن، جامعه به سمت اصلاح سوق پیدا کند.
فهرست منابع:
× قرآن کریم.
× الحر العاملی: «وسائل الشیعه»، محمد بن حسن، 1983.
× الصدوق، ابی جعفر: «من لا یحضره الفقیه».
× انصاریان، حسین: «نظام خانواده در اسلام»، 1380.
× بروس، کوئن: «مبانی جامعه شناسی»، ترجمه و اقتباس غلام عباس توسلی و رضا فاضل، انتشارات سمت، 1379.
× بیابانگرد، اسماعیل: «روان شناسی نوجوانان»، 1378.
× جاناتان، اچ.ترنر: «مفاهیم و کاربردهای جامعه شناسی»، ترجمه محمد فولادی و محمد عزیز بختیاری، 1378.
× جوادی آملی، عبدالله: «زن در آینه جلال و جمال»، قم،اسراء، 1378.
× جینا لمبروز: «روح زن»، ترجمه پری حسام شهرئیس، 1380.
× دوست محمدی، هادی: «شخصیت زن از دیدگاه قرآن»، 1368.
× زیبائینژاد، محمد رضا و سبحانی، محمدرضا: «درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام»، 1381.
× سجادی، سید جعفر: «فرهنگ معارف اسلامی»، انتشارات اسلامیه، 1362.
× شاملو، سعید: «مکتبها و نظریهها در روان شناسی شخصیت»، انتشارات رشد، تهران، چاپ سوم، 1370.
× فنائی اشکوری، محمد: «منزلت زن در اندیشه اسلامی»، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378.
× فولادوند، محمد، ترجمه قرآن کریم.
× محمدی ریشهری، محمد: «میزان الحکمه»، انتشارات مؤسسه دارالحدیث، 1419.
× مصباح یزدی، محمد تقی: «اخلاق در قرآن»، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره)، چاپ دوم، 1376.
× مطهری، مرتضی: «مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (انسان در قرآن)»، 1368.
× مهرآرا، علی اکبر: «زمینه روان شناسی اجتماعی»، تهران، مهرداد، چاپ اول، 1373.
× نوری، حاج میرزا حسین: «مستدرک الوسائل».
× ـــــــــــ بولتن اندیشه: «ویژه زن»، دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه، ش 15-12، مهر و دی 1376.
× ـــــــــــ : «نگاهی به فمینیسم»، مؤسسه فرهنگی طه، 1377.
پی نوشتها
[1] - نساء، 1.
[2] - ترجمه محمد فولادوند.
[3] - ر.ک؛ فنائی اشکوری، ص9.
[4] - ر.ک؛ جوادی آملی، ص62.
[5] - ر.ک؛ انصاریان، ص 82.
[6] - social deviation
[7] - بروس، ص 21.
[8] - مهرآرا، ص284.
[9] -felony
[10] - همان، ص 286.
[11] - بروس، ص25 .
[12] - ر.ک؛ مطهری، ص423.
[13] - مصباح یزدی، ص 30.
[14] - بولتن اندیشه، ویژه زن، ص 156.
[15] - نگاهی به فمینیسم، ص16.
[16] - ر.ک؛ همان، ص18.
[17] - ر.ک؛ شاملو، ص 174.
[18] - ر.ک؛ فنائی اشکوری، ص 13.
[19] - قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: «الجنة تحت اقدام الامهات»، محمدی ری شهری، ج 10، ص 712.
[20] - همان، ص 275.
[21] - ر.ک؛ نوری، ج15، ص 156.
[22] - ر.ک؛ احقاف، 15.
[23] - همان.
[24] - ر.ک؛ جوادی آملی، ص 178.
[25] - ر.ک؛ الحر العاملی، ج 15، ص 175.
[26] - بقره، 223.
[27] - ر.ک؛ الصدوق، ج3، ص 278.
[28] - قال رسول الله (ص): «خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلی». الحرالعاملی، ج 14، ص 122.
[29] - ر.ک؛ ترنر، ص 263.
30- ر.ک؛ سجادی، ج3، ص295.
[31] - ر.ک؛ جوادی آملی، ص 68-65.
[32] - ر.ک همان؛ ص60.
[33] - ر.ک؛ جوادی آملی، 68-65.
[34] - همان.
[35] - محمدی ری شهری، ج7، ص 463.
[36]رک:جوادی آملی 65-68
[37] - ر.ک؛ مهر آرا، ص222.
[38]- ر.ک؛ جینا لمبروزو، صص 18-4.
البته برخی از انحرافات اجتماعی از این قبیل قبلا ً ذکر شد در حالی که نمود خارجی هر دو یکی است ولی انگیزه و علت آنها متفاوت میباشد. گاهی علت بروز آنها توجه افراط گونه به کار کردهای جنسی است و گاهی هم سبب آنها ضعف شناختی و اطلاع ناقص از گوهر زن است که وی را به سمت این دست رفتارهای انحرافی میکشاند. با وجود تفاوت منشاء آنها، در برخی موارد میتوان برای آنها شیوههای درمانی یکسان ارائه نمود.
[39] - اعراف، 189، «هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها».
[40] - بیابانگرد، ص125.
[41] - ر.ک؛ مهر آرا علی اکبر، ص174.
[42] - ر.ک؛ دوست محمدی.