دین، خاستگاه شادیهای پایدار
آرشیو
چکیده
شادی» که جلوة سرور و رضایت مندی بشر از حیات است، موضوع بحث ما در نشستی با اساتید و صاحبنظران قرار گرفته، که تا با بررسی این مقوله، جایگاه شادی در زندگی بشر، نگاه دین به شادی، حدود و ثغورش در زندگی و جنبه های افراط و تفریطش روشن گردد. بدین منظور در محضر بزرگان، دکتر یحیی یثربی، دکتر محمود گلزاری و دکتر محمود صادقی جانبهان حاضر و پیرامون محورهای زیر نظرات ارزنده ایشان را جویا می شدیم.متن
از آنجا که جان آدمی از ملکوت اعلی است، آرام و سکونش نیز در پیوند با آن عالم است. و منتهای قرار و نشاطش را باید در آنجا جستجو نمود. هرچه حجابها از نفس خدائیش پاک شود، به هوالسلام نزدیک تر گشته و به وادی السلام وارد میگردد. آنجا که دیگر جز وجد و سرور نصیبی نیست؛ نور در نور است و شوق در شوق.
این عالم نیز که سایه و مقدمة آن عالم تابنده و نورانی است، از جمال و قرب آن جا دور نبوده و جلوهای از آن زیبایی بر چهره دارد. لذا همة زیباییها، شادیها، لطافتها و جذابیتهای این عالم، نمایی از آن وادی است و به میزان شفافیت و جلایش از آن فیوضات بهره مند بوده، انسان شیفتة جمال و شادی را شیدا و سرگردان خود نموده است.
اینبار، «شادی» که جلوة سرور و رضایت مندی بشر از حیات است، موضوع بحث ما در نشستی با اساتید و صاحبنظران قرار گرفته، که تا با بررسی این مقوله، جایگاه شادی در زندگی بشر، نگاه دین به شادی، حدود و ثغورش در زندگی و جنبه های افراط و تفریطش روشن گردد. بدین منظور در محضر بزرگان، دکتر یحیی یثربی، دکتر محمود گلزاری و دکتر محمود صادقی جانبهان حاضر و پیرامون محورهای زیر نظرات ارزنده ایشان را جویا می شدیم.
الف) تعریف و ماهیت شادی از منظر دین؛
ب) نقش مذهب در تلطیف و پالایش هیجانات و تعامل دین و شادی؛
ج) مصادیق و پیامدهای شادی؛
د)عوامل شادی آفرین و جایگاه خنده و اشک در دین.
تبیین و ماهیت شادی از منظر دین
دکتر محمود گلزاری: شادی یعنی بالندگی، نشاط، حرکت و سیلان که در مقابل آن جمود، خمودی، یخ زدگی، رکود و مـرداب است. هــر موجودی که بخواهد زنده باشد باید به این مفهوم، حرکت داشته و شاد باشد زیرا، نه تنها زندگی مخالف افسردگی، بلکه مساوی شادی و سرور می باشد. اگر در زندگی حرکت، سیلان، بالندگی و نشاط وجود نداشته باشد، اصلاً «زندگی» امکان پذیر نیست. بنابراین چون دین از منبع لایزال حیات سرچشمه می گیرد، پیام آن هم، همان حیات واقعی است. بدین جهت اندیشة دینی قائل به مرگ نبوده و حیات را امری مستمر و جریان دار قلمداد می کند. پیام دین حیات و زندگی است «ولنحیینک حیاة طیبة ».[1] تمام هستی از منظر قرآن در جنبش و حرکت بوده و حتی حرکت جوهری ـ که «ملاصدرا» مبدع آن و فلاسفه دیگر بر آن تأیید کردند ـ مؤید همین مطلب مهم است که، کل هستی در حرکت، جنبش و دارای حیات می باشد.
جمـــلة ذرات عالـم در نهان
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شمـا نامحـرمـان ما خامشیم[2]
معنای حیات واقعی، با خدا بودن و ارتباط با خداوند متعال برقرار کردن است. بدین ترتیب، ارتباط عالم هستی با خداوند متعال که منبع و منشاء حیات است سبب جاری شدن حیات و زندگی به تمام هستی شده و اگر لحظه ای این ارتباط قطع شود، زندگی و حیات واقعی از بین رفته و مرگ موجود زنده رخ خواهد داد. اگر با این دید به اسلام بنگریم، در می یابیم که، در تمام مسائل و موضوعات دینی و اسلامی، زندگی جریان دارد. بطور مثال نه تنها در عرفان ـ که اوج حرکت آفرینی انسان است ـ بلکه حتی در هر حکم و عمل فقهی که در آن انسان با قانون، حق و تکلیف سر و کار دارد و به ظاهر خشک می نماید، شما شاهد حرکت و پویایی خواهید بود. زیرا تمام این اعمال یا واجب شدهاند تا حیات استمرار داشته باشد و یا اگر حکمی مبنی بر حرمت چیزی از شارع مقدس صادر گردیده، به این دلیل بوده که حیات واقعی و کمال انسانها قطع نشود. پس در محتوا و ذات اسلام، نه تنها غم راه ندارد بلکه سراسر دین، شادی آفرین و شادی بخش است. با توجه به تعریف شادی، هر عملی که در درون آن، حرکت و پویایی نباشد غم محسوب می شود ولو فرد غمناک نباشد. اما بعضی از مصادیق و جلوه های غم، همچون گریستن، گوشه نشینی و .. . اگر همراه با حرکت و پویایی باشد غم نیست زیرا جنبش و پویایی در آن موج می زند. لکن اگر همین موارد مانع پویایی و حرکت انسان شوند، نشانه هایی از غم منفی و مطرود و عامل افسردگی انسان خواهند بود. مولوی میگوید:
راه لــذت از درون دان نز بــــرون
ابلهی دان جــستن از قصر و حصـون
آن یکی در کنج مسجد، مست و شاد
و آن دگــر در باغ، تُرشْ و بی مـــراد[3]
بنابراین، ظاهر حالتها و مکانها مهم نیست بلکه نامراد بودن و فعالیت نداشتن، مضر و خطرناک است. چه بسا کسی در کنج زندان بوده و در عین حال مست و شاد زندگی کند. در این راستا می توان بر تأکیدات فراوان اسلام، در جهت تحصیل و فراگیری علم توجه کرد. چرا که آموزش علم بدون نشاط، امکان پذیر نبوده و نتیجه این نشاط در حال آموزش، سرور و فرحی است که بواسطه تحصیل علم بدست می آید. غیر ممکن است انسان دل مرده و غمگین بتواند درس بخواند. بدین جهت، شما اثری از غم و اندوه منفی در افراد شاخص و ممتاز، مثل پیامبر اکرم (ص)، ائمه اطهار(علیهم السلام) و یاران آنها حتی در سن کهولت نمی بینید؛ مثلاً، امام علی(ع) زمان به حکومت رسیدن، حدود شصت سال داشتند و با این حال، هم در جنگهای بزرگی شرکت داشته و آن همه از خود شجاعت و فعالیت نشان دادند و هم در مزرعه فعال بودند. تمام این آثار و تلاش، حاصل نشاط و شادمانی است؛ انسان کسل و غمناک نمی تواند فعالیت ویژه ای داشته باشد. عمار یاسر که از اصحاب بزرگ پیامبر اکرم (ص) بود در سن نود سالگی، در صحنه جنگ صفین حاضر شده و به عنوان یکی از بهترین یاران امام حسین(ع) از او یاد می شود که نهایتاً آنگونه از خود، مردانگی و سلحشوری نشان میدهد و از طرفی حبیب بن مظاهر، با وجــود کهـولت سن، به فوز شهادت هم نائل می شود و یا امام خمینی(ره) به هنگام بنیانگذاری و رهبری جمهوری اسلامی در مرز هشتاد سالگی قرار داشتند. کدام رهبر در دنیا، شروع رهبری و حکومت خود را در این سن داشته است؟ براندازی حکومت دوهزار و پانصد ساله و رهبری انقلاب یکی از کارهای امام (ره) در این سن بود، بعد از آن نیز کارهای بزرگتری همچون هدایت جنگ، حل بحران های عظیم اوایل انقلاب و . .. را به انجام رسانید. با این حال، دارای لطافت روحی عجیب و خاصی بودند که از نحوة برخورد با افراد مختلف، اشعار عرفانی و عبادتهای عاشقانه ایشان کاملاً ملموس بود. پیری بطور طبیعی، خستگی و کسالت در پی دارد بنابراین به نظر می رسد انسان، در این سن باید فعالیت های خود را کمتر کند اما، با نگاهی به صدر اسلام، عکس این مطلب اثبات می شود. حتی در مسائلی که استرس و فشار آن بالاست باز، شما غم منفی نمی بینید.
با نگاهی دقیق به حوادث بعد از کربلا، متوجه نکات دقیق و در عین حال مهم می شوید مثلاً: با وجود آنکه حضرت زینب (س) در غم از دست دادن عزیزانش محزون بودند اما با اینهمه، خبری از دلمردگی و افسردگی در وجود حضرت نبوده و در تمام عرصه ها با شجاعت، قدرت و افتخار، حاضر و آن سخنان محکم را ایراد فرمودند. البته افسردگی با داغدیدگی متفاوت است زیرا انسان افسرده، احساس گناه، ناامیدی و به بن بست رسیدن در زندگی را دارد و به همین دلیل، بعضاً اقدام به خودکشی در افراد افسرده اتفاق می افتد اما هیچ داغدیده ای نبوده که اقدام به خودکشی کند. امام سجّاد (ع) که تا آخر عمر مبارکشان برای پدر بزرگوارشان گریه کردند در بخشی از دعاهای صحیفه سجادیه از خداوند متعال برای مرزداران طلب نشاط می نمایند؛ «متعه بالنشاط ».[4] یعنی: «خدایا، رزمنده سلحشور و سپاه اسلام را از نشاط بهره مند گردان» و همچنین طالب نشاط در عبادت بودند:«و اجعل نشاطی فی عبادتک» و در دعای دیگر می فرمایند: «خدایا در کدامیک از دو وقت و دو حالت تو را بیشتر سپاس گویم؛ در وقت سلامتی که با طیبات رزقت، نشاط برای فعالیت و قوت در طاعت را به من دادی یا در زمان بیماری که من شکر نعمت سلامتی را به جا میآورم و به تو متوجه می شوم.»[5]
اینکه قنوط و ناامیدی جزء گناهان کبیره شمرده می شود بدین جهت است که ناامیدی، انسان را از حرکت باز می دارد و ضد قنوط، رجاء و امیدوار بودن است. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ درختی سبز نمی شد». امام علی (ع) می فرمایند: «أوصیکم بخمس . .. . لایرجون احد منکم الا ربه و لایخافن الا ذنبه»[6] امید به خداوند متعال داشتن یعنی اتصال به آن منبع لایزال الهی و متصل به حبل الله المتین بودن است. که در واقع اتصال به خود بوده و این ارتباط و اتصال مایه حیات و زندگی در انسان می باشد.
به بیان دیگر اولاً: انسان به شادی نیاز دارد. ثانیاً: ادیان، حتی ادیان غیر توحیدی در ذات خود حرکت زا و شادی آفرین هستند. ثالثاً: با نگاهی محتوایی و عمیق به دین اسلام، در مییابیم که، همه ابعاد، احکام و حتی اصول عقاید اسلامی دارای حرکت و نشاط می باشد. رابعاً: سیره و روش بزرگان دین بر شادی استوار بوده و بدین جهت، در حالات هیچیک از ائمه و یا عالمان دینی افسردگی، غمناکی و ناامیدی دیده نمی شود. زیرا اسلام در وجود آنها تجلی پیدا کرده است. «تعرف الامور باشجارها و اثمارها»، درختان با میوه هایشان شناخته می شوند. حال اگر فرد متدینی افسرده، غمگین و دل مرده باشد، معلوم می شود که از مسائل اسلامی دور بوده و از روی آگاهی به احکام دینی عمل نمی نماید.
دکتر یثربی: شادی همچون نفس کشیدن، عشق ورزیدن، درد کشیدن و … از امور بدیهی، طبیعی و جزء پدیده های رایج زندگی بشر است که مفهوم آن بر انسان پوشیده نیست. شادی، همان انبساط و نشاط درونی است که همواره انسان با رسیدن به مطلوب و برآورده شدن مقصود به طور حضوری آنرا در خود احساس و درک کرده و معمولاً با تبسم، خنده و . .. همراه است. از آنجا که شادی یک نیاز طبیعی و درونی است، همیشه مطلوب بشر بوده و هست کما اینکه در آیه شریفه آمده است:
«و اذا رأوا تجارة او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائما….»[7] خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: هرگاه مردم، لهو و تجارتی را ببینند فوراً تو را رها کرده و بسوی آن می شتابند. تجارت همان سودی است که انسان در پی آن بوده و اغلب فعالیتهایش هم به منظور تحقق آن است. اما «لهو»، شادی و بسط است که، خداوند متعال فرمود هر گاه بزم ساز و آوازی برپا شود مردم، نماز را رها کرده و بدنبال آن می روند. آیة شریفه از اینکه انسان در پی لهو و تجارت است بعنوان یک مسئله عادی و طبیعی یاد می کند. در حالیکه ذره ای کلام خود را با لحن توبیخ یا توهین و ناسزا ـ بخلاف کلام بشری ـ همراه نساخته است. از طرفی در ادامه آیه شریفه میفرمایند: «قل ما عندالله خیر من اللهو و من التجارة»؛ ای پیامبر به آنان بگو آنچه نزد خداست از آنچه که شما می شناسید و بالطبع دنبال آن می روید به مراتب بهتر و با ارزش تر می باشد و مهمترین رسالت پیامبر اکرم(ص) در همین است که به مردم، «ما عندالله» را نشان داده و همگان را در دستیابی به آن تشویق و ترغیب نماید.
دکتر محمود صادقی:
اندرا ای اصل اصل شادمانی شادباش
اندرا ای آب آب زندگانی شاد باش
گرت بیند زندگانی تا ابـد باقی شود
ورت بیند مرده هم داند که جانی شادباش
تحفه های آن جهانی میرسانی دم بـدم
میرسان و میرسان خوش میرسانی شادباش
رختها را میکشاند جان مستان سوی تو
میچشان و میکشان خوش میکشانی شادباش
ای جهان را شاد کردهای زمین را جمله گنج
تا زمین گوید ترا کای آسمانی شاد باش[8]
پدیده شادی در روان شناسی، در حوزه «انگیزش و هیجان» مورد بررسی، تبیین، تحلیل و تعریف قرار می گیرد. هیجان عبارتست از تغییرات روانی و فیزیکی می تواند منشأ درونی یا بیرونی داشته باشد، بر دو نوع است: هیجانهای مثبت و منفی.
شادی، راحتی، ذوق، شور و عشق، تجربه عرفانی، تغییر و تحول رو به رشد در فرهنگ و دین، لذتهای جنسی، سرگرمی و ورزش و . . .. از هیجانهای مثبت؛ اندوه و غصه، ناکامی، تعارض، کشمکش، گناه و . .. از هیجانهای منفی می باشند. هر دو گروه از هیجانها می توانند وجود روانی را تحت الشعاع قرار داده و سمت و سوی او را رقم زند. در تعریف «شادی» باید به عرض برسانم که: وقتی انسان به رضامندی و کامیابی و ارضاء نیازهایش دست می یابد، احساس و هیجانی در وی ایجاد می شود که از آن به خوشحالی، شادی و خرسندی تعبیر و تعریف شده و چگونگی ظهور و بروز آن به عوامل متعددی وابسته است که فرهنگ، تربیت، ملیت، مذهب، عوامل اجتماعی و . . . از آن جمله هستند.
آنچه مهم می نماید این است که، «شاد زیستن» زمینه، موقعیت و شرایط را آماده کرده تا انرژی لازم تولید و در اختیار سایر حوزه های ارگانیسم (روانی ـ فیزیکی) قرار گرفته و اسباب رشد و پویایی را میسور سازد. بنابراین شادی، تکاپو بخش، انرژی زا و عامل تخلیه هیجانهای منفی و مقوم اراده آدمی در بکار گرفتن توانمندیها و استعدادهای خود در راستای بالندگی و پختگی است. لکن مادامیکه از بودنمان در جهان هستی سرشار از شادمانی و آکنده از شور و شادی نباشیم، امکان رسیدن به اهداف و مقاصد بلند انسانی میسر نخواهد شد. بنابراین هیچ نشاط و خرسندی جز در سایة فهم معنی و فلسفه زندگی و مفهومی که بدان می بخشیم شکل نمی گیرد و این امر مهم، با ظهور و بروز دلهرة «چگونه زیستن» به منصة ظهور می رسد. در این نوع زندگی، درد و الم نیز معنی خاص پیدا کرده و زمینه ساز مسائل و مشکلات روانی نخواهد بود.
وجود این انرژی روانی مثبت که به تعبیر تحلیل گران روح و روان از «غریزه عشق» سرچشمه میگیرد، جزء لاینفک زندگی رو به رشد و متعالی فرد بوده و در مقابل آن هیجانهای منفی قرار دارد که منجر به تخریب عناصر رشدزای روانی و روحانی شده و مانع از خود شکوفایی آدمی می گردد، البته باید یادآور شوم که وجود درد، غم، اضطراب و چگونه بودن و چگونه زیستن از شناخت و آگاهی و معرفت بوجود آمده و لذا جزء لاینفک زیستی هدفمند، جهت دار و با معنی است. به قول مولانا «هر کسی آگاهتر رخ زردتر» لذا این نوع درد و رنج ماهیتاً با درد و غم مرضی و بیمارگونه تفاوت دارد. و به قول شمس تبریزی: «آدمی را رنج، چگونه مستعد نیکی ها می کند؟! چون رنج نباشد، انانیت (خودپسندی و خودگرایی) حجاب او می شود، اکنون می باید که بی رنجوری، مرد پیوسته همچنان در رنج باشد تا سالم باشد از آفات».
چون سلامت و مرضی بودن شادی، منوط به سالم و بیمار بودن فرد است؛ بنابراین، احساس، هیجان، حال و ادراک سالم، تنها در انسان سالم یافت می شود. به عنوان مثال: طبعی شوخ و لطیف، یکی از ویژگی های انسان سالم میباشد؛ مشروط به اینکه طبع شوخ و شادی آفرین از هرگونه عناصر منفی و مخرب مثل: خشم و عناد، تحقیر و توهین، شوخیهای جنسی و انتقام، خالی باشد.
در روایتی آمده است که روزی پیامبر اکرم (ص) و امام علی(ع) در مهمانی شرکت داشتند، چون صاحبخانه از اتاق خارج شد، پیامبر (ص) هسته های خرمای خود را در ظرف امام علی(ع) ریخته و فرمودند که وقتی صاحبخانه بیاید گمان خواهد کرد شما همه خرماها را خورده اید، امام علی (ع) فرمودند: ولی وی گمان خواهد کرد که محمد(ص) خرماها را با هسته هایش خورده است. این نوع شوخی، مزاح و شادی تنها از طبعی سالم به تمام معنی و توحید یافته ظاهر میشود، که در آن از تمسخر و …. خبری نیست. در ادبیات اغلب ملل به لطایف و شوخیهایی برخورد می کنیم که در آن مایه عمیقی از سلامت روانی مشهود است. ملانصرالدین، بهلول، دخو و . . . از آن جمله هستند.
ارتباط دین با روانشناسی و نقش دین در تلطیف و پالایش هیجانات
دکتر گلزاری: تعامل دین و روانشناسی تاکنون سه مرحله را پشت سر نهاده است:
الف: مرحلة علاقه و فعالیت؛ بنا به نقل «ولف»در اثر عمیق و ارزنده اش با عنوان «روان شناسی مذهب» که به حدود سال 1881 بر میگردد؛ «جی استانلی هال» مکتب روانشناسی مذهبی آمریکا را در دانشگاه «کلارک» پایه گذاری کرد. «جمیز لوبه» و «ادوین استارباک» از روان شناسان معروف پیرو این مکتب بودند.
کمی بعد، «ویلیام جیمز» با ایراد سخنرانی های علمی و شیوای خود دربارة «انواع تجربه های مذهبی» که در سال 1902 به صورت کتاب منتشر شد، مهمترین اثر کلاسیک در زمینه روانشناسی مذهب را به یادگار گذاشت. بخشی از این اثر بزرگ با نام «دین و روان» توسط مهدی قائنی به فارسی ترجمه و در سال 1359 انتشار یافته است. در سال 1905 «جمیز پرات» از رسالة دکتری خود به راهنمایی ویلیام جیمز در بارة روانشناسی مذهب دفاع کرد. در آلمان، دانشمندانی چون «شلایر ماخر»، فیلسوف، «ویلهلم وونت»، روانشناس و بنیان گزار روانشناسی تجربی، «کارل بت»، . . . . در حوزه روان شناسی مذهب فعالیت کردند. «فروید» در سال 1907 مقالة مختصر خود را در بارة «کنش های وسواسی و اعمال مذهبی» در نشریه «روانشناسی مذهب» منتشر و با این کار آغازگر نقد روانکاوانه مذهب شد. در فرانسه نیز میتوان از «شارکو»، «پیرژانه» و «هنری دلاکروا» نام برد که در کارهای علمی و پژوهشی خود به دین و خصوصاً تجارب عارفان بزرگ مسیحی توجه زیاد داشته اند.
ب: مرحله توقف و انکار؛ روانشناسی مذهب با آنکه در ربع اول قرن بیستم چنان رواج داشت که الهیات را به عنوان رشته ای دانشگاهی در برخی مدارس دینی تحت الشعاع قرار داده بود، در سال 1930 رو به افول نهاد. درسهایی در حوزة روان شناسی مذهب که در دروة کارشناسی به صورت امری متداول گنجانده میشد، در بین سالهای 1923 تا 1930 تقریباً تا مرز محو شدن کاهش یافت. بسیاری از مجلات معتبر با موضوع روان شناسی مذهب تعطیل شدند. در اوایل 1940 «گوردون آلپورت» روانشناس معروف با بررسی پنجاه کتاب درسی گزارش کرد که متون روان شناسی به عاطفه مذهبی و کارکردهای ذهنی وابسته به آن، هیچ توجهی ندارند. در تحقیقی در باره نگرش دانشمندان آمریکایی به دین که در 1934 انجام شد این نتیجه بدست آمد که روان شناسان کمتر از دیگر گروههای علمی به خدا و قیامت اعتقاد دارند.
در سال 1964 «مالکلین» تصریح کرد: «در حیات دانشگاهی، مطالعة مذهب، عرصه ای به شدت عقب مانده است!» و «رابرت بلا» جامعه شناس در سال1970 نوشت: جز مذهب، هیچ حوزه دیگری از فرهنگ بشری نیست که جامعه علمی، عمداً از آن روی گردان باشد، به این بهانه که چنین مطالعه ای علم، عقل، منطق و کل میراث عصر روشنگری را به خطر می افکند.
چند عامل عمده را می توان سبب این اعراض و انکار دانست:
- واکنش های منفی نهادهای دینی همچون کلیسا به بررسی علمی دربارة دین؛
- ظهور و رشد رفتار گرایی در روانشناسی؛
- ترویج این نظریه که محققان در پژوهش های عینی و علمی، از جهت گیریهای شخصی اجتناب کنند؛
- سوء برداشت از علم و تبیین ماشینی جهان، که منشاء احساس پوچی، بی هدفی و در نتیجه بی اعتنایی به دین شد.
ج: مرحله خوش بینی و اقبال؛ از نیمه دوم قرن بیستم تحقیق و بررسی در ابعاد روان شناختی مذهب، دوباره مورد توجه بسیاری از روان شناسان قرار گرفت. در سال 1960 روان شناسان علاقه مند به مذهب و موضوعات مذهبی، سی و ششمین بخش انجمن روانشناسی امریکا (A P A) را با عنوان «روان شناسی دین» و با هدف حمایت از روان شناسانی که مایل به پژوهش در خصوص اهمیت و جایگاه دین در زندگی انسانها و علم روان شناسی هستند، تأسیس کردند. اعضاء انجمن امریکایی مشاوران مسیحی در بین سالهای 1995 ـ 1993 از 200 نفر به 16000 نفر رسیده اند.
اینک دهها مجله معتبر مانند مطالعات علمی مذهب JSSRو مروری بر پژوهش های مذهبیRRR منتشر می شود و هر ساله سمینارها، کنفرانس ها و کارگاههای آموزشی زیادی در سراسر جهان، روانشناسان جستجوگر و علاقمند را به سوی خود فرا می خوانند. «ولف» می نویسد: برخلاف دهه های قبل، در دهة 1980 با کمال شگفتی 2/89 درصد کتابهای درسی روانشناسی در آمریکا، به نحوی از مذهب یاد کرده اند.
فهرست کتابهای روانشناسی در این زمینه به قدری زیاد است که هر پژوهشگر را خوشحال می کند. در شبکه جهانی اینترنت واحدهای گوناگونی، ویژه موضوعات روانشناسی و مذهب وجود دارد که اطلاعات فراوان و روزآمدی را به بهره جویان منتقل می سازد. خوشبختانه در ایران، بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی به همت تنی چند از روانپزشکان، روانشناسان و فضلای حوزه، مطالعه بر روی جنبه های مختلف روان شناسی مذهب آغاز شده که امیدواریم به تدریج این فعالیت ها به بار نشسته و با توجه به غنا و گستردگی مطالب روانشناسی در متون اسلامی، شاهد شکوفایی این رشته علمی در ایران باشیم.
منبع و منشأ شادی درون آدمی است اگر چه، در ظاهر، نمود و تجلی پیدا می کند. از نظر روانشناسی امروز، فکر و اندیشه انسان، رفتار و احساس او را شکل می دهد. به همین دلیل مولانا می گوید:
ای برادر تـو همــه اندیشـــه ای
مابقی خود استخوان و ریـشه ای
گر بود اندیـشه ات گل، گلشنــی
وربـود خاری، تو هیمــه گلخنی[9]
دو نکته اساسی در مسائل اسلامی مطرح است اول: اینکه پیام اصلی ادیان، بخصوص اسلام، توجه به باطن و امور پایه ای است. باطن دنیا همان قیامت و آخرت است «و الآخرة خیر وابقی»[10] نگاه به دنیا باید نگاهی اخروی، عمیق و اصیل باشد. به همین دلیل سعدی می گوید «آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید». دوم: از یک سو، روی گردانی از ظاهر و وابستگی به دنیا و از سوی دیگر توجه خاص به باطن و عمق عالم است. تجربه نشان داده ازدواج هایی که در آن زوجین به مسائل ظاهری یکدیگر توجه داشتهاند اغلب با مشکل طلاق مواجه شده و بدین جهت یکی از دلایل روی گردانی از دین در جامعه کنونی، توجه به ظواهر است. امام علی(ع) میفرمایند: «در ازدواج به صفات اساسی نگاه کن، چهره زیبا بدون خاستگاه تربیتی خوب، مثل سبزه روی پلیدی است» و امام صادق(ع) میفرمایند:«به فکر جای خوش آب و هوا نباش، اول فکر همسایه باش بعد خانه؛ آن همسایه ای که دائماً با او هستی، مهم تر از ظاهر خانه است» و سفارش شده که فرزندانتان را به کاری وادارید که در آینده به نفعشان باشد. فرق عقل و احساس در همین مرحله معلوم می شود زیرا کار احساس، توجه به زمان حال و لذت های آنی است اما کار ویژه عقل توجه به مصلحت های آینده می باشد. بنابراین پیام، رسالت و کار کرد دین، تربیت عمقی است به همین دلیل آنچه من به همه جوانها توصیه می کنم این است که شعاری را سر لوحه تمام کارهای خود قرار دهند و آن اینکه: «بعدش چی؟». این شعار یعنی فقط الان را نگاه نکن بلکه توجه به عواقب کار هم داشته باشید و نتیجه این شعار، کمتر شدن توجه انسان به ظاهر و به عاقبت کار اندیشیدن است. «العاقبة للمتقین»[11] اسلام از یک سو به ظاهر زیبا، مرتب و برخورد خوب عنایت داشته و از سوی دیگر انسان را با مفاهیم بلندی همچون جهان بینی الهی، تفکر و اندیشه که سبب استواری انسان در انسانیت، خلیفة اللهی اوست، آشنا میکند.
در تحقیقات روانشناسی روشن شده افسردگی معلول از دست دادن ها است. یعنی آنچه را که به آن امیدوار ودل بسته بودی، از دست بدهی. اگر زیورآلات، زیبایی، ماشین، خانه و . . .. مایة وابستگی دختر و پسر جوان شد، اینها بدلیل آنکه ماهیتاً ناپایدار و سطحی میباشند دائماً در معرض زوال بوده لذا این دست آویزهای زودگذر، نتیجه ای جز افسردگی ندارند. بهترین راه مبارزه با این افسردگی این است که تنها پیام دین را درک کرده و بقول مولانا کمی عمیق باشیم.
عشق آن زنده گزین کو باقی است
وز شراب جان فزایت ساقی است
عشـق زنـده در درون و در بصــر
هــر دمــی باشد ز غنچــه تازه تر
عشـق آن بگــزین که جمـله انبیاء
یــافتنــد از عشـــق او فــر و کیـا[12]
البته باید اذعان داشت که آن عشق باقی، منافاتی با عشقهای مجازی ندارد آدمی می تواند به همسر، شغل و . .. علاقمند باشد به اندازه ای که پایدار و دلبسته هستند اما برای برقراری این تعادل، اسلام به نکته ای اساسی سفارش و تأکید جدی کرده است، و آن، همان بهره مندی از دنیا، بدون وابستگی به آن ـ به منظور بهره مندی برای کارهای آخرتی که همان کارهای عمیق و سازنده است ـ می باشد، که اصطلاحاً از آن به «زهد» یاد می کنند. زهد، به معنای اینکه انسان دائماً نماز بخواند و روزه بگیرد نیست، بلکه به معنای انجام کارهای اساسی و پایدار، بدون وابستگی به مظاهر دنیا در این دار فانی است. این مفهوم از زهد مقابل حرص و طمع است. زیرا حرص، افسردگی و غم در پی داشته اما «زهد»، به انسان رضایتمندی عطا می کند. حافظ می گوید:
در این دنیا اگرسودی است با درویش خرسند است
خـدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی[13]
تفاوت انسان مؤمن شاد، با انسان غیر مؤمن شاد در همین مسأله است. شادی گذرا به این معناست که شادی از یک استغناء و زهد ناشی نشده بلکه بواسطه هیجانات موقت و به سبب مواد مخدر، مشروبات الکلی و فعالیتهایی که به آنها صدمه می زند، پدید آید. این شادی وابسته به اسباب و وسایل است، مادامی که اسباب فراهم باشد شادی هست و به محض مفقود بودن وسایل، از بین می رود و از طرف دیگر این شادی ها، بدلیل اینکه ریشه در باطن انسان ندارد، گاهاً تبدیل به ضد خود می شود. حتی عشقهای مجازی هنگامی که به اوج خود میرسند اگر همراه با رشد، تکامل و تعالی نباشد سبب افسردگی خواهند شد. «اریک فروم» مینویسد: «. . . . نبودن لذتهای واقعی سبب میشود که مردم به دنبال خوشی های هیجان انگیز تازه ای باشند، خوشی یا هیجان چون به اصطلاح به اوج خود رسید دلتنگی در پی دارد. چرا که هیجان تجربه می شود لکن شخص رشد نکرده و مرزهای درونی اش افزایش پیدا نمیکند».[14] بدین جهت منجر به افسردگی و غم می شود. «اریک فروم» درکتابی دیگرمینویسد: «انسانی که راهی به درون خود باز نمی کند و دائماً در کار و تفریح غرق شده، به نوعی در حال فرار از خود است»[15]او در کتاب «گریز از آزادی» باور دارد که انسانها دائماً با این فعالیتهایی که انجام می دهند از خود می گریزند و در بی خودی فرو می روند. مولوی هم میگوید:
تا دمی از هوشیاری وارهند
ننگ زَمْر و خمر بر خود می نهند[16]
«آلداس هاکسلی» در کتاب خود مینویسد:«غرق شدن انسان متمدن در لذتهای زودگذر منجر به از بین رفتن انسانیت آدمی شده، در این زمان، تاریخ و سرگذشت بشر فراموش و او دیگر مجال اندیشیدن به سبب سرگرمی، تفریح و وقت گذرانی های زیادی را ندارد. رهبران جامعه ماده مخدری بنام «سوما» را بطور رایگان در اختیار مردم می گذارند تا آنان را در مقابل بیماری اندیشه واکسینه کرده و بدینگونه حالت نشاط و وجد را از انسان گرفته و او را در نوعی بی خبری و خلسه قرار میدهند. دلیل تمام این کارها این است که حاکمان و قدرتمندان از شادی و بهجتی که در اثر اندیشیدن انسان آزاد، مستقل و مقاوم پدید می آید هراسناک هستند و می خواهند دغدغه اندیشیدن از انسانها گرفته شود و این کار را با مواد مخدر و . . . .انجام می دهند».[17]
اگر فردی استفاده از این مواد را شادی زا بداند کاملاً در اشتباه است؛ اینها ضد اندیشه، مقاومت، تحرک و اراده هستند. از مطالب گذشته معلوم می شود نشاط و سرزندگی عین حرکت، اراده، فعالیت و فکرکردن است.
بنابراین اسلام، به انسان جهان بینی خاصی ارائه می دهد که اولاً: کوشش کند تا وابستگی خود را به مظاهر دنیا کم کند چرا که، وابستگی بیشتر، افسردگی و غم بیشتری در پی خواهد داشت. ثانیاً: توجه انسان به مسائل، باید عمقی، پایه دار و ریشه ای باشد زیرا این امر، انسان را از غرق شدن در مسائل زودگذر دور می کند. در اینصورت اگر دختری در میهمانی های آنچنانی شرکت نکرد لزوماً دلیل بر افسردگی او نیست بلکه احیاناً جلوگیری از بطالت وقت، مانع از رفتن او به مجلس لهو و لعب شده است.
دکتر یثربی: در پی تحول اخیر غرب ـ که همان سکولاریزه شدن فکر می باشد ـ دین مورد تهدید جدی قرار گرفت. چرا که در مخاصمه بین مردم و کلیسا، غرب سلطه کلیسا را تنها عامل ناشادی مردم دانسته و لذا شعار مردم در مبارزه با دین و حاکمیت کلیسا این بود که «ما می خواهیم شاد باشیم». در پی این روند سکولاریزه شدن جوامع غربی، فکر، برنامه ریزی و عملکرد نظریه پردازان و اصلاح گران سکولار بر طبیعت و خواست مردم مبتنی گردیده و به همین دلیل مبنا و منشأ حق و تکلیف در جامعه، خواست طبیعی و اراده مردم شد. در نتیجة این رویکرد فکری، «انسان» ی به جهان ارائه شد که هیچ ارتباطی با ماوراء خود و جهان طبیعت نداشته و تمام هویت او بطور مادی و طبیعی تبیین و مبنای فکر و عمل گردید.
از طرفی چون شادی از نیازهای طبیعی بشر است، غرب هم برای تأمین شادی و هیجان مردم برنامه ریزی فراوانی کرده است. آنها تلاش کردند تا با فراهم سازی آزادی طبیعی و غریزی بشر، مشکلات آزار دهنده و ضد شادی طبیعی انسان را از بین برده و موفق گردیدند بسیاری از قیودات عرفی ـ اجتماعی را تا حد امکان از میان بردارند. اما سؤال اساسی که باقی می ماند اینست که با توجه به مبانی نظری اسلام و محدودیتی که نسبت به برخی اعمال فردی و جمعی که شادی بخش است، شادی چه جایگاهی دارد؟! آیا جمع بین دین و شادی امکان پذیر است و یا باید قائل به سکولاریزم شد و دین را از عرصه اجتماع کنار گذاشت و یا آنکه انسانها طبیعت خود را سرکوب و از شادی دست بردارند؟
از آنجا که اصل هویت دین اسلام مطابق و همسوی طبیعت و فطرت انسانی است، نمیتواند نافی و مضاد شادی باشد. بنابراین جمع بین این دو، امری ممکن است. لکن نکته درخور توجه اینست که دین اسلام، حدود و مرزهای مشخصی دارد که شادی را هم در برمیگیرد، لذا شادی مطلق، بی حد و مرز و بیقید در دین جایز شمرده نشده است. چرا که هر مسلمانی خود را عبد خداوند متعال و پاسخگوی ساحت مقدس او می داند. در داستان بشر حافی میبینیم زمانیکه او به طرب، ساز و آواز مشغول بود، حضرت موسی بن جعفر(ع)که از آن حوالی عبور می کردند و متوجه امر گردیدند فرمودند: صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ کنیز در جواب گفت: آزاد است. امام فرمود: معلوم است، والا اگر بنده بود، اینچنین بی محابا گستاخی نمی کرد. بشر با شنیدن کلام امام و رجوع به فطرت الهی اش در پی حضرت روانه شده و توبه کرد. بنابراین جوان مسلمان نمی تواند در شادی اش لاابالی و بی قید باشد زیرا او متعلق به جامعه دینی است و جامعه دینی جامعه امر و نهی، تکلیف و اینکه «خدا چه میخواهد» است، بنابراین جوامع دینی با جوامع غربی و غیر دینی به لحاظ مبنا و اصول از هم متمایزند. لذا از همان سنخ شادی خاصی که در کشورهای غربی رایج است نمی توان در جوامع دینی اسلامی وارد کرد و بالعکس. اما در عین حال دو نکته اساسی در خصوص شادی را باید در نظر داشته باشیم: نخست آنکه حد و مرزهای دین را به دقت و درستی رعایت کنیم و دیگر اینکه در رعایت این مرزها از حدود معینی که دین ترسیم نموده تجاوز نکرده و نقص شادی را جبران نمائیم. افراط و تفریط در تعیین حدود همیشه منجر به خسارات جبران ناپذیری میگردد، لذا باید همواره قوانین را به شرع ارجاع داد نه اینکه به خواست افراد و به دلخواه حدی را برداشته و یا اضافه کنیم. این رعایت حدود، لزوماً برقراری «عدالت اجتماعی» را در پی خواهد داشت. فیالواقع با برقراری عدالت اجتماعی و دستیابی افراد جامعه به حقوق حقّه خود، بخش اعظم و حتی شاید بتوان ادعا کرد قریب به 95% شادیهای آنان تأمین و تنها سهم ناچیزی از آن توسط دین سلب یا محدود میشود. چرا که اغلب ناشادی مردم و جامعه حاصل عدم برقراری عدالت اجتماعی و آن خود غالباً معلول بی کفایتی و بی درایتی مسئولان و مدیران جامعه است. دین نه تنها مخالف شادی نیست بلکه آنچه زائل کننده شادی انسانهاست جهل و بیکفایتی کارگزاران حکومتی می باشد، زیرا از یک سو، جهل موجب عدم رعایت حدود شرعی آنگونه که باید باشد می شود و از سویی دیگر بی کفایتی مانع برقراری عدالت اجتماعی و تأمین رفاه نسبی روانی، اقتصادی و اجتماعی افراد می شود که با رفع این دو همه انسانها بطور طبیعی به رضایت، خرسندی و شادی درونی و روانی خود نائل می شوند، لذا انسانها برخودار از بهترین نوع شادی که، از باطن سرچشمه گرفته و در ظاهر تجلی می یابد خواهند بود.
بنابراین اگر برای نمونه به جوانی گفته شود که مثلاً فلان قسم شادی خاص را دین جایز ندانسته و ممنوع است، به راحتی پذیرفته و قبول خواهد کرد چرا که در چنین شرایطی که به سبب اجرای دین، عدالت اجتماعی برقرار شده است، بخش اعظم شادی روانی او تأمین و با هیچ مشکل عدیده و خاصی مواجه نیست بنابراین قطعاً سخن حق را به گوش جان پذیرا خواهد بود. حاصل اینکه: اگر مردم از شادی خاصی که دین منع و نهی کرده چشم پوشی کنند، به دلیل اینکه باور قلبی به قیامت و روز حساب دارند، معتقد هستند که با این اندک غضّ بصر، آخرت خود را آباد و به شادی ابدی نائل می شوند چرا که در پیشگاه خداوند رحمان هیچ عملی بدون حساب و پاداش نمانده و جبران خواهد شد.
لذا در پرتو چنین باور و اعتقادی، با نگاهی اینگونه به دنیا، سراسر زندگی و حتی شادیهای آن حقیقتاً «غم» خواهد بود. زیرا این شادی دنیوی در جهت رفع نیاز بوده و لذا پایان پذیر و مشقت آور است پس اگر شادیهای معنوی برای فردی حاصل شد، دیگر شادیهای دنیا برای او شادی محسوب نخواهد شد. به همین سبب شمس تبریزی می گوید:
«در اندرون من بشارتی است است که در شگفتم کسانیکه این بشارت را ندارند، به چه چیزی شادند؟!»
در تأیید این مطلب و صحه برتفوق حظ وشادی معنوی بر لذائذ و شادیهای دنیوی حضرت امیرالمؤمنین (ع) در باره حضرت رسول (ص) می فرمایند: «یقضمها قضما و لم یعرها طرفاً… »[18]حضرت با تنفر و اجبار از دنیا بهره می گرفت، حتی یک نگاه عاریه ای و گوشة چشمی به دنیا نداشتند. مگر پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به دنبال شادی نبودند؟! پس چرا حتی لحظه ای بدان توجه نکرده و دلخوش نبودند؟ معلوم میشود اگر کسی شادیهای واقعی و حقیقی را چشید دیگر به شادیهای دنیوی توجهی نخواهد داشت.
یکی از دوستان که بهره ای از دنیا و مافیها نداشته اما حقیقت شادی معنوی را درک کرده چنین می گوید:
نور نشاط می چکد از دل آسمانیم
غصه و غم نمی خورم، شادم و شادمانیم
فرصت اخم و تخم را از کف من ربوده اند
با همه کس در همه جا خنده رایگانی ام
مرگ بگو فرار کن از دل عشقباز من
آمده ام نمی روم، هستم و جاودانیم
چه بسیار جوانانی که در جبهه ها از شادیهای حقیقی بهره مند بوده و چنان خنده ها و قهقهه هایی سر می دادند که به مراتب از خنده جوانان اروپایی ـ که من شاهد آن بوده ام ـ عمیقتر بود. البته حکایتهای بسیار از این حظ و بسطهای درونی ـ معنوی در تاریخ موجود میباشد، همانگونه که در تاریخ آمده:
جمعی از اصحاب حضرت رسول (ص) با شنیدن خبر کسالت آن حضرت (ص) به عیادت ایشان رفته و دیدند رسول مکرم اسلام (ص) بر قطعه حصیر کوچک و زبری استراحت می کنند، و هرگاه آنحضرت (ص) جا به جا می شدند اثر حصیر بر بدن مبارکشان می ماند. ایشان با دیدن این صحنه رقت بار عرض کردند: یا رسول الله! اگر اجازه بفرمائید هر کس در حد توان خود چیزی آورده و زندگی خوبی را برایتان فراهم کنیم. حضرت فرمودند: ما به این قبیل چیزها وابسته نیستیم نه اینکه از دستمان برنیاید.
این جریان نشان دهنده اینست که رسول خدا(ص) به همان «ما عندالله»ی که در آیه شریفه گفته شد چشم امید دارند نه آنچه در دنیای فانی می باشد. این روش و سیرة پیامبر اکرم(ص) دارای پیامی مهم، به همه انسانها خصوصاً مسئولین و سردمداران حکومت و دولت می باشد، که همان عدم وابستگی و تعلق به دنیا بوده و باید در عمل آن را به دیگران بنمایانند و بدینگونه همگان را بسوی خدا، کسب رضای او و «ماعندالله» سوق دهند؛ و بنابر فرمایش امام صادق (ع):«کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم» باید در عمل، نشان داد حظّ و شادی باقی اخروی، برتر و بهتر از لذت و شادی فانی دنیوی است.
حاصل سخن اینکه همانطور که عرض شد شادی یک نیاز فطری و طبیعی است که خداوند تبارک هم بر آن صحه گذاشته، لکن آنچه مهم است اینست که، با این پدیده طبیعی برخورد ابزاری نشود و کوشید تا همه عوامل لازم و مؤثر را در جهت به فعلیت رساندن صحیح آن فراهم آورد که مبادا این پدیده زیبا و انسانی ـ الهی به اشتباه عمد یا سهو هدر رفته یا به ضد خود تبدیل شود.
دکتر صادقی:
هر که خورد می صبوح روز بود شیرگیـر
هر که خورد دوغ، هست امشب و فـردا ترش
مؤمن و ایمـان و دین ذوق و حلاوت بود
تـو به کجا دیده ای طبله حلوا ترش
والله هر میوه ای کو نپزد زآفتاب
گرچه بود نیشکر نبود الاّ ترش
هر که ترش بینیش دان که زآتش گریخت
غوره که در سایه ماند هست سر و پا ترش[19]
اعتلای روحانی و سلامت روانی به مفهوم عمیق آن تنها در گرو مذهب می باشد، اما کدام مذهب؟ باید تصریح کرد که دو نوع جهت گیری مذهبی داریم. جهت گیری مذهبی برون گرایانه و جهت گیری مذهبی درون گرایانه. در نوع اول، منشأ رفتار مذهبی در عالم خارج بوده که در آن، مذهب در خدمت فرد و بعنوان ملعبه، بازیچه و بصورت ابزاری در اختیار اوست تا عقده ها و نیازهای سرکوب شدة خود را ارضاء نماید. در این نوع جهت گیری، مذهب افیون توده ها و مخرب بهداشت و سلامت روانی است. اما در نوع دوم که رفتار مذهبی انسان از درون نشأت می گیرد، فرد در خدمت دین بوده و این مذهب درون گرایانه سبب تعالی و سلامت روانی انسان می شود زیرا سرچشمه آن درون آدمی بوده و او به جهت منافع دنیوی دین را انتخاب نکرده است و در این حال فرد با تمام هستی اش در اختیار مذهب بوده و دین برای چنین فردی حیات است نه فقط یک ضرورت، لذا مذهبی بودن در چنین وضعی به کمال و تمام رسیده و رفتار، هیجان و احساسی سالم را به وجود می آورد.
پس هیجانی سالم است که از وجود روانی سالم نشأت گرفته و برای رسیدن به چنین وضعی باید فرد رنج و درد آدم شدن را تجربه کرده و عوامل بازدارنده را بازشناخته و با آنها دست و پنجه نرم کند. و به قول حضرت مولانا:
مـوش تا انبــار ما حفره زدست
وزفنش انبان مـا ویـران شـــدست
اول ای جان، دفع شر موش کن
وانگهی در جمع گندم کوش کن[20]
تا عناصر و عوامل تخریب کنندة رشد و سلامت روانی از هستی ما خارج نشود امکان رشد و پویایی حاصل نمی آید. این در حالی است که، هزاران دام و دانه در فرا رویمان گسترده شده و دائماً در حال آزمایش و امتحان هستیم.
صد هزاران دام و دانه است ای خدا
ما چو مرغان حریص بی نوا
دم بدم ما بسته دام نویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم[21]
و مهم این است که در این دنیای پردرد و دام، دنیایی که لهو و لعبی بیش نیست، باید انسان واقعی شد.
«انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال. . . .»[22]
بنابراین هر نوع هیجان از جمله شادی اگر از وجودی سالم منشأ گیرد سالم است. وجود سالم و رشد یافته در گرو دین درون گرایانه بوده و آن هم تنها با حل و ذوب شدن در دین میسر است. به تعبیر بلند حضرت مولانا:
تا که خرابم نکند، کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد، کی کشدم بحر عطا؟![23]
تا آدمی خَراب، بیخود و سرشار از روح خدایی نشود و یکپارچه در خدمت دین خدا قرار نگیرد، امکان ندارد اعتلای درونی، تجربه عرفانی، تفکر، احساس و هیجان تکامل یافته مذهبی را تجربه کند، بدیهی است که با دو رکعت نماز از سر اجبار کسی طرفی نخواهد بست.
بیدار شو بیدار شو هین رفت شب، بیدار شو
بیزار شو، بیزار شو و از خویش هم بیزار شو
در مصر ما یک احمقی، نک می فروشد یوسفی
باور نمی دارد مرا، اینک سـوی بازار شو[24]
سرور و شادی مداوم، عمیق و تعالی بخش در سایة بیداری خرد و معرفت، درک لطایف و ظرایف هستی، احساس مداوم زیبایی ها، پختگی و بالندگی، غل و زنجیر کردن نفس سرکش، صبر و انتظاری روحانی و استمرار و مداومت در یاد پروردگار، پدیدار می شود.
تن و نفس تا نمیرد دل و جان صفا نگیرد
همه این شدست کارم هله تا تو شادباشی[25]
در چنین وضعیتی درد و غم نیز شادی است، چرا که از جانب حضرت باری تعالی نازل شده و هر چه از دوست باشد عین صلاح و مصلحت آدمی است. بدین جهت مولانا میگوید:
غمهایش همه شادی، بندش همه آزادی
یک دانه، بدو دادی، صد باغ فرید آمد
و در جای دیگر می فرماید:
تا نفس تو در سینه ما خانه نشین شد
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد[26]
شادی امری غریزی و طبیعی است و مسلم است که تمام ادیان در این رابطه به نکاتی اشاره کرده باشند. مثلاً در زبور حضرت داود(ع) آمده است که، «غم های شریر بسیار می باشند اما هر که به خداوند توکل دارد، رحمت او را احاطه خواهد کرد، ای صالحان در خداوند شادی و وجد کنید وای همه راست دلان ترنم کنید، جان ما منتظر خداوند می باشد او اعانت و سپر ماست زیرا که دل ما در او شادی می کند و در نام قدس او توکل می داریم ای خداوند رحمت تو بر ما باد».[27]
در انجیل آمده «ای برادران عزیز مسیحی، من شما را خیلی دوست دارم و دلم برای شما تنگ شده، چون شما شادی من و پاداش زحماتم هستید، عزیزان به خدا وفادار بمانید و همیشه در خداوند شاد باشید.»[28]
همچنین در اوستا آمده است « ای مزدا، مرا از بهترین کردارها و گفتارها بیاگاهان و مرا با توانایی خود از آن ستایش که باغ بندگان است آگاه ساز تا زندگی به خواست شما شاد و خرم و تازه گردد.»
بودا در وصف کسی که به خاموشی فرو نشانده و به روشنگری رسیده می گوید: «همانگونه که جرقه های آتش در کوره آهنگری یک به یک خاموش می شود و کسی نمی داند به کجا رفته است، چنین است حال آنان که به آزادی کامل رسیده اند، از میل به شهوت گذشته، به شادی آرام پا نهاده اند از اینان هیچ نشانهای نمی ماند.»
در قرآن کریم آمده است:« من عمل صلحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیبّة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»[29]«هر کس از زن و مرد کار نیکی به شرط ایمان به خداوند بجا آورد ما زندگانی خوش و با سعادت، همراه با زندگی ابدی به او عطا میکنیم و بهتر از آنچه که انجام داده اند به آنها اجر و پاداش می دهیم» و در جای دیگر می فرماید: «فأما من اوتی کتبه بیمینه فسوف یحاسب حسابا یسیرا و ینقلب الی أهله مسرورا»[30] نامه اعمال کسانی که به دست راستشان داده می شود حساب آنها به آسانی انجام می شود و به سوی خانواده خود به شادی برمی گردند». و در جملهای نغز حضرت فاطمه زهرا(س) می
فرماید: «بهترین عمل نزد خداوند متعال شاد کردن قلب انسان مؤمنی است که یا گرسنگی او را رفع کند و یا بر طرف کنندة غم او باشد.»[31]
بنابراین امکان ندارد شاد نباشیم و ادعای دیانت کنیم؛ زیراتمام دین سرشار از شادی و حلاوت است و هر کجا که غم، تحت الشعاع قرار بگیرد مطمئناً بهره ای از دین خالص نبردهاند البته نه شادی که جلف، سبک سرانه، طعنه آمیز و همراه با توهین باشد.
امام علی(ع) در وصیت نامه خود به امام حسن(ع) می فرماید:«من محصول گذشته ام» البته نه به این معنا که در بندوقید گذشته باشد که نتیجه آن، افسردگی و غم است بلکه به این معنا که، فرهنگ و تربیت گذشته را همراه خود دارد. زیرا در بند گذشته بودن، افسردگی و در فکر آینده بودن، اضطراب به همراه دارد لذا قرآن کریم می فرماید:« الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون»[32] جایگاه توکل در همین جا روشن میشود، که انسان متوجه باشد، قوه قاهره دیگری هست، کار گذشته و آینده را به او واگذار کن و تلاش کن که امروز را از دست ندهی و توجه داشته باش که آن قدرت از رگ گردن به تو نزدیکتر است و بر جسم و شخصیت روانی تو تسلط کامل دارد. حال چرا الان را باید حفظ کنی؟ امام علی(ع) در جمله ای نغز میفرماید:«ان عمرک وقتک الذی انت فیه»[33] براستی که عمر هر کسی زمانی است که در آن است. پس از آن، مربوط به دیگری است و از آنِ تو نیست، پس فرصت را غنیمت شمار. و در جمله ای دیگر می فرمایند: «انَّ ما فی عمرک اجل و آتیة أمل و الوقت عمل»[34] عمر گذشته، وعده ایست که بسر آمده پس فرصت کار از دست رفته و آینده هم آرزویی است که هنوز نیامده، پس زمان حال وقت عمل است. زیرا اساس روانی انسان در زمان حال پیریزی می شود و اگر آلان شاد و سالم باشد، برای آینده بستری پر از انرژی آماده کرده است پس با حفظ و غنیمت شماری حال، آینده هم بدست می آید.
خیام می گوید:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است[35]
در جای دیگر می گوید:
روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بــر نـامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن[36]
خیام می گوید: فکر کن فردایی نیست بنابراین، آلان را غنیمت شمار و حفظ کن.
مصادیق و پیامد شادی از نگاه دین
دکتر گلزاری: در آداب اسلامی بسیار سفارش شده که مؤمن باید گشاده رو باشد «بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»[37]و تأکیدات فراوانی برای سحر خیزی و صبح زود از خواب بیدار شدن در روایات داریم. از نظر علمی هم ثابت گردیده که سحرخیزی، در داشتن روحیه بشاش، تأثیر فراوان دارد. و یا روایات متعدد در خصوص پاکی، نظافت و زینت داریم و نیز در شرایط امام جماعت، بعد از اعلم و اتقی بودن وی، شرط زیبا بودن مطرح میشود و یا روایاتی به این مضمون داریم، که اگر خانه ای جارو نشود دچار فقر و گرفتاری خواهد شد و یا روایاتی که به همراه داشتن شانه، آیینه و مسواک سفارش و آن را جزء حقوق برادری معرفی نموده و بر آراستن و آرایش کردن، نسبت به همسر توصیه اکید شده و یا اگر شما غسل های مستحبی را شمارش کنید کاملاً معلوم می شود که اسلام، چقدر تأکید بر شستشو و نظافت دارد و از طرفی تماس بدن با آب، شادی آفرین و ضد افسردگی است، بدین جهت برخی از روانشناسان، شنا درمانی را برای بعضی از بیماران روحی ـ روانی تجویز میکنند.
دکتر صادقی: شادی یکسری مصادیق ظاهری دارد مثل: تبسم، خنده، گشاده رویی و … البته در مورد مصادیق شادی، نباید در ظواهر آن توقف کرد چرا که شادی آمیختگی عمیق و پیوندی ناگسستنی با روح و روان انسانها دارد. شاید کسی با یک وعده غذا شاد بشود، دیگری با گذشت و ایثاری که انجام می دهد و دیگری به جهت خدمتی که به همنوع خود می کند؛ اگر کمی عمیقتر از این نگاه کنیم مصادیق بیشتری برای شادی یافت شود مثلاً: احساس سبکی که انسان بعد از خواندن دعا، به او دست می دهد نمونه ای از شادی است اگر چه صبغه غم در دعا بیشتر از شادی می باشد اما نتیجه دعا شادی است این حالت خوشایند را شما بعد از رفتن به قبرستان و زیارت ائمه (ع) . .. درک می کنید و هر چقدر انسان پخته تر شده، به وحدت رسیده و یکپارچه باشد به همان اندازه شادی و کیفیت آن نیز پخته تر خواهد بود. عوامل شادی آفرین در انسانها با هم تفاوت دارند. مثل: رفتن به کوه، دشت، دریا و یا تولد بچه و آمدن کسی از مسافرت و. …
اما پیامدهای شادی خیلی مهم تر از مصادیق شادی است. زیرا تمام تلاش انسانها در زندگی برای انسان واقعی شدن، سکینه و طمأنینه بوده و این مرحله به دست نمی آید مگر اینکه سطح مطلوبی از رضایت خاطر را کسب کند و آن هم بدون دست یافتن به بهداشت و سلامت روانی، و کسب رضایت خاطر ممکن نیست از سوی دیگر یکی از ویژگی های اساسی بهداشت و سـلامت روانی، داشــتن روحی لطیف و شاد می باشد. بنابراین شادی ابزاری برای رشد و تعالی انسان بوده و مادامیکه تجربه خوش آیندی از شادی نباشد مطمئناً امکان راهیابی به سلامت و بهداشت روانی وجود نخواهد داشت چرا که شخص مضطرب، افسرده و شکاک فعل سالمی انجام نخواهد داد بنابراین، شــادی، ابــزار و زمینه ای است برای راهیابی به مراتب بهتر تکامل و تعالی که همان رسالت انسانی می باشد.
موضع دین در خصوص مظاهر غم و شادی
دکتر گلزاری: اگر به پایه و اساس جهان بینی اسلامی عنایت گردد، معلوم می شود انسان با هوشیاری، آگاهی و هدفمندی همه کارها را انجام داده و هر کاری که با این شرایط انجام شود در باطن و ذات خود فرح و شادی میآفریند حال خنده و یا گریه باشد. گریه فقط نشان از غم و اندوه نیست بلکه بعضی از گریهها به انسان احساس آرامش، لطافت، سبکی و پاکی عطا می کند امام علی(ع) در رابطه با صفات متقین می فرمایند: «المتقون اعمالهم زاکیة و اعینهم باکیة و قلوبهم وجلة »[38] پرواپیشگان اعمالشان پاک، چشمهایشان گریان و دلهایشان نسبت به عاقبت گناهان لرزان و ترسان است. و از طرفی پیامبر خدا(ص) می فرماید:«من علامات الشقاء جمود العین»[39] از علامتهای قساوت قلب، خشکی دیدگان و گریه نکردن بسوی درگاه الهی است. و امام علی(ع) می فرمایند: «ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الالکثرة الذنوب»[40] اشک چشم خشک نمی شود مگر به جهت قساوت قلب و قساوت قلب پدید نمی آید مگر به جهت گناهان زیاد.
قرآن کریم یکی از صفات انبیاء بزرگ را چنین ذکر میکند، «اذا تتلی علیهم ایات الرحمن خروا سجداً و بکیا»[41] و آنها را جزء گریه کنندگان می شمارد و یا می فرماید: «یزیدهم خشوعاً»[42] گریه سبب خشوع است و این خشوع توجه به مسائل الهی را در انسان بیشتر می کند. قلب خاشع، قلبی است که در مقابل حقایق مقاومت نکرده و بذر معارف الهی در آن رویانده می شود. در این حال، اشک نشانی از عاطفه و رقت قلب است و آن هم، مثل خنده از ویژگی های انسان است.
گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست
صاحبدلی کجاست که داند بهای اشک[43]
این اشک با اشک غم و افسردگی حتی از جهت مواد تشکیل دهنده آن هم فرق می کند.
از طرفی در روایات به سرور و شادی و نهی از غم و افسردگی سفارش اکید شده است. امام علی(ع) می فرمایند: «الغم مرض النفس »[44] غم نوعی بیماری روانی است. عبدالله بن محمد گوید: شنیدم امام باقر (ع) می فرمودند:«ان الله عزوجل یحب المداعب فی الجماعة بلا رفث»[45]براستی خداوند عزوجل، دوست دارد کسی را که در میان جمع شوخی می کند، بیآنکه فحش دهد و هرزه درائی کند. و در حدیثی دیگر امام صادق (ع) می فرمایند: «ما من مؤمن الا وفیه دعابة قلت: و ما الدعابة؟ قال: المزاح»[46] مؤمنی نباشد که در او دعابت نیست. گفتم دعابت چیست؟ فرمودند: مزاح کردن.
نکته اساسی و مبنایی دین اسلام، این است که، هر کاری که موجب غفلت شود در دین نهی شده است، خواه شادی که غفلت آور باشد و یا غمی که رکود و مستی و رخوت را برای انسان به ارمغان آورد. و از طرفی نگاهمان به دنیا باید یک نگاه همراه با استغناء و زهد باشد والاّ میبینیم کسی که در ماشین آخرین مدل خود نشسته و در عین حال معترض است، این ربطی به فقر ندارد بلکه چون وابستگی به مظاهر دنیا و مقایسه ها در روابط اجتماعی زیاد شده منجر به ناراحتی و غم می شود. بنابراین تمام کارها در دنیا از یک سو شادی آفرین و از سوی دیگر غم زا هستند. فقط به نگاه، اندیشه و خط سیر فکری شما بستگی دارد که آن را به کدام جهت هدایت کنید. اگر به دنیا توجه بیشتر داشته باشید شادی و غم شما دنیایی است و اگر به مسائل آخرتی دقت داشته باشید شادی، فرح و سرور شما به مسائل الهی معطوف می شود.
دکتر صادقی:
زغــم تـو زار زارم، هله تا تو شـاد باشی
صنمــا در انتــظارم هـله تا تـو شــــاد باشی
تن و نفس تا نمیرد، دل و جان صفا نگیرد
همه این شدست کارم، هلــه تا تو شاد باشی[47]
تا نفس و خواهشهای دل نمیرد، جان و دل به صفا نرسیده و از شادی هم خبری نیست. حصول شادی در گرو کسب رضای حق تعالی و آن خود در صورت فهم رسالت عظیم و مسئولیت خطیر «انسان بودن» توجه عمیق و رسیدن به اینکه مسئولیت و تعهد ما به عنوان گل سر سبد خلقت چه بوده، عامل و محرک اصلی در رسالت تکامل و تعالی انسانها در چیست، ممکن شده که در نهایت، به نظر می رسد مهمترین مسئله؛ رضایت و خشنودی خداوند متعال باشد «رضی الله عنهم و رضوا عنه».[48] این رضایت زمانی حاصل خواهد شد که آدمی، رنج تعالی و تکامل را به جان بخرد. هر کسی آگاهتر باشد درد و رنج بیشتری را تجربه می نماید و رخ زردتر است. اما چه دردی؟ درد چگونه بودن و چگونه شدن، درد وضعیت اجتماعی، درد نوع بشر، درد مسلمانها، درد اینکه همشهری من بیسواد است و من کتابخانه شخصی دارم و . .. .، مگر نه اینکه در قرآن کریم، خداوند متعال میفرماید:« لقد خلقنا الانسان فی کبد»[49] ما انسان را در درد و رنج خلق کرده ایم این درد انسانیت، غالباً ناشی از آگاهی است به همین دلیل هر چقدر آگاهی انسان بیشتر باشد، درد او هم بیشتر بوده، لذا پیامبر اکرم (ص) می فرماید:« ما اوذی أحد مثل ما او ذیت فی الله»[50] از آنجا که پیامبر(ص) انسان کامل و نسبت به بقیه از آگاهی بیشتری برخوردار بودند، می فرمایند هیچیک از پیامبران به اندازه من اذیت نشد؛ از اینرو خداوند هم ایشان را به صبر و استقامت دعوت می نماید: «فاستقم کما امرت»[51] نکته اساسی و مهم این است که وجود ما سرشار از تضاد و دوگانگیهایی است از قبیل: شادی، غم، درد، عشق، نفرت، ایثار، بخل، حسد و … که باید همه اینها را در خویشتن خویش، جسته، قدم در راه پر پیچ و خم وجود روانی گذاشته و نورافکنی بر کوچه و پس کوچه های وجود روانی خودمان اندازیم تا معرفت و شعور خود را رشد دهیم، در چنین شرایطی طبیعتاً امکان شناخت خدا و دین خدا هم بالا خواهد رفت و بدین جهت مولانا می گوید:
از چه بگریزیم از خود، ای محـال
از کـه بربائیم از حق، ای محال
موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست[52]
پی نوشتها:
[1] - نحل، 97.
[2] - مثنوی معنوی، مولوی.
[3] - همان.
[4] - صحفیه سجادیه، دعای بیست و هفتم.
[5] - همان، دعای پانزدهم.
[6] - نهج البلاغه، حکمت 82..
[7] - جمعه،11.
[8] - مولانا، کلیات شمس.
[9] - مثنوی معنوی، مولوی.
[10] - اعلی، 17.
[11] - قصص، 83..
[12] - مثنوی معنوی.
[13] - همان.
[14] - داشتن یا بودن.
[15] - جامعه سالم.
[16] - مثنوی معنوی.
[17] - دنیای شگفت انگیز تو.
[18] - نهج البلاغه، خطبه160.
[19] - دنیای شگفت انگیز تو.
[20] - مثنوی معنوی؛ دفتر پنجم.
[21] - همان.
[22] - حدید، 20.
[23] - مثنوی معنوی؛ دفتر پنجم.
[24] - کلیات شمس، مولوی.
[25] - همان.
[26] - همان.
[27] - زبور، مزمور 32-33.
[28] - انجیل، نامه ای به مسیحیان فیلیپس.
[29] - نحل،97.
[30] - انشقاق، 7،8، 9.
[31] - وسایل الشیعه، ج 16، باب 27.
[32] - یونس، 62.
[33] - غرر الحکم، ج 2، ص 1030.
[34] - همان.
[35] - کلیات خیام.
[36] - همان.
[37] - نهج البلاغه، قصار الحکم،333-1.
[38] - خطبه همام، نهج البلاغه.
[39] - میزان الحکمة، ج 1، باب 381.
[40] - همان.
[41] - مریم، 58.
[42] - اسراء، 109.
[43] - مثنوی معنوی، مولوی.
[44] - غررالحکم.
[45] - اصول کافی، ج 4، باب الدعابة و الضحک.
[46] - همان.
[47] - مثنوی معنوی، مولوی.
[48] - مائده، 119.
[49] - بلد، 4.
[50] - میزان الحکمة، ج 7، باب نبی.
[51] - هود، 112.
[52] - مثنوی معنوی، مولوی.