حجاب، حقّ زنان، حدّ مردان
آرشیو
چکیده
ما در این فرصت فراهم آمده بنابر ضرورتهایی که در متن بحث به آن خواهیم پرداخت به یکی از شعائر مکتب اسلام، از میان مجموعه شعائری همچون نماز ـ روزه ـ حج ـ حجاب و خمس … خواهیم پرداخت، ابتدا به این پرسش می پردازیم که در بین شعائر و رفتارهای دینی بر شمرده، کدام شعار است که می تواند به صورت فوری و فراگیر، نه فقط انتخاب یک فرد را که سمت و سوی خاص یک نظام فرهنگی ـ سیاسی را در جامعه نشان دهد؟ تصور کنید مثلاً جهانگردی، به کشور ما بیاید، آیا در بدو ورود این نماز و روزه و خمس و زکات است که می تواند نوع نظام فرهنگی ـ سیاسی حاکم را نشان دهد یا حجاب زنان؟ پس زنان با نوع حضور و حجابشان هم منش حکومت را نشان می دهند و هم کنش اعتقادی و التزامی شهروندان را، در واقع نوع پوشش و حضور اجتماعی زنان به هر تازه واردی یک شناخت اجمالی می دهد که البته این شناخت اجمالی با ورود به لایه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی کشور می تواند تصدیق یا تکذیب شود، حال که نوع پوشش زنان به یک مؤلفة جامعه شناختی تبدیل شده است لازم می نماید که تأمل خاص تری بر روی آن داشته باشیم.متن
مکاتب بدون شعائر در جامعه ها حضور ندارند و شعائر نیز بدون مکاتب، حیات... شعائر به منزله شاخ و برگی هستند که ریشه در مکاتب دارند و به میزان بهره مندی مکتبها از حقیقت، آنها نیز برخوردار از حقیقت اند و پیروانشان در وهله اول «توفیق در اعتقاد» و در وهله دوم «تکلیف در اجرا» را می یابند.
ما در این فرصت فراهم آمده بنابر ضرورتهایی که در متن بحث به آن خواهیم پرداخت به یکی از شعائر مکتب اسلام، از میان مجموعه شعائری همچون نماز ـ روزه ـ حج ـ حجاب و خمس … خواهیم پرداخت، ابتدا به این پرسش می پردازیم که در بین شعائر و رفتارهای دینی بر شمرده، کدام شعار است که می تواند به صورت فوری و فراگیر، نه فقط انتخاب یک فرد را که سمت و سوی خاص یک نظام فرهنگی ـ سیاسی را در جامعه نشان دهد؟ تصور کنید مثلاً جهانگردی، به کشور ما بیاید، آیا در بدو ورود این نماز و روزه و خمس و زکات است که می تواند نوع نظام فرهنگی ـ سیاسی حاکم را نشان دهد یا حجاب زنان؟ پس زنان با نوع حضور و حجابشان هم منش حکومت را نشان می دهند و هم کنش اعتقادی و التزامی شهروندان را، در واقع نوع پوشش و حضور اجتماعی زنان به هر تازه واردی یک شناخت اجمالی می دهد که البته این شناخت اجمالی با ورود به لایه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی کشور می تواند تصدیق یا تکذیب شود، حال که نوع پوشش زنان به یک مؤلفة جامعه شناختی تبدیل شده است لازم می نماید که تأمل خاص تری بر روی آن داشته باشیم.
اگر چه حجاب از جمله شعائر اسلامی است که در طی سالها بیشترین حرف و سخن را آنهم نه در عرصة گفتگوی عمیق و روشنگرانه، که در سطح حرف و طرح بخشنامه ها و آئین نامه ها از آن خود نموده است و به یک مذکور مهجور! تبدیل شده است اما با این حال تأمل در حجاب، نمی تواند بدون طرحِ یک «پس زمینه در جهان» و «پیش زمینه در ایران» کاری منصفانه و همه جانبه باشد لذا در پرداختن به این دو بخش باید بگوییم که: پس زمینه جهانی، ساختن یک فضای عمدی و سالها برنامهریزی شده برای جدایی انداختن میان زن و عفاف و حجاب بوده است. فضایی که با فریب، عفاف را یک ریاضتِ بدون جهت و غیر عاقلانه نشان داد و حجاب را یک رعایتِ با زحمت و غیرعادلانه معرفی کرد فضایی که بی عفافی و بی حجابی را نوعی آزادی درونی و بیرونی برشمرد تا از گذر آن مردان از تمتع آزادانه و از قدرت انتخاب بیشتر برخوردار و زنان نیز اسیر پاسخگویی به آنان باشند، در پس زمینة جهانی، عصری را در برابر خود می بینیم که وارث یک قرن یورش به نهادهای دینی و نمادهای دین است یک قرن غارت با عصای آبرومند و روندة علم، به منظور فرود آوردن و به زیر کشاندن آموزه ها و گزاره های دینی نه از اریکه حقیقت و حقانیت که این شدنی نیست، بلکه از اریکه هنجارها و ارزشهای ذهن و تاریخ و جامعة بشری.
این موضوع، یعنی توان علم در فرو کشاندن حاکمان ذهنی و تاریخی بشر که با بالا بردن استیلای علمی بر طبیعت همراه بود به خدمت «انانیت بشر» در آمد و عصری را پدید آورد که در بخشی وارث الحاد گذشته بود و در بخش دیگر می توانست والد الحاد آینده باشد، لذا قرن بیستم هم محل ظهور نتیجة نهایی الحادهای پیشین است و هم خالق الحادهای پسین، از یک سو وارث الحاد قرن نوزدهم، که الحاد سرمایه داری است و الحاد قرن هجدهم، که الحاد آکادمی است، می باشد و طی آن میخواهد اولاً جهان را بدون خدا تبیین کند و دوماً بدون خدا در جهان با رفاه و سعادت زندگی کند، البته قرن بیستم با الحاد دیگری که خاص این قرن است یعنی «الحاد سیاسی» در پی حکومت و ادارة حیات جمعی انسانها آنهم بدون خدا شد، این حجم از تاریکیهای هولناک است که از عصر نوگرایی و مدرنیسم به سوی عصر فرانوگرایی و پست مدرنیسم روانه میشود و عصر دیگری را بوجود می آورد که به لزوم غفلت از خدا! راضی نمی شود و در پی لزوم غیبت خدا است این عصر نه با مشخصة سرپیچی از خدا که با سرکوبی خدا!! به پیش می تازد! و حاصل این تهاجم تاریک پیدایش اندیشه های قدرتمند شده! در غرب و شرق عالم می گردد. نظامات ملحد این عصر، در پی «گسترش گستاخانه» جدایی ایمان از عقل ـ اخلاق از علم ـ دین از سیاست - تعالی از هنر ـ مسئولیت از آزادی و در نهایت انسانیت از انسان هستند. در این دنیای دَنی شده که آرمانشهر «اومانیسم» است همانطور که روز به روز بر شکوه بشری افزوده میگردد شِکوه انسانی نیز فزونی مییابد در این عصر هرچقدر دستهای کار کردن و پاهای راه رفتن تواناتر می شود به عوض چشمهای دیدن، لوچ تر و احول تر می گردد، دائماً «وهم» فربه و «فهم» لاغر می شود، این طوفان تباه کننده، که حامل مرگ ایمانها و ارزشهای راستین است، به نیرنگ، خود را نسیم روحبخش می نمایاند و در درون همه چیز می خزد و جای می گیرد، با ورودش به عرصه فرهنگ، اباحه گری، به عرصة اقتصاد، سرمایه داری، به عرصه اجتماع، لذت گرایی و به عرصه سیاست، دین زدایی را در پی دارد، در این چرخة آزاد، انسان همه چیز را می تواند در «صحنه فکر و نظر» انتخاب کند «حتی مذهب را» و در «صحنه رفتار و عمل» همه چیز را می تواند انتخاب کند «الا مذهب را» و این ستم هنجار شده که علم با همة دانندگی و اقتصاد با همة دارندگی اش به حمایت از آن برخاسته در هر دوره دارای قربانیان بی شماری ست و چون مثل همة نظامهای باطل که وقتی به زنها می رسند، بیشترین ستم را به آنها روا می دارند در این ستم مدرن نیز زنان بیشترین آسیب و آفت را می بینند وقتی برای رونق اقتصادی کارگر ارزان و کم توقع می خواهند زن را با نام «آزادی از خانه!» به خیابانها می کشانند وقتی برای تأمین دیدگاه های هدونیستی و لذت گرا، زن همه جاذبه های لازم را دارد پس باز او را با نام «آزادی از پوشش» به کوی و برزن می کشانند و این سرنوشت غم انگیر زن امروز در غرب است اما پیش زمینه این تراژدی در ایران، اگر چه ظهور رگه های نخستین اش به دورة قاجار و اولین سفر ناصرالدین شاه برمیگردد اما گسترش همه جانبه و جاسازی کردن آن در لایه های مختلف فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی به دورة پهلوی می رسد و در واقع به قول مخبر السلطنه رئیس الوزرای رضا شاه غرب با لابراتورهایش که مظهر سختکوشی و نظم و پژوهش است به ایران وارد نمی شود اما به عَوض غرب با بلوارهایش که مظهر برهنگی و خوش باشی و کافه نشینی است وارد می شود و ماندگار می گردید که این نکته را نیز جلال آل احمد به درستی در کتاب غرب زدگی اشاره می کند که: از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است ظاهراً لابد احساس کرده بودیم که به قدرت کار این پنجاه درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب و جارو کنند و راه بندانها را بردارند تا قافله نسوان برسد!! اما چه جور اینکار را کردیم؟… به زن تنها اجازة تظاهر در اجتماع را دادیم فقط تظاهر، یعنی خودنمایی، یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است را به ولنگاری کشیده ایم، به کوچه آورده ایم و به خودنمایی و بی بند و باری واداشته ایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد… ما در کار آزادی صوری زنان، سالهای سال پس از این هیچ هدفی جز افزودن به خیل مصرف کنندگان پودر و ماتیک ـ محصول صنایع غرب ـ نداریم و ] این[ صورت دیگری از غرب زدگی است…[1] اگر چه موضوع زن در دوره ستمشاهی پهلوی یک قطعه از کل پازل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی آن نظام را نشان میدهد که چگونه رژیم نسبت به غرب در بعد فرهنگی مجذوب، در بعد اقتصادی مرعوب و در بعد سیاسی مأمور است و در هر عرصه نوکری را با نام نوگرایی، به اتمام رسانده است و چون نحوه حضور و پوشش زن سریعتر از هر موضوع دیگر می توانست همشکلیهای ظاهری را نسبت به جامعه ایده آل غربی شان نشان دهد پس مهمترین مخاطب جامعه زنان بودند و لذا بیشترین سرمایه گذاری را نیز روی زنان انجام دادند در واقع به زن توجه کردند، اما از همان توجهی که صیاد در همة فراخنای شکار، نسبت به صیدش دارد! زن در دوره پهلوی با این هدف به اجتماع فراخوانده شد و در جاهایی هم که زنانِ فراخوانده شده بنابر شأن و منزلت شخصی و فردی خود، تن به ابتذال شاهانه نمی دادند و در عرصهی بخصوص علم اندوزی و علم آموزی تلاش می کردند اینها مربوط به پارسایی و پایداری فردی زنان بود که می بایست هزینه های سنگین آن را نیز تقبل می کردند. با این وصف زنان فهیم جامعه ما، با ورود آگاهانه خود به عرصه انقلاب و قرار گرفتن در صف مبارزه ای به وسعت یک ملت، همه نقشه های شیطان را نقش بر آب کردند و سرباز فداکار عرصه های جدید «تحوّل و تحمّل» شدند، رشد چشمگیر زنان که حتی در برابر دیدگان معاندین و مخالفین انقلاب هم قابل انکار نیست، خود گواه مثبت حضور زنان در مشارکتهای سیاسی و مشاغل اجتماعی و عرصه های علمی و به ویژه در سنگرهای پایداری و ایثار است به این ترتیب همه جا مشحون از حضور سرافرازانه زنان شد اما نقاط چالش در موضوع حجاب و نحوه حضور به آنجا برمی گردد که پس از انقلاب اسلامی، عده ای با ایمان و بدون آگاهی، عده ای با آگاهی و بدون ایمان و عده ای نیز با ایمان و آگاهی، بسته به آنکه در کجای درجات تصمیم گیری و یا حلقه های تصمیم پذیری هستند، شروع به کار نمودند، عده ای آگاه بی دین، می دانستند راه را چگونه بروند که نه ردّی از جرم بماند و نه از اهدافشان دور بمانند و چون می دانستند بد دفاع کردن هزاران بار مؤثرتر از خوب کوبیدن است با تقلب در اندیشه و تصلّب در عمل، دست به کار شدند و ظهور و بروز آن در مدرسه و دانشگاه و خیابان و اداره به رفتارهایی انجامید که توافق با اسلام نداشت پس نتیجه اش هم نمی توانست افزایش مسلمانی باشد! عده ای دیگر ایمان بدون آگاهی داشتند، صادق جاهل بودند، نسبت به ارزشها صادق بودند و نسبت به روشها جاهل، و چون به گفتة امام جعفر صادق (ع) یکسان است نتیجة کاری که به جاهل و یا به خائن سپرده شود، لذا هر دو گروه اگر چه انگیزه هاشان متفاوت بود ولی انگیخته هاشان یکی شد! آن عدهی دیگر که با ایمانِ آگاه بودند از هر دو طرف برشمرده، تحت فشار بودند، آنها می دانستند قلبها ایمان پذیرند نه فرمان پذیر، جسم تابع فرمان می شود و قلب تابع ایمان، پس باید با دادن آگاهی و فرصت به مخاطب و بکارگیری شیوة مناسب برای مفاهمه فکری و مراودة قلبی در پی تربیت و هدایت بود والا با فرمان و بخشنامه فقط می توان به یک سلسله هم شکلیهای ظاهری دست یافت بدون آنکه شاکلة شخصیتی و فهم قلبی و ایمانی در آنها ایجاد شده باشد در واقع اِعمال روشهای متصلّب و غیرمنطقی طرح منطقیِ آراء اسلام را که قدرت ایجاد انقلاب درونی در انسانها و اصلاح بیرونی در اجتماع را دارد مهجور می کند اما حلقة غم انگیز این ماجرا وقتی رو می شود که ببینیم همانها که مهره ها و مدلهای اصلی این رَویه های نابخردانه بودند بی آنکه ذره ای از سنگینی آثار عملکرد گذشته را بر دوش داشته باشند، شاد و چالاک از آن طرف جوی عملکردشان به اینطرف پریدند و به سرعت سراغ تریبونهای گفتگو رفتند، برای جوانها سخن سرایی نمودند و برای آزادیهای بر باد رفته شان دل سوزاندند، آن روز که مدیر بودند نردبان معنویت جوانان نشدند و البته امروز که منتقد شدند جوانان نردبان موقعیت ایشان شد و هیچکس هم در این آشفته بازار نبود که برخیزد و برود منصفانه و محققانه از متن جریده ها و روزنامه ها، مصاحبه ها و گزارشها و گفته ها، شیوه های اعمال مدیریتی شان را بیرون بکشد که چگونه دیروز، جوانان را از دینداری جدا کردند و امروز هم با زبان و شیوه ای دیگر از دین و در این چرخه، ماجرای حضور و حجاب زن و نحوة برخورد با آن از همه قابل تأمل تر و غیر قابل تحمل تر است، زیرا نه به کام تشنگانِ پاسخِ چرا حجاب؟ سبوی آگاهی و معرفت رساندند ونه به جویندگان پاسخِ چگونه حجاب؟ طیفی از پوشش مقبول تا مطلوب را ارائه دادند تا آنها خود بنابر میزان «ایمان و امکان» پوششی را از طیف مقبول تا مطلوب برگزینند، در واقع سَرِ خود مدرسه ایی را ساختند که هر کس نمرة ممتاز بودن را نمی گرفت مردود می شد، آنها کمتر از بیست را برنتابیدند و حالا باید ما در دریای صفر مبهوت و مغروق گردیم.
حجاب که نماز نبود در روز چند نوبت اقامه شود و تمام گردد، روزه نبود که در سال یکبار و یکماه فریضه گردد، خمس نبود که چون تسویه شد دیگر وظیفه ایی ببار نیاورد، حجاب یک فریضة عبادی ـ عرفانی ـ حماسی بوده و هست، عبادی است در تمام لحظات، زن محجب در حال عبادت و فرمانبرداری خداوند است عرفانی است با عشق و عرفان در آمیخته است و همین درآمیختگی اجرای آن را آسان و آثار آن را ماندنی میکند. حماسی است، پرچم حق سالاری و عدالت خواهی است، زن با حجاب خود فرصت مردسالاری در حاکم شدن تمتعات و تمنیات را، نمی دهد، حجاب لباس مشارکت و حضور اجتماعی است چه آنکه اگر زن در فضای خانه خود، بی هیچ ارتباطی با محیط اطراف خود بود و تنها مصاحب و مرتبط با محارم، خود به خود حجاب معنی و ضرورت نمی یافت. طرح مؤکدانه آن از طرف مکتب مترقی اسلام بیانگر آن است که حضور زن را پذیرفته و برای سلامت حضور، حجاب را مطرح می نماید پس مغز حجاب، حضور مثبت و سازندة زن است و آنقدر این حضورِ شایسته نزد خدای متعال پسندیده است که فریضة بی بدیل نماز را برای زنان، با لباس حضور اجتماعی قرین و همراه خواسته، حجاب «حقّ زنان» است و «حدّ مردان»، زنان با حجاب به حق خود می رسند و مردان با حجاب حد خود را می یابند، حجاب از فطری ترین قوانینی است که کاملاً بر تکوین و طبیعت زن و با تکامل و تعالی او توافق دارد و متأسفانه این امر ملائم فطرت، در چرخة «بد دفاع کردنِ دوستان» و «خوب کوبیدن دشمنان» قرار گرفته بویژه در عدم پرداختن به سؤالات و شبهاتی که در ذهن جوانان سایه انداخته، رخ می نمایاند. این بی اعتنایی در محیطهای علمی که بیشترین مسئولیت را در تبیین و تحکیم حجاب دارند، نشانگر آن است که نه برای تفهیم علمی و نه برای تمرین عملی بخصوص برای دختران دانش آموز در محیط های تحصیل اقدامات درخور انجام نشده است و برعکس کارهای صادره از کج فهمی و بد سلیقگی مسئولین از عبور و مرور دادن زنان مجرم و متهم با حجاب چادر تا ابلاغ بخشنامه های تکثیر چادری و نه تربیت آن، بویژه در محیطهای علمی، همچنان جاری و ساری است حال به این چرخه این را هم اضافه کنید که عده ای هوشمندانه تفاوت و یا تضاد آنچه را که اعلام می کنیم با آنچه را که دنبال می کنیم می یابند و زبان به اعتراض می گشایند که شما حفظ کرامت زن را که سخن راستی ست، به درستی دنبال نکردید، زیرا وقتی از حجاب و لزوم آن برای زن سخن گفتید شأن زن را تا عرش بالا بردید و حریم و حرمت اش را تعریف کردید اما وقتی همین زن با مشکل جدی حقوقی و اجتماعی مواجه می شود وقتی گذرش به قانون می افتد باید برای کمترین احقاق حق، در دالان دادگاه و دوائر، نالان بماند، زیان ببیند و زبان ببندد. اما با این وصف زنان فهیم و والای ما می دانند بدور از معایب و نواقص درعملکردها، حجاب برای حفظ و رشد زن «حق» اوست و برای حفظ و رشد دیگران «تکلیف»، پس نباید بگذارد به هیچ ترفندی این حق از او گرفته و یا با هیچ توطئه ای این تکلیف در او سست گردد. او به درستی میداند دستاورد بی حجابی همچنانکه نتایج گسترده آن از اجرای دقیق! در غرب مشهود است چیزی جز آسیب زدن به عفاف و طهارت فردی و اجتماعی نیست مدافعان فرهنگ بی حجابی خواهان آن هستند که زن با جنبة زنانه اش در اجتماع حضور یابد می خواهند جنبة زنانگی زن در حضور اجتماعی او بارزتر ـ خواستنی تر ـ و در دسترس تر قرار گیرد و برعکس جنبة انسانی زن در حضور اجتماعی مغفول و مهجور و بلکه منفور! بماند. دستاورد مهم حجاب به تعبیر زیبای قرآن «آن یعرفن فلا یؤذین» است. یعنی زن شناخته شود، هم فرصت شناخت خود را بیابد و هم جامعه او را با جنبه انسانی اش بشناسد و طلب کند، حجاب برای ناشناختگی و مغفول ماندن نیست، که زن در مکتب حجاب میآموزد با جنبة انسانی اش با جامعه در یک تعامل همه جانبه و سازنده و خردمندانه باشد و او میآموزد که جنبة زنانگی زن برای محیط گرم و صمیمی خانه و تربیت و تولید نسل سازنده بماند و حاصل این شناخت و عمل «فلا یؤذین» است یعنی اذیت ندیدن و به رنج نیافتادن و احساس امنیت کردن که در فرازی روشنگرانه، رهبر فرزانه انقلاب در موضوع حجاب این مطلب را تصریح میفرماید که: «اسلام برای زن حجاب را معین کرده است خود این حجاب یکی از وسایل امنیت است با حجاب زن مسلمان هم خود زن مسلمان امنیت پیدا می کند و هم مردان مسلمان امنیت پیدا می کنند آن جایی که حجاب را از زنان دور می کنند آن جایی که زن را به عریانی و برهنگی نزدیک می کنند در درجة اول امنیت از خود زن و در درجة بعد از مردان و جوانان گرفته خواهد شد برای اینکه محیط سالم و دارای امنیت باشد زن بتواند کار خود را در جامعه انجام بدهد مرد هم بتواند مسئولیتهای خود را انجام بدهد اسلام حجاب را معین کرده است که این حجاب، یکی از احکام برجستة اسلام است». اما مع الاسف باید دید که چرا با همه ضرورت و حرمتی که حجاب دارد و توافق فطری و باطنی که با روح زن و جامعه زنان، وضعیت حجاب و عفاف و میزان وفاداری به آن به وضعیت امروز رسیده، وضعیتی که هیچ انسانِ مسلمانِ انقلابیِ مکتب امام فهمیده را قانع و راضی نمی کند، واقعاً سهم دشمن در وضعیت پیش آمده چقدر است و سهم ما چقدر؟ دشمن که پیداست باید دشمنی کند که میکند، دشمن از روزی که از اشغال مرزها نتیجه نگرفت به اغفال مغزها طمع نمود و برای آن همه جانبه وارد شد و از ارائه الگوهای متکثر و پرجاذبه برای نسل جوان تا تولید انبوه و توزیع سازمان یافته فرآورده های ضد فرهنگی دست بکار شد اما سهم ما چقدر است؟ در زمینه سازی برای گسترش آنچه دشمن میخواهد و میکند و در سکوت سحر آمیز امروز که با چشمانمان نظاره میکنیم تاراج آنچه را که با پاهای عزم و دستان همت میتوان جلوی اش را گرفت، در وضعیت پیش آمده صحبت از آن بدحجابی های ناآگاهانة غیر معاند نیست بلکه به طرز مرموزی جنود عصیان و ابتذال و اعتیاد از حاشیه جامعه به سمت اشغال متن جامعه به پیش می تازند و عدم مشاهده یک حرکت ملی فراگیر مستمر برای پایان بخشیدن به این وضعیت اسفبار، نسلِ جوانِ مسئولِ آگاه را که به خوبی جوهرة ایمان و انقلاب را از پدران و مادرانشان که جوانان دیروز انقلاب اسلامی بودند، دریافته و او را به طرح پرسشهای اساسی وامیدارد که:
آیا این هجوم پذیرفته، صبغة دیانت حکومت را کمرنگ نمی کند؟
آیا ارادة مسئولان را در تطهیر جامعه از تباهی ها به زیر سؤال نمی برد؟
آیا انبوه این تیرگیهای ناخواسته و تحمیلی توهم توافق مسئولین را بر ادامه حیات این روند، تشدید نمی کند؟
آیا در سال عزت حسینی، این همه سهولت و آسانی برای آنها که می خواهند یزیدی زندگی کردن در جامعه شایع شود، بر می تابد؟
آیا رسانه ها به ویژه رادیو و تلویزیون و مطبوعات، تمامیت رسالت و توانایی و خردشان در دفاع فرهنگی، همین است که به تماشا گذاشته اند؟
آیا نیروهای امنیتی و انتظامی و مردمی که در برابر «جنگ تحمیلی» ایستادند در برابر فساد و «ننگ تحمیلی» آرام می نشینند؟
آیا دانشگاههای ما رسالت علمی و ایمانی خود را در طرح پرسشهای عمیق و پاسخهای همه جانبه انجام می دهند؟
و دهها آیا و چرا و پرسش دیگر که همه را وامی گذاریم و سراغ امام علی (ع) را در نهجالبلاغه میگیریم که فرمودند: «ادعاهایتان کوهها و صخره ها را می شکند اما عملهایتان دشمن را امیدوار میکند».
بی تردید یگانه راه نجات و بقا و بهروزی راه عزتی است که امام حسین(ع) در اصلاح جامعه نشان داد باید آهنگ یک بازگشت عمومی، «توبوا الی الله جمیعاً» به ارزشها و اصالتها در جامعه طنین انداز شود باید برای نابودی قاطع و قهرآمیز فساد و فحشا و اعتیاد، عزم و ارادة ملی بکار گرفته شود تا اعتماد و اعتقاد آحاد ملت به خدمت صادقانه مسئولان دوباره بازگردد و زمینة هدایت اسلامی و عدالت اجتماعی محقق گردد.
پی نوشتها
[1] - غرب زدگی اثر جلال آل احمد، ص83.