کنــکاشی پیـرامـون فسـاد از منظـــر فقــه
آرشیو
چکیده
مفسده و مصلحت در شریعت اسلام معیار و ملاک وضع احکام قرار گرفته است، لذا فقیهان متبحر با توجه به اهداف کلی شریعت و منابع موجود توان دستیابی به بعضی از مصالح و مفاسد نهفته در احکام را پیدا می نمایند. این نوشتار در صدد بررسی و تحلیل فساد از منظر فقه است و پاسخ گویی به این گونه سـؤالات میبـاشد: دامنه فساد در فقه تا چه حدی گسترده است؟ آیا فقه همه موارد فساد فردی و اجتماعی را در بر میگیرد و به آنها به دیدة جرم نگاه میکند؟ معیار شناخت فساد در فقه چیست؟ و … . پس از پاسخ گویی اجمالی به سؤالات فوق به بعضی از مصادیق فساد در جامعه اشاره میشود که به علت گستردگی آن، تنها مفاسدی که عفت عمومی را جریحه دار میسازد، پرداخته شده است. زیرا هر چند آمار تبهکاری مردان بیش از زنان جلوه مینماید، اما در فسادهای اخلاقی زنان بیشتر در معرض خطر انحراف قرار دارند.متن
یکی از عواملی که در استحکام و پابرجائی حکومتها نقش به سزائی داشته و موجب بیمه شدن جامعه در برابر انحراف میشود، بهره مندی از قوانین جامع و پویا است. این قوانین باید به گونهای باشند که نه تنها به کوچکترین انحراف و فسادی که به ارزش والای انسانی لطمه وارد میسازد، به دیده جرم نگریسته، بلکه با عاملین و اشاعه کنندگان آن برخوردی قانونی داشته باشد، تا مظلومین بتوانند اعادة حق نموده و مفسدان جامعه احساس امنیت نکنند.
قوانین در عین جامعیت، باید از توانمندی لازم برخوردار باشند، به گونهای که مجازات باید متناسب با جرم باشد که این امر از دو جهت قابل توجه است؛ از یک سو سبب میشود که با مجرم برخوردی عادلانه شود و از سوی دیگر موجب پیشگیری از وقوع جرم و تکرار آن میگردد.
حکومت اسلامی بنا بر نقص قوانین بشری و وجود آزمون و خطا در آن، قوانین خویش را مبتنی بر قوانین الهی نموده است.
این نوشتار به طور مجمل درصدد است، به بررسی و تبیین فساد و انحراف با رویکردی فقهی بپردازد که این امر از طریق واژه شناسی فساد، معیار تشخیص فساد و ذکر بعضی از مصادیق فساد صورت گرفته است.
تبیین مفهوم فساد
الف) واژه شناسی فساد
«فساد» در لغت به معانی «تباه شدن»، «به ستم گرفتن مال کسی»، «ظلم و ستم»، «شرارت و بدکاری»، «تباهی»، «فسق و فجور» و «فتنه و آشوب» به کار رفته است و «فساد کردن» به معنی «فتنه بر پا کردن»، «یاغی شدن»، «لواط کردن»، «زنا کردن» و «نافرمانی و گناه کردن» به کار میرود؛[1] در لغت عرب «فساد» نقیض صلاح بوده و به معنای «بطلان»، «اضمحلال» و «تغیّر» نیز استعمال شده است.[2]
با دقت در معانی متعدد این کلمه، این نکته روشن میشود که همه این معانی در یک معنای جامع و کلی اشتراک دارند، به عبارت دیگر هر یک از معانی ذکر شده، مصداقی از مفهوم کلی فساد میباشند.
بنابراین معنای کلی فساد را این گونه میتوان بیان نمود: خروج از حالت اعتدال و مستقیم[3] که این خارج شدن ممکن است اندک یا زیاد باشد که در نفس آدمی، اشیا یا جامعه میتواند بروز نماید.[4]
در قرآن کریم، آیاتی که فساد را بیان مینماید، بیشتر به تبیین برخی از مصداقهای فساد پرداخته و هیچ یک از آیات درصدد حصر معنای فساد نمیباشند، به عبارت دیگر این آیات در مقام بیان موارد و مصادیق فساد است و در مقام تفسیر مفهوم آن نمیباشد،[5] به عنوان نمونه دو آیه شریفه ذکر میشود:
ـ «ربک اعلم بالمفسدین»؛[6] امام صادق (ع) میفرمایند: منظور از فساد در این آیه تبهکاری و نافرمانی خدا و رسول خدا است.[7]
با توجه به فرمایش امام و معنای جامع فساد که همان خروج از حالت اعتدال و بیرون شدن از مسیر حق است، معلوم میشود که به تمام گناهان صغیره و کبیره فساد اطلاق میگردد. زیرا معصیت خروج از اطاعت خداست که ظهور در بایدها و نبایدهای الهی دارد و آدمی با نافرمانی، از اطاعت خداوند متعال و مسیر هدایت منحرف میشود.
ـ «و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد»[8]در این آیه مبارکه فساد مبغوض خدای سبحان بوده که مراد از آن فسادهای تشریعی[9] میباشد. یعنی آن فسادی که پدید میآید، از ناحیه مخالفت با قانون شرع ناشی میشود.
مجموعه برنامههای تشریعی اسلام برای اصلاح اخلاق و تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان میباشد که در اثر عمل به این برنامهها و بایدها و نبایدها، انسان ها و جامعه بشریت حالتی معتدل پیدا میکند[10]و هرگونه مخالفت با این برنامههای اعلام شده، خروج از حالت اعتدال و بیرون رفتن از مسیر حق خواهد بود و عمل مذکور به عنوان فساد توصیف میشود.
حضرت علی (ع) میفرماید: «من الفساد اضاعة الزاد و مفسدة المعاد»،[11] تباه کردن توشه آخرت و فاسد کردن سرنوشت، مصداق بارز فساد است.
ب) مفهوم فساد در فقه
فساد در هر یک از علوم مفهوم ویژه ای داشته و به معنای خاصی به کار میرود. به عنوان مثال در فلسفه، فساد در مقابل کوْن و به معنای زوال صورت از ماده میباشد.[12]
در اصول فقه یکی از مباحث مهم این علم، موضوع «دلالت کردن نهی بر فساد» است و این پرسش مطرح است که آیا نهی از یک عمل موجب فساد آن عمل میگردد یا نه؟ در این بحث فساد در مقابل صحت قرار دارد و صحت به معنای تام و واجد آثار بودن و فساد به معنای ناقص و فاقد آثار بودن میباشد. بر طبق هر یک از ابعاد مختلف فقه، فساد معانی متفاوتی پیدا میکند.
در مسائل عبادی که قصد قربت در آن مطرح است، فساد به معنای بطلان عمل است، لذا نهی از انجام عمل، موجب فساد و عدم ترتب آثار بر آن میشود. در معاملات، فساد به معنای بطلان عقد واقع شده میباشد که بر حسب موارد مختلف بین دانشمندان این علم اختلاف نظر وجود دارد.[13]
در فقه جزائی فساد به معنای عمل غیر مشروع و خلاف شرع بوده و به هرگونه اقدام بر معصیت اطلاق میشود[14] که برای بعضی از این معانی جرم تعیین شده است.
گناه و جرم
نظرات فقها و حقوقدانان در این رابطه متفاوت است. به عنوان نمونه نظر چند تن از فقها و حقوقدانان ارائه میشود:
الف) جرم در حقوق جزای اسلام به آن دسته از گناهان اطلاق میشود که برای آنها مجازات دنیوی از قبیل حد، قصاص، تعزیر و پرداخت خون بها (دیه)، در نظر گرفته شده است، اما گناه شامل جرائم و همچنین اعمالی که برای آنها کیفر اخروی پیشبینی گردیده است، میباشد.[15]
شدت مقابله با گناهان و جرائم و نوع واکنش در مقابل آنها، به فساد نهفته در این اعمال بستگی دارد. در برخی از گناهان فساد جنبه فردی داشته که به ارتباط انسان با خدای خویش مربوط است، اما در دسته دیگر، فساد جنبه اجتماعی دارد که به ارتباط انسان با انسانهای دیگر در جامعه مطرح میگردد.
واکنش در مقابل گناهانی که فساد آنها متوجه اجتماع است، شدید تر از عکس العمل در مقابل دسته اول از معاصی میباشد. برای مثال در جرائمی همچون اخلال در امنیت، قتل نفس و محاربه یا در جرائم اخلاقی مثل زنا که فساد ناشی از آنها متوجه افراد و جامعه مسلمانان میشود، کیفرهای سنگینی پیش بینی گردیده است.
ب) گناهانی که اجماع بر آن است، باید شامل مجازات دنیوی گردد. در این رابطه حضرت امام خمینی(ره) مینویسد: «کل من ترک واجبا او ارتکب حراماً فللامام (ع) و نائبه تعزیره بشرط ان یکون من الکبائر»،[16]«اگر کسی مرتکب عمل حرامی - غیر از آنچه که شارع در آن حدی را تعیین فرموده - با علم به حرمت آن بشود، تعزیر میشود». البته منظور امام خمینی(ره) آن دسته از محرماتی است که برتحریم آن اجماع است.[17]
لذا با توجه به فتوای اکثر فقها مجازاتهای تعزیری منحصر در موارد مذکور در نصوص و روایات نمیباشد، بلکه هر کسی که حرامی را مرتکب شود، حاکم میتواند او را تعزیر نماید.[18]
ج) مجازات دنیوی، صرفاً گناهان کبیره را در برمیگیرد. برخی از فقها، هر معصیتی را مستوجب تعزیر نمیدانند و تعزیر را به کبیره بودن معصیت، مقید میکنند.[19] در هر حال تعزیر در مقابل گناهان کبیره قدر متیقن میباشد.
مستند فقها در این حکم، روایاتی است که در کتاب«وسایل الشیعه» تحت عنوان «ان لکل من خالف الشرع فعلیه حد او تعزیر»[20] نقل شده است.
مرحوم «مراغی»، در مورد قاعده «کل ما لم یرد حد من الشرع فی المعاصی ففیه التعزیر» مینویسد:
این قاعده عمومیت داشته و اختصاص به موارد منصوص در متون روایی ندارد و شامل تمام اعمالی خواهد بود که از نظر اسلام دارای مفسده است و مجرد سکوت شارع، بر چشم پوشی از مجازات در مقابل اعمال فاسد، دلالت نمیکند،[21]لذا برخی از فقها تصریح کردهاند، در مواردی که برای عملی تعزیر پیش بینی نشده باشد، وجود فساد در آن عمل ملاک تعزیر خواهد بود، فسادی که پایه و اساس مشروعیت حدود و تعزیرات است.[22]
بنابراین طبق نظر بعضی از فقها باید برای تمام معاصی که بر حرمت آن اجماع است، مجازات دنیوی تأسیس شود، تا امنیت در عرصههای مختلف حفظ شود و از آشفتگیها و ناهنجاریهای اجتماعی، پرهیز گردد که تأمین این هدف مهم، علاوه بر اجرای حدود، قصاص و تعزیرات در موارد منصوص، نیاز به جرمانگاری و مجازات در مورد جرائمی دارد که مانع رسیدن به اهداف مذکور است تا موجب تجری فاسدان نگردد.
معیار تشخیص فساد
الف) ملاک نبایدها
اولین مسئله ای که در فقه باید مورد سؤال قرار بگیرد این است که آیا احکام در واقع از مصالح و مفاسد تبعیت میکنند یا نه؟
در فقه امامیه «عقل»، به عنوان یکی از منابع استنباطی شناخته شده است، فقه پویا در اعصار مختلف با بهره مندی از عقل تحت لوای کتاب و سنت، پاسخگوی مسائل نوپیدای فقهی بوده است. کاربرد عقل در بین ادله استنباط احکام شرعی به دو گونه میباشد: کاربرد استقلالی و کاربرد غیراستقلالی.
در کاربرد غیر استقلالی، عقل در استنباط احکام نقش ایفا مینماید، اما نه به عنوان دلیل مستقل، بلکه در خدمت منابع دیگر است. یعنی در فهم کتاب و سنت معصومین (ع)، جایگاه معتبری دارد. اما در کاربرد استقلالی، عقل هم در صغری و هم در کبرای مسائلشرعی، حاکم است که در علم اصول فقه تحت عنوان مستقلات عقلیه مورد بررسی قرار میگیرد. برای استفاده از عقل در استنباط احکام، قواعد مختلفی توسط اصولیون به دست آمده است، مانند: قاعده «ملازمه حکم عقل و شرع»، «الواجبات الشرعیه الطاف فی الواجبات العقلیه» و «تبعیت احکام شرعی از مصالح و مفاسد».
نقش گسترده عقل در فهم بایدها و نبایدها و به عبارت دیگر مصالح و مفاسد، مبتنی بر این نظریه است که عقل مصالح و مفاسد را تشخیص میدهد. این نظریه در تاریخ مورد مخالفتهای گسترده ای قرار گرفته است که درعلم کلام به طور مبسوط بحث شده است. یکی از بزرگترین مخالفان «اشاعره» بودند.
اشاعره بر اساس مبانی اعتقادی خویش در مورد افعال خدا، منکر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد بودند و اعتقاد داشتند که نیک آن چیزی است که شارع نیکو میشمارد و زشت آن چیزی است که شارع زشت میشمارد.[23] بر اساس این مذهب، احکام شرعی از افعال خداست و افعال خدا به غرض خاصی مقید و محدود نیست، بنابراین کل احکام و مجموعه شریعت هدفی را دنبال نمیکند و سخن گفتن از علل احکام و حکمت جزئی احکام، نادرست میباشد.
در مقابل اشاعره، عدلیه معتقد است که در احکام، فساد و مصلحت نهفته است، زیرا خدای سبحان در ارسال رسل و انزال کتب و برای برخی ازدستورات دینی هدف و غرضی را ارائه مینماید و بر اساس اعتقادات شیعه خدای سبحان در افعال خویش علت غایی دارد. بر این اساس، اصل تبعیت احکام از مصالح و مفاسد در فقه امامیه مورد پذیرش قرار گرفته است. هر چند در مورد لزوم وجود مصلحت و مفسده، راههای متفاوت ارائه گردیده است، به عنوان نمونه برخی معتقدند که متعلق امر و نهی، پیش از تعلق امر و نهی خدا دارای مصلحت و مفسده میباشد، اما در نظر برخی دیگر، وجود مصلحت در نفس جعل حکم کافی است و نیازی به وجود مصلحت یا مفسده در پیش از تعلق امر و نهی نمیباشد.[24]
به طور کلی در فقه شیعه، احکام شرعی بر اساس مصالح و مفاسد واقعی پایهریـزی شـدهاند، یعنـی واجبـات تابع مصلحتهای ملزمه و حرامها تابع مفسدههای ملزمه میباشند. در جایی که حکم به وجوب امری میشود، قطعاً در متعلق آن امر مصلحتی نهفته است، یادر موردی که حکم به حرمت چیزی صادر میشود، به طور قطع در متعلق آن یعنی درخود عمل، مفسدهای وجود دارد. این مصالح و مفاسد در واقع ملاکات و علل احکام هستند و احکام نیز دائر مدار آنهاست.[25]
دلایل متعددی بر اعتبار قاعده «تبعیت احکام از مصالح و مفاسد» وجود دارد. از جمله میتوان به برخی از آیات قرآن کریم و روایات که به مصلحت و مفسده موجود در متعلق حکم اشاره شده است، نام برد. در آیه مربوط به اقامه نماز «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر»[26] یا آیه مربوط به فرمان روزه «یا ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون»،[27] پیشگیری از امور زشت و فراهم شدن زمینه تقوی، فلسفه تشریع احکام شمرده شده است.
در برخی از روایات به طور صریح بر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد تأکید شده است. امام رضا (ع) در جواب نامه «محمد بن سنان» میفرماید:
در نامهات یادآور شدهای که برخی از مسلمانان میپندارند، تمام تکالیف و هر حلال و حرامی سببی ندارد، جز تعبد محض، که بندگان نسبت به پروردگار اظهار عبودیت مینمایند، اما هر کسی که چنین پنداری دارد، سخت در اشتباه است؛ زیرا در آن صورت ضرورتی نداشت تا از زشتیها بازداشته شود و به خوبیها دستور داده شود. بلکه تنها دستور کافی بود، چه زشت باشد، چه زیبا؛ زیرا هدف آزمایش بود نه رهنمود به سوی خیر و صلاح؛ ولی مشاهده میکنیم که هر چه خداوند دستور داده است، مصلحت مردم در آن مورد توجه قرار گرفته و مایه بقا و کمال آنان میباشد و مورد نیاز زندگی مردم است و هر چه را منع فرموده است، چیزهای بیهوده و مایه فساد، تباهی و نابودی کمال و شرف انسانی است و اگر برخی محرمات رادر موقع ضرورت تجویز نموده، آن نیز به جهت مصلحت موقت بوده است، مانند آنکه شخصی را از هلاکت نجات دهد.[28]
در باب مصلحت و مفسده احکام، ذکر چند نکته ضرورت دارد:
الف) ممکن است مصلحت یا مفسده در یک حکم نوعی باشد، مثل «اکل مال غیر» یا «قتل نفس محترمه» که مفسده نوعی است.[29]
ب) در برخی از موارد مصلحت یا مفسده در متعلق حکم نیست، بلکه امور دیگری که خارج از فعل مورد حکم میباشد، علت تشریع شمرده شده است، به عبارت دیگر مصلحت و مفسده موجود در احکام، ملازم با وجود مصلحت یا مفسده در خود موضوعات نمیباشد، بلکه دلایل خارجی نیز میتواند، مؤثر در قانونگذاری باشد؛ برای مثال میتوان به حکم شارع بر نجاست کفار اشاره نمود. نجس قرار دادن آنان نه به خاطر وجود نجاست در بدنهای آنهاست، بلکه در نظر گرفتن مسائل سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و محفاظت مسلمانان از معاشرت با کفار است، تا به این وسیله اخلاق، آداب و نوامیس مسلمانان محفوظ بماند.[30]
ج) برخی از احکام، تکالیف آزمایشی هستند، لذا در این قبیل احکام، مصلحت و مفسده مراد نمیباشد، بلکه هدف شارع امتحان و آزمایش بندگان است.
د) در احکام تکلیفیه، مثل وجوب و حرمت، مصالح و مفاسد به متعلق احکام (افعال اختیاری مکلفین) تعلق میگیرد، اما در احکام وضعیه، مصلحت و مفسده در جعل این احکام است و در متعلق آنها نمیباشد.[31]
ب) ضوابط تشخیص ملاک
آنچه که در مورد ملاکات احکام بیان شد، مربوط به مقام ثبوت بود. اکنون سخن در مقام اثبات و مرحله عملی است که آیا عقل میتواند این ملاکات را درک نماید و چه ضوابطی برای تشخیص این ملاکها وجود دارد؟
در مورد اینکه، آیا عقل راهی برای درک این ملاک دارد یا نه، بین دانشمندان علم اصول دو دیدگاه مطرح است.[32]
بر اساس نظریه اول، ملاکهای احکام شرع تحت ضابطة مشخص و شناخته شده مبتنی بر عقل نمیباشد و عقل راهی به ادراک آنها ندارد و عقل در صورتی میتواند مصلحت یا مفسده نهفته در احکام را تشخیص دهد که بین ملاکهای حکم عقل و شرع وحدت وجود داشته باشد، لذا هرگاه عقل، عملی را دارای مصلحت یا مفسده تام مشاهده و به حُسن یا قبح آن فعل حکم نماید، در این صورت حکم شرعی از آن کشف میشود وگرنه با حکم عقل، بدون اینکه مناط قطعی حکم شرع به دست آید، نمیتوان به حکم شرع رسید.
بنابراین هرگاه عقل ملاک عملی را به دست آورد و بخواهد به عنوان دلیل مستقل از کتاب و سنت بر وجوب یا حرمت آن فعل حکم نماید، این اشکال رخ مینماید که عقل توان درک مصالح و مفاسد واقعی موجود در افعال را ندارد، بنابراین عقل به عنوان یک دلیل مستقل از کتاب و سنت کارآیی ندارد.
دیدگاه دوم این است که فقیه میتواند در کشف ملاکات احکام از عقل یاری بجوید. بر طبق این دیدگاه، احکام شرع از مصالح و مفاسد تبعیت میکنند و خدای سبحان در آیاتی از قرآن کریم، عقل را حجت معرفی می نماید و در روایات، معصومین عقل را رسول باطنی میشمارند، به طور کلی وقتی که اصل دین، اعتقاد به خدا و رسول خدا به عقل سپرده شده است، منطقی میباشد، در مواردی که عقل مناط حکم را قاطعانه درمییابد، فهم فروع دین نیز به آن واگذار گردد.
سیرة عملی فقها و حتی فقیهانی که منکر توان عقل در به دست آوردن ملاکات احکام میباشند، این است که در مقام فتوا میتوان از عقل در درک معیار احکام بهره جست.[33] البته پی بردن عقل بر مصالح و مفاسد احکام، نیاز به تخصص کامل در فقه است. برخورداری از قوه اجتهاد، احاطه تام بر کلیت اسلام، تسلط بر ابواب مختلف فقه و آگاهی از اهداف کلی نهفته در شریعت اسلام، فقیه را در رسیدن به ملاکات احکام در موارد و موضوعات مختلف یاری خواهد داد تا او از آسیبها و خطاها مصون بماند.
البته تذکر این نکته ضرورت دارد که منظور از عقل در این مباحث، گوهر عرشی خالص میباشد که به هوی و هوس آلوده نشده و تحت نفوذ سلیقههای شخصی قرار نگرفته باشد. روشن است که تمایز بین «عقل خالص» و «عقل اسیر» به هوی و هوس هر چند مشکل مینماید، اما مدعی فقاهت، باید بتواند آن دو را از هم تفکیک نماید. عقل خالص با یاری جستن از اهداف کلی شریعت ابزاری مطمئن در دست یابی به ملاکات احکام است، لذا هر فردی نمیتواند توهمات خود را در کنار ظواهر کتاب و سنت قرار دهد و آنچه را که روح قانون و هدف شریعت میپندارد در جایگاه نص قلمداد نماید.
مصادیق فساد
در مباحث قبل، اشاره شد که فساد شامل همه گناهان و جرائم میشود که در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گسترده میباشد. اسلام در برابر هر فسادی، مجازاتی متناسب تعیین نموده است. این مجازاتها به عنوان پادزهر عمل مینمایند و در مواردی که از طریق تربیتهای سازنده و شیوههای پیشگیری موفق به جلوگیری از فساد نشوند، با استفاده از اقدامات سختگیرانه به مقابله با آنها پرداخته میشود.
شریعت مقدس اسلام در برنامههای دینی بر بهداشت و سلامت اخلاق جامعه و افراد تأکید میورزد تا در پی اجرای همه جانبه این قوانین، جامعه سالم بماند. بنابراین همان طور که در جرائم عفافی و فساد جنسی مجازات سخت در انتظار فاسدان میباشد، تأمین صحیح غرایز جنسی نیز از وظایف اصلی کارگزاران جامعه مسلمین میباشد و اگر این دو در کنار هم قرار گیرند، معنای واقعی و کاربردی خود را پیدا میکنند، به همین دلیل اگر در اسلام برای مجرمین مجازات است، در مقابل برای رفع مشکلات آنها هم برنامه ریزی شده است.
حضرت علی (ع) میفرماید: لذت جوییهای نادرست دوران جوانی از فراغت سرچشمه میگیرد.[34] بنابراین بسترسازی برای رشد و گسترش سنت حسنه ازدواج و بهرهمند ساختن پسران و دختران از آرامش و سکون روانی، تأمین شغل برای جوانان و از بین بردن تبعیض، زمینه پیدایش مصادیق فساد را از بین خواهد برد. در این مجال برخی از مصادیق فساد اجتماعی به ویژه فسادهایی که عفت عمومی را جریحه دار میسازد، اجمالاً مورد بررسی قرار میگیرد.
الف) زنا
یکی از بارزترین مصادیق فساد در اجتماع زنا است که در قرآن کریم و روایتهای معتبر به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است.
نیاز طبیعی آدمی به جنس مخالف مورد تأیید شرع مقدس اسلام قرار گرفته است؛ اما لازم است در محدوده بیان شده از سوی شرع تأمین گردد. هرگاه تأمین نیاز جنسی انسان از طریق صحیح صورت گیرد، عین صلاح و مصلحت است، اما چنانچه از مسیر اعتدال و شیوه صحیح خارج گردد، مصداقی از مصادیق فساد میشود.
در آیه شریفه «و لا تقربوا الزنا انه کان فاحشة و ساء سبیلا»[35] حرمت زنا مورد مبالغه و تأکید قرار گرفته است، زیرا خداوند متعال نفرموده است، زنا مکنید، بلکه فرمودهاند، به طرف زنا نروید. همچنین در این آیه به فلسفه تحریم این فعل که همان فساد و تباهی شخص زناکار و نیز فساد جامعه، اشاره گردیده است.[36] که در اینجا به چند مورد آن اشاره میشود:
1- زنا موجب پیدایش هرج و مرج در نظام خانواده و سبب از بین رفتن رابطه والدین و فرزند میگردد. رابطه ای که وجود آن سبب شناخت اجتماعی و حمایت کامل از فرزندان میشود و استحکام جوامع بر آن استوار است.
به طور قطع در عالم انسانیت هدف از ازدواج، تنها اشباع غرایز جنسی نمیباشد، بلکه اشتراک زن و مرد در تشکیل زندگی، انس و آرامش روحی، تربیت فرزندان و بقای نسل و همکاری در شئون مختلف از آثار ازدواج است که این امر، بدون اختصاص زن مرد به یکدیگر امکانپذیر نیست.[37]
به همین دلیل بر خلاف تصورات غلط، میل جنسی زن و شوهر به همدیگر از حیث رتبه بعد از مرتبه انس قرار دارد، بر اساس احادیث، خداوند متعال گرایش جنسی و شهوت زناشویی را بر حضرت آدم (ع) القا نمود و این در حالی بود که جریان انس و دوستی میان آن دو برقرار شده بود.[38]
بنابراین وجود محبت، آرامش روحی و احساس مسئولیت از لوازم ازدواج است که در عمل شنیع زنا توجهی به آن نمیشود.
2- تجربه نشان داده و علم نیز ثابت کرده است، فساد باعث اشاعه بیماریهای مختلف میگردد و با وجود تمام فعالیتهایی که برای مبارزه با عواقب و آثار آن انجام میگیرد، آمار نشان میدهد، افراد زیادی در این راه سلامت خویش را از دست داده اند.[39] همان طور که امام باقر (ع) میفرماید: وقتی که عمل زشت زنا فراگیر گردد، مرگهای ناگهانی فزونی مییابد.[40]
3- آزاد بودن زنا و شیوع آن موجب قطع نسل، بر هم خوردن نظام خانواده و اختلال در جامعه میشود.
امام رضا (ع) میفرماید: زنا به این جهت تحریم شده است که این عمل فسادهایی در پی دارد، از قبیل قتل نفس، از بینرفتن نسبها و ترک کردن تربیت فرزندان میباشد.[41]
اختصاص زن و مرد به همدیگر، اصل فطری و طبیعی بوده و مایه انتظام جامعه میگردد و دفاع در مقابل تعرض به آن، دفاع مشروع تلقی میشود، با باز شدن راه زنا، بروز میل و رغبت افراد به همسران خویش و رغبت افراد مجرد به ازدواج کمتر میشود، وقتی جوانان در جامعه مشاهده میکنند که میتوان نیاز جنسی را از طریق زنا اشباع نمود؛ دیگر مردان انگیزهای برای تحمل محنت و مشقت نفقه خانواده خود ندارند و زنان نیز انگیزه ای برای قبول زحمت بارداری و تربیت فرزند نخواهند داشت.
پیامبر اکرم (ص) فرموند: یا علی در زنا شش ویژگی نهفته که سه آثار آن در دنیا و سه آثار دیگر، در آخرت دامنگیر زناکار است. آثاری که در دنیا به آن مبتلا میشود، عبارتند از:
- سلب زیبایی، نورانیت و شکوه؛
- تعجیل در هلاکت و تباهی؛
- قطع روزی.
اما خصلتهای اخروی:
- سختی حساب؛
- خشم و غضب الهی؛
- جاویدان بودن در آتش جهنم. [42]
ب) قذف
نسبت دادن زنا یا لواط به کسی را قذف گویند. یکی از ارزشهای والای انسان که مورد حمایت شدید اسلام قرار گرفته، «حیثیت و نوامیس افراد» است، که پاسداری از آن نه تنها تکلیف هر مسلمان شمرده شده، بلکه نادیده گرفتن آن کیفر سختی را در پی دارد.
لکه دار ساختن آبروی یک انسان حتی کافر، مورد نکوهش قرار گرفته است. امام صادق «ع»، از یکی از اصحابش در مورد بدهکارش پرسید، عرض کرد: آن مرد زناکار است. امام نگاه تندی بر وی نمود، به امام عرض کرد که این فرد مجوسی است و آنان با خواهرشان ازدواج میکنند. امام فرمود: آیا عمل آنان مطابق احکام دین خودشان نیست؟[43]
انسان ممکن است تحت تأثیر انگیزههای مختلفی و در اثر اختلافات جزئی با سایر افراد جامعه، به تهمت زدن و نسبت ناروا دادن دست یازد. اما اسلام اجازه نمیدهد، در آداب و معاشرت با دیگران به راحتی احترام و آبروی آنان به بازی گرفته شود و با نسبت ناروا به دیگری، آرامش، احترام و آبروی افراد لکه دار گردد و حیثیت چند ساله آنان با نسبتهای نادرست در هم شکند.
امام رضا (ع) میفرماید: علت حرام شدن قذف، فسادهای متعددی است که بر آن مترتب میشود، از قبیل فساد در نسبها، انکار فرزند، از بین رفتن ارث، ترک تربیت فرزند، از دست دادن آشنایان و سایر زشتیهایی است که موجب بروز فساد در بین مردم میگردد.[44]
خداوند متعال در مقابل این جرم فساد انگیز واکنش سختی نشان داده است و در آیه «والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا باربعة شهدا فاجلدوهم ثمانین جلده و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون»،[45]«کسانی که زنان پاکدامن را متهم به زنا میکنند، سپس چهار شاهد بر مدعای خویش نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید و آنها فاسقان هستند». هرچند این آیه مبارکه در مورد نسبت زنا به زن مؤمن و با عفاف چنین واکنشی نشان داده است، اما این حکم شامل نسبت زنا به مرد هم میگردد و علت اختصاص آیه به زن و ذکر زن با عفاف در آیه، به خاطر فزونی آثار سوء این فساد نسبت به زن میباشد.[46]
نکته دیگری که در این آیه قابل دقت است، تعبیر از قذف با واژه «رمی» میباشد. رمی به معنای انداختن تیر است و لفظی که به عنوان نسبت زنا به زن پاکدامن از دهان شخص بیرون میآید؛ نظیر تیری سهمگین، آبرو و حیثیت فرد را مورد هدف قرار میدهد و آلام روحی ایجاد میکند و ممکن است موجب سرافکنده شدن وی در جامعه مسلمانان شده و خانوادهاش متلاشی و دچار تحقیر و توهین گردد.
از این رو خدای سبحان، مجازات تبعی دیگری را علاوه بر کیفر تازیانه تعیین نموده تا بر اساس آن قذف کننده نیز مورد تحقیر و اهانت جامعه قرار بگیرد و جامعه مسلمانان او را به عنوان فردی دروغگو، فاسق و گمراه بشناسند و شهادتش مورد پذیرش قرار نگیرد.
ج) مساحقه
همان گونه که همجنس گرائی مردان تحت عنوان لواط از مصادیق فساد به شمار میرود، همجنس گرائی زنان، نیز از مصادیق فساد بوده و از جمله انحرافات جنسی محسوب میشود.
همجنس گرایی زنان، به معنای تمایل جنسی آنان نسبت به همدیگر است که شامل دو قسم سافیسم (لزبیانیسم) [47]و تریبادیسم[48]میباشد. بنابراین مساحقه با همجنس گرایی به معنای طبق زدن به یک مفهوم هستند. این انحراف از بدترین مصادیق فساد و انحرافات اخلاقی است که سرچشمه مفاسد زیادی میباشد.
زن و مرد آنچنان آفریده شده اند که آرامش روانی و اشباع سالم غریزه جنسی را در علاقه به جنس مخالف میبینند، لذا هرگونه تمایل به همجنس در این زمینه، انحراف از طبع سالم و یک نوع بیماری روانی محسوب میشود که اگر به آن ادامه داده شود، روز به روز تشدید میگردد و نتیجه اش بی میلی به جنس مخالف و اشباع ناسالم از طریق جنس موافق است. این گونه روابط نامشروع در ارگانیسم بدن و حتی در سلسله اعصاب و روح آدمی اثرات ویرانگری ایجاد میکند، به طوری که چنین افرادی گرفتار ضعف جنسی شدید میشوند و دیگر قادر نیستند، مادر خوبی برای فرزندان آینده خویش باشند و گاه قدرت تولید مثل را به کلی از دست میدهند. افراد همجنسگرا به تدریج به انزوا و بیگانگی از اجتماع و سپس بیگانگی از خویشتن مبتلا میشوند و گرفتار تضاد روانی میگردند.[49]
مساحقه از جمله جرائمی است که میزان مجازات آن در روایات معین و مشخص است و کیفر آن صد ضربه تازیانه میباشد.
د) قوادی
قوادی عبارت از فراهم ساختن زمینه وقوع زنا، لواط یا مساحقه میباشد. پیامبر گرامی اسلام میفرماید: بهشت برای قواد حرام و جایگاه چنین فردی جهنم و تا زمان مرگش مورد غضب خداست.[50]
این جرم با دو بار اقرار یا گواهی دو شاهد عادل ثابت میشود. فرد قواد به جهت آنکه اسباب و وسایل گناه را برای دیگران فراهم مینماید، کار او سبب سلب امنیت روحی و روانی از افراد جامعه میشود، لذا دارای مجازات سنگینی میباشد. مجازات آن برای مرد قواد هفتاد و پنج ضربه تازیانه، تراشیدن سر، گرداندن در شهر و تبعید میباشد و برای زن قواد فقط هفتاد و پنج ضربه تازیانه تعیین شده است.
ه ) رعایت نکردن پوشش اسلامی
اسلام در مبارزه و پیشگیری از مفاسد اجتماعی و اخلاقی، با هرگونه عاملی که میتواند در ظهور و رشد فساد مؤثر باشد، به شدت مقابله نموده و از طریق تشریع احکام، حرمت آنها را اعلام نموده است.
در مورد پیشگیری از وقوع برخی مفاسد، صرفاً به توصیههای اخلاقی اکتفا نمیشود، بلکه با اتخاذ شیوههایی، مصونیت در مقابل آنها را ممکن میسازد. ممنوعیت خلوت نمودن با نامحرم، حرمت نگاه به غیر محرم و عدم رعایت پوشش اسلامی از جمله عواملی هستند که میتوانند زمینه وقوع اعمال فساد انگیز را از بین ببرند.
همان طور که ذکر شد در آیه شریفه «و لا تقربوا الزنا انه کان فاحشة و ساءسبیلا»[51]، خداوند متعال نمیفرماید: زنا نکنید، بلکه میفرماید: به این عمل شوم نزدیک نشوید. این تعبیر علاوه بر اینکه بر حرام بودن عمل تأکید میورزد، اشـاره لطیفـی به این موضـوع دارد که آلـودگی به این فساد غالباً مقدمات و زمینههایی دارد که کم کم آدمی را در این مفسده غرق میسازد. مثل چشمچرانی، خلوت با اجنبی، مجالس مختلط، بی حجابی و ترک ازدواج.[52]
امام رضا (ع)میفرماید: نگاه به موی زنان نامحرم و سایر اعضای بدن آنان، به این جهت حرام گردیده که برانگیزاننده شهوت مردان است و این انگیزش خود وقوع فسادهای دیگر را موجب میشود.[53]
پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: نباید مرد و زن نامحرم در مکان خلوتی قرار بگیرند، زیرا هرگاه مرد و زن نامحرم در خلوت باشند، قطعاً شیطان (وسوسههای شیطانی) در آنجا حضور دارد.[54]
در حدیثی دیگر از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که آن حضرت زنان را از آرایش و زینت به خاطر دیگران (به غیر از همسر) برحذر داشته است.[55]
به جهت آنکه زنان از ویژگیهایی نظیر مهر و محبت، لطافت و عطوفت و انعطاف پذیری و خودآرایی بهرهمند هستند، در صورت به کارگیری صحیح، میتوانند در کمال و تعالی معنوی، انسانیت و اصلاح جامعه نقش اساسی داشته باشند. [56]
بنابراین با توجه به جامعیت مسائل دینی، معلوم میگردد، تمام مسائل اسلامی همچون حلقههایی به هم متصل هستند، به گونهای که اگر به یکی از حلقهها عمل نشود یا مورد بی توجهی قرار گیرد، احتمال گسستگی وجود دارد، لذا باید حکومت و تمام افراد جامعه اسلامی رویکردی جامع گرایانه به مسائل و احکام اسلامی داشته باشند تا با تحقق همه ابعاد اسلام، جامعه نمونه اسلامی محقق گردد.
پی نوشتها:
[1] - دهخدا، ج11، ص 17150.
[2] -زبیدی، ج 2، ص 453؛ ابن منظور، ج 10، ص 268.
[3] - راغب اصفهانی، ص 379.
[4] - خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج 3، ص 393.
[5] -جوادی آملی، تسنیم، ج2، ص 564.
[6] - یونس، 40.
[7] - قمی، ج 1، ص 312.
[8] - بقره، 205.
[9] - فساد تشریعی در مقابل فساد تکوینی است که همان فساد در اصطلاح فلسفه است.
[10] - طباطبایی، ج 2، ص 97.
[11] - نهج البلاغه، نامه 31.
[12] - ر.ک: مصباح یزدی، ج 2، ص 256.
[13] - مظفر، ج 1، ص 350 به بعد.
[14] - علامه مجلسی، ج 27، ص 260؛ سجادی، ج 3، ص 1413.
[15] - ر.ک؛ فیض، ص74.
[16] - امام خمینی، تحریرالوسیله، ص 443.
[17] - امام خمینی، استفتائات، ج3، ص 454.
[18] - ر.ک؛ محقق حلی، ج 4، ص 948، الفاضل الآبی، ج 2، ص 568؛ علامه حلی، ج 2، ص 237؛ شهید ثانی، ج 14، ص457؛ نجفی، ج 41، ص 448؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 430.
[19] - ر.ک؛ موسوی گلپایگانی، ج 1، ص 20؛ امام خمینی، تحریرالوسیله؛ نجفی، پیشین.
[20] - حر عاملی، ج 28، ص 14.
[21] - المراغی، ج 2، ص 627.
[22] - ر.ک: خوانساری، ج 7، ص 100؛ موسوی گلپایگانی، ج1، ص 164 و ج 2، ص 240.
[23] - الوردانی، ص 65.
[24] - علی دوست، ص 104.
[25] - مطهری، ج2، ص 37.
[26] - عنکبوت، 45.
[27] - بقره، 183.
[28] - ر.ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 392.
[29] - حسینی روحانی، ج 3، ص 171.
[30] - ر.ک؛ سبحانی، ج 2، ص 245.
[31] - فیاض، ج 4، ص 368.
[32] - ر.ک: علی دوست، ص 122 به بعد.
[33] - همان، ص 125 به بعد.
[34] - محمد ری شهری، ص 458.
[35] - اسراء، 32.
[36] - حسینی شاه عبدالعظیم، ج 7، ص 365.
[37] - ر.ک: مکارم شیرازی، ج 12، ص 102.
[38] - جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، ص 36.
[39] - مکارم شیرازی، ص 102.
[40] - محمدی ری شهری، ج 4، ص 240.
[41] - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 565.
[42] - همان.
[43] - حر عاملی، ج 28، ص 173.
[44] - شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 480.
[45] - نور، 5.
[46] - کاشانی، ج 6، ص 270.
[47]- Sapphisme (Lesbianism ) در این نوع انحراف جنسی زنان از معاشرت و انجام اعمال جنسی به صورت لیسیدن اندامهای تناسلی غیره لذت میبرند. ر.ک: گودرزی ص 577.
[48]- Tribadism در این قسم از انحراف یکی از زنان نقش فاعل و دیگری نقش مفعول را به عهده دارد. ر.ک: همان، صص588-587.
[49] - مکارم شیرازی، ج 16، ص 257.
[50] - همان، ج 20، ص 351.
[51] - اسراء، 32.
[52] - مکارم شیرازی، ج 12، ص 102.
[53] - شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 565.
[54] - تمیمی مغربی، ج 2، ص 214.
[55] - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 6.
[56] - جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، صص 282-193.
فهرست منابع:
- القرآن کریم.
- نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، 1395هـ ق.
- ابن منظور:« لسان العرب»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408هـ ق.
- الفاضل الآبی:«کشف الـرمـوز فی شـرح المختصر النافع»، قم، مؤسسه النشر الاسلامی،
1408 هـ ق.
- المراغی، عبدالفتاح:« العناوین»، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1418هـ ق.
- الوردانی، صالح:« عقائد السنة و عقائد الشیعة التقارب و التباعد»، بیروت، 1419هـ ق.
- امام خمینی، سید روح الله:« تحریرالوسیله»، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410هـ ق.
- تمیمی مغربی، نعمان بن محمد:« دعائم الاسلام»، مصر، دارالمعارف، بی تا.
- جوادی آملی، عبدالله:« تسنیم»، قم، مرکز نشر اسراء، 1378.
- جوادی آملی، عبدالله:« زن در آئینه جلال و جمال»، تهران، مرکز نشر رجاء، 1372.
- حر عاملی، محمد بن حسن:« وسایل الشیعه»، قم، مؤسسه آل البیت،1414هـ ق.
- حسینی روحانی، سید محمد صادق:« زبدة الاصول»، مدرسه امام صادق، قم.
- حسینی شاه عبدالعظیم، حسین:« تفسیر اثنی عشری»، تهران، میقات، 1363.
- خمینـی، سیـد مصطفـی:« تفسیـر القـرآن الکریم»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،
1418هـ ق.
- خوانساری، سید احمد:« جامع المدارک»، مکتبة الصدوق، تهران، 1405هـ ق،
- دهخدا، علی اکبر:« لغتنامه دهخدا»، انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
- راغب اصفهـانی، حسیـن بن محمـد:« المفـردات فـی غـریب القرآن»، دفتر نشر کتاب،
1404هـ ق.
- زبیدی، محمد مرتضی:« تاج العروس من جواهر القاموس»، بیروت، المکتبة الحیاة،
- سبحانی، جعفر:« تهذیب الاصول (تقریرات درس امام خمینی)»، قم، اسماعیلیان.
- سجادی، سید جعفر:« فرهنگ معارف اسلامی»، تهران، کومش، 1373.
- شهید ثانی:« مسالک الافهام»، مؤسسه المعارف الاسلامیة، 1416هـ ق.
- شیخ صدوق، محمد بن علی:« علل الشرایع»، نجف، المکتبة الحیدریه، 1386هـ ق.
- شیخ صدوق، محمد بن علی:« من لا یحضره الفقیه»، تهران، نشر صدوق، 1377.
- طباطبایی، سید محمد حسین:« المیزان فی تفسیر القران»، قم، اسماعیلیان، 1393هـ ق.
- علامه حلی:«تحریر الاحکام»، مؤسسه آل البیت، بی تا.
- علامه مجلسی، محمد باقر:« بحارالانوار»، بیروت، مؤسسه الوفا، 1403هـ ق.
- علـی دوست، ابـوالقاسم:« فقـه وعقـل»، تهــران، مؤسسـه فرهنگـی دانـش و انـدیشــه
معـاصـر، 1381.
- فیـاض، محمـد اسحاق:« محاضرات فی اصول الفقه (تقریرات درس آیت الله خویی)»،
قم، دارالهامی، 1410هـ ق.
- فیـض، علیـرضا:« مقـارنه و تطبیـق در حقـوق جزای عمومی اسلام»، تهـران، سازمـان
چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1370.
- قمی، علی بن ابراهیم: «تفسیر علی بن ابراهیم»، قم، مؤسسه دارالکتاب، بی تا.
- کاشانی، ملافتح الله:«تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین»، تهران، اسلامیه، 1344.
- گودرزی، فرامرز:« پزشکی قانونی»، انتشارات انیشتن، تهران، 1374.
- محقق حلی:« شرایع الاسلام»، قم، استقلال، 1409هـ ق.
- محمد حسن نجفی:« جواهر الکلام»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363.
- مصباح یزدی، محمد تقی:« آموزش فلسفه»، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1366.
- مطهری، مرتضی:« اسلام و مقتضیات زمان»، تهران، صدرا، 1373.
- مظفر، محمد رضا:« اصول الفقه»، نجف، دارالنعمان، 1390هـ ق.
- مکارم شیرازی، ناصر:« تفسیر نمونه»، تهران، دارالکتاب الاسلامیه.
- موسوی گلپایگانی، محمد رضا:« الدرالمنضود»،دارالقرآن الکریم، 1412هـ ق.