آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

متن

دون تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضاء خانواده و طرز ارتباط والدین با فرزندان، در شکل گیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان نقش و اهمیت زیادی دارد. روانشناسان معتقدند محیط خانه اولین و با دوام ترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است.[1]خانواده و نفوذ والدین در فرزندان به جنبه‏های ارثی محدود نمی‏شود، بلکه در تمام ابعاد وجودی فرد نقش مؤثری ایفا می‏کند. گرچه گاهی والدین آگاهانه درصدند تا مطالبی را به فرزندان خود بیاموزند، ولی در بسیاری از موقعیت ها، کودکان از رفتار والدین چیزهایی را فرامی‏گیرند که خود آنها متوجه نیستند. آنها، از طریق خانواده و محیط کوچک خانه، با دنیای خارج آشنا می‏شوند، طرز معاشرت و روابط اجتماعی با دیگران را می‏آموزند و راه و رسم زندگی، اخلاق و فلسفه اجتماعی و آداب و رسوم آن را فرامی‏‏گیرند. با توجه به کارکردهای مهم آموزشی و تربیتی خانواده و اهمیت رابطه والد- فرزند، هر یک از مکاتب روانشناسی با توجه به مبانی و اصول خود و برحسب میزان تأکیدی که نسبت به یکی از ابعاد رفتاری، انگیزشی و شناختی انسان دارند، الگو و روش خاصی را در فرزندپروری معرفی می‏کنند. در سه دهه اول قرن میلادی حاضر، روشهای فرزندپروری، با الهام از مکتب رفتارگرایی،[2]درصدد ایجاد عادات «خوب» و خاموش کردن عادات «بد» بود. این دیدگاه عینی، کنترل شده و غیر عاطفی در زمینة تربیت فرزند، به شکل اغراق آمیزی در بیان «جان واتسون»[3]بنیانگذار مکتب رفتارگرایی نمایان است: «برای تربیت کودک شیوة معقولی وجود دارد. با بچه طوری رفتار کنید که گویی بزرگسال کم سن و سال است. با نهایت دقت به او لباس بپوشانید و حمامش کنید، با او به شیوة عینی و با استواری ملاطفت آمیزی رفتار کنید، هرگز او را در آغوش نگیرید و روی زانو خود ننشانید. اگر ناچار شوید فقط در موقع شب‏خوش گفتن، یک بار پیشانی او را ببوسید، صبح هنگام با او دست بدهید. اگر او موفقیت چشمگیری در یک کار دشوار از خود نشان داد، دستی به سر و گوش او بکشید. بد نیست این روش را آزمایش کنید. ظرف یک هفته درخواهید یافت که چه آسان می‏شود با بچه یک رفتار کاملاً جدی و در عین حال ملاطفت آمیز داشت و آنگاه از روش احساساتی خود که قبلاً دنبال می‏کردید به شدت شرمنده خواهید شد.»[4]
اما بعد از1940 شیوه های فرزند پروری در جهت سهل گیری[5] و انعطاف پذیری بیشتر دگرگون شد و متأثر از مکتب روان تحلیل گری[6] بر امنیت عاطفی کودک و پرهیز از زیانهای ناشی از کنترل شدید تکانه های طبیعی تأکید گردید. مطابق نظر دکتر بنیامین اسپاک[7]به والدین توصیه ‏شد که از حس طبیعی خود پیروی کنند و از برنامه های انعطاف پذیری استفاده نمایند که هم با نیازهای خود آنان و هم با نیازهای کودک سازگاری دارد. اما در حال حاضر والدین احساس می‏کنند که سهل گیری، روش مناسبی برای فرزند پروری و ارتباط صحیح والد ـ فرزندی نیست، لذا نیازمند شیوة جدیدی هستیم که حدفاصل دو روش فوق باشد، یعنی روش «کنترل در حد اعتدال» که هم از افراط گرایی روش اول به دور باشد و هم دچار تفریط روش دوم نشود.
انواع روابط والد ـ فرزند
رابطة اعضاء یک خانواده ممکن است به سه صورت محدودیت مطلق، آزادی مطلق و عدم دخالت افراد خانواده در کار یکدیگر و نهایتاً آزادی مشروط ظاهر شود:
نوع اول: محدودیت مطلق
در چنین خانواده هایی، معمولاً یک نفر بر تمام اعمال و رفتار دیگران حاکم است. این فرد غالباً، پدر (پدرسالاری) و در بعضی موارد، مادر خانواده (مادر سالاری) است و گاهی نیز برادر یا خواهر بزرگتر نسبت به دیگر اعضاء خانواده با چنین روشی رفتار می‏کند، در این خانواده فقط یک نفر تصمیم می‏‏گیرد، هدف تعیین می‏کند، راه نشان می‏دهد، وظیفه افراد را مشخص می‏کند، امور زندگی را ترتیب می‏دهد، همه باید مطابق دلخواه و میل او رفتار کنند، او فقط حق اظهار نظر دارد و دستورش باید بدون چون و چرا از طرف دیگران به معرض اجرا درآید و در کوچکترین عملی که دیگران انجام می‏دهند، دخالت ‏نماید. ارزش کار دیگران توسط وی تعیین می‏شود. آنچه را او خوب بداند، خوب است و آنچه به نظر او بد جلوه کند، بد تلقی می‏شود. او در کارهای خصوصی اعضاء خانواده دخالت می‏کند. کار، تحصیل، وقت گردش، استراحت و خواب افراد را معین می‏سازد. او می‏تواند از دیگران انتقاد کند، ولی آنچه خود او انجام می‏دهد، بدون چون و چرا باید مورد تأیید دیگران واقع شود. او مصالح خانواده و اعضاء آن را تشخیص می‏دهد و دیگران باید نظرش را در این مورد قبول کنند.
پیامدها و عوارض نامطلوب محدودیت مطلق
در این اینگونه خانواده ها شاهد پیامدها و عوارض نامطلوب و ناگواری هستیم که به بعضی از آنها اشاره می‏شود:
1- ترس و وحشت بر اعضای خانواده مستولی است و آنان احساس می‏کنند هیچ شخصیتی ندارند و به عنوان یک عضو قابل احترام با آنها رفتار نمی‏شود. در نتیجه در چنین خانواده ای، فرزندان احساس امنیت نمی‏کنند و وضع آنها همیشه متزلزل است.[8]
2- اعضاء خانواده هدف انجام کارها را نمی‏دانند و جرأت نمی‏کنند دلیل آنها را بپرسند. گرچه از یک نظم و انضباط خوبی در ظاهر برخوردارند، اما این انضباط تحمیلی است و منجر به رنج بیشتر و گاهی افسردگی می‏شود.
3- فرزندان چنین خانواده هایی ظاهراً در حالت تسلیم و اطاعت از پدر یا مادر خویش می‏باشند، ولی در واقع دچار هیجان و اضطراب هستند. چنین افرادی به طور خودکار می‏آموزند که همین روش و حالت را در برابر دیگران داشته باشند و حالت خصومت و دشمنی به خود بگیرند، در نتیجه به بچه های همسن یا کوچکتر از خود آزار می‏رسانند.[9]
4- از آنجا که این افراد در محیط خانواده، افکار و عقاید خاصی را بدون چون و چرا از پدر یا مادر خویش پذیرفته‏اند، افرادی متعصب خواهند بود که تحمل اندیشه های مخالف را نخواهند داشت.
5- چنین افرادی قدرت ایجاد ارتباط مثبت با دیگران را ندارند. به عبارت دیگر در زمینه عاطفی و اجتماعی به طور کافی رشد نکرده‏اند.[10]
6- بدبینی این افراد نسبت به بزرگسالان یکی دیگر از پیامدهای روش تربیتی از نوع محدودیت مطلق است.
7- اغلب افرادی که در این فضا رشد می‏کنند، ضعیف النفس بوده و از قبول مسئولیت خودداری می‏کنند و در مراحل مختلف زندگی از ضعف و بی لیاقتی رنج می‏برند و در تحصیل خویش نیز موفق نیستند.
8- محدودیت مطلق در خانه و روش پدرسالاری یا مادرسالاری باعث شکسته شدن و از بین رفتن روحیه خلاقیت و مانع بروز و ظهور استعدادها می‏باشد و به اعضاء خانواده اجازه فعالیت های نو و شکوفایی استعدادهایشان را نمی‏دهد.[11]
9- در بعضی موارد محدودیت مطلق سبب ایجاد و یا افزایش احساس کهتری و خود کم بینی فرد می‏شود و در نتیجه سبب هجوم افکار منفی دربارة خود و نارضایتی از خویشتن و دیگر اختلالات عاطفی خواهد شد.
10- پدر سالاری یا مادر سالاری باعث سرکوب روحیه مشاوره و همکاری و تعاون با دیگران می‏شود.
نوع دوم: آزادی مطلق
در چنین خانواده هایی به فرزندان اجازه داده می‏شود که به خواسته های خود آنگونه که می‏خواهند دست یابند و آرزوهای خود را برآورده نمایند. به عبارت دیگر افراد دارای آزادی مطلق‏اند و هر چه را که تمایل داشته باشند، می‏توانند انجام دهند. شعار طرفداران دیدگاه فوق این است که «بگذار هر چه خواستند، بکنند» و کسی یا چیزی نباید مانع آنها شده و در کارشان دخالت کند، بلکه باید آزاد باشند و به هر کاری که می‏خواهند دست بزنند، هر عملی را بتوانند مرتکب شوند و کسی با آنها کاری نداشته باشد. بسیاری از روان تحلیل گران همچون «کارن هورنای»[12]بر این باورند که سلب آزادی، موجب عقده روانی در فرد و اختلال در زندگی آینده او خواهد شد. زیرا هرخواسته، از نیازی در درون فرد حکایت می‏کند و ضروری است در اسرع وقت آن نیاز تأمین و ارضاء شود، زیرا در صورت سرکوب و ایجاد محدودیت، فرد دچار افسردگی می‏شود و در واقع همین تمایلات و خواسته های فرزندان، بهترین راهنمای آنها برای رسیدن به سلامت جسمی و روانی و سعادت آنها می‏باشد تا با آزادی کامل و مطلق، برای کسب نشاط و شادابی روانی حال و آینده خویش تلاش و فعالیت کنند. در چنین خانواده هایی (فرزند سالاری) فرزندان فعال مایشاء هستند و خواسته ها و تمایلات آنها، محور اصلی و خط دهندة فعالیت اعضای خانواده، حتی والدین آنها می‏باشد. چنین روش فرزند پروری نتایج و پیامدهایی در پی دارد که به علت شیوع آن ضروری است با دقت و تأمل بیشتر مورد بررسی قرار گیرد.
پیامدها و عوارض نامطلوب آزادی مطلق
1- فرزندان خانواده های با آزادی مطلق، معمولاً سست عنصر و بی اراده یا حداقل کم اراده‏اند.[13]
2- فرزندان چنین خانواده هایی به دلیل عادت کردن به آزادی مطلق و بی بندوباری نمی‏توانند خود را کنترل کنند و در نتیجه به ورشکستگی تربیتی و اخلاقی دچار می‏شوند.[14]
3- آزادی مطلق و بی بندوباری حاکم در چنین خانواده هایی موجب فراهم شدن زمینه های بزهکاری در عرصه حیات اجتماعی کودکان می‏شود.
4- در بیشتر موارد تمایلات فرزند با خواسته های سایر اعضای خانواده تصادم و برخورد کرده و سبب نزاع و درگیری بین آنها می‏شود.
5- از آنجا که در خانواده های فرزند سالار، باید خواسته های فرزندان تأمین شود، روحیة اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل می‏کند و به عبارت دیگر فرزندان این خانواده ها به نُرم های اجتماعی و فرهنگی و اصول و ارزشهای اخلاقی چندان توجهی ندارند.[15]
6- از آنجا که والدین در این نوع خانواده ها، همیشه درصدد تأمین تمام خواسته های فرزندان هستند، آنان تلاش و سختی کار را احساس نمی‏کنند و خود را در انجام کارهای شخصی ناتوان می‏دانند.[16]
7- نداشتن جرأت برای انجام کارهای مهم و اساسی، باعث سرکوب استعداد و توانایی های بالقوه و نهفته در درون فرزندان شده و بخش زیادی از توانمندیهای آنان شکوفا نخواهد شد.
8- به دنبال دو پیامد اخیر یعنی احساس عدم توانایی برای مقابله با مشکلات و عدم جرأت برای رویارویی با آنها در طول زندگی، به تدریج احساس کهتری بر آنها چیره شده که خود منشأ بسیاری از مشکلات دیگر می‏تواند باشد.
نوع سوم: آزادی مشروط
در خانواده هایی که نه «محدودیت مطلق» سایه افکنده و نه دچار معضل «آزادی مطلق» هستند، «آزادی مشروط» معیار و ملاک نوع رابطة والدـ فرزند می‏باشد؛ همة افراد و اعضاء خانواده به تناسب موقعیت و امکانات خود حق دخالت در ادارة امور خانه و اظهار نظر در بارة مسائل مختلف را دارند، این فضا و روابط بین افراد، عاقلانه ترین و انسانی ترین روش زندگی و فرزند پروری می‏باشد که در آن هر حقی، همراه تکلیف و مسئولیت است. در چنین خانواده هایی کوچکترها و بزرگسالان در مسائل مربوط به خود صلاحیت اظهار نظر داشته و در حد توان و آگاهی خویش، وظایف محوله را انجام می‏دهند. فرزندان چنین خانواده هایی بدون سختگیری و کنترل بیش از حد و یا آزادی و رهایی در انجام کارها، از یک حد تعادل و آزادی نسبی و انضباط هدایت شده برخوردارند و از نظر عاطفی نیز در یک سطح متعادل و بدون افراط و تفریط قرار دارند و به موقع از محبت والدین بهره می‏جویند و شخصیت آنها در خانه مورد احترام قرار می‏‏گیرد. جایگاه فرزندان در جمع خانواده مشخص و محفوظ است و با نظارت و راهنمایی مدیر خانه از قوانین و مقررات اجتماعی و خانوادگی اطاعت می‏کنند. فرزندان در این فضای عاطفی و به واسطه آزادی مشروط درمی‏یابند که چرا باید از انجام کاری خودداری کنند و یا باید در مواقع معینی وظایف خاصی را انجام دهند. این وضعیت برخلاف شیوه‏ای است که به دلیل محدودیت مطلق، از فرزندان انتظارات خاصی وجود دارد و نیز بخلاف شرایطی است که فرزندان در محیطی کاملاً آزاد و رها پرورش می‏یابند و به تمام خواسته ها و تمایلات آنها جامه عمل پوشانده می‏شود و فرزند خانواده، حاکم مطلق خانه است. فرزندان خانواده‏هایی با آزادی مشروط، نظم گرا، منضبط و تسلیم نرم های اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی هستند. در چنین خانواده هایی، فرصت کافی برای اظهار نظر به بچه ها داده می‏شود تا مشکلات خود را با والدین خویش در میان گذارند. در چنین فضایی، فرزندان می‏توانند آزادانه دیدگاه و عقیدة خود را بیان کنند و هنرها و مهارتهای بالقوه خویش را بروز دهند و در نتیجه از امنیت روانی کافی برخوردار شوند. در چنین خانواده هایی، تبعیت از قوانین و مقررات اجتماعی و اخلاقی و احترام به دیگران و رعایت هنجارهای اجتماعی و خانوادگی به خاطر ترس از والدین و یا ترس از تنبیه و سرزنش آنها نیست، بلکه فرزندان در یک جوّ عاطفی مناسب و متعادل و با اعطای آزادی نسبی و در سایه راهنمایی والدین بتدریج با اصول و قواعد اخلاقی آشنا شده و شخصاً اعمال و رفتار خود را کنترل می‏نمایند و از اعمال ناشایست خودداری می‏کنند.
در چنین خانواده هایی وقتی فرزندان بتوانند با والدین و دیگر اعضاء خانوادة‌ خود در یک فضای عاطفی متعادل و بدون هرگونه افراط و تفریط زندگی کنند و از آزادی مشروط برخوردار باشند، در مدرسه و محل تحصیل علم و دانش و دیگر مکانهای آموزشی و غیر آموزشی نیز خواهند توانست با معلم و مسئولین مدرسه و همکلاسی ها و دیگر افراد، ارتباط عاطفی و اجتماعی صحیحی برقرار کنند و آمادة همکاری و همفکری با دوستان و همسالان خود باشند و به آنها احترام گذارده و اختلاف عقاید دیگران را به راحتی پذیرا ‏شوند و به هیچ وجه درصدد تجاوز و حمله به حریم دیگران نباشند.
در سایة آزادی مشروط و مقید است که توانمندیها و استعدادهای کودکان هدر نمی‏رود و در جهت و خطی مشخص و معین هدایت می‏شود و والدین می‏توانند آن نیروهای بالقوة موجود در فرزندان خود را به سویی خاص جهت دهند.[17]
بر اساس بررسی های روانشناسان اجتماعی افرادی که در دوران کودکی، آزادی مشروط و معتدلی داشته‏اند، در بزرگسالی دشمن ظلمها و مخالف ناروایی ها بوده و به اصلاحات بزرگ اجتماعی توفیق یافته‏اند. جنبه‏های اشراق و آفرینندگی در آنان نیرومند بوده و از دنیای خود و عمر خود لذت بیشتری برده‏اند.[18]
امروزه اکثر صاحبنظران روانشناسی معتقدند بهترین جو عاطفی بین اعضاء یک خانواده، همان فضایی است که نه دچار محدودیت مطلق از طرف پدر و مادر شده و نه فرزندان از آزادی مطلق و بیش از حد برخوردار باشند، بلکه با یک انضباط هدایت شده و آزادی مشروط، تمام افراد و اعضای یک خانواده بتوانند در رشد و تعالی یکدیگر و ایجاد آرامش و آسایش در خانواده تلاش کنند و مؤثر واقع شوند، زیرا وظیفة‌ مهم خانواده تأمین آرامش و امنیت اعضای آن و تعلیم و تربیت فرزندان است. همانطور که تعلیم و تربیت مستبدانه و رابطة‌ دیکتاتوری میان والدین و فرزندان موجب سلب آرامش اعضای خانواده می‏شود، همینطور آزادی بیش از حد و فرزندسالاری نیز باعث بسیاری از نابسامانیها و ناهماهنگی ها در رشد اخلاقی، روانی و شخصیتی اعضاء خانواده است و می‏تواند برای کودکان مخرب باشد و آنها را خودخواه نماید، به طوری که توقع توجه و محبت مداوم از دیگران داشته باشند.[19] در حالی که خانواده جایی است که فرزندان باید در آنجا منش و خلقیات مثبت را در خود پرورش دهند و از خودپرستی به نوع پرستی برسند.[20]ولی در چنین فضایی فرزندان هرگز نخواهند توانست به این مرحله دست یابند، زیرا آزادی مطلق و فرزندسالاری مانع رسیدن به این هدف است.
بر اساس شواهد علمی و تجربی و با بررسی شیوه‏های فرزندپروری نتایج قابل ملاحظه‏ای بدست آمده است. پژوهشگران در این بررسی توجه خود را بر چهار بعد از ابعاد رابطة والدـ فرزند متمرکز نموده‏اند که عبارتند از:
الف) ـ کنترل
والدین تا چه اندازه سعی دارند در فعالیتهای کودکان دخالت کنند و تا چه حد می‏کوشند که وابستگی یا پرخاشگری کودکان خود را مطابق با معیارهای خویش تغییر دهند.
ب)ـ توقع رشد یافتگی
میزان فشارهایی که به کودک وارد می‏آید تا عملکرد او با میزان توانایی وی همسان باشد.
ج)ـ وضوح ارتباط بین کودک و والدین
میزان توانایی والدین در توضیح دلایل خود به هنگام اطاعت طلبیدن از کودک و میزان توجه آنها به عقاید و احساسات کودک.
د)ـ فرزند نوازی
میزان محبت و عطوفت که والدین نسبت به فرزندان و میزان لذت بردن از پیشرفت آنها.
نتایج این پژوهش بیان می‏دارد که والدینی که فرزندانشان رشد یافته‏اند، بالاترین نمره ات را در هر چهار بعد یاد شده کسب کرده‏اند. این والدین، مهربان و پرحرارتند و ارتباط خوبی با فرزندانشان برقرار می‏کنند و در عین حال برای عقاید آنها احترام قائلند و در مورد آن رفتارها، بطور کلی پیگیرانه و خالی از ابهام عمل می‏کنند.
والدین کودکان گروه دوم، تا حدود زیادی اهل کنترل بودند، لیکن رفتاری چندان گرم و با محبت با فرزندانشان نداشتند. والدین رشد نایافته ترین کودکان، یعنی گروه سوم نسبت به فرزندانشان محبت نشان می‏دادند، اما چندان مقید به کنترل آنها یا برقراری ارتباط با آنها نبودند و انتظارات زیادی از آنها نداشتند. این قبیل والدین معمولاً فاقد کارایی و سازمان دهی در امور خانه خود هستند و در تعیین ضوابط، تشویق و تنبیه و ارائه پاداش سهل انگاری نشان می‏دهند.
پژوهشگران در مطالعات بعدی نشان می‏دهند والدینی که در انتظارات خود از رفتار فرزندانشان، استواری و همسانی در خور توجهی نشان می‏دهند و در عین حال مهربان و گرم هستند و به عقاید فرزندانشان احترام می‏گذارند، فرزندانی کارآمد و متکی به خود بار می‏آورند. والدینی که رفتار فرزندانشان را زیاده از حد کنترل می‏کنند و بیشتر به تأمین نیازهای خود می‏اندیشند، کودکانی می‏پرورانند که اگر چه تا حدود زیادی خویشتندار می‏باشند، اما در برخوردهای خود با موقعیتها یا افراد جدید از احساس امنیت و اطمینان به نفس کافی برخوردار نیستند. والدین سهل گیری که نه رفتار مسئولانه کودکانشان را مورد تشویق قرار می‏دهند و نه رفتار ناپخته آنها را منع می‏کنند، کودکانی می‏پرورند که از لحاظ خویشتنداری و اتکا به خود در پایین‏ترین سطح قرار دارند.[21](بومریند[22]،1972)
بنابراین مطابق نتایج این پژوهشها در رابطة والدـ فرزندی و فرزندپروری نباید دچار افراط و تفریط گردید و لازم است از هر گونه سخت گیری های شدید و یا سهل انگاری های بیش از اندازه پرهیز نمود. والدین موظفند ضمن ایجاد ارتباط گرم و صمیمی با فرزندان خود رفتارشان را کنترل کنند. این همان روشی است که در فضای آزادی مشروط تأمین می‏شود. زیرا والدین در عین حال که باید در حفظ استقلال و رعایت حرمت و شخصیت فرزندان خود تلاش کنند، در مواردی نیز ضروری است در کار آنها مداخله کنند و از خطراتی که فرزندشان را تهدید می‏کند، مراقبت و محافظت نمایند و یا در مواردی که فرزندشان لازم است از محیط مجاور خود شناخت پیدا کند، به وی کمک کنند و موجبات رشد و افزایش تجاربش را فراهم نمایند و او را آزاد و رها به حال خویش وانگذارند.
مفهوم فرزند سالاری
الف)ـ از منظر روانشناسی
هر چند در کتب روانشناسی و تربیتی به طور مستقیم از واژه «فرزند سالاری» سخنی به میان نیامده است، اما نظیر واژه پدرسالاری بر نوع رابطة اعضاء یک خانواده با یکدیگر و چگونگی رسیدگی و حل و فصل مشکلات مختلف خانواده اشاره دارد، لذا از منظر تربیتی فرزندسالاری یک نوع شیوة فرزندپروری و رابطه فرزند – والد است. شیوه‏ای که در آن فرزند خانواده برای دستیابی به اهداف و خواسته های خویش نسبت به سایر اعضاء حتی پدر و مادر خویش از تسلط کافی برخوردار است و با توجه به آزادی مطلقی که بر فضای چنین خانواده‏ای حکمفرما می‏باشد، او می‏تواند به راحتی با بهره گرفتن از امکانات و شرایط فرهنگی، اقتصادی، اخلاقی، اجتماعی و . . . بر دیگران حکمرانی کند و چیزی یا کسی نمی‏تواند مانع وی شود و نظرات و دیدگاههای خویش را بر اعضاء خانواده، حتی والدین خود تحمیل کرده و به اجرا در آورد.
بنابراین می‏توان در شیوه فرزندسالاری ویژگیهای زیر را مشاهده کرد:
1- والدین سعی می‏کنند به تمام خواسته ها و اهداف فرزند خویش بدون چون و چرا جامة عمل بپوشانند.
2- فرزند برای به اجرا درآوردن آرزوها و نیل به آنها از آزادی عمل کافی و فراوانی برخوردار است.
3- والدین در امر تربیت فرزند یا دچار ضعف شناختی هستند یا در بکارگیری راهکارهای عملی لازم در این زمینه از تدبیر و قدرت کافی برخوردار نیستند.
4- فرزند با استفاده از اهرم های شناختی، عاطفی و رفتاری توانسته است بر تسلط روانی خویش بر اعضاء خانواده حتی والدین خود بیافزاید و نقطه نظراتش را بر آنها تحمیل کند و به اجرا در آورد.
5- در ادارة خانه و خانواده و تصمیم گیری های مربوط به آن، بیش از حد و فراتر از آنچه شایسته و بایسته است به نظرات فرزند توجه می‏شود.
6- هنگام تعارض بین نظرات مختلف اعضاء خانواده حتی بین والدین و فرزند، نظرات فرزند چه حق باشد و چه باطل، مقدم داشته می‏شود و به اجرا گذاشته می‏شود.
ب )ـ از منظر دین
آموزه های اسلامی و متون دینی نیز ما را به رعایت حد میانه و آزادی مشروط در روابط بین اعضاء خانواده و از جمله رابطة والدـ فرزند توصیه می‏کند. زیرا در فرهنگ اسلام آنچه در اختیار انسان است، از جمله فرزندان، امانت الهی‏اند و خانواده مسئول حفظ سلامت، رشد و سعادت آنها است. همانطور که امام سجاد(ع) در رسالة حقوق خود می‏فرماید: «فانّک مسئول عما ولّیته»[23]«تو مسئول آنچه که در اختیارت قرار داده‏اند، هستی». بنابراین همانطور که فرزندان وظایف و مسئولیتهای زیادی در برابر والدین خود دارند و چندین بار در قرآن به اطاعت از والدین و نیکی به آنها دستور داده شده است، پدران و مادران نیز در برابر تعلیم و تربیت فرزندان خود و رشد و کمال آنها مسئول و مکلف هستند و به آنها اجازه داده نمی‏شود که فرزندان خود را در یک آزادی مطلق و بی عنان رها کنند و آنچنان سهل گیر و اهل تساهل و تسامح شوند که فرزندان بتوانند به هر کاری که مایلند دست زنند و بدون هر گونه مراقبت و نظارتی به هر کجا که می‏خواهند سرکشی کنند و به هر اقدامی که دلشان بخواهد، مبادرت ورزند. این نکته را می‏توان از این آیة شریفه قرآن به خوبی دریافت، آنجا که می‏فرماید: «. . . قوا و اهلیکم ناراً»[24]یعنی‏ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها هستند، نگهدارید.
«نگهداری خویشتن» به معنای ترک معاصی و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است و «نگهداری خانواده» به معنای تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهی از منکر و فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هر گونه آلودگی در فضای خانه و خانواده می‏باشد. این برنامه‏ای است که باید در تمام مراحل زندگی و از لحظه نخستین سنگ بنای خانواده، یعنی ازدواج و مقدمات آن و سپس در زمان تولد فرزند و در دیگر مراحل تربیت با برنامه ریزی صحیح، با نهایت دقت تعقیب شود.[25]
نکته قابل توجه اینکه تعبیر قرآن به کلمة «قوا» یعنی «نگهدارید»، اشاره به این است که اگر آنها را به حال خود رها کنید، خواه ناخواه به سوی آتش دوزخ پیش می‏روند، این شما هستید که باید آنها را از سقوط و انحراف از خط مستقیم الهی حفظ کنید و موظف و مکلف به نظارت و مراقبت از فرزندان و اهل خانوادة خود هستید و نباید به بهانة تأمین و توجه به نیازهای مختلف، آنها را رها کرد.
دستور امر به معروف و نهی از منکر یک دستور عام است که همه مسلمین نسبت به یکدیگر دارند، ولی از آیة فوق و روایاتی که دربارة حقوق فرزندان و مانند آن در منابع اسلامی وارد شده به خوبی استفاده می‏شود که انسان در مقابل همسر و فرزندان خویش مسئولیت سنگین تری دارد و موظف است تا آنجا که می‏تواند در تعلیم و تربیت آنها بکوشد و آنها را از گناه بازدارد و به نیکی ها دعوت نماید و تنها به تغذیه جسم آنها قناعت نکند و در مواردی که ضرورت دارد دخالت کند و نظارت و مراقبت عملی و همیشگی داشته باشد و اجازه ندهد که فرزند آنچه به صلاح او نیست، به اجرا در آورد و با روشهای صحیح تربیتی زمینه های رشد، کمال و هدایت فرزندان خود را فراهم نماید و از آزادی مطلق و بی بندوباری فرزندان جلوگیری کند.
همانطور که آیة شریفة قرآن فرمود: نه تنها آتشهای قیامت، بلکه آتشهای دنیا نیز از درون وجود انسانها سرچشمه می‏‏گیرد. بنابراین هر کس موظف است خود وخانوادة خود را از این آتشها حفظ کند و هر کس مسئول حفظ خود و خانوادة خود از هر گونه انحرافی است. در حدیثی می‏خوانیم: هنگامی که آیة فوق نازل شد یکی از یاران پیامبر اکرم(ص) سؤال کرد: چگونه خانوادة‌ خود را از آتش دوزخ حفظ کنیم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تأمرهم بما امرالله و تنها هم عمانها هم الله ان اطاعوک کنت قد وقیتهم و ان عصوک کنت قد قضیت ما علیک»[26] آنها را امر به معروف و نهی از منکر می‏کنی، اگـر از تـو پذیـرفتند، آنهـا را از آتش دوزخ حفظ کـرده‏ای و اگر نپذیرفتند، وظیفة خود را انجام داده ای.»
بنابراین اگر فرزندان در دست والدین امانت الهی هستند، باید پدران و مادران در حفظ و نگهداری آنها کمال دقت را داشته باشند و در مراقبت و نظارت بر اعمالشان از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزند و آنها را به نیکی دعوت کنند و مانع هر گونه لغزش و انحرافی از جانب آنها شوند و آنان را مطلق العنان به حال خود رها نکنند.
در حدیث جامع و جالب دیگری از رسول اکرم(ص) نیز آمده است: «الا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته فالامیر علی الناس راع و هو مسئول عن رعیته و الرجل راع علی اهل بیته و هو مسئول عنهم فالمرئة راعیة علی اهل بیت بعلها و ولده و هی مسئولة عنهم، الا فکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»[27]بدانید همة شما نگهبانید و همه در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آنها هستید، مسئولید. امیر و رئیس حکومت اسلامی نگهبان مردم هستند و در برابر آنها مسئول می‏باشند، مرد، نگهبان خانواده خویش می‏باشد و در مقابل آنها مسئول است، زن نیز نگهبان خانوادة شوهر و فرزندان و در برابر آنها مسئول می‏باشد. بدانید همة شما نگهبانید و همة شما در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آنها هستید، مسئولید. نگهبان موظف به پاسداری از چیزی می‏باشد که به او سپرده شده است، چنانچه بخواهد آن امانت را رها کند و مانع ضررهای احتمالی نشود، او را متخلف تلقی خواهند کرد و باید تاوان و جریمة آن را بپردازد. گر چه ممکن است کودکانی بخواهند در خانه نقش حاکم و فرمانده را ایفا کنند و زمام امور را در اختیار بگیرند و والدین آنها نیز به این امور بی تفاوت باشند و گمان کنند تخلفی که او انجام می‏دهد ناچیز است، پس می‏توانند دست او را در عمل باز گذارند؛ غافل از اینکه کودک موجود سیری ناپذیر است و چنان نیست که اگر در امری آزاد گذارده شد، به همان مقدار قناعت ‏کند، بلکه هر قدمی که والدین به عقب بردارند، او جلوتر می‏آید و فرجام چنین آزادی آن خواهد بود که سلطه کودک همه را تحت قبضه خود قرار داده و حیات همگان را دچار آسیب خواهد کرد. این نکتة مهم و اساسی در روایت شریفی از امام علی(ع) اشاره شده است:‌ «جرأة الولد علی والده فی صغره تدعوا الی العقوق فی کبره»[28]وقتی فرزند در کودکی جرأت (جسارت کردن به پدر خود را) پیدا کند، در بزرگسالی (و به تدریج) باعث عاق پدرش خواهد شد. بنابراین رابطة والدـ فرزند از همان ابتدا باید طبق یک برنامه ریزی صحیح تربیتی و در یک فضای عاطفی و دوستانه و در عین حال آزادانه و با احترام به گونه‏ای شکل گیرد که هم فرزند احترام پدر خود را حفظ کند و هم پدر بتواند با روشی صحیح از بروز لغزشها و انحرافات فرزند خود جلوگیری کند و او را به سوی رشد و کمال سوق دهد و از هرگونه سخت گیری پرهیز نماید.
در اینجا ضرورت دارد به روایتی اشاره کنیم که دوران تربیت را به سه دوره تقسیم کرده است و می‏فرماید: «الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین»[29]دوران هفت سال اولِ کودک، دوران سیادت و آقایی اوست، دوران، هفت سالِ دوم او، «دوران اطاعت» است و هفت سالِ سوم او دوران وزارت است. اگر در این روایت هفت سال اول را «دوران سیادت» نامیده‏اند، بدین معنا نیست که کودک باید به طور مطلق آزاد باشد و هرکاری که خواست انجام دهد و در برابر او هیچ محدودیتی ایجاد نشود و والدین وظیفه‏ای نسبت به اعمال و رفتار او نداشته باشند. بلکه به این معنا می‏باشد که در این دوران، کودک وظیفه و تکلیف مسئولیت آوری ندارد و اگر از او درخواست کردید که کاری را انجام دهد، نباید مورد مؤاخذه و سؤال قرار گیرد. به همین خاطر اسلام آموزش های رسمی را در هفت سال دوم برای او طرح کرده است و در مرحلة اطاعت از او می‏خواهد به بعضی دستورات توجه کند و در غیر اینصورت والدین باید از او بازخواست کنند و اگر دوران هفت سال دوم را دوران اطاعت نامیده است، بدین معنا نیست که والدین می‏توانند با دیکتاتوری مطلق همه چیز را بر او تحمیل کنند و یا فرزند مجبور است آنچه والدین می‏گویند با اجبار و اکراه به اجرا درآورد و دستورات آنها را جامة عمل بپوشاند و در یک فضای سخت و خشن و دور از هر گونه عاطفه و صمیمیت، فرامین آنها را اطاعت کند، بلکه چون در این دوران کودک وارد مرحله برهان پذیری می‏شود، استدلالهای منطقی والدین و مربیان خود را درک نموده و آزادی اعمال و رفتارش حد و مرز پیدا کرده و با قوانین و مقررات و اصول اخلاقی و رفتاری آشنا شده است، در واقع فرزندان در این دوران (دوران اطاعت) به تدریج به پذیرش قانون و رعایت مقررات آگاه می‏شوند و استقلال طلبی آنها در دوران اول جای خود را به اجتماع طلبی در دوران دوم می‏دهد.[30] گذر از مرحلة اول به مرحلة دوم تحت تأثیر رفتار والدین و در فضای عاطفی مثبت خانواده ایجاد می‏شود، کودک می‏تواند قانون پذیری و اجتماعی شدن را یاد گیرد و با استدلالهای منطقی و قانع کننده‏ای که والدین برای او ارائه می‏کنند، زمینة بروز افراط و تفریط ها را در آینده از بین ‏ببرد. زیرا بررسی‏ها نشان می‏دهد کودکانی که در هفت سال دوم عمر خود، از آزادی های زیاد و بی حساب برخوردار بوده‏اند، در آینده دچار تندروی و افراط کاریهای زیاد شده‏اند و در دریای مفاسد و انحطاط اخلاقی سقوط کرده‏اند.[31]و به همین جهت است که اسلام این مرحله را، دوران اطاعت و عبد بودن فرزند نسبت به والدین، معرفی کرده است و اگر محدودیت هایی برای او ایجاد می‏شود، اولاً موجب پاکی و تهذیب نفس او می‏باشد و از خطرات احتمالی آینده جلوگیری می‏کند، ثانیاً وقتی که به همراه استدلال و منطق صحیحی باشد، برای فرزند کاملاً قابل قبول و پذیرش است و احساس سلب آزادی نخواهد کرد. دوران هفت سال سوم که «دوران وزارت» نامیده شده است، باید بر اساس تفاهم هر چه بیشتر بین والدین و فرزندان شکل گیرد و انس و صفا و صمیمیت و خیرخواهی بر روابط بین آنها حکومت کند، زیرا شرایط این دوره به گونه‏ای نیست که بتوان بر او سخت گیری کرد و یا به گونه‏ای رفتار نمود که فرزند احساس محدودیت و استبداد و دیکتاتوری کند که در آن صورت به طغیان و ایستادگی در برابر والدین و یا فرار و گریز از خانواده منجر خواهد شد، بلکه باید بیشتر از گذشته با او هم سخن و هم شور و همراز شد و او را همچون یک وزیر و معاون و همکار به رسمیت شناخت و به او بها و ارزش مناسب داد و با این روش از او مراقبت کرده و بر اعمال و رفتارش نظارت نمود و در نهایت بطور معقول و صحیح او را کنترل کرد تا هم به غرور جوانی او لطمه وارد نشود و هم او را کاملاً آزاد و رها نگذاشت.


 
پی نوشتها:

 [1] - شریعتمداری، علی، روانشناسی تربیتی، 1377، انتشارات امیر کبیر، چاپ یازدهم، ص193.
[2] - Behaviorism.
[3] - J.B.Watson.
[4] - اتکینسون و همکاران، زمینه روانشناسی، 1372، ترجمه براهینی و همکاران، ج1،‌ انتشارات رشد، چاپ هفتم، ص154.
[5] - Permissiveness.
[6] - Psychoanalism.
[7] - Benjamin Spock.
[8] - شریعتمداری، علی، همان، ص 212.
[9] - شعاری نژاد، علی اکبر، روانشناسی رشد، 1372، انتشارات اطلاعات، چاپ نهم، ص475.
[10] - منصور، محمود، احساس کهتری، 1371، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ص210.
[11] - قائمی، علی، حدود آزادی در تربیت، 1379، انتشارات سازمان انجمن اولیاء و مربیان، چاپ اول، ص80.
[12] - Karen Horney.
[13] - مظاهری، علی اکبر، هشدارهای تربیتی، 1378، انتشارات هجرت، چاپ ششم، ص103.
[14] - قائمی، علی، همان، ص81.
[15] - شریعتمداری، علی، همان، ص201.
[16] - شعاری نژاد، علی اکبر، همان، ص482.
[17] - قائمی، علی، همان، ص74.
[18] - اتوکلاین برگ، روانشناسی اجتماعی، 1368، ترجمة علی محمد کاردان، نشر اندیشه، چاپ نهم، ص336.
[19] - نوابی نژاد، شکوه، سه گفتار در بارة راهنمایی و تربیت فرزندان، 1375، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، چاپ ششم، ص25.
[20] - رزم آرا، هوشیار،‌ فرهنگ روانشناسی، 1370، انتشارات علمی، چاپ اول، ص142.
[21] - اتکینسون و همکاران، همان، ص156.
[22] - Baumrind.
[23] - ابن شعبه حرانی، تحف العقول، 1400هـ.ق، انتشارات اسلامیه، چاپ سوم، رسالة الحقوق، ص269.
[24] - تحریم، 6.
[25] - مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1374، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، ج24، ص294.
[26] - عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی، تفسیر نور الثقلین،‌1383 هـ.ق، ج 5 ، انتشارات المطبعة العلمیة، چاپ دوم، ص372.
[27] - ابوالحسن ورّام بن ابی فراس، مجموعة‌ ورّام،‌ 1376هـ. ق، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص6.
[28] - ابن شعبه حرانی، همان،ص368.
[29] - همان.
[30] - قائمی، علی، همان، ص175.
[31] - همان، ص80.
 

تبلیغات