آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

ذهن آدمی همواره بعنوان مرجع کاوشگر حقایق و واقعیات، پی جوی سؤالات اساسی و خفی خود می باشد، یکی از مسائلی که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته، مسأله بقاء و جاودانگی در هر بعد و زمینه ای اعم از دنیا، روح، نسل و یا حتی عمل و کردار و … است.

متن

 ذهن آدمی همواره بعنوان مرجع کاوشگر حقایق و واقعیات، پی جوی سؤالات اساسی و خفی خود می باشد، یکی از مسائلی که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته، مسأله بقاء و جاودانگی در هر بعد و زمینه ای اعم از دنیا، روح، نسل و یا حتی عمل و کردار و … است.
دین مبین اسلام، از آنجا که یگانه دین مقبول درگاه احدیت ـ ان الدین عندالله الاسلام[1] ـ و داعیه دار رستگاری و هدایت انسان است، در این خصوص نظریات ارزنده ای دارد؛ از جمله می توان به تعیین «چیستی» عنصر ماندگار انسان در عالم هستی ـ که بر بال ملائک عرش الهی بسوی درگاه احدیت تعالی یافته و با مهر رضایت حضرتش به دار بقاء منتقل گردد، ـ‏ اشاره کرد که از اصول خاصه اسلام بوده و جای بسی تأمل و درنگ دارد.
آنچه در این دیدگاه باقی است با وصف «صالح» همراه و برترین وعده ها به آن در نزد حق تعالی داده شده، که باید در تعیین مصداق آن به تفحص پرداخت.
ایمان و عمل صالح
« و الباقیاتُ الصالحاتُ خیرٌ عندَ ربِّک ثواباً و خیرٌ أملاً»[2] ارزشهای پایدار و شایسته ای که درخور پایداری و بقایند، در نزد پروردگارت، از پاداشی بهتر و امید بخش تر، برخوردارند».
مال و اولاد، تنها زینت زندگی دنیا محسوب شده[3]و اگر در مسیر صحیح قرار نگیرند، جزء باقیات صالحات واقع نخواهند شد. از سوی دیگر مال و اولادی که از باقیات صالحات نباشد، به انسان چهرة ماندگار نمی بخشد. لذا اگر کسی به وسیلة مال، خدمتی برای مردم انجام داده و اولاد صالح و شایسته تربیت کند، پس از مرگ، نامش به نیکی باقی مانده، ثواب و پاداش به سوی نامة اعمالش سرازیر خواهد شد. در برخی روایات از پنج طایفه به عنوان مصادیق باقیات صالحات یاد شده که یکی از آنها فرزند صالحی است که برای والدین خود استغفار کند.[4] در برخی از روایات، دوستی اهل بیت، تسبیحات اربعه و نماز شب، نمونه هایی دیگر از باقیات صالحات شمرده شده اند.[5] در تفسیر مجمع البیان طبرسی آمده است که برخی گفته اند: «ان الباقیات الصالحات هن البنات الصالحات» باقیات صالحات، همان دختران شایسته اند.[6] سپس او می گوید: «بهتر است باقیات صالحات را حمل بر عموم کنیم، تا تمام خیرات و طاعات را در برگیرد».
پیامبر گرامی اسلام فرمود: «اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث، صدقة جاریة، أو علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له».[7] هنگامی که مؤمن می میرد، تمام اعمالش از او جدا می شود مگر صدقه ای که جریان دارد، علمی که از آن نفع برده شود و یا فرزند صالحی که برای وی دعا کند.
بدین جهت، طبرسی گفته است باقیات صالحات، نه تنها محدود به مولود خاص نشده، بلکه به معنای «ارزشهای پایدار» است، چرا که برخی از ارزشها علاوه بر اینکه پایدارند، جاودانه هم هستند. از سوی دیگر، محور تمام ارزشهای دنیوی و اخروی، صلاح و شایستگی است، لذا اسلام، صالحین را در زمره بهترین انسانها برشمرده و از آنها به عنوان «انیس موافق» یاد کرده و در روایتی آمده است که: دوست، فرزند و همسر صالح انیس موافق هستند.[8]بنابراین تا عمل، صالح نباشد، قابلیت صعود به سوی خدا و کسب اجر و پاداش را نخواهد داشت؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است: «الیه یصعد الکلم الطّیّب و العمل الصالح یرفعه »[9] کلمات نیکو به سوی خداوند،‌صعود کرده و عمل صالح را خداوند بالا می برد.[10]مال هم اگر صالح باشد، خود و یا نتیجه اش ماندگار خواهد بود. مولوی با استفاده از حدیث نبوی می گوید:
مال را کز بهر دین باشی حمول «نعم مالٌصالح» خواندش رسول
می توان ارزش مال، اولاد، دوست، همسر و... را به «عمل صالح» برگرداند. چنانکه خداوند در پاسخ حضرت نوح که گفت: «ان ابنی من اهلی» فرمود: «انه لیس من اهلک، انه عمل غیرصالح »[11] او به خاطر اینکه از راه راست منحرف گردیده، از خاندان تو نیست و به سبب تکرار اعمال ناشایسته، گویی «عمل غیر صالح» شده و حال آنکه صالحان باید چنان کنند که گویی خود «عمل صالح» شوند.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: «ان المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخرة و قد یجمعهما الله لأقوام».[12] مال و اولاد، کشت و کار دنیا و عمل صالح، بذر آخرت است و گاهی خداوند، آنها را برای اقوامی جمع می کند.
باقیات صالحات، نردبانی است که ابتدا دارد، ولی انتهایش معلوم نیست، یا انتهایی ندارد. پویندگان پرتلاش می کوشند که از این نردبان بالا روند، گرچه همگان مساوی نیستند. قرآن کریم می فرماید:« هم درجات عندالله»[13]این آیه درخصوص کسانی است که در پی کسب رضایت و خشنودی خدای خویش بوده و بنابراین پاداش آنها، درجه، محور و معیار شدن است؛ نفرمود: آنها در پیشگاه خداوند، صاحب درجاتند، بلکه فرمود: خودِ درجاتند؛ تو گویی آنها خود، پلکانند و بالا رونده ای نیست یا بعکس آنها بالاروندگانند و پلکانی نیست. این خود، دلیلی بر شأن و عظمت آنهاست وگرنه قرآن کریم در آیه ای دیگر، نردبان ترقی را علم و ایمان معرفی کرده و فرموده است: برای رسیدن به درجات عالیه، نردبانی جز ایمان و علم وجود ندارد. «اذا قیل لکم انشزوا فانشزوا یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین أُوتوا العلم درجات»[14]هنگامی که گفته می شود: «به پای خیزید، به پای خیزید که خداوند درجات کسانی از شما که ایمان آورده و از علم بهره برده اند را بالا می برد.» این آیه با آیة قبل، منافات ندارد زیرا این دو آیه در طول هم قرار دارند؛ در یک آیه علم و ایمان را به عنوان درجات بهشت معین فرموده و در آیة دیگر بیان می دارد که بعضی از افراد به جهت انس زیاد با علم و ایمان خود، درجه و معیار سنجش ارزشها و کمالات می شوند. لذا در قلمرو امکان، پیامبر گرامی اسلام، بالاترین درجات را کسب نموده که درجه ای بالاتر از آن نیست؛ ایشان از باقیات صالحات، هیچ کم نداشته و به سبب عمل صالح، زینت دنیا و آخرت را بدست آورده است.
امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود: «اما علمت ان الدنیا و الاخرة للإمام؟» [15]آیا ندانستی که دنیا و آخرت، از آن امام است؟
ائمه وارثان بر حق پیامبرند بنابراین، دنیا و آخرت،‌ در درجة اول، از آن او و سپس از آن ایشان است. یکی از اهل نظر می گوید: «باید بدانیم که حدود صد میلیون سید در دنیا با مذاهب مختلف وجود دارد. اینها نفوذ زیادی در میان مسلمانان داشته و به انتساب خود به علی و فاطمه افتخار و با دقت، شجرة‌ خود را حفظ می‏کنند. مثلاً در باره شجرة سادات اندونزی، مالزی و کشورهای مجاور آن دو، دهها کتاب نوشته اند. . . . همة آنان از اولاد «علی عُریض» فرزند امام صادق(ع) بوده و به همین جهت به نام علوی شهرت دارند. . .. در قاهره و مصر، اهل بیت موقعیت ممتازی دارند. وزیر اوقاف مصر که خود هم سیّد است، مدام در حال توسعه بخشیدن به مقامات و اماکن مقدسه است…. در چین و هند هم، وضع بر همین منوال است.»[16]
پیامبر گرامی اسلام که نبوت، رسالت و خاتمیت او فوق همة درجات است، نسلش پایدار، شجرة طیبه‏اش انبوه، سلالة پاکش برقرار و کتاب و سنتش از ارزشهای ماندگاری است که خداوند متعال تنها به او عطا فرموده و هرگز راه فنا و زوال نمی پیماید. برای این ابرمرد انسانیت و سلالة پاک او هر چه پیش آمد، زینت و حرث دنیا و آخرت بود. هر چند به لحاظ کمیت، خداوند گسترده ترین نسل را به او داده و به لحاظ کیفیت، بهترین انسانها از سلالة پاک او به وجود آمده است، با اینحال باز هم اگر در نسل اول، تنها فاطمه را که کوثر حکمت است و در نسل دوم، تنها زینب را که زاده همان کوثر حکمت است، به او می داد کافی بود که فخر دنیا و آخرت از آنِ او باشد،‌ چرا که وجود مبارک رسول الله (ص) «رحمة للعالمین»، دخترش کوثر حکمت و نوه گرانقدر او نیز در گلزار آن، روییده و پرورده شده است.
فاطمة زهرا(س) خیر کثیر رسول‏اکرم(ص)
فاطمه (س) که عنصر ماندگار رسول اکرم(ص) و از باقیات صالحات اوست از چنان شأن و منزلتی برخوردار است که خداوند تبارک و تعالی آیاتی از کلام خود را رأساً در شأن ایشان نازل و وجود مبارک آن حضرت را در مقام تأکید بر بقاء انسب «من حیث یشاء» تأیید فرموده است.
در سورة مبارکه کوثر، دشمن پیامبر «ابتر» نامیده شد و او کسی جز عاص بن وائل نبود که به خاطر مرگ دو پسر حضرت از خدیجه ـ یعنی طاهر (که عبدالله نیز نامیده می شد) و قاسم ـ چنین لقبی را به ایشان نسبت داده و سایرین نیز با خوشحالی و دلگرمی از اینکه بعد از پیامبر، کسی نیست که ادامه دهندة راه او باشد، او را ابتر نامیدند. غافل از اینکه او پسر داشته باشد یا نه، همین کوثر قرآن و نبوت برای ماندگاری چهرة نازنین او کافی است.
مصطفــــی را وعده کرد الطاف حق
گــر بمیـــری تو، نمیــرد این سبق
من کتاب و معجــزت را حافظـــم
بیش و کــم کــن را ز قرآن رافضم
هـست قـرآن مر تو را همچون عصا
کفـــرهـا را در کشــد چون اژدهـا
تـو اگـــر در زیــر خاکی خفته ای
چـون عصایش دان هرآنچه گفته ای
کوثر ـ که به معنای خیر فراوان است ـ به پیامبر خدا عطا شد، تا مشتی محکم باشد بر دهان کسانی که او را ابتر نامیده و امیدوار بودند که با مرگش نام و نشانی از او باقی نمانده و طومار نبوت و رسالت او درهم پیچیده خواهد شد. حوض کوثر، نهر بهشت، کثرت اصحاب و یاران، کثرت فرزندان و شفاعت... از مصادیقی است که برای کوثر در تفاسیر، ذکر شده است. پیروزیهای جنگی، عالمان بزرگ، نویسندگان و خطیبانی که مردم را به دین اسلام هدایت می‏کنند و دهها نمونة دیگر، از مصادیق کوثر می‏باشند.
اما بارزترین مصداق کوثر، فاطمة زهرا(س) است. از نسل او یازده امام معصوم ظهور یافت که آخرین آنها حضرت قائم (ع) است. می‏توان ادعا نمود که: زهرا(س)، جامع همة خیرات، کمالات و خیر کثیر می باشد که اگر نبود، سایر خیرات، کارآمد نبودند. طی قرون متمادی، علما و دانشمندان بی شمار، چه از نسل خود او که از حد و حصر به دور است و چه از غیر نسل او برخاسته اند که همه آنها فرزندان روحانی آنحضرت می باشند. بنابراین، رمز جاودانگی اسلام، کوثر بودن زهرا(س) است و اگر زهرا را با نسل روحانی و جسمانی جاودانه اش از اسلام بگیرند، از اسلام چه می ماند؟! آنهایی که شعار «حسبنا کتاب الله» را سر دادند، کوثر را از اسلام گرفته، «اسلام ابتر» به جایش نشانده، و از این نکته مهم غفلت ورزیدند که رسول خدا(ص) بارها تأکید فرموده بودند:«کتاب الله» کافی نیست، بلکه باید با عترت، همراه شود. سر سلسلة عترت، کوثر است که «ام ابیها»، زوجة امیرمؤمنان و مادر حسنین علیهم السلام است.
امام فخر رازی در تفسیر خود، در بارة معنای کوثر می نویسد: «سورة کوثر در رد ادعای کسانی نازل گردید که پیامبر خدا(ص) را به خاطر نداشتن اولاد ذکور، مورد طعن قرار می‏دادند. مطابق این قول، معنای سوره این است که خداوند به او نسلی عطا خواهد کرد که در طول زمان، باقی می ماند. لذا، اگر چه بسیاری از اهل بیت را شهید کردند، اما در میان اولاد فاطمه(س) علمای بزرگ و برجسته ای پدید آمده و جهان مملو از آنها شد؛ حال آنکه از بنی‏امیه ـ که غالباً دشمنان اهل بیت و اسلام بودند ـ شخص قابل ذکری باقی نیست.
فاطمه (س) و اسرار حکمت الهی
در هیچیک از آثار دینی و تاریخی سراغ نداریم که مرد یا زنی را کوثر نامیده باشند. در قرآن کریم آمده است که: «یؤتی الحکمة من یشآء و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا»[17]خداوند به هر کس بخواهد حکمت می دهد و هر کس به او حکمت داده شود، به او خیر کثیر داده شده است. مطابق آیة فوق، تنها چیزی که به عنوان «خیر کثیر» معرفی گردیده، حکمت است. با اینکه موارد استعمال خیر در قرآن، فراوان،[18] و از امور بسیاری به عنوان خیر یاد شده است، لکن تنها حکمت را به عنوان خیر کثیر معرفی کرده‏اند. با توجه به آیة فوق و سورة کوثر، وجود زهرا یعنی حکمت و حکمت یعنی خیر کثیر. برای توضیح بیشتر اگر بطور مثال گفته شود: فلان شخص، حکیم، ‌یا فلان شخص، حکمت است؛ در مثال اول، هیچگونه تأکید و مبالغه‏ای نیست؛ ولی در مثال دوم، تأکید و مبالغه، شدت یافته است. درست مثل اینکه بگوییم: «زید عادل» یا «زید عدل» در مثال نخست، زید، دارای صفت عدالت است؛ ولی در مثال دوم، زید عین عدالت است. گویی زید، یعنی عدالت و عدالت، یعنی زید. بنابراین فرق است، میان صفتی که عین ذات و صفتی که زائد بر ذات می باشد.
بدین معنا، زهرا(س) حکیمة اهل بیت است؛ ولی نه حکیمه ای که حکمت، از صفات عارض بر ذات او بوده و زیادت داشته باشد. زهرا(س) یعنی اصل حکمت،‌ چشمة جوشان حکمت و ذاتی که در معنی خود حکمت است؛ کلام، پیام، خطابه، کردار، اندیشه، عبادت، معاشرت، مادری، همسری و فرزندی او جلوه هایی از حکمت محسوب می شود. هیچ کس، مثل او تجلیگاه حکمت نبوده و نیست. طاهر، قاسم و ابراهیم که خداوند از خدیجه و ماریة قبطیه به پیامبر داد و گرفت، خیر بودند، ولی خیر کثیر نبودند؛ چرا که حکمت محض و محض حکمت نبودند. بی‏جهت نیست که بر مسند «ام ابیها»[19] می نشیند و عقل کل و خاتم رسل، از صمیم دل و جان می فرماید: «ابوها فداها».[20]
درست است که کوثر به پیامبر، اعطا و اهدا شد. ولی در حقیقت، خداوند متعال این کوثر را به بشریت و مخصوصاً جنس زن، عطا کرده است. خداوند با دادن او هم معنای حکمت ـ یعنی قرآن ـ و هم مصداق حکمت ـ‌ یعنی زهرا(س)ـ را معین فرموده و در حقیقت، کوثر لفظی قرآن را با کوثر مصداقی زهرا(س)، معنی کرد.
خیر کثیرـ که مصداقی جز حکمت ندارد ـ از شر هم خیر می سازد؛ چنانکه زینب کبری ـ که خود وارث کوثر است ـ در جریان اسارت، عمیق ترین، پربارترین و حماسی ترین خطابه را ایراد فرمود. امویان ـ که مظاهر شرور بودندـ با به شهادت رساندن و به اسارت کشاندن خاندان نبوت چنان شری پدید آوردند که هنوز اعماق جان انسان را سوزانده و می گدازد؛ ولی زینب و دیگر اسرای روشن ضمیر، بیدار دل و آگاه، با خطبه ها، احتجاجها، شکیبایی و استقامت، از آن شر کثیر اموی ـ خیر کثیر علوی پدید آوردند که در دنیا مظهر نام نیک و در آخرت، صدر نشین فردوس برین گشتند.
الگوی ایشان، کوثر پیامبر بود. غصب فدک و امامت حقة علوی و دیگر ماجراهایی که با برزمین افتادن اولین رکن زندگی امیرمؤمنان[21]پدید آمد، فرصتی طلایی بود که کوثر قرآن می بایست از آن بهره گرفته و خیر فراوان خود را آشکار سازد. آری زهرا از شر کثیر، خیر کثیر فراهم آورده بود و یادگاران او در جریان اسارت، شیوة مرضیة او را دنبال و بر کرسی خطابه درسهایی دادند که هم عبرت آمیز و هم حکمت آمیز است.
آنگاه که ابن زیاد در مجلس طاغوتی خویش همچون همة جباران تاریخ، آن عقیلة بنی هاشم را خطاب قرار داد که: خداوند شما را کشته، رسوا و باطلتان کرد؛ زینب، شجاعانه و حکیمانه در جوابش فرمود:
«الحمدالله الذی أکرمنا بنبیه و طهرنا من الرجس تطهیرا إنما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا»[22] ستایش خدای راست که، ما را به پیامبرش گرامی داشت و از پلیدی پاک کرد. تنها فاسق رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید و او غیر از ماست.»
زینب کبری می داند که شجرة طیبة رسالت، امامت و سیادت، به باد پاییزی خزان، از پای نمی افتد. مرگ و میر برای همة انسانها هست. اما این، به معنای فنا و انقراض نیست. آنها که در راه عقیده، مرگ سرخ را برگزیده اند، همواره بر تارک تاریخ می درخشند چه دنیا دار بقای اصلح است و صالح و اصلح، رسوایی، هلاک و بطلان ندارد. باید آنها که فاسد و افسدند، آمادة هلاک و رسوایی باشند و حال آنکه کوثر حکمت و نسل او مشمول این حکم نیستند. و اینچنین با کنایه ـ که ابلغ از تصریح است ـ به او فهمانید که:‌ ما ماندگاریم و شما ناپایدار می باشید.
و او که دست و پای خود را گم کرده بود، گفت: «لقد شفی الله قلبی. . . » دلم از این واقعه شفا یافت. زینب که از سرچشمة زلال کوثر حکمت سیرآب شده است، فرمود:
«لعمری، لقد قتلت کهلی و أبدت أهلی و قطعت فرعی و اجتثت اصلی فإن یشفیک هذا فقد اشتفیت.»[23]بزرگانم را کشتی اصل و فرعم را قطع کردی. اگر شفای تو در اینهاست، پس شفا یافتی. ابن زیاد گفت: این زن، سخن مسجع می‏گوید. پدرت هم شجاع و شاعر بود. زینب فرمود: من از سجع گفتن اعراض دارم. ولی درد دلهای خود را بازگو می کنم. تو گویی کوثر حکمت در وجود زینب، تجلی یافته بود و بدین سبب اگر انسان زینب را بشناسد، کوثر حکمت را شناخته است. ابن زیاد به او گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ پاسخ داد: «ما رأیت إلا جمیلا»[24]جز زیبایی ندیدم. آنها به قربانگاه خویش رفتند. به زودی خداوند، میان تو و آنها را جمع خواهد کرد. تو در آنجا به محاجه و مخاصمه می‏پردازی. بنگر که آن روز چه کسی بیچاره است. مادرت به عزایت بنشیند. کسی که خداوند این همه مزایا به او داده و از نسل پاک او چنین زنی به وجود آورده که با خطابه ها و سخنان حماسی و حکیمانه، کاخ دشمن را می لرزاند، جاویدان و پایدار است.
مفهوم متعالی حکمت
قرآن کریم، دارندة حکمت را خیر کثیر معرفی کرده اما تعاریف فنی و نظری دیگری برای حکمت در دست می باشد که برای آگاهی بیشتر خوانندگان به برخی از آنها اشاره می شود:
1ـ حکمت؛ علم به حقایق اشیا ـ آنگونه که هستند ـ به اندازة طاقت بشری است.
2- حکمت؛ جهان عقلی شدن انسان، آنهم جهانی که همسان جهان عینی باشد.
شعر زیر ناظر به همین تعریف است:
هــر آنکـه ز دانش برد توشـه ای
جهانی است بنشسته در گوشـه ای
3- از آنجا که از زمان شیخ الرئیس، حکمت متعالیه مطرح و زمینه ای برای تقسیم حکمت، به متعالیه و غیر متعالیه فراهم گشت،‌ تلاش شده که، حکمت متعالیه را از راه برخی از نشانه های آن، تعریف کنند؛ از اینرو گفته اند: «نشانة کمال حکمت متعالیه و تمام این نعمت برای حکیم متألّه، همانا جمع بین غیب و شهود و استیفاء هر یک از آنها و عدم احتجاج به هیچکدام از دیگری است و مصداق کامل آن، انسان متعالی معصومی[25] است که می گوید: «سلونی قبل ان تفقدونی، فأنی بطرق السماء أعلم منی بطرق الارض». [26] همان طوری که امیرالمؤمنین (ع) یکی از مظاهر عالیة حکمت متعالیه و خیر کثیر است، زهرای مرضیه (س) نیز به شهادت قرآن، چنین بوده و به همین جهت، جامع غیب و شهود گردیده و هیچکدام برای ایشان، وسیلة احتجاب دیگری نمی شود.
زهرا (س) حقایق را ـ آن چنانکه هستندـ دریافته و بر قلة رفیع معرفت غیب و شهود، گام نهاده است. حکمت او همان حکمت متعالیه است، آنهم به درجه و مرتبه ای که آگاهی کامل به طرق ارض و سماء را داراست؛ نه مثل اکثر زمینیان، از آسمان محجوب و نه مثل برخی از اهل سماء، از زمین و زمینیان، بیگانه است.
حکمت، به دو قسم نظری و عملی تقسیم می شود؛ حکمت نظری عبارت است از علم به احوال اشیاء آن چنانکه هستند و خواهند بود و به حوزه «هست»ها و «است»ها مربوط می شود. اما حکمت عملی علم به تکالیف و وظایف انسان می باشد بنابراین اولاً، به حیطة افعال اختیاری انسان مربوط شده لذا اعمال غیر ارادی، بدنی ـ روحی وی را در بر نمی گیرد. ثانیاً، به «باید» و «نباید» های افعال اختیاری انسان و اینکه باید چگونه باشند یا نباشند مربوط شده و کاملاً مبتنی بر عمل عقل و دستگاه ادراکی و اراده انسان می باشد ثالثاً، به «باید»های کلی و مطلق انسانی پرداخته، لذا از «باید»های فردی و نسبی سخنی نمی گوید لکن انجام افعال اختیــاری مبتنی بر مقدمات لازمی است چون: 1- تصور صحیح از فعل مورد نظر؛ 2- میل به انجام و یا ترس از عدم انجام آن؛ 3- حکم به فائدة‌ فعل؛ 4- حکم انشایی (امر، نهی) در خصوص انجام و یا ترک آن عمل؛ 5- اراده و تصمیم بر تحقق بخشیدن به آن عمل.
بنابراین کلیه ارزشهای اخلاقی، خانوادگی و اجتماعی از این قبیل بوده که ذاتاً متضمن «کمال» می باشد و حرکت انسان بسوی آنست. مثلاً: راستگویی؛ انسان متخلق بدان، ضمن داشتن تصوری کامل و حکم به مفید بودن آن، حکمی انشائی دال بر امر نه صداقت و نهی از دروغ گفتن نیز در تأثیر و تأکید بر آن در دست دارد. لذا انسانی که در جهت تخلق به این کمال فردی تلاش کند قطعاً عنصری مفید برای خود و دیگر افراد جامعه خواهد شد. بنابراین، حکمت، از طرفی متضمن خیر و کمال فرد بوده و از طرف دیگر، لزوماً انتفاع اجتماعی را در پی خواهد داشت. فاطمه (س) نیز از آنجا که از کوثر حکمت متعالیه سیراب گشته، «است» و «نیست» و «باید» و «نباید» اشیاء را در قلمرو غیب و شهود، دریافته است.
جلوه های حکمت در زندگی زهرا(س)
زهرا که مسند نشین حکمت متعالیه است، به مقامی می رسد که پیامبر خدا(ص) او را سرور زنان اولین و آخرین نامیده و ایشان را به عنوان پارة تن، نور چشم، میوة‌ دل و روح خود معرفی می نماید.[27]
جلوه اول
مایه تفاخر جهان انسانیت، آنست که در عرصه آن، حوریه ای در صورت انسان تمثل یافته است. پدر والا مقامش می فرماید: «هی الحوراء الإنسیة متی قامت فی محرابها بین یدی ربها زهر نورها لملائکة السماء کمایزهر نور الکواکب لأهل الأرض.» او حوریه ای انسی است که هر گاه در پیشگاه پروردگارش به عبادت بر می‏خیزد، فروغ نورش بر فرشتگان آسمان تابیدن می گیرد. آنگونه که فروغ نور ستارگان بر اهل زمین می تابد. اگر ستارگان آسمان، برای زمینیان نور افشانی می کنند،‌ این ستارة پرفروغ، بر اهل سماء نور می افشاند و این نیست، مگر نور حکمت تعالی یافتة او که در بعد نظر و عمل، با کارکرد دل و عقل همراه است.
این چه نمازی است که برگزار کنندة آن، اهل سماء را به شگفتی وا می دارد؟! برخی گفته اند: حکیمان ـ آنان که جامع حکمت نظری و عملی بوده اند ـ اشرف اهل بهشتند، ولی این کوثر متعالی حکمت و هم پدر، همسر و فرزندانش از اشرف حکیمان هستند. به هنگام نمازش که جلوة حکمت تعالی یافتة نظری و عملی اوست، خداوند به فرشتگان می فرماید:
ای فرشتگان، به کنیزم که سرور همة کنیزان من است بنگرید، که در برابر من به نیایش برخاسته و اندامش از ترس ـ سقوط از درجة‌ والای قرب من ـ می لرزد و با دل و جان به عبادت من روی آورده است؛ شما را به شهادت می خوانم که:«قد آمنت شیعتها من النار».[28]
«پیروان راستین راه او، را از آتش دوزخ، ایمن ساختم.» راه او همان صراط المستقیم، پیروانش از عذاب دوزخ برامان و مخالفانش هم از راه نجات بدور می باشند.
آنها که می خواستند دست زهرا و علی را از مال و منال دنیا کوتاه کنند و ایشان را در تنگنا قرار دهند، چه می دانستند که به کوثر که همان حکمت و خیر کثیر است، فرصت می دهند تا در قالب کلماتی دُرر بار، دریایی از علم، حکمت و دانش را ـ که قطره ای از دریای علم و حکمت بیکران خداوندی است ـ به جوش و خروش آورده و عرصة بی انتهای تاریخ، تجلیگاه فروغ دانش او خواهد شد. آری فدک،‌ بهانه‏ای بود که حقایق بازگو شود؛ وسیله ای مؤثر برای افشاگری، احتجاج، استدلال، تدریس حکمت، عرفان و کلام. پیامبر(ص) که در آینده نگری بی‏همتا و طراح اصلی چنین برنامه ای بود، می‏دانست که با اعطای فدک به زهرا، چه اتفاقاتی رخ داده و شخصیت واقعی زهرا(س) چگونه متجلی می شود؟!
جلوه دوم
جلوه ای دیگر از حکمت آن حضرت سخنان پرشکوهی است که در حضور جمع، در مسجد پیامبر(ص) و جوار مرقد مطهر آن بزرگوار، بر زبان جاری ساخت. خطبه فدکیة زهرا(س) در کتاب «بلاغات النساء» که یکی از قدیمی ترین کتابها است، ضبط گردیده است.[29]
در ابتداء سخن ایشان می فرمایند: «ابتدع الاشیاء‌ لا من شیئ کان قبلها و أنشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها، کونها بقدرته و ذرأها بمشیته، من غیر حاجة منه الی تکوینها و لافائدة له فی تصویرها».[30]
«خداوند، اشیاء را ابداع کرد، نه از چیزی که قبل از آنها باشد و چیزها را انشا کرد، نه به پیروی از الگوها و نمونه هایی که از آنها بهره گرفته باشد. آنها را به قدرت خود، هستی بخشید و به مشیت خود بیافرید، بدون اینکه به تکوین آنها نیازی داشته و یا از تصویر آنها فایده ای ببرد.»
معتقدان به وجود خداوند متعال، نه تنها در واجب الوجود و علت غایی بودن او شکی نداشته بلکه در فاعلیت او نیز تردیدی ندارند؛ تنها اختلاف انسان الهی و مادی بر سر علت غایی است. ماتریالیستها علت غایی را منکرند و الهیون، بر غایتمندی عالم آفرینش پای می‏فشارند.
گرچه میان متفکران اسلامی در باب توحید صفاتی و افعالی اختلافاتی هست؛ لکن در بارة توحید ذاتی با یکدیگر اختلافی ندارند. همة الهیون عالم را، نمی توان اهل توحید ذاتی دانست؛ چرا که برخی به تثلیث و برخی دیگر به ثنویت گراییدند در حالیکه پیروان اسلام در بارة توحید ذاتی دغدغة خاطری ندارند. تنها معتزله با مشکل توحید افعالی روبه رو بوده ـ چه ایشان به منظور پیشگیری از سلب اختیار بشر، فاعلیت انسان را در عرض فاعلیت خداوند قرار دادند ـ و اشاعره هم از توحید صفاتی به دور افتاده و نتوانستند خداوند را از داشتن صفات زاید بر ذات، تقدیس و تنزیه کنند؛ ولی پیروان مکتب اهل بیت، توحید ذاتی، صفاتی و افعالی را به طور دقیق شناخته و از این پایگاه مستحکم، به توحید عبادت و اطاعت دست یافتند.
در مکتب اهل بیت (ع) توحید ذاتی، صفاتی و افعالی به اوج کمال رسیده و پیروان راستین این مکتب به هیچ وجه، با شائبه شرک رو به رو نشده و لذا شرک جلی و خفی آنها را تهدید نمی کند. هر کس از حکمت اهل بیت الهام گرفته و اهل توحید ناب گشته، چنان به قلة کمال رسیده است که از شرک در اطاعت ـ که به تعبیر قرآن کریم، دامنگیر اکثر مؤمنان است ـ مصون خواهد ماند. قرآن کریم می فرماید: «و ما یؤمن اکثرهم بالله إلا و هم مشرکون»[31] طبق این آیه، بیشتر مؤمنان مشرکند و صد البته که شرک مؤمن، در عبادت نیست. چرا که مؤمن هرگز پرستش غیر خدا نخواهد کرد لکن ممکن است گرفتار شرک در اطاعت، بشود. گرچه در واقع، میان شرک در عبادت و شرک در اطاعت فاصله ای نیست و در نهایت، شرک در اطاعت هم به شرک در عبادت منتهی خواهد شد.
مادامیکه پیامبر خدا در قید حیات بود، زهرا خوشه چین خرمن دانش و حکمت او بوده و در مدینة علم پدر زیر سایة آن حضرت پرورش یافت و ضرورتی نمی دید تا سخن بگوید و دُرِّ حکمت بیفشاند. کوثر حکمت، کاخ نشین و علی دروازه بان آن شهر بود. اگر بعد از پیامبر، آسیاب خلافت بر محور خود می چرخید، باز هم ضرورت پیدا نمی کرد که او به ایراد خطابه پردازد؛ چنانکه اگر واقعة کربلا اتفاق نمی افتاد، ایراد خطبه های پرشور، حماسی و حکیمانة زینب کبری هم ضرورت پیدا نمی کرد.
در خطبة زهرا (س) می بینیم، نه تنها توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، توحید عبادت و اطاعت متجلی است، بلکه توحید فاعلی و غایی نیز به نیکوترین وجه، در قالب الفاظی گویا و رسا در آمده و فصاحت و بلاغت سخن به اوج کمال رسیده است. زهرا(س) با شخصیت دادن به زن، ثابت کرد که زنده به گور شدن، ظلم بزرگ بشریت بر نیمی از پیکر خود بوده و شخصیت انسانی زن برتر از آن است که گرفتار حس خود کم بینی و عقدة حقارت و تحقیر گردد. زنی که کوثر حکمت به خود دیده، چرا حکیمه نباشد؟ چرا بزرگ منش، متشخص، سالار خانه و خانواده، مصداق «الصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله»[32] نباشد؟ قنوت و حفظ[33]، به او وقار و عظمت بخشیده و در عمل، رکن رکین خانواده می شود.
بانوی بزرگ اسلام و برترین بانوان عالم بشریت و کسی که در صف کاملترین انسانها قرار گرفته و به شهادت پدرش «لفی الخیل السوابق»[34]است، خطبة تاریخی خود را با توحید، تنزیه و ستایش خداوند آغاز و پس از بحث جامعی در بارة نبوت خاصة حضرت ختمی مرتبت(ص)، چنین به بیان فلسفة برخی از احکام می پردازد که:« خداوند ایمان را سبب تطهیر شما از شرک قرار داد و نماز را وسیله پاکی از کبر و غرور، و زکات را موجب تزکیه نفس و فزونی روزی، روزه را عامل تثبیت اخلاص، حج را وسیله تقویت اسلام، اسلام را مایه هماهنگی دلها، اطاعت ما را باعث نظم ملت اسلام، امامت را امان از تفرقه و پراکندگی، جهاد را موجب عزت اسلام، صبر و شکیبایی را وسیله ای برای جلب پاداش حق، امر به معروف را برای اصلاح توده ها، نیکی به پدر و مادر را برای پیشگیری از خشم خداوند، صله رحم را جهت افزایش جمعیت، قصاص را برای حفظ نفوس، وفاء به نذر را موجب آمرزش، جلوگیری از کم فروشی را وسیله مبارزه با کمبودها، نهی از شرابخواری را برای پاکسازی از پلیدیها، پرهیز از تهمت ناروا را حجابی در برابر غضب پروردگار، ترک دزدی را برای حفظ عفت نفس، تحریم شرک را برای اخلاص و بندگی و ربوبیت خود مقرر داشت…»[35]و سرانجام به مسائل سیاسی روز و افشاگری پرداخته و جدایی ناپذیری دین و سیاست را برملا ساخته و ثابت کرده است که انحراف از سیاست علوی، انحراف از راه و رسم نبوی و خطوط ترسیم شدة قرآنی است و صد البته که از کوثر حکمت، جز این انتظاری نبود. او نشان داد که توحید و امامت علوی، هر دو گوهر دین می باشند؛ امامت، صدف دین نیست که در اختیار مردم باشد و به میل و تشخیص خود امامی آورده، برکنار ساخته و یا بکشند.
زهرا(س) بر مقام حکمت تعالی یافتة خود، وقوف داشته و حتماً علی و فرزندانش هم او را خوب شناخته اند. در فرازی از همین خطابه فرمود:
«ای مردم، بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمد رسول الله(ص) است. سخنانی می گویم حساب شده و دارای آغاز و انجام (نه بیهوده و یاوه).»[36]به راستی که بهترین جلوة حکمت، همین است؛ زنی داغدار، افسرده و رنجور که پدر و فرزند از دست داده، خودش را زده اند و شوهرش را ریسمان به گردن به مسجد برده اند،[37]چه استوار سخن می گوید و چگونه از مقام حکمت بی بدیل خود، پرده می افکند! باشد که اهل بصیرت، در گذر تاریخ بخوانند، درس عبرت راه و رسم حکمت از او بیاموزند. او خود می دانست که در میان آن جمعیت انبوه شنوندة حاضر در مسجد، مستمع واقعی کم دارد یا هیچ ندارد؛ ولی مادر روزگار عقیم نیست که اهل بصیرت بزاید تا کلمات حکمت آمیز و پند آموز وی را گوشوارة گوش جان سازد.
فاطمه زهرا(س) به مخاطبان خود چنین فرمود:
«آگاه باشید، من شما را چنین می بینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس را که سزاوارتر به زمامداری بود، دور ساخته، به راحتی و آسایش روی آورده اید».[38]
اما افسوس از مستمعان او. . . ! اگر نبود که باید اتمام حجت می شد و پرونده برای داوران منصف باز می ماند، سخن گفتن برای آن جمع، بیهوده می نمود.
ابوبکر در جوابش گفت:
جز بزرگ سعادتمند، شما را دوست ندارد و جز پست ولادت، شما را دشمن ندارد. شما عترت پاک اولیای خدایید. شما برگزیدگان و انتخاب شدگان آخرت می باشید. شما راهنمای ما و باب بهشت برای سالکان ما هستید. منع خلافت، به حکم شورا بود و مصادرة فدک، بدان جهت بود که پدرت به تو نداده بود و اگر تو را منع کنم، ستمکارم. در مورد میراث، می دانی که پیامبر(ص) فرمود: ما ارث نمی گذاریم؛ آنچه باقی می گذاریم، صدقه است.»[39]
پاسخ حکیمانة زهرا که همة دست اندرکاران غصب خلافت و تصرف غیر شرعی فدک را متحیر کرد، چنین بود: «أن الله یقول عن نبی من انبیائه یرثنی و یرث من آل یعقوب» خداوند از زبان یکی از پیامبران خود می فرماید: آن فرزند، وارث من و آل یعقوب باشد، «قال: و ورث سلیمان داود» در جای دیگر فرمود: سلیمان از داوود ارث برد. . .[40]
ابوبکر گفت: تو معدن حکمت، جایگاه هدایت، رحمت، رکن دین و سرچشمة دلیل و برهان هستی. من از عهدة جواب تو بر نمی آیم. حق گویی تو را بعید نمی شمارم و سخنانت را ناروا نمی‏دانم.[41]
بزرگترین و عالی ترین نتیجه ای که از خطابه و گفتگوی آن کوثر حکمت به دست آمد، جملاتی بود که ابوبکر بر زبان آورد. این تعبیرات، هر چند از سر ناچاری بر زبان ابوبکر جاری شد، ولی معلوم داشت که او یا به واسطة پیامبر خدا یا بواسطة مشاهدات خود دریافته است که زهرا(س) سرچشمة زلال حجت و منطق رسای رسالت است و نه تنها ابوبکر بلکه هر فردی که با او از در احتجاج درآید، از عهدة جوابش برنیامده و نمی تواند سخن صواب او را ناصواب جلوه دهد؛ ایشان در مقابله با ابوبکر در خصوص اموال غصب شده خویش فرمودند:
« ابابکر! تو خوب می دانی چه ظلمی به ما اهلبیت روا داشتی درباره صدقات و سهم ذوالقربی، که خداوند از غنایم به ما اختصاص داد و در قرآن فرمود: بدانید آنچه غنیمت می‏گیرید، خمس آن را برای خدا و رسول و ذوی القربی است.
ابوبکر گفت: آیا کاملاً به شما داده می شود؟ حضرت فرمود: مگر اینها برای تو و خویشان توست؟!!
ابوبکر گفت: من آن را در مصالح مسلمانان صرف می کنم و حضرت (س) فرمود: اما این حکم خدای متعال نیست. رسول خدا (ص) در این باره به من توصیه ای نکرد، جز اینکه وقتی آیه «و اعلموا انما غنمتم. . . » نازل شد، شنیدم که پدرم گفت:‌ ای آل محمد! مژده باد که ثروت و بی نیازی به سوی شما آمد.
ایشان در ادامه خطبه خود در مسجد مدینه در خصوص موارد مصرف «خمس» و «فیء» که در قرآن آمده، چنین فرمودند: «اما دربارة فدک، خداوند در قرآن که بر پیامبرش نازل نمود، فرمان داد که پیامبر حق مرا بدهد و فرمود: حق نزدیکانت را بده!… و من و دو فرزندانم نزدیکترین مردم به رسول خدا بودیم و او فدک را به من و فرزندانم بخشید و هنگامی که جبرئیل این آیه را بر او خواند که «و الیتامی و المساکین و ابن سبیل (حق آنها را بده)…»، رسول خدا فرمود: یتیمان در این آیه آنانند که به خدا و رسول خدا و ذوی القربی اقتدا کنند و مساکین کسانی هستند که با آنها (خدا و پیامبر و آل او) در دنیا و آخرت سکنی گزینند و ابن سبیل کسی است که به راه آنها برود.» عمر گفت:‌« آیا در این صورت خمس و فیء کاملاً برای شما و موالیان شماست؟»‌حضرت فرمود: اما فدک را که خداوند فقط برای من و فرزندانم واجب کرده نه موالیان و شیعیانمان؛ ولی خمس را برای ما و شیعیان ما تقسیم کرده است چنانکه در کتاب خداست. در این حال عمر پرسید: پس چه بهره ای برای مهاجرین و انصار و تابعین خواهد بود؟ فرمود: اگر از موالیان و شیعیان ما باشند، صدقاتی که خداوند در کتابش بیان کرده و تقسیم نموده و واجب گردانیده برای آنهاست، که خداوند و رسول او به این امر خشنودند.
ایشان در مناظره خود با ابوبکر و عمر در قضیه غصب فدک، دوباره حق خود را نسبت به فدک و مالکیت آن به قاعده «ید» استشهاد می‏کند و آنها که خواستار شاهد و بینه بودند را محکوم می سازد:
حضرت فرمود: «آیا فدک در دست من نبود؟ و وقتی رسول خدا زنده بود، آیا نماینده من در آن نبود و من از غله آن نمی خوردم؟ گفتند: آری، فرمود: پس چرا دربارة آنچه در دست من بوده از من شاهد و بینه می طلبید؟»[42]
جلوه های حکمت در زندگی حضرت فاطمه (س) آنقدر زیاد است که امکان بررسی یکایک آنها در این مقاله نیست. لذا آخرین جلوه را از زبان فرزند بزرگوارشان به عنوان حسن ختام ذکر می کنیم.
امام صادق(ع) فرمود: فاطمه بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زنده بود و بر فراق پدر، گرفتار اندوهی شدید شد. جبرئیل نزد او می‏آمد، او را آرامش می داد، از مقام پدر برای او گفتگو می کرد و از حوادثی که بعداً برای ذریه اش پیش می آمد، او را آگاه می ساخت.
نکتة قابل توجه این است که در پایان روایت فوق آمده که: «و کان علیُّ یکتب ذلک»[43] امیرالمؤمنین علی (ع) کاتب وحی زهرا بود چنانکه کاتب وحی پیامبر بود. و صد البته که این وحی، وحی تشریعی و نبوی نیست و منافاتی با مقام خاتمیت باب گرانقدرش ندارد. چنین شخصیت والایی که ارتباطش با غیب، ارتباط وحیانی است و هر آنچه برای انبیاست، برای اوست، چگونه ممکن است که «عین الحجة» نباشد و بر مسند والای «منطق الرساله» قرار نگیرد؟
امام راحل(ره) می گوید: «من راجع به حضرت صدیقه خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم. فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریف است. آن روایت این است که: . . . جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد . . . من این شرافت و فضیلت را از همة فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند. . . . بالاتر می دانم که برای غیر انبیاء ـ آنهم نه همة انبیاء، برای طبقة بالای انبیا و بعض اولیایی که در رتبة آنها هست ـ حاصل نشده و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده و از این فضائلی است که از مختصات حضرت صدیقه است».[44]
فاطمه زهرا (س) حکیمه ای بودند که طی عمری کوتاه، دریایی بیکران از علم، عرفان و فلسفه برجای گذاشت که با عنایت آن حضرت، در این مقاله نظری داشتیم بر آبی بیکران این دریا، چه رسد به دست یازیدن به قطره ای ناچیز از آن، امید آنکه قبول افتد و همین وجیزه، مایه شفاعت ما گردد. انشاءالله

 
پی نوشتها:

 [1] - آل عمران، 19
[2] - الکهف، 46
[3] - المال و البنون زینة الحیاة الدنیا، الکهف، 46.
[4] - خمسة فی قبورهم و ثوابهم یجری الی دیوانهم . … (بحارالانوار، ج 104/97 ، ح59)
[5] - بحار الانوار، 7/303، ح 67و 22/122 ح90 و تفسیر نورالثقلین 3/264.
[6] - طبرسی، مجمع البیان، ج 5و 6، ص474.
[7] - بحار الانوار، 2/22، ح 65.
[8] - همان، 74/186 ح 5.
[9] - فاطر، 10.
[10] - این ترجمه، مطابق یکی از اقوال مفسران است که ترجیح داده شد.
[11] - هود، 45 و 46.
[12] - تفسیر نور الثقلین، 3/245.
[13] - آل عمران، 163.
[14] - مجادله، 11.
[15] - الکافی، 1/408 (باب ان الارض کلها للإمام).
[16] - فصلنامة هفت آسمان، سال سوم، ش نهم و دهم، صص 36و 37 مصاحبة آیت الله واعظ زادة خراسانی.
[17] - بقره، 269.
[18] - بنابر استقصای محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب «المعجم المفهرس» تعداد استعمال خیر در قرآن کریم 139 مورد است.
[19] - بحار الانوار، 43/19ح 19.
[20] - همان، 43/20ح 7.
[21] - همان، ج 43/173، باب 7،ح 14.
[22] - تاریخ طبری، 4/349 (بیروت، مؤسسة‌الاعلمی)
[23] - همان، ص 350
[24] - الامام الحسین(ع)، باقر شریف القریشی، 3/344.
[25] - آیت الله جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، اسفار اربعه، ج6 ، ص39 ،
[26] - نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 189.
[27] - بحارالانوار، 43/172 ح 13.
[28] - بحار الانوار، 43/172، ح 13.
[29] - ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مروزی، 204 ـ 280 هـ . ق.
[30] - طبرسی، ابومنصور، احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1402هـ. ق 1/98.
[31] - یوسف، 106.
[32] - نساء، 34.
[33] - در بارة دو وصف قنوت و حفظ ـ که برای زنان شایسته و «صالحه» ذکر شده ـ قدری تأمل لازم است. در کتاب «خانواده در قرآن» به همین قلم، در بارة این دو صفت، توضیح کافی داده است. هر دو صفت در ارتباط با شوهر داری است. تسلیم بودن در برابر شوهر در مورد وظایف و حفظ ناموس و مال شوهر زن را بر مسند صلاح می نشاند.
[34] - سفینة البحار، 1/571
[35] - جعل. . . طاعتنا نظاما للملة و امامتنا امانا للفرقة (الاحتجاج، پیشین، ص 99)
[36] - ایها الناس، انا فاطمة و أبی محمد، أقولها عوداً علی بدءٍ، ، همان.
[37] - معاویه به او نوشت: تو همانی که مثل شتر، ریسمان به گردنت انداختند و برای اخذ بیعت به مسجد بردند و او در پاسخ وی نوشت: و قلت انی کنت أقاد کما یقاد الجمل المخشوش… ما علی المسلم من غضاضة فی أن یکون مظلوماً ما لم یکن شاکاً فی دین. (گفتی که مرا چون شتر بینی مهار کرده می بردند. مسلمان را نقصانی نیست که مظلوم باشد و در دین هم شک نداشته باشد)(نهج البلاغه، نامه 28)
[38] - ألا قدأری أن أخلدتم الی الخفض و رکنتم إلی الدعة فعجتم عن الدین و تججتم الذی وعیتم و دسعتم الذی سوّغتم.(طبرسی، احتجاج،1/30)
[39] - لا یحبکم إلا العظیم السعادة و لا یبغضکم إلا الردی الولادة و أنتم عترة الله الطیبون و خیرة الله المنتخبون، علی الآخره أدلّتنا و باب الجنه لسالکنا و أما منعک ما سألت فلا ذلک لی و أما فدک فما جعل لک أبوک فإن منعتک فأنا ظالم و اما المیراث فقد تعلمین أنه قال: لا نورث، ما أبقیناه صدقة. (همان،‌ص 31)
[40] - همان.
[41] - یا بنت رسول الله أنت عین الحجة و منطق الرسالة لایدلی بجوابک و لاأدفعک عن صوابک.(همان، ص32)
[42] - همان.
[43] - کافی، 1/458، باب مولد الزهراء.

تبلیغات