آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

محققان رسانه های همگانی معتقدند با افزایش برنامه های سرگرمی و تفریح در تلویزیون، قدرت تفکر افراد جامعه به تدریج منفعل می گردد و اعضا جامعه به بردگی ناخودآگاهانه ای گرفتار می آیند. در کشورهای جهان سوم این وسیله ارتباطی موجب تسریع جریان تخریب نظام فرهنگی ـ اجتماعی می‏شود.در اینجا به بررسی پیامدها می پردازیم.

متن

از نظر صاحبنظران علوم ارتباطات در سالهای اخیر کارکرد «فرهنگ آفرینی» رسانه ها از جمله تلویزیون، مورد توجه جدی محققان قرار گرفته است. به اعتقاد آنان این رسانه در جوامع کنونی با ایجاد چارچوبهای تجربه و نگرشهای کلی فرهنگی، افراد را در تفسیر و سازماندهی اطلاعات یاری می دهد و شیوه هایی را پی‏ریزی می کند که افراد به وسیله آن بتوانند زندگی اجتماعی را تفسیر کنند.[1] از سوی دیگر تلویزیون می تواند همانند یک مرکز قدرتمند فرهنگی نظام خویشاوندی، آداب و رسوم، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی، زبان، هنر و ادبیات را که زیربنای هویت جامعه محسوب می شوند، تحت تأثیر و نفوذ قرار دهد و با بهره گیری از تکنیکهای ارتباطی بر ایده ها و نگرشهای مردم تأثیرات مثبت و منفی بر جای گذارد. بطور نمونه برنامه های این رسانه می تواند با ارائه ارزشهای متعدد و متضاد موجب اضمحلال انسجام اجتماعی و نظام فرهنگی جامعه شود،‌ علی‏الخصوص در جامعه ای که انسانها فاقد بلوغ اجتماعی می باشند. بوده و قدرت نقد، سنجش علمی، اندیشیدن، تشخیص و تمیز درست از نادرست را ندارند، تخریب فرهنگی ـ اجتماعی بیشتر بوده و تضاد ارزشها می تواند به هرج و مرج فکری افراد جامعه بیانجامد[2] و یا در شرایطی که موضوع و سوژه فیلمهای تلویزیونی متناسب با روابط اجتماعی و در جهت اعتلای سطح فرهنگی جامعه نمی باشد، موجب بروز تضادها و آشفتگی‏هایی در نظام اجتماعی خواهد شد، به ویژه در جامعه ای با اختلافات شدید طبقاتی و فرهنگی که مناسبات و تعاملات افراد بر پایه حقد، کینه و حسد استوار می باشد، دامنه شکاف اجتماعی در میان اقشار و گروههای مختلف گسترده تر خواهد شد. [3]
محققان رسانه های همگانی معتقدند با افزایش برنامه های سرگرمی و تفریح در تلویزیون، قدرت تفکر افراد جامعه به تدریج منفعل می گردد و اعضا جامعه به بردگی ناخودآگاهانه ای گرفتار می آیند. در کشورهای جهان سوم این وسیله ارتباطی موجب تسریع جریان تخریب نظام فرهنگی ـ اجتماعی می‏شود.[4]همچنین این رسانه قادر است با طرح ارزشهای نوین اجتماعی، بین نسل قبلی و کنونی شکاف فرهنگی چشمگیری ایجاد کرده و روابط آنها را به انفکاک کشاند، البته اینکار چنان با ظرافت انجام می گیرد که هیچ خانواده ای در برابر آن موضع نمی گیرد و از آن ارزیابی منفی ندارد.[5] بسیاری از بینندگان ارزشهای منتقل شده توسط تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی را حس نکرده و بازگو نمی کنند. به بیان دیگر وقتی مخاطبین به یک محرک ارزشی عادت می کنند، دیگر آن موضوع را «بد» یا «منفی» نمی شمارند. به عبارت دیگر چنانچه مقادیر کم و غیر محسوسی از یک محرک به انسان منتقل شود، دیگر آن محرک را درک نمی کند.[6] در واقع انتقال ارزشها در برنامه های مختلف تلویزیونی (اعم از سریالها، فیلمهای داستانی بلند و کوتاه، مجلات تصویری.. ) با ظرافت تمام (به عنوان مثال از طریق کلمات،‌ حرکات، موسیقی، ابزار و وسایل مورد استفاده در برنامه ها، تکنیکهای خاص تصویری، نوع لباس. . . ) و در لابلای برنامه ها پوشیده و مستور است و افراد با شیوه های مختلفی چون همانند سازی و تقلید، ارزشهای منتشر شده توسط برنامه های تلویزیونی را درونی می کنند[7] و این درونی کردن در رفتار و حرکات، نحوة پوشش و روابط اعضای جامعه، تأثیراتی را به جای می گذارد، البته این تغییرات بتدریج با نمایش زندگیهای اشرافی، شیوه و سبک زندگی طبقات مرفه و نیز آگهی های تجاری و کالاهای مصرفی و اشاعه فرهنگ تجمل گرایی و تنوع طلبی به وقوع می‏پیوندد. این در حالی است که اکثریت بینندگان تلویزیون را طبقات فقیر و محروم جامعه تشکیل می دهند که به علت فقر و نداشتن سرگرمی های متنوع، به تلویزیون پناه برده اند، لذا بیشترین تأثیرات منفی چنین تصاویری متوجه این اقشار است.[8]
امروزه انسانها در حریم به ظاهر امن خانه، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته در معرض تبلیغات فرا آگاهی قرار گرفته اند که به عنوان ابزاری برای نابودی یا برهم زدن تعادل روانی آدمیان به ناروا بهره برداری شده و تولید انبوه را با مصرف انبوه پیوند می دهد و از راه دور، انسانها را هدایت کرده و به آنها فرمان می‏دهد.[9]از جمله آموزشها و القائاتی که از طریق این رسانه می تواند بسط و گسترش یابد عبارتست از:
ـ مشروعیت بخشیدن به ثروت و تبدیل آن به یک ارزش مثبت
ـ تأیید نابرابریها و شکافهای اجتماعی و طبقاتی
ـ گسترش فرهنگ فرد گرایی و سودجویی[10]
از دیگر کارکردهای منفی و پنهان تلویزیون، تحریف واقعیات است. چنانچه تلویزیون تنها بخشی از واقعیت را به صورت مستقل از روابط اجتماعی ـ اقتصادی جامعه مطرح کند، به تحریف واقعیت پرداخته است. این وضعیت منجر به سردرگمی، بی اعتمادی و عدم درک الگوهای صحیح اجتماعی خواهد شد. «مرتن» و «لازارسفلد» معتقدند رسانه ها از طریق ارائه درست یا نادرست مطالب، موجب جهت گیری افراد می شوند و به نوعی، یک طرز تفکر عمومی را ایجاد می کنند؛ در این شرایط چنانچه افراد عقیده خود را بر خلاف عقیده اجتماعی و افکار عمومی منعکس شده از رسانه ببینند، در بسیاری از موارد در جهت پیام رسانه، تغییر عقیده می دهند.[11] البته به اعتقاد «لینگ»، تأثیرپذیری افراد از رسانه ها، تابع شرایط فردی و اجتماعی است. چنانچه برنامه های این رسانه نیازهای روانی و اجتماعی و رشد ذهنی و اوضاع و احوال مخاطبین خود را باز شناسد، تأثیر گذاری پیام آن نیز بیشتر خواهد بود. تلویزیون همچنین قادر است همرنگ گرایی و ناهمرنگی (عدم پیروی از جمع) را اشاعه دهد، گرچه در اغلب موارد، کارکرد همرنگ گرایی آن بیشتر است و افراد جامعه را همانند می کند و شیوه زندگی، دلبستگی ها، خواستها، نگرشها و الگوهای یکسانی را فراروی آنها قرار می دهد تا از آن پیروی کنند.[12]
زنان و تلویزیون
بررسی وضعیت زن در رسانه ها از جمله تلویزیون از اصلی ترین موضوعاتی است که طی دهه گذشته مورد نظر اندیشمندان و جامعه شناسان مسائل زنان بوده است. آنها بر این باورند که نقش عمومی رسانه های فراگیر، چه در کشورهای پیشرفته و چه در کشورهای در حال توسعه، نادیده گرفتن قدرت و توانایی های انسانی زن، تثبیت ضعف او در میدانهای مختلف زندگی و معرفی وی به عنوان موجودی است که با بهره گیری از ظواهر خود در رسانه حضور دارد.[13]
«استانلی» معتقد است سیمای زن در تلویزیون جوامع غربی در چارچوب خنثی سازی سمبلیک[14] و با مشخصات ذیل قابل بررسی است:
1. غفلت از طرح مسائل جدی زنان؛
2. جزیی نگری در مسائل زنان و تبدیل مسائل جزیی به اصلی؛
3. محکوم کردن مسائل آنها؛
4. ارائه شخصیتهای منفعل، ترسو، نادان؛
5. قربانی کردن زن در تجاوزات و کجرویها؛
6. تعریف زن در چارچوب مسائل جنسی؛
7. عدم توجه به نقشهای اجتماعی و خانوادگی زنان.[15]
از آنجا که چگونگی نگرش جامعه نسبت به زنان، نمایانگر سطح فرهنگی و معنوی آن جامعه است، تلویزیون می تواند در ارتقاء یا سقوط این نگرش در دره تصورات غلط و موهوم نقش موثری داشته باشد[16]و با تحقیقات مخاطب شناسی که نمایانگر استفاده بیشتر زنان از تلویزیون در اوقات فراغتشان می باشد[17] و نیز با شناخت زمینه های روحی، روانی و رفتاری زنان، نگرشهای آنان را جهت دهی نماید، بطور نمونه در برخی از برنامه های تلویزیونی تصویر ارائه شده از زن، فرسنگها با واقعیت فاصله دارد و ارزشهای مادی و جدیدی را با مقاصد تبلیغاتی و تجاری القاء می کند، زنان با دیدن چنین فلیمهایی، بین دو دنیای متفاوت محصور می‏شوند. از یک سو مظاهر دنیای مدرن در برابر آنها قرار داده می شود و از سوی دیگر نمی‏توانند از مرزهای زندگی واقعی خویش بگذرند…. چنین نگرش مادی و ابزارگرایانه ای نسبت به زن که سیمای تحقیر آمیزی از او ارائه می دهد، در تلویزیون اکثر کشورها، از جمله تلویزیون ایران (قبل از انقلاب)، به وفور مشاهده می گردید. با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، تلاشهای بسیاری جهت بازسازی تصویر زن مسلمان در رسانه های جمعی علی الخصوص تلویزیون صورت گرفته است که قابل تقدیر می‏باشد، لیکن تا رسیدن به درجة مطلوب راه بسیار است. از جمله مسائلی که مانع دستیابی به چنین هدفی می باشد، نوعی نگرش سطحی نسبت به مسئله زنان است که در بخشهای ذیل قابل بررسی می باشد. لازم به یادآوری است که در این نوشتار از ذکر مصادیق اجتناب گردیده و این امر به مخاطبین واگذار شده است.
1- سطح فردی
1-1) هویت فردی
زنان تصویر شده در برنامه های تلویزیونی چقدر به توسعه هویت فردی خود می اندیشند؟! آیا واقفند که چه می خواهند؟ چه می کنند؟‌به کجا می روند؟ و هدف نهایی آنها از زندگی چیست؟ چه برداشتی از هستی خود دارند؟ آیا در جهت کشف توانایی ها و قابلیتهای فردی خویش و استفاده از فرصتهای پیشرفت در عرصه زندگی فردی تلاش می نمایند؟ آیا خود را در قبال شناخت استعدادهای شان مسئول می شمارند؟ آیا احساس استقلال و انتخاب می نمایند؟ یا آنکه چون پاسخی به این پرسشها نمی یابند، برای گریز از چنین حقایقی، با رویکردی سطحی به لذات جسمانی و تفنن های زودگذر و آنی و امور حسی و تجلیات مادی روی آورده و غرق در روزمرگیهای زندگی اند؟!!
2-1) هویت جنسی
تلویزیون به عنوان یک رسانة فراگیر، می تواند در تکوین هویت جنسی مخاطبین خود سهم بسزایی داشته باشد،‌ بدین لحاظ برنامه ها و فیلمهای تلویزیونی، نباید جنسیت و نقشهای جنسیتی زنان را تحقیر نموده و احساس تبعیض و نابرابری جنسیتی یا ذهنیت برتری یک جنس نسبت به جنس دیگر را در آنان ایجاد نماید، زیرا بازتاب چنین شرایطی ایجاد بحران هویت جنسی (یعنی عدم پذیرش هویتی که جامعه از فرد انتظار دارد) و یا شکل گیری هویت منفی جنسی (یعنی ایجاد هویتی بر خلاف آنچه جامعه برای فرد در نظر گرفته) خواهد بود.
3-1) شخصیت فردی
خصوصیات و شخصیت فردی زنان در فیلمها چگونه منعکس می شود؟! آیا زنان به رشد عاطفی، عقلانی و اخلاقی دست یافته اند؟ آیا از نظر شخصیتی افرادی هستند که دیگران برای آنان الگوی رفتاری انتخاب می کنند و از حیث ظاهر، لباس، آرایش مطابق نظر دیگران عمل می‏کنند؟ آیا خط مشی زندگی آنها توسط دیگران تعیین می شود؟ آیا ارزشها و ضد ارزشهایشان تلقینی است؟ آیا شخصیت زنان در این فیلمها، مثبت و سازنده است (بطور مثال خود رهبر، خود انگیخته) یا منفی و ویرانگر (سلطه گر، سلطه جو، خود کم بین یا خود بزرگ بین….)؟! آیا شخصیت زنان متزلزل و ناپایدار است یا پایدار و استوار؟! تلویزیون هر یک از این شقوق را که در برنامه ها و فیلمها پی بگیرد بر اعمال و رفتار زنان تأثیر گذار است. «بندورا» معتقد است که ما قادریم با مشاهدة شخص دیگری که در حال اجرای عملی است، رفتار جدیدی را یاد بگیریم، حتی برای اینکه بتوانیم عملی را در زمان دیگری انجام دهیم، ملزم نیستیم که آن را هنگام تماشای الگوی عملی اجرا کنیم، بطور مثال وقتی فردی برنامه ای را از تلویزیون مشاهده می کند ممکن است بعدها آنچه را که دیده است، اجرا کند.[18]
2 – سطح خانوادگی
1-2) تشکیل خانواده
در اغلب فیلمهای تلویزیونی، موضوع ازدواج چاشنی فیلم است، هر چند این چاشنی نیز اخیراً به دلیل کثرت استعمال اپیزودهای مشابه، تکراری شده و ذائقه مخاطبین به آن عادت کرده است. دختر و پسری به طور اتفاقی همدیگر را ملاقات کرده و با یک تصمیم بسیار احساسی ازدواج می کنند. در کمتر فیلم تلویزیونی، دختر و پسر به همسان همسری دینی[19] و اخلاقی می‏اندیشند و اگر چنین ملاکی (ایمان) نیز دستمایه ساخت فیلمی قرار گیرد، یا پیام مثبت فیلم بسیار مستقیم ارائه می شود و یا فیلم در یک چرخش 180 درجه ای، مجدداً موضوع را به عشقهای رمانتیک و سطحی می کشد. در بیشتر فیلمها و سریالهای تلویزیونی، ملاک و معیار انتخاب همسر در مشخصات ظاهری و جسمی فرد خلاصه می شود. الگوی ارائه شده برای همسر ایده آل پسران، دختری زیبا، متمکن، از خانواده های مرفه و کم جمعیت، … است. در این قبیل سریالها ذوق هنری دختر، سلامت اخلاقی فرد و خانوادة او، تسلط وی به امور منزل، … و بسیاری از ملاکهای معنوی و انسانی که می تواند به تناسب، سوژه فیلمهای مختلف باشد، مورد اغفال قرار می گیرد.
به راستی در شرایطی که اغلب جوانان به دلیل بیکاری، هزینه های سرسام آور ازدواج و تهیه مسکن (حتی در حد یک اتاق) امکان ازدواج ندارند، آیا نمایش فیلمهایی که دختر و پسر صاحب خانه ای مجلل و مرفه با سرویس مبلمان و پذیرایی، ماشین آخرین مدل و لوازم لوکس منزل … هستند، به معنای تشویق جوانان به ازدواج است؟! یا آنکه به طور غیر مستقیم با تغییر ارزشهای آنها سطح توقعات آنان را افزایش داده و احسـاس محرومیت نسبی را در آنها ایـجاد می کند؟!
به اعتقاد جامعه شناسان هرچه که فاصله بین انتظارات (احساس نیاز) و امکانات ارضاء نیاز بیشتر باشد، احساس محرومیت نسبی فرد بیشتر است و هر چه وزنه ارزشهای مورد هدف و آرزوها بیشتر شود، احساس محرومیت نسبی افزایش می یابد.[20]بدین ترتیب می توان اذعان نمود که هر چند چنین فیلمهایی در سیاستگذاریهای صدا و سیما تحت عنوان ترغیب جوانان به ازدواج طبقه بندی می شوند، اما تلویحاً موجب کاهش نرخ ازدواج می گردند. زیرا با کمی دقت در آمار ازدواج و نیز بررسی نرخ طلاق و علل طلاق در سالهای اخیر که روند صعودی داشته، وجود چنین احساس محرومیت نسبی و ناکامی را مشاهده خواهیم نمود.
آیا نمی توان با دقت درعلل طلاق، با شیوه‏های تبلیغی و القای غیر مستقیم، بینندگان را از چنین انتخابها و ازدواجهایی برحذر داشت؟ آیا نمی توان پیامدهای منفی و تأسف بار ازدواجهایی با ملاکهای ظاهری و صوری را دستمایه تهیه فیلم های تلویزیونی قرار داد؟ …
براستی چرا هیچگاه ازدواج خانواده های سطوح پایین جامعه دستمایه ساخت فیلم های سینمایی قرار نمی گیرد؟! دخترانی که با تلاش طاقت فرسا جهیزیه خود را تأمین می کنند.
از دیگر محورهایی که اخیراً فیلمها و سریالها در مقوله ازدواج به آن می پردازند و حاکی از نگرش سطحی فیلمسازان می باشد، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
ـ تجدید خاطرة روابط عاشقانه زن و شوهر قبل از ازدواج با فرد دیگر(اولین قدم در موجه نمودن روابط عاشقانه زنان و مردان متأهل با فردی غیر از همسر خود)
ـ عاشق شدن دختر و پسری که بر اساس عرف (نه شرع) نامزد می باشند به فرد دیگر (ترویج عشقهای ناپاک و زودگذر)
ـ روابط عاشقانه و صمیمانه دختر و پسر قبل از ازدواج با یکدیگر و روابط خصمانه آنها بعد از ازدواج (ازدواج، دشمن عشق است.)
ـ پیشقدم شدن دختران در خواستگاری از پسران با لطایف الحیل (نخستین قدم در اشاعه نوع خاصی از آزادی و هنجار شکنی های اجتماعی) در اینجا جا دارد سؤال نمود که آیا نمی توان از طریق فیلمهای تلویزیونی فرهنگ وساطت در ازدواج را ـ که از نظر اسلام ثواب عظیمی دارد ـ توسط افراد فهیم، با نفوذ، عاقل و متأهل، در محل کار و تحصیل جوانان ترویج نمود؟! آیا اشاعه این فرهنگ در کاهش ارتباطات مستقیم دختر و پسر و جلوگیری از پیشقدم شدن دختران در خواستگاری تأثیر نخواهد داشت؟!
2-2) نقشها و روابط اعضای خانواده
فرض اغلب بینندگان بر این است که آنچه از طریق تلویزیون در مورد روابط زوجین نمایش داده می شود، الگویی از روابط صحیح و منطقی و مبتنی بر درک متقابل آنها از یکدیگر است. اما این فرضیه در اغلب فیلمها و سریالها رد می‏شود و زوجین نه تنها درک متقابلی از یکدیگر ندارند، بلکه فاصله فکری زیاد، عدم آشنایی با افکار و عقائد همسر، عدم توجه به خواستها، علائق و احساسات طرف مقابل و نیز عدم آشنایی آنها از ایفای صحیح نقش همسری به وفور مشاهده می شود. در واقع زمانی که روابط بین زن و شوهر سوژه فیلم قرار می گیرد، این روابط توأم با تنش، اختلاف و ستیز است. توهین آمیز بودن رفتار زن ایرانی و پرخاشگری وی در فیلمها عادی جلوه داده می شود، در حالیکه این رفتار در خانواده ها غیر معمول است و تفاهم خانواده ایرانی بیش از آن چیزی است که تلویزیون تصویر می کند.[21]
زن ایرانی همچنانکه پیوسته گفته و دیده شده است، همتا، همکار، سهیم و هم سرنوشت مرد ایرانی می باشد. حضور او، حضوری خلاق و فعال در عرصه خانواده و جامعه است. آنچه برای زن ایرانی نقش اساسی دارد، همدلی با همسر، همراهی و همفکری با اعضای خانواده و مقاومت در مسائل و مشکلات زندگی است. به دیگر سخن، سازگاری یک زن در زندگی و انعطاف او با شرایط دشوار زندگی و ابتکار او در بهبود موقعیتهای بحرانی زندگی و قدرت وی در حل مسائل حائز اهمیت است و نباید سازگاری و انعطاف او به اجبار، تحمیل و نادانی وی تفسیر شود، بلکه عقل، منطق و عشق به خانواده، او را با شرایط ناگوار زندگی سازگار کرده است، لذا برنامه ها و فیلمهای تلویزیونی باید در جهت ارائه نقش مثبت و مؤثر زنان در خانواده تلاش نماید و الگوی مثبتی از روابط خانوادگی را ترسیم کند. البته این بدان معنا نمی باشد که این رسانه واقعیات منفی اجتماعی وخانوادگی را به تصویر نکشد، بلکه منظور، حفظ اعتدال و جهت گیری مثبت در راستای ارتقاء فرهنگی و اصلاح رفتار مخاطبین است. تلویزیون، این رسانه ملی با پوشش گسترده شبکه های آن در اقصی نقاط ایران، قادر است بنیه فرهنگی افراد جامعه و روابط میان اعضای خانواده و جامعه را تقویت نماید. از دیگر نکات ضمنی و تلویحی فیلمها، تساوی خواهی و جنگ قدرت میان زوجین است، در اغلب موارد وظایف و نقشهای زن و شوهر نسبت به قبل، بازتعریف شده و این موضوع وضعیت خانواده را با چالش و بحران مواجه ساخته است. به بیان دیگر عطش قدرت جایگزین محبت میان اعضای خانواده و مشارکت صمیمانه آنها (متناسب با سن، جنس و سایر توانایی ها) در امور خانه شده است. شیوع فرهنگ مرد ستیزی و تجویز نسخه زن سالاری به کرات و غیر مستقیم تبلیغ می شود و عدم توجه به اخلاق، آرامش، حسن خلق، تفاهم و احترام در میان اعضای خانواده و عدم آشنایی با محدودة صحیح و اسلامی حقوق و تکالیف زن و شوهر، مشکل اکثر فیلمها و سریالهای تلویزیونی است. همچنین عدم توجه به نقش سازندة زنان در عرصه تحکیم بنیان خانواده و تربیت فرزندان صالح و توانمند و نگرش صوری به نقش مادری (بسنده کردن به انجام امور خانه، عدم انعکاس توانایی های زنان در دلگرمی و امید بخشی به اعضای خانواده، همبستگی و مشارکت در تصمیم گیریهای خانواده، بکارگیری صحیح عقل و احساس در روند زندگی خانوادگی،. . . ..) نیز از نمودهای دیگر سطحی نگری است.
از دیگر مسائل مبتلا به اکثر فیلمهای تلویزیونی، ترویج فرهنگ فرزند سالاری است. در دین مبین اسلام، پدر، مادر و فرزندان دارای حقوق و تکالیفی می باشند. احترام به والدین و رعایت نظر آنها تا آنجا که مغایر با شرع نباشد، بر فرزندان واجب است. لیکن دراغلب فیلمها جوانان با روحیه پرخاشگری، دیوارهای احترام و حرمت را درهم می شکنند و صمیمیت و دوستی میان والدین و فرزندان به معنای هتاکی، سبک سخن گفتن و بی احترامی به والدین و سایر اعضای خانواده و به کرسی نشستن نظر فرزندان است. چنین رفتاری، هرگز به معنای درک نوجوانان و جوانان نیست، بلکه از شیوه‏های نادرست تربیتی می باشد.
در برخی از فیلمها و سریالها نیز معایب اخلاقی برخی خانواده ها درشتنمایی می شود. این شیوه، رفتارهای منفی خصوصی را عمومی نموده و امکان تغییر رفتار را در میان چنین خانواده هایی کاهش می دهد و این توهم را ایجاد می کند که رفتار ناشایست آنان در خانواده، در میان سایر خانواده ها نیز عمومیت دارد، بدین ترتیب هنجارهای غلط و نامناسب و رفتارهای ناشایست با توسل به این نکته که «دیگران» همانند «ما» هستند، بهنجار و عادی فرض می شود، در نتیجه، علیرغم آنکه هدف چنین برنامه های تلویزیونی کاهش رفتار نابهنجار می باشد، لیکن در عمل، نتیجه معکوس خواهد بود.[22]
3-2) هویت خانوادگی
روانشناسان معتقدند فردی که دارای هویت خانوادگی است، مناسبات عاطفی صحیحی را با خانواده برقرار می کند و احساس تعلق خاطر به آنها می نماید. وی حاضر است از آرزوهای خود در جهت استحکام خانواده اش چشم پوشی نماید و در شرایط بحرانی که نیازمند مشورت با فردی است، حتماً والدین و اعضای خانواده اش را در اولویت قرار داده و در بحبوحه مشکلات خانوادگی در جهت حل مسائل، نقش مؤثری را برای خود قائل می شود و از هیچ اقدامی در این زمینه فروگذار نمی باشد. اما متأسفانه تلویزیون در کمتر برنامه ای این مسائل را سوژه اصلی فیلمها و سریالها قرار می دهد.
4-2) نوع و ساختار خانواده
خانواده در جوامع مختلف و در میان اقوام، اقشار و طبقات مختلف، شهری و روستایی اشکال متفاوتی دارد و وظایف و نقشهای زن در این گوناگونی محیط و فرهنگ متفاوت خواهد بود. تلویزیون بدون توجه به این تنوع مخاطبین، آنها را در معرض پیامها، ارزشها و هنجارهای یکسان قرار می دهد. زن روستایی همان پیامهایی را که مطابق ارزشها و شرایط خانوادة مرفه شهری است و با شرایط سایر خانواده ها ناسازگار است، دریافت می کند. این مسئله موجب شکل گیری انتظاراتی می گردد که با محیط و شرایط چنین خانواده هایی مطابقت ندارد. به بیان دیگر تلویزیون به طور غیر مستقیم منجر به ایجاد نارضایتی و احساس محرومیت در بین اعضای خانواده های روستایی به ویژه زنان می شود.
از سوی دیگر نوع خانواده ای که در اغلب سریالها و فیلمها نمایش داده می شود، خانواده‏ای هسته‏ای با تعداد معدودی فرزند جوان یا نوجوان می باشد. آیا شرایط تمام خانواده ها این چنین است؟! این در حالی است که اکثر خانواده‏های ایرانی در شرایط فعلی، پرجمعیت می باشند و با شرایط اقتصادی کنونی، با مشکلات بسیاری در امرار معاش، تحصیل، اشتغال و ازدواج فرزندان مواجه می باشند، ولی این معضلات هرگز در سریالها و فیلمهای تلویزیونی به تصویر کشیده نمی شود.
3- سطح اجتماعی
1-3) نقشهای اجتماعی
افراد در طول زندگی و در روند اجتماعی شدن، نقشهای متفاوتی را فرامی‏گیرند و تلویزیون به عنوان یک رسانه جمعی، عامل مهمی در اجتماعی کردن و ارائه نقشهای مختلف به انسانها است. لذا تأکید بیش از حد به یکی از نقش های زنان و درشتنمایی آن نقش در تلویزیون، در شرایطی که آنها، فعالانه در صحنه‏های مختلف حضور دارند، نوعی اجحاف در حق آنان است. آیا تاکنون اندیشیده‏ایم که چرا همیشه دختران در نقش دانشجو نشان داده می‏شوند؟ (آیا موفقیت اجتماعی یک دختر در ورود به دانشگاه خلاصه می شود؟ آیا تمام دختران باید تحصیلات عالی داشته باشند؟!) . . .. چرا نقش زنان در عرصه های مختلف خانواده و اجتماع بطور جامع و همزمان نگریسته نمی‏شود و گاه تنها به ترسیم نقش خانه داری و یا نقش اجتماعی زنان بسنده می شود؟ و اسفناکتر آنکه وقتی نقش خانه داری آنها نیز نمایش داده می شود، ظرائف و فنون این نقش را به خوبی نمی دانند و در نقش مادری و همسری و خانه داری نیز قادر به انجام صحیح وظایف نمی باشند؟!!
در اکثر فیلمها نقش و شخصیت زن در چند کاراکتر خاص محدود می شود. در حالی که می‏توان با توجه به مشارکت رو به تزاید زنان در عرصه های مختلف اجتماعی، پیامدهای مثبت و منفی این حضور را سوژه فیلمها و سریالهای تلویزیونی قرار داد. از سوی دیگر نقش زنان توانمند از جمله نقش مادران و همسران شهدا، زنان فرهیخته و اندیشمند، شاعران، هنرمندان، زنان پر تلاش در عرصه های اقتصادی و زنان زحمتکش و رنجبر روستایی در روستاها و نقاط دوردست و … نیز مورد بی توجهی قرار گرفته است.
در برخی از فیلمها برای نمایش کارایی زنان، نقشهایی مشابه نقش مردان به آنها واگذار می‏شود و در برخی دیگر با تغییر در سیاست جانبداری از زنان، آنان را در ایفای نقش های مختلف ضعیف، حقیر و بی ثبات نشان می دهند و هیچگاه یک وضعیت متعادل و معقول، از توانایی های زنان در فیلم ها مشاهده نمی شود. شاید چنین تصاویر کلیشه ای از زنان، بیشتر به تلقی نادرست مردان از زنان و به خبط زنان در پذیرش این نقشها بازگردد.
در بسیاری از فیلمها، زنان موفق در عرصه اجتماعی از نظر وضعیت تأهل، یا مجرد و یا بیوه هستند، این شرایط به طور ضمنی و تلویحی القاء می کند که زن موفق نمی تواند همزمان دارای پایگاه اجتماعی و خانوادگی باشد، بلکه باید به اجبار یکی را برگزیند[23]و اگر در فیلمی زنان را در امور اجتماعی فعال نشان دهد، شخصیت آنان یا معارض و یا بی تفاوت به ارزشهای دینی ترسیم می شود. در فرض این فیلمسازان، مشارکت اجتماعی زنان با اعتقاد و پایبندی آنها به ارزشهای دینی مغایر است.
2-3) شخصیت اجتماعی
هرچند تصویر ارائه شده از زن در سیما، نسبت به گذشته (قبل از انقلاب) تغییرات مشهودی داشته، اما هنوز به تعریف دقیقی از شخصیت حقیقی زن دست نیافته است. تصاویر ارائه شده عموماً یکسویه و غیر عادی است. بطور نمونه زنان هیچگاه در امور اجتماعی کاردان و فهیم نمی باشند و چنانچه زنی، عاقل و خردمند نشان داده شود، لزوماً رفتارهای خشن و نامناسبی دارد. زنان در بیشتر فیلمها یا در حال گریه و مویه می باشند یا فریاد می زنند، یا زیاد می‏خندند و در برخی مجموعه های تلویزیونی کمدی، حرکات بچه گانه و به دور از تعقل دارند، با هدیه ای گرانقیمت (طلا و جواهر …) خوشحال می شوند، زود فریب می خورند و زیبایی و دلربایی آنها، عنصر عقل و اندیشه اشان را تحت الشعاع قرار می دهد. گاهی شخصیت زنان، بسیار مستبد و خاص دوران زن سالاری ترسیم می شود، این در حالی است که چنین تصویری با واقعیت (به مفهوم وضعیت اکثریت اعضای جامعه) ناسازگار می باشد و می تواند نوعی بازخورد منفی به همراه داشته و مقاومت مردان را برانگیزد. به بیان دیگر چنانچه در فیلمها و سریالها خصوصیات و شخصیت های منفی زنان، بیشتر از شخصیت مثبت آنها تکرار شود، تأثیرات ناگواری را بر نگرشها و رفتار مخاطبین خواهد گذارد. زیرا رسانه های جمعی در شکل‏دهی و آموزش رفتارهای گوناگون نقش مهمی بر عهده دارند.
در مجموع به نظر می رسد شخصیت اجتماعی زن در تلویزیون در برخی فیلمها دچار پسروی فرهنگی است و تداوم آن، مانع ارتقای فرهنگی و فکری زنان خواهد شد.
3-3) هویت اجتماعی
تصویرسازیهای تلویزیونی از زنان، در شکل‏گیری هویت اجتماعی آنان نیز مؤثر می‏باشد. در نظر روانشناسان، فردی که هویت اجتماعی او تثبیت شده است، احساس مسئولیت شهروندی نموده، خود را در قبال مسائل اجتماعی مسئول می داند و ضمن حفظ مصالح اجتماعی، نسبت به وظایف خود به عنوان عضوی از جامعه اسلامی مطلع است و با پرهیز از رفتارهای نابهنجار و رعایت حدود و مقررات جامعه، در بهبود روابط اجتماعی خود با اعضاء جامعه تلاش می نماید.
4-3) روابط اجتماعی و موازین اخلاقی
به طور مسلم رفتارها و روابط اجتماعی اعضای یک جامعة اسلامی بر مبنای هنجارها، موازین و ارزشهای دینی استوار است که مستحکم ومتقن می باشد، لذا تأکید بیش از حد بر عرف (نسبی گرایی) در مسائلی که قوانین اسلامی نظر صریحی در خصوص آن دارد، نمودی از سطحی نگری است. متأسفانه در سالهای اخیر ارزشها و هنجارهای شرعی در تلویزیون در زمینة ارتباطات دختر و پسر رعایت نمی شود و بر مبنای رجوع به برخی روابط ناصحیح در جامعه، انجام این رفتارها در اغلب فیلمها عادی نشان داده می شود، به حدی که در اکثر فیلمها روابط دختر و پسر رمانتیک است و روحیه خیال پردازی را در میان مخاطبین ترویج می دهد. موضوع اکثر فیلمها از چارچوب عشق، داستانهای قهرمانی و ماجرا جویانه و ارضای تمناهای شخصی بیرون نیست و غالباً احساسات رؤیائی و تخیل آمیز به شکل واقعیتی انکار ناپذیر جلوه گر می شود. رواج مفاهیم عامه پسند و ابتدایی در مراودات زن و مرد بیگانه، بی پروایی در صحبت و رابطه زنان با مردان و ایجاد رابطه عاطفی در خارج از حریم خانواده، سوژه اصلی سکانسهای جاذب و کلیدی ماجراهای احساسی در فیلمها و سریالهای تلویزیونی است.
در برخی از فیلمها از وجاهت هنرپیشگان زن با گریم و آرایش غیر متعارف و تصاویر کلوزاپ زنان و در هم آمیزی عکسهای بازیگران جوان زن و مرد با بهره گیری از تسهیلات رایانه ای سوء استفاده می شود. به بیان دیگر آنچه که فیلمهای تلویزیونی در دایره تنگ آن گرفتار آمده‏اند، توجه به زیبایی ظاهری بازیگران زن به جای بازی هنرمندانه و تکنیکی آنها است.
از سوی دیگر مرزهای شرعی حجاب یکی پس از دیگری در فیلمها شکسته می شود. ازدیاد تماسهای بدنی بازیگران زن و مرد با یکدیگر که نسبت به گذشته، از تنوع مضاعفی برخوردار است و نیز عدم رعایت حجاب و پوشش در حد شرعی از دیگر معضلات اکثر فیلمهای تلویزیونی است. زن محجبه شخصیتی واپسگرا، به دور از اجتماع، غیر فعال در صحنه اجتماعی، بی نزاکت، فقیر و درمانده، کم سواد یا بی سواد، مسن (نسل قبل با چادر و نسل جوان کنونی مانتویی یا با حجاب نیم بند)، ناآشنا به حقوق خانوادگی و اجتماعی، توسری خور، به دور از تمدن و شهرنشینی است و متأسفانه در برخی از فیلمها حرمت و احترام این نماد ملی ـ مذهبی (چادر) با انتصاب صفات ناشایست و برچسبهای منفی (چون دزد، بداخلاق، شکاک، فضول، نامرتب و کثیف … ) به فرد محجبه، درهم می‏شکند. بدین ترتیب مخاطبین پس از تماشای چنین برنامه هایی که پیام رسانی غیر مستقیم و ماندگار دارد، به محض دیدن فرد محجبه، ناخودآگاهانه، وی را متصف به چنین صفاتی می‏دانند. این وضعیت بر روابط اجتماعی آنها تأثیر منفی خواهد گذارد، در حالی که این رسانه قادر است با ارائه تصویر مثبت و سازنده از روابط خانوادگی و اجتماعی زنان مذهبی، در زمینه رواج نگرشهای دینی در بین زنان سهم بسزایی داشته باشد.

 
 
پی نوشتها:

1- گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، 1373، ص 479.
2- دکتر ساروخانی، باقر، جامعه شناسی ارتباطات، انتشارات اطلاعات، 1372، ص 177.
3- دکتر کی نیا، مهدی، پژوهشی در عوامل اجتماعی طلاق، مطبوعات دینی(قم)، 1373، ص 398.
4- دکتر رفیع پور، فرامرز، وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشها، نشر کتاب فرا، 1378، ص8.
5- ادیب، حسین، جامعه شناسی ایران، نشر هشت بهشت(اصفهان)، 1374، ص 88.
6- دکتر رفیع پور، فرامرز، وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشها، نشر کتاب فرا، 1378، صص13 ـ 12.
7- اعرابی، نادره، انتقال ارزشی از طریق برنامه های تلویزیون ایران، چکیده پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، گروه جامعه شناسی، 1372.
8- دکتر کریمی، یوسف، روانشناسی اجتماعی، نشر ارسباران، 1378، (چاپ هفتم)، ص 251.
9- دکتر ساروخانی، باقر، جامعه شناسی ارتباطات، انتشارات اطلاعات، 1372، ص 63.
10- دکتر رفیع پور، فرامرز، وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشها، نشر کتاب فرا، 1378، صص13 ـ 12.
11- اعزازی، شهلا، خانواده و تلویزیون، نشر مرندیز، 1378، ص 5.
12- رحمتی، محمد صادق، روانشناسی اجتماعی معاصر، انتشارات سینا، 1371، ص 137.
13- شیرازی، فریبا، زنان در رسانه های جهانی، مجله پیام زن، شماره 71، بهمن 1376،ص 8..
14-Symbolic annihilation.
15- زن در رسانه ها، انتشارات دفتر مشارکت زنان نهاد ریاست جمهوری، 1374، ص 167.
16- دکتر کی نیا، مهدی، پژوهشی در عوامل اجتماعی طلاق، مطبوعات دینی(قم)، 1373، ص 394.
17- تحقیق مطالعه الگوی مشاهده مخاطبان بالفعل سیما، مهناز روستاییان، مرکز تحقیقات و مطالعات و سنجش برنامه ای صدا و سیما، 1375.(مطابق این پژوهش، زنان بیشتر از مردان وقت خود را صرف تماشای تلویزیون می کنند)
18- شرفی، محمدرضا، بحران هویت، انتشارات سروش، 1379، ص 66.
19- Homo gamy.
20- دکتر رفیع پور، فرامرز، توسعه و تضاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1376، ص 144.
21- ادیب، محمدحسین، جامعه شناسی ایران، نشر هشت بهشت، (اصفهان)، 1374، صص 107- 106.
22- اعزازی، شهلا، خانواده و تلویزیون، نشر مرندیز، 1374، ص 134.
23- سیمای دختر بچه ها در جمهوری اسلامی ایران، دفتر امور زنان نهاد ریاست جمهوری، 1374، ص 59.

تبلیغات