آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در باب «حکومت اسلامی و انحرافات اجتماعی» گفتگویی با جناب دکتر محمدجواد ارسطا انجام گرفت، ایشان با محوری خواندن عدالت در ساختار اساسی حکومت‏ها، عدم توفیق آنها در تحقق عدالت را مورد بررسی قرار دادند. از نظر ایشان قطع جوامع بشری از دامن وحی و تمسک صرف به تجربه بشری، مهمترین عامل در عدم اجرای عدالت است. لذا تنها راه برای تحقق عدالت و قطع هر گونه ظلم و فساد؛ بهره گیری از قوانین الهی و حاکمیت مجری عادل است، که در ساختار حکومت اسلامی جلوه می‏کند. (البته حد اعلای چنین حکومتی در زمان ظهور منجی عالم محقق خواهد شد).و در انتهای مصاحبه به بیان شرایط حاکمان جامعه اسلامی از قبیل: ساده زیستی، صداقت، مدیریت قوی، مردم مداری و … پرداختند.

متن

 حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد جواد ارسطا، مدرس حوزه و دانشگاه، دارای مدرک دکترای حقوق خصوصی، مؤلف چندین جلد کتاب اعم از ترجمه و تألیف، بیش از بیست عنوان مقاله در مجلات و فصلنامه‏های علمی و مسلط به زبان انگلیسی و عربی می‏باشند.
* با توجه به فلسفه سیاست، هدف از تشکیل حکومت اسلامی چیست؟
§ با عنایت به کتاب‏های علوم سیاسی و حقوق اساسی «سیاست» به معنی جریان قدرت در جامعه است که مردم یک کشور را به طبقه فرمانروا و فرمانبر تقسیم می‏نماید. تمام جوامع برای اینکه بتوانند حالت اجتماعی خود را حفظ نمایند، در درجه اول نیازمند ضوابطی هستند که چگونگی ادارة جامعه را نشان می‏دهد، در درجه دوم نیازمند مجریانی هستند که این ضوابط را اجرا نمایند و در درجه سوم نیازمند گروه یا نهادی هستند که اشکالات موجود در مقام اجرا را رفع نمایند؛ بنابراین هر جامعه ای نیازمند سه نهاد می‏باشد: قوه مقننه که واضع قانون؛ قوه مجریه که مجری قانون و قوه قضائیه که حل و فصل اختلافات را به عهده دارد. این قوای سه گانه امکان بقای جامعه را تضمین می‏نمایند و در صورت سست شدن پایه‏های هر کدام، بنیاد جامعه متزلزل می‏گردد که در این صورت موجب از هم گسیختگی جامعه خواهد شد. به عنوان نمونه ضعیف تر شدن ضعیفان و قوی تر شدن قدرتمندان نشانه ای از ضعف ساختاری عملکرد نهادها است.
بنابراین فلسفه بقای جامعه، ساختار حکومت و استحکام قوای سه گانه، ریشه در نیاز آدمی دارد، چون انسان‏ها نیازهایی اعم از مادی، معنوی و عاطفی داشته که جز در قالب اجتماع تأمین نمی‏شود. بدون شک این حاجات فقط زمانی به صورت مطلوب برآورده می‏شود که جامعه دارای ضوابط عادلانه باشد و آن ضوابط نیز به صورت عادلانه اجرا شود و در صورت بروز اختلاف به نحو عادلانه حل و فصل گردد. به همین دلیل فلسفه حکومت و سیاست برپایی عدالت می‏باشد. البته از عدالت تعاریف مختلفی ارائه شده که در واقع به یک معنا برگشت می‏کند که آن همان «اعطاء کل ذی حقه»،[1] یعنی دادن هر حقی به صاحب حق می‏باشد. اما همین مفهوم بر حسب تشخیص مختلف انسان‏ها دارای مصادیق مختلفی می‏باشد.
تکثر گرایی در عدالت
انسان ‏هابا اعتماد بر تجربه در تشخیص مصادیق عدالت و راه وصول به آن دچار اشتباهات فراوانی گشته اند. به همین دلیل به تجربه‏های گوناگونی دست یازیده اند و اشکال مختلف حکومتی را پدید آورده اند، به امید اینکه به عدالت دست یابند. به عنوان نمونه هدف هیتلر از تشکیل حکومت نازیسم، برپایی عدالت بود. وی پس از تقسیم نژادها به برتر و ضعیف، بر پایی عدالت را در حاکمیت نژاد برتر و حذف نژاد ضعیف می‏دید و یا کمونیست‏ها، راه رسیدن به عدالت را در حذف کامل دین از جامعه قلمداد کردند به همین دلیل زندگی را مبتنی بر اصالت ماده پی ریزی نمودند که البته به همین جهت با شکست مواجه شدند.
حکومت اسلامی، همانند حکومت‏های دیگر، خواستار برپایی عدالت همه جانبه است. اما با این تفاوت که تشخیص مصادیق عدالت را به تجربة انسانی واگذار ننموده است، بلکه از عالم وحی مدد می‏جوید، تا گرفتار آزمون و خطا در تجربه نشود و صحیح‌‌‌ترین و برترین نوع حکومت را در احقاق عدالت برپا سازد.
این مسئله صراحتاً در آیات قرآن کریم و روایات مورد توجه قرار گرفته است. امام علی (ع) در این رابطه می‏فرمایند: «العدل حیاة الاحکام»، [2]عدل مایه حیات و برپایی تمامی احکام شرعی‏ است. یعنی تمام احکام شرعی بر محور عدالت استوار است، لذا هر حکمی که از ناحیه خداوند متعال وضع می‏شود، برای تأمین عدالت می‏باشد، به این معنا که عدالت، چشمه حیاتی است که در احکام شرعی جریان دارد. به همین دلیل، در دعوت پیامبر اکرم(ص) نه تنها همه ابعاد انسانی مورد توجه قرار گرفته است، بلکه احکام صادر شده، با طبع انسان نیز مغایرت نداشته و مطابق با ذات انسان می‏باشد.
خداوند متعال دعوت پیامبر اکرم(ص) را به این صورت معرفی می‏نماید: «یأمرهم بالمعروف ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم»[3]. این آیه شریفه حاوی چند نکته مهم می‏باشد:
اولاً: دعوت پیامبر اکرم(ص) به امور پسندیده و بازداشتن از زشتی‏‏ها مطابق عقل می‏باشد. در روایات متعددی نقل شده، مشرکینی نزد پیامبر اکرم(ص) می‏آمدند و می‏گفتند چند آیه برای ما قرائت کن، پیامبر اکرم(ص) چند آیه تلاوت می‏نمودند و آنها به این طریق مسلمان می‏شدند. با مواجه شدن با این روایات در ذهن انسان، این سؤال خطور می‏کند که چگونه افرادی که پیامبر را ندیده بودند با شنیدن چند آیه، اسلام می‏آوردند؟! جواب روشن و واضح است، زیرا دعوت پیامبراکرم(ص) عقل پسند و بر موازین عقل استوار بود. دعوت به چیزی که انسان‏‏ها گمشده خود را در آن احساس می‏کردند، شبیه این مسأله در مورد امام زمان هم روایت شده است که با شنیدن ندای امام زمان (عج) مردم حق طلب از اقصی نقاط جهان جذب ایشان می‏شوند.
ثانیاً: حلال شمردن پاکی ‏هاو نهی نمودن از زشتی‏ها، مبتنی بر فطرت بوده است، از آنجا که انسان فطرتاً به پاکی‏‏هاگرایش داشته و از امور زشت و ناپسند دوری می‏جوید، دعوت پیامبر اکرم(ص) را مطابق با طبیعت خویش دیده و به آن تمایل پیدا می‏کند.
ثالثاً: با دعوت پیامبر اکرم(ص) بارهای سنگین و غل و زنجیرهایی که بر پای انسان‏ها بسته شده بود، باز شد. لذا دعوت ایشان همانند مدعیان دروغین نبود که به هدف استعمار و استثمار، مردم را به طرف خود جذب کنند، بلکه پیامبران مردم را از عبودیت هر چه غیر خداست، آزاد نمودند.
بنابراین پیامبران از طرف خداوند متعال مبعوث شدند، تا راه صحیح رسیدن به عدالت را به انسان‏ها نشان دهند تا در سایه هدایت الهی جامعه بتواند به عدالت واقعی دست پیدا کنند. امام علی(ع) می‏فرمایند: «اما بعد فان الله بعث محمد(ص) لیخرج عباده من عبادة عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهوده و من طاعة عباده الی طاعته و من ولایة عباده الی ولایته».[4]
خداوند متعال پیامبر اکرم(ص) را بر انگیخت تا بندگانش را از عبودیت دیگر بندگان خارج نماید و به سوی عبودیت خدا ببرد و هر جا که عبودیت خدا در میان نباشد، قطعاً عبودیت غیر خدا مطرح می‏باشد که آن اعم از عبودیت انسان، بت و غرائز است به همین دلیل آنهایی که ادعای اومانیسم می‏کنند، در واقع انسان محوری را جایگزین خدا محوری می‏کنند و خدا را از صحنه جهان کنار می‏گذارند و انسان را جایگزین خداوند می‏کنند. برای رسیدن به این عبودیت، برقراری عدالت همه جانبه لازم است. عدالت در همه جوانب اعم از حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی مورد نظر است. شاید با مسامحه به توان گفت که برخی از کشورها به بعضی از مراتب عدالت رسیده اند، اما به عدالت تمام و کامل نرسیده اند، به جهت آنکه قوانین موجود، امکان رسیدن به عدالت کامل را به آنها نمی‏دهد.
هدف حکومت اسلامی
نکتة اساسی که در تشکیل حکومت اسلامی باید مورد عنایت و توجه قرار گیرد، این است که چون دین اسلام به تمام جوانب و ابعاد انسان توجه خاص نموده است، در حکومت اسلامی هم باید به همه ابعاد انسان اعم از اخلاقی، روحی، اجتماعی، اقتصادی و … توجه خاص داشته و اگر به یک بخش توجه شود و به بخش دیگر توجه نشود، اثر بخشی آن قسم مورد توجه نیز، از بین خواهد رفت. مثلاً اگر فقط به جنبه‏های حقوقی و فقهی اسلام توجه شود و به مسائل اخلاقی و اجتماعی اسلام توجه نگردد، از توجه به جنبه‏های فقهی و حقوقی نه تنها نتیجه ای حاصل نمی‏شود، بلکه نتیجه عکس گرفته می‏شود. بدین جهت به عنوان نمونه عدالت اقتصادی را نمی‏توان بدون توجه به عدالت فرهنگی و اجتماعی در جامعه اجرا نمود.
انسان در اسلام سیری دارد که از خدا شروع ‏شده و به خدا ختم می‏شود، به همین خاطر تمام اهتمام انسان، دنیا نمی‏باشد، بلکه دنیا مقدمه ای بسیار کوتاه برای ذی المقدمه‏ای ابدی و بسیار وسیع است، در روایات آمده است: «ماخلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء»،[5] انسان برای فانی شدن خلق نشده، بلکه برای بقا خلق شده است، لذا ارزش‏هایی که در حکومت اسلامی تعیین می‏شود، فقط ناظر به زندگانی مادی انسان نیست، بلکه تنظیم کننده زندگی دنیای انسان با توجه به آخرت است، به این جهت ارزش‏هایی که در حکومت اسلامی تعریف می‏شود، با ارزش‏های حکومت غیر اسلامی فرق می‏کند. با این نگرش اشتباه است که ما انسان را به صورت تجرید و جدا از مبدأ و مقصد، بلکه فقط برای دورة کوتاهی که در دنیا زندگی می‏کند، لحاظ کنیم، بلکه باید انسان را با توجه به تمام جوانب وجودی او مورد بررسی قرار دهیم. اگر چه بعضی از انسان‏ها در جهانی زندگی می‏کنند که در آن اثری از خدا نیست، یعنی وجودی به نام خدا که می‏تواند، منشأ اثر باشد و اراده تمام جهان در دست اوست در جهان لحاظ نمی‏کنند، طبیعی است، وقتی خدا را کنار بگذارند، تصویری که از جهان، انسان و اهداف او ارائه می‏دهند، فرق دارد با تصویر کسانی که خداوند متعال را در تمام حیات و زندگی خود لحاظ می‏کنند. بنابراین طبیعی است که مسلمانان با غیر مسلمان که اصولاً نگرش دیگری به انسان و جهان دارند، در خیلی جهات با هم اختلاف داشته باشند، جدایی دین از سیاست در همین جا روشن می‏شود که همان عدم حضور خداوند در زندگی انسان‏ها است.
البته باید توجه داشت که منظور از حکومت اسلامی، حکومت‏هایی که به اسم اسلام در گذشته تشکیل شده، نمی‏باشد و عدم موفقیت آن حکومت‏ها نباید سبب شود که ما ادعا کنیم، امکان تشکیل حکومت اسلامی از جهت نظری و عملی وجود ندارد، زیرا برای برپایی عدالت، قانون مفید به تنهایی کارساز نیست، بلکه به مجریان متعهد و متخصص نیز احتیاج داریم. به همین دلیل در شیعه بحث امامت پایه گذاری شده است. البته در حکومت اسلامی که بعد از انقلاب اسلامی ایران پی‏ریزی شده، این مشکل همچنان موجود است، به همین جهت مسئولان همیشه اذعان می‏کنند، ما در جهت رسیدن به ارزش‏های اسلامی حرکت می‏کنیم و راه زیادی را باید طی کنیم تا به همة اهداف حکومت اسلامی برسیم.
منظور ما از حکومت اسلامی، حکومتی است که پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) تشکیل داده و امام زمان (عج) در آینده تشکیل خواهند داد.
* نمونه‏های از انحرافات اجتماعی را در حکومت اسلامی بیان فرمائید.
§ هدف از تشکیل حکومت اسلامی، اقامه عدل در جامعه است، به این ترتیب بین عالم تکوین با عالم تشریع هماهنگی ایجاد می‏شود، زیرا خداوند در عالم تکوین به تمام معنا عدالت را برقرار نموده است. به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) می‏فرماید: «بالعدل قامت السموات و الارض»،[6]«بر اساس عدل زمین و آسمان برافراشته شده است». همچنین امیرالمؤمنین(ع) می‏فرمایند: «العدل اساس به قوام العالم»،[7] عدل و عدالت، اساس و قوام عالم است.
خداوند متعال خواهان عدالت در عالم تشریع هم هست، به همین دلیل قوانینی را صادر نموده که در جهت تأمین عدالت باشد، لذا امیرالمؤمنین(ع) می‏فرماید: «العدل حیاة الاحکام»[8] عدل سبب حیات و قوام احکام می‏شود، بنابراین اساس و پایه حکومت اسلامی نسبت به حکومت‏های دیگر، مراعات عدالت همه جانبه در جامعه است. روایتی داریم که در این زمینه قابل توجه است. «محمد بن مسلم» می‏گوید: از امام باقر(ع) سؤال کردم «و ماکانت سیرة رسول الله؟»، «روش رسول خدا(ص) چگونه بود؟»، ایشان فرمودند:«ابطل ما کان فی الجاهلیة و استقبل الناس بالعدل و کذلک القائم (ع) إذا قام، یبطل مافی الهدنة مما… کان فی ایدی الناس یستقبل بهم العدل»،[9] پیامبر اکرم(ص) آنچه که در جاهلیت بود، باطل نمود و با مردم به عدالت رفتار نمود و امام زمان(ع) هم این چنین خواهند بود، زمانی که به پا می‏خیزند، بر اساس عدالت با مردم مواجه می‏شوند و امور غیر عادلانه زمان خویش را باطل می‏نمایند. امام رضا(ع) از پدران معصوم خویش نقل می‏فرماید: «اول من یدخل فی النار امیر متسلط لم یعدل»،[10]فرمانروایی که به عدالت رفتار ننماید، اولین کسی است که وارد آتش دوزخ می‏شود. پس وقتی هدف اسلام، دعوتی همه جانبه باشد، هر چیزی که آن را از این هدف باز دارد و مانع اجرای عدالت در زمینه‏های مختلف در جامعه اسلامی شود، انحراف اجتماعی خواهد بود.
عدالت اقتصادی
ظلم نقطه مقابل عدل است که به انحراف در جامعه تعبیر می‏شود. ظلم می‏تواند دارای جنبه‏های مختلفی باشد. یکی از مهمترین مصادیق آن ظلم اقتصادی است، که دارای ابعاد وسیع و مظاهر مختلفی می‏باشد. فقر، فاصله طبقاتی، بیکاری، رواج رباخواری، تجمع ثروت‏های نامشروع و … ، نشانه‏هایی از ظلم اقتصادی در جامعه اسلامی می‏باشد.
امام علی(ع) می‏فرماید: « ان الله فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء فما جاع فقیر الا بما متع به غنی»،[11]خداوند سبحان، روزی فقرا را در اموال ثروتمندان، قرار داده است و هیچ فقیری گرسنه نمی‏ماند، مگر ثروتمندان حق فقرا را غصب نمایند و به آنها پرداخت نکنند. این نگرش اسلامی برای از بین بردن ظلم اقتصادی در جامعه است که شامل تمام شهروندان جامعه اسلامی می‏شود. در روایتی آمده است که امیرالمؤمنین(ع) با عده ای از اصحاب از مکانی عبور می‏کردند، شخصی را دیدند که گدایی می‏کند، فرمودند: «ما هذا؟»، «این چیست؟» و نفرمودند: «من هذا؟»، این چه کسی است؟ حضرت به جهت آنکه این منظره برایشان ناپسند بود فرمودند: این چیست؟ به حضرت عرض کردند، این فرد نصرانی است. فکر می‏کردند، این جواب کامل است و امام دیگر سخنی نمی‏گویند، زیرا شاید چنین می‏پنداشتند که مسلمانان در برابر مسیحی و نصرانی مسئول نیستند. اما امام فرمودند: «انفقوا علیه من بیت المال»،[12]از بیت‏المال به او مقرری پرداخت کنید. در واقع امام با این برخورد می‏خواهد به مسلمانان نشان دهند که این نگرش در اسلام فقط به مسلمانان اختصاص ندارد، بلکه این نگرش انسانی است.
عدالت سیاسی و اجتماعی
مصداق دیگر انحراف اجتماعی، ظلم سیاسی است که دارای ابعاد وسیعی می‏باشد. از جمله آنها می‏توان به مسلط شدن افراد ناصالح بر مردم، بر خورد مستبدانه و متکبرانه با مردم و اهمیت ندادن به رضایت مسلمین اشاره نمود.
رضایت مردم
در مورد اهمیت به رضایت مسلمین روایات متعددی است که به چند نمونه اشاره می‏شود:
رسول اکرم(ص) می‏فرماید: «یابن ابی طالب لک ولاء امتی فان ولوک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه… »،[13] ای پسر ابی طالب، ولایت امت من برای تو است، اما اگر می‏خواهی این ولایت را اعمال کنی، توجه به رضایت مردم داشته باش، اگر مردم با مسالمت، پذیرای ولایت تو شدند، امر آنها را به دست بگیر، ولی اگر اختلاف کردند، آنها را به حال خودشان وابگذار.
در واقع این مطلب همان مردم سالاری دینی است که مقام معظم رهبری به آن اشاره نموده اند. به همین دلیل امام علی(ع) از اجبار استفاده نکردند، با وجود اینکه می‏توانستند از زور استفاده نمایند. به عنوان نمونه زمانی که پیغمبر اکرم(ص) از دنیا رفته بودند، «عباس» عموی پیامبر اکرم(ص) نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: علی دست بده تا با تو به عنوان خلیفه رسول خدا بیعت کنم، تا هیچ دو نفری در مورد تو اختلاف نکنند. حضرت فرمودند: پیغمبر اکرم(ص) به من وصیت نمودند که او را کفن کنم و من الان مشغول این کار مهم هستم. لذا ایشان حاضر نشدند، از یک واجب الهی بگذرند، برای اینکه سوء استفاده از فرصت کنند، یا زودتر از دیگران بدون اینکه احراز رضایت مردم را نمایند، حکومت را به دست بگیرند. همچنین به امام علی(ع) پیشنهادهای مشابه دیگری شد که ایشان هیچ کدام را قبول نکردند. اگر چه بعضی از این پیشنهادها انحرافی بود، ولی اگر کسی به آن مبانی محکم اعتقاد نداشت، می‏توانست بگوید، از این فرصت استفاده می‏کنم و قدرت را بدست می‏آورم، بعد این افراد که من را کمک کردند، تا قدرت را بدست آورم، کنار می‏گذارم. متأسفانه این سوء استفاده‏ها الان تبدیل به یک نوع زرنگی و سیاست شده است. زیرا می‏گویند، یکی از محاسن فلان پادشاه و یا حاکم و یا وزیر این است که با دیگران همکاری می‏کند و وقتی قدرت را به دست آورد آنها را کنار می‏گذارد. اما امیرالمؤمنین(ع) این کار را نکرد، حتی در شورای شش نفری که خلیفه دوم تعیین کرده بود، حاضر به گفتن یک کلمه حرف خلاف نشدند و جالب است، عثمان که قبول کرده بود، طبق سنت شیخین عمل نماید، به سیرة آنها هم عمل نکرد. در همین مورد امام علی(ع) می‏فرمایند:« لنا حق فان اعطیناه و الا رکبنا اعجاز الابل و ان طال السری…»،[14]ما حقی داریم، اگر مردم این حق را به ما دادند که بهتر و اگر این حق به ما داده نشد، صبر می‏کنیم (نه اینکه بازور حق را بگیریم) اگر چه خیلی هم طول بکشد. یا بعد از کشته شدن عثمان که مردم نزد امام علی(ع) آمدند و از ایشان درخواست خلافت کردند و برای امام محرز شد که مردم واقعاً راضی به این امر هستند، فرمودند: «ان بیعتی لاتکون خفیاً و لاتکون الا عن رضا المسلمین»،[15]بیعت من نباید مخفیانه باشد، بلکه با رضایت مسلمین و در حضور مردم باید باشد و این مسأله نشانه اهتمام به رضایت مردم در نزد امام علی (ع) می‏باشد که امروزه از آن به «مقبولیت اجتماعی» تعبیر می‏شود.
همچنین امام علی(ع) زمانی که وارد کوفه شدند، «ابوموسی اشعری» حاکم آنجا بودند. ایشان در نظر داشتند که ابوموسی اشعری را بردارند، در این هنگام «مالک اشتر» نزد امام آمد و گفت: «ان اهل الکوفه به راضون… »،[16]یعنی اگر امر دائر مدار یک فرمانداری شود که صلاحیت چندانی ندارد ولی مردم به او راضی هستند نسبت به فرمانداری که مردم به او راضی نیستند و صلاحیت دارد، باید همان فرماندار اول انتخاب شود. دلیل این امر هم واضح است، چون اگر فرمانروا صالح باشد ولی مردم راضی نباشند مردم اطاعت نمی‏کنند و خودش هم موفق به انجام کاری نمی‏شود و شخصیت او هم از بین می‏رود.
انتقاد پذیری
یکی دیگر از مصادیق ظلم سیاسی جلوگیری از انتقاد مردم و مجازات نمودن منتقدان حکومت است. روش حکومت اسلامی در برخورد با منتقدان باید روشی همراه با رأفت و ملایمت باشد، از این روش، امام علی(ع) در حکومت خود استفاده می‏نمود به همین دلیل موارد متعددی وجود دارد که در مقابل امام علی(ع) می‏ایستادند و حرف‏هایشان را می‏زدند. در روایتی داریم که امام علی(ع) در میان اصحاب نشسته بودند، در این هنگام فرد خارجی وارد شد و گفت «الحکم لله لا لک یا علی» و این جمله را دوبار تکرار نمودند و حضرت جواب ندادند، وقتی برای بار سوم تکرار نمود، امام علی(ع) فرمودند: پسر ابوطالب از حکم خدا بدش نمی‏آید و در مقابل خوارج، امام علی(ع) بارها فرمودند: تا در مقابل حکومت قیام نکرده اید، ما حتی روزی شما را از بیت المال قطع نمی‏کنیم و شما را به نماز جماعت‏های خودمان راه می‏دهیم و با شما زندگی می‏کنیم. اگر چه اطرافیان امام علی(ع) نظرشان این بود که باید با شدت با آنها برخورد شود، اما امام اجازه خشونت به آنها نمی‏دادند.
عدالت فرهنگی
مورد سوم از انحرافات اجتماعی، ظلم فرهنگی است. ترویج علوم و فنون مضر یا لااقل غیر مفید و در خیلی موارد سرگرم کننده از موارد ظلم فرهنگی در جامعه است. زیرا این علوم مردم را از کسب علوم مفیدتر باز می‏دارد.
امام صادق(ع) می‏فرماید: پدر من چنین می‏فرمودند: «اعتزل ما لایعنیک»،[17]«چیزی که فایده‏ای ندارد، رهایش کن». در کشور اسلامی علوم و فنونی است که اصلاً فایده‏ای جز سرگرمی ندارد، اینها را باید کنار گذاشت، لذا حکومت اسلامی باید راهی را باز نماید که سرگرمی و تفریح مردم از راه مسائل معقول و منطقی تأمین شود تا ضرر به اهداف و جنبه‏های دیگر انسان وارد نشود.
یکی دیگر از مصادیق ظلم فرهنگی تحمیق و فریب دادن مردم است. در این حالت حب و بغض‏های کاذب برای مردم ایجاد می‏شود که این امر در زمان حاضر از طریق تبلیغات انجام می‏شود، کتاب‏های زیادی در رابطه با تبلیغات و تأثیرات شگرف آن نوشته شده است. به عنوان نمونه در تبلیغات از رنگ‏هایی استفاده می‏شود، تا تبلیغات تأثیر بیشتری داشته باشد، تکراری بودن تبلیغات هم به همین منظور انجام می‏شود که در اثر تکرار زیاد، بیننده آن را حفظ می‏شود و ناخودآگاه برای خرید وسایل در فروشگاه‏ها بسوی این اجناس تمایل پیدا می‏کند.
مصداق دیگر ظلم فرهنگی، تشویق روحیه مصرف گرایی و تجمل گرایی می‏باشد. این نمونه در کشور خودمان بسیار واضح است، اگر زمان حال را با بیست سال پیش مقایسه کنید، کاملاً معلوم می‏شود که چقدر روحیه مصرف گرایی و تجمل پرستی در مردم زیاد شده است، مظاهر آن را در خانه‏های مجلل، مهریه‏ها، جشن‏های عقد و عروسی، جهیزیه و … می‏توان مشاهده نمود.
مواسات
یکی دیگر از مصادیق انحرافات اجتماعی، تشویق بی خبری نسبت به دیگران و حفظ منافع خود و خودخواهی می‏باشد. شکل‏های مختلفی از خودخواهی در نوشته‏ها، تصاویر و … مشاهده می‏شود. یکی از مصادیق بارز انحراف اجتماعی نبودن حس همـدردی است که حتـی در کلمـات مـردم هم رواج پیــدا کــرده است، مثـل اینکـه به دیگـران بگـوئیـم: « ایـن مشــکل شمـــاست» که اصــطلاحـاً به آن«.This is your problem», می‏گویند. یعنی فرد مشکل زن و بچه خود را چون احساس مسئولیت نسبت به آنها دارد، حل می‏کند اما دیگران چون برای او مهم نیستند، کاری برای آنها انجام نمی‏دهد. در مقابل این انحراف، اصل «مواسات» و همدردی با دیگران است که در اسلام بر آن تأکید شده است.
عدم غیبت
یکی دیگر از مصادیق انحرافات اجتماعی که از آن تعبیر به ظلم اخلاقی هم می‏شود، رواج مفاسد اخلاقی می‏باشد، نمونه بارز آن رواج غیبت‏های کتبی در روزنامه‏ها و مجلات است، اثر این نوع غیبت‏ها از غیبت‏های گفتاری بیشتر است، چون غیبت‏های گفتاری در یک زمان افرادی آن را می‏شنوند و تمام می‏شود، اما غیبت نوشتاری تا زمانی که آن مجله، کتاب و … وجود دارد، تأثیر آن گناه هم ادامه دارد و تبدیل به سندی ماندگار برای آیندگان می‏شود.
تعادل در برنامه ریزی
یکی دیگر از نمودهای ظلم اخلاقی، وارونه نشان دادن ارزش‏های صحیح است. مثلاً در این زمان بر بیرون رفتن زن از خانه تأکید می‏شود و چهره زن موفق از بین زنانی انتخاب می‏شود که در خارج از خانه کار می‏کنند، در این حال زنی که بیرون از خانه کار نمی‏کند، ولی در امر شوهر داری و تربیت فرزندان خود کوشاست، احساس شکست و عدم موفقیت می‏کند و فکر می‏کند برای موفقیت فقط باید کار خارج از خانه داشته باشد. البته این سخن اشتباه تلقی نشود، زیرا در مواردی کشور احتیاج به حضور زنان دارد، اما اگر این به صورت یک فرهنگ و ارزش خاص زنان تبدیل شود، خطرناک است. در اینجا، خلأ الگو، مطرح می‏باشد. ما از یک زن طبق ارزش‏های اسلامی الگو مناسب نساخته ایم، لذا بعضی از مردم به دنبال الگوهای نامناسب رفتند. ما فقط در شعار می‏گوییم، حضرت زهرا(س) الگوی ماست، اما آیا در عمل این کار را انجام داده ایم. آن حضرت با وجود تمام توانمندی‏هایی که داشتند، ترجیح دادند در خانه باشند و تا ضرورت اقتضا نکرد، در اجتماع حضور پیدا نکردند. وقتی که ما بدون برنامه و مدیریت اجتماعی زنان را به جامعه کشاندیم، باید منتظر بروز مشکلات در آینده باشیم. یکی از آن مشکلات که جدیداً بروز کرده، افزایش اختلاف خانوادگی و طلاق است. این نکته قابل توجهی است که ما چرا سیاستی را در پیش گرفته ایم که منجر به چنین مشکلاتی شود؟ اما وقتی نسبت به بعضی از قوانین کشورهای اروپایی نظر می‏اندازیم، متوجه می‏شویم که این مشکلات کمتر در آنجا موجود است. مثلاً؛ در فرانسه زن کارمندی که چهار فرزند داشته باشد، تمام حقوق خویش را دریافت می‏کند، بدون اینکه سر کار برود. برای اینکه در خانه بماند و از فرزندانش مراقبت کند. ما باید این تلقی را در جامعه ایجاد کنیم که فقط به کار بیرون کار نمی‏گویند و اگر خواستیم زنان را تشویق به کار بیرون از خانه بکنیم، باید ضرورت و ارزش‏های اهم و مهم کار را، برای او معین کنیم، تا اهم را فدای مهم نکند.
نظم عمومی
نکته مهم در انحرافات اجتماعی این است که در آن هم حق الله و هم حق الناس نقض می‏شود، چون بعضی از گناهان فقط حق الله هستند و بعضی از گناهان فقط حق الناس. اما در این گونه انحرافات هر دو حق ضایع می‏شود، مرحوم علامه نائینی می‏نویسد: «در حکومت استبدادی سه ظلم صورت می‏گیرد، «ظلم در حق خدا، ظلم در حق معصوم(ع) و ظلم در حق مردم»،[18]در این حال اصطلاحاً می‏گویند «نظم عمومی» به هم می‏خورد. ممکن است، کسی ظلمی را در حق فردی انجام دهد و آن فرد هم از حق خود بگذرد، اما قانونگذار که نمی‏تواند از حق خود بگذرد، زیرا فرد با انجام آن ظلم، نظم اجتماعی را از بین برده است، پس دامنه ظلم او فقط آن فرد را شامل نمی‏شود، بلکه اجتماع را هم در بر می‏گیرد. این مسئله هم در فقه و هم در حقوق به آن اشاره شده است که اگر کسی این نظم را بر هم زند، اگر چه شاکی خصوصی آن رضایت بدهد، ولی باز قابل پیگیری است.
* موارد اشتراک و افتراق در رابطه با انحرافات اجتماعی بین حکومت اسلامی و غیر اسلامی را بیان فرمائید.
§ هر چیزی که مخالف اهداف و ارزش‏های تعریف شده یک حکومت باشد، انحراف محسوب می‏گردد. ارزش‏های تعریف شده در زمان حاضر در قانون اساسی تدوین گردیده است. بنابراین هر چیزی که ضد قانون اساسی باشد، انحراف است. در این صورت بر حسب مقایسه قوانین حکومت‏های اسلامی با غیر اسلامی می‏توان موارد افتراق و اشتراک آنها را در تعریف ارزش‏ها و به تبع آن در نوع انحرافات تشخیص داد. بعضی از انحرافات در حکومت اسلامی و غیر اسلامی فرق نمی‏کند. مثل عدالت اقتصادی یا عدالت حقوقی که تمام کشورها در صدد رسیدن به آن هستند، اگر چه از جهت معنا و روش با هم فرق دارند. بنابراین هر آنچه که این عدالت را بر هم بزند، به عنوان انحراف محسوب می‏شود، به همین دلیل جان و مال مردم در تمام حکومت‏ها مورد احترام است و هر چه که سبب برهم زدن این امنیت شود، به عنوان جرم حساب می‏شود. مثل: دزدی، تضییع حقوق مردم، تجمع ثروت از غیر طریق عادلانه، کلاهبرداری، جرائم منافی عفت و … ، اما آن دسته از انحرافاتی که اختصاص به حکومت اسلامی دارد، در زمینه اعتقادی می‏توان به انسان محوری، نسبیت، اومانیسم، لیبرالیسم و پلورالیسم که در مقابل خدا محوری قرار دارند،‌ اشاره نمود.
در حکومت اسلامی آنچه ارزش است، خدا محوری در گفتار، اعمال و کردار است، حال اگر خلاف این دیده شود، نشان از انحراف در حکومت اسلامی دارد. به جای لیبرالیسم باید از آزادی در چارچوب مقررات اسلامی سخن راند، به جای پلورالیسم از اسلام ناب باید بهره برد و به آن عمل نمود. این طور نیست هر مکتبی از حق بهره ای داشته باشد، از اصالت برخوردار باشد. اما این موارد در حکومت غیر اسلامی نه تنها انحراف نمی‏باشد، حتی در بعضی کشورها عکس این موضوع حاکم است،‌ به گونه ای که اگر نشانی از اسلام وجود داشته باشد، جرم محسوب می‏شود، همچنان که نشان دادن ظواهر مذهبی در فرانسه جرم است. زیرا بر حسب قوانین آنها نباید در کارهای اجتماعی نمودی از مسائل دینی آشکار شود که این همان باطن و روح جدایی دین از سیاست است. یعنی برای جسم و مال انسان ارزش قائل می‏شوند، اما برای روح انسان ارزشی قائل نیستند. باید دقت شود که ظهور اومانیسم و لیبرالیسم فقط در اخلاقیات نیست، بلکه در تمام اعمال، حتی در مسائل حقوقی ظهور پیدا می‏کند. مثلاً کشوری که اومانیسم را قبول دارد، تا آنجایی که ممکن است قوانین حقوقی را تدوین می‏نماید که به آزادی‏های افراد لطمه نزند، اگر چه این آزادی خلاف مسائل اخلاقی و ارزشی باشد. آنها آزادی را محدوده به موردی می‏دانند که آزادی یک فرد، آزادی دیگران را محدود نماید که این با مبانی ما تعارض آشکار دارد.
* وظیفه حاکمان اسلامی نسبت به انحرافات اجتماعی را بیان نمایید.
§ چون وظیفه حکومت اسلامی برقراری عدالت همه جانبه است، لذا طبیعی است، با هر گونه انحراف اجتماعی که مانع تحقق عدالت است، مبارزه شود که این کار از دو راه میسر است: راهکار فرهنگی و راهکار قانونی؛ راهکارهای فرهنگی بخشی از آن مربوط به کارگزاران و بخشی دیگر مربوط به عموم مردم است. در بخشی که مربوط به کارگزاران است، مهمترین قسم آن صلاحیت داشتن حاکم و کارگزاران می‏باشد، زیرا اگر کارگزاران صالح باشند، عموم مردم هم صالح خواهند شد، «لایصلح الناس الا بامام»[19]مردم صالح نمی‏شوند، مگر امام و حاکم صالح باشد، به همین دلیل در ضرب المثل عربی آمده: «الناس علی دین ملوکهم».
اگر ملک ز باغ رعیت خورد سیبی                         بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به همین جهت تأثیر حاکمان در نگرش مردم و در الگو برداری مردم بسیار زیاد است. لذا بیشتر راهکارهای مقابله با انحرافات اجتماعی مربوط به کارگزاران است که به چند مورد اشاره می‏شود:
استکبار زدایی
استکبار زدایی و ایجاد تلقی صحیح در مردم نسبت به حکومت باید از طرف حاکمان اجرا شود، اما این تلقی و باور خیلی از وقت‏ها وجود ندارد. انتقاد از مقام مسئول صحیح است و باعث تضعیف حکومت نمی‏شود، بلکه با بر طرف کردن شبهات سبب می‏شود که مردم تلقی صحیح نسبت به حکومت پیدا کنند. امام علی(ع) در عهدنامه معروف مالک اشتر می‏فرماید:« لاتقولنّ انی مؤمّر امر فأطاع»،[20]نگو، اکنون که من بر مردم مسلط هستم، از من فرمان دادن است و از مردم اطاعت کردن. زیرا این کار مثل راه یافتن فساد در دل، ضعف در دین و دور شدن از نعمت الهی است. «ایاک و مسامات الیه فی عظمته»،[21]بپرهیز که در بزرگی، خودت را با خدا شریک و شبیه سازی.
امانت دانستن حکومت
تصویری که امام علی(ع) از حکومت برای کارگزار خویش نشان می‏دهد، امانت بودن حکومت است. امام برای اشعث بن قیس که کارگزار حضرت در آذربایجان بود، چنین می‏نویسد: «ان عملک لیس لک یطعمة و لکنه فی عنقک أمانة»[22] منصب فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نبوده، بلکه امانتی در گردن تو است. اگر حاکم حکومت خویش را امانت تلقی نماید، درصدد اصلاح کار مردم و به دنبال کسب رضایت آنان برمی‏آید، البته نه از هر طریقی، به همین جهت امام علی(ع) در نامه ای به مالک اشتر می‏فرمایند:« و لتکن أحب الأمور الیک أوسطها فی الحق و أعمها فی العدل و أجمعها لرضی الرعیة فان سخط العامة یحجف یرضی الخاصة»[23]محبوب ترین عمل در نزد تو باید معتدل ترین امر از نظر حقانیت باشد، گسترده ترین امر از نظر عدالت باشد و بیشترین رضایت مردم را تأمین نماید، زیرا اگر مردم ناراضی باشند، رضایت خواص فاید
ه ای ندارد، اما اگر خواص ناراضی باشند، آنها فقط یک گروه از مردم هستند که عدم رضایتشان ضرری ندارد.
مدیریت صحیح
برنامه ریزی و برقراری مدیریت صحیح از طرف حاکمان باید اعمال شود، یکی از راهها برای اعمال مدیریت صحیح، این است که فرقی بین افراد نیکوکار و بدکار گذاشته شود. در نامه امام علی(ع) به مالک اشتر به این موضوع اشاره شده است:
«و لاتکونن المحسن و المسئی عندک بمنزلة سواء».[24]
مردم داری
حاکم باید به مردم نگاهی مهربان داشته باشد. اگر حاکم نسبت به مردم این نگاه را داشته باشد، از انحرافات و فسادهای حکومتی در اجتماع جلوگیری می‏شود. چون برخورد آنها با مردم به مهربانی و عطوفت انجام می‏گیرد و این نگاه دیگر اجازه ظلم، تجاوز و تعدی به حقوق مردم را به آنها نمی‏دهد و کار مردم به سرانجام می‏رسد. پیامبر اکرم(ص) می‏فرماید:« لا تصلح الامامة الا لرجل فیه ثلاث خصال ورع یحجره عن معاصی الله و حلم یملک به غضبه و حسن الولایة علی من یلی»،[25]«امامت و رهبری شایسته نیست، مگر برای انسانی که سه خصلت داشته باشند، ورعی که او را از معصیت خدا دور نگه دارد، بردباری که غضبش را نگه دارد و نیکو ولایت کردن به کسانی که تحت ولایت او هستند». در موردی دیگر پیامبر اکرم(ص) می‏فرمایند:«جبلت القلوب علی حب من أحسن الیها و بغض من أساء الیها»[26]مردم به طور فطری به این صورت هستند، دوست دارند کسانی را که به آنها نیکی می‏کنند و دشمن می‏شمارند، کسانی را که به آنها بدی می‏کنند.
«انس بن مالک» راجع به شخصیت پیامبر اکرم(ص) می‏نویسد:« لم یکن شخصاً أحب الیهم من رسول الله»،[27]هیچ شخصی محبوب تر از رسول خدا(ص) نزد مسلمانان نبود. در مورد سیره پیامبر اکرم(ص) روایت شده: «کان النبی رقیق القلب، رحیما بکل مسلم»،[28]پیامبر اکرم(ص) به هر مسلمانی مهربانی می‏نمودند، حتی با افرادی که با بدترین روش با پیامبر اکرم(ص) رفتار می‏کردند.
دسترسی مردم به حاکم
با رعایت اصل عدم احتجاب، رابطه حاکم و مردم اصلاح می‏شود. امام علی(ع) خطاب به حکام می‏فرمایند: «فلا تطولن احتجابک عن رعیتک»[29] نباید به داخل خانه بروی و در را ببندی تا دسترسی مردم به تو میسر نباشد. پس زمانی را اختصاص بده که مردم با تو بدون مانع و دربان ملاقات کنند، زیرا من از رسول خدا(ص) مکرر شنیدم که می‏فرمود: ملتی که حق ناتوان را از زورمندان بی اضطراب و بهانه ای باز نستاند، رستگار نخواهد شد.[30] همچنین در روایت دیگری آمده است که امام حسن(ع) از امیرالمؤمنان(ع) سؤال می‏نماید که پیامبر اکرم(ص) اوقاتش را چگونه تقسیم می‏نمود. امام می‏فرمایند: «کان رسول الله اذا اوی الی منزله… »[31]وقتی به خانه می‏آمدند، اوقات خود را به سه بخش تقسیم می‏نمودند، یک بخش آن را به عبادت خداوند متعال، بخش دیگر را به خانواده و آخرین بخش را هم در اختیار مردم می‏گذاشتند. حضرت در بسیاری از ساعات روز بین مردم بودند. امام علی(ع) در زمان خلافتشان می‏آمدند، بیرون از خانه می‏نشستند و به مشکلات مردم رسیدگی می‏نمودند، وقتی به حضرت می‏گفتند: چرا اینجا می‏نشینید، ایشان می‏فرمودند:« شاید کسی بیاید و خجالت بکشد که بیاید توی خانه و فکر کند که من چون حاکم هستم نمی‏تواند حرفش را به من بزند. من اینجا می‏نشینم که هر کس آمد به آسانی به من دسترسی پیدا کند».
آنچه که ذکر شد، اجمالی از ویژگی‏ها و اوصاف حاکمان اسلامی می‏باشد که باید حاکمان اسلامی حائز این صفات باشند. اما در پیشگیری و برطرف نمودن انحرافات اجتماعی باید توجه داشت که اضافه بر قانون و مجریان عادل، خواست مردم برای اجرای احکام اسلامی هم، مهم می‏باشد.
 
 
پی نوشتها:

 [1] - طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج12، ص331.
[2] - میرزای نوری، مستدرک الوسایل، ج11، ص 318.
[3] - اعراف، 157.
[4]- الکینی، کافی، ج8، ص 386.
[5] -مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج6، ص249.
[6] - ابن ابی جمهور الاحسائی، عوالی اللئآلی، ج4.
[7] - مجلسی، پیشین، ج78، ص 83.
[8] - میرزای نوری، پیشین، ج11، ص318.
[9] - شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص 154.
[10] - مجلسی، پیشین، ج75، ص341.
[11] - نهج البلاغه، حکمت 328.
[12] - شیخ طوسی، پیشین، ج6، ص 293.
[13] - میرزای نوری، پیشین، ج11، ص78.
[14] - نهج البلاغه،حکمت 22.
[15] - تاریخ طبری، ج5، ص152.
[16] - مجلسی، پیشین، ج32، ص 86..
[17] - حرعاملی، وسایل الشیعه، ج12، ص32.
[18] - نائینی، تنبیهة الامه و تنزیه العلة.
[19] - بحار الانوار،پیشین، ج23، ص22.
[20] - نهج البلاغه، نامه 52.
[21] - همان، نامه 53.
[22] - همان، نامه 5.
[23] -همان، نامه 53.
[24] - همان.
[25] - الکلینی، پیشین، ج1، ص 407.
[26] - شیخ صدوق، من لایحضر الفقیه،ج4، ص 419.
[27] - مجلسی، پیشین، ج16، ص 229.
[28] - حرعاملی، پیشین، ج3، ص 377.
[29] - نهج البلاغه، نامه 53.
[30] - همان.
[31] - رضی الدین حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص13.

تبلیغات